پرشكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ
قسمت اول
اشاره
در خصوص شيوه برخورد “امام حسن
مجتبى”عليه السلام با “معاوية بن ابىسفيان” كتابهاى گوناگونى نوشته شده است، لكن
از ميان آنها، كتاب “صلح امام حسن” (پرشكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ) به خامه
دانشمند برجسته، “شيخ راضى آل ياسين” از امتيازات چشمگيرى برخوردار است. استاد
بزرگ “سيد عبدالحسين شرف الدين” درباره مؤلف و اثر ارجمندش مىگويد: “هيچ يك از
بزرگان دين، در مورد اين موضوع مهم (صلح امام حسن)، كوششى را كه او در فراهم آوردن
اين كتاب منحصر به فرد و بىنظير مبذول داشت، بكار نبرده است. و اينك كتاب اوست با
اين اوج و سطح بلند كه در كتابخانه اسلام، خلأاى را كه امت اسلامى سخت نيازمند
پرشدن آن بود، پر كرد.”
مترجم تواناى اين اثر گرانسنگ؛
“حضرت آية الله العظمى خامنهاى” درباره اين كتاب مىفرمايد: “اينك كه با فراهم
آمدن ترجمه اين كتاب پرارزش و نامى، جامعترين و مستدلترين كتاب درباره “صلح امام
حسن” در اختيار فارسى زبانان قرار مىگيرد، اين جانب يكى از آرزوهاى ديرين خود را
برآورده مىيابم و جبهه سپاس و شكر بر آستان لطف و توفيق پروردگار مىسايم.”
مقاله پيش رو، تلخيصى از اين
اثر گرانبهاست، كه توسط نويسنده گرامى جناب آقاى غلامرضا گلى زواره صورت گرفته
است. ضمن تشكر از ايشان، اين نكته را هم بايد افزود كه على رغم تلاش تلخيصگر، به
علت گسترده بودن بحث و زياد بودن حجم مطالب، تنها گوشههايى از اين اثر بزرگ منعكس
گرديده، ولكن بىشك همين مقدار هم مفيد و ثمر بخش است.
“واحد تاريخ و سياست مجله”
“× سيرى كوتاه در
زندگانى امام حسن مجتبى عليه السلام
حضرت امام حسن مجتبىعليه
السلام امام دوم شيعيان، در نيمه دوم ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر “مدينه” پا به
عرصه حيات گذاشت. نام او را “حسن” و كنيهاش را “ابومحمّد” نهادند.
هيچ كس از جهت سيما و اخلاق،
شبيهتر از او به رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم نبود. بيست و پنج بار با پاى
پياده حج گزارد. هرگاه از مرگ و قبر و محشر ياد مىنمود بشدّت مىگريست، هنگام وضو
و نماز بدنش به لرزه افتاده رنگ چهرهاش به زردى مىگراييد. سه نوبت اموال خود را
با خدا تقسيم نمود، بىاعتناترين مردم به زيور دنيا بود. با تمامى شأن و منزلتى كه
داشت بسيار متواضع بود و بخشش وى شهره خاص و عام بود. او سرور جوانان بهشت و يكى
از دو نفرى است كه دودمان پيامبر منحصراً از نسلشان پديد آمد و يكى از چهار نفرى
است كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم با آنان به مباهله نصاراى نجران حاضر شد و
يكى از پنج نفر اصحاب كسا و يكى از دوازده نفرى است كه خداوند فرمانبرداريشان را
بر بندگان واجب ساخته است. پس از وفات پدرش، مسلمين با او، بيعت نمودند. در پانزدهم
جمادى الاولى سال چهل و يك هجرى، جهت حفظ دين و جلوگيرى از خونريزى مسلمين،
قرارداد صلح را با معاويه منعقد ساخت و پس از آن روانه مدينه گرديد. امام حسن
مجتبىعليه السلام چندين بار با دسيسه معاويه مسموم گرديد تا آن كه در 28 صفر سال
49 ه.ق به شهادت رسيد. آن بزرگوار را در قبرستان بقيع و در كنار قبر جدهاش فاطمه
بنت اسد، دفن نمودند.
