در اواخر سال 1334 هجرى قمرى در خانوادهاى متديّن و مذهبى در شهر فومن از توابع استان گيلان پنجمين فرزند خانواده چشم به جهان مىگشايد و پدر او را محمد تقى نام مىگذارد.
هنوز بيش از 16 ماه از عمرش نگذشته كه مادر را از دست ميدهد و در كودكى طعم يتيمى را مىچشد.
پدرش كربلايى محمود از مردان مورد اعتماد شهر فومن و در ضمن اشتغال به كسب و كار، در رتق و فتق مشكلات مردم كوشا بود. وى اهل ادب و از ذوق سرشارى برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثى اهل بيت عصمت و طهارت بويژه حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام شعر مىسرود. محمد تقى در كودكى تحت تربيت چنين پدرى كه دلسوخته سالار شهيدان بود پرورش يافت و از همان طفوليت آثار نبوغ و انوار ايمان در چهرهاش نمايان بود. تحصيلات ابتدايى را در مكتبخانه فومن به پايان برد و پس از آن در همان شهر به تحصيل علوم دينى پرداخت و پس از طىّ دوران مقدماتى تحصيلات دينى به سال 1348 هـ.ق در سن 14 سالگى به عراق مشرّف و در كربلاى معلّى اقامت گزيد. محمد تقى حدود چهار سال در كربلاى معلّى از حوزه علميه و از فيوضات سيد الشهداء عليه السلام استفاده نموده و به تهذيب نفس مىپردازد و در اين مدّت بخش معظمى از كتابهاى فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن ديار مطهّر مىخواند.
در سال 1352 هـ.ق براى ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرف و قسمتهاى پايانى سطح را در محضر آيات عظام به پايان برد و در ادامه از محضر اساتيدى چون آيات اللّه شيخ مرتضى طالقانى، سيد ابوالحسن اصفهانى، حاج آقا ضياء عراقى، ميرزاى نائينى، حاج شيخ محمد حسين غروى كمپانى به تكميل نظريات فقهى و اصولى خويش پرداخت.
آيتاللّه بهجت در ضمن تحصيل به تهذيب نفس پرداخته و در جستجوى استاد و مربى اخلاق پى به وجود آيتاللّه سيد على قاضى مىبرد و پس از حضور در محضر پر فيض آن عارف كامل، مورد ملاطفت و عنايات ويژه آن استاد معظم قرار مىگيرد.
ايشان پس از تكميل دروس، در سال 1363 هـ.ق برابر با 1324 هـ.ش به ايران مراجعت كرده چند ماهى در وطن خود فومن اقامت گزيد و پس از مدّتى در حالى كه آماده براى مراجعت به نجفاشرف مىشود به قصد زيارت حرم مطهّر كريمه اهل بيت حضرت معصومه سلام اللّه عليها و اطلاع يافتن از وضعيّت حوزه علميه قم به اين شهر سفر مىكند پس از اقامت چند ماهى در قم و شنيدن خبر رحلت استادان بزرگ نجف تصميم مىگيرد كه در شهر مقدّس قم اقامت كند.
وى از محضر آيتاللّه حجت كوه كمرهاى و سپس آيتاللّه بروجردى بهره برد و خود به تدريس سطوح عاليه مشغول و تا آخرين روزهاى عمر بيش از چهل سال به تدريس خارج فقه و اصول پرداخت.
با اينكه ايشان با بيش از سى سال اشتغال به تدريس خارج فقه، فقيهى شناخته شده بود ولى همواره از پذيرش مرجعيت سرباز ميزد.
