رسول هدايت

رسول هدايت

 آية الله شهيد مرتضى مطهرى

 

 پيغمبر اكرم، حضرت محمّد بن
عبدالله‏صلى الله عليه وآله وسلم، كه نبوّت به او پايان يافت، در سال 570 بعد از
ميلاد متولد شد. در چهل سالگى به نبوّت مبعوث گشت. سيزده سال در مكه مردم را به
اسلام دعوت كرد و سختيها و مشكلات فراوان متحمّل شد، و در اين مدت گروهى زبده
تربيت كرد و پس از آن به مدينه مهاجرت نمود و آن جا را مركز قرار داد. ده سال در
مدينه آزادانه دعوت و تبليغ نمود و با سركشان عرب نبرد كرد و همه را مقهور ساخت.
پس از ده سال همه جزيرة العرب مسلمان شدند. آيات كريمه قرآن تدريجاً در مدت بيست و
سه سال بر آن حضرت نازل شد، مسلمين شيفتگى عجيبى نسبت به قرآن و هم نسبت به شخصيّت
رسول اكرم نشان مى‏دادند. رسول اكرم در سال يازدهم هجرى؛ يعنى، يازدهمين سال هجرت
از مكه به مدينه، كه بيست و سومين سال پيامبرى او و شصت و سومين سال از عمرش بود
درگذشت، در حالى كه جامعه‏اى نوبنیاد و مملو از نشاط روحى و مؤمن به يك ايدئولوژى
سازنده كه احساس مسؤوليت جهانى مى‏كرد تأسيس كرده و باقى گذاشته بود.

 آنچه به اين جامعه نوبنياد روح
و وحدت و نشاط داده بود، دو چيز بود: قرآن كريم كه همواره تلاوت مى‏شد و الهام
مى‏بخشيد و ديگر شخصيت عظيم و نافذ رسول اكرم كه خاطرها را به خود مشغول و شيفته
نگه مى‏داشت. اكنون درباره شخصيت رسول اكرم اندكى بحث مى‏كنيم:

 

 × دوران كودكى

 هنوز در رحم مادر بود كه پدرش
در سفر بازرگانى شام در مدينه درگذشت. جدّش عبدالمطلب كفالت او را بر عهده گرفت.
از كودكى آثار عظمت و فوق العادگى از چهره و رفتار و گفتارش پيدا بود. عبدالمطلب
به فراست دريافته بود نوه‏اش آينده‏اى درخشان دارد.

 هشت ساله بود كه جدّش
عبدالمطلب درگذشت، و طبق وصيت او ابوطالب عموى بزرگش عهده‏دار كفالت او شد.
ابوطالب نيز از رفتار عجيب اين كودك كه با ساير كودكان شباهت نداشت در شگفت
مى‏ماند.

 هرگز ديده نشد، مانند كودكان
همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان بدهد، به غذاى اندك اكتفا مى‏كرد و از
زياده‏روى امتناع مى‏ورزيد برخلاف كودكان همسالش و برخلاف عادت و تربيت آن روز،
موهاى خويش را مرتب مى‏كرد و سر و صورت خود را تميز نگه مى‏داشت.

 ابوطالب روزى از او خواست كه
در حضور او جامه‏هايش را بكند و به بستر رود، او اين دستور را با كراهت تلقى كرد و
چون نمى‏خواست از دستور عموى خويش تمرّد كند، به عمو گفت روى خويش را برگردان تا
بتوانم جامه‏ام را بكنم، ابوطالب از اين سخن كودك درشگفت شد، زيرا در عرب آن روز
حتى مردان بزرگ از عريان كردن همه قسمتهاى بدن خود احتراز نداشتند. ابوطالب
مى‏گويد: “من هرگز از او دروغ نشنيدم، كار ناشايسته و خنده بى‏جا نديدم، به
بازيهاى بچه‏ها رغبت نمى‏كرد، تنهايى و خلوت را دوست مى‏داشت و در همه حال متواضع
بود.”

