شفاعت در شبيه نامه هاى عاشورا


استغفار در لباس شفاعت
يكى از مفاهيم عميق و ارزشمند در حوزه فرهنگ اسلامى, شفاعت است. شخصى كه متوسل به شفيع مى شود, نيروى خود را براى رسيدن به هدف كافى نمى داند, لذا توان خود را با نيروى شفيع تقويت مى كند تا به آنچه مى خواهد دست يابد به گونه اى كه اگر اين كار را انجام نمى داد و تنها از قواى خويش بهره مى گرفت به مقصد نمى رسيد. معنايى لغوى شفاعت نيز مويد همين مقصد است زيرا شفاعت از ماده شفع (جفت) در مقابل لفظ وتر(تك) مى باشد.
بنابراين اگر فردى بخواهد به كمال و خيرى برسد كه خود به طور كامل ابزار آن را ندارد و يا شرى را از خود دفع كند به شفاعت روى مىآورد.
از مضامين قرآنى و مفاد برخى روايات منقول از اهل بيت عصمت وطهارت(عليهم السلام) چنين مستفادمى گردد كه شفاعت نوعى استغفار براى ديگران است و قرآن بر اين حالت تإكيد دارد: ((وإستغفر لذنبك و للمومنين))(1) در مصادر و منابع اهل تسنن و تشيع نقل شده كه رسول اكرم(ص) فرموده اند: براى هر كدام از فرستادگان الهى مقام والايى در نظر گرفته شده كه بر اساس آن دعا كنند و دعاى آنها نيز اجابت مى گردد ولى من آن را ذخيره نموده تا روز رستاخيز براى شفاعت از آن مقام استمداد جويم. (2)
در كتابهاى لغت ذيل شفاعت, معناى تقاضاى آمرزش و گذشت كردن از گناه مجرم آمده است و تاج العروس, تصريح مى نمايد كه: ((الشفاعه: الدعا;(3) شفاعت معادل دعاست.)) اقرب الموارد و دائره المعارف فريد وجدى چنين معناى را ذكر كرده اند, بنابراين شخص شفيع با حالتى از طلب استغفار براى آنان كه مشغول پيمودن مسير حق هستند از خداوند مى خواهد كه سالم و خالى از خطر به قله كمال و مدينه سعادت برسند.

پرتو اميدوارى
بر اساس اين اصل اولياى خدا و انسانهاى كاملى كه بر اثر تقوا و پرهيزگارى, عبادتهاى خالصانه, فداكاريهاى طاقت فرسا و ارزنده, فعاليتهاى بسيار سرنوشت ساز و تقويت كننده آيين الهى با مقام حق تقربى دارند در پيشگاه پروردگار خويش و با كسب اجازه از خداى عزوجل دعا مى كنند و خواستار آنند كه گناهان قابل آمرزش افرادى را كه منظور آنهاست ببخشد و آنان را مشمول الطاف و رحمت خويش گرداند, در واقع خداوند اراده كرده كه از گناهان عده اى از بندگان بدين طريق صرف نظر كند تا صفت غفاريت خويش را بروز داده و مقام پاكان و انسانهاى بافضيلت را روشن كرده و بدين وسيله تإييد نمايد.
كسانى مشمول شفاعت قرار مى گيرند كه در عين خطاكار بودن با خدا و اولياى او پيوندى معنوى برقرار كرده اند. در شفاعت, ميزان صلاحيتها و نوع گناهان و شايستگى هاى افراد دخالت دارد, در واقع بر اساس اين اصل, شخصى كه مشغول تكامل روحى و معنوى خويش است و در ضمن اين تلاش دچار لغزشهاى سهوى و يا وسوسه هاى شيطانى گرديده توسط افراد صالحى كه راهنماى آنها هستند به گونه اى امداد مى شوند كه از مسير خود منحرف نگردند و سقوط نكنند و الا آن اشخاصى كه كارى با ايمان و عقيده ندارند و در گرداب معاصى و باتلاق نافرمانى غرق هستند به هيچ عنوان شايسته چنين التفاتى نخواهند بود و نجات آنها از سوى اولياى خدا كه نگهبان مرزهاى عقيدتى هستند غير ممكن است.