× بيعت
پس از رحلت پيامبر بزرگ
اسلامصلى الله عليه وآله وسلم عدّهاى با تأويل و توجيه و ناديده انگاشتن
فرمايشات گرانقدر پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم در خصوص تمسّك به كتاب خدا
و اهل بيت، در امر خلافت انشعاب ايجاد نموده و آن را از خاندان پيامبر باز گرفتند.
و منظور و هدف مهمى كه پيامبر با اصرار و ابرام و احتياط براى امت و عترت در نظر
داشت و به خاطر آن خلافت را به عترت سپرد، از چشم آنان پوشيده ماند. همين تفكيك
خلافت از عترت و اهل بيت بود كه فجايع خونين تاريخى را در مسير اسلام پديد آورد و
موجب شد تا فردى چون معاويه بر مسند خلافت قرار گيرد.
معاويه كوشيد تا در تمامى
مراكز بزرگ اسلامى بذر مسموم خود را پاشيده مردم را با بهانههاى گوناگون از يارى
حضرت علىعليه السلام باز دارد. اين مسائل، رنج جانكاهى را متوجه آن بزرگوار نمود
كه بازتاب آن در خطبههاى ايشان ديده مىشود. فرزند او يعنى حضرت امام حسنعليه
السلام نيز به خاطر شرايط ناگوارى كه با توطئه برنامهريزى شده معاويه فراهم شده
بود، اندوهى نهانى و بزرگ داشت ولى از سويى با مشاهده ياران ارزنده پدرش كه
استوانههاى اخلاص و ايثار بودند روزنه اميدى در دلش گشوده مىگشت كه با شهادت
آنها در ميادين نبرد و در كنار حضرت علىعليه السلام اين دريچه اميد هم بسته شد و
آن رنج نهان چندين برابر گشت. با شهادت حضرت علىعليه السلام وضعيت نامطلوبى براى
حضرت امام حسنعليه السلام به جا گذاشته شد.
مردم مىبايد با كسى كه نصوص و
گفتههاى صريح پيغمبر بر او منطبق است يعنى حسن بن علىعليه السلام بيعت نمايند،
لذا عبيدالله بن عباس در مسجد جامع و در بين انبوه جمعيت، مردم را با صدايى رسا به
بيعت با او دعوت نمود. با اتمام گفتار او مردم مىگفتند: وه كه چه محبوب است بر ما
و شايسته خلافت و با شوق و رغبت به بيعت با او شتافتند. اين حادثه در 21 رمضان سال
چهلم هجرت مصادف با شهادت پدرش به وقوع پيوست. نقاط ديگرى جز كوفه نيز بيعت با او
را پذيرفتند. با اختتام مراسم بيعت، حضرت امام حسنعليه السلام طى خطابهاى تاريخى
از مزاياى اهلبيت و حق مسلّم آنها در خلافت سخن راند و در خصوص حوادث خطرناك
هشدار داد، سپس از فراز منبر فرود آمد و كارگزاران شهرها را مرتب ساخت و احكام
أُمرا را صادر نمود و به امور مردم پرداخت.
× بسيج و فرماندهى
مردم در مسجد كوفه اجتماع
نمودند، حضرت امام حسنعليه السلام خلايق را به جهاد عليه معاويه اين عنصر طغيانگر
و آشوبگر و تجزيه طلب و دفاع از حق و پايدارى دعوت نمود. “عدى بن حاتم” اولين كسى
بود كه دعوت امام را اجابت كرد و به اردوگاه سپاه اسلام در “نخيله” رفت و هزار جنگجوى
قبيله “طى” بدو پيوستند. پس از وى گروههاى ديگرى عازم جبهه جنگ شدند. امام نيز “مغيرة
بن نوفل” را بر كوفه گماشت تا مردم را براى حضور افزونتر در نُخيله ترغيب نمايد.
