امام خمينى ؛ اقيانوس آرامش، قلّه استقامت

آئينه‌دار آفتاب قدس و ملكوت
امام خمينى شخصيت والامقام، وارسته و پارسايى است كه بر اثر ارتباط و اتّصال باطنى با عرش، ملكوت و درگاه الهى، مواهب وافر معنوى، فكرى، سياسى و فرهنگى را نصيب خود و جامعه ايرانى و حتى جهان اسلام و تشنگان حقيقت در ديگر نقاط كره زمين نمود.
زيرا انسانى كه توجّه خويش را يكسره، صادقانه، خالصانه و خاضعانه متوجه ساحت قدس پروردگار مىكند و تمام وجودش روى به سوى حقيقت دارد، همچون آئينه‌اى كه در برابر تابش آفتاب قرار مىگيرد انوار و فيوضات ربّ العالمين را به تناسب ظرفيت درونى، دريافت مىكند و آثارش را در جامعه منعكس مىنمايد.آن قلب مطمئنى كه توجّه به خدا داشت خود را به يك پايگاه عظيم قدرت روحى و معنوى متصل كرده بود و به همين دليل عظيمترين توفانها و حوادث مخوف نتوانست
در دل و ذهن آن روح قدسى تلاطم بوجود آورد.
از سوى ديگر امام به بركت اين انوار مقدّس آن چنان قوت و نيرويى بدست آورده بود كه در رويدادهاى گوناگون و جريانهايى كه فرسايندگىها و فشارهاى گوناگونى به همراه داشت هيچ گونه رنجورى، ملال و خستگى از خويشتن نشان نمي‌داد و حتى وقتى سختترين مصائب سيماى تلخ خود را نشان مي‌داد او با يك نوع آرامش ملكوتى، نشاط و شادابى خاص از آن عبور مىكرد و اين ويژگى كه با نوعى توكّل توأم بود يك نوع انبساط روحى را به جامعه تزريق مىكرد.
از ثمرات اين خودسازى و حلاوت، ياد و ذكر خدا آن بود كه امام از هرگونه جلوه‌اى كه جنبه دنيايى و فناپذير داشت خود را وارسته ساخت و چنان مجذوب عبادت حق گرديد كه هيچ عاملى نمىتوانست او را از اين حضور باز دارد و چنين زهدى موجب گشت امام با استوارى، پايدارى و
صلابت در برابر تمام ظلمتها، جهالتها، شقاوتها و توطئههاى استكبارى و نيز نيرنگهاى منافقانه و ريا كارانه، يك تنه بايستد و قاطعيت و پافشارى بر ارزشها را در هر وضع و حالى بر شرايط ديگر ترجيح دهد.
طبيعى است اين گونه تزكيه و تهذيب، سدّ بزرگى در برابر شياطين انسى و جنى بوده و چون واكسنى قوى صاحبش را در برابر انواع ويروسهاى سياسى و اجتماعى مصون مىسازد و ارمغان آن براى آن رهبر عاليقدر و قلّه استوار و قبيله ايمان و تقوا، ايجاد نور بصيرت در دل بود كه تشخيص حق را برايش آسانتر مىكرد، امام در تفكيك بين حقايق مسلّم و انواع باطلاقهاى رذالت و مردابهاى متعفّن رياكاران، اهل جمود و جاهلان و ظاهرسازان هيچ گونه ترديدى به دل راه نمي‌داد و به وسوسههايى كه مىخواستند باطل را آرايش دهند و عفونتهاى سياسى را معطّر سازند و به
جلوههاى استبكارى زينت دهند بي‌اعتنا بود و اين واقعيت نكته‌اى است كه حضرت على(ع) بدان اشاره‌اى آشكار دارد :ذكر اللّه ينير البصائر()، دوام الذكر ينير القلب و الفكر()، الذكر هداية العقول و تبصرة النُفوس() مولوى هم چه نيكو سروده است:
ذكر آرد فكر را در اهتزاز ذكر را خورشيد اين افسرده ساز
بنابراين امام به بركت چنين سرمايههاى معنوى و پايگاههاى ارزشمند، تاريخ معاصر را دچار تحوّلى عميق ساخت و آن چنان جهان را تحت الشعاع برنامههاى خود قرار داد كه بايد اين عصر را متعلق به او دانست، او با اين توشههاى والا و ريشههاى عميق از ظرفيت و جايگاه بالايى برخوردار بود و به همين دليل نوع نگاه و نگرش او با ديگر رهبران جنبشها و نيز رجال سياسى متفاوت است.امام صرفنظر از مسايل مربوط به عصمت و اختصاصاتى كه پيامبران و ائمه با آنها شناخته مىشوند، بيش از همه به فرستادگان الهى و اولياى حق شباهت دارد.
او مصداق كامل ناجى بزرگ و احياگر باورهاى دينى و فضيلتهاى اخلاقى بود و چراغى را روشن كرد كه نه تنها براى نسلهاى اخير بلكه براى جوامع آينده و تمامى از راه ماندگان پرتو افشانى مىكند. به همين دليل تمام آنانى كه از كوثر قرآن و عترت جرعههايى جان بخش نوشيده‌اند مشتاق او هستند و نيز هيچ گاه امام در مرزهاى جغرافيايى ايران منحصر نمىگردد و كسانى كه در سرزمينهاى ديگر زندگى مىكنند و هرگز او را نديده‌اند رايحه امام را كه مشام روانشان را نوازش مي‌دهد، احساس مىكنند.
وقتى تمام شرايطى كه امام در آن مي‌زيست مورد بررسى قرار دهيم و نيز موضعگيرىهاى قاطع و صريح ايشان را در نظر بگيريم مشخص مىگردد آن بزرگمرد عرصه ديانت و سياست، انسانى خارق العاده، الهى، استثنايى و متّصل به كانون نور و هدايت بوده است.