قرآن كريم اين معناى شفاعت را تحمل مى كند و در آيات متعددى بدان اشاره دارد. (4)
شفاعت به معناى واقعى آن نه تنها بازدارنده نيست بلكه مزاياى گوناگونى به دنبال خواهد داشت, زيرا علاوه بر جلوه گر شدن رحمت الهى و ظاهر گشتن محبوبيت پاكان و رهبران دينى در نزد پروردگار, شخصى را كه طالب شفاعت است وادار به تلاش مى نمايد, زيرا او نيك مى داند كه شفاعت شامل حال افرادى مى شود كه مشغول پيمودن مسير الهى هستند به علاوه چنين شخصى كه مى خواهد از طريق شفاعت با بزرگان دينى پيوند برقرار كند مراقب است كه كمتر خلافى از او سر زند كه نزد شفيعان شرمنده نباشد. اگر با شفاعت اين گونه برخورد شود نور اميد در جامعه اسلامى بيشتر مى شود و همين اميدوارى, خاصيت نيروبخش و افزون نمودن تحركات مثبت به جامعه را دارد.
حقايقى ارزنده و جاده اى لغزنده
متإسفانه اين حقيقت ارزنده بر اثر برخى برداشتهاى غلط به گونه اى معرفى شده كه گويا شفاعت نوعى مداخله در كار خداوند است و شفاعت كنندگان به گونه اى قصد توجيه كردن اعمال خلاف افراد را دارند و گروهى را از مجازات نجات مى دهند كه عدالت الهى درصدد انتقام گرفتن از آنان بوده است. و اين گونه تفسير سوء موجب آن مى شود كه افراد به امور خير و كمالات كمتر گرايش يابند و از سوى ديگر جرإت خلاف كارى در آنان تقويت شود و جامعه اى كه چنين تصورى از شفاعت دارد مورد تإييد اهل بيت نمى باشد. به علاوه مسلمانـان اگـر با چنين نگرشى پيش روند به انسانهايى سست اراده تبديل مى شوند و براى پذيرش ذلت آماده ترند و عقب افتادگى آنان مسلم است. از مفاسد خطرناك اين برداشت بد دستاويزهايى است كه براى دشمنان اسلام فراهم مى كند تا آنان با حملات خويش به اعتقادات چنين جوامعى به مقصد خويش برسند كما اين كه فرقه منحط وهابيت به اين اصل مسلم اسلامى تاخته و چون ماهيت حقيقى آن براى وهابيان روشن نيست يا به دليل بيمارى درونى و خصوصيت كينه توزى كه دارند نمى خواهند مفهوم واقعى آن را درك كنند.
به فرمايش علامه طباطبايى: شفاعت از مصاديق سببيت است و شخص متوسل به شفيع در واقع مى خواهد سبب نزديكتر به مسبب را واسطه كند ميانه مسبب و سبب دورتر تا اين سبب جلو تإثير آن سبب را بگيرد.(5)
شفاعت برنامه اى نيست كه همه عاصيان را بدون هيچ گونه قيد و شرطى نجات دهد و در بعضى, مايه هاى جرإت به خلاف را قوت بخشد, رسول اكرم(ص) فرموده اند: مومن كسى است كه اطاعت و اعمال خوب, وى را شاد نمايد و اعمال گناه محزونش كند و اگر فردى از نافرمانى در برابر خدا نترسد و در حين ارتكاب معاصى هيچ گونه بيمى به دل راه ندهد او را نمى توان در زمره اهل ايمان محسوب نمود و چنين فردى به شفاعت نايل نمى گردد.(6)