يكى از شاگردان ايشان علت پذيرش مرجعيت از سوى ايشان و نيز عدم تغيير وضعيت آيتاللّه بهجت بعد از مرجعيت را اينگونه بيان مىكنند، «بعد از مرجعيت منزل آيتاللّه بهجت هيچ تغييرى نكرده است، ملاقات و پذيرايى از بازديد كنندگان در منزل امكان ندارد لذا در اعياد و ايام سوگوارى، در مسجد فاطميه از ملاقات كنندگان پذيرايى مىشود. قبول مرجعيت ايشان به نظر من يكى از كرامات ايشان است، يعنى شرايط زندگى ايشان آن هم در سن هشتاد سالگى به هيچ وجه ايجاب نمىكرد كه زير بار چنين مسؤوليتى برود و كسانى كه با ايشان آشنايى داشتند هيچ وقت حدس نميزدند كه امكان داشته باشد آقا يك وقتى حاضر بشوند پرچم مرجعيت را به دوش بكشند و مسؤوليتش را قبول كنند و بدون شك جز احساس يك وظيفه متعين چيزى باعث نشد كه ايشان اين مسؤوليت را بپذيرد.»
تا اينكه بعد از فوت مرحوم آيتاللّه سيد احمد خوانسارى(ره) جلد اول و دوم كتاب «ذخيرة العباد» (جامع المسائل كنونى) را به قلم خود تصحيح و در اختيار خواص گذاشتند و پيش از فوت مرجع عاليقدر حضرت آيتاللّه العظمى اراكى(ره) اجازه نشر رساله عمليه
خويش را دادند، سرانجام وقتى جامعه مدرسين با انتشار اطلاعيهاى هفت نفر از آن جمله حضرت آيتاللّه العظمى بهجت را به عنوان مرجع تقليد معرفى كرد و عدّهاى علماى ديگر از جمله آيتاللّه مشكينى و آيتاللّه جوادى آملى و…مرجعيت ايشان را اعلام كردند، به دنبال درخواستهاى مصرانه مكرر، راضى شدند تا رساله عمليه ايشان در تيراژ وسيع به چاپ برسد. با اين حال از نوشتن نام خويش بر روى جلد كتاب دريغ ورزيدند
و بعد از فوت مرحوم آيتاللّه اراكى و پيام جامعه مدرسين و اطلاع از انتشار اسمشان فرمودند :«فتاواى بنده را در اختيار كسى قرار ندهيد»، از ايشان توضيح خواسته شد فرمودند :«صبر كنيد، همه، رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر كسى ماند و از ديگران تقليد نكرد و فقط خواست از ما تقليد كند آن وقت فتاوى را منتشر كنيد» چند ماه پس از اين رخداد رساله ايشان توسط بعضى از اهل لبنان به چاپ رسيد.
اين عارف وارسته پس از 96 سال عمر با بركت و عمرى تلاش براى تربيت شاگردانى وارسته و خدمات شايانى به حوزههاى علميه و جهان اسلام، او كه حتى براى يك بار روى از محبوب برنگرداند و با غير به گفت و گو ننشست و در پرتو انوار عبادت و فقاهت،عالىترين مدارج كمال انسانى را پيمود در روز يكشنبه 27/2/88 به نداى ارجعى لبيّك گفت و روح بلندش به رفيعترين مرتبه قرب حق واصل گرديد.
