پيشواى مشروطه
آخرين قسمت
محمد رضا سمّاك امانى
× نقش آخوند در نهضت مشروطه
بسيارى از نويسندگان تاريخ مشروطه در ارزيابى انگيزههاى
مردم براى جانفشانى در راه انقلاب مشروطه به اشتباه رفتهاند. برخى از نويسندگان
صراحتاً نوشتهاند كه اسلام با مشروطه سازگارى ندارد. گروهى مىنويسند كه نهضت
مشروطه دنبالهروى كوركورانه از انقلابها و تحوّلات سياسى كشورهاى اروپايى و برخى
از كشوهاى آسيايى مانند ژاپن است. شمارى از قلم بدستانِ تاريخ مشروطه بر اين
باورند كه رهبران مشروطه – چه رسد به مردمى كه سالها رنج شكنجه، تبعيد، زندان و
اعدام را به جان خريدند و در برابر استبداد پايدارى كردند – نيز معناىِ مشروطه را
نمىفهميدند. برخى از نويسندگان به خاطر دشمنى با روحانيت، با دست بردن در سندها،
تحريف وقايع، دامن زدن به شايعات و بزرگنمايى نقش فئودالها، خانها، ثروتمندان و
روشنفكران غرب زده درصدد برآمدند تا از نقش آخوند خراسانى، شيخ عبدالله مازندرانى
و ميرزا حسين تهرانى كه به حق
رهبران اصلى مشروطه بودند، بكاهند، كه متأسّفانه در اين نيرنگ موفق بودهاند. تا
آن جا كه در كتابهاى درسى، سخنى از اين سه مرجع بزرگ به چشم نمىخورد. در بسيارى
از كتابها نيز فقط از آية الله سيّد محمد طباطبايى و آية الله سيد عبدالله بهبهانى
و شمارى اندك از علما سخن به ميان آمده است. و حال اين كه رهبران مشروطه در تهران
و شهرستانها را مراجع تقليد، مجتهدان و روحانيون مبارز تشكيل مىدادند.
بيشتر نويسندگان، مردم را در جريان مشروطه به دو گروه
مشروطهخواه و مستبد تقسيم كردهاند. آنان صدها مجتهد، مرجع تقليد و روحانىِ آگاه،
دورانديش و پارساى پايتخت و شهرستانها را كه خواهان مشروطه مشروعه و حكومت اسلامى
بودند، در صف مخالفان مشروطه و هواداران استبداد قاجاريه قلمداد كردهاند. برخى از
نويسندگان هوادار مشروطه مشروعه نيز به بهانه دفاع از آية الله شيخ فضل الله نورى،
آخوند ملاّ قربانعلى زنجانى، آية الله العظمى سيّد محمد كاظم طباطبايى يزدى و…
با استناد به سندهاى جعلى و يا مشكوك و شايعهها نيش قلم را متوجّه آخوند و دو يار
وفادارش كردند.
بسيارى از سندها ساخته جاسوسان روسى و انگليسى است. بسيارى
از حوادث، بافته ذهنِ فراماسونها و غربزدگانِ مزدور بيگانگان است. البتّه قبول
داريم كه رهبرانِ مشروطه به دليل اين كه در خارج از كشور به سر مىبردند و از حوزه
علميه نجف، انقلاب را رهبرى مىكردند، از برخى عملكردهاىِ مشروطهطلبان با خبر
نبودند. كاش علما با وحدت و يكپارچگى، اختلافها را كنار مىگذاشتند و نمىگذاشتند
نهضت از مسير خود خارج شود.
حضرت امام خمينىقدس سره درباره مشروطه فرمود:
“علماى اسلام در صدر مشروطيت در مقابل استبداد سياه ايستادند و
براى ملّت آزادى گرفتند. قوانين جعل كردند. قوانينى كه به نفع ملّت است، به نفع
استقلال كشور است. به نفع اسلام است. قوانين اسلام است. اين آزادى را با خونهاى
خودشان، با زجرهايى كه ديدند و كشيدند… گرفتند. در جنبش مشروطيت همين علما در
رأس بودند و اصل مشروطيت اساسش از نجف به دست علما و در ايران به دست علما شروع شد
و پيش رفت… لكن… دنبالهاش گرفته نشد. مردم بىطرف بودند. روحانيون هم رفتند.
