غربال انقلاب
امام جعفر صادقعليه السلام: “… إِنّ الحسنَ من كلِّ
أحدٍ حسن و إنَّهُ منك أحسن لمكانك منّا و انّ القبيح من كُلِّ أحد قبيح و انّه
منك أقبح…؛1 همانا كار نيك از هر كسى شايسته است و از تو شايستهتر چون شيعه ما
هستى و كار زشت از هر كسى نارواست و از تو نارواتر ]چون شيعه ما هستى[ … .”
نهادهاى برخاسته از انقلاب، رسالتى جز پىگيرى اهداف
انقلاب، بر دوش ندارند. بنابراين، ميزان مقبوليت و مشروعيتشان، بسته به پاى بندى
بدان اهداف است و به هر ميزان از آن اهداف بازمانند، از مشروعيت خويش كاستهاند.
حوزه هنرى سازمان تبليغات اسلامى، براى شكوفا نمودن و
بارور ساختن هنر انقلابى، سامان يافته و خدماتى نيز تاكنون ارائه كرده است، با
وجود اين، متأسفانه عنصر ابتذال، بسان موريانهاى در دل اين ستون استوار رخنه
نموده كه اگر اولياى امور در انديشه آسيب زدايى برنيايند، اين بنا ويران و انقلاب
زيان خواهد ديد.
اخيراً در خبرها آمده بود كه محفلى در “سينماآزادى”
بياراستند و از يكى از هنرپيشگان فيلمهاى مبتذل عصر ديجورستم، به پاس سالها فعاليت
هنرىاش تقدير و تجليل به عمل آوردند و شگفت آن كه نام “مؤسسه خدمات سينمايى حوزه هنرى”
نيز در ميان مبتكرين اين اقدام وقيحانه بود!2
پيشتر نيز فيلم “آدم برفى” كه از سوى حوزه هنرى تهيه شده
بود، در سيزدهمين جشنواره فيلم فجر، غير قابل نمايش، تشخيص داده شد و آن هم به
دليل وجود برخى صحنههاى مبتذل و غير اخلاقى!3
حال ماجراى هزينه دو ميلياردى براى تهيه “خاكستر سبز” توسط
اين حوزه، آن هم به بهانه پرداختن به رخداد غمبار بالكان، و خلاصه كردن نقش ايران
در خبرنگارى كه دل به دخترى بوسنيايى مىبندد؛ بماند. و جالب اين جاست كه هنوز
مركّب اعتراض برخى از نشريههاى متعهد و انقلابى، نسبت به اعلاميههاى حوزه ياد
شده در پذيرش هنرجو براى رشتههاى سنتور، ويولون، كمانچه و… خشك نشده است!
راستى رسالت دستگاههاى هنرى چيست؟ آيا سرمايه بيتالمال
هزينه مىشود تا از كسانى كه وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامى قاطعانه صلاحيت آنان را
حتى براى بازىگرى رد مىكند، تكريم و تجليل به عمل آيد؟
متأسفانه ضربههايى كه انقلاب از ناحيه دوستان نادان و گاه
دوست نمايان متحمل گشته، بسيار سهمگينتر از آسيبهاى وارد شده از طرف دشمنان بوده
است. آرى، نبايد فراموش كرد كه كسانى به دگرانديشان و غربزدگان قدرت تجرّى دادند
كه نانچيكاى انقلاب مىچرخاندند ولى سرانجام درصدد ايجاد شبهه در نظريه ولايت فقيه
– تنها يادگار جاودانه امام عظيم الشأن – برآمدند و تازه، به اين فكر افتادند كه
مقبوليت آن را با دموكراسى آزمون داده، محك بزنند!
پارهاى هم به جاى آن كه از طريق روزنامهاى، كه مرتزق از
بيتالمال است، مبلّغ اهداف “ايران” اسلامى باشند، به تبليغ و ترويج كسانى
مىپردازند كه نه تنها در مطبوعات رژيم طاغوت پيشينه منفى دارند، بل هم اكنون جزو
همكاران راديو بى.بى.سى و نشريههاى ضد انقلاب خارج از كشورند. اين كسان در جواب
معترضان دلسوز، از سرغرور مىفرمايند: “ما به اظهار نظرهاى عجولانه و غير همه
جانبه”، جواب نمىدهيم! و انگار امكانات ملى اين كشور، ملك طلق و ميراث پدرى
آنهاست كه هرطور بخواهند در هزينهاش حكم برانند.
بعضى از رنگين نامههايى كه “همشهرىِ” سكولارهاى ليبرال
گشتهاند نيز با امكانات بيت المال، يا مردههاى “صحراى محشر” را زنده مىكنند يا
به ترويج انديشههاى غربزدگان بىخبر از ولايت و امامت مىپردازند تا متفلسفانه با
استدلالهاى بىپايه خود ثابت كنند كه ولايت اسلامى از مقوله وكالت است و حكومت
تابع قانون وكيل و موكل! و انگار نه انگار كه شريعت مقدس در باب ولايت فقيه سخنى
دارد و فقيهان عظيم الشأن كلامى!