برخى شايد چنين تصور كنند كه روز رستاخيز شافعان راستين الهى گناهكاران را زير بال و پر شفاعت خود قرار خواهند داد و همه آنها از حوزه معنويت و نورانيت شافعان برخوردار شده و در كانون وجود آنها جهشى به سوى پاكى پيدا خواهد شد ولى به تعبير آيه الله جعفر سبحانى آنان در اين انديشه سخت در اشتباهند, زيرا شفاعت شافعان واقعى از آن كسانى است كه در روح و روان آنان نيروى جهش به سوى كمال و پاكى باشد, ولى كسانى كه در سراسر وجود آنان نقطه قوت و كمالى پيدا نمى شود هرگز نورانيت شافعان وجود تاريكشان را روشن نخواهد كرد.(7)

تحريف معنوى
يكى از تحريفات معنوى كه متإسفانه چون موريانه اى خطرناك و خزنده به مضامين مرثيه ها و متون سوگنامه ها, خصوصا اشعار تعزيه, راه يافته است و همچون تارهاى عنكبوتى بر اين نمايش زيباى مذهبى پنجه افكنده اين است كه در اين مضامين چنين به شنونده و يا تماشا كننده صحنه هاى سوگواريهاى نمايشى (تعزيه) القا مى شود كه تمام مصائب و رنجهايى كه بر پيامبران و اهل بيت عصمت و طهارت وارد شده براى اين بوده كه امت گناهكار نجات يافته و آن وجودهاى پاك با تحمل اين صدمات قدرت شفاعت براى خلافكاران امت خويش را كسب كنند. اين تحريف هدف والاى ائمه را عقيم جلوه داده و به گناهكاران مجوزى براى ادامه شرارتهاى خود مى دهد و يا حداقل فكر توبه و بازگشت از معاصى گذشته را از ذهن آنان دور مى نمايد و در مقابل افرادى كه راه تكامل معنوى را با تحمل مشقات و دشواريهايى طى مى كنند از ادامه فعاليت معنوى خود دست بر مى دارند و كمتر دنبال نيكيها مى روند و بدين گونه شفاعتى كه عامل نيرومند و سازنده اى در تكامل تربيتى است به صورت عاملى بازدارنده و تخريب كننده معرفى مى شود و اگر قبول كنيم كه ائمه و صالحان و معصومين فداى امت گناهكار شده اند نعوذ بالله كلاه سر كسى مى رود كه شيعه باشد اما گناه نكند و نامه اعمالش سياه نباشد, زيرا ماده اى براى تبديل به حسنات ندارد, نوح نبى(ع) پس از تحمل نه قرن فداكارى و تحمل بار سنگين مسووليت نجات قومى كه به زوال محكوم است در آن هنگامى كه مشغول انتقال وحوش و طيور به كشتى اش مى باشد تا آنان را از طوفان بلا نجات دهد, مشاهده مى كند كه نورچشمش در غرقاب هلاكت دست و پا مى زند و دارد خفه مى شود, از خدا مى خواهد (آن هم با تضرع و التماس) كه او را به پدر پيرش ببخشد و اجازه دهد به كشتيى كه از هر جانورى جفتى در آن قرار گرفته اند بيايد ولى طبق نص قرآن جواب رد مى شنود و به او ندا داده مى شود كه او اهل تو نيست, عناصر آلوده و گرفتار معاصى عزيزتر از فرزند نوح نمى باشند و آنان از پل صراط نخواهند گذشت مگر آن كه در اين جهان فن عبور از آن را آموخته باشند و شفيع يكى از راهنمايان اين افراد است, حضرت امام حسين(ع) شفيع انسانى مى شود كه عشق و معرفت به او, حماسه او و فداكارى امام و يارانش او را از بيراهه هاى جهل و تباهى و ذلتهاى رذيلانه روزگار نجات داده باشد.