 

 × تنفر از بى كارى و بطالت

 از بى‏كارى و بطالت متنفر بود،
مى‏گفت: “خدايا از كسالت و بى‏نشاطى، از سستى و تنبلى و از عجز و زبونى به تو پناه
مى‏برم” مسلمانان را به كار كردن تشويق مى‏كرد و مى‏گفت: “عبادت هفتاد جزو دارد و
بهترين جزو آن كسب حلال است.”

 

 × امانت

 پيش از بعثت براى خديجه كه بعد
به همسريش درآمد، يك سفر تجارتى به شام انجام داد، در آن سفر بيش از پيش لياقت و
استعداد و امانت و درستكاريش روشن شد. او در ميان مردم آنچنان به درستى شهره شده
بود كه لقب “محمد امين” يافته بود. امانتها را به او مى‏سپردند. پس از بعثت نيز
قريش با همه دشمنيهايى كه با او پيدا كردند، باز هم امانتهاى خود را به او
مى‏سپردند. از همين رو پس از هجرت به مدينه على‏عليه السلام را چند روزى بعد از
خود باقى گذاشت كه امانتها را به صاحبان اصلى برساند.

 

 × مبارزه با ظلم

 در دوران جاهليت، با گروهى كه
آنها نيز از ظلم و ستم رنج مى‏بردند براى دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر
ستمگران همپيمان شد، اين پيمان در خانه عبدالله بن جدعان – از شخصيتهاى مهم مكه –
بسته شد و به نام “حِلْف الفضول” ناميده شد، او بعدها در دوره رسالت از آن پيمان
ياد مى‏كرد و مى‏گفت حاضر نيستم آن پيمان بشكند و اكنون نيز حاضرم در چنين پيمانى
شركت كنم.

 

 × اخلاق خانوادگى

 در خانواده مهربان بود، نسبت
به همسران خود هيچ گونه خشونتى نمى‏كرد، و اين برخلاف خلق و خوى مكّيان بود.
بدزبانى برخى از همسران خويش را تحمل مى‏كرد تا آن جا كه ديگران از اين همه تحمل
رنج مى‏بردند، او به حسن معاشرت با زنان توصيه و تأكيد مى‏كرد و مى‏گفت: همه مردم
داراى خصلتهاى نيك و بد هستند، مرد نبايد تنها جنبه‏هاى ناپسند همسر خويش را در
نظر بگيرد و همسر خود را ترك كند، چه هرگاه از يك خصلت او ناراحت شود خصلت ديگرش
مايه خشنودى اوست و اين دو را بايد با هم به حساب آورد. او با فرزندان و با
فرزندزادگان خود فوق‏العاده عطوف و مهربان بود، به آنها محبت مى‏كرد روى دامن خويش
مى‏نشاند، بر دوش خويش سوار مى‏كرد، آنها را مى‏بوسيد و اينها همه بر خلاف خلق و
خوى رايج آن زمان بود. روزى در حضور يكى از اشراف يكى از فرزندزادگان خويش (حضرت
مجتبى‏عليه السلام) را مى‏بوسيد، آن مرد گفت من دو پسر دارم و هنوز حتى يكبار هيچ
كدام از آنها را نبوسيده‏ام! فرمود: “مَنْ لا يُرْحَمْ؛ كسى كه مهربانى نكند، رحمت
خدا شامل حالش نمى‏شود.”

 نسبت به فرزندان مسلمين نيز
مهربانى مى‏كرد، آنها را روى زانوى خويش نشانده دست محبت بر سر آنها مى‏كشيد. گاه
مادران، كودكان خردسال خويش را به او مى‏دادند كه براى آنها دعا كند، اتفاق
مى‏افتاد كه احياناً آن كودكان روى جامه‏اش ادرار مى‏كردند، مادران ناراحت شده و
شرمنده مى‏شدند و مى‏خواستند مانع ادامه ادرار بچه شوند، او آنها را از اين كار
بشدت منع مى‏كرد و مى‏گفت مانع ادامه ادرار كودك نشويد، اين كه جامه من نجس بشود
اهميت ندارد، تطهير مى‏كنم.