عبور از حصارهاى اسارت‌آور
امام هنگام ستيز با جفاكاران و ناشران شرارت و در همان ايامى كه با تمامى توان، منافع فرعونهاى اروپايى و آمريكايى و بتهاى بتخانه غرب را با پتك ايمان و تقوا مورد تهاجم جدّى قرار داد و باغ وحش مدعيان تمدّن را افشا ساخت با موانعى به مراتب خطرناكتر از اينها روبرو گرديد كه به خوبى به سيماى آشفته و بى روح و محروم از فضيلت آنان پى برد و
نقشههاى آنان را نيز خنثى نمود:
عدّه‌اى در مجالس گوناگون در كسوتى مذهبى و ظاهرى متدين به دعاگويى طاغوت مىپرداختند و خواستار سلامتى او براى ادامه رفتارهاى ضد ديانت وى بودند و حتى گروهى از اين جاهلان متنسّك با حكومت پهلوى همراهى مىكردند و او را سايه خدا معرفى مىنمودند و در لباس وعظ و خطابه چنين اشاعه مي‌دادند: سلطنت موهبتى الهى و مشيتى ربّانى است كه از ميان هزاران انسان به شخصى اعطا مىگردد كه جامه قدس، شرف و سعادت بر او پوشانيده و تاج سرافرازى بر سرش نهاده‌اند. شاه را به خصالى متّصف مىكردند كه نه تنها از آنها بهره‌اى نداشت بلكه عليه تمام فضايل و مكارم موضع گرفته و در بوستان معنويت بذر فساد مىپراكند. از طرفى وقتى چنين برترىهاى كاذب و موهوم براى شاهنشاه عارى از ايمان به خدا و تهى از مهر و محبت به بندگان خدا در نظر گرفته شود ديگر نمىتوان اعمال و رفتار و كارنامه‌اش را كه سراسر پليدى و سياهى بود در معرض انتقاد قرار داد. امّا امام از اين حصار امنى كه آن خنّاسان خود باخته براى رژيم ستم شاهى بوجود آورده بودند عبور كرد و آن را درهم كوبيد و شاه را مصداق بارز يزيد زمان و فرعون عصر معرفى كرد كه عدل و انصاف را زير پا نهاده وبه حق كشى و ضايع نمودن حقوق مردم روى آورده است به علاوه مقامى را كه مختص يك انسان شايسته، لايق، مؤمن و وارسته مىباشد غصب كرده است، خلافها را با صراحت بيان مىكرد و كارنامه او را تا حدّ بر كنارى و حذف او، زير سؤال برد.
گروهى ديگر بودند كه با قرائتى فاقد پويايى و به دور از جوشش و خيزش و تصوّرى بدون روح و رمق از اسلام دل به انتظارى منفى خوش كرده بودند و تلاش كردن براى تشكيل يك نظام اسلامى در عصر غيبت امام زمان(عج) را غصب مسلّم حق آن فروغ دوازدهم امامت تلقى مىكردند، امام در همين وضع توانست اولاً تبليغات پوچ و بيهوده اينها را خنثى سازد و ثانياً ياران واقعى خويش را براى درهم شكستن سپاه سياه تبهكارى مصمّم ساخت و شرايط را براى ايجاد يك تشكيلات پر ابهت سياسى كه بتواند در جهت تحكيم و انتشار ارزشها بكوشد و براى نيكان و پاكان آرامش لازم را فراهم آورد و جلو منكرات را بگيرد، فراهم نمود.
افرادى هم با وجود اين كه مي‌دانستند مسير امام بر حق است اما صلابت او را بر نمىتابيدند يا ظرفيت هضم اقتدار او را نداشتند به همين دليل در آغاز نهضت نه تنها با رهبرى نهضت
همكارى نمىكردند بلكه او را نصحيت مىكردند كه‌اى آقا نمىتوان با رژيمى كه حداقل نيم قرن سابقه دارد و تمام ابرقدرتهاى جهان از او حمايت مىكنند به مقابله برخاست و او را از جاى بركند بدتر از آن، اين كه برخى امام را به كنار آمدن و سازش با ستم توصيه مىنمودند و توجيه بلهانه و ساده لوحانه آنان اين بود كه او تنها حاكم شيعه مذهب مىباشد. و بهتر است با وى همكارى نمود نه آن كه در صدد سقوطش برآمد، اينها فكر نمىكردند كه امام مىخواهد يك غاصبى را بركنار كند و يك فرد صالح، لايق و مردمى را كه كاملاً پاىبند به مذهب شيعه است روى كار آورد، اينها همان نگاه خوارج را ترويج مىنمودند كه شخصيتى چون اميرمؤمنان على(ع) را از ادامه زعامت مسلمين محروم كردند و همين بى وفايىها و نادانىها، آن پيشواى پرهيزگاران را تنها گذاشت و ديديم كه وقتى ائمه هدى را جاهلان متنسّك از فرمانروايى بر امور مسلمين بركنار نمودند، زمينه هايى را بوجود آوردند كه جانيان و خلافكاران اموى و عباسى روى كار آيند، آنانى كه در كارنامه سياه خود آن چنان كار را به ابتذال و فساد كشانيدند كه روى مغولها را سپيد كردند. البته برخى از اين تنگ نظران تنك مايه آنقدر خود باخته بودند كه از دستگاه ستم هراس داشتند و هرگونه پيش روى به سوى اين تشكيلات را پيمودن مسيرى پرخوف و خطرناك مي‌دانستند و توصيه مىنمودند نيروى مؤمن و انقلابى از مواضع خود عقب نشينى كنند، اينها ادعاى درك مسايل را داشتند ولى دلشان خالى از ايمان بود.
