پرشكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ

پرشكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ

قسمت اول

 

 اشاره

 در خصوص شيوه برخورد “امام حسن
مجتبى”عليه السلام با “معاوية بن ابى‏سفيان” كتابهاى گوناگونى نوشته شده است، لكن
از ميان آنها، كتاب “صلح امام حسن” (پرشكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ) به خامه
دانشمند برجسته، “شيخ راضى آل ياسين” از امتيازات چشمگيرى برخوردار است. استاد
بزرگ “سيد عبدالحسين شرف الدين” درباره مؤلف و اثر ارجمندش مى‏گويد: “هيچ يك از
بزرگان دين، در مورد اين موضوع مهم (صلح امام حسن)، كوششى را كه او در فراهم آوردن
اين كتاب منحصر به فرد و بى‏نظير مبذول داشت، بكار نبرده است. و اينك كتاب اوست با
اين اوج و سطح بلند كه در كتابخانه اسلام، خلأاى را كه امت اسلامى سخت نيازمند
پرشدن آن بود، پر كرد.”

 مترجم تواناى اين اثر گرانسنگ؛
“حضرت آية الله العظمى خامنه‏اى” درباره اين كتاب مى‏فرمايد: “اينك كه با فراهم
آمدن ترجمه اين كتاب پرارزش و نامى، جامعترين و مستدل‏ترين كتاب درباره “صلح امام
حسن” در اختيار فارسى زبانان قرار مى‏گيرد، اين جانب يكى از آرزوهاى ديرين خود را
برآورده مى‏يابم و جبهه سپاس و شكر بر آستان لطف و توفيق پروردگار مى‏سايم.”

 مقاله پيش رو، تلخيصى از اين
اثر گرانبهاست، كه توسط نويسنده گرامى جناب آقاى غلامرضا گلى زواره صورت گرفته
است. ضمن تشكر از ايشان، اين نكته را هم بايد افزود كه على رغم تلاش تلخيص‏گر، به
علت گسترده بودن بحث و زياد بودن حجم مطالب، تنها گوشه‏هايى از اين اثر بزرگ منعكس
گرديده، ولكن بى‏شك همين مقدار هم مفيد و ثمر بخش است.

 “واحد تاريخ و سياست مجله”

 

 “× سيرى كوتاه در
زندگانى امام حسن مجتبى عليه السلام

 حضرت امام حسن مجتبى‏عليه
السلام امام دوم شيعيان، در نيمه دوم ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر “مدينه” پا به
عرصه حيات گذاشت. نام او را “حسن” و كنيه‏اش را “ابومحمّد” نهادند.

 هيچ كس از جهت سيما و اخلاق،
شبيه‏تر از او به رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم نبود. بيست و پنج بار با پاى
پياده حج گزارد. هرگاه از مرگ و قبر و محشر ياد مى‏نمود بشدّت مى‏گريست، هنگام وضو
و نماز بدنش به لرزه افتاده رنگ چهره‏اش به زردى مى‏گراييد. سه نوبت اموال خود را
با خدا تقسيم نمود، بى‏اعتناترين مردم به زيور دنيا بود. با تمامى شأن و منزلتى كه
داشت بسيار متواضع بود و بخشش وى شهره خاص و عام بود. او سرور جوانان بهشت و يكى
از دو نفرى است كه دودمان پيامبر منحصراً از نسلشان پديد آمد و يكى از چهار نفرى
است كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم با آنان به مباهله نصاراى نجران حاضر شد و
يكى از پنج نفر اصحاب كسا و يكى از دوازده نفرى است كه خداوند فرمانبرداريشان را
بر بندگان واجب ساخته است. پس از وفات پدرش، مسلمين با او، بيعت نمودند. در پانزدهم
جمادى الاولى سال چهل و يك هجرى، جهت حفظ دين و جلوگيرى از خونريزى مسلمين،
قرارداد صلح را با معاويه منعقد ساخت و پس از آن روانه مدينه گرديد. امام حسن
مجتبى‏عليه السلام چندين بار با دسيسه معاويه مسموم گرديد تا آن كه در 28 صفر سال
49 ه.ق به شهادت رسيد. آن بزرگوار را در قبرستان بقيع و در كنار قبر جده‏اش فاطمه
بنت اسد، دفن نمودند.

