شيوههاى برخورد اخلاقى
آية الله محمد تقى مصباح يزدى
بحث در اين باره بود كه وظيفه
انسان در مواجهه با رفتارهاى غير اخلاقى و ضد ارزشى چيست؟ اين موارد از جهات
مختلفى با هم تفاوت دارند: گاهى اعمال ناشايست جنبه فردى دارد؛ يعنى نتيجهاش عايد
فرد مىشود و از نظر تقسيمات اخلاق در قسم اخلاق فردى و رابطه انسان با خودش قرار
مىگيرد. زمانى هم رفتارهاى غير اخلاقى در رابطه با ديگران است؛ مثلاً به شخص
ديگرى توهين مىكنند يا اذيت مىكنند يا مالش را غصب مىكنند يا به عِرْض و ناموسش
تجاوز مىكنند و امثال اينها.
× شيوه برخورد با گناهان
فردى
در آن جايى كه اعمال غير
اخلاقى مربوط به خود فاعل؛ يعنى اخلاق فردى باشد كسانى كه با آن گناهكاران مواجه
مىشوند چند جهت را بايد در نظر بگيرند:
اوّل: اين كه سعى كنند خود
ايشان آلوده نشوند و تحت تأثير آنان قرار نگيرند چون طبيعى است كه ديدن گناه، قبح
عمل را در نظر انسان كم مىكند و چون غالباً گناهان بدون لذّت نيستند ديدن آنها
موجب تهييج و علاقهمندى به آن لذت مىشود. پس ديدن يك گناهى انسان را در معرض
آلوده شدن به آن قرار مىدهد مخصوصاً اگر انگيزههاى ديگرى هم به آن ضميمه بشود؛
مثلاً مرتكبان گناه از دوستان و نزديكانش باشند ميل به اين كه همرنگ با آنها باشد
يا جهت عاطفى را رعايت بكند باعث اين مىشود كه به سوى گناه كشيده شود. پس اولين
اقدام اين است كه شخص بايد سعى كند كه خودش آلوده به آن گناه نشود.
گام دوم: رفتارشان طورى باشد
كه گنهكاران را به گناه تشويق نكنند، ممكن است انسان خودش را از آلوده شدن به
معصيت حفظ كند ولى رفتارش طورى باشد كه گنهكاران را به ادامه گناه، تشويق كند. پس
بايد مواظب باشند كه از رفتار آنها چنين سوءاستفادهاى نشود.
نكته سوم: رفتار آنها طورى
نباشد كه گناهكاران را به لجاجت بيندازند و تعصّب آنها را تحريك نمايند و باعث اين
بشوند كه آنها به خاطر لجاجت به كارشان ادامه بدهند يا حتى بر شدّتش بيفزايند.
× شيوه برخورد با گناهان
اجتماعى
اما اگر آن رفتار غير اخلاقى و
نادرست، ارتباطى با اين شخص هم پيدا كند؛ يعنى در مورد اخلاق اجتماعى باشد، مثل
ايذا يا توهين و يا تعرض به مال و عِرْض ديگرى، در اين جا جهت ديگرى هم بايد مورد
توجه قرار بگيرد و آن اين است كه شخص نسبت به حقوق خودش چگونه بايد رفتار كند
علاوه بر همه آن جهاتى كه در رفتار فردى مىبايست رعايت بشود. مسأله ديگرى هم در
اين جا هست كه چون ايذاء و تجاوز به حقوق اوست (يا مالى يا جانى يا عرضى) در مقام
حفظ و دفاع از حقوق خودش چگونه بايد رفتار بكند؟ آيا بهتر اين است كه حقوق خودش را
استيفا بكند و اگر به او اهانتى يا ايذايى شده انتقام بگيرد و قصاص كند يا بهتر
اين است كه عفو نمايد؟ در اين جا هم شقوق مختلفى است: گاهى عفو، انسان مجرم را
متنبه مىكند و موجب اين مىشود كه طرف متنبه بشود و اين وسيلهاى است براى تربيت
آن طرف، و گاهى هست كه اگر از حق خودش صرف نظر كند طرف بيشتر جرى مىشود و نه تنها
به اين كارش ادامه مىدهد بلكه نسبت به حقوق ديگران هم تجاوز مىكند.