امام، ايرانى منسجم، يكپارچه و متحد مىخواست و برايش مرزبندىهاى جناحى، قومى قبيله‌اى و فرقه‌اى مطرح نبود و خود را متعلق به قشرى مشخّص نمي‌دانست، خود را رهبر همه معرفى مىكرد، در انحصار هيچ تشكّلى قرار نمىگرفت. از همه ظرفيتها، استعدادها و امكانات براى مقاصد بلند و اهداف خود كه سربلندى و عزّت اسلام و مسلمين بود، استفاده مىنمود و البته براى تحقق اين هدف مراقب جهتهاى ديگر هم بود. به عنوان نمونه وقتى رژيم بعثى عراق، جنگ تحميلى را عليه ايران به راه انداخت امام براى نجات ايران از چنگال وحشيانه صدام انرژى نهفته، ناشناخته ولى خالصانه مردمى را براى دفاعى مقدّس بسيج نمود اما در عين حالى كه نيروهاى خودى را ضد متجاوزان تشويق مىكرد و رهبرى آنان را عهده‌دار بود، نگران سرزمين و شيعيان عراق هم بود كه مبادا در اين ستيز نابرابر، وحشيان
حاكم بر اين كشور مردم مسلمان آن را پايمال جفاى خود كند لذا مدام برايشان پيام مىفرستاد، او بين هويت و ارزشهاى تمام مسلمانان جهان و حتى محرومين صالح در سراسر گيتى يك نوع اشتراك مي‌ديد.
نغمههاى شوم
يكى از برجستهترين خصال امام در مبارزات سياسى، بدبينى به اجانب بود و با آن بصيرت باطنى كه از راه خودسازى بدست آورده بود حتى به جنبههاى حقوق بشرى و آزادى خواهى آنان چشم اميدى نداشت و در اين بدبينى واقع بين بود، هوش فوق‌العاده‌اش به خوبى تشخيص داد كه حقوق بشر هم يك بمب نرم و بدون سر و صداست كه غربىها بر سر مخالفين خود مي‌ريزند. بدن آدمى به خوبى مىتواند خطر گازهاى سمّى، موجودات درّنده و نيشهاى زهرآگين خزندگان را درك كند اما خرد هر كسى قادر نمىباشد بفهمد دشمن با اين شعارهاى فريبنده چه مقصدى دارد، بسيارى از افرادى كه ادعاى روشنفكرى داشتند و خود را صاحب نظر در مسايل سياسى مي‌دانستند شيفته اين فريبها گرديدند و گفتند: غرب مهد دموكراسى، آرامش و امنيت است!
شناخت امام از استكبار بر حكم قرآنى اشدّاء على الكفار استوار بود، همانگونه كه با تكيه بر رحماء بينهم در كنار محرومين صالح ماند و از اعماق قلب بر قدرت، توان، صداقت و پاكى آنان اعتقاد داشت.
بارها مىفرمود اَبَرقدرتها با وجود آن كه قدرتى دارند، در نهايت ضعف به سر مىبرند ولى تهيدستانى كه به ظاهر امكاناتى ندارند از همه قوىترند.
استكبار با وجود انواع تجهيزات، آسيبپذير است چون از ايمان و حمايت مردمى بهره‌اى ندارد، سخن اول و آخرش در مورد ابرقدرتها نوسانى نداشت و تأكيد مىنمود: «دنيا بداند هر گرفتارى كه ملت ايران و مسلمين دارد از اجانب است از آمريكاست. ملل اسلام از اجانب و از آمريكا خصوصاً متنفر است، بدبختى دول اسلامى از دخالت اجانب در مقدّرات آنهاست.»() او تمام نقشههاى قدرتهاى بزرگ را محو اسلام مي‌دانست و يادآور شد: به اسم اصلاحطلبى، دانش دوستى و آزادى مىخواهند احكام اسلامى را پايمال كنند، كارشناسان استكبار در قالب پژوهشهاى دينى، شرقشناسى و مانند آنها، پردههاى ضخيمى بر چهره نورانى اسلام كشيده‌اند از ديدگاه امام بر اثر تبانى ابرقدرتهاى شرقى و غربى غده
سرطانى صهيونيسم در قلب جهان اسلام پديد آمد و زخم خون چكانى براى مسلمانان به ارمغان آورد و تنها راه رهايى از اين توفانها بازگشت به اسلام، قرآن و اتحاد اسلامى است.()
استراتژى ديگر امام اين بود كه رژيمهاى باطل هرگونه تصميمى بگيرند براى سرنگون ساختن بساط ظلم خود كمك كرده‌اند، در بهار سال 1342، رژيم شاه طرح سپاه دين را مطرح كرد، بر اساس آن روحانيون توسط مأموران دستگير شده و با پوشيدن لباس سربازى به مرزها و نقاط دورافتاده تبعيد گرديدند. امام در پيامى به اين مناسبت فرمودند: «نگران نباشيد، تزلزل به خود راه ندهيد. تعليمات نظامى را با كمال جديّت دنبال كنيد باشد كه چون حضرت موسى(ع) كه در آغوش فرعون بزرگ شد و اساس ظلم و جور را در هم پيچيد. شما هم ريشههاى فساد و ظلم را از بيخ و بدن درآوريد.»() و بدينگونه به طلّاب آموخت آموزش نظامى را فرا گيرند تا بتوانند در مبارزه با ستم، از آن استفاده كنند و چون در سال 1350 هـ.ش رژيم شاه بار ديگر طرح سپاه دين را به اجرا درآورد و روحانيون را به بهانه اعزام سپاه دين از لباس مقدّس روحانيّت محروم و آنها را به سوى مرزها روانه داشت، امام در پيامى آتشين فرمودند: «نغمه سپاه دين در شرايطى ساز مىشود كه دستگاه جبّار، دست جنايتكار اسرائيل را در تمام شؤون اقتصادى، سياسى و نظامى ايران باز گذاشته است. بسيارى از علماى اعلام و ملت شريف ايران در زندان، تبعيد و تحت شكنجه به سر مىبرند و جوانان غيور وطن خواه، اعدام و تيرباران مىشوند. اين جانب به
ملت محترم ايران اعلام خطر مىكنم.»()