هر كس سراغ كار خودش. از آن طرف، عمّال قدرتهاى خارجى، خصوصاً در آن وقت انگلستان،
در كار بودند كه اينها را از صحنه خارج كنند، يا به ترور و يا به تبليغات.
گويندگان و نويسندگان آنها كوشش كردند به اين كه روحانيون را از دخالت در سياست
خارج كنند و سياست را بدهند به دست آنهايى كه به قولِ آنها مىتوانند… يعنى فرنگ
رفتهها و غرب زدهها و
شرق زدهها و كردند آنچه را كردند؛ يعنى اسم، مشروطه بود و واقعيت، استبداد. آن
استبداد تاريكِ ظلمانى، شايد بدتر از زمان و حتماً بدتر از زمانهاى سابق.”15
ناصر الدين شاه در يادداشتهاى خود مىنويسد: “مىخواهم به
شمال مملكت بروم، سفير انگليس اعتراض مىكند. مىخواهم به جنوب بروم، سفير روس
اعتراض مىكند. اى مرده شور، اين مملكت را ببرد كه شاهِ آن حق ندارد به شمال و
جنوب مملكتش مسافرت نمايد.”
×
آغاز نهضت
سلسله قاجاريّه در دورانى بر كشور حكومت مىكردند كه دنيا
در دوران طلايى رشد صنعتى به سر مىبرد. پادشاهان قاجار در انديشه عيش و نوش و
خوشگذرانى خود بودند. فقر و بيداد كارگزاران حكومت، سراسر كشور را در بر گرفته
بود. بخش گستردهاى از كشور به بيگانگان سپرده شد. امتيازهاى فراوان به ثمن بخس به
دولتهاى روسيه و انگليس واگذار شد. ارتشهاى بيگانه گاه و بيگاه، به بهانههاى
مختلف كشور را اشغال مىكردند و گاه ماهها و بلكه سالها در نقاطى از كشور اقامت
مىكردند. حكومتهاى بسيارى از شهرها به دست كنسولگرى روسيه و انگليس اداره مىشد.
بسيارى از دستاندركاران دولت مركزى، به دستور سفارتهاى بيگانه نصب و عزل مىشدند.
ايران آتش زير خرمن بود. مردم منتظر جرقّهاى بودند تا
عليه حكومت مركزى قيام كنند. آية الله سيّد عبدالله بهبهانى و آية الله سيّد محمد
طباطبايى با تشكيل انجمنهايى، به صورت پنهانى زمينه قيام را آماده مىساختند. علما
و طلاب تهران در سالهاى 1323 – 1322 ه.ق نشستهاى زيادى براى آگاه ساختن مردم
داشتند. آية الله بهبهانى و آية الله طباطبايى اين جلسات را رهبرى مىكردند.
علماى تهران با مراجع تقليد نجف در ارتباط بودند. آخوند
خراسانى، شيخ عبدالله مازندرانى و ميرزا حسين تهرانى در تاريخ هشتم ربيع الاوّل
1323 ه.ق نامهاى به آية الله سيّد عبدالله بهبهانى مىفرستند و از علماى تهران
مىخواهند كه “مسيو نوژ” بلژيكى، رئيس گمرك كشور را، كه مشغول فعّاليت عليه
استقلال فرهنگى و اقتصادى ايران است و به روحانيّت توهين نموده، از كشور بيرون
كنند. آخوند خراسانى و آية الله سيّد محمد كاظم طباطبايى در ربيع الاول 1323 ه.ق
نامهاى براى آية الله سيد عبدالله بهبهانى مىفرستند و از وى مىخواهند تا
خلافهاى كارگزاران حكومت را به اطلاع دولت برسانند.
علما، طلاّب و بازاريان تهران در جريان خلافهاى كارگزاران
حكومت و نامههاى مراجع تقليد نجف قرار گرفتند. روحانيون اوضاع نابسامان كشور را
به اطلاع مردم رساندند. اندك اندك دامنه افشاگريها گسترش يافت. آية الله بهبهانى
پيوسته گزارشِ عملكرد علما و مردم را به نجف مىفرستاد. مراجع نجف نيز رهنمودهاى
لازم را به تهران مىفرستادند.
