مشتاقان وحى

 تفسير سوره رعد

 مشتاقان وحى

 آية
اللَّه جوادى آملى

 

 “ “والذين آتيناهم الكتاب يفرحون بما انزل اليك و من الاحزاب من ينكر
بعضه قل انّما امرت ان اعبدالله و لا اشرك به اليه ادعوا و اليه مآب”.1

 و آنان كه كتاب آسمانى در اختيارشان قرار داديم، از آنچه
به تو فرو فرستاديم شادمانند و بعضى از گروهها، قسمتى از آن را انكار مى‏كنند. [پيامبر] بگو من مأمورم كه خدا را بپرستم و شريكى براى او قايل نشوم، به سوى او دعوت مى‏كنم
و بازگشت [همگان] به سوى اوست.”

 × × × × ×

 

 خداوند متعال بعد از اين كه بيان فرمود: پايان كار مؤمنان
بهشتى است كه “أكلها دائم و ظلّها”2 و پايان كار كفّار همان آتشى است كه اگر همه
زمين را هم با ذخايرش در اختيار داشته باشند حاضرند به عنوان فِدا بدهند و رها
شوند؛ آن گاه موضع‏گيريهايى كه اهل كتاب و گروهى از غير اهل كتاب در برابر وحى
الهى دارند بازگو مى‏كند و مى‏فرمايد: “والذين آتيناهم الكتاب” يعنى از اين گروهى
كه ما به آنها كتاب داديم (اهل كتاب معمولاً به يهوديها و مسيحى‏ها و مجوسيها گفته
مى‏شود) “يفرحون بما انزل اليك” از آنچه كه بر تو نازل شده است اينها خوشحال
مى‏شوند. نه تنها مى‏پذيرند، بلكه با نشاط و علاقه ايمان مى‏آورند.

 “و من الاحزاب من ينكر بعضه” در قِبالِ اينها گروهى هم هستند كه
تحزّبى عليه اسلام و مسلمين دارند؛ اينها بعضى از دستورات و تعاليم وحى را كه به
آنان آسيبى نمى‏رساند، مثل خالقيت خدا و امثال آن را مى‏پذيرند از اين رو اگر به
آنان گفته شود چه كسى خالق زمين و آسمان است؟ مى‏گويند: خدا “لئن سألتهم من خلق
السموات والارض ليقولن الله”3 اما دستوراتى از قبيل اطاعت و پرستش خداوند را
نمى‏پذيرند، چون اعترافِ صرف به خالقيت حق‏تعالى براى آنان مسؤوليت آور نيست.

 آن گاه خداوند به پيامبر فرمود: تو در برابر اينها بگو: من
مأمورم كه فقط خدا را عبادت كنم و هرگز به او شرك نورزم و ديگران را هم به الله
فرا بخوانم. هم خودم را در اين مسير قرار دهم و هم ديگران را به اين راه دعوت كنم
و مرجع همه كارهاى من خداست يا بازگشت همه به سوى خداست.

 درباره آيه: “والذين آتيناهم الكتاب يفرحون بما انزل اليك”
بايد در سه قسمت بحث كرد:

 1- نشاط عده‏اى از اهل كتاب در برابر وحى؛

 2- انكار برخى از اهل كتاب؛

 3- جواب پيامبر از منكران اهل كتاب.

 ×
حالتها و موضع گيريها در برابر وحى

 قرآن حالتهاى گوناگون افراد را در برابر وحى، اين گونه ذكر
مى‏كند:

 1- عده‏اى با آمدن وحى فقط به همان علوم و صنايعى كه خدا به آنها
داده، عشق مى‏ورزند.

 2- گروهى ديگر هم به همان مكتب و عقيده‏اى كه دارند، خوشحالند.

 3- دسته ديگر – كه همان اهل كتابند – به وحيى كه بر تو نازل شده
شادمانند.

 اما آن حالت اول را در پايان سوره غافر بيان كرد آن گاه
فرمود: “فلمّا جاءتهم رسلهم بالبيّنات فرحوا بما عندهم من العلم” وقتى انبياى الهى
وحى را آوردند اينها به همان علوم مادّى (كه دنياى آنان را به حسب ظاهر تأمين
مى‏كرد) خوشحال بودند. اينان استهزا مى‏كردند و اين استهزاى آنان دامنگيرشان شد و
آنان را فرو برد و احاطه كرد: “و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن” 4 حاقَ يعنى أَحاطَ
چون “ولا يحيق المكر السّيّئ الاّ بأهله”5 كه نمونه‏هايش قبلاً بحث شده است.