ريشه هاى اين آشفتگى
در اين كه چگونه اين تحريف معنوى به مرثيه ها و اشعار مندرج در نسخه هاى تعزيه راه يافته بايد به منابع و مآخذ آن توجه كرد, پژوهشهاى تاريخى بيانگر آن است كه در قرون وسطى در اروپا نمايشهايى بر روى صحنه مىآمد كه محتوا و قالب آن مذهبى بود و موضوعات آن از تورات و انجيل اقتباس گرديده بود, موضوع اين نمايشها غالبا تصوير كردن زندگى حضرت مسيح بود كه هنوز هم در برخى نقاط اروپا اجرا مى شود, در اين نمايش هاى مذهبى كه اربابان كليسا از مروجان سرسخت آن بودند بر اين نكته تاكيد مى شد كه حضرت عيسى مسيح فداى امت گناهكار شده است در حالى كه از ديدگاه قرآن حضرت عيسى كشته نشده و خداوند او را به سوى خود برده است.(8) در باب نهم انجيل متى جمله 13 از زبان عيسى(ع) آمده است:
((من آمده ام كه گناهكاران را به توبه و استغفار از گناه و بازگشت به سوى خدا دعوت نمايم)) و در باب هفتم جمله دهم مى خوانيم: ((توبه, سبب رستگارى و نجات مى گردد و بايد بندگان خدا حليم باشند, شايد خداوند توبه آنها را مورد قبول قرار دهد.)) و در رساله اول يوحنا باب اول جمله نهم مسطور است كه: ((توبه اظهار ندامت در پيشگاه خداوند است و بهترين وسيله آمرزش, پس از به خاطر آوردن گناه, تصميم بر ترك معصيت و پرداختن حقوق واجب ديگران مى باشد.))
مى بينيم كه در انجيل تحريف شده هم صحبتى از فدايى امت گنه كار نيست و توبه مطرح است ولى موضوع مزبور را اربابان كليسا مطرح كرده و در نمايشهاى مذهبى وارد نموده و از اين طريق به شبيه نامه ها راه يافته است, از اواخر دوران صفويه اين نوع نمايشها به صورت حمله خوانى يعنى خواندن اشعار كتاب حمله(9) كه موضوع آن داستان جنگ بين لشكر ابن سعد و ياران امام حسين(ع) است شروع شد.(10)
دكتر مهدى فروغ ـ كه تز دكترايش در خصوص تعزيه است ـ مى گويد: مجالس تعزيه در واقع همان راه مراسمى بود كه در اروپاى قرون وسطى معمول بود, يعنى نمايشنامه هاى مذهبى ميراكلMirackes)) و ميسترهاى هفتگانهSeptmysteres) ) ايرانيان هم بدون اين كه اصلا قصد فتوكپى كردن داشته باشند همين راه و رسم را دنبال كردند, ملك الشعراى بهار نيز معتقد است: ((در ايران تئاتر و نمايش نبوده است… فقط از عهد صفويه به بعد شبيه به تقليد اروپا ـ كه درباره واقعه مسيح شبيه راه مى اندازند ـ در ايران رواج يافت كه نوعى اپرا محسوب مى شد))(11) دكتر عبدالحسين زرين كوب مى نويسد: ((تعزيه در ايران از نفوذ و تإثير نمايشنامه هاى فرنگى پديد آمده (12)است.))
البته وقتى گفته مى شود ريشه هاى پيدايش تعزيه با نمايشهاى قرون وسطى ارتباط دارد دليل بر اين نيست كه اين نمايش زيباى مذهبى كه با باورهاى دينى و سنتهاى اجتماعى مردم ايران گره خورده است تقليدى كوركورانه مى باشد بلكه تعزيه گونه اى نوزا و بكرى است كه از برخى مسائل تإثير پذيرفته است و اين تإثيرپذيرى از نمايشهاى قرون وسطى جنبه اى منفى به آن داده و از مضامين شبيه خوانى اين گونه استنباط مى گردد كه ماجراى فدايى امت گنه كار به خاطر همين تإثيرپذيرى باشد و اين موضوع موجب آن شده كه اروپاييان قرابت مزبور را به هنگام بررسى نسخ تعزيه و ملاحظه شبيه خوانى يادآور شوند چنانچه ادوارد براون گفته است: ((با وجود آن كه اعتقاد به شفاعت مفهومى كاملا مورد بحث است حسين براى شيعيان همان مقامى را داراست كه مسيح براى مسيحى دارد)) و خاورشناسى به نام ش.