از سوى ديگر گاهى اين خصومت و
دشمنى و تجاوز روى مسائل شخصى است يا مىخواهد از اموالش سوء استفاده كند ولى گاهى
براساس دين و مكتب است چون دشمنى با دين و مكتب او دارد از اين جهت درصدد ايذائش
برمىآيد.
× انواع عفو و انگيزههاى
آن
عفو كردن هم شقوقى دارد: زمانى
شخص چون قدرت انتقام و قصاص ندارد صرف نظر مىكند اين تقريباً عفو جبرى است. و
گاهى هم مىتواند انتقام بگيرد اما انتقام موجب درگيرى مىشود و خودش به زحمت
مىافتد و چون شخص تنبل و راحت طلبى است صرف نظر مىكند. و وقتى هم شخص با اين كه
نهايت قدرت را براى انتقام دارد و راحت طلب هم نيست به خاطر انگيزههاى الهى صرف
نظر مىكند. اين انگيزهها هم باز چند جهت دارد: يك وقت صرفاً براى اين است كه
خودش را بسازد چون اين كه انسان قدرت تحمل سختيها را داشته باشد خودش يك كمالى است
كسانى كه زود از كوره در مىروند نمىتوانند سختيها را تحمل بكنند نه در امور
دنيويشان موفق مىشوند و نه در امور اخروى و دينىشان. حتى در امور دنيا هم اگر
كسانى بخواهند موفق باشند بايد متحمل و صبور و شكيبا باشند. در امور دينى هم كه
روشن است، زيرا كسى كه مواجه با دشمنان دين هست بدون تحمل سختيها امكان موفقيت
ندارد. پس اين ملكه كه انسان بتواند سختيها را تحمل كند و مواجه شدن با مشكلات او
را از هدفش باز ندارد صفت مطلوبى است و مىبايست آن را با تمرين به دست آورد و خود
به خود پيدا نمىشود. البته افراد از نظر استعدادهاى روانى و آمادگيهاى روحى كم و
بيش در اين جهت هم تفاوت دارند ولى به هر حال بايد اين ملكه را با تمرين و با عمل
به دست آورد. پس اين كه انسان سعى بكند در مقابل سختيهايى كه متوجه او مىشود (مخصوصاً
در راه دين) بردبار و شكيبا باشد كار مطلوبى است و مىتواند انگيزه الهى براى عفو
و گذشت باشد.
گاهى هست كه عفو به اصطلاح
جنبه تاكتيكى دارد؛ يعنى در يك مرحلهاى است كه فعلاً اگر اقدام به مقابله و
مبارزه بكند ممكن است موفق نشود بايد مقدارى خويشتن دارى كند تا اين كه يا طرف
ضعيف بشود و يا خودش قوى بشود و شرايط مناسبترى براى مبارزه پيش بيايد. اين يك عفو
تاكتيكى است. و گاهى طورى است كه گذشت كردن انسانى كه در اوج قدرت هست يك نوع
سازندگى براى طرف دارد و خود اين برخورد او را به حق نزديك مىكند و از كار زشت
باز مىدارد. اين هم مىتواند يك انگيزه الهى باشد. و يا اين كه مصالح مسلمانان
ديگرى، در سايه گذشت او تأمين مىشود؛ مثلاً ممكن است اگر حق خودش را بگيرد دشمن
درصدد ايذاى ساير مسلمانان يا بستگان اين شخص برآيد و براى اين كه جلو آن مفسده
گرفته بشود از حق خودش صرف نظر مىكند.
اينها صورتهاى مختلفى است كه
براى مسأله وجود دارد و مثل ساير مسائل اخلاقى كه ريزهكاريهاى دقيقى دارد و
نمىشود به يك منوال همه مسائل را جواب داد در اين جا هم همين طور است. بايد
كاملاً توجه داشت و موارد را سنجيد تا انسان بهتر بداند وظيفه و مقتضاى اخلاق را
تشخيص بدهد. البته در همه مواردى كه به حقوق شخصى تجاوز مىشود حق قصاص و دفاع
براى شخص ثابت است؛ يعنى اگر در مقام دفاع و قصاص بربيايد اين كار ضد ارزشى نكرده
است مگر در موارد استثنايى حقوق عظيمى از مسلمانان و از اسلام در خطر باشد اما در
موارد عادى حق قصاص و دفاع و انتقام براى او محفوظ است و كار غيراخلاقى نيست اما
آيا ارزش مثبتى هم دارد يا نه؟ مواردش فرق مىكند.
ادامه دارد