رسالت هنر
سيد موسى ميرمدرس
× تعهد هنر
تاريخ پيدايش هنر، گوياى آن
است كه اين پديده ارزشمند، متعهّد و مسؤوليتپذير تكوين يافته است و برخلاف پندار
كسانى كه مدعىاند تعهد هنر، مرگ هنر است و هرگاه اين موجود شوريده حال به كمند
تعهد درآيد، از هدف خويش باز خواهد ماند، هنر همواره ابزار انتقال پيام بوده است؛
با اين تفاوت كه هرگاه با ابديت پيوند خورده و حامل پيامى آسمانى بوده، جاودانه
مانده و هرگاه به ابزارى براى انتقال پيامهاى عالم ماده تنزّل يافته، به مرز
ابتذال نزديك شده است.
پديده شعر گرچه با وصف طبيعت و
شكفتن گلها و تولّد شكوفهها و ترنّم نسيم سحرى، از بهار دلانگيز، خبر مىدهد يا
از خزان سبزهها و دلتنگى پاييز ولى يا در خدمت ستم كشيدگان و پابرهنهها بوده يا
در استخدام ستمگران و شاهان و فاتحان سرزمينها، يا با زيبايى افسونگر خود از
هودهها گفته است و رسولان آسمانى يا از بيهودهها و شروران زمينى يا از عرفان و
انسان و عشق حقيقى يا از عشق مجازى و شهوت حيوانى.
هنرهاى تجسّمى از قبيل نقاشى و
مجسمه سازى نيز يا روايتگر قدّيسين و معبودها بودهاند يا مجالس طرب و مى و مستى
يا اسطورههاى مذهبى و ملّى و مناظر زيباى طبيعت را به تصوير و تجسيم كشيدهاند يا
چهره غاصبان و كاخها و خدم و حشمشان. همچنين هنر خطاطى و خوشنويسى گرچه در مقاطعى
از تاريخ خود به مرز ابتذال گراييده، اما پيوسته در خدمت انسان و ايمان بوده است و
زبان گوياى شعر.
هنرهاى نمايشى چه آن هنگام كه
در قالب تعزيه، شبيهخوانى و نقّالى و سرانجام تئاتر، به روايت حوادث زندگى
پيشوايان دينى يا قهرمانان ملى مىپرداختهاند و چه آن زمان كه در شكل آينه جادو (سينما
و تلويزيون)، مروّج سكس و شهوت گرديدهاند، ابتدا در خدمت بيان دردهاى محرومان
تاريخ و گاه تبيين مفاهيم والاى انسانى بوده و حتى در اين اواخر (دوران چارلى
چاپلين) در آثارى چون “عصر جديد” به تفسير ماشينيسم و از خود بيگانگى انسان امروز
پرداختهاند، ولى با اين همه رسالتى جز انتقال پيام نداشتهاند.
داستان سرايان و رمان نويسان
بزرگ هم، هنر خود را وسيلهاى براى بيان مفاهيم برگرفته از معتقدات خويش، تلقّى
كردهاند؛ “جنگ و صلحِ” لئون تولستوى و “بينوايانِ” ويكتور هوگو و “كلبه عموتُمِ”
هريت بيچر استو و صدها اثر جاودانه ديگر گواه اين مدعايند. و عجيب آن كه در اين
تاريخ پرفراز و نشيب، جاودانگى هنر به تعهد آن بوده است؛ يعنى آن گاه هنر، بالنده،
شورآفرين و ماندگار شده است كه رسالتى مذهبى يا ملّى را بر دوش كشيده. و لذا آن
هنگام كه پيامبر عظيمالشأن اسلام به رسالت مبعوث گرديد، با اين كه شبه جزيره
عربستان، مهد فصاحت و بلاغت و اوج شكوفايى شعر بود، اما اشعار جاهليت، اكنون فراتر
از شاهد مثالهايى براى فهم ادبيات آن روز، بهايى نيافتهاند و در مقابل، شاعرانى
كه در مدح ديانت و معنويت سخن راندهاند و بعدها در عصر ائمهعليهم السلام به دفاع
از حق پرداختهاند، مانند دعبل خُزاعى، كُميت اسدى، سيّد حِميرى و فَرزدق، جاودانه
ماندهاند و اين قانونى است كه در همه عرصههاى هنرى، حكمفرماست. از اين رو در
مَثَل مىتوان چشمانداز اثرى چون تابلوى “عصر عاشورا” از استاد فرشچيان را ملاحظه
نمود و جاودانگى آن را با فرهنگ عاشورا به نظاره نشست!