 درباره حالت دوّم فرمود: وقتى كه ما با وحى مردم را هدايت
كرديم هر كسى هر مكتب و مرامى كه داشت به همان مكتب و مرام خودش دل بست. اين جا
تنها سخن از پيشرفت علوم مادّى نيست. هر كسى، هر مكتبى كه دارد به همان مكتب دل
مى‏بندد در حالى كه بايد به آخرين وحى سر بسپرد. در سوره مؤمنون فرموده است: “و
انّ هذه امّتكم أُمّةً واحدة و أَنا ربّكم فاتّقون فتقطّعوا أمرهم بينهم زبراً كلّ
حزبٍ بما لديهم فرحون”6 اينها به جاى اين كه “امت واحده” بشوند، به گروههاى مختلف
تقسيم شدند هر گروه و حزب و فرقه‏اى به آن مرام و مكتب خاصّ خود دل بست، نشاطش به
همان مرام و مكتب خصوصى خودش بود.

 ولى در مقابل اين دو حالت، خدا عدّه‏اى را از اهل كتاب
يعنى مسيحيان را مى‏ستايد و مى‏فرمايد: اينها منتظر رسيدن وحى بودند وقتى اسلام
آمد با نشاط پذيرفتند و با اشك شوق از آن استقبال كردند. و اينان، همان گروه
سوّمند.

 يهود و مسيحيت؛ كداميك به اسلام نزديكترند؟

 خداوند متعال در سوره مائده مى‏فرمايد: “لتجدنّ اشدّ الناس
عداوةً للذين آمنوا اليهود و الذين اشركوا؛ بدترين گروهى كه عليه مسلمين به مبارزه
برمى‏خيزند يهوديان و مشركينند.” و لتجدنّ اقربهم موّدةً للذين آمنوا الذين قالوا
انّا نصارى؛ نزديكترين گروه به مسلمين مسيحى‏ها هستند.” مسيحيان داراى سه
ويژگى‏اند: ذلك بأنّ منهم قسّيسين و رُهباناً و انّهم لايستكبرون، اينها داراى
كشيش بودند، داراى رهبان و روحانيّون بودند و استكبار هم نداشتند. از اين سه
ويژگى، دو تاى آن را يهوديان هم دارند و آن داشتن قسيس و رهبان است، امّا تواضع
نداشتند. و آنچه كه نمى‏گذارد آنان در برابر حق تمكين كنند استكبارشان است. اين
گروه از مسيحيّت كه استكبار نداشتند به دين نزديك شدند و اسلام را پذيرفتند، تنها
عاملى كه آنان را به دين نزديك كرد همان استكبارشان بود، “و انّهم لايستكبرون”.

 پس معلوم مى‏شود آنها كه دشمن اسلام و مسلمينند مستكبرند؛
يعنى اگر هم قسّيس و رهبان در بينشان باشد كارى از پيش نمى‏برد، چون يا خود قسيسين
و رهبانان هم مثل اينها در برابر وحى اسلامى مستكبرند يا عُرضه تدبير و هدايت و
رهبرى را ندارند. پس آنچه كه باعث دشمنى با اسلام و مسلمين است همان استكبار در
برابر حق است.

 

