رسول هدايت
آية الله شهيد مرتضى مطهرى
پيغمبر اكرم، حضرت محمّد بن
عبداللهصلى الله عليه وآله وسلم، كه نبوّت به او پايان يافت، در سال 570 بعد از
ميلاد متولد شد. در چهل سالگى به نبوّت مبعوث گشت. سيزده سال در مكه مردم را به
اسلام دعوت كرد و سختيها و مشكلات فراوان متحمّل شد، و در اين مدت گروهى زبده
تربيت كرد و پس از آن به مدينه مهاجرت نمود و آن جا را مركز قرار داد. ده سال در
مدينه آزادانه دعوت و تبليغ نمود و با سركشان عرب نبرد كرد و همه را مقهور ساخت.
پس از ده سال همه جزيرة العرب مسلمان شدند. آيات كريمه قرآن تدريجاً در مدت بيست و
سه سال بر آن حضرت نازل شد، مسلمين شيفتگى عجيبى نسبت به قرآن و هم نسبت به شخصيّت
رسول اكرم نشان مىدادند. رسول اكرم در سال يازدهم هجرى؛ يعنى، يازدهمين سال هجرت
از مكه به مدينه، كه بيست و سومين سال پيامبرى او و شصت و سومين سال از عمرش بود
درگذشت، در حالى كه جامعهاى نوبنیاد و مملو از نشاط روحى و مؤمن به يك ايدئولوژى
سازنده كه احساس مسؤوليت جهانى مىكرد تأسيس كرده و باقى گذاشته بود.
آنچه به اين جامعه نوبنياد روح
و وحدت و نشاط داده بود، دو چيز بود: قرآن كريم كه همواره تلاوت مىشد و الهام
مىبخشيد و ديگر شخصيت عظيم و نافذ رسول اكرم كه خاطرها را به خود مشغول و شيفته
نگه مىداشت. اكنون درباره شخصيت رسول اكرم اندكى بحث مىكنيم:
× دوران كودكى
هنوز در رحم مادر بود كه پدرش
در سفر بازرگانى شام در مدينه درگذشت. جدّش عبدالمطلب كفالت او را بر عهده گرفت.
از كودكى آثار عظمت و فوق العادگى از چهره و رفتار و گفتارش پيدا بود. عبدالمطلب
به فراست دريافته بود نوهاش آيندهاى درخشان دارد.
هشت ساله بود كه جدّش
عبدالمطلب درگذشت، و طبق وصيت او ابوطالب عموى بزرگش عهدهدار كفالت او شد.
ابوطالب نيز از رفتار عجيب اين كودك كه با ساير كودكان شباهت نداشت در شگفت
مىماند.
هرگز ديده نشد، مانند كودكان
همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان بدهد، به غذاى اندك اكتفا مىكرد و از
زيادهروى امتناع مىورزيد برخلاف كودكان همسالش و برخلاف عادت و تربيت آن روز،
موهاى خويش را مرتب مىكرد و سر و صورت خود را تميز نگه مىداشت.
ابوطالب روزى از او خواست كه
در حضور او جامههايش را بكند و به بستر رود، او اين دستور را با كراهت تلقى كرد و
چون نمىخواست از دستور عموى خويش تمرّد كند، به عمو گفت روى خويش را برگردان تا
بتوانم جامهام را بكنم، ابوطالب از اين سخن كودك درشگفت شد، زيرا در عرب آن روز
حتى مردان بزرگ از عريان كردن همه قسمتهاى بدن خود احتراز نداشتند. ابوطالب
مىگويد: “من هرگز از او دروغ نشنيدم، كار ناشايسته و خنده بىجا نديدم، به
بازيهاى بچهها رغبت نمىكرد، تنهايى و خلوت را دوست مىداشت و در همه حال متواضع
بود.”