 

 × بيعت

 پس از رحلت پيامبر بزرگ
اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم عدّه‏اى با تأويل و توجيه و ناديده انگاشتن
فرمايشات گرانقدر پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم در خصوص تمسّك به كتاب خدا
و اهل بيت، در امر خلافت انشعاب ايجاد نموده و آن را از خاندان پيامبر باز گرفتند.
و منظور و هدف مهمى كه پيامبر با اصرار و ابرام و احتياط براى امت و عترت در نظر
داشت و به خاطر آن خلافت را به عترت سپرد، از چشم آنان پوشيده ماند. همين تفكيك
خلافت از عترت و اهل بيت بود كه فجايع خونين تاريخى را در مسير اسلام پديد آورد و
موجب شد تا فردى چون معاويه بر مسند خلافت قرار گيرد.

 معاويه كوشيد تا در تمامى
مراكز بزرگ اسلامى بذر مسموم خود را پاشيده مردم را با بهانه‏هاى گوناگون از يارى
حضرت على‏عليه السلام باز دارد. اين مسائل، رنج جانكاهى را متوجه آن بزرگوار نمود
كه بازتاب آن در خطبه‏هاى ايشان ديده مى‏شود. فرزند او يعنى حضرت امام حسن‏عليه
السلام نيز به خاطر شرايط ناگوارى كه با توطئه برنامه‏ريزى شده معاويه فراهم شده
بود، اندوهى نهانى و بزرگ داشت ولى از سويى با مشاهده ياران ارزنده پدرش كه
استوانه‏هاى اخلاص و ايثار بودند روزنه اميدى در دلش گشوده مى‏گشت كه با شهادت
آنها در ميادين نبرد و در كنار حضرت على‏عليه السلام اين دريچه اميد هم بسته شد و
آن رنج نهان چندين برابر گشت. با شهادت حضرت على‏عليه السلام وضعيت نامطلوبى براى
حضرت امام حسن‏عليه السلام به جا گذاشته شد.

 مردم مى‏بايد با كسى كه نصوص و
گفته‏هاى صريح پيغمبر بر او منطبق است يعنى حسن بن على‏عليه السلام بيعت نمايند،
لذا عبيدالله بن عباس در مسجد جامع و در بين انبوه جمعيت، مردم را با صدايى رسا به
بيعت با او دعوت نمود. با اتمام گفتار او مردم مى‏گفتند: وه كه چه محبوب است بر ما
و شايسته خلافت و با شوق و رغبت به بيعت با او شتافتند. اين حادثه در 21 رمضان سال
چهلم هجرت مصادف با شهادت پدرش به وقوع پيوست. نقاط ديگرى جز كوفه نيز بيعت با او
را پذيرفتند. با اختتام مراسم بيعت، حضرت امام حسن‏عليه السلام طى خطابه‏اى تاريخى
از مزاياى اهل‏بيت و حق مسلّم آنها در خلافت سخن راند و در خصوص حوادث خطرناك
هشدار داد، سپس از فراز منبر فرود آمد و كارگزاران شهرها را مرتب ساخت و احكام
أُمرا را صادر نمود و به امور مردم پرداخت.

 

 × بسيج و فرماندهى

 مردم در مسجد كوفه اجتماع
نمودند، حضرت امام حسن‏عليه السلام خلايق را به جهاد عليه معاويه اين عنصر طغيانگر
و آشوبگر و تجزيه طلب و دفاع از حق و پايدارى دعوت نمود. “عدى بن حاتم” اولين كسى
بود كه دعوت امام را اجابت كرد و به اردوگاه سپاه اسلام در “نخيله” رفت و هزار جنگجوى
قبيله “طى” بدو پيوستند. پس از وى گروههاى ديگرى عازم جبهه جنگ شدند. امام نيز “مغيرة
بن نوفل” را بر كوفه گماشت تا مردم را براى حضور افزونتر در نُخيله ترغيب نمايد.
در مدت ده روزى كه در نُخيله توقف داشت چهار هزار نيروى جنگى به او پيوستند. پس از
آن، امام به كوفه مراجعت نمود و خطبه‏اى پرهيجان انشاء كرد كه به دنبال آن سپاهيان
ديگرى به اردوگاه مسلمين ملحق شدند. امام به سوى “دير عبدالرحمن” كه بر سر راه دو
اردوگاه امام، در مدائن بود رهسپار گرديدند، اين ناحيه به لحاظ سوق الجيشى اهميت
قابل توجهى داشت و انتخاب آن از سوى امام، خود يك استراتژى جنگى به شمار مى‏رفت.
امام با اين كار و ترسيم خط مشى جنگى خود، چهره فرماندهى آگاه را نشان داد كه به
رموز نظامى مرسوم زمان به بهترين نحو واقف است. پس از آن امام حسن‏عليه السلام “عبيدالله
بن عباس” را فرمانده مقدم سپاه نمود و از او خواست تا در كارها با “قيس بن سعد بن
عباده” و “سعيد بن قيس همدانى” مشورت كند.