نتيجه آن كه اولاً: هنر هميشه
پيام رسان بوده و چيزى به نام “هنر براى هنر”، هيچ گاه تحقق خارجى نداشته است.
ثانياً: جاودانگى هنر به پيوند خوردن آن با معنويت و دين – يا حداقل فرهنگ ملى –
بوده است.
با اين وصف، در نهايت تأسف،
مضامين دينى – با اين كه از جاذبترين سوژهها به شمار مىروند – در قلمرو سينما
مورد بىمهرى قرار گرفتهاند. برخى مىگويند: سوژههاى مذهبى، كشش ندارند. پارهاى
هم اظهار مىدارند: اصولاً نمىتوان كار مذهبى كرد. و شمارى غرب زده بىهويت، تصور
مىكنند كه اساساً جاى بيان مفاهيم دينى و اخلاقى، مسجد و حسينيه است و سينما بايد
با تعهد مذهبى فاصله بگيرد تا صبغه هنرى پيدا كند! با اين كه همگان ديدهاند فيلم
محمّد رسول اللّه]ص[ جزو پربينندهترين فيلمهاى دنيا گرديد و “روز واقعه” در
جشنواره فيلم فجر )1373( به عنوان بهترين فيلم برگزيده هيأت داوران شناخته شد – با
اذعان به اين كه اين دو از كمبود و كاستى پيراسته نبودند – .
جالب آن كه دنياى مسيحيت بدين
مهم توجه كرده و اكنون واتيكان يك شبكه ماهوارهاى براى تبليغ انديشههاى كليسا در
اختيار گرفته و براى چندين كشور به زبانهاى گوناگون، برنامه پخش مىكند. صاحبان
كمپانيها نيز براى مبارزه با اديان ديگر – از همه مهمتر اسلام – هم كه شده، عنصر
مذهب را مطمح نظر دارند و در بسيارى از فيلمهاى سينمايى و سريالهاى تلويزيونى به
تبليغ مسيحيت مىپردازند؛ فىالمثل گاه كليسا از عدّهاى مظلوم كه براى آزادى خود
و كشور اشغال شدهاشان مىجنگند، بىدريغ كمك مىكند و گاه با روشهاى اخلاقى –
مانند اغماض كشيش از تخلف “ژان وال ژان” در بينوايان – قهرمان داستان را نجات
مىدهد و… بايد اين نكته را هم خاطر نشان ساخت كه اكنون سينماى اسكانديناوى با
هويتى مذهبى، سر رقابت با امثالهاليوود را دارد.
× هنر دينى
هنر دينى؛ يعنى هنرى كه حامل
پيامى از دين باشد، حال چه اين پيام بطور مستقيم ابلاغ شود مانند: تابلوى عصر
عاشورا (نقاشى)، تركيب بند محتشم كاشانى (شعر)، فيلم محمد رسول اللّه]ص[ و توبه
نصوح (سينما) يا غير مستقيم كه عرصه وسيعترى دارد و در برگيرنده هر اثرى است كه به
نحوى با تاريخ، عقايد، اخلاق و شخصيتها و ديگر سوژههاى اسلامى سر و كار دارد. اما
اين كه هنرمند هم بايد از سر اخلاص به ايجاد اثر بپردازد و اهل تزكيه و خودسازى
باشد، گرچه مطلوب اسلام است، ولى مربوط به نتيجه است و نه اثر؛ به عبارت ديگر،
انگيزه و متخلق بودن هنرمند به آداب دينى، مربوط به حسن فاعلى است و مىشود كه فعل
و اثر او، قبح داشته باشند يا حُسن!