× تنفر از بى كارى و بطالت
از بىكارى و بطالت متنفر بود،
مىگفت: “خدايا از كسالت و بىنشاطى، از سستى و تنبلى و از عجز و زبونى به تو پناه
مىبرم” مسلمانان را به كار كردن تشويق مىكرد و مىگفت: “عبادت هفتاد جزو دارد و
بهترين جزو آن كسب حلال است.”
× امانت
پيش از بعثت براى خديجه كه بعد
به همسريش درآمد، يك سفر تجارتى به شام انجام داد، در آن سفر بيش از پيش لياقت و
استعداد و امانت و درستكاريش روشن شد. او در ميان مردم آنچنان به درستى شهره شده
بود كه لقب “محمد امين” يافته بود. امانتها را به او مىسپردند. پس از بعثت نيز
قريش با همه دشمنيهايى كه با او پيدا كردند، باز هم امانتهاى خود را به او
مىسپردند. از همين رو پس از هجرت به مدينه علىعليه السلام را چند روزى بعد از
خود باقى گذاشت كه امانتها را به صاحبان اصلى برساند.
× مبارزه با ظلم
در دوران جاهليت، با گروهى كه
آنها نيز از ظلم و ستم رنج مىبردند براى دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر
ستمگران همپيمان شد، اين پيمان در خانه عبدالله بن جدعان – از شخصيتهاى مهم مكه –
بسته شد و به نام “حِلْف الفضول” ناميده شد، او بعدها در دوره رسالت از آن پيمان
ياد مىكرد و مىگفت حاضر نيستم آن پيمان بشكند و اكنون نيز حاضرم در چنين پيمانى
شركت كنم.
× اخلاق خانوادگى
در خانواده مهربان بود، نسبت
به همسران خود هيچ گونه خشونتى نمىكرد، و اين برخلاف خلق و خوى مكّيان بود.
بدزبانى برخى از همسران خويش را تحمل مىكرد تا آن جا كه ديگران از اين همه تحمل
رنج مىبردند، او به حسن معاشرت با زنان توصيه و تأكيد مىكرد و مىگفت: همه مردم
داراى خصلتهاى نيك و بد هستند، مرد نبايد تنها جنبههاى ناپسند همسر خويش را در
نظر بگيرد و همسر خود را ترك كند، چه هرگاه از يك خصلت او ناراحت شود خصلت ديگرش
مايه خشنودى اوست و اين دو را بايد با هم به حساب آورد. او با فرزندان و با
فرزندزادگان خود فوقالعاده عطوف و مهربان بود، به آنها محبت مىكرد روى دامن خويش
مىنشاند، بر دوش خويش سوار مىكرد، آنها را مىبوسيد و اينها همه بر خلاف خلق و
خوى رايج آن زمان بود. روزى در حضور يكى از اشراف يكى از فرزندزادگان خويش (حضرت
مجتبىعليه السلام) را مىبوسيد، آن مرد گفت من دو پسر دارم و هنوز حتى يكبار هيچ
كدام از آنها را نبوسيدهام! فرمود: “مَنْ لا يُرْحَمْ؛ كسى كه مهربانى نكند، رحمت
خدا شامل حالش نمىشود.”
نسبت به فرزندان مسلمين نيز
مهربانى مىكرد، آنها را روى زانوى خويش نشانده دست محبت بر سر آنها مىكشيد. گاه
مادران، كودكان خردسال خويش را به او مىدادند كه براى آنها دعا كند، اتفاق
مىافتاد كه احياناً آن كودكان روى جامهاش ادرار مىكردند، مادران ناراحت شده و
شرمنده مىشدند و مىخواستند مانع ادامه ادرار بچه شوند، او آنها را از اين كار
بشدت منع مىكرد و مىگفت مانع ادامه ادرار كودك نشويد، اين كه جامه من نجس بشود
اهميت ندارد، تطهير مىكنم.
