بانوى زنان بهشت

 بانوى زنان بهشت

 محمد
رضا مالك

 

 اشاره

 آن مطلع انوار هدايت و آن منبع اسرار ولايت، آن كوثر علم و
عفّت و آن گوهر حلم و حكمت، آن ميوه دل مصطفى‏صلى الله عليه وآله وسلم و آن شمع
محفل مرتضى‏عليه السلام، آن پاك آمده از پليدى و زشتى، فاطمه‏عليها السلام بانوى زنان
بهشتى!

 آن كه مردان مرد به همت وى توسّل جويند تا طريق توصّل
پويند، آن دخترى كه بهر پدر وى، افلاك در وجود آمده‏اند و ملايك در سجود، آن
بانويى كه شوهر وى از ملك برتر آمده و فلك او را فرمانبر، آن مادرى كه فرزندان وى
پيشروان طريقتند و پيشوايان شريعت.

 

 × سبب نام گذارى

 نام آن حضرت عليها السلام “فاطمه” بود و كنيت وى “ام الحسن”
و”ام الحسين” و “ام المحسن” و “ام ابيها” و اسمها و لقبهاى وى بسيار است از آن
جمله: بتول، سيّده، زهرا، حورا، مباركه، زكيّه، راضيه، مرضيه، محدّثه، صدّيقه،
نوريه، سماويه و….1

 در روايات، علت ناميدن دخت گرامى پيامبرصلى الله عليه وآله
وسلم به “فاطمه” چنين آمده است: جعفر بن محمدعليه السلام فرمود: رسول خداصلى الله
عليه وآله وسلم از على‏عليه السلام پرسيد: دانى كه چرا فاطمه‏عليها السلام، “فاطمه”
ناميده شده است!؟

 اميرمؤمنان‏عليه السلام گفت: اى رسول خداصلى الله عليه
وآله وسلم!براى چه فاطمه ناميده شده ؟

 فرمود: “لانّها فطمت هى و شيعتها من النار؛ زيرا
فاطمه‏عليها السلام و شيعيانش از آتش رها شده‏اند!”

 و جابر بن عبدالله انصارى نيز گويد: نبى مكرّم‏صلى الله
عليه وآله وسلم فرمود: “براستى كه دخترم فاطمه ناميده شده است، زيرا خداوند
فاطمه‏عليها السلام را از آتش رها كرد و شيعيان وى را نيز از آتش دوزخ آزاد ساخت.”

 نقل است كه امام صادق‏عليه السلام از راوى پرسيد: آيا
مى‏دانى كه تفسير “فاطمه” چيست!؟

 گفت: مرا آگاه كن، اى مولاى من!

 فرمود: “فطمت من الشر؛ فاطمه‏عليها السلام از شر
جداست]شرّى دامن وى را نيالايد و جز خير در او نيست[.

 و گفته شده است كه دختر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم
فاطمه‏عليها السلام ناميده شده است “لانّها فطمت عن الطمث؛ چرا كه هرگز خون حيض
نديده‏است.”2

 امام صادق‏عليه السلام در تفسير باطن آيه شريفه: “انّا
انزلناه فى ليلة القدر؛ براستى كه ما قرآن را در شب قدر فرو فرستاديم.”

 فرمود: منظور از “اليلة” فاطمه عليها السلام است و مقصود
از “القدر” خداست. پس هر آن كه فاطمه‏عليها السلام را به حقيقت بشناسد ليلةالقدر
را درك كرده است.

 سپس فرمود: “انّما سمّيت فاطمه لانّ الخلق فطموا عن
معرفتها؛ زهراعليها السلام را “فاطمه” نام شده است، چون كه خلايق از شناخت ذات وى
ناتوانند.”3

 و سبب اين كه فاطمه‏عليها السلام را “مُحدَّثه” خوانده‏اند
اين است كه فرشتگان با وى سخن مى‏گفتند. از آن جمله هنگامى كه پيامبر خداصلى الله
عليه وآله وسلم رحلت فرمود، جبرئيل‏عليه السلام به خدمت حضرت زهراعليها السلام
شرفياب مى‏شد و وى را دلدارى مى‏داد و از حال پدر و جايگاه و مقام وى در بهشت، او
را آگاه مى‏ساخت و حوادث آينده را به وى مى‏نمود و اميرالمؤمنين‏عليه السلام حاضر
بود و آنچه را او مى‏گفت مى‏نگاشت.