در مدت ده روزى كه در نُخيله توقف داشت چهار هزار نيروى جنگى به او پيوستند. پس از
آن، امام به كوفه مراجعت نمود و خطبهاى پرهيجان انشاء كرد كه به دنبال آن سپاهيان
ديگرى به اردوگاه مسلمين ملحق شدند. امام به سوى “دير عبدالرحمن” كه بر سر راه دو
اردوگاه امام، در مدائن بود رهسپار گرديدند، اين ناحيه به لحاظ سوق الجيشى اهميت
قابل توجهى داشت و انتخاب آن از سوى امام، خود يك استراتژى جنگى به شمار مىرفت.
امام با اين كار و ترسيم خط مشى جنگى خود، چهره فرماندهى آگاه را نشان داد كه به
رموز نظامى مرسوم زمان به بهترين نحو واقف است. پس از آن امام حسنعليه السلام “عبيدالله
بن عباس” را فرمانده مقدم سپاه نمود و از او خواست تا در كارها با “قيس بن سعد بن
عباده” و “سعيد بن قيس همدانى” مشورت كند.
نصوص تاريخى تعداد قواى نظامى
را كه در دو اردوگاه “مدائن” و “مسكن” مستقر بودهاند بين چهل هزار تا صدهزار نفر
ذكر نمودهاند ولى قرائن و شواهد مبيّن آن است كه رقم سپاه به بيست هزار نفر بالغ
گرديده است.
× عناصر سپاه
امام براى فراهم آوردن سپاه،
مزاياى قواى نظامى را صددرصد افزود. “حجر بن عدى” را نزد كارگزاران ولايتها فرستاد
تا مردم را جهت جهاد، بسيج نمايد. خطباى زبردستى چون، “عدى بن حاتم”، “معقل بن قيس”،
“زياد بن صعصعه” و “قيس بن سعد” با او همكارى نمودند. به زعم نغمههاى پليدى كه از
سوى مخالفان امام ساز مىشد، تبليغات ياران باوفاى امام تا حدودى توانست مؤثر واقع
شود و عده زيادى از مردم را به جهاد و دفاع ترغيب نمايد. روشهاى حكيمانه و
مُدبّرانه و خطابههاى حماسى و مواعظ بليغ، كار خود را كرد و اميدوارى به شكست شام
و پيروزى كوفه را در همه جا و همه كس دميد.
با همه اين مسائل، تركيب سپاه
امام، انگيزهاى واحد براى جهاد نداشت. گروهى جهت به دست آوردن سود مادى و
جمعآورى غنايم به سوى قرارگاه شتافتند، عدّهاى در حالتى بين شك و ترديد رهسپار
جبهه جنگ شدند. خوارج اين تروريستهاى خطرناك، بدو پيوستند تا از عواقب منفوريت در
نزد مردم تا حدودى رهايى يابند و تظاهر آنان به جهاد، نيرنگى بيش نبود. آنها در
آغاز مىخواستند، به هر حيلتى بود با معاويه بجنگند و همراهى آنان با امام چيزى جز
فتنهانگيزى نبود. ضربه جسارت آميزى كه در “مظلم ساباط” “جراح ابن سنان اسدى” بر
امام وارد نمود، برگرفته از توطئه مخفى و جدّى خوارج بود. بدين ترتيب قبل از شروع
نبرد، مقاصد پليد اين گروه بر امام آشكار گرديد و آگاهى آن بزرگوار به سست عهدى و
ناهمراهى قومش افزون گشت. چنانچه آن حضرت طى نطقى خطاب به لشكر مدائن به اختلاف
تمايلات و هدفهاى عناصر سپاه در اين جنگ اشاره نموده است.
در اين جا ممكن است اين سؤال
مطرح شود كه: اگر امام به ناخالصى سپاه واقف بود و گروههاى معارض را مىشناخت پس
چرا به تصفيه لشكر نپرداخت و به قطع عضو فاسد، اقدام ننمود؟ در پاسخ بايد گفت:
1- شايسته نيست داوطلب جهاد طرد شود و چارهاى
جز پذيرش اين گروهها نبود.
2- تاريخ گواه آن است كه در سپاه پيامبرصلى الله
عليه وآله وسلم و حضرت علىعليه السلام نيروهاى اين گونه بوده و آن بزرگواران
تصفيهاى صورت ندادهاند؛ امام حسنعليه السلام نيز بر حسب وظيفه لازم بود به روش
پدر و جدّش عمل مىكرد.