ويرلوChvirolleaud)) در مقاله تئاترهاى ايران مى نويسد: ((امام حسين با ميل و رغبت خود را فدا نمود تا شيعيانش هم در اين دنيا و هم در دنياى ديگر نجات يابند)) و در ادامه مى افزايد: ((در نظر شيعيان امام حسين تنها يك جنگجوى شجاع نيست بلكه شهيدى است كه خود را فداى خويشان و خاندان و معتقدين خود نموده است تا الى الابد خوشبخت باشند)) و چنين نتيجه مى گيرد كه تعزيه به نمايشهاى مذهبى قرون وسطى شباهت دارد(13) اين برداشت غلط از شفاعت در اشعار تعزيه موجب آن شد كه وقتى در سال 1991 مجالسى از تعزيه در شهر ((آوينون)) فرانسه به صحنه نمايش درآمد در جرايد و مطبوعات اروپا اظهار نظراتى در اين باره درج شود; از جمله روزنامه ((فيگارو)) در شماره19 ژوئيه 1991 نوشت: ((تعزيه مخلوطى از مراسم مذهبى و تئاترى است كه مصائب مسيح را به ذهن مىآورد. )) نشريه دزاكو 23 ژوئيه 1991م نوشت: ((تعزيه از قرون وسطى الهام يافته است.)) روزنامه ((مرى ديونال)) 22 ژوئيه 1991م: ((تعزيه يك نمايش تئاترى نيست, بلكه قبل از هر چيز صحنه اى از آيينهاى مذهبى و يادواره قتل امام حسين(ع) است, اين امام نوعى مسيح براى شيعيان است.))
استاد شهيد مرتضى مطهرى از اين كه چنين طرز تلقى غلطى به برخى مجالس سوگوارى راه يافته به شدت آشفته گرديده و فرموده است: ((از نظر مسيحيت اين جزء متن مسيحيت است كه عيسى به دار رفت تا كفاره گناهان امت باشد; يعنى گناهان خودشان را به حساب عيسى مى گذارند, فكر نكرديم كه اين حرف حرف دنياى مسيحيت است با روح اسلام سازگار نيست, با سخن حسين(ع) سازگار نيست, به خدا قسم تهمت به اباعبدالله(ع) است والله اگر كسى در ماه رمضان روزه داشته باشد و اين حرف را به حسين بن على(ع) نسبت بدهد و بگويد حسين براى چنين كارى بوده[ و اين سخن را] از او نقل بكند, روزه اش باطل است, دروغ بر حسين است اباعبدالله كه براى مبارزه با گناه كردن قيام كرد, ما گفتيم قيام كرد تا سنگرى براى گنهكاران باشد, گفتيم حسين يك بيمه درست كرد, يك شركت بيمه تإسيس كرد, بيمه چه؟ بيمه گناه! گفت شما را از نظر گناه بيمه كردم در عوض چه بگيرم؟ اشك, شما براى من اشك بريزيد من در عوض گناهان شما را جبران مى كنم, شما هر چه مى خواهيد باشيد ابن زياد باشيد, عمر سعد باشيد يك ابن زياد در دنيا كم بود يك عمر سعد در دنيا كم بود يك سنان بن انس در دنيا كم بود, يك خولى در دنيا كم بود, امام حسين خواست خولى در دنيا زياد شود, عمر سعد در دنيا زياد شود, گفت ايهاالناس هرچه مى توانيد بد باشيد كه من بيمه شما هستم!؟))(14) ايشان در جاى ديگر خاطر نشان ساخته اند: ((من نمى دانم كدام جانى يا جانيهايى, خيانت را به شكل ديگرى بر حسين بن على وارد كردند و آن اين كه هدف حسين بن على را مورد تحريف قرار دادند و همان چرندى را كه مسيحى ها در مورد مسيح گفتند درباره حسين گفتند, گفتند كه حسين كشته شد براى آن كه گناه امت را به دوش بگيرد براى اين كه ما گناه بكنيم و خيالمان راحت باشد, حسين كشته شد براى اين كه گنه كار تا آن زمان كم بود بيشتر بشود…!؟))(15)