بنابراين هنر دينى مربوط به
فعل هنرمند است و انگيزه مربوط به شخص او و پيداست كه مىتوان ميان فعل و فاعل،
قايل به تفكيك شد. از اين رو هيچ منعى نيست كه هنرمندى با انگيزه غير دينى، اثرى
دينى بيافريند – با اين كه اگر با انگيزه الهى چنين مىكرد، نزد خداوند مأجور و
مقرّب نيز بود – و هيچ دور نيست كه انسانى از سر خلوص، اثرى غير دينى – و نه
لزوماً ضد دينى – پديد آورد.
البته سخن ديگرى نيز گفته شده
مبنى بر اين كه محتواى دينى، فرم دينى را مىطلبد و مدعىاند كه نمىتوان با فرم و
ساختار موجود سينما، مفاهيم و سوژههاى والاى اسلامى را به تصوير كشيد. اين سخن
اگر راست افتد، درباره پارهاى از مباحث ژرف عرفان اسلامى است و الا بسيارى از
مفاهيم، عقايد و پيامهاى دينى را مىتوان با فرم و سبك موجود نيز ارائه كرد. اما
مفاهيم عرفانى چون مظروفهايى وسيع و كلماتى برتر از مرادهاى عرفى هستند، در ظروفى
مانند سينما كه بسيار محدود است، نمىگنجند، زيرا سينما با تصاوير و محسوسات سر و
كار دارد و نماياندن عشق و معشوق و خال لب يار و مستى بر پرده سينما، ذهن را در
عالم سكس و شهوت ميخكوب مىكند و عرصه جولان عملاً بسته است!
× پريشان انديشان
در يكى از مجلههاى سينمايى
نوشتهاند: معلوم است كه نگاه كردن به خانمهايى كه خودشان مقيد به رعايت كردن حجاب
و مسائل شرعى نيستند، بىاشكال است، بنابراين مانعى ندارد كه همان گونه كه هستند،
جلو دوربين فيلمبردارى نيز حاضر شوند. فردى ديگر از اين طيف، از محدود كردن
استفاده از ماهواره، توسط دولت، ناخرسند است. و سوّمى نيز مدّعى است: شأن سينما
بالاتر از اخلاق است. و فرد چهارمى ايضاً از رعايت مسائل اخلاقى در قصه نويسى و
رمان شِكوه دارد و قصه يوسف و زليخا را به رخ مىكشد و نيز از اين كه در فيلمهاى
فارسى، خانمها – در خانههاى خود – بايد با چارقد ظاهر شوند، اندوهگين و افسرده
خاطر است!
از آنچه گفته آمد، بىپايه
بودن بسيارى از اين ادعاها معلوم مىشود، چرا كه سينما ابزارى بيش نيست و برتر
دانستن آن از اخلاق، اصالت دادن به ابزار است كه سخنى به دور از منطق و ياوهسرايى
است. از بديهىترين احكام شرعى است كه پاى بند نبودن برخى از بازيگران زن به رعايت
حجاب، مجوز شرعى براى ظاهر شدن آنان – بدون ضوابط شرعى – در صحنه فيلمبردارى نيست.
چه اين كه دارا بودن اين خصلتها، خود ضد ارزش و منكر است و ديگران موظفند آنها را
نسبت به احكام الهى آشنا سازند و شريعت مقدس اجازه نمىدهد كسانى از وضعيت روحى
آنها سوء استفاده نموده، موجب اشاعه فساد و انحراف در جامعه گردند.
اما درباره اين كه چرا زنان
بازيگر بايد در فيلمها روسرى يا چادر بر سر كنند؟ بايد گفت، اولاً: بيان اين مطالب
و ايجاد چنين شبهاتى از سوى كسانى است كه معمولاً آگاهى كافى از قوانين دينى
ندارند يا نسبت به آنها احساس تعهّد نمىكنند و به هر حال برايند چنين سياستى آن
است كه عملاً سينما به جولانگاه عناصر بىبند و بار و شهوت پرست تبديل گردد.