3- اگر ايشان به تصفيه عناصر بخصوصى از سپاه
مىپرداخت، امكان اختلاف و دودستگى مىرفت.
4- دوران كوتاه زمامدارى آن امام به ايشان فرصت
اصلاح گروههاى مزدور و منافق را نداد.
× عبيداللّه بن عباس
وى سردارى بود كه دلى
برافروخته و بيقرار و سينهاى داغدار داشت و جوياى انتقام دو فرزند بىگناه خود
بود. وقتى به وادى “مسكن” رسيد، مطّلع شد كه عمليات كينهتوزانه برخى از رؤساى
كوفه، كوششهاى شيعيان را خنثى نموده و براى بسيج عمومى، مانع ايجاد كرده است، امّا
تفاوت عددى دو سپاه براى او چندان رعبآور نبود و بيشتر به روحيه سپاه مىانديشيد
و از آن بيم داشت كه دام تزوير معاويه در دل سپاهيان، بذر تفرقه ايجاد كند و حدسش
درست بود، زيرا در اردوگاه “مسكن” شايعهاى مبنى بر “شروع مذاكرات صلح امام حسن”
آشفتگى تأسف آورى ايجاد كرد و بدين لحاظ تصميم گرفت در اين بحبوبه از فرماندهى
كنارهگيرى كند، ولى چون اين كار، قرين با عجز و زبونى بود و اين جوان سى و نه
ساله خودخواه و مغرور كسى نبود كه شخصيت خود را ناتوان نشان دهد، در حالى كه
مىتوانست با درايت، آشوبطلبان را خاموش نمايد و منتظر فرمان نهايى امام باشد.
ولى اين فرمانده به زشتى ديگرى تن در داد و آن صحبت با فرستاده معاويه درباره مزد
فرار بود!
معاويه براى وى يك ميليون درهم
پاداش قرار داد و نيز از ضعف او يعنى جاهطلبى هم بهره برد و بدين گونه فرمانده
جوانهاشمى، شبانه همچون فرارى ذليلى وارد اردوگاه معاويه شد!
پس از وى، فرماندهى لشكر مقدم
امام با “قيس بن سعد عباده” گرديد. قيس طى خطابهاى پركشش به نكوهش حركت زشت و
خيانتبار “عبيدالله بن عباس” پرداخت و تأثير كلام او آن چنان بود كه حاضرين فرياد
زدند “الحمدلله كه او را از ميان ما خارج ساخت”.
× آغاز سرنوشت
حركت خائنانه “عبيدالله” فضاى
مساعدى براى پديد آوردن روحيه تمرّد و سرپيچى به وجود آورد، به گونهاى كه در
فاصلهاى كوتاه، تعداد فراريان ميدان جنگ به هشت هزار نفر بالغ گرديد. بدين ترتيب
جلوههاى فريبنده شام انديشه خيانت را در افراد برافروخته ساخت. افرادى كه جهت
جمعآورى غنايم جنگى آمده بودند، اكنون بدون جنگ و از راه خيانت به مطامع مادى خود
رسيدند و لذا معاويه جنگ خود را با “حسن بن على”عليه السلام به نبردى حيله گرانه و
فتنهانگيز تغيير داد.
× كوفه در روزهاى بيعت
كوفه در هنگامه بيعت با امام
حسنعليه السلام داراى وحدت نظر بود البته در اين ميان ضمن آن كه اغراض شايسته و
موافق، وجود داشت، غرضهاى فاسد با اهداف پنهان زمينههاى نفاق را ايجاد مىنمودند.