 برخى از اصحاب و تابعين به اين امر گواهى داده‏اند چنان كه
سليم گويد:

 از محمد بن ابى‏بكر پرسيدم: آيا فرشتگان با غير پيامبران
هم سخن مى‏گويند!؟

 محمد بن ابى‏بكر گفت: آرى مريم پيامبر نبود امّا با ملايك
گفت و گو مى‏كرد. مادر حضرت موسى نيز پيامبر نبود اما “محدَّثه” بود. ساره – همسر
حضرت ابراهيم‏عليه السلام – كه خود فرشتگان را ديد كه وى را به تولد اسحاق‏عليه
السلام و پس از او به يعقوب‏عليه السلام مژده دادند، در حالى كه نبىّ نبود.
فاطمه‏عليها السلام هم “محدَّثه” بود ليكن پيامبر نبود.4

 ابوجعفرعليه السلام در توضيح معناى “محدَّثه” مى‏فرمايد: “رسول”
كسى است كه فرشته نزد وى آيد و با او سخن گويد و “نبى” كسى است كه فرشتگان در خواب
با او گفت و گو كنند. گاه نيز نبوت و رسالت در فردى تنها جمع مى‏گردد. امّا “محدَّث”
آن كسى است كه صداى فرشته را مى‏شنود اما او را نمى‏بيند.5

 

 ×
مقام زهرا عليها السلام

 رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در شناساندن مقام
فاطمه‏عليها السلام به مسلمانان و آگاه نمودن ايشان به جايگاه و مرتبت وى در نزد
پروردگار، كوششى بى‏دريغ داشت:

 نافع گويد: “هشت ماهِ تمام رسول خداصلى الله عليه وآله
وسلم را بديدم كه چون به قصد نماز صبح بيرون مى‏شد، بر درگاه خانه فاطمه‏عليها
السلام مى‏ايستاد و مى‏فرمود: سلام و رحمت و بركات پروردگار بر شما اهل بيت باد.
هنگام نماز است! سپس اين آيه را تلاوت مى‏فرمود: “انّما يريد الله ليذهب عنكم
الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً؛ جز اين نيست كه پروردگار اراده كرده است كه
پليدى و زشتى را از شما اهل بيت دور سازد و به حقيقت پاكتان گرداند.”6

 ابوهريره گويد: “شنيدم كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم
فرمود: نخستين كس كه به بهشت درآيد فاطمه‏عليها السلام است!”7

 و نقل است كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم بيرون آمد و
دست فاطمه‏عليها السلام را در دست داشت و فرمود: “هر كس كه اين را مى‏شناسد كه
مى‏شناسد و هر كه نمى‏شناسد ]بداند[ كه وى فاطمه‏عليها السلام دختر محمدصلى الله
عليه وآله وسلم است و او پاره تن و قلب من است كه بين پهلوهايم جاى گرفته است، هر
كس او را بيازارد مرا آزرده است و هر كس مرا بيازارد خدا را آزرده است!”8

 بهشت مشتاق زهراعليها السلام است و او اولين كسى است كه
وارد بهشت مى‏گردد، زيرا اين سخن پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم است كه فرمود: “بهشت
در اشتياق چهار تن از زنان است؛ مريم دختر عمران، آسيه زن فرعون – كه وى در بهشت
همسر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم است – خديجه دختر خويلد – كه همسر پيامبرصلى
الله عليه وآله وسلم است در دنيا و آخرت – و فاطمه‏عليها السلام دختر محمدصلى الله
عليه وآله وسلم.”9

 از برخى از روايات ظاهر است در ميان اين چهار زن مقام
فاطمه‏عليها السلام از ديگران بيش است:

 امام صادق‏عليه السلام را گفتند: “اين كه رسول خداصلى الله
عليه وآله وسلم فرمود: فاطمه‏عليها السلام سيده زنان بهشت است بدين معناست كه
فاطمه‏عليها السلام سيّده زنان زمان خود بوده است؟!”