امام در سال 1350 هـ.ش وقتى متوجه شد مىخواهند از طرف رژيم پهلوى جشنهاى 2500 ساله برگزار كنند در پيامى به زائران بيت اللّه الحرام فرمودند :از جمله مصيبتها برگزارى جشن منحوس دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهى است كه خدا مي‌داند چه مصيبت و سيه روزى به بار مي‌آورد.() شاه در اين سال جشنهاى مذكور را در سراسر ايران برپا نمود و با صرف ميليونها دلار از پول ملت ايران، سران كشورهاى جهان را به ايران دعوت كرد تا در اين مراسم شركت نمايند. از اين زمان تاريخ ايران كه بر مبناى هجرت حضرت رسول اكرم(ص) بود به سال شاهنشاهى تغيير كرد. امام در مقابل اين بى حرمتى موضعگيرى شديد نمود و در پيام خود رژيم پهلوى را از ننگينترين رژيمها معرفى كرده و فرمودند: «مسلمين براى جنايات پادشاهان عزا بگيرند نه جشن.» و افزودند :مسلمين براى مجد و عظمت اسلام و آزادى فلسطين در خاك و خون مىغلطند ولى شاه ايران براى رژيم مبتذل شاهنشاهى جشن و سُرور به پا مىكند.() در سال 1352 هـ.ش در حالى كه شاه اختناق بسيار شديدى بر كشور حاكم كرده بود و هرگز كسى جرأت نداشت يك كلمه از آزادى سخن بگويد و يا نام مقدس امام را بر زبان جارى نمايد امام اين گونه به افشاگرى پرداختند: «…در اين دهه سياهى كه گذشت جز فقر و ذلّت و اختناق، قتلهاى دسته جمعى، تيرباران و اعدامهاى غيرقانونى و انباشتن زندانها از علماء، روحانيون و جوانان ملت اسلام چيزى عائد ملت ستمديده ايران نگرديده… اكنون سكوت در مقابل اين نقشهها و فجايع در حكم انتحار است و استقبال از مرگ سياه و سقوط يك ملت بزرگ مىباشد».()
در اسفند ماه سال 1353 هـ.ش شاه كه خود را در اوج قدرت مي‌ديد طى يك سخنرانى ايجاد حزب رستاخيز را اعلام كرد و گفت: كسانى كه در آن وارد نشوند به معنى آن است كه علاقه‌اى به كشور خود ندارند و مىتوانند گذرنامه گرفته و از ايران خارج شوند و نيز تهديد كردند: هر كس در حزب منحوس مزبور ثبت نام نكند دستگير و زندانى مىشود.() امام در اينباره فرمودند: شركت در حزب رستاخيز حرام و كمك به ظلم و استيصال و از بين بردن مسلمين است و مخالفت با آن از روشنترين موارد نهى از منكر است…اين حزب تحميلى مخالف قانون اساسى و موازين بين المللي‌است.()
فرمايشى بودن اين حزب و ناكامى سياسى
آن در اوج قدرت، حتى بر حاميان خارجى شاه پوشيده نبود و در اسناد سرّى و محرمانه لانه جاسوسى آمريكايى به اين واقعيت اعتراف شده است. در تابستان سال 1357 ش همزمان با گسترش امواج انقلاب اسلامى شاه به منظور عقب نشينى و اعطاى امتياز به مردم، آن را منحل كرد.
در پايان سال 1354 ش مجلس شوراى ملى و سنا در يك اجلاس مشترك تصويب كردند كه مبدأ تاريخ ايران به شاهنشاهى تغيير يابد و همه مردم و سازمانهاى عمومى و دولتى موظفند تاريخ جديد را به كار برند، تغيير تاريخ به مفهوم تيراندازى ديگر رژيم به سوى مقدّسات و شعائر دينى بود. امام خمينى اين حركت را نغمه‌اى شوم براى محو اسلام دانستند و امّت مسلمان را موظف نمودند با آن مخالفت كنند و استعمال آن را حرام و حمايت كردن از ستم و دشمنى با اسلام قلمداد كردند.()
در خرداد همين سال به مناسبت گراميداشت شهداى پانزدهم خرداد 1342 ش مجلس با شكوهى در قم و تظاهرات وسيعى در دانشگاههاى كشور برپا شد كه با يورش وحشيانه نيروهاى شاه به خاك و خون كشيده شد.()
امام خمينى در پيامى فرمودند :تأسف از سركوب كردن ملت مظلوم و هجوم به دانشگاههاى سراسر كشور، تأسف از واقعه جانسوز هفدهم خرداد 1354 مدرسه فيضيّه كه واقعه قتل عام 15 خرداد 1342 ش را زنده كرد.
در سال 1355 ش به مناسبت پنجاهمين سال سلطنت پهلوى جشن هايى برپا شد كه همزمان با عيد سعيد فطر بود. امام در فراز پيامى خاطرنشان ساختند: «براى مسلمين در وضع حاضر عيدى نمانده است… ايران مركز تاخت و تازِ اجانب خصوصاً آمريكا و ايادى خبيثه آن است».()
امام هيچگاه در برابر دشمنان اسلام كُرنش و تواضع نكردند و سعى نمودند غيرت اسلامى خويش را به آنان نشان دهند و در راهى كه برگزيده بودند با قاطعيت و صلابت پيش مي‌رفتند و ترديد به دل راه نمي‌دادند يك بار فرستاده‌اى از سوى رژيم، به خدمت امام آمد و ايشان را تهديد كرد و گفت فكر نكنيد پيروز مىشويد! امام با عصبانيت فرمودند«:اين را بدانيد تا زنده هستم اگر در خانه‌ام را هم به رويم ببنديد از پاى نخواهم نشست و با اين نيش قلم عليه شما خواهم نوشت و اگر نشد از شكاف در سخنم را به مردم خواهم رساند.»()