× با بردگان
نسبت به بردگان فوق العاده
مهربان بود، به مردم مىگفت: اينها برادران شمايند، از هر غذا كه مىخوريد به آنها
بخورانيد، و از هر نوع جامه كه مىپوشيد آنها را بپوشانيد، كار طاقت فرسا به آنها
تحميل مكنيد، خودتان در كارها به آنها كمك كنيد. مىگفت آنها را به عنوان “بنده” و
يا كنيز (كه مملوكيت را مىرساند) خطاب نكنيد، زيرا همه مملوك خداييم و مالك حقيقى
خدا است، بلكه آنها را به عنوان “فتى” (جوانمرد) يا “فتاة” (جوان زن) خطاب كنيد.
در شريعت اسلام، تمام تسهيلات ممكن براى آزادى بردگان كه منتهى به آزادى كلى آنها
مىشد فراهم شد. او شغل “نخّاسى” يعنى بردهفروشى را بدترين شغلها مىدانست و
مىگفت بدترين مردم نزد خدا آدم فروشانند.
× نظافت و بوى خوش
به نظافت و بوى خوش علاقه شديد
داشت، هم خودش رعايت مىكرد و هم به ديگران دستور مىداد. به ياران و پيروان خود
تأكيد مىنمود كه تن و جامه خويش را پاكيزه و خوشبو نگهدارند. بخصوص روزهاى جمعه
وادارشان مىكرد غسل كنند و خود را معطّر سازند كه بوى بد از آنها استشمام نشود،
آن گاه در نماز جمعه حضور يابند.
× برخورد و معاشرت
در معاشرت با مردم مهربان و
گشاده رو بود، در سلام به همه حتى كودكان و بردگان، پيشى مىگرفت، پاى خود را جلو
هيچ كس دراز نمىكرد و در حضور كسى تكيه نمىنمود. غالباً دوزانو مىنشست، در
مجالس دايرهوار مىنشست تا مجلس بالا و پايينى نداشته باشد و همه جايگاه مساوى
داشته باشند. از اصحابش تفقّد مىكرد، اگر سه روز يكى از اصحاب را نمىديد سراغش
را مىگرفت، اگر مريض بود عيادت مىكرد و اگر گرفتارى داشت كمكش مىنمود. در
مجالس، تنها به يك فرد نگاه نمىكرد و يك فرد را طرف خطاب قرار نمىداد بلكه
نگاههاى خود را در ميان جمع تقسيم مىكرد، از اين كه بنشيند و ديگران خدمت كنند
تنفر داشت. از جا بر مىخاست و در كارها شركت مىكرد. مىگفت خداوند كراهت دارد كه
بنده را ببيند كه براى خود نسبت به ديگران امتيازى قايل شده است.
× نرمى در عين صلابت
در مسائل فردى و شخصى و آنچه
مربوط به شخص خودش بود، نرم و ملايم و باگذشت بود، گذشتهاى بزرگ و تاريخىاش يكى از
علل پيشرفتش بود. اما در مسائل اصولى و عمومى، آن جا كه حريم قانون بود سختى و
صلابت نشان مىداد و ديگر جاى گذشت نمىدانست. پس از فتح مكه و پيروزى بر قريش
تمام بديهايى كه قريش در طول بيست سال نسبت به خود او مرتكب شده بودند ناديده گرفت
و همه را يك جا بخشيد. توبه قاتل عموى محبوبش حمزه را پذيرفت. اما در همان فتح
مكه، زنى از بنىمخزوم مرتكب سرقت شده بود و جرمش محرز گرديد، خاندان آن زن كه از
اشراف قريش بودند و اجراى حدّ سرقت را توهينى به خود تلقى مىكردند سخت به تكاپو
افتادند كه رسول خدا از اجراى حد صرف نظر كند. بعضى از محترمين صحابه را به شفاعت
برانگيختند. ولى رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت چه جاى شفاعت است؟ مگر
قانون خدا را مىتوان به خاطر افراد تعطيل كرد. هنگام عصر آن روز در ميان جمع
سخنرانى كرد و گفت:
“اقوام و ملل پيشين از آن
جهت سقوط كردند و منقرض شدند كه در اجراى قانون خدا تبعيض مىكردند، هرگاه يكى از
اقويا و زبردستان مرتكب جرم مىشد معاف مىشد و اگر ضعيف و زيردستى مرتكب مىشد
مجازات مىگشت، سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست، در اجراى (عدل) درباره هيچ كس
سستى نمىكنم هر چند از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد.”