 

 × با بردگان

 نسبت به بردگان فوق العاده
مهربان بود، به مردم مى‏گفت: اينها برادران شمايند، از هر غذا كه مى‏خوريد به آنها
بخورانيد، و از هر نوع جامه كه مى‏پوشيد آنها را بپوشانيد، كار طاقت فرسا به آنها
تحميل مكنيد، خودتان در كارها به آنها كمك كنيد. مى‏گفت آنها را به عنوان “بنده” و
يا كنيز (كه مملوكيت را مى‏رساند) خطاب نكنيد، زيرا همه مملوك خداييم و مالك حقيقى
خدا است، بلكه آنها را به عنوان “فتى” (جوانمرد) يا “فتاة” (جوان زن) خطاب كنيد.
در شريعت اسلام، تمام تسهيلات ممكن براى آزادى بردگان كه منتهى به آزادى كلى آنها
مى‏شد فراهم شد. او شغل “نخّاسى” يعنى برده‏فروشى را بدترين شغلها مى‏دانست و
مى‏گفت بدترين مردم نزد خدا آدم فروشانند.

 

 × نظافت و بوى خوش

 به نظافت و بوى خوش علاقه شديد
داشت، هم خودش رعايت مى‏كرد و هم به ديگران دستور مى‏داد. به ياران و پيروان خود
تأكيد مى‏نمود كه تن و جامه خويش را پاكيزه و خوشبو نگهدارند. بخصوص روزهاى جمعه
وادارشان مى‏كرد غسل كنند و خود را معطّر سازند كه بوى بد از آنها استشمام نشود،
آن گاه در نماز جمعه حضور يابند.

 

 × برخورد و معاشرت

 در معاشرت با مردم مهربان و
گشاده رو بود، در سلام به همه حتى كودكان و بردگان، پيشى مى‏گرفت، پاى خود را جلو
هيچ كس دراز نمى‏كرد و در حضور كسى تكيه نمى‏نمود. غالباً دوزانو مى‏نشست، در
مجالس دايره‏وار مى‏نشست تا مجلس بالا و پايينى نداشته باشد و همه جايگاه مساوى
داشته باشند. از اصحابش تفقّد مى‏كرد، اگر سه روز يكى از اصحاب را نمى‏ديد سراغش
را مى‏گرفت، اگر مريض بود عيادت مى‏كرد و اگر گرفتارى داشت كمكش مى‏نمود. در
مجالس، تنها به يك فرد نگاه نمى‏كرد و يك فرد را طرف خطاب قرار نمى‏داد بلكه
نگاههاى خود را در ميان جمع تقسيم مى‏كرد، از اين كه بنشيند و ديگران خدمت كنند
تنفر داشت. از جا بر مى‏خاست و در كارها شركت مى‏كرد. مى‏گفت خداوند كراهت دارد كه
بنده را ببيند كه براى خود نسبت به ديگران امتيازى قايل شده است.

 

 × نرمى در عين صلابت

 در مسائل فردى و شخصى و آنچه
مربوط به شخص خودش بود، نرم و ملايم و باگذشت بود، گذشتهاى بزرگ و تاريخى‏اش يكى از
علل پيشرفتش بود. اما در مسائل اصولى و عمومى، آن جا كه حريم قانون بود سختى و
صلابت نشان مى‏داد و ديگر جاى گذشت نمى‏دانست. پس از فتح مكه و پيروزى بر قريش
تمام بديهايى كه قريش در طول بيست سال نسبت به خود او مرتكب شده بودند ناديده گرفت
و همه را يك جا بخشيد. توبه قاتل عموى محبوبش حمزه را پذيرفت. اما در همان فتح
مكه، زنى از بنى‏مخزوم مرتكب سرقت شده بود و جرمش محرز گرديد، خاندان آن زن كه از
اشراف قريش بودند و اجراى حدّ سرقت را توهينى به خود تلقى مى‏كردند سخت به تكاپو
افتادند كه رسول خدا از اجراى حد صرف نظر كند. بعضى از محترمين صحابه را به شفاعت
برانگيختند. ولى رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت چه جاى شفاعت است؟ مگر
قانون خدا را مى‏توان به خاطر افراد تعطيل كرد. هنگام عصر آن روز در ميان جمع
سخنرانى كرد و گفت:

 “اقوام و ملل پيشين از آن
جهت سقوط كردند و منقرض شدند كه در اجراى قانون خدا تبعيض مى‏كردند، هرگاه يكى از
اقويا و زبردستان مرتكب جرم مى‏شد معاف مى‏شد و اگر ضعيف و زيردستى مرتكب مى‏شد
مجازات مى‏گشت، سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست، در اجراى (عدل) درباره هيچ كس
سستى نمى‏كنم هر چند از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد.”