مقام معظم رهبرى حضرت آيتاللّه العظمى خامنهاى(مد ظله) در پيامى به مناسبت درگذشت آن عارف وارسته چنين فرمودند :
بسم اللّه الرحمن الرحيم
انا للّه و انا اليه راجعون
با دريغ و افسوس فراوان خبر يافتيم كه عالم ربانى، فقيه عاليقدر و عارف روشن ضمير حضرت آيتاللّه حاج شيخ محمد تقى بهجت قدس اللّه نفسه الزكيه دار فانى را وداع گفته و به جوار رحمت حق پيوسته است. براى اينجانب و همه ارادتمندان آن مرد بزرگ، اين مصيبتى سنگين و ضايعهاى جبرانناپذير است. ثلم فى الاسلام ثلمة لايسدها شىء آن بزرگوار كه از برجستگان مراجع تقليد معاصر به شمار ميرفتند، معلم بزرگ اخلاق و عرفان و سرچشمه فيوضات معنوى بىپايان نيز بودند. دل نورانى و مصفاى آن پارساى پرهيزگار، آئينه روشن و صيقل يافته الهام الهى، و كلام معطر او راهنماى انديشه و عمل رهجويان و سالكان بود. اينجانب تسليت صميمانه خود را به پيشگاه حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه تقديم ميدارم و به حضرات علماى اعلام و مراجع عظام و شاگردانو ارادتمندان و مستفيضان از نفس گرم او و بويژه به خاندان مكرّم و آقازادگان ارجمند ايشان تسليت عرض مىكنم و براى خود و ديگر داغداران از خداوند متعال درخواست تسلا و براى روح مطهر آن بزرگوار طلب رحمت و مغفرت مىكنم. والسلام عليه و رحمة الله سيد على خامنهاى 27 ارديبهشت 1388 – 22 جمادى الاول 1430
به مناسبت اهميّت انتخابات رياست جمهورى كه در پيش است آموزههايى براى انتخاب اصلح از آن سالك الى اللّه آويزه گوش مىكنيم:
«كسانى كه بنا دارند در رأى دادن و يا انتخاب شدن، شركت نمايند، بايد متذكر باشند كه كسانى حق انتخاب شدن و امين مردم با ايمان در مورد دين و دنيا بودن را دارند، كه از رجال با عقل كامل كافى و ايمان كامل از شيعه اثنا عشريه و با علم به مسائل شرعيه در شخصيات و اجتماعيات و با شجاعت باشند.»
«انتخاب شوندگان از آنهايى بايد باشند كه در اظهارات و تروك (لايخافون فى اللّه لومة لائم) باشند و از رشوهها و تخويفات و نحو آنها دور باشند.»
«رأى دهندگان نبايد به اين توجه كنند كه تا به حال چه بود، بلكه نظر نمايند كه از حال چه بايد بشود و چه بايد نشود.»
ايشان درباره خصوصيات منتخب هم فرمودند:
«بايد پرهيزگار و خداترس باشند، اراده خداى تعالى را بر همه چيز ترجيح بدهند، اگر فاقد بعض صفات باشند، اهل ائتمان نيستند و رأى دادن براى فاقدها بى اثر است، بلكه جايز هم نيست، مشكوك هم، متروك است.»
«هم رأى دهندگان و هم كسانى كه به آنها رأى داده مىشود، خداى عظيم را ناظر به تمام خصوصيات بدانند.»
«بر رأى دهندگان و هم كانديداهايى كه قرار است، به آنها رأى داده شود، واجب مىشود كه اگر بدانند يا احتمال بدهند كه فاقد بعضى از آنها هستند خوددارى كنند.»
«ملاحظه نماييد دول كفر را (كه) چگونه انتخاب مىنمايند و انتخاب مىشوند، چه كسانى انتخاب مىشوند، از چه راههايى انتخاب مىشوند، چه آرائى در مجلسهاى خودشان اظهار مىكنند و دولتهاى آنها چه عملياتى بر طبق قانون مملكت و بر خلاف قانون عقل و دين، حتى اديان منسوخه آنها، انجام ميدهند كه فساد و افساد آنها بر همه عقلاى دنيا آشكار است.»
«مخالفت نماييد با چگونگى كارهاى آنها و چگونگى وسائل و اسباب و مسببات آنها، كه مطابقت با هيچ دين اصل دار و هيچ قانون عقل پسند، ندارند.»
فرازهايى از كلام معطّر او كه دل را صيقل ميدهد و راهنماى عمل رهجويان است تقديم امت پاسدار اسلام مىگردد باشد تا ما هم از اين سرچشمه فيوضات معنوى بهرهاى برده باشيم:
براى تسهيل طاعت، و اجتناب از معصيت، راهى جز اين نداريم كه متوجه شويم و يقين كنيم كه: طاعت، نزديكى به تمام نعمتها و خوشىها و دارايىها و عزّتها است. و معصيت، عبارت است از محروميّت و ناخوشى و ندارى و ذلّت…
اگر كسى اهليّت داشته باشد يعنى طالب معرفت باشد و در طلب، جديّت و خلوص داشته باشد، در و ديوار به اذن اللّه معلّمش خواهند بود!