× عبادت
پارهاى از شب، گاهى نصف، گاهى
ثلث و گاهى دو ثلث شب را به عبادت مىپرداخت. با اين كه تمام روزش، خصوصاً در
اوقات توقف در مدينه، در تلاش بود، از وقت عبادتش نمىكاست، او آرامش كامل خويش را
در عبادت و راز و نياز با حقّ مىيافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و يا ترس از جهنم
نبود، عاشقانه و سپاسگزارانه بود. روزى يكى از همسرانش گفت تو ديگر چرا آن همه
عبادت مىكنى؟ تو كه آمرزيدهاى، جواب داد: آيا يك بنده سپاسگزار نباشم؟
بسيار روزه مىگرفت، علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان، يك روز در
ميان روزه مىگرفت، دهه آخر ماه رمضان بسترش به كلى جمع مىشد و در مسجد معتكف
مىگشت و يكسره به عبادت مىپرداخت ولى به ديگران مىگفت كافى است در هر ماه سه
روز روزه بگيريد. مىگفت: به اندازه طاقت عبادت كنيد، بيش از ظرفيت خود بر خود
تحميل نكنيد كه اثر معكوس دارد. با رهبانيت و انزوا و گوشهگيرى و ترك اهل و عيال
مخالف بود، بعضى از اصحاب كه چنين تصميمى گرفته بودند مورد انكار و ملامت قرار
گرفتند. مىفرمودند: بدن شما، زن و فرزند شما، و ياران شما همه حقوقى بر شما دارند
و مىبايد آنها را رعايت كنيد.
در حال انفراد عبادت را طول
مىداد، گاهى در حال تهجّد ساعتها سرگرم بود. اما در جماعت به اختصار مىكوشيد،
رعايت حال اضعف مأمومين را لازم مىشمرد و به آن توصيه مىكرد.
× زهد و ساده زيستى
زهد و ساده زيستى از اصول
زندگى او بود. ساده غذا مىخورد، ساده لباس مىپوشيد و ساده حركت مىكرد.
زيراندازش غالباً حصير بود، بر روى زمين مىنشست، با دست خود از بز شير مىدوشيد،
و بر مركب بىزين و پالان سوار مىشد، و از اين كه كسى در ركابش حركت كند به شدت
جلوگيرى مىكرد. قوت غالبش نان جوين و خرما بود. كفش و جامهاش را با دست خويش
وصله مىكرد. در عين سادگى طرفدار فلسفه فقر نبود. مال و ثروت را به سود جامعه و
براى صرف در راههاى مشروع لازم مىشمرد، مىگفت: “نعم المال الصالح للرجل الصالح”.
چه نيكو است ثروتى كه از راه مشروع به دست آيد براى آدمى كه شايسته داشتن ثروت
باشد و بداند چگونه صرف كند، و هم مىفرمود: “نعم العون على تقوى الله الغنى؛ مال
و ثروت كمك خوبى است براى تقوا.”
× اراده و استقامت
اراده و استقامتش بىنظير بود،
از او به يارانش سرايت كرده بود. دوره بيست و سه ساله بعثتش يكسره درس اراده و
استقامت است. او در تاريخ زندگىاش مكرر در شرايطى قرار گرفت كه اميدها از همه جا
قطع مىشد ولى او يك لحظه تصور شكست را در مخيّلهاش راه نداد، ايمان نيرومندش به
موفقيت يك لحظه متزلزل نشد.