 امام صادق‏عليه السلام فرمود: “نه، آن كه مريم است! ]كه
سيّده زنان زمان خود بوده است[ بلكه فاطمه‏عليها السلام سيده زنان بهشت از اولين
تا آخرين است.”10

 خشم فاطمه‏عليها السلام خشم خداست و اين امر بر عصمت
زهراعليها السلام گواه است و نشان از اين دارد كه فاطمه‏عليها السلام جز براى
خداى، خشم نگيرد و جز براى خداى راضى نشود:

 رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: “چون فاطمه‏عليها
السلام خشم گيرد خداى نيز خشمگين گردد و چون فاطمه‏عليها السلام راضى شود خداوند
هم راضى گردد!”

 سندل ]صندل[ كه اين حديث را شنيده بود و مفاد آن را بعيد
مى‏شمرد، خدمت صادق آل محمدعليه السلام شرفياب گشت و عرض كرد: “ما اين حديث را
شنيده‏ايم وليكن آن را نپذيرفته‏ايم و آورنده آن را دروغگو خوانده‏ايم!”.

 امام صادق‏عليه السلام فرمود: “اى سندل! آيا شما در بين
آنچه روايت مى‏كنيد، روايتى نداريد كه بگويد خداوند به خاطر خشم بنده مؤمن خويش
خشم مى‏گيرد. و به خاطر رضايت وى راضى مى‏شود!؟”

 سندل پاسخ داد: “آرى!”

 فرمود: “پس چسان نپذيريد كه فاطمه‏عليها السلام كه بنده
مؤمن خداست، خداوند به سبب خشم او خشم گيرد و به سبب راضى شدن او راضى گردد!؟”

 سندل گفت: “خدا آگاهتر است كه پيامبرى را در چه خاندانى
قرار دهد!”11

 يكى از “حسين بن روح” پرسيد: “دختران رسول خداصلى الله
عليه وآله وسلم چند نفرند؟”

 گفت: “چهار تن.”

 پرسيد: “كداميك از ايشان را فضيلت بيشترى است؟”

 گفت: “فاطمه‏عليها السلام!”

 سؤال كرد: “از چه رو افضل است در حالى كه از ديگر دختران
پيامبر كوتاه عمرتر و مصاحبت وى با رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم اندكتر است!؟”

 پاسخ داد: “به خاطر دو ويژگى كه خداى تعالى وى را عطا
فرموده است؛ يكى آن كه تنها وارث پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم بود و دوم
اين كه نسل رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم از وى است و اين صفات را پروردگار به
فاطمه‏عليها السلام نداد مگر به اين سبب كه خلوص نيت وى بدانست.”12

 

 ×
علاقه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به زهراعليها السلام و فرزندانش

 رواياتى كه نشان دهنده محبّت بى‏حدّ پيامبر اكرم‏صلى الله
عليه وآله وسلم به زهراعليها السلام و فرزندان وى مى‏باشد، بيرون از شمار است و
جالب اين جاست كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در هر فرصتى و با تعبيرات
گوناگونى عشق و علاقه خود را به فاطمه‏عليها السلام و اهل بيت گرامى‏اش، آشكار
ساخته است از آن جمله:

 رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم اميرالمؤمنين را گفت: “براستى
كه فاطمه‏عليها السلام پاره تن و نور چشمان و ميوه دل من است! آنچه او را بيازارد
مرا مى‏آزارد و آنچه وى را خوشحال سازد مرا خوشحال مى‏كند و او نخستين كس از اهل
بيت من است كه به من مى‏پيوندند، پس از من با وى به نيكويى رفتار نما. امّا حسن و
حسين‏عليهما السلام آن دو پسران من و گلهاى خوشبوى من و آقاى جوانان بهشتند، پس
مى‏بايست كه همچون چشم و گوشت نزد تو گرامى باشند!”13

 پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در جايى ديگر با استعانت به
تشبيهى زيبا رابطه خويش با فاطمه‏عليها السلام و اهل‏بيت را بدين گونه نمايان
مى‏سازد: من درخت پاكى ]شجرطيبه[ هستم و فاطمه‏عليها السلام شاخه‏هاى آن و
على‏عليه السلام بارور كننده اين درخت و حسن و حسين‏عليهما السلام ميوه‏هاى آن
هستند و شيعيان ما برگهاى درختند و اين درخت را اصل در بهشت عَدْن است و شاخه‏ها و
ميوه‏ها و برگهايش نيز در بهشتند.14