 ×
اشك شوق مشتاقان وحى

 همين گروهى كه اهل استكبار نيستند خدا آنها را اين چنين
مى‏ستايد: “و إذا سمعوا ما أُنزل إلى الرّسول ترى أعينهم تفيض من الدمع ممّا عرفوا
من الحق يقولون ربّنا آمنّا فاكتبنا مع الشاهدين”7 اين گروه وقتى وحى را شنيدند
اشك شوق از چشمانشان ريخت كه حق را يافتند و به او گرويدند. “و إذا سمعوا ما أنزل
الى الرسول؛ وقتى اين وحى را شنيدند تَرى أعينهم تفيض من الدمع؛ چشمهايشان را
مى‏بينى كه در اثر اشك، مى‏ريزد. در اين جا نكته‏اى است و آن، اين كه: آبى كه از
بالا به پايين مى‏ريزد، اين گونه ريزش و جريان را “فيض” مى‏گويند، ولى اگر در يك
سطح حركت كند آن را “جريان و حركت” مى‏گويند، نه فيض. اشك چشم چون از بالا مى‏ريزد
مى‏گويند: فاض الدمع. در اين كريمه فرمود: چشمشان مى‏ريزد نه اشك از چشمشان
مى‏ريزد. ترى أعينهم تفيض؛ يعنى چشمشان مى‏ريزد (دقت كنيد، چشمهايشان مى‏ريزد نه
اشك از چشمهايشان مى‏ريزد) اين
براى آن است كه وقتى اشك كم باشد چشم به عنوان يك مَبدأ محفوظ است، قطره قطره اشك
از چشم مى‏ريزد امّا وقتى تمام شبكه چشم را اشك پُر كند و يك دفعه بريزد مثل اين
است كه بگوييم چشم ريخت. لذا در اين كريمه فرمود: گويا مى‏بينى كه چشمشان دارد
مى‏ريزد؛ يعنى چشم مالامال اشك شد و ريخت. اين نشانه شدّت شوق و نشاط به خاطر
فهميدن حق است. اينها كسانى‏اند كه “شوقاً الى الحق” ايمان مى‏آورند نه “خوفاً من
النّار”، نه براى اين كه نسوزند يا نه براى اين كه ميوه بهشت به آنها داده شود
بلكه براى اين كه حق برايشان روشن شد. انسان تشنه حق هيچ چيزى در كام جان او لذيذتر
از مشاهده حق نيست. اينها در حبشه يا ديگر نقاط، اسلام را خوب يارى كردند و
نشاطشان هم به وحى الهى تأمين شد كه در آيه محل بحث سوره رعد مى‏خوانيم: “الّذين
آتيناهم الكتاب يفرحون بما أنزل اليك” كه حق بر اينها روشن شد، اينها شوقاً
الى الحق ايمان مى‏آورند. سپس مى‏گويند: “ربّنا آمنّا فاكتبنا مع الشاهدين” آنها
كه شاهد بالحقّ هستند ما را هم در رديف آنها ثبت كن. اينها مشتاقانه ايمان
مى‏آورند و اشك شوق مى‏ريزند كه به حق رسيده‏اند.

 ×
اشك غم

 در كنار اينها گروهى از مسلمينند كه آنها اگر دستشان از
يارى حق كوتاه بشود هم اشك مى‏ريزند؛ مُنتها اشك غم كه چرا دست ما به يارى دين
نرسيد. آن گروه (مسيحيان) اشك شوق مى‏ريزند كه حق براى ما روشن شد، نَمرديم و
مسلمان شديم و اين گروه (مسلمين) اشك مى‏ريزند كه چرا توفيق خدمت به دين نصيب ما
نشده است.