نماز، جامى است از الّذّ لذائذ (لذّت بخشترين لذتها) كه چنين خمرى خوشگوار در عالم وجود نيست!
اصلاح نماز، مستلزم اصلاح ظاهر و باطن و دورى از منكرات ظاهريّه و باطنيّه است. و از راههاى اصلاح نماز، توسّل جدى در حال شروع به نماز به حضرت ولى عصر (عج) است.
اين احساس لذت در نماز، يك سرى مقدمات خارج از نماز دارد، و يك سرى مقدمات در خود نماز. آن چه پيش از نماز و در خارج از نماز بايد مورد ملاحظه باشد و عمل شود اين است كه: انسان گناه نكند و قلب را سياه و دل را تيره نكند. و معصيت، روح را مكدّر مىكند و نورانيّت دل را مىبرد. و در هنگام خود نماز نيز انسان بايد زنجير و سيمى دور خود بكشد تا غير خدا داخل نشود يعنى فكرش را از غير خدا منصرف كند.
معيار اصلى، نماز است. اين نماز، بالاترين ذكر است شيرينترين ذكر است…همه چيز تابع نماز است؛ بايد سعى كنيم اين نماز را حسابى درستش كنيم… وقتى نماز درست شد، با حال گشت، انسان آدم شده است، بالأخره محك، نماز است.
ذكر خدا در حال نماز، بهترين ذكر است، چون نماز به منزله كعبه است، و نمازگزار در كعبه و حرم امن الهى داخل شده و بنا گذاشته است كه از باب تكبير، داخل و از باب تسليم، خارج شود.
نماز شب، مفتاح توفيقات است (كليد موفقيتها است).
بعضى از علما با سفارش به نماز اول وقت و يا نماز شب، زندگى آينده فرزندانشان را تأمين كردند.
خوب است كه انسان اسم خود را در هر كار خير بنويسد و خود را شريك گرداند، زيرا فرداى قيامت معلوم نيست كدام قبول و كدام رد مىشود!
انسان چه قدر به مرگ نزديك است و در عين حال، چه قدر آن را دور مىپندار و از آن غافل است!
هر شب، در عوالمى از برزخ ميرويم كه هيچ اختيارش دست ما نيست…با اين همه، اين گونه از مرگ غافل هستيم!
جهت دعا اين امور لازم است: الف. ثنا و تعظيم و تمجيد ساحت مقدّس حضرت حق تبارك و تعالى، ب. اقرار به گناهان و اظهار ندامت از آن، كه تقريباً به منزله توبه يا ملازم آن است، ج. صلوات بر محمد و آل محمد كه وسيله واسطه فيض هستند، بُكاء و گريه، و اگر نشد تباكى (خود را وادار به گريه نمودن) ولو خيلى مختصر، هـ. و بعد از اينها، درخواست حاجت كه در اين صورت برآورده شدن حاجت، برو بر گرد ندارد….البته اگر اين مطالب در سجده باشد، مناسبتر است.
كسى كه مىخواهد روزياش فراوان شود، اين ذكر را بسيار بگويد و در آغاز و پايان آن هم، يك صلوات بفرستند…(اغننى بحلالك عن حرامك، و بفضلك عمن سواك: خدايا! مرا به وسيله حلالت از حرام خويش بىنياز كن، و با فضل و بخشش خودت، از هرچه غير خودت بى نياز ساز!)
خدا كند در ما عشقى پيدا شود به مجموع قرآن و عترت، تا اوّلاً بتوانيم يگانگى قرآن و عترت و معجون مركّب از آن دو را بيابيم، و ثانياً در مقام پيروى و عمل، با توجه به آن دو و بر محور آن دو، طواف عاشقانه بنماييم و بدانيم كه آنها از هر معشوقى بيشتر شايسته عشق ورزى هستند.