بارى، كم نيستند كسانى كه در پرتو انقلاب و اسلام به شهرت
و محبوبيت دست يافتند ولى هنگامى كه از پل گذشتند، به تخريبش پرداختند. بعضىها تا
ديروز همرديفانشان آنان را قبضى در انديشه، بيش نمىدانستند، اما به بركت انقلاب و
تريبونِ فراهم آمده از طفيل خون شهيدان، بسط انديشه يافتند ولى به زودى آتش بيار
معركه فلاسفه كليسا ستيز مغرب زمين شدند و در جدايى دين از سياست سخن راندند و
ايدئولوژيك بودن دين را برنتابيدند و اندر كرامات مغرب زمين و مدينه فاضلهاش
حكايتها ساز كردند و سرانجام آلت دست سياستمداران غربى شدند. و اخيراً در خبرها
خوانديم كه در “انجمن سياست خارجى آلمان” شركت كردند و حضورشان را در آن محفل،
مشروط به عدم وجود اغيار، از خبرنگار و غير ذلك، كردند. و در دانشگاه بُن نيز داد
سخن دادند و با اين كه پيشتر رضايتمندانه از “اقبال لاهورى” نقل كردند كه “]اين[ سخن را باور كنيد كه اروپاى
امروز بزرگترين مانع در راه پيشرفت اخلاق بشر است” ولى اكنون مىگويند: “غرب ستيزى
سياستمداران ايرانى جنبه كليشهاى دارد و اين مقوله روز به روز در اذهان عمومى جاى
خود را از دست مىدهد و هرچند ضد غربى بودن به عنوان ارزش وارد فرهنگ ما شده است
ولى هم اكنون افراد شجاعى هستند كه سواى آنچه در جامعه جريان دارد به بيان
انديشههاى خود مبادرت مىكنند و اين همان راهى است كه جامعه به آرامى به سوى غرب
طى مىنمايد.” و گويا اصلاً حقوق بشر و دموكراسى در “سربرنيتسا” و “ژپا” و شهرهاى
الجزاير، مصر و جنوب لبنان غوغا نمىكند و جنايتهاى بالكان با تبانى غرب تحقق
نمىيابد!
برخى از اصحاب سينما كه پيش از انقلاب، در ركاب سرگردانى
پا مىزدند و “باى سيكلِ” گروهكهاى منحرف مىراندند، در سايه رحمت انقلاب، به “توبه
نصوح” روى آوردند – كه رهاورد مباركش، پيوند بىسابقه مسجد و سينما شد – ليك صد
افسوس كه وقتى “نوبت عاشقى” رسيد، در “شبهاى زاينده رود”، براى هميشه غرق شدند.
شمارى ديگر كه فرهنگشان را در پرتو “كيهان” انقلاب به دست آوردند و شهرتشان را
نيز، فرجامشان به باز كردن دكه “كيان” انجاميد تا جاده صاف كن “ايران فردا” شوند و
دارالتجاره نهضت ليبرال را رونق بخشند.
كسانى هم بودند كه به هزينه آبروى روحانيت بر مسند نخست
وزيرى انقلاب تكيه زدند، ولى پس از ناكامى در اهداف و اجبار به كنارهگيرى، تبلور
انديشه دينىاشان را در استغناى از روحانيت و كنار گذاشتن احاديث معصومانعليهم
السلام – به بهانه “حسبنا كتاب الله” – جستند و دستاورد اين استراتژى شوم، آن شد
كه در به اصطلاح “دفاعيه از اسلام”، احكام ضرورى شريعت، در باب مرتد، را يكسره
انكار كردند و به تحريف قرآن دست يازيدند تا به جناب “رول” بفهمانند كه اسلام،
دموكراسى را تهديد نمىكند و ما افكار ارزشمندى چون ناسيوناليسم، ليبراليسم،
دموكراسى، سوسياليسم و نيز مبارزه با استبداد و سرمايهدارى و امپرياليسم را
وامدار مغرب زمين هستيم! و اصولاً فتواى جديد (حكم اعدام سلمان رشدى) با اصول و
دستورات قرآن مطابقت ندارد و نشأت گرفته از احساسات غريزى بشرى است! و انقلاب
ايران، دچار انحراف سياسى و ايدئولوژيك شده است!
عنصر نگون بخت ديگرى كه او نيز با پشتيبانى روحانيت،
اعتماد عمومى را به دست آورد، همين كه به كرسى رياست جمهورى دست يافت، خود را
انديشه قرن خواند و با همداستانى جريان پليد نفاق، به ترور ولى نعمتان خود پرداخت
و سرانجام با رسوايى به دامان اربابانش پناهنده شد تا راه بختيار معدوم را ادامه
دهد.
بارى، انقلاب داراى اصول روشن و خدشه ناپذيرى است كه
امكانات آن هم بايد در همين راستا به كار رود، و هيچ كس مجاز نيست آنها را به پاى
نامحرمان بريزد و بايد به خاطر داشت كه بيش از هفده سال تجربه براى تبيين درست
مواضع انقلاب، و طرد، افشا و غربال هويتهاى ناپاك يا وابسته نه تنها كافى كه زيادى
هم هست!
والسلام على من اتبع الهدى
پاورقيها:
1)
بحارالانوار، ج47، ص350 – 349.
2)
كيهان هوايى (چهارشبنه 21 تير 1374) شماره 1138، ص8.
3)
هفته نامه صبح (دوشنبه15اسفند1373)پيش شماره، ص4.