 در سوره توبه آيات 91 تا 93 اين بحث را مطرح مى‏كند و
مى‏فرمايد: در زمان جنگ و دفاع، آنها كه ناتوان و ضعيف و مريض هستند حَرَجى بر
آنها نيست: “ليس على الضعفاء و لا على المرضى و لا على الّذين لايجدون ما ينفقون
حَرَجٌ”، اگر خالصاً و ناصحاً به سر ببرند: “إذا نصحوا للّه و رسوله”، زيرا اينها
مُحسن هستند و “ما على المحسنين من سبيلٍ واللّه غفورٌ رحيم × و لا على الذين إذا
ما اتوك لتحملهم قلت لا اجد ما احملكم عليه تولّوا و اعينهم تفيض من الدمع حَزَناً
الاّ يجدوا ما ينفقون؛ آنهايى كه نه تنها خودشان امكانات ندارند پيش شما مى‏آيند
كه آنها را به جبهه اعزام كنيد مى‏گوييد وسيله اعزام نداريم، مى‏گويند ما را به
همراه خودتان به جبهه ببريد شما مى‏گوييد مقدورمان نيست. اينها از اين كه دستشان
به توفيق شهادت و جهاد و دفاع در راه دين نمى‏رسد غمگين هستند، اشك مى‏ريزند كه
چرا توفيق خدمت به دين نصيبشان نشده، بر اينها هم حرجى نيست. اينها اشك غم
مى‏ريزند، اين اشك غم هم محصول آن اشك شوق است، آن كه حق را دوست دارد در فراق حق
اشك مى‏ريزد كه چرا توفيق خدمت دين نصيبِ من نشده. “و لا على الّذين إذا ما أتوك
لتحملهم” تا تو اينها را به همراه ببرى يا اعزام كنى، “قلت” تو مى‏گويى “لا اجد ما
احملكم عليه” ما وسيله نقليّه نداريم شما را سوار آن وسيله نقليّه كنيم و به جبهه
بفرستيم. اينها وقتى مى‏بينند بى‏وسيله‏اند و توفيق يارى دين نصيبشان نشده. “تولّوا”
برمى‏گردند امّا “و أعينهم تفيض من الدمع” چشمشان مالامال از اشك مى‏شود و از فرط
اندوه فرو مى‏ريزد، كه چرا توفيق يارى دين نصيبشان نشد. اين دسته از مؤمنان
نمى‏گويند ما تكليفمان را ادا كرديم، خودمان را در اختيار فرماندهى گذاشتيم مُنتها
نخواستند، سخن اين نيست، سخن اسقاط تكليف نيست سخن آن است كه به محبوب نرسيدم.
دسته اول
(اهل كتاب) به محبوب رسيدند اشك شوق ريختند، اينها به محبوب نرسيدند اشك غم ريختند
[هَلِ الدّين الاّ الحبّ] آن كه مى‏گويد من خودم را عَرضه كردم نخواستند آن مكلّفِ
به دين است و امّا آن كه مى‏بيند توفيق پيدا نكرده رنج مى‏برد او مُشَرَّفِ به دين
است نه مكلّف، دين را شرف مى‏دارد نه كُلْفَت. اين كه در سيره مرحوم سيد بن طاووس
– رضوان الله عليه – آمده كه سالروز بلوغ خود را جشن گرفت و گفت: امروز روز جشن من
است براى اين كه من مشرّف شدم و نه مُكلَّف، زيرا نمردم سنّم به اين حدّ رسيد كه
خداى سبحان مرا مخاطب قرار مى‏دهد و مى‏گويد: “يا أيّها الّذين آمنوا” تا قبل از
اين لحظه من مخاطب خدا نبودم كه خدا از من چيزى بخواهد. هم اكنون كه سنّم به اين
حد رسيد كه خطاب الهى متوجه من شد، من مشرّف شدم به اين خطاب، بايد جشن بگيرم.

 آن گاه در ذيل آيه مى‏فرمايد: “انّما السبيل على الّذين
يستأذنوك و هم اغنياء” فقط سبيل بر كسانى است كه امكانات دارند و يارى نمى‏كنند كه
مورد بحث ما نيست.

 در اين آيه محل بحث سوره رعد فرمود: “… والّذين آتيناهم
الكتاب يفرحون بما أنزل إليك” با يك نشاط اين وحى را مى‏پذيرند، دوست وحى هستند كه
آن آيه “و إذا سمعوا ما أنزل إلى الرسول ترى اعينهم تفيض من الدمع”8 شاهد اين مطلب
بود.

 اما اين زمينه در اهل كتاب فى الجمله بود كه عدّه‏اى از
اهل كتاب حق را يارى مى‏كردند و زمينه درك حق و پذيرش حق در آنها بود آيات ديگر هم
اين معنا را مى‏رساند.

 آنچه كه در سوره آل عمران آيه 113 به بعد هست مشابه آيات
سوره مائده است در سوره آل عمران اين چنين آمده است: “ليسوا سواءً من اهل الكتاب
امّةٌ قائمةٌ يتلون آيات اللّه آناء الليل و هم يسجدون × يؤمنون باللّه واليوم
الآخر و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون فى الخيرات و اولئك من
الصالحين × و ما يفعلوا من خيرٍ فلن يكفروه والله عليم بالمتقين” وقتى جريان
يهوديها را ذكر مى‏كند مى‏فرمايد: تبهكارانشان همواره گرفتار ذلّتند. “ضربت عليهم
الذّلة اين ما ثقفوا”. اينها يا بايد به خدا معتقد بشوند يا بايد بنده يكى از اين
ابرقدرتها باشند تا آرام باشند يا حبلٍ من الله بايد نجاتشان بدهد، يا حبلِ مردم.
آن گاه در برابر اينها فرمود همه اهل كتاب يكسان نيستند: “ليسوا سواءً من أهل
الكتاب” يعنى همه اهل كتاب يكسان نيستند كه در برابر حق بايستند براى اين كه: “من
أهل الكتاب امّةٌ قائمة يتلون آيات اللّه آناء الليل و هم يسجدون” از اهل
كتاب كسانى هستند كه در اوقات شب آيات خدا را تلاوت مى‏كنند و اهل سجده‏اند، به
خدا و قيامت ايمان دارند، امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنند، در خيرات هم سرعت
دارند و اينها از صالحينند. و هر كار خيرى كه انجام دادند خدا را شكرگزارى مى‏كند،
كفران نمى‏كنند و خدا عالِم به متّقين است.