معالوصف حسن بن علىعليه السلام همه دلها را با خود همراه داشت و مردم نيز بدو
محبت مىورزيدند. عدّهاى مىپنداشتند كه با بيعت با شخصى كه خُلق و خُوى خوش دارد
به خواستهها و طمعهاى خود خواهند رسيد، اما وقتى صراحت در احكام و قاطعيت در
اجراى عدالت را از سوى آن امام مشاهده نمودند از سود مادى و منافع دنيوى اين حكومت
مأيوس گشته و به كارشكنى و ايجاد تفرقه پرداختند. ادامه عصيان معاويه نيز افراد
مذكور را در اخلالگرى تقويت مىنمود. افرادى كه در روزهاى بيعت بانى فساد و اختلال
در اوضاع بودند در گروههاى زير تقسيم مىشدند:
1- باند اموى: اين دسته با معاويه مكاتبه داشتند
و به او وعدهها دادند و هنگامى كه امام از تصميم نهايى و مقاصد شوم آنها مطّلع
گشت، زير لباس خود زره بر تن مىنمود و حتى بدين حال به نماز حاضر مىشد. افراد
اين گروه در پوششى از دروغ و نفاق فعاليتهاى زشت و پليد خود را ادامه مىدادند.
2- خوارج: اين افراد با امام شرط نمودند كه اگر
نبرد با شاميان را آغاز كند، با وى بيعت كنند كه امام دست از بيعت آنها كشيد و
فرمود: به شرط اطاعت كامل و بدون قيد و شرط بيعت كنند كه ناچار شدند در ظاهر با
امام بيعت كنند، خوارج به طرق گوناگون ايمان بسيارى از مردم را متزلزل مىنمودند.
3- شكّاكها: اينها تحت تأثير خوارج در حال ترديد
بودند وگرچه توانايى شرارت نداشتند امّا آلت دست فتنهگران بودند.
4- الحمراء: اينها از اولاد بردگان بودند و در
برابر مزد به هر جنايتى دست مىزدند و شمشير برندهاى در دست زورمندان به شمار
مىرفتند.
در كنار اين گروههاى معارض،
شيعيان بودند كه به لحاظ تعداد، در مركز حكومت بر ديگران فزونى داشتند. بىشك اگر
اين افراد از توطئهها و دسايس گروههاى فوق مصون بودند، براى مقابله با خطرهايى كه
از شام به سوى كوفه سرازير مىشد، كافى بودند. امام حسنعليه السلام بيش از هر كس
درصدد آن بود تا با مساعد شدن اوضاع، قدرت شيطانى معاويه را درهم بكوبد. اما در
داخل حكومت او مردمانى زندگى مىكردند كه گرچه در ظاهر با هم بودند ولى از لحاظ
اهداف و انگيزهها فاصله زيادى داشتند و آن بزرگوار در برخورد با اين اوضاع و
احوال از خود دورانديشى نشان مىداد كه اگر حوادث غير قابل محاسبه پيش نمىآمد به
طور حتم پيروزى درخشانى به دست مىآورد.
× چند نمونه از عاقبت
انديشيهاى امامعليه السلام:
الف : در بيعت افراد هيچ شرطى را از آنها
نپذيرفت جز اطاعت محض در هنگام جنگ و صلح.
ب : مزاياى جنگجويان را صد در صد افزايش داد.
ج : دو نفرى را كه براى معاويه جاسوسى مىكردند
اعدام نمود.
د : به لحاظ شناخت جوامع كوفى و روحيه اطرافيان،
نبرد با معاويه را به تأخير انداخت.
ه : پرونده سياه معاويه را به مردم معرفى نمود و
بهانه معقولى در نزد افكار عمومى براى جنگ با معاويه به وجود آورد.
× تصميم جنگ
امام طى نامهاى از معاويه
مىخواهد كه با ايشان بيعت نمايد از طغيان و سركشى دست بردارد و پس از نصايحى در
پايان نامه خطاب به معاويه مىنويسد: “اگر جز به پيگيرى از گمراهى و ستيزهگرى تن
درندهى مسلمانان را به سروقتت خواهم آورد و تو را به محاكمه خواهم كشيد، تا خدا
ميان ما حكم كند و او بهترين حكم كنندگان است.”