حكومت مركزى با شدّت هر چه تمامتر به خاموش كردن فرياد
انقلاب برآمد. علما و بازاريان كه دو رُكن شاخص انقلاب بودند، در نوك پيكانِ حمله
دولت قرار گرفتند. دولت به بهانه تأديب گران فروشى بازاريان كه قند را بيش از نرخ
مصوب مىفروختند، به وضع فجيعى به آزار تنى چند از آنها پرداخت. مردم به رهبرى
علما به حمايت از بازاريان پرداختند. سيّد جمال واعظ – واعظِ شهير انقلاب – و دو
نفر ديگر از رهبران انقلاب به دنبال افشاگريهايشان تبعيد شدند. انقلاب از پايتخت
فراتر رفت و شيراز و مشهد نيز به پايتخت پيوستند.
شيخ محمد واعظ، از سخنرانان مشهور انقلاب در نوزدهم جمادى
الاوّل 1324 ه.ق دستگير شد. طلبههاى مدرسه حاج ابوالحسن معمارباشىِ تهران وى را
دريك درگيرى نجات دادند. امّا طلبهاى در اين حادثه به شهادت رسيد. بازار بسته شد.
مردم در مسجد متحصّن شدند. علما از جمله آيات بهبهانى، طباطبايى و شيخ فضل الله
نورى به متحصّنين پيوستند. صدر اعظم، عينالدوله به علما پيغام داد كه به خانههاى
خود برويد. ما امور را اصلاح مىكنيم. علما پاسخ دادند: ما عدالت مىخواهيم و چون
عينالدوله مانع تأسيس عدالتخانه است، بايد از صدارت بركنار شود.
سربازان، وحشيانه به سوى مسجد آتش گشودند و بيش از يكصد
نفر را كشتند. علماى تهران به نشانه اعتراض در روز 23 جمادىالاول 1324 ه.ق به قم مهاجرت
كردند. بيش از سه هزار نفر از مردم به جمع متحصّنان در قم پيوستند. آية الله شيخ
فضل اللّه نورى، آية اللّه آقا نجفى اصفهانى و آية اللّه آخوند ملاّ قربانعلى
زنجانى و بسيارى از علماى سرشناس كشور، از شهرستانهاى دور و نزديك به قم آمدند.
سرانجام مظفرالدين شاه كه مقاومت در برابر علما و مردم را
بىفايده دانست، در تاريخ 1284/5/6 ه.ش فرمان بركنارى عينالدوله و در چهاردهم
جمادىالثانى دستور مشروطيت را صادر كرد.16
نخستين انتخابات مجلس شوراى ملّى در ايران آخوند در 28 ذى
حجّه 1325 ه.ق نامهاى براى نمايندگان مجلس مىفرستد و آنها را به اجراى قوانين
اسلامى، پرداخت بدهيهاى دولت و فقرزدايى سفارش مىكند. امّا در زمانى كوتاه،
روشنفكران غربزده و فراماسونها اندكاندك،قدرترابه دست مىگيرند و روحانيت را از
صحنه كنار مىگذارند.
اولين جلسه مجلس شوراى ملّى در 1285/7/14 ه.ش
برگزار شد. قانون اساسى در 51 اصل با الهام از قوانين كشورهاى اروپايى توسّط برخى
از روشنفكران غرب زده نوشته شد و به امضاى شاه رسيد. اندكى بعد شاه مرد و فرزندش
محمد على شاه به سلطنت رسيد. متمّم قانون اساسى در 107 اصل نيز نوشته شد. اصل دوّم
آن عبارت بود از: نظارت مجتهدان بر قوانين مصوّب مجلس كه به پيشنهاد شيخ فضل اللّه
نورى در متمّم قانون گنجانده شد.