 

 × عبادت

 پاره‏اى از شب، گاهى نصف، گاهى
ثلث و گاهى دو ثلث شب را به عبادت مى‏پرداخت. با اين كه تمام روزش، خصوصاً در
اوقات توقف در مدينه، در تلاش بود، از وقت عبادتش نمى‏كاست، او آرامش كامل خويش را
در عبادت و راز و نياز با حقّ مى‏يافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و يا ترس از جهنم
نبود، عاشقانه و سپاسگزارانه بود. روزى يكى از همسرانش گفت تو ديگر چرا آن همه
عبادت مى‏كنى؟ تو كه آمرزيده‏اى، جواب داد: آيا يك بنده سپاسگزار نباشم؟

  بسيار روزه مى‏گرفت، علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان، يك روز در
ميان روزه مى‏گرفت، دهه آخر ماه رمضان بسترش به كلى جمع مى‏شد و در مسجد معتكف
مى‏گشت و يكسره به عبادت مى‏پرداخت ولى به ديگران مى‏گفت كافى است در هر ماه سه
روز روزه بگيريد. مى‏گفت: به اندازه طاقت عبادت كنيد، بيش از ظرفيت خود بر خود
تحميل نكنيد كه اثر معكوس دارد. با رهبانيت و انزوا و گوشه‏گيرى و ترك اهل و عيال
مخالف بود، بعضى از اصحاب كه چنين تصميمى گرفته بودند مورد انكار و ملامت قرار
گرفتند. مى‏فرمودند: بدن شما، زن و فرزند شما، و ياران شما همه حقوقى بر شما دارند
و مى‏بايد آنها را رعايت كنيد.

 در حال انفراد عبادت را طول
مى‏داد، گاهى در حال تهجّد ساعتها سرگرم بود. اما در جماعت به اختصار مى‏كوشيد،
رعايت حال اضعف مأمومين را لازم مى‏شمرد و به آن توصيه مى‏كرد.

 

 × زهد و ساده زيستى

 زهد و ساده زيستى از اصول
زندگى او بود. ساده غذا مى‏خورد، ساده لباس مى‏پوشيد و ساده حركت مى‏كرد.
زيراندازش غالباً حصير بود، بر روى زمين مى‏نشست، با دست خود از بز شير مى‏دوشيد،
و بر مركب بى‏زين و پالان سوار مى‏شد، و از اين كه كسى در ركابش حركت كند به شدت
جلوگيرى مى‏كرد. قوت غالبش نان جوين و خرما بود. كفش و جامه‏اش را با دست خويش
وصله مى‏كرد. در عين سادگى طرفدار فلسفه فقر نبود. مال و ثروت را به سود جامعه و
براى صرف در راههاى مشروع لازم مى‏شمرد، مى‏گفت: “نعم المال الصالح للرجل الصالح”.
چه نيكو است ثروتى كه از راه مشروع به دست آيد براى آدمى كه شايسته داشتن ثروت
باشد و بداند چگونه صرف كند، و هم مى‏فرمود: “نعم العون على تقوى الله الغنى؛ مال
و ثروت كمك خوبى است براى تقوا.”

 

 × اراده و استقامت

 اراده و استقامتش بى‏نظير بود،
از او به يارانش سرايت كرده بود. دوره بيست و سه ساله بعثتش يكسره درس اراده و
استقامت است. او در تاريخ زندگى‏اش مكرر در شرايطى قرار گرفت كه اميدها از همه جا
قطع مى‏شد ولى او يك لحظه تصور شكست را در مخيّله‏اش راه نداد، ايمان نيرومندش به
موفقيت يك لحظه متزلزل نشد.