 نصوص تاريخى تعداد قواى نظامى
را كه در دو اردوگاه “مدائن” و “مسكن” مستقر بوده‏اند بين چهل هزار تا صدهزار نفر
ذكر نموده‏اند ولى قرائن و شواهد مبيّن آن است كه رقم سپاه به بيست هزار نفر بالغ
گرديده است.

 

 × عناصر سپاه

 امام براى فراهم آوردن سپاه،
مزاياى قواى نظامى را صددرصد افزود. “حجر بن عدى” را نزد كارگزاران ولايتها فرستاد
تا مردم را جهت جهاد، بسيج نمايد. خطباى زبردستى چون، “عدى بن حاتم”، “معقل بن قيس”،
“زياد بن صعصعه” و “قيس بن سعد” با او همكارى نمودند. به زعم نغمه‏هاى پليدى كه از
سوى مخالفان امام ساز مى‏شد، تبليغات ياران باوفاى امام تا حدودى توانست مؤثر واقع
شود و عده زيادى از مردم را به جهاد و دفاع ترغيب نمايد. روشهاى حكيمانه و
مُدبّرانه و خطابه‏هاى حماسى و مواعظ بليغ، كار خود را كرد و اميدوارى به شكست شام
و پيروزى كوفه را در همه جا و همه كس دميد.

 با همه اين مسائل، تركيب سپاه
امام، انگيزه‏اى واحد براى جهاد نداشت. گروهى جهت به دست آوردن سود مادى و
جمع‏آورى غنايم به سوى قرارگاه شتافتند، عدّه‏اى در حالتى بين شك و ترديد رهسپار
جبهه جنگ شدند. خوارج اين تروريستهاى خطرناك، بدو پيوستند تا از عواقب منفوريت در
نزد مردم تا حدودى رهايى يابند و تظاهر آنان به جهاد، نيرنگى بيش نبود. آنها در
آغاز مى‏خواستند، به هر حيلتى بود با معاويه بجنگند و همراهى آنان با امام چيزى جز
فتنه‏انگيزى نبود. ضربه جسارت آميزى كه در “مظلم ساباط” “جراح ابن سنان اسدى” بر
امام وارد نمود، برگرفته از توطئه مخفى و جدّى خوارج بود. بدين ترتيب قبل از شروع
نبرد، مقاصد پليد اين گروه بر امام آشكار گرديد و آگاهى آن بزرگوار به سست عهدى و
ناهمراهى قومش افزون گشت. چنانچه آن حضرت طى نطقى خطاب به لشكر مدائن به اختلاف
تمايلات و هدفهاى عناصر سپاه در اين جنگ اشاره نموده است.

 در اين جا ممكن است اين سؤال
مطرح شود كه: اگر امام به ناخالصى سپاه واقف بود و گروههاى معارض را مى‏شناخت پس
چرا به تصفيه لشكر نپرداخت و به قطع عضو فاسد، اقدام ننمود؟ در پاسخ بايد گفت:

  1- شايسته نيست داوطلب جهاد طرد شود و چاره‏اى
جز پذيرش اين گروهها نبود.

  2- تاريخ گواه آن است كه در سپاه پيامبرصلى الله
عليه وآله وسلم و حضرت على‏عليه السلام نيروهاى اين گونه بوده و آن بزرگواران
تصفيه‏اى صورت نداده‏اند؛ امام حسن‏عليه السلام نيز بر حسب وظيفه لازم بود به روش
پدر و جدّش عمل مى‏كرد.