شاه از امضاى متمّم قانون اساسى خوددارى كرد. مردم تبريز،
اصفهان، شيراز، رشت و كرمان قيام كردند. آخوند و علماى نجف از شاه خواستند كه در
برابر اراده ملّت مقاومت نكند، سرانجام شاه در 29 شعبان 1325 ه.ق متمّم قانون
اساسى را امضا كرد.17
از آخوند خراسانى سؤال كردند كه نظرش درباره نظام ملّى
]قانون نظام وظيفه[ چيست؟ ايشان پاسخ داد: “حفظ كيان اسلام بر همه مسلمانان واجب
است. بنابراين، بر همه مردم، بويژه جوانان واجب است كه با فنون نظامى آشنا شوند…
مجلس شوراى ملّى در اين كار تأخير را روا ندارد.” پاسخ آخوند در تاريخ هفتم
ربيعالاول 1325 در مجلس شوراى ملى خوانده شد.18
آخوند خراسانى به همراهى دو يار وفادارش رهنمودهاى لازم را
به مجلس شوراى ملّى مىفرستادند. مراجع تقليد از نجف كار هدايت انقلاب مشروطه را
در دست داشتند. مردم ايران به فرامين مراجع اهميت زيادى مىدادند. در يكى از
پيامهاى مراجع طرفدار مشروطه نجف آمده است:
“بر تمام مردم، بويژه عشاير، ايلات و مرزبانان واجب است كه تفرقه
را كنار بگذارند و دست در دست يكديگر با آموختن روشهاى نوين نظامى به پاسدارى از
آب و خاك ايران بپردازند… احكام مصوّب مجلس شوراى ملّى را همانند احكام شرعى
واجب الاطاعه بدانيد.”19
آخوند در 28 ذى حجّه 1325 ه.ق نامهاى براى نمايندگان مجلس
مىفرستد و آنها را به اجراى قوانين اسلامى، پرداخت بدهيهاى دولت و فقرزدايى سفارش
مىكند.20 امّا در زمانى كوتاه، روشنفكران غربزده و فراماسونها اندك اندك، قدرت را
به دست مىگيرند و روحانيت را از صحنه كنار مىگذارند.
آية الله شيخ فضل الله نورى كه از پيشقراولان نهضت مشروطه
بود، به دليلِ نفوذ غرب زدگان در پُستهاى كليدى حكومت و مجلس و به انحراف كشيده
شدن مشروطه در حرم حضرت عبدالعظيمعليه السلام متحصّن مىشود. وى بنا به دلايلى از
جمله دو مورد ذيل بدين امر دست يازيد:
1- توهين روزنامهها به چهارده معصومعليهم السلام، ارزشهاى اسلامى
و روحانيت.
2 – دستگيرى، ستم و كشتار برخى از مشروطه طلبان در شهرستانها.
شيخ فضل اللّه نورى پيشنهاد مىكند كه نامه آخوند درباره
مبارزه با كفر كه به مجلس شوراى ملّى فرستاده شده، در نظامنامه قانون اساسى درج
گردد.
محمد على شاه نيز گاه و بىگاه به مخالفت با مشروطه مىپردازد
و آخوند خراسانى چندين بار او را نصيحت مىكند كه از كارشكنى در كارِ مجلس و
مشروطه بپرهيزد. در يكى از اندرزهاى آخوند به شاه آمده است:
1- به دين اهميّت بيشترى بدهيد.
2- اجناس ساخت ايران را تبليغ كنيد. چنان كه “ميلكادر” پادشاه ژاپن
بدين وسيله ژاپن را از بحران اقتصادى نجات داد.
3- در نشر علوم و صنايع جديد همّت كنيد.
4- مواظب دخالت بيگانگان در كشور باشيد.
×
استبداد صغير
شاه پنهانى درصدد كودتا برمىآيد. به بهانههاى مختلف به
اذيت و آزار سران مشروطه مىپردازد و سرانجام در 23 جمادىالاول 1327 ه.ق برابر با
1287/4/2ه.ش مجلس را به توپ مىبندد و در تهران حكومت نظامى اعلام مىكند. بسيارى
از رهبران انقلاب شهيد، تبعيد و يا زندانى مىشوند.
آخوند و دو يار وفادارش در جريان استبداد صغير پيامهاى
فراوانى براى مردم و رهبران مشروطه فرستادند. در يكى از اين پيامها آمده است: “همراهى
با مخالفين اساس مشروطه، محاربه با امام زمان(عج) است.” آخوند در جريان محاصره
آذربايجان توسط قواى نظامى شاه، كه از 23 جمادى الاول 1326 ه.ق تا 27 جمادى الثانى
1327 ه.ق ادامه داشت، پيامهاى زيادى براى مردم آذربايجان فرستاد و آنها را در
برابر استبداد تشويق كرد. ستّارخان، از رهبران مشروطه در آذربايجان گفت: “من حكم علماى
نجف را اجرا مىكنم.”