× رهبرى و مديريت و مشورت
با اين كه فرمانش ميان اصحاب
بىدرنگ اجرا مىشد و آنها مكرر مىگفتند: چون به تو ايمان قاطع داريم اگر فرمان
دهى كه خود را در دريا غرق كنيم و يا در آتش بيفكنيم، مىكنيم. او هرگز به روش
مستبدان رفتار نمىكرد، در كارهايى كه از طرف خدا دستور نرسيده بود، با اصحاب
مشورت مىكرد و نظر آنها را محترم مىشمرد و از اين راه به آنها شخصيت مىداد. در
بَدْر، مسأله اقدام به جنگ، همچنين تعيين محل اردوگاه، و نحوه رفتار با اسراى جنگى
را به شور گذاشت، در أُحُد نيز راجع به اين كه شهر مدينه را اردوگاه قرار دهند و
يا اردو را به خارج ببرند، به مشورت پرداخت. در احزاب و در تَبُوك نيز با اصحاب به
شور پرداخت.
نرمى و مهربانى پيغمبر، عفو و
گذشتش، استغفارهايش براى اصحاب، و بىتابىاش براى بخشش گناه امّت، همچنين به حساب
آوردنش اصحاب و ياران را، طرف شور قرار دادن آنها و شخصيت دادن به آنها، از علل
عمده نفوذ عظيم و بىنظير او در جمع اصحابش بود.
قرآن كريم به اين مطلب اشاره
مىكند آن جا كه مىفرمايد:
“به موجب مهربانىاى كه
خدا در دل تو قرار داده، تو با ياران خويش، نرمى نشان مىدهى، اگر تو درشتخو و
سختدل مىبودى، از دورت پراكنده مىشدند، پس عفو و بخشايش داشته باش و براى آنها
نزد خداوند استغفار كن و با آنها در كارها مشورت كن، هرگاه عزمت جزم شد، ديگر بر
خدا توكل كن و ترديد به خود راه مده.”
× نظم و انضباط
نظم و انضباط بر كارهايش
حكمفرما بود، اوقات خويش را تقسيم مىكرد و به اين عمل توصيه مىنمود، اصحابش تحت
تأثير نفوذ او دقيقاً انضباط را رعايت مىكردند، برخى تصميمات را لازم مىشمرد،
آشكار نكند و نمىكرد. مبادا كه دشمن از آن آگاه گردد، يارانش تصميماتش را بدون
چون و چرا به كار مىبستند. مثلاً فرمان مىداد كه آماده باشيد فردا حركت كنيم،
همه به طرفى كه او فرمان مىداد همراهش روانه مىشدند، بدون آن كه از مقصد نهايى
آگاه باشند، در لحظات آخر آگاه مىشدند، گاه به عدهاى دستور مىداد كه به طرفى
حركت كنند و نامهاى به فرمانده آنها مىداد و مىگفت بعد از چند روز كه به فلان
نقطه رسيدى نامه را باز كن و دستور را اجرا كن. آنها چنين مىكردند و پيش از رسيدن
به آن نقطه نمىدانستند مقصود نهايى كجاست و براى چه مأموريتى مىروند، و بدين
ترتيب دشمن و جاسوسهاى دشمن را بىخبر مىگذاشت و احياناً آنها را غافلگير مىكرد.
× ظرفيّت شنيدن انتقاد و
تنفّر از مدّاحى و چاپلوسى
او گاهى با اعتراضات برخى
ياران مواجه مىشد. اما بدون آن كه درشتى كند نظرشان را به آنچه خود تصميم گرفته
بود جلب و موافق مىكرد.
از شنيدن مدّاحى و چاپلوسى
بيزار بود، مىگفت: به چهره مدّاحان و چاپلوسان خاك بپاشيد.
محكم كارى را دوست داشت، مايل
بود كارى كه انجام مىدهد متقن و محكم باشد تا آن جا كه وقتى يار مخلصش (سعد بن
معاذ) از دنيا رفت و او را در قبر نهادند، او با دست خويش سنگها و خشتهاى او را جا
به جا و محكم كرد و آن گاه گفت:
من مىدانم كه طولى نمىكشد
همه اينها خراب مىشود. اما خداوند دوست مىدارد كه هرگاه بندهاى كارى انجام
مىدهد آن را محكم و متقن انجام دهد.