آيا مىتوانيم سالم، بار به منزل ببريم و در عين حال به امور مسلمانان و مؤمنين بى تفاوت باشيم؟! آيا امكان دارد بدون اهتمام به امور مسلمانان، به مقصود برسيم؟!
اگر بى تفاوت باشيم و براى رفع گرفتاريها و بلاهايى كه اهل ايمان بدان مبتلا هستند دعا نكنيم، آن بلاها به ما هم نزديك خواهد بود.
فقرا در كمبودها و فقر و نادارى، بايد صبر و شكيبايى داشته باشند، و بدانند كه آنها هم از نعمتهاى ديگرى برخوردارند كه اغنيا برخوردار نيستند. و ثروتمندان، بلاها و ابتلائات و گرفتاريهايى دارند كه مستضعفان و محرومان ندارند!
خدا كند كه ماديات براى ما وسيله باشند، به گونهاى كه وقتى امور دنيويه به ما اقبال كردند، سبب تأكيد و اقبال ما به امور معنويه و آخرت گردند.
داشتن وسايل راحتى و رفاه، غير از راحتى و رفاه و آرامش دل است: «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب…؛ تنها وسيله آرامش دل، ذكر اللّه است» ولى ما بر اسباب تكيه مىكنيم و از مسبب الاسباب غافل هستيم.
خدا به ما توفيق تنبّه دهد كه اگر در ابتلا و آزمايش قرار گرفتيم، بد را خوب و خوب را بد نبينيم… ما خرابيم، خدا كند بفهميم كه خرابيم تا به فكر اصلاح و درمان برآييم!
كمال انسان، به تقوا است «لا اقلّ من ذلك و لا اكثر؛ نه يك كلمه كمتر و نه يك كلمه بيشتر.»
اى كاش مىفهميديم كه چاره كار ما در يك چيز منحصر است و آن اين است كه: تكليف الهى را تشخيص بدهيم و بدانيم كه چه كار را بايد بكنيم و چه كار را نبايد بكنيم!
فحش و توهين نا اهل نبايد ما را ناراحت كند و از راه و مقصد، سست و دل سرد نمايد.
اگر بخواهيم محيط خانه گرم و با صفا و صميمى باشد، فقط بايد صبر و استقامت و گذشت و چشم پوشى و رأفت را پيشه خود كنيم تا محيط خانه گرم و نورانى باشد.
خوشا به حال كسى كه خطاى خود را ببيند، و به عيب خود توجه داشته باشد و عيوب ديگران را ناديده بگيرد و خود را كامل و بىنقص نبيند.
خوب است انسان كار امروز را به فردا، بلكه كار هيچ ساعتى را به ساعت ديگر احاله نكند، مگر از روى عذر، وگرنه نميداند كه بعد از اين ساعت چه طور مىشود!
واى بر ما اگر در خصوص خوردنيها و نوشيدنيها از حرام اجتناب نكنيم! زيرا همين غذاها است كه منشأ علم و ايمان و يا كفر ما مىشود!
بلاهايى كه بر ما وارد مىشود، تمام رحمت است، حداقل باعث تكفير گناهان مىشود.
اين دعا خيلى عالى است كه دستور داده شده است در زمان غيبت خوانده شود كه: «يا اللّه، يا رحمان، يا رحيم يا مقلّب القلوب، ثبّت قلبى على دينك!؛ اى خدا، اى رحمت گستر، اى مهربان، اى گرداننده دلها، دل مرا بر دينت ثابت و استوار گردان!»
آيا مىشود كسى با خدا و اولياى خدا ارتباط دينى و معنوى داشته باشد، ولى در مواقع مهمّه، دستگيرى نشود و مخذول گردد و راهنمايى نشود؟!
زهد، با داشتن دنيا منافات ندارد…ميزان در زهد، دنيا داشتن يا نداشتن نيست، بلكه ميزان دل بستن يا نبستن به دنيا است.
باب رسيدن به كمالات و لقاء اللّه مفتوح است. حيف نيست اين مراحل را كه از راه بندگى حاصل مىشود، نداشته و از آنها محروم باشيم؟!