آخوند در يكى از نامههايش به شاه نوشت:
“… از بدو سلطنت قاجار چه صدمات فوقالطاقه به مسلمانان وارد
آمده و چقدر از ممالك شيعه از حُسن كفايت! آنان به دست كفّار افتاده. قفقاز،
شيروانات، بلاد تركمان و بحر خزر، هرات، افغانستان، بلوچستان، بحرين، مسقط و غالب
جزاير خليج فارس و عراقِ عرب و تركستان، تمام از ايران مجزا شد. دو ثلث تمام از
ايران رفت و اين يك ثلث باقى مانده را هم به انحاء مختلف، زمامش را به دست اجانب
دادند. گاهى مبالغ هنگفت قرض كرده و در ممالك كفر خرج نمودند و مملكت شيعه را به
رهن كفّار دادند. گاهى به دادن امتيازات منحوسه، ثروت شيعيان را به مشركين
سپردند… گاهى خزاين مدفونه ايران را به ثمن بخس به دشمنان دين سپردند. يكصد
كرور، بيشترِ خزينه سلطنت كه از عهد صفويه و نادرشاه و زنديه ذخيره بيتالمال
مسلمين بود، خرج فواحش فرنگستان شد و آن همه اموال مسلمين را كه به يغما مىبردند،
يك پولش را خرج اصلاح مملكت، سدّ باب
احتياج رعيت ننمودند. به حدّى شيرازه ملك و ملّت را گسيختند كه اجانب علناً مملكت
را مورد تقسيم خود قرار داده.
اى منكر دين، اى گمراه، پدرت دستور (مشروطه) را صادر كرد.
اما از روزى كه تو به سلطنت نشستى، همه وعدههاى مشروطه را زير پا نهادى. شنيدم
شخصى از سوى تو به نجف فرستاده شده تا ما را با پول بخرد. و حال اين كه نمىدانى،
قيمت سعادت مردم بيشتر از پول توست… تو دشمن دين و خائن به مملكت هستى. من به
زودى به ايران مىآيم و اعلان جهاد مىكنم.”
رهبران مشروطه از نجف در پيامى به مردم ايران مىنويسند:
“به عموم ملّت، حكم خدا را اعلام مىداريم:
اليوم، همّت در دفع اين سفّاك جبّار و دفاع از نفوس و
اعراض و اموال مسلمين از اهمّ واجبات و دادن ماليات به گماشتگان او از اعظم
محرّمات است…”
علماى نجف، سران قبايل ايران را به پشتيبانى از مشروطه و
همه مسلمانان جهان را به پيكار بر ضدّ استبداد محمد على شاه فرا مىخوانند. آخوند،
شيخ عبدالله مازندرانى و ميرزا حسين تهرانى در پاسخ استفتا مسلمانان ازمير و
طرابوزان (از شهرهاى تركيه) آنها را به مبارزه با محمد على شاه فرا مىخوانند.
آخوند خراسانى حكم جهاد را صادر كرد. قبيلههاى شيعى عراق
آمادگى خود را براى پيوستن به مشروطهطلبان و حركت به ايران اعلام كردند. طلاب،
علما و بسيارى از ايرانيان مقيم عراق در بغداد گرد آمدند تا به سوى ايران حركت
كنند.
در اين زمان بود كه طرابلس (ليبى) به اشغال ايتاليا درآمد.
آخوند، مازندرانى و آية الله شريعت اصفهانى در پيامى به مسلمانان جهان، حكم جهاد
براى آزادسازى طرابلس را صادر مىكنند.
مشروطه طلبان گيلان و اصفهان پايتخت را در 28 جمادى الثانى
1327 ه.ق برابر 1288/4/23 ه.ش آزاد ساختند. محمد على شاه به سفارت روس پناهنده
مىشود و از آن جا به روسيه فرار مىكند. سپاه مشروطه طلبان نجف كه آية الله
العظمى سيّد محمد كاظم يزدى و چند تن ديگر از مراجع تقليد نيز در بين آنها بودند،
با شنيدن خبر آزادى تهران از حركت به ايران منصرف مىشوند.