 ابوهريره گويد: “رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم پنج سجده
بگذاشت بدون آن كه ركوعى كند. چون سبب پرسيديم فرمود: جبرئيل‏عليه السلام نزد من
آمد و گفت: خداوند على‏عليه السلام را دوست دارد! من سجده كردم! چون سر برداشتم
گفت: خدا حسن‏عليه السلام را دوست دارد! من به سجده رفتم و چون سر برگرفتم گفت خدا
حسين‏عليه السلام را دوست دارد! باز سجده نمودم و سر برداشتم گفت: خدا فاطمه‏عليها
السلام را دوست دارد! به سجده افتادم. سپس گفت: خداوند هر كه ايشان را دوست بدارد،
دوست مى‏دارد و باز سجده كردم.”15

 به خاطر همين علاقه و احترام فوق‏العاده پيامبرصلى الله
عليه وآله وسلم نسبت به زهراعليها السلام و فرزندان وى بود كه سالها بعد وقتى “عمربن
عبدالعزيز” از طرف خويشاوندانش مورد نكوهش قرار گرفت كه چرا به فرزندان
فاطمه‏عليها السلام احترام مى‏گذارد به همين احاديث استناد نمود.

 گويند: سهل بن عبدالله نزد عمر بن عبدالعزيز آمد و گفت: “خويشان
تو مى‏گويند كه تو فرزندان فاطمه‏عليها السلام را بر آنان برترى داده‏اى!”

 عمر گفت: “من از راوى راستگويى از صحابه شنيدم كه نبى‏صلى
الله عليه وآله وسلم فرمود: فاطمه‏عليها السلام پاره تن من است آنچه او را راضى
كند، مرا راضى سازد، آنچه او را به خشم آورد، و مرا خشمگين كند. پس سوگند به خدا
كه من هر آينه سزاوارم كه رضايت رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را به دست آورم و
رضايت او رضايت فاطمه‏عليها السلام است و رضايت فاطمه‏عليها السلام رضايت فرزندان
اوست!”16

 

 ×
خصائص زهرا عليها السلام

 1 – عفاف

 در خبر است كه زهراعليها السلام و على‏عليه السلام رسول
خداصلى الله عليه وآله وسلم را به داورى خواندند تا كارهاى زندگى را بين آن دو
قسمت فرمايد و قضاوت رسول‏صلى الله عليه وآله وسلم چنين بود: فاطمه‏عليها السلام
آنچه را در اندرون خانه است به جاى آورد و على‏عليه السلام كارهايى را كه بيرون
خانه است انجام دهد.

 پس از آن فاطمه‏عليها السلام مى‏گفت: “كسى جز خداى نداند
كه من از اين امر تا چه اندازه شادمان شدم چرا كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم
با اين داورى مرا از زحمت معاشرت با مردان آسوده ساخت!”17

 روزى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم از فاطمه‏عليها
السلام پرسيد: “چه چيزى براى زن بهتر است!؟”

 فاطمه‏عليها السلام گفت: “اين كه مردى را نبيند و مردى هم
او را نبيند!”

 پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم زهراعليها السلام را در
كنار گرفت و فرمود: “ذريّة بعضها من بعضٍ؛18 فرزندى كه جزوى از وى، جزوى از من
است.]پاره تن من است.[

 پاكدامنى و عفت زهراعليها السلام چنان بود كه حتى از
برخورد با مرد نابينايى پرهيز داشت اميرمؤمنان‏عليه السلام در اين باره گويد: “نابينايى
رخصت طلبيد كه داخل سراى فاطمه‏عليها السلام شود فاطمه‏عليها السلام خويشتن را
بپوشاند.”

 رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم پرسيد: “چرا خود را پنهان
كردى و حال آن كه او تو را نبيند!؟”

 زهرا عليها السلام گفت: “گرچه او مرا نمى‏بيند اما من او
را مى‏بينم و او بوى مرا حسن مى‏كند.”

 پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: “گواهى مى‏دهم كه تو
پاره تن منى!”19

 2- شباهت به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم

 فاطمه‏عليها السلام راستگوى و راست كردار و نرمخوى و نرم
دل بود و از جهت ظاهر و باطن به رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم شباهتى تمام
داشت.

 عايشه گويد: “من كسى را نيافتم كه از فاطمه‏عليها السلام
راستگوتر باشد، مگر پدرش رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم!”

 و نقل است كه بين فاطمه‏عليها السلام و عايشه كدورتى
افتاد. عايشه به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم گفت: “اى رسول خداصلى الله عليه
وآله وسلم از او بپرس زيرا فاطمه‏عليها السلام هيچ گاه دروغ نگويد!”20

 زهراعليها السلام در هنگام راه رفتن، رسول خداصلى الله
عليه وآله وسلم را به ياد مى‏آورد زيرا از جهت رفتار و حركات شبيه پيامبرصلى الله
عليه وآله وسلم بود.

 جابر گويد: “هيچ گاه فاطمه‏عليها السلام را نديدم كه راه
رود مگر اين كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را به خاطر آوردم]او نيز همچون
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم هنگام راه رفتن [گاه به جانب چپ و گاه به جانب راست
متمايل مى‏شد.”21

 ام سلمه مى‏گفت: “فاطمه‏عليها السلام دختر رسول خداصلى
الله عليه وآله وسلم شبيه‏ترين مردم از جهت صورت و اندام و حركات به
پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم بود.”22 فاطمه‏عليها السلام مانند پيامبرصلى
الله عليه وآله وسلم چهره‏اى سپيد و درخشان داشت، و انس بن مالك گويد: “از مادرم
شمايل زهراعليها السلام را پرسيدم، گفت: او همچون ماه در شب بدر بود يا چون خورشيد
كه با ابر پوشيده شود و يا از ابر بيرون آمده باشد و بسى سپيد چهره بود.”23

 

 3- دعا براى مؤمنان

 فاطمه‏عليها السلام پيوسته در محراب عبادت بر پاى بود و به
نيايش خداى مشغول. امّا شگفت آن كه بيشتر دعاهايى كه مى‏كرد براى خود وى نبود بلكه
براى بندگان صالح خدا بود. امام حسن‏عليه السلام فرمايد: “مادرم فاطمه‏عليها
السلام را مى‏ديدم كه تمامى شب را در محراب عبادت برپاى بود و پيوسته به ركوع و
سجود مى‏پرداخت تا اين كه صبح مى‏دميد و مى‏شنيدم كه زنان و مردان با ايمان را نام
مى‏برد و براى ايشان دعا مى‏كرد اما جهت خود دعايى نمى‏كرد.”

 به او گفتم: “اى مادر! چرا براى خود، مانند ديگران دعايى
نمى‏كنى!؟”

 فرمود: “نخست همسايگان! سپس نوبت اهل خانه است ]الجار ثمّ
الدّار[.”24

 زهرا هيچ گاه شهيدان راه حق را از ياد نمى‏برد و روزهاى
دوشنبه صبحگاهان به زيارت قبور شهدا مى‏رفت از آن جمله قبر حضرت حمزه
سيدالشهداعليه السلام بود كه فاطمه‏عليها السلام بر سر مزار وى مى‏شد و بر حال او
رقّت مى‏آورد و مى‏گريست و جهت آمرزش وى دعا مى‏كرد.25

 عبادت و پرهيزگارى زهراعليها السلام از همگان بيش بود حسن
بصرى گويد: “در ميان اين امت كسى نيست كه از فاطمه‏عليها السلام عابدتر بود آن
بانو آن قدر به نماز ايستاد تا پاهاى وى آماس كرد.”26 و بيشتر اين عبادتها براى
طلب بخشش مؤمنان، از خداى تعالى بود.