 

 × رهبرى و مديريت و مشورت

 با اين كه فرمانش ميان اصحاب
بى‏درنگ اجرا مى‏شد و آنها مكرر مى‏گفتند: چون به تو ايمان قاطع داريم اگر فرمان
دهى كه خود را در دريا غرق كنيم و يا در آتش بيفكنيم، مى‏كنيم. او هرگز به روش
مستبدان رفتار نمى‏كرد، در كارهايى كه از طرف خدا دستور نرسيده بود، با اصحاب
مشورت مى‏كرد و نظر آنها را محترم مى‏شمرد و از اين راه به آنها شخصيت مى‏داد. در
بَدْر، مسأله اقدام به جنگ، همچنين تعيين محل اردوگاه، و نحوه رفتار با اسراى جنگى
را به شور گذاشت، در أُحُد نيز راجع به اين كه شهر مدينه را اردوگاه قرار دهند و
يا اردو را به خارج ببرند، به مشورت پرداخت. در احزاب و در تَبُوك نيز با اصحاب به
شور پرداخت.

 نرمى و مهربانى پيغمبر، عفو و
گذشتش، استغفارهايش براى اصحاب، و بى‏تابى‏اش براى بخشش گناه امّت، همچنين به حساب
آوردنش اصحاب و ياران را، طرف شور قرار دادن آنها و شخصيت دادن به آنها، از علل
عمده نفوذ عظيم و بى‏نظير او در جمع اصحابش بود.

 قرآن كريم به اين مطلب اشاره
مى‏كند آن جا كه مى‏فرمايد:

 “به موجب مهربانى‏اى كه
خدا در دل تو قرار داده، تو با ياران خويش، نرمى نشان مى‏دهى، اگر تو درشتخو و
سختدل مى‏بودى، از دورت پراكنده مى‏شدند، پس عفو و بخشايش داشته باش و براى آنها
نزد خداوند استغفار كن و با آنها در كارها مشورت كن، هرگاه عزمت جزم شد، ديگر بر
خدا توكل كن و ترديد به خود راه مده.”

 

 × نظم و انضباط

 نظم و انضباط بر كارهايش
حكمفرما بود، اوقات خويش را تقسيم مى‏كرد و به اين عمل توصيه مى‏نمود، اصحابش تحت
تأثير نفوذ او دقيقاً انضباط را رعايت مى‏كردند، برخى تصميمات را لازم مى‏شمرد،
آشكار نكند و نمى‏كرد. مبادا كه دشمن از آن آگاه گردد، يارانش تصميماتش را بدون
چون و چرا به كار مى‏بستند. مثلاً فرمان مى‏داد كه آماده باشيد فردا حركت كنيم،
همه به طرفى كه او فرمان مى‏داد همراهش روانه مى‏شدند، بدون آن كه از مقصد نهايى
آگاه باشند، در لحظات آخر آگاه مى‏شدند، گاه به عده‏اى دستور مى‏داد كه به طرفى
حركت كنند و نامه‏اى به فرمانده آنها مى‏داد و مى‏گفت بعد از چند روز كه به فلان
نقطه رسيدى نامه را باز كن و دستور را اجرا كن. آنها چنين مى‏كردند و پيش از رسيدن
به آن نقطه نمى‏دانستند مقصود نهايى كجاست و براى چه مأموريتى مى‏روند، و بدين
ترتيب دشمن و جاسوسهاى دشمن را بى‏خبر مى‏گذاشت و احياناً آنها را غافلگير مى‏كرد.

 

 × ظرفيّت شنيدن انتقاد و
تنفّر از مدّاحى و چاپلوسى

 او گاهى با اعتراضات برخى
ياران مواجه مى‏شد. اما بدون آن كه درشتى كند نظرشان را به آنچه خود تصميم گرفته
بود جلب و موافق مى‏كرد.

 از شنيدن مدّاحى و چاپلوسى
بيزار بود، مى‏گفت: به چهره مدّاحان و چاپلوسان خاك بپاشيد.

 محكم كارى را دوست داشت، مايل
بود كارى كه انجام مى‏دهد متقن و محكم باشد تا آن جا كه وقتى يار مخلصش (سعد بن
معاذ) از دنيا رفت و او را در قبر نهادند، او با دست خويش سنگها و خشتهاى او را جا
به جا و محكم كرد و آن گاه گفت:

 من مى‏دانم كه طولى نمى‏كشد
همه اينها خراب مى‏شود. اما خداوند دوست مى‏دارد كه هرگاه بنده‏اى كارى انجام
مى‏دهد آن را محكم و متقن انجام دهد.