تصميم جدّى و قاطع به همراه همّت امام در مورد هرچه كه آن را وظيفه و تكليف شرعى تشخيص مي‌دادند تا بدان حد بود كه اگر دنيا و اهلش با ايشان مخالفت مىكردند از آن منصرف نمىشدند و به سرزنش ملامتگران ذرّه‌اى اعتنا نمىكردند، در دوران نهضت مقدسى كه رهبرى كردند مدّتى تنها، اعلاميه عليه طاغوت دادند و در رسيدن به اهداف مقدّس هرگز يأس به خود راه ندادند. آية اللّه شهيد سيد محمد رضا سعيدى نقل كرده‌اند: خدمت امام عرض كردم شما را تنها مىگذارند! فرمود، اگر جن و انس يك طرف باشند و من يك طرف حرفم همين است كه مىگويم.()
سرسختى در برابر خلافكاران
موضعگيرى امام در برابر رژيم بعث عراق بر خلاف تصوّر سياستمداران و به رغم تمهيداتى كه اين رژيم انجام مي‌داد خصمانه بود و هرگز به خاطر مخالفت و درگيرى رژيم بعث عراق با ايران دوره ستم شاهى در برابر حكومت عراق نرمش نشان ندادند و كارگزاران اين كشور را با روى خوش نپذيرفتند و هر وقت به خدمت امام مي‌آمدند از آن حضرت تبرّى ديدند.()
و هنگامى كه اولين برنامه تبعيد ايرانيان از عراق شروع شد و گروه زيادى از آنان را با كمال اهانت، زندانى و اذيّت بيرون مىكردند امام ناراحت شده و تصميم گرفتند از عراق خارج شوند و چون گروهى از نزديكان صدام خواستند به ملاقات آقا بيايند اعلام كردند حق ندارند بيايند و من هم آماده‌ام تا با هموطنان خود بيرون بروم، اطرافيان كه از قساوت اين افراد اطّلاع داشتند از امام خواستند آنان را به حضور بپذيرند ولى ايشان فرمودند: نمىگذارم به آسانى
ملاقات كنند بايد صُولت و قدرت اينها را بشكنم و سپس راهشان دهم و بعد امام با كمال صراحت به يكى از آنان كه معاون صدام بود و در هتاكى و خيانت اشتهار داشت فرمودند: شما از يهودىها هم بدتر كرديد!()
امام در تصميمگيرى نهايى به تنهاى اقدام مىكردند و از كسى واهمه‌اى نداشتند و از اين كه آمريكا اصرار مىكرد كه امام از پاريس به تهران نرود استفاده مىكردند كه بايد رفت، چون آمريكا خوبى اسلام و نهضت را نمىخواهد و وقتى به فرانسه رفتند تمام گروههايى كه به خدمتشان مي‌رسيدند و به نحوى از نظر سمت وابستگى به رژيم طاغوت داشتند بايد استعفا مي‌دادند تا حضرت امام آنان را به خدمت بپذيرد. سيد جلال تهرانى و كريم سنجابى از جمله اين افراد بود كه تقاضاى امام را قبول كردند و به ديدن ايشان رفتند.()
امام در سخنانى فرموده‌اند: «…بعضى از همين روشنفكرها و…اشخاص كه حالا انقلابى شدند… مي‌آمدند مىخواستند ما را اغفال كنند يا خودشان هم نمىفهميدند كه شما كارى بكنيد كه اين شوراى سلطنتى باقى باشد. در صورتى كه آن كه رئيس شوراى سلطنتى بود آمد پاريس، من گفتم تا استعفاء نكردى با تو ملاقات هم نمىكنم. استعفا هم كرد او…»()
به همين دليل است كه يكى از نويسندگان معاصر اعتراف نموده است: «…او(امام خمينى) از آن روز كه پا به ميدان گذاشت و با حكومت فساد بيداد به ستيز پرداخت نه تنها براى يك لحظه و يا در يك مرحله از مراحل بيشمار جهاد پاى سرسختى و استقامتش سُست نشد بلكه هر روز سختتر و استوارتر و قاطعتر گرديد.»()
شهيد محلاتى در خاطرات خود گفته است در روز 21 بهمن 1357 كه از سوى دولت حكومت نظامى اعلام شد، ماجرا را به خدمت امام عرض كرديم، فرمودند: همين حالا بلندگوها را برداريد به خيابانها برويد و اعلام كنيد هر كس در خانه است بايد بيايد بيرون توى خيابان و آن لحظه تاريخى بود، اين نظر قاطع امام در مورد حكومت نظامى آن چنان رعبى در دل رژيم ايجاد كرد و چنان قوّتى به مردم بخشيد كه در پرتو آن پيروزى حاصل گرديد.() در همان زمان ياران امام احتمال حمله به جايگاه امام را مي‌دهند. از اين جهت خانه‌اى در پشت مدرسه علوى برايشان در نظر مىگيرند و از ايشان مىخواهند به آنجا بروند ولى آقا مىفرمايند: من از اين اطاق خود بيرون نمي‌رويم شماها اگر
مىترسيد برويد.() وقتى تصميم به لغو حكومت نظامى گرفتند: آيت اللّه طالقانى نگران آن بودند كه با بيرون آمدن مردم رژيم سفاك دريايى از خون ايجاد كند و با گريه گفته بودند يا ما نمىفهميم و يا اين سيد(امام) با جاهاى ديگر ارتباط معنوى دارند.()
صلابت و استقامت حضرت امام خمينى در مقاطع دشوار پس از پيروزى انقلاب اسلامى بر هيچ كس پوشيده نيست، ايشان در مورد برخى حركتهاى عوام فريبانه به مخاطبان خويش فرمودند: شما خيال نكنيد از هياهو و جنجال مىترسم اگر تمام اين جمعيتى كه در حسينيه حاضر مىشوند و فرياد بر مي‌آورند درود بر خمينى، زمانى خلاف آن را بگويند برايم تفاوتى نخواهد داشت، ذرّه‌اى به هوچىگرىها اهميت نخواهم داد، كارى به هياهو هم ندارم به تكليف شرعي‌ام مىپردازم، همين و بس.() واقع بينى و اتكاى عميق و پاىبندى امام به مبانى فكرى و عقيدتى چنان بود كه هيچ چيز شبهه‌آميز را تأييد نمىكردند و به مسايل مبهم تن نمي‌دادند و با صراحت بر آنچه معتقد بودند اصرار مي‌ورزيدند و هيچ گونه رودربايستى با كسى نداشتند در تصميمگيرىهاى سياسى رايج در دنيا مسؤولان و رهبران در خفا و آشكار دوگانه رفتار مىكنند و گاهى براى براى رفع مسؤوليت از خود، مسؤولان ديگر را قربانى مىكنند اما امام اين گونه نبودند و به اعتراف دوست و دشمن همواره ايشان با مردم با صراحت و صداقت سخن مىگفتند.() يك بار در مجلسى كه گروهى از فضلا نشسته بودند از آن بزرگوار