اگر نامههاى امام حسنعليه
السلام به معاويه بررسى شود، روشهاى عاقلانه و استدلالهاى محكم در آنها آشكار
مىشود ولى بر عكس، معاويه در نامههايى كه به امام حسنعليه السلام نوشته از
خصومتهاى كهنه گذشته سخن به ميان مىآورد و آتش اختلاف را برمىافروخت، وى هيچ
گونه دليل معقولى براى اثبات حق خلافت و تصرف اين مسند مقدّس نداشت، حتى حربه
بُرّان خونخواهى عثمان، با شهادت حضرت علىعليه السلام كُند شده بود و اكنون در
مقابل او كسى قرار داشت كه بر در خانه عثمان ايستاد و به گونهاى از او دفاع نمود
كه پيكرش از خون رنگين گرديد تنها دليلى كه معاويه داشت اين بود كه از امام
حسنعليه السلام به سال، بزرگتر و به زعم باطل خود با سابقهتر و محبوبتر است!
معاويه در آخرين پاسخى كه به فرستادگان امام حسنعليه السلام داد اين بود: “برگرديد،
ميان ما و شما به جز شمشير نيست.”
بدين گونه معاويه با امام
مفترض الطاعهاش از در مخالفت و گردنكشى درآمد ولى امام به جنگ، به ديده وظيفه
نامطلوب كه صرفاً در حال ضرورت بايد بدان دست زد، مىنگريست و نيز در انتظار نبردى
بود كه قبلاً نيروى لازم و متّحد را براى آن تدارك ديده باشد.
اين تفكر و وجود عوامل فتنهانگيز
موجب گرديد كه امام جنگ را با وجود تعجيل بسيارى از ياران باوفايش به تأخيرافكند،
زيرا امام با بصيرتى كه داشت، آينده دورترى را مىديد و از فسادى كه بخشى از
همراهان و سپاهش را فرا گرفته بود، آگاهى داشت لذا صلاح نديد كه جنگ را قبل از
هنگامه ضرورت آغاز نمايد. البته اگر ايشان مىخواست در مقابل تحركات عوامل داخلى
شدت عمل به خرج دهد، آتش فتنه پيش از وقت، مشتعل مىشد و معاويه از شورشهاى داخلى،
بهتر بهره مىگرفت. لذا به خوشرفتارى و مدارا روى آورد.
با اين توصيف از آن جا كه
معاويه در كوفه به اخلال و تشنج دست زد و وجدانهاى پَست و رذل را با پول خريد و
جاسوسهايى به آن نواحى فرستاد و با ارسال بخشنامههايى تمامى سپاهيان تحت نفوذ خود
را به بسيج عمومى فرا خواند، امام در پاسخ به اين ستيزهجويى رسماً اعلان جهاد
داده با دعوت ايشان، مؤمنان و افراد بااخلاص پروانهوار به گردش جمع شدند اما در
كنار اين ياوران پاك سرشت، خيل انبوهى از بدانديشان و افراد سست عنصر وجود داشتند؛
وى حتى هنگامى كه اردوى خود را در مرزهاى عراق مستقر مىنمود به فكر جنگ كردن نبود
و نگران آن بود كه حريفش دست به كار جنگ شود.
معاويه نامههايى كه زعماى
خيانتكار كوفه برايش نوشته بودند، جمع آورى نمود و براى حسن بن علىعليه السلام
ارسال داشت تا آن امام را از اغراض سپاه خود باخبر نموده باشد و اين خود درآمدى
جهت ورود به مذاكرات صلح است.
همچنين هيأت شامى كه براى
تقديم اين نامهها به امام، در اردوگاه مدائن آمده بودند هنگامى كه خيمههاى سپاه
را از نظر مىگذرانيدند از روى عمد و با صداى بلند مىگفتند: “خوب شد، خدا به دست
پسر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم خونها را حفظ كرد و فتنه را خوابانيد و آرزوى
صلح را برآورده ساخت”! و اين موارد بذر فتنهاى بود كه معاويه مىخواست توسط آن
صلح را به زور به دست آورد و فتنههاى خود را از طريق رواج شايعات و بدبينى ادامه
دهد، تا آن كه به منظور خود رسيد، زيرا دو لشكر امام مستقر در “مسكن” و “مدائن”
دستخوش نگرانى و حوادث تلخى شدند. با اين همه تحيّر و ترديد، كوچكترين نگرانى در
وجود امام پديد نيامد و صرفاً به تأمل ايستاد، تا راه صحيح و خط مشى منطقى را
انتخاب نمايد.”ادامه دارد”