  3- اگر ايشان به تصفيه عناصر بخصوصى از سپاه
مى‏پرداخت، امكان اختلاف و دودستگى مى‏رفت.

  4- دوران كوتاه زمامدارى آن امام به ايشان فرصت
اصلاح گروههاى مزدور و منافق را نداد.

 

 × عبيداللّه بن عباس

 وى سردارى بود كه دلى
برافروخته و بيقرار و سينه‏اى داغدار داشت و جوياى انتقام دو فرزند بى‏گناه خود
بود. وقتى به وادى “مسكن” رسيد، مطّلع شد كه عمليات كينه‏توزانه برخى از رؤساى
كوفه، كوششهاى شيعيان را خنثى نموده و براى بسيج عمومى، مانع ايجاد كرده است، امّا
تفاوت عددى دو سپاه براى او چندان رعب‏آور نبود و بيشتر به روحيه سپاه مى‏انديشيد
و از آن بيم داشت كه دام تزوير معاويه در دل سپاهيان، بذر تفرقه ايجاد كند و حدسش
درست بود، زيرا در اردوگاه “مسكن” شايعه‏اى مبنى بر “شروع مذاكرات صلح امام حسن”
آشفتگى تأسف آورى ايجاد كرد و بدين لحاظ تصميم گرفت در اين بحبوبه از فرماندهى
كناره‏گيرى كند، ولى چون اين كار، قرين با عجز و زبونى بود و اين جوان سى و نه
ساله خودخواه و مغرور كسى نبود كه شخصيت خود را ناتوان نشان دهد، در حالى كه
مى‏توانست با درايت، آشوب‏طلبان را خاموش نمايد و منتظر فرمان نهايى امام باشد.
ولى اين فرمانده به زشتى ديگرى تن در داد و آن صحبت با فرستاده معاويه درباره مزد
فرار بود!

 معاويه براى وى يك ميليون درهم
پاداش قرار داد و نيز از ضعف او يعنى جاه‏طلبى هم بهره برد و بدين گونه فرمانده
جوان‌هاشمى، شبانه همچون فرارى ذليلى وارد اردوگاه معاويه شد!

 پس از وى، فرماندهى لشكر مقدم
امام با “قيس بن سعد عباده” گرديد. قيس طى خطابه‏اى پركشش به نكوهش حركت زشت و
خيانت‏بار “عبيدالله بن عباس” پرداخت و تأثير كلام او آن چنان بود كه حاضرين فرياد
زدند “الحمدلله كه او را از ميان ما خارج ساخت”.

 

 × آغاز سرنوشت

 حركت خائنانه “عبيدالله” فضاى
مساعدى براى پديد آوردن روحيه تمرّد و سرپيچى به وجود آورد، به گونه‏اى كه در
فاصله‏اى كوتاه، تعداد فراريان ميدان جنگ به هشت هزار نفر بالغ گرديد. بدين ترتيب
جلوه‏هاى فريبنده شام انديشه خيانت را در افراد برافروخته ساخت. افرادى كه جهت
جمع‏آورى غنايم جنگى آمده بودند، اكنون بدون جنگ و از راه خيانت به مطامع مادى خود
رسيدند و لذا معاويه جنگ خود را با “حسن بن على”عليه السلام به نبردى حيله گرانه و
فتنه‏انگيز تغيير داد.

 

 × كوفه در روزهاى بيعت

 كوفه در هنگامه بيعت با امام
حسن‏عليه السلام داراى وحدت نظر بود البته در اين ميان ضمن آن كه اغراض شايسته و
موافق، وجود داشت، غرضهاى فاسد با اهداف پنهان زمينه‏هاى نفاق را ايجاد مى‏نمودند.
مع‏الوصف حسن بن على‏عليه السلام همه دلها را با خود همراه داشت و مردم نيز بدو
محبت مى‏ورزيدند. عدّه‏اى مى‏پنداشتند كه با بيعت با شخصى كه خُلق و خُوى خوش دارد
به خواسته‏ها و طمعهاى خود خواهند رسيد، اما وقتى صراحت در احكام و قاطعيت در
اجراى عدالت را از سوى آن امام مشاهده نمودند از سود مادى و منافع دنيوى اين حكومت
مأيوس گشته و به كارشكنى و ايجاد تفرقه پرداختند. ادامه عصيان معاويه نيز افراد
مذكور را در اخلالگرى تقويت مى‏نمود. افرادى كه در روزهاى بيعت بانى فساد و اختلال
در اوضاع بودند در گروههاى زير تقسيم مى‏شدند:

  1- باند اموى: اين دسته با معاويه مكاتبه داشتند
و به او وعده‏ها دادند و هنگامى كه امام از تصميم نهايى و مقاصد شوم آنها مطّلع
گشت، زير لباس خود زره بر تن مى‏نمود و حتى بدين حال به نماز حاضر مى‏شد. افراد
اين گروه در پوششى از دروغ و نفاق فعاليتهاى زشت و پليد خود را ادامه مى‏دادند.

  2- خوارج: اين افراد با امام شرط نمودند كه اگر
نبرد با شاميان را آغاز كند، با وى بيعت كنند كه امام دست از بيعت آنها كشيد و
فرمود: به شرط اطاعت كامل و بدون قيد و شرط بيعت كنند كه ناچار شدند در ظاهر با
امام بيعت كنند، خوارج به طرق گوناگون ايمان بسيارى از مردم را متزلزل مى‏نمودند.

  3- شكّاكها: اينها تحت تأثير خوارج در حال ترديد
بودند وگرچه توانايى شرارت نداشتند امّا آلت دست فتنه‏گران بودند.

  4- الحمراء: اينها از اولاد بردگان بودند و در
برابر مزد به هر جنايتى دست مى‏زدند و شمشير برنده‏اى در دست زورمندان به شمار
مى‏رفتند.

 در كنار اين گروههاى معارض،
شيعيان بودند كه به لحاظ تعداد، در مركز حكومت بر ديگران فزونى داشتند. بى‏شك اگر
اين افراد از توطئه‏ها و دسايس گروههاى فوق مصون بودند، براى مقابله با خطرهايى كه
از شام به سوى كوفه سرازير مى‏شد، كافى بودند. امام حسن‏عليه السلام بيش از هر كس
درصدد آن بود تا با مساعد شدن اوضاع، قدرت شيطانى معاويه را درهم بكوبد. اما در
داخل حكومت او مردمانى زندگى مى‏كردند كه گرچه در ظاهر با هم بودند ولى از لحاظ
اهداف و انگيزه‏ها فاصله زيادى داشتند و آن بزرگوار در برخورد با اين اوضاع و
احوال از خود دورانديشى نشان مى‏داد كه اگر حوادث غير قابل محاسبه پيش نمى‏آمد به
طور حتم پيروزى درخشانى به دست مى‏آورد.

 

 × چند نمونه از عاقبت
انديشيهاى امام‏عليه السلام:

  الف : در بيعت افراد هيچ شرطى را از آنها
نپذيرفت جز اطاعت محض در هنگام جنگ و صلح.

  ب : مزاياى جنگجويان را صد در صد افزايش داد.

  ج : دو نفرى را كه براى معاويه جاسوسى مى‏كردند
اعدام نمود.

  د : به لحاظ شناخت جوامع كوفى و روحيه اطرافيان،
نبرد با معاويه را به تأخير انداخت.

  ه : پرونده سياه معاويه را به مردم معرفى نمود و
بهانه معقولى در نزد افكار عمومى براى جنگ با معاويه به وجود آورد.

 

 × تصميم جنگ

 امام طى نامه‏اى از معاويه
مى‏خواهد كه با ايشان بيعت نمايد از طغيان و سركشى دست بردارد و پس از نصايحى در
پايان نامه خطاب به معاويه مى‏نويسد: “اگر جز به پيگيرى از گمراهى و ستيزه‏گرى تن
درندهى مسلمانان را به سروقتت خواهم آورد و تو را به محاكمه خواهم كشيد، تا خدا
ميان ما حكم كند و او بهترين حكم كنندگان است.”