سؤال علمى كردند و چون يكى از حاضران به عالم ديگرى گوشه و كنايه مي‌زد چهره آقا برافروخته شد و فرمود: منزل من جاى گوشه و كنايه نيست مجالس بايد خدايى باشند، مجالس نمىتوانند جورى باشند كه در آن به مؤمنين و مسلمانها گوشه و كنايه بزند.()
امام نه تنها در مقابل كسانى كه سهم امام يا ساير وجوه شرعى را مي‌آوردند خضوعى نمىكردند بلكه مىتوان گفت: با نوعى بى اعتنايى برخورد مىنمودند زيرا نظرشان اين بود كه: شما وظيفه خود را انجام مي‌دهيد، خيال نكنيد منّتى بر من داريد، شما با اين پول دادن راحت مىشويد و من كه مىخواهم اين پولها را در راه خودش مصرف كنم در زحمت قرار مىگيرم، بنابراين شما براى من زحمتى ايجاد كرده‌ايد ديگر نبايد منّتى بر من داشته باشيد.()
اگر امام احساس مىكرد بايد امر به معروف و نهى از منكر كند در هر شرايطى به اين امر مبادرت مىنمودند واز كسى پروايى نداشتند، پس از رحلت آيت اللّه كاشانى گروهى از اقشار مردم تهران براى ديدن امام به قم آمدند، در همان مجلس شخصى جلو آمد تا دست امام را ببوسد، انگشترى طلا هم در دست داشت، در همان حال كه مىخواست بر دست امام بوسه بزند، آقا دستش را گرفت و فرمود: اين انگشتر براى مرد حرام است آن را در بياوريد و به جاى آن انگشتر ديگرى در دست خود بكنيد.() امام در اجراى موازين شرعى از تبليغات شوم خودباختگان غربى نهراسيد و در سخنى فرمودند: «با خداى خود پيمان بسته‌ام كه
رضاى او را بر رضاى مردم و دوستان مقدم دارم اگر تمام جهان عليه من قيام كنند دست از حق و حقيقت بر نمي‌دارم من كار به تاريخ و آنچه اتفاق مي‌افتد ندارم من تنها بايد به وظيفه شرعى خود عمل كنم».() و در بيان ديگر فرمودند: «دفاع از اسلام و نظام شوخى بردار نيست و در صورت تخطى هر كس در هر موقعيت بلافاصله به مردم معرفى خواهد شد…»() و نيز تأكيد نمودند: «…من بارها اعلام كرده‌ام كه با هيچ كس در هر مرتبه‌اى كه باشد عقد اُخوّت نبسته‌ام چهارچوب دوستى من در درستى راه هر فرد نهفته است دفاع از اسلام و حزب اللّه اصل خدشهناپذير جمهورى اسلامى است…كسانى كه از منافقين و ليبرالها دفاع مىكنند پيش ملت عزيز و شهيد داده ما راهى ندارند.»()
خسران خطاى خواص
!حجت الاسلام و المسلمين رسولى محلاتى كه در دفتر حضرت امام مشغول به كار بوده‌اند مىگويد يك بار به حضرت امام عرض كردم اين بزرگوارى شما بود كه كارهاى حسّاسى را به ما واگذار فرموديد، اكنون اين فكر برايمان پيش آمده كه امكان دارد طرز كارمان مورد پسند و رضايت شما نباشد و از ما شكوه و گلايه‌اى داشته باشيد ولى عظمت روحى و بزرگواريتان اجازه ندهد كه به روى ما بياوريد آن بزرگوار بر حسب عادت خويش سرشان را پايين انداختند و چشمان نافذ و گيراى خود را به من دوختند و پاسخ همه جملات و سخنانم را با دو عبارت پر معنى و كوبنده كه دقّت در آن پر ارزش است دادند و با آن متانت و وقار هميشگى با صراحت فرمودند: آقاى رسولى احتياجى به اين حرفها نيست، هر وقت من تشخيص بدهم وجود شما در اين خانه به ضرر اسلام است، عذر شما را خواهم خواست، بفرماييد و به سر كارتان برويد، ابهت و عظمت ايشان اجازه نداد كه ديگر من چيزى بگويم سخنان امام در اعماق دلم اثر كرد و نه تنها از آن ناراحت نشدم بلكه علاقه‌ام چندين برابر گشت.()
يكى از شاگردان مشهور امام نقل مىكند بك بار كه در مسيرى همراه امام بودم به ماجرايى كه بحث روز بود اشاره كردم و آن اين بود كه رژيم شاه به دليل اختلاف بين ايران و عراق به كسى گذرنامه نمي‌داد تا به عراق برود و چون اين برنامه با رحلت آيت اللّه بروجردى همزمان شده بود بيشتر طلبههاى قم آن را به فال نيك گرفتند زيرا تصوّر مىنمودند در صورت