 

 × مبارزه با نقاط ضعف

 او از نقاط ضعف مردم و
جهالتهاى آنان استفاده نمى‏كرد، برعكس با آن نقاط ضعف مبارزه مى‏كرد و مردم را به
جهالتشان واقف مى‏ساخت. روزى كه ابراهيم پسر هيجده ماهه‏اش از دنيا رفت، از قضا آن
روز خورشيد گرفت، مردم گفتند، علت اين كه كسوف شد مصيبتى است كه بر پيغمبر خدا
وارد شد، او در مقابل اين خيال جاهلانه مردم سكوت نكرد و از اين نقطه ضعف استفاده
نكرد، بلكه به منبر رفت و گفت: ايها الناس ماه و خورشيد دو آيت از آيات خدا هستند
و براى مردن كسى نمى‏گيرند.

 

 × واجد بودن شرايط رهبرى

 شرايط رهبرى، از حسّ تشخيص، قاطعيت،
عدم ترديد و دودلى، شهامت، اقدام و بيم نداشتن از عواقب احتمالى، پيش‏بينى و
دورانديشى، ظرفيّت تحمّل انتقادات، شناخت افراد و تواناييهاى آنان و تفويض
اختيارات در خور تواناييها، نرمى در مسائل فردى و صلابت در مسائل اصولى، شخصيت
دادن به پيروان و به حساب آوردن آنان و پرورش استعدادهاى عقلى و عاطفى و عملى
آنها، پرهيز از استبداد و از ميل به اطاعت كوركورانه، تواضع و فروتنى، سادگى و
درويشى، وقار و متانت، علاقه شديد به سازمان و تشكيلات براى شكل دادن و انتظام
دادن به نيروهاى انسانى، همه را در حدّ كمال “بقيه در صفحه50”

 × بقيه از رسول هدايت

 داشت. مى‏گفت:

 اگر سه نفر با هم مسافرت
مى‏كنيد، يك نفرتان را به عنوان رئيس و فرمانده انتخاب كنيد.

 در دستگاه خود در مدينه
تشكيلات خاص ترتيب داد. از آن جمله جمعى دبير به وجود آورد و هر دسته‏اى كار
مخصوصى داشتند. برخى كُتّابِ وحى بودند و قرآن را مى‏نوشتند، برخى متصدى نامه‏هاى
خصوصى بودند، برخى عقود و معاملات مردم را ثبت مى‏كردند، برخى دفاتر صدقات و ماليات
را مى‏نوشتند، برخى مسؤول عهدنامه‏ها و پيمان‏نامه‏ها بودند، در كتب تواريخ از
قبيل “تاريخ يعقوبى” و “التنبيه والاشراف” مسعودى و “مُعجم البلدان” بلاذرى و “طبقات”
ابن سعد، همه اينها ضبط شده است.

 

 × روش تبليغ

 در تبليغ اسلام سهلگير بود، نه
سختگير، بيشتر بر بشارت و امّيد تكيه مى‏كرد تا بر ترس و تهديد، به يكى از اصحابش
كه براى تبليغ اسلام به يمن فرستاد دستور داد كه: “يسّر و لاتعسّر و بشّر و
لاتنفر؛ يعنى آسان بگير و سخت نگير، نويد بده، ميلها را تحريك كن و مردم را متنفر
نساز.”

 در كار تبليغ اسلام تحرّك
داشت، به طائف سفر كرد، در ايّام حج در ميان قبايل مى‏گشت و تبليغ مى‏كرد يكبار
على‏عليه السلام و بار ديگر “معاذبن جبل” را به يمن براى تبليغ فرستاد. “مصعب بن
عمير” را پيش از آمدن خودش براى تبليغ مردم مدينه به مدينه فرستاد، گروه فراوانى
از يارانش را به حبشه فرستاد، آنها ضمن نجات از آزار مكّيان، اسلام را تبليغ كردند
و زمينه اسلام ]آوردن[ نجاشى (پادشاه حبشه) و نيمى از مردم حبشه را فراهم كردند.
در سال ششم هجرى به سران كشورهاى جهان نامه نوشت و نبوت و رسالت خويش را به آنها
اعلام كرد، در حدود صدنامه از او باقى است كه به شخصيتهاى مختلف نوشته است.