 اگر نامه‏هاى امام حسن‏عليه
السلام به معاويه بررسى شود، روشهاى عاقلانه و استدلالهاى محكم در آنها آشكار
مى‏شود ولى بر عكس، معاويه در نامه‏هايى كه به امام حسن‏عليه السلام نوشته از
خصومتهاى كهنه گذشته سخن به ميان مى‏آورد و آتش اختلاف را برمى‏افروخت، وى هيچ
گونه دليل معقولى براى اثبات حق خلافت و تصرف اين مسند مقدّس نداشت، حتى حربه
بُرّان خونخواهى عثمان، با شهادت حضرت على‏عليه السلام كُند شده بود و اكنون در
مقابل او كسى قرار داشت كه بر در خانه عثمان ايستاد و به گونه‏اى از او دفاع نمود
كه پيكرش از خون رنگين گرديد تنها دليلى كه معاويه داشت اين بود كه از امام
حسن‏عليه السلام به سال، بزرگتر و به زعم باطل خود با سابقه‏تر و محبوبتر است!
معاويه در آخرين پاسخى كه به فرستادگان امام حسن‏عليه السلام داد اين بود: “برگرديد،
ميان ما و شما به جز شمشير نيست.”

 بدين گونه معاويه با امام
مفترض الطاعه‏اش از در مخالفت و گردنكشى درآمد ولى امام به جنگ، به ديده وظيفه
نامطلوب كه صرفاً در حال ضرورت بايد بدان دست زد، مى‏نگريست و نيز در انتظار نبردى
بود كه قبلاً نيروى لازم و متّحد را براى آن تدارك ديده باشد.

 اين تفكر و وجود عوامل فتنه‏انگيز
موجب گرديد كه امام جنگ را با وجود تعجيل بسيارى از ياران باوفايش به تأخيرافكند،
زيرا امام با بصيرتى كه داشت، آينده دورترى را مى‏ديد و از فسادى كه بخشى از
همراهان و سپاهش را فرا گرفته بود، آگاهى داشت لذا صلاح نديد كه جنگ را قبل از
هنگامه ضرورت آغاز نمايد. البته اگر ايشان مى‏خواست در مقابل تحركات عوامل داخلى
شدت عمل به خرج دهد، آتش فتنه پيش از وقت، مشتعل مى‏شد و معاويه از شورشهاى داخلى،
بهتر بهره مى‏گرفت. لذا به خوشرفتارى و مدارا روى آورد.

 با اين توصيف از آن جا كه
معاويه در كوفه به اخلال و تشنج دست زد و وجدانهاى پَست و رذل را با پول خريد و
جاسوسهايى به آن نواحى فرستاد و با ارسال بخشنامه‏هايى تمامى سپاهيان تحت نفوذ خود
را به بسيج عمومى فرا خواند، امام در پاسخ به اين ستيزه‏جويى رسماً اعلان جهاد
داده با دعوت ايشان، مؤمنان و افراد بااخلاص پروانه‏وار به گردش جمع شدند اما در
كنار اين ياوران پاك سرشت، خيل انبوهى از بدانديشان و افراد سست عنصر وجود داشتند؛
وى حتى هنگامى كه اردوى خود را در مرزهاى عراق مستقر مى‏نمود به فكر جنگ كردن نبود
و نگران آن بود كه حريفش دست به كار جنگ شود.

 معاويه نامه‏هايى كه زعماى
خيانتكار كوفه برايش نوشته بودند، جمع آورى نمود و براى حسن بن على‏عليه السلام
ارسال داشت تا آن امام را از اغراض سپاه خود باخبر نموده باشد و اين خود درآمدى
جهت ورود به مذاكرات صلح است.

 همچنين هيأت شامى كه براى
تقديم اين نامه‏ها به امام، در اردوگاه مدائن آمده بودند هنگامى كه خيمه‏هاى سپاه
را از نظر مى‏گذرانيدند از روى عمد و با صداى بلند مى‏گفتند: “خوب شد، خدا به دست
پسر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم خونها را حفظ كرد و فتنه را خوابانيد و آرزوى
صلح را برآورده ساخت”! و اين موارد بذر فتنه‏اى بود كه معاويه مى‏خواست توسط آن
صلح را به زور به دست آورد و فتنه‏هاى خود را از طريق رواج شايعات و بدبينى ادامه
دهد، تا آن كه به منظور خود رسيد، زيرا دو لشكر امام مستقر در “مسكن” و “مدائن”
دستخوش نگرانى و حوادث تلخى شدند. با اين همه تحيّر و ترديد، كوچكترين نگرانى در
وجود امام پديد نيامد و صرفاً به تأمل ايستاد، تا راه صحيح و خط مشى منطقى را
انتخاب نمايد.”ادامه دارد”