آخوند هنگامى كه شنيد سرداران فاتح ايران درصدد اذيت شيخ
فضل الله نورى برآمدهاند، تلگرافى به تهران فرستاد و مشروطهطلبان را از آزار وى
برحذر داشت. امّا روشنفكران غرب زده نامه آخوند را پنهان كردند و سپس شيخ فضل الله
نورى برخى از نويسندگان به خاطر دشمنى با روحانيت، با دست بردن در سندها، تحريف
وقايع، دامن زدن به شايعات و بزرگنمايى نقش فئودالها، خانها، ثروتمندان و
روشنفكران غرب زده درصدد برآمدند تا از نقش آخوند خراسانى، شيخ عبدالله مازندرانى
و ميرزا حسين تهرانى كه به حق رهبران اصلى مشروطه بودند، بكاهند.
را
اعدام نمودند. آخوند پس از شنيدن خبر شهادت وى گريست. عمامهاش را به زمين انداخت.
مجلس يادبود شهيد شيخ فضل الله نورى را در منزل خود برگزار كرد.
فرصت طلبان دهها مجتهد مبارز را به بهانه مخالفت با مشروطه
در تهران و شهرستانها شهيد، تبعيد و يا زندانى كردند. طرفداران مشروطه مشروعه، پس
از شهادت شيخ فضل الله نورى رنجهاى فراوانى را متحمّل شدند. غربزدگان آية الله
ملاّقربانعلى زنجانى، مجتهد 92 ساله زنجان را دستگير كرده و به تهران آورده درصدد
محاكمهاش برآمدند. امّا آخوند با ارسال تلگراف شديداللحنى، مانع اين عمل شد.
هر روز خبرهاى ناگوار از تهران و شهرستانها به آخوند
مىرسيد. ترور آية الله سيّد عبدالله بهبهانى به دستور تقىزاده، تبعيد آيةالله
طباطبايى و خلافهاى برخى از مشروطهطلبان او را رنج مىداد. ولى آخوند هنوز به
مشروطه اميد داشت. آخوند پس از رحلت ميرزا حسين تهرانى در سال 1326 – كه در تمام
دوران مبارزه همدوش او مىرزميد – با توان بيشتر با كمك شيخ عبدالله مازندرانى به
هدايت مشروطه پرداخت. آخوند و آية الله مازندرانى در نامهاى به مجلس شوراى ملّى
از نمايندگان مجلس مىخواهند كه به خاطر ضدّيت تقىزاده با اسلام از ورودش به مجلس
جلوگيرى كنند. مجلس شوراى ملّى نيز حكم اخراج وى را از تهران صادر كرد.
در دهم صفر 1327 ه.ق از آخوند و مازندرانى درباره حقوق
اقليتهاى مذهبى سؤال مىشود. آنها پاسخ مىدهند: “ايذا و تحقير زردشتيه و ساير اهل
ذمّه… حرام و به تمام مسلمين واجب است كه وصاياى حضرت خاتم النبيينصلى الله
عليه وآله وسلم را در حسن سلوك و تأليف قلوب و حفظ نفوس و اعراض و اموال ايشان كما
ينبغى رعايت نمايند…”
آخوند و مازندرانى در سال 1327 ه.ق بر كتاب “تنبيه الامّه
و تنزيه الملّة” نوشته آية الله محمد حسين نائينى تقريظى نوشته و آن را تأييد
كردند. اين كتاب از نخستين كتابهايى است كه درباره حكومت اسلامى نوشته شده است.
سازگارى مشروطه با اسلام در اين كتاب به خوبى بيان شده است.
آية الله شيخ محمد اسماعيل محلاّتى در بيستم محرم 1327 ه.ق
در اعلاميهاى مشروطه را بدين صورت معرّفى مىكند:
“هدف از مشروطه، محدود كردن اختيارات شاه است. هدف اين است كه
قانون كه توسّط نمايندگان مجلس منتخب مردم وضع مىشود، ملاك عمل حكومت باشد. مجلس
شوراى ملّى براى تعيين مصالح و مضارّ مملكت توسّط وكلاى ملّت تأسيس شده است. پس
منافاتى با اسلام ندارد. امر به معروف و نهى از منكر در اسلام آمده است. كار مجلس
هم يكى از مصاديق آن است…
مراد از مشروطه اين نيست كه هر كس هر كار حرامى را دلش
بخواهد، بكند. مراد از مشروطه آزادى مردم از قيد استبداد شاه است. ما مىخواهيم
احكام اسلام درباره همه مردم، شاه و گدا به طور مساوى اجرا شود…”
آخوند و مازندرانى اين اعلاميه را تأييد كردند، اين
اعلاميه با تأييد آنها به ايران فرستاده شد.