 

 × تشويق به علم

 به علم و سواد تشويق مى‏كرد،
كودكان اصحابش را وادار كرد كه سواد بياموزند. برخى از يارانش را فرمان داد زبان
سريانى بياموزند. مى‏گفت: “دانشجويى، بر هر مسلمان فرض و واجب است.” و هم فرمود: “حكمت
را در هر كجا و در نزد هر كس ولو مشرك يا منافق يافتيد از او اقتباس كنيد.” و هم
فرمود: “علم را جستجو كنيدولومستلزم‏آن‏باشدكه‏تاچين‏سفركنيد.”

 اين تأكيد و تشويقها درباره
علم سبب شد كه مسلمين با همّت و سرعت بى‏نظيرى به جستجوى علم در همه جهان
پرداختند. آثار علمى را، هر كجا يافتند به دست آوردند و ترجمه كردند و خود به
تحقيق پرداخته و از اين راه علاوه بر اين كه حلقه ارتباطى شدند ميان تمدّنهاى قديم
يونانى و رومى و ايرانى و مصرى و هندى و غيره و تمدّن جديد اروپايى، خود يكى از
شكوهمندترين تمدنها و فرهنگهاى تاريخ بشريّت را آفريدند كه به نام تمدن و فرهنگ
اسلامى شناخته شده و مى‏شود.

 خُلق و خُويَش، مانند سخنش و
مانند دينش جامع و همه جانبه بود. تاريخ هرگز شخصيتى مانند او را ياد ندارد كه در
همه ابعاد انسانى در حدّ كمال و تمام بوده باشد. او به راستى انسان كامل بود.

 

  توجه:

 به سه نفر از برندگان – به قيد
قرعه – جوايزى اهدا مى‏گردد.

 لطفاً پاسخهاى درست را تا بيست
و پنجم مرداد ارسال فرماييد.

 برندگان جدول شماره 12 عبارتند
از برادران ذيل كه جوايزشان با پست ارسال مى‏گردد:

 1- احمد قربانى سالخورده.

 2- رمضان شمس آبادى.

 3- غلامحسين اعتضادى.

 

 × تذكر:

 در پاورقيهاى “مقاله چشمه اشك
در كوير غم” (مجله شماره 163) از شماره11 تا 21 از قلم افتاده كه صورت درست آن
نوشته مى‏شود:

 11 ) محمد جواد مغنيه، مجالس
الحسينيه، ص144.

 12 ) گفتار عاشورا، ص84.

 13 ) پيتر چلكووسكى، تعزيه
هنر بومى پيشرو ايران، ترجمه داوود حاتمى.

 14 ) شهيد مطهرى، حماسه
حسينى، ج1، ص53و54.

 15 ) پيتر چلكووسلكى،
همان، ص165.

 16 ) ر.ك: سفرنامه پيتر
دلاواله، ترجمه شجاع الدين شفا، ص123، سفرنامه آدام اولئاريوس، ترجمه مهندس حسين
كردبچه، ج2، ص488؛ سفرنامه تاورنيه، ترجمه ابوتراب حيدرى، ص414و…

 17 ) پيتر چلكووسكى، همان،
مقاله مايل بكتاش، ص153.

 18 ) جمشيد ملك‏پور،
ادبيات نمايشى در ايران، ج1، ص213.

 19 ) ويليام فرانكلين،
مشاهدات سفر از بنگال‏به‏ايران،ترجمه‏محسن‏جاويدان،ص72.

 20 ) با نهايت تأسف مجلس
تعزيه ناصرالدين شاه قاجار در يكى از نشريات فرهنگى به سال 1366 چاپ شده است.

 21 ) اكبر‌هاشمى رفسنجانى،
اميركبير يا قهرمان مبارزه با استعمار، ص128 ،127 ،120 ،119.