 

 4- زهد فاطمه عليها السلام

 ساده زيستى حضرت زهراعليها السلام به گونه‏اى بود كه گاه
مى‏شد رسول خدا كه خود اسوه زهد و دورى از زيورهاى دنيايى بود بر حال وى ترحّم
مى‏نمود. جابر بن عبدالله روايت مى‏كند كه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم
فاطمه‏عليها السلام را ديد كه ردايى پوشيده، از جنس پارچه‏اى كه بر روى شتران
مى‏افكندند. و آسياب را با دست مى‏گرداند و فرزندش را شير مى‏دهد.

 اشك از چشمان رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرو ريخت و
گفت:”دخترم! تلخى دنيا را پذيرا باش تا شيرينى آخرت را دريابى!”

 فاطمه‏عليها السلام گفت: “اى رسول خداصلى الله عليه وآله
وسلم! خداوند را به سبب نعمتهايش سپاس مى‏گويم و به خاطر آنچه به ما عنايت فرموده
است شكر مى‏كنم.” و خداوند اين آيه را نازل فرمود: “ولسوف يعطيك ربّك فترضى؛ و به
زودى پروردگارت ]مقامها و نعماتى را[ به تو عطا فرمايد تا راضى شوى.”27

 

 5- احترام به رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم!

 فاطمه‏عليها السلام مى‏فرمود: “هنگامى كه اين آيه شريفه
نازل گشت: “لاتجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضاً”؛رسول خداصلى
الله عليه وآله وسلم را چنان كه ]و با القابى كه[ يكديگر را مى‏خوانيد نخوانيد.28
من ترسيدم از اين كه از آن پس رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را با خطاب “اى
پدر!” بخوانم و از آن به بعد مى‏گفتم: اى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم!”

 پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم دو سه بارى نشنيده گرفت،
امّا سرانجام روى به من آورد و گفت: “اى فاطمه‏عليها السلام! آن آيه درباره تو و
خويشان و فرزندانت نازل نشده است، تو از منى و من از تواَم بلكه آن كه در مورد
جفاپيشگان و سختدلان قريش و اهل كبر و خودپسندى است از اين پس مرا با نام “پدر”
بخوان براستى كه اين كلمه قلب مرا زنده مى‏گرداند و پروردگار را خشنود مى‏سازد.”29

 

 پى‏نوشتها:

1 ) على بن شهر آشوب، مناقب آل ابى‏طالب،
موسسه انتشارات علامه، قم، ج3، ص357.

 2 )
همان، ص330 – 329.

 3 )
علامه مجلسى، بحارالانوار، ج43، ص65 ح58.

 4 ) حج
(22)، آيه52.

 5 ) مناقب
آل ابى‏طالب، ج3، ص336 و سليم طبع جديد، ص187 0 186.

 6 ) احزاب
(33) ، آيه33؛ بحارالانوار، ج43، ص53.

 7 ) عوالم،
ج11، ص66، ح5 و مناقب آل ابى‏طالب، ص329.

 8 ) بحارالانوار،
ج43، ص54.

 9 ) همان،
ص53.

 10 )
عوالم، ج11، ص50، ح13.

 11 )
همان ص55، ح9 و مناقب آل ابى‏طالب، ج3، ص325.

 12 )
بحارالانوار، ج43، ص37.

 13 )
همان، ص24.

 14 )
اعلام الورى، ص156.

 15 )
مناقب آل ابى‏طالب، همان، ص336، و بحارالانوار، ج37، ص59، ح28.

 16 )
مناقب، همان، ص332.

 17 )
بحارالانوار، ج43، ص81، ح1.

 18 )
مناقب همان، ص341.

 19 )
بحارالانوار، ج43، ص91، ح16.

 20 )
همان، ص84، ح7.

 21 )
ابى الحسن ابى الفتح الاربلى، كشف الغمّه فى معرفة الائمه، مكتبة بنى‏هاشمى تبريز،
1381 ه.ق، ج1، ص363.

 22 )
عوالم، ج11، ص22.

 23 )
همان، ص21.

 24 )
بحارالانوار، ج43، ص81.

 25 )
همان، ص90، ح13.

 26 )
همان، ص84.

 27 )
والضحى (93)، آيه5؛ عوالم، ج11، ص136، ح6، زينة المجالس، ص270.

 28 )
نور (24)، آيه 64.

 29 )
مناقب، همان، ص320 و عوالم، ج11، ص40 و زينة المجالس ص264.