مجلس شوراى ملّى در ماههاى آخر سال 1328 ه.ق تصويب كرد كه
ايران مستشار مالى از آمريكا استخدام كند. در پى آن “مورگان شوستر” به مدّت سه سال
به استخدام خزانهدارى كل كشور درآمد. قواى نظامى روسيه به دنبال اين حركت مجلس،
مناطق شمال كشور را اشغال كردند. دولت روسيه به دولت ايران هشدار داد كه اگر شوستر
را از ايران اخراج نكنيد، تهران را اشغال خواهند كرد. مجلس پيشنهاد روسيه را
نپذيرفت. دولت روسيه اولتيماتوم 48 ساعته به ايران داد كه اگر شوستر از ايران
اخراج نشود و دولت ايران متعهّد نشود كه مستشاران مالى خود را فقط از روسيه و
انگليس استخدام كند، تهران را اشغال خواهند كرد. رئيس مجلس خبر اولتيماتوم را در
سيزدهم ذى حجه 1329 ه.ق به آخوند رساند. سربازان روسى تا قزوين پيش رفتند. دولت
انگليس با تأييد اقدام روسيه، به دولت ايران هشدار داد كه اگر تا سه ماه ديگر
راههاى جنوب را براى بازرگانى انگليس امن نكند، سربازان انگليسى انتظامات
جنوب كشور را بر عهده خواهند گرفت.
آخوند خراسانى درسهايش را تعطيل كرد. درسهاى حوزه علميّه
نجف به پيروى از او تعطيل شد. جلسههاى زيادى در منزل آخوند تشكيل شد تا راهى براى
دفاع از استقلال و تماميت ارضى ايران بيابند. تحريم اجناس روسى، جهاد با روسيه و
اعزام طلاب، علما و عشاير نجف به ايران در نخستين جلسه علما تصويب شد.
آخوند خراسانى فرمان جهاد را صادر كرد. نامهاى به رئيس
مجلس شوراى ملى ايران نوشت و وى را از تصميم جلسات باخبر ساخت.
بسيارى از علماى نجف، كربلا و كاظمين خود را براى سفر به
ايران و دفاع از آن آماده ساختند. قرار بود كه آخوند و همراهانش در شب چهارشنبه 21
ذى حجه 1329 ه.ق از نجف به مسجد “سهله” بروند و پس از نيايش و دعا براى پيروزى
سپاه اسلام راهى ايران شوند.
عصر سه شنبه منزل آخوند شلوغ بود. ميرزامهدى، پسر آخوند
مقدمات سفر را آماده مىكرد. آخوند به اطرافيانش گفت: بهتر است نماز صبح را در حرم
بخوانيم و پس از زيارت حركت كنيم.
آخوند تا پاسى از شب بيدار بود. امانتها را به صاحبانشان
داد. برنامههاى فردا را منظم كرد. كارها را بين چند نفر از يارانش تقسيم كرد.
نيمه شب به نماز شب ايستاد. پيش از اذان صبح دل دردِ شديدى گريبانش را گرفت.
سرانجام پس از اقامه نماز صبح، پيشواى مشروطه رخت از جهان بربست. بسيارى بر اين
باورند كه وى به وسيله جاسوسان روسى و انگليسى مسموم شده است.
پى
نوشتها:
15 ) صحيفه نور، ج1، ص68و ج15، ص202.
16 ) سيّد جلال الدين مدنى، تاريخ سياسى معاصر ايران، (انتشارات
اسلامى، قم، 1361) ج1، ص71؛ سيد جلال الدين مدنى، تاريخ تحولات سياسى و روابط
خارجى ايران (انتشارات اسلامى، قم، 1366) ج2، ص68 و 120 – 113؛ محمود محمود، تاريخ
روابط سياسى ايران و انگليس (انتشارات اقبال، چاپ ششم، 1367) ج8، ص56؛ محمد مهدى
شريف كاشانى، واقعات انفاقيه در روزگار، (چاپ اول: نشر تاريخ ايران، 1362) ج1، ص84
،25 – 24 و 181.
17 ) تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، ج1، ص146 – 144.
18 ) تاريخ تحوّلات سياسى و روابط خارجى ايران، ج2، ص208.
19 ) مرگى در نور، ص197 – 195.
20 ) تاريخ سياسى معاصر ايران، ج1، ص73 – 72.