ثانياً: پس از گذشت هفده سال
از انقلاب اسلامى، براى خانوادههاى ايرانى كاملاً طبيعى و جا افتاده است كه زنان
بازيگر – گرچه در ايفاى نقش، صحنهاى را كه با شوهران و بچههايشان در خانه هستند
بازى كنند – بايد با حجاب ظاهر شوند. زيرا علاوه بر كادر فنى فيلم، در چشم انداز
ميليونها انسان قرار دارند. اين نكته را هم بايد گوشزد كرد كه ايجاد حساسيت نسبت
به امورى كه مردم بطور طبيعى پذيرفتهاند نمىتواند تصادفى و بدون انگيزه خاص باشد
و به هر روى كارى نارواست!
جهت ديگر مدّعا يعنى قصه يوسف
و زليخا و امثال آن، به حسب ظاهر رنگ و لعابى هم داده شده و مسؤولين پيشين وزارت
ارشاد و فرهنگ اسلامى هم به همان، تمسّك مىجستند و لذا وزير محترم اسبق براى دفاع
از پارهاى از سياستهاى نادرست فرهنگى خويش به امثال اين قصه استناد مىكرد و
پيشتر نيز معاون ايشان در دفاع از برخى كتابهايى كه توسط آن وزارتخانه مجوز انتشار
يافته بودند، ذكر مسائل جنسى در كتابهاى ادبى – عرفانى مانند مثنوى معنوى و
كتابهاى فقهى را دستاويز قرار داده، بر مخالفان انتشار آن آثار تاخته بود ولكن اين
كسان غفلت كردهاند از اين كه آنچه در كتابهاى فقهى در موارد خاص – مثل اجراى حدّ
عمل نامشروع منافى عفت – بيان شده، مربوط به جنبه قانونگذارى و بيان حكم اللّه است
و پوشيده نيست كه قانون نبايد داراى ابهام و پردهپوشى باشد وگرنه در اجرا دچار
مشكل خواهد شد.
استدلال به سوره يوسفعليه
السلام براى موارد ياد شده نيز حداقل به دو دليل، نادرست است:
1- در آيات مربوط به اين
داستان، آن سان فضا سازى شده و نقل ماجرا با ذكر نام خدا، تقوا، معاد و غيره همراه
گشته است كه چگونگى آن رخداد، تحت شعاع اين امور، قرار دارد.
2- صريحترين كلماتى كه در اين
آيات به كار رفته، اين است كه زليخا به يوسف مىگويد: “هيت لك قال معاذ الله انّه
ربّى احسن مثواى انّه لايفلح الظالمون”]يوسف
)12( آيه23[
– نزد من آى كه من از آن توام،
يوسف گفت: پناه مىبرم به خدا، او پروراننده من است و مرا منزلتى نيكو داده، و
ستمكاران رستگار نمىشوند.
گذشته از اين كه در همين آيه
هم تذكار نام خدا و عدم رستگارى ستمگران، همراه با استغفار است، عبارات كنايى است.
حال اين كجا و نماياندن تصوير زنى عريان در صحنهاى از رمان يا صفحه سينما و
تلويزيون كجا، تا اين دو به هم قياس شوند و نتيجه واحدى ارائه گردد؟
آنچه در آثار عارفان و اديبان
آمده نيز گذشته از معانى كنايى، عمدتاً تمثيل است و كلام، آن سان به لطايف و حِكَم
آراسته گشته كه
كمتر كسى از
اين رهگذر به انحراف كشيده مىشود.
از اين رو گفتهاند:
از اين پيمانه و جام و
سبوها
غرض پيمانه و جام و سبو نيست
بدان معنا كه عارف زلف
گويد
مراد از پيچ و تاب هيچ مو نيست
سعدى نيز مىفرمايد:
از شراب عشق جانان مست شو
كانچه عقل از سر برد شرّ است و آب
و نيز حافظ شيرازى سروده است:
در حق ما به درد كشى ظن بد
مبر
كالوده گشت خرقه ولى پاكدامنم
بارى بطور خلاصه بايد گفت: هنر
همواره، حامل پيامى بوده است و آن گاه هنر به مرز بالندگى و افتخار گام نهاده كه
با آسمان پيوند خورده و روايتگر هودهها بوده است. و بلوغ هنر در ابلاغ پيامهاى
الهى بوده و از اين رهگذر هنر دينى، سامان يافته و هنر، با دين جاودانه گشته است.