 پس در بين يهوديها هم افرادى كه گرايش به حق داشته باشند
هستند، اين طور نيست كه همه يكسان باشند. در بين مسيحى‏ها هم افرادى كه حق شناس و
حق دوست باشند هستند و منشأ آن حق‏شناسى همان عدم استكبار است، اگر كسى در برابر
حق خضوع داشت حق را مى‏شناسد و در برابر حق اطاعت مى‏كند و اشك شوق مى‏ريزد اين
است كه در آيه محلّ بحث سوره رعد فرمود: “والّذين آتيناهم الكتاب يفرحون بما انزل
اليك” نه اين كه منظور از آتيناهم الكتاب مسلمين باشند و الا تكرار مى‏شود.

 بنابراين، آن احتمالى كه شيخ‏رحمه الله در “تبيان” فرمود و
طبرسى‏رحمه الله در “مجمع البيان” پذيرفت، ظاهراً با آيه مطابق نيست. پس “والّذين
آتيناهم الكتاب يفرحون بما أنزل اليك” يعنى همين اهل كتاب – چه مسيحى، چه غير
مسيحى – كه در برابر حق خضوع داشتند و استكبارى نداشتند، با نشاط حق را پذيرفتند.
اگر مسلمين به حبشه رفتند آنها ياور اسلام و مسلمين بودند چه در حبشه و چه در
جاهاى ديگر.

 بنابراين آنچه كه به امر اول از امور سه گانه آيه
برمى‏گردد اين است كه عدّه‏اى از اهل كتاب علاقه‏مند به حق هستند و حق را دوست
دارند.

 

 ×
قسمت دوم: انكار برخى از اهل كتاب

 اما قسمت دوم از امور مربوط به اين آيه اين است كه: “و من
الاحزاب من ينكر بعضه” امّا اين كه گفتيم اهل كتاب (البته نه همه آنان بلكه آن
دسته كه در برابر اسلام ايستادند خواه از اهل كتاب خواه از احزاب سياسى شرك و
مانند آن). برخى، وحى خدا را انكار مى‏كنند، چون بعضى از تعاليم وحى مورد قبول
كفّار از اهل كتاب و مشركان (البته بت‏پرستان نه ملحدين) هم هست مثل اين كه عالَم
خدايى دارد يا آسمانها و زمين را خدايى خلق كرد، اين اعتقادها چون به جايى آسيبى
نمى‏رساند و سهل است مى‏پذيرند امّا آنچه كه مسؤوليّت آور است، مثل اعتقاد به “ربوبيّت”،
معاد و روز واپسين و وحى و رسالت را بر نمى‏تافتند. صِرْف اعتقاد به اين كه جهان
خدايى دارد امّا نه انسان بايد او را اطاعت كند نه از انسان مسؤوليّت مى‏خواهد و
نه حساب و كتابى در بين است، اين برايشان قابل تحمّل بود و مى‏پذيرفتند، ولى مسائل
ديگر را قبول نمى‏كردند.
توضيح بيشتر امر دوم و سوم به بحث بعد موكول مى‏شود ان شاء الله.

 “والحمد للّه رب العالمين”

 

 پاورقيها:

1 ) رعد (13) آيه36.

 3 )
همان، آيه35.

 4 )
لقمان (31) آيه25.

 5 )
غافر (40) آيه83.

 6 )
فاطر (35) آيه43.

 7 )
مؤمنون (23) آيه53.

 8 )
مائده (5) آيات 82 و 83.

 9 )
همان، آيه83.