مهاجرت طلبهها به عراق و حوزه نجف، حوزه علميه قم خلوت مىشود، خوشحال بودند كه با عدم امكان رفتن آنان به عتبات عاليات، مراكز علوم دينى قم همچنان برقرار مىماند، با يادآورى اين نكات به آقا عرض كردم: الحمد لله به طلبههاى قم گذرنامه داده نمىشود كه به نجف بروند و در نتيجه حوزه علميه قم نيز از هم باشيده نمىشود. امام در پاسخ به اين اظهارات مطلبى فرمودند كه تكيه گاه كلامشان اين بود: تو خداپرست نيستى، تو يكتا پرست نيستى، تو لا اله الّا اللّه را درست نگفته‌اى، براى اين كه اگر تو يكتاپرست بودى قم و نجف برايت معنى نداشت، هدف ترويج اسلام و فقه امام صادق(ع) است. تو چرا نجف را غير از قم مي‌دانى؟ اصلاً آن لا اله الّا للّه را كه گفته‌اى، الكى گفته‌اى! البته اين فرمايشات امام جنبه موعظه و نصيحت داشت نه آن كه خواسته باشند شاگرد خود را غير موحّد بدانند.() امام هرگاه از بستگان، دوستان، علاقهمندان و كسانى كه به نحوى با آنها رابطه عاطفى داشتند، خطايى مي‌ديدند، نهى از منكر مىكردند يا تذكر لازم را مي‌دادند و با كسى هم تعارف نداشتند با همه چنين بودند و آنان كه امام را به خاطر خدا دوست داشتند هيچ گاه از اين برخورد همراه با قاطعيت و صلابت امام نمي‌رنجيدند بلكه آن را دليلى بر پاك بودن اعتقاد امام و راستين بودن پيوستگيشان با همان مقام معنويت به حساب مي‌آوردند.() اگر امام برنامههاى فردى را مورد تحسين قرار مي‌دادند و از او تعريف مىكردند هنگامى كه احتمال مي‌دادند آن فرد اين برخورد تشويق گونه را به حساب شخص خودش گذاشته است در همان لحظه رفع شبهه مىكردند و تأكيد مىنمودند آنچه كه از كسى تعريف مىكنم جنبه شخصى ندارد بلكه به حساب اسلام است.()
يكى از ياران امام مىگويد: يك بار به محضر امام شرفياب شدم و ايشان در خصوص جريانى راجع به مجلس پيغامى دادند و مطالبى فرمودند تا من به عرض نمايندگان برسانم و من اين مأموريت را انجام دادم يكى از مطالب حضرت امام اين بود كه فرمودند :من در كارهاى مجلس دخالت نمىكنم ولى اگر يك روزى ببينيم مجلس مىخواهد بر خلاف اسلام حركت كند من طلبه جلوى آنها مي‌ايستم، تصور نكنند كه مجلس است من ملاحظه قانون را مىكنم و قانون هم بايد كار خودش را انجام دهد ولى اگر يك روز ديدم قانون بر خلاف اسلام است جلوى همهشان مي‌ايستم تصوّر نشود در برابر خلاف اسلام من بىتفاوت مىمانم.()
لغزش اهل علم و فضلا مخاطرات بيشترى دارد و به همين دليل حضرت على(ع) فرموده‌اند: خطال عالم همچون شكستگى كشتى است كه در اثر آن هم كشتى غرق مىشود و هم سرنشينان خود را غرق مىكند.() عوارض انحراف اشخاص معمولى محدود است ولى انحراف يك نفر حوزوى افزون بر گناه، ديگران را به روحانيت و حتى اسلام و ديانت بدبين مىسازد و اين خسران بزرگ را نبايد اندك پنداشت از اين رو امام از علماى منحرف نفرت داشته و آنان را از ساواكى پستتر مىشمرد و انگيزه ايجاد دادگاه ويژه روحانيت را بزرگى و زيان بار بودن خيانت روحانى و رماندن مردم از دين و عالمان دين ياد مىكرد.() در پيامى خطاب به مراجع، روحانيان، مدرسين و… فرموده‌اند: «من به طلّاب عزيز هشدار مي‌دهم كه علاوه بر اين كه بايد مواظب القاءات روحانى نماها و به ظاهر جهلاى قوم كه هرگز با اصول و اهداف روحانيت آشتى نكرده‌اند، عبرت بگيرند كه مبادا گذشته تفكر و خيانت آنان فراموش و دلسوزىهاى بىمورد و ساده انديشها سبب مراجعت آنان به پستهاى كليدى و سرنوشت نظام شود.»() و يادآور شده‌اند: «…با اين كه در كشور ما در اجراى عدالت بين روحانى و غير آن امتيازى نيست ولى وقتى با متخلّفى از روحانيت خوش سابقه يابد سابقه برخورد
شرعى و قانونى و جدّى مىشود فوراً باندها فرياد مي‌زنند كه چه نشسته‌ايد جمهورى اسلامى مىخواهد آبروى روحانيت را ببرد. اگر احياناً كسى مستحق عفو بوده و بخشيده شود تبليغ مىكنند كه نظام به روحانيت امتياز بيجا مي‌دهد. مردم عزيز ايران بايد مواظب باشند كه دشمنان از برخورد قاطع نظام با متخلفين از به اصطلاح روحانيون سوء استفاده نكنند و با موج آفرينى و تبليغات اذهان را نسبت به روحانيت متعهد بدبين ننمايند و اين را دليل عدالت نظام بدانند كه امتيازى براى هيچ كس قايل نيست و خدا مي‌داند كه شخصاً براى خود ذرّه‌اى مصونيّت و حق و امتياز قائل نيستم. اگر تخلّفى از من هم سر زند مهياى مؤاخذه‌ام».()
امام بر اين باور بودند كسى كه به تشويش اذهان عمومى مىپردازد و بر عليه نظام فعاليت فرهنگى و تبليغى مىكند و موازين دينى و مقدّسات را مورد تهاجم قرار مي‌دهد هم آب به آسياب دشمنان قسم خورده نظام اسلامى مي‌ريزد و هم خوراك پخته و آماده‌اى براى بوقهاى تبليغاتى استكبار فراهم مىكند، البته ابر قدرتها از اين گونه اشخاص تعريف مىكنند، تأكيد امام بر اين حقيقت استوار بود: «آن روزى كه آمريكا از ما تعريف كند بايد عزا گرفت…»() و نيز امام بارها مىفرمودند:
هر وقت مشاهده كرديد قدرتهاى غربى و دستگاههاى تبليغاتى آنان از شما تعريف كردند، در خودتان شك كنيد. هر فردى و خصوصاً اهل علم و آنان كه در نظام مقدّس اسلامى مسؤوليتى داشته‌اند بايد بدانند كه اهتمام عظيم رسانههاى غربى و صهيونيستى به حمايت از آنان و تعريف و تمجيد و بزرگ كردن اظهارات و مطالبشان اين حقيقت را به اثبات مي‌رساند كه در جايى از كارشان اشكال است، انسان آرام آرام به سوى پرتگاه گام برمى دارد و يك وقت مشاهده مىكند نه تنها تحليلها و تفسيرهاى راديوهاى بيگانه با سخنهاى او يكى است بلكه آنقدر از ارزشها فاصله گرفته كه ديگر احتياج نيست رسانههاى غربى از كانالهاى گوناگون گزارش تهيه كنند و نطق برخى نيروهاى خودى مهمترين منبع تغذيه آنان است، اتفاق نظر رسانهها و رونامههاى غربى با مجامع صهيونيستى، ضد انقلابيون و گروهكهاى متوارى و معارض نظام در بر حق بودن يك شخص نه تنها نقطه مثبتى نيست بلكه تقويت جبهه كفر، الحاد، شرك و نفاق مىباشد امام مىفرمايند: «كسانى در بين ما روحانيون بوده‌اند كه ندانسته به مقاصد آنها (اجانب) كمك كرده‌اند…گاهى وسوسه مىكنند كه احكام اسلام ناقص است. مثلاً آيين دادرسى و قوانين قضايى آن چنان كه بايد باشد نيست…»() و در يكى از پيامهاى خويش يادآور شده‌اند: «نبايد تحت تأثير ترّحمهاى بيجا و بى مورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفين و متخلّفين نظام به گونه‌اى تبليغ كنيم كه احكام خدا و حدود الهى زير سؤال بروند.من بعضى اين موارد را نه تنها به سود كشور نمي‌دانم كه معتقدم دشمنان از آن بهره مىبرند…»()
امام همچنان كه از روحيّه‌اى بسيار عاطفى برخوردار بودند و مهربانى و رأفت زيادى از خود بروز مي‌دادند وقتى مسئله نقض احكام الهى توسط فرد و يا افرادى پيش مي‌آمد، هيچ گونه اغماضى نداشتند و به خصوص از زير پا گذاشته شدن دستورات دينى توسط علماى دينى بسيار متأثر مىشدند. رنج مىكشيدند، تأسّف مىخوردند و با آشفتگى مىگفتند: چطور يك روحانى حاضر مىشود احكام الهى را زير پا نهد() يا آن كه در مقابل هجوم به ارزشهاى مذهبى و هتك مقدّسات مهر خاموشى بر لبان خويش بزند. امام از اين كه نيروهاى خودى با يكديگر نزاع دارند و به اختلافات دامن مي‌زنند ناراحت بود و اين حركت را مخالف رضايت خداوند و اولياى او مي‌دانست و مىفرمود:
«…اين دنيا چند روزش آمده پيش شما، اين را خدمت كنيد تا آبرومند باشيد پيش خدا اين را با دعوا نگذرانيد، با صلح برويد سراغ مردم. اگر برويد سراغ مردم ديگر دعوا پيش نمي‌آيد براى اين كه وقت دعوا نمىماند اما افسوس اين است كه شما مشغول دعوا هستيد و از مردم غافل، نه اقتصاد را توانستيد درست كنيد و نه امنيّت را توانستيد درست كنيد و نه هيچى. همه‌اش دعوا و همه‌اش با هم دعوا… به همه آقايان من مىگويم با هم جنگ نكنيد، روزنامهها را پر نكنيد دوباره از بدگويى از هم…انتقاد غير انتقام جويى است. هر كس از هر كس مىتواند انتقاد صحيح بكند اما اگر قلم كه دستش گرفت انتقاد كند براى انتقام جويى، اين همان قلم شيطان است…»() ادامه دارد

پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ و و . غررالحكم و دررالكلم: به ترتيب ج 4، ص 29، ج 4، ص 21 و ج 1، ص .394
. در جستجوى راه از كلام امام، دفتر 14، ص .78
. مأخذ قبل.
. صحيفه نور، ج 1، ص .190
. همان، ص .176
. همان، ص .158
. همان، ص .165
. همان، ص .207
. امام خمينى از تبعيد تا پيروزى، ج 2، ص.31
. صحيفه نور، ج 1، ص .214
. امام خمينى از تبعيد تا پيروزى، ص .35
. خورشيد قرن، ص .20
. صحيفه نور، ج 1، ص .324
. پا به پاى آفتاب، گردآورى و تدوين امير رضا ستوده، ج 1، ص .284
. مجله نور علم، دوره سوم، ش 31، ص .104
. صحيفه دل، ج 1، ص .114
. پا به پاى آفتاب، ج 3، ص .33
. صحيفه دل، ص 58 ـ .57
. صحيفه نور، ج 10، ص .82
. انقلاب ايران و مبانى رهبرى خمينى، سيروس پرهام، ص 76 و .150
. صحيفه دل، ص .128
. مجله نور علم، ص .114
. پا به پاى آفتاب، ج 4، ص .280
. همان، مأخذ، ج 1، ص .242
. دليل آفتاب، ص .153
. پابه پاى آفتاب، ج 4، ص .153
. همان، ج 3، ص .36
. همان، ج 4، ص .150
. روزنامه كيهان، ش .16647
. خاطرات سياسى، محمد محمدى رى شهرى، ص.294
. همان، ص .289
. پابه پاى آفتاب، ج 2، ص .178
. همان، ج 3، ص 298 ـ .297
. همان، ج 2، ص .48
. بنگريد به مأخذ پيشين، ج 3، ص .282
. گلهاى باغ خاطره، از خاطرات آيت اللّه محمد يزدى، ص .137
. زلّه العالم كانكِسار السفينة تغرق و تغرق (بحار الانوار، ج ،2 ص 58).
. صحيفه نور، ج 9، ص 290، مجله حوزه، ش 95 ـ 94، ص .282
. فرازى از پيام امام خمينى كه در سوم اسفندماه سال 1360 ش صادر فرموده‌اند.
. صحيفه نور، ج 21، ص .93
. همان، ج 18، ص 179 و نيز بنگريد به (در سايه آفتاب) محمد حسن رحيميان، ص .214
. در جستجوى راه از كلام امام، دفتر 14، ص .85
. صحيفه نور، ج 21، ص 96، خاطرات سياسى…ص ،288 روزنامه كيهان، ش .16615
. پا به پاى آفتاب، ج 1، ص .253
. صحيفه نور، ج 7، ص .520