× مبارزه با نقاط ضعف
او از نقاط ضعف مردم و
جهالتهاى آنان استفاده نمىكرد، برعكس با آن نقاط ضعف مبارزه مىكرد و مردم را به
جهالتشان واقف مىساخت. روزى كه ابراهيم پسر هيجده ماههاش از دنيا رفت، از قضا آن
روز خورشيد گرفت، مردم گفتند، علت اين كه كسوف شد مصيبتى است كه بر پيغمبر خدا
وارد شد، او در مقابل اين خيال جاهلانه مردم سكوت نكرد و از اين نقطه ضعف استفاده
نكرد، بلكه به منبر رفت و گفت: ايها الناس ماه و خورشيد دو آيت از آيات خدا هستند
و براى مردن كسى نمىگيرند.
× واجد بودن شرايط رهبرى
شرايط رهبرى، از حسّ تشخيص، قاطعيت،
عدم ترديد و دودلى، شهامت، اقدام و بيم نداشتن از عواقب احتمالى، پيشبينى و
دورانديشى، ظرفيّت تحمّل انتقادات، شناخت افراد و تواناييهاى آنان و تفويض
اختيارات در خور تواناييها، نرمى در مسائل فردى و صلابت در مسائل اصولى، شخصيت
دادن به پيروان و به حساب آوردن آنان و پرورش استعدادهاى عقلى و عاطفى و عملى
آنها، پرهيز از استبداد و از ميل به اطاعت كوركورانه، تواضع و فروتنى، سادگى و
درويشى، وقار و متانت، علاقه شديد به سازمان و تشكيلات براى شكل دادن و انتظام
دادن به نيروهاى انسانى، همه را در حدّ كمال “بقيه در صفحه50”
× بقيه از رسول هدايت
داشت. مىگفت:
اگر سه نفر با هم مسافرت
مىكنيد، يك نفرتان را به عنوان رئيس و فرمانده انتخاب كنيد.
در دستگاه خود در مدينه
تشكيلات خاص ترتيب داد. از آن جمله جمعى دبير به وجود آورد و هر دستهاى كار
مخصوصى داشتند. برخى كُتّابِ وحى بودند و قرآن را مىنوشتند، برخى متصدى نامههاى
خصوصى بودند، برخى عقود و معاملات مردم را ثبت مىكردند، برخى دفاتر صدقات و ماليات
را مىنوشتند، برخى مسؤول عهدنامهها و پيماننامهها بودند، در كتب تواريخ از
قبيل “تاريخ يعقوبى” و “التنبيه والاشراف” مسعودى و “مُعجم البلدان” بلاذرى و “طبقات”
ابن سعد، همه اينها ضبط شده است.
× روش تبليغ
در تبليغ اسلام سهلگير بود، نه
سختگير، بيشتر بر بشارت و امّيد تكيه مىكرد تا بر ترس و تهديد، به يكى از اصحابش
كه براى تبليغ اسلام به يمن فرستاد دستور داد كه: “يسّر و لاتعسّر و بشّر و
لاتنفر؛ يعنى آسان بگير و سخت نگير، نويد بده، ميلها را تحريك كن و مردم را متنفر
نساز.”
در كار تبليغ اسلام تحرّك
داشت، به طائف سفر كرد، در ايّام حج در ميان قبايل مىگشت و تبليغ مىكرد يكبار
علىعليه السلام و بار ديگر “معاذبن جبل” را به يمن براى تبليغ فرستاد. “مصعب بن
عمير” را پيش از آمدن خودش براى تبليغ مردم مدينه به مدينه فرستاد، گروه فراوانى
از يارانش را به حبشه فرستاد، آنها ضمن نجات از آزار مكّيان، اسلام را تبليغ كردند
و زمينه اسلام ]آوردن[ نجاشى (پادشاه حبشه) و نيمى از مردم حبشه را فراهم كردند.