قلّت جمعيت حقّ و كثرت اهل باطل، نبايد ما را در مسير و پيمودن راه حقّ، مضطرب و دل سرد كند. يا باز دارد!
وداع از اين دنيا براى ما بسيار نزديك است، ولى ما آن را بسيار دور مىبينيم، و گرنه اين قدر با هم نزاع نداشتيم.
به اندازهاى طالب مغفرت و هدايت در رسيدن به مقصد و يافتن او، و به داخل شدن در محضر قرب و معرفتش نزديك است، كه گويا به او مىگويند: رسيدى، داخل شو!
در طرف سقوط، انسان از ابليس بدتر، و در طرف صعود، از ملك بالاتر است.
كسى كه از معنويّات، و معرفت خدا بهرهمند است، چه حاجت به كيميا دارد؟! چه كيميايى بالاتر از خداشناسى؟!
انسان هر راهى را بدون تقيّد و پايبندى به قرآن و سنّت برود، روز به روز تنزّل مىكند.
با توجه به عيوب خويش و اصلاح آنها، فرصت رسيدگى به حساب هر روز خود را نداريم، چه رسد به حساب مردم!
به فكر خود باشيم، خود را اصلاح كنيم. اگر به خود نرسيديم و خود را اصلاح نكرديم، نمىتوانيم ديگران را اصلاح كنيم.
بايد بدانيم كه مطلب فقط يكى است و آن، بندگى خدا است. و بندگى خدا در طاعت خدا است، و طاعت خدا در ترك معصيت خدا در اعتقادات و در عمل است.
اگر انسان راستى راستى براى مؤمنين و مؤمنات دعا كند و براى خودش دعا نكند، ملك (فرشته) براى او دعا مىكند.
پرداخت حقوق الهى (مانند خمس و زكات و صدقه) سبب نموّ مال و تهذيب آن است، و اگر كسى اين كار را بكند، مالش ترقّى كرده و زياد مىشود.
هر كس به پايينتر از خودش نگاه كند و بگويد :«الحمد للّه»، اصلاً خود همين شكرگزارى، سبب غنا مىشود…خود اين شكر، موضوعيّت و سببيّت براى غنى شدن فقير دارد.
عدّهاى توكّل را براى خودشان روزى ميدانند، و اينها در واقع غنىّ هستند. احراز كردهاند كه اگر بر خدا توكّل كنند، روزيشان به آنها ميرسد، و اگر نرسيد، كشف مىكنند كه لازم نبوده است.
اگر علم و عمل با هم شد، ديگر كمبودى نيست… همين كه انسان به معلوماتش عمل كرد، ديگر حالت منتظرهاى ندارد، بقيّه بر عهده خداست.
كسى كه بداند در مرآى و مسمع خدا است، نمىتواند گناه كند. تمام انحرافات ما از اين است كه خدا را ناظر و شاهد نمىبينيم.
ما بايد با احاديث سر و كار داشته و آنها را مطالعه كنيم، چرا كه شفا در اينها است.
هر روز، يك روايت از كتاب(جهاد النّفس) وسائل الشيعه را مطالعه كنيد. در واضحاتش بيشتر فكر كند. بعد اين را در خودتان مىبينيد كه سر يك سال، عوض شدهايد.
كثرت مجالست با اهل غفلت، مزيد قساوت و تاريكى قلب و استيحاش از عبادت و زيارات است. از اين جهت است كه، احوال حسنه حاصله از عبادات و زيارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفاى در ايمان، به سوء حال و نقصان مبدّل مىشوند.
بعضى گمان مىكنند كه ما از ترك معصيت عبور كردهايم،غافلند از اين كه معصيت، اختصاص به كبائر معروفه ندارد، بلكه اصرار بر صغائر هم، كبيره است.
شرط استجابت دعا، ترك معصيت است…گاهى مصلحت، در غير تعجيل است و گاهى مصلحت، در تبديل به احسن است. داعى خيال مىكند مستجاب نشده است و اهل يقين مىفهمند.
