مسؤوليت معلم

مسؤوليت معلم

 

 با فرا رسيدن بهار تحصيل، شكوفه گلهاى اميد مى‏شكفد و
دگرباره ترنم گلواژه‏هاى تعليم و تربيت، از سوى پاكباختگان ايثارگر، گوش جان
تشنگان حقيقت را مى‏نوازد و فرياد عرشيان كه “من تعلّم العلم و عمل به و علّم للّه
دُعِىَ فى ملكوت السمّاوات عظيماً؛1 آن كه براى خشنودى خدا، علم آموزد و به كار
ببندد و به ديگران تعليم دهد، در مقامهاى بلند آسمانها، عظيمش خوانند.” آن سان آتش
شور و شورى در دل زمينيان مى‏افكند كه با پذيرش همه مشكلات به سوى فراگيرى دانش
مى‏شتابند.

 گويى جبرئيل را بر فراز آسمان مى‏بينى كه براى القاى پيام
الهى مى‏آيد و برمى‏خواند:

 “آن كس كه جان و دل مرده‏اى را با دانش و حكمت، زنده كند، به مثابه
آن است كه عالَمى را زنده كرده است.”2

 و بدين سان معلمى، همتراز شغل انبياست و معلم بودن؛ نه
شغلى بسان مشاغل معمولى، كه رسالت و مسؤوليت است. رسالت هدايت و سازندگى نسل امروز
و فردا و مسؤوليت تعليم و تربيت نسلى كه بايد به پيشباز مصلح كل و نجات بخش عالم
بشريت (عج) برود. نسلى كه بايد الگوى نسل سرخورده و سر سپرده نيهيليسم، فاشيسم و
نژادپرستى امروز جهان باشد، نسلى كه رسالت ابلاغ پيام خون شهيدان و مقتداى بى‏بديلشان
را بر دوش دارد. از اين روست كه نهال بازيافت هويت انسان امروز با دستهاى پر از
مهربانى معلم كاشته مى‏شود.

 خانواده‏هايى در ايران اسلامى مى‏زيند كه فرهنگ بيگانه تا
اندرون خانه‏هايشان رخنه كرده و استحاله فرهنگى، ماهيتشان را دگرگون ساخته و به هر
دليل و بهانه‏اى، درِ خانه را به روى فرهنگ انقلاب بسته‏اند و در حصار عناد و لجاج
يا جهل و بى‏خبرى گرفتار آمده‏اند.

 اندوهگنانه بايد گفت، اينان نه اهل مسجد و موعظه‏اند تا از
اصحاب منبر و محراب بياموزند، نه با مطبوعات انقلابى آشنايند تا از اين رهگذر،
فروغ هدايت جويند و نه اهل پيكار و رزمند تا از همقطارانشان، درس ايثار و تقوا
بياموزند، و نه همبزمانشان اهل ديانت و معرفتند تا با رهنمود آنان ره پويند، تنها
روزنه نجاتشان، “مدرسه” است و آواى از جان برخاسته فرهيختگان فرزانه‏اى كه در اين
جبهه سنگر گرفته‏اند.

 چه كس غير از معلم، مى‏تواند با دستهاى مهربانش، بذر هدايت
در قلب اين نوجوانان بنشاند و زمينه‏هاى هدايت قوم اينان را فراهم آورد؟ چه كس جز
معلمى مهربان، بر غفلت و خودفراموشى اين كسان اندوه خواهد برد؟ چه كس جز او، كه
رسالت انبيا را بر دوش دارد، قادر است در اين سد تسخير ناپذير غرب زدگى نفوذ كند و
آتش عشق در اين خرمن شدادى بيفكند و افق ديگرى را به سوى اينان بگشايد؟ اگر زنده
كردن يك نفر، به مثابه حيات دادن به عالَم است، چه كسى جز معلّم و مربّى مى‏تواند
اين دلهاى مرده از بى‏ايمانى و دلبسته به حبابهاى فريبنده را زنده كند؟

 آرى، اينك چشم شهيدان به كلاسهاى درس دوخته شده تا تو
معلّمِ مسؤوليت پذير، چسان از “سلاح” بر زمين افتاده‏شان – كه اكنون در “قلم” تجلى
يافته است – بهره‏مى‏برى و چگونه فرهنگ اسلامى و عفاف و حجاب و حيا را به دختران و
پسران اين مرز و بوم مى‏آموزى تا مايه آرامش خاطر شهيدان گردى. يقين بدان، اگر
چنين كنى، عرشيان در آسمانهاى بالا، از تو به بزرگى ياد خواهند كرد و نيك مردمان،
بر اين انقلابت، غبطه خواهند خورد و درود خواهند فرستاد. والسلام سردبير

 

 پى‏نويسها:

 1 ) اصول كافى، ج1، ص35.

 2 )
مائده (5)، آيه 32.