در سال ششم هجرى به سران كشورهاى جهان نامه نوشت و نبوت و رسالت خويش را به آنها
اعلام كرد، در حدود صدنامه از او باقى است كه به شخصيتهاى مختلف نوشته است.
× تشويق به علم
به علم و سواد تشويق مىكرد،
كودكان اصحابش را وادار كرد كه سواد بياموزند. برخى از يارانش را فرمان داد زبان
سريانى بياموزند. مىگفت: “دانشجويى، بر هر مسلمان فرض و واجب است.” و هم فرمود: “حكمت
را در هر كجا و در نزد هر كس ولو مشرك يا منافق يافتيد از او اقتباس كنيد.” و هم
فرمود: “علم را جستجو كنيدولومستلزمآنباشدكهتاچينسفركنيد.”
اين تأكيد و تشويقها درباره
علم سبب شد كه مسلمين با همّت و سرعت بىنظيرى به جستجوى علم در همه جهان
پرداختند. آثار علمى را، هر كجا يافتند به دست آوردند و ترجمه كردند و خود به
تحقيق پرداخته و از اين راه علاوه بر اين كه حلقه ارتباطى شدند ميان تمدّنهاى قديم
يونانى و رومى و ايرانى و مصرى و هندى و غيره و تمدّن جديد اروپايى، خود يكى از
شكوهمندترين تمدنها و فرهنگهاى تاريخ بشريّت را آفريدند كه به نام تمدن و فرهنگ
اسلامى شناخته شده و مىشود.
خُلق و خُويَش، مانند سخنش و
مانند دينش جامع و همه جانبه بود. تاريخ هرگز شخصيتى مانند او را ياد ندارد كه در
همه ابعاد انسانى در حدّ كمال و تمام بوده باشد. او به راستى انسان كامل بود.
توجه:
به سه نفر از برندگان – به قيد
قرعه – جوايزى اهدا مىگردد.
لطفاً پاسخهاى درست را تا بيست
و پنجم مرداد ارسال فرماييد.
برندگان جدول شماره 12 عبارتند
از برادران ذيل كه جوايزشان با پست ارسال مىگردد:
1- احمد قربانى سالخورده.
2- رمضان شمس آبادى.
3- غلامحسين اعتضادى.
× تذكر:
در پاورقيهاى “مقاله چشمه اشك
در كوير غم” (مجله شماره 163) از شماره11 تا 21 از قلم افتاده كه صورت درست آن
نوشته مىشود:
11 ) محمد جواد مغنيه، مجالس
الحسينيه، ص144.
12 ) گفتار عاشورا، ص84.
13 ) پيتر چلكووسكى، تعزيه
هنر بومى پيشرو ايران، ترجمه داوود حاتمى.
14 ) شهيد مطهرى، حماسه
حسينى، ج1، ص53و54.
15 ) پيتر چلكووسلكى،
همان، ص165.
16 ) ر.ك: سفرنامه پيتر
دلاواله، ترجمه شجاع الدين شفا، ص123، سفرنامه آدام اولئاريوس، ترجمه مهندس حسين
كردبچه، ج2، ص488؛ سفرنامه تاورنيه، ترجمه ابوتراب حيدرى، ص414و…
17 ) پيتر چلكووسكى، همان،
مقاله مايل بكتاش، ص153.
18 ) جمشيد ملكپور،
ادبيات نمايشى در ايران، ج1، ص213.
19 ) ويليام فرانكلين،
مشاهدات سفر از بنگالبهايران،ترجمهمحسنجاويدان،ص72.
20 ) با نهايت تأسف مجلس
تعزيه ناصرالدين شاه قاجار در يكى از نشريات فرهنگى به سال 1366 چاپ شده است.
21 ) اكبرهاشمى رفسنجانى،
اميركبير يا قهرمان مبارزه با استعمار، ص128 ،127 ،120 ،119.