با كسى نشست و برخاست بكنيد كه همين كه او را ديديد به ياد خدا بيفتيد، به ياد طاعت خدا بيفتيد، نه با كسانى كه در فكر معاصى هستند و انسان را از ياد خدا باز ميدارند.
خدا ميداند يك صلواتى را كه انسان بفرستد و براى ميّتى هديه كند، چه معنويّتى، چه صورتى، چه واقعيتى براى همين يك صلوات است!
چه خوب است انسان، عبادت و كار خير كه انجام ميدهد، بگويد: كارى نكردم، اما كار نيك و خوبى كه از ديگران ديد، بگويد: چه قدر كار بزرگى انجام داده است!
اگر ما به مقدارى كه طفل صغير به پدر و مادرش اعتماد دارد، به مولاى خودمان اعتماد داشته باشيم، كار درست مىشود!
انسانى كه نان خشكى او را سير مىكند، و يا با سبزى و ماست و پنير مىتواند زندگى كند، اين همه حرص و طمع به دنيا و مال دنيا براى چه؟!
خود را مريض نميدانيم، و گرنه علاج آسان است.
اگر جلوى خود را در ارتكاب معاصى نگيريم، حالمان به انكار و تكذيب و استهزا به آيات الهى، و يا به جايى ميرسد كه از رحمت خدا نااميد مىشويم.
خداوند متعال مىفرمايد :«و من احياها فكانّما أحيا النّاس جميعاً؛ (مائده، 32) هر كس يكى را احيا كند، گويا همه مردم را احيا كرده است.» منظور از حيات در اين آيه شريفه، نجات دادن از ضلالت و گمراهى در دين است.
دليل عقب ماندگى ما آن است كه اموال شبهه ناك مصرف مىكنيم. و مال شبهه ناك، ايجاد ترديد و شبهه مىكند!
در تعبّديّات، كوه كندن از ما نخواستهاند، سخت ترينش نماز شب خواندن است كه در حقيقت، تغيير وقت خواب است نه اصل بىخوابى، بلكه نيم ساعت زودتر بخواب، تا نيم ساعت زودتر بيدار شوى!
كمتر كسى پيدا مىشود كه زندگى بر وفق مراد او باشد. هرگونه عيش و نوش دنيا، با هزار تلخى و نيش همراه است! اگر كسى دنيا را اين گونه پذيرفت و شناخت، در برابر ناگواريها و بديهاى همسر و همسايه و… كمتر ناراحت مىشود، زيرا از دنيا بيش از اين كه خانه بلا است، انتظار نخواهد داشت!
گويا علّت عقب ماندگى ما، ترك مستحبّات! است علماى سابق، بدان ملتزم بودند، از قبيل زيارت و دعا و تلاوت قرآن و يا نماز اول وقت و ترك مكروهات، مانند خواب بين الطلوعين.
گاهى به مطالب و دستورات روشن و آسان شرعى كه ميدانيم، عمل نمىكنيم، و آن گاه نزد اساتيد معرفت و اخلاق و تربيت ميرويم، و تقاضاى ذكرى سنگينتر و مطالبى بالاتر از آن چه لازم داريم مىكنيم… اين، علامت آن است كه نمىخواهيم از راه صحيح، بالا برويم و به كمالات و درجات عالى معنوى برسيم!
ظلم و ستمى كه هيچ تلافى و انتقام از ظالم در آن صورت نگيرد، در عالم وجود ندارد.
اگر اين راه (عبوديّت و ترك معصيت) تا آخر مشكل بود، و به سهولت و رغبت، منتهى نمىشد، مورد تكليف و ترغيب و تشويق از خالق قادر مهربان نمىشد!
هر كه عمل كرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم مىفرمايد!
سؤال: ما آلوده به پستىهاى درونى و بيرونى هستيم، ما را طبابت كنيد و در پيمودن اين طريق، ما را راهنمايى فرماييد؟
جواب: بسمه تعالى، زياد بگوييد :«استغفر اللّه» و خسته نشويد و خاطر جمع باشيد اين علاج است. «داءكم الذنوب و دواءكم الاستغفار؛ درد شما، گناهان است، و دواى شما استغفار.»
اگر كسى هدف خلقت انسان را بفهمد، بسيار برايش شيرين است كه هفتاد بار زنده مىشود و دوباره شهيد شود!
خدا ميداند در تعداد اين اوراد و اذكار، چه اسرارى نهفته است و هر كدام براى رفع و دفع چه امراضى مفيد است كه بعضىهايش را مىفهميم و از بعضى اطلاع نداريم!
گفتيم: به كام وصلت خواهم رسيد روزى، گفتا: درست بنگر، شايد رسيده باشى (اگر معناى اين شعر فهميده شود، معناى اين آيه
شريفه معلوم مىشود كه مىفرمايد: «سنريهم آياتنا فى الآفاق و فى أنفسهم حتّى يتبيّن لهم انّه الحقّ أولم يكف بربّك أنّه على كلّ شىءٍ شهيد؛ (فصلت، 53) به زودى آيات خود را در آفاق و نواحى (زمين و آسمان) و در درون آنها، به آنان مىنمايانيم، تا بر آنان آشكار گردد كه خداوند فقط حق است. آيا براى حق بودن پروردگارت همين بس نيست كه او برهر چيز، مشهود است»).
توسل به قرآن و حمل و فهم و قرائت آن، براى نجات عموم مردم ـ چه رسد به خواص ـ مفيد است.!
اگر به قرآن عمل مىكرديم، ديگران را به اسلام و قرآن جذب مىنموديم، زيرا قرآن، جامع كمالات همه انبياى اولواالعزم (عليهم السلام) است.
اگر مسأله امامشناسى بالا رود، خداشناسى هم بالا ميرود، زيرا چه آيتى بالاتر از امام (عليه السلام)؟! امام آيينهاى است كه حقيقت تمام عالم را نشان ميدهد.
يكى از كرامتهاى شيعه، قبور و مزارهاى امامزادگان است، لذا نبايد از زيارت آنها غافل باشيم و خود را اختياراً محروم سازيم!
يك دست شما قرآن، و دست ديگر عترت باشد! عترت، معارفش در مثل نهج البلاغه است، اعمالش در مثل صحيفه سجاديّه است، اعمال تكليفيّهاش در مثل همين رسالههاى عمليّه است.
ما در درياى زندگى در معرض غرق شدن هستيم، دستگيرى ولىّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسيم. بايد به ولىّ عصر (عج) استغاثه كنيم كه مسير را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد.
به افرادى كه پيش از ظهور در دين و ايمان باقى مىمانند و ثابت قدم هستند، عنايات و الطاف خاصى مىشود.
هر كس بايد به فكر خود باشد و راهى براى ارتباط با حضرت حجت (عج) و فرج شخصى خود پيدا كند، خواه ظهور و فرج آن حضرت دور باشد، يا نزديك!
افسوس كه همه براى برآورده شدن حاجت شخصى خود به مسجد جمكران ميروند، و نميدانند كه خود آن حضرت چه التماس دعايى از آنها دارد كه براى تعجيل فرج او دعا كنند!
ائمه (عليهم السلام) فرمودهاند: شما خود را اصلاح كنيد، ما خودمان به سراغ شما ميآييم و لازم نيست شما به دنبال ما باشيد!
روايت دارد كه در آخر الزّمان همه هلاك مىشوند به جز كسى كه براى فرج دعا مىكند. گويا همين دعا براى فرج، يك اميدوارى است و يك ارتباط روحى با صاحب دعا است. همين، مرتبهاى از فرج است.
راه خلاص از گرفتارىها، منحصر است به دعا كردن در خلوات براى فرج ولىّ عصر (عج)، نه دعاى هميشگى و لقلقه زبان… بلكه دعاى با خلوص و صدق نيّت و همراه با توبه.
*
درود خداوند بر آن عارف وارسته كه عاش سعيداً و مات سعيداً.