نمونه هاى ناگوار
نگارنده با بررسى مجالس متعددى از نسخه هاى تعزيه اشعارى را در آنها مشاهده كرده است كه در آنها ماجراى حماسه سازان كربلا و نيز شهادت حضرت امام حسين(ع) بدين دليل اتفاق افتاده كه امت عاصى در امان باشند:
از زبان جبرئيل خطاب به شبيه رسول اكرم(ص) در مورد فلسفه كشته شدن امام حسن و امام حسين(عليهماالسلام)
براى امت عاصى شهيد مى گردند
به نزد خالق خود روسفيد مى گردند
اگر شفاعت عصيان امتان خواهى
به قتل اين دو گل بوستان بشو راضى
و پيامبر در جواب فاطمه زهرا(عليهاالسلام) در سبب كشته شدن اين دو سبط رسول:
زجرم نيست كه اولاد من شهيد شوند
زمعصيت نبود آن كه نااميد شوند
شهيد گشتن ايشان رفاه امت ماست
چرا كه محض امت شهادت شهداست
حضرت على(ع):
اگر براى گناهان شيعيان باشد
شهيد گشتن شان منتى به جان باشد
شبيه امام حسين(ع) به شبيه امام حسن(ع):
نجات شيعه چو موقوف بر شهادت ماست
اگر رضا نشويم اين نه از سعادت ماست
چه مى شود كه كند شرط با من ايزد پاك
كه چون چكد زگلو خون من به صفحه خاك
به اين بريده سر خويش رحم فرمايد
گناه شيعه ما را به ما ببخشايد
در مجلس تعزيه حضرت اميرالمومنين(ع) از زبان ايشان خطاب به امام حسين(ع):
شوى شهيد زبيداد كين به كرب و بلا
براى شيعه خود جان خود كنى تو فدا
امام حسين در تعزيه شهادت امام:
به خون بهاى من اى كردگار رب غفور
ببخش امت جد مرا به روز نشور
و خطاب به زينب:
مگر نه عهد نمودم به خالق ذوالمن
مگر نه شرط نموده است جد من با من
كه جان خويش فشانم به دشت كرببلا
شفيع امت عاصى شوم به روز جزا
و اين نمونه از زبان امام خطاب به خواهرش:
راضيم در كربلا از بهر جرم شيعيان
در ميان خاك و خون افتد زكينه پيكرم
در مجلس تعزيه غلام ترك, امام خطاب به زينب:
از شهادت من شوم, مردان امت را شفيع
از اسيرى تو شوى زنهاى امت دستگير
امام خطاب به حضرت على اكبر در مجلس تعزيه شهادت على اكبر(ع):
هيچ مى دانى تو را بهر چه حرمت مى كنم
بيش از اين لب تشنه گان بيش حرمت مى كنم
نقد جانت را ندادم مفت از كف غم مخور
در بهاى خون تو فردا شفاعت مى كنم
و در همين تعزيه امام با خداى خويش راز و نياز مى كند:
بزرگوار خدايا تو باش شاهد من
كه بهر امت پيغمبرت ايا ذوالمن
على اكبر خود را شهيد مى خواهم
قتيل تيغ سپاه يزيد مى خواهم
براى عذر گناهان شيعه پدرم
رضا شدم كه به خون دست و پا زند پسرم؟!
در مجلس تعزيه شهادت احمد بن موسى (شاه چراغ) از زبان شاه چراغ در خصوص شهادت امام حسين:
شهادت بدش در ازل سرنوشت
برد امت مصطفى در بهشت
در مجلس تعزيه شيرافكن از زبان امام حسين(ع):
رضا شدم به شهادت خداى بى همتا
از اين جهت كه ببخشى گناه امت را
و در همين تعزيه از زبان امام:
منم حسين على اى خداى كون و مكان
كه جان خويش به راه تو مى كنم قربان
به خوبها تو كليد شفاعتم دادى
بده به امت جدم برات آزادى
در مجلس تعزيه عابس و شوذب امام خطاب به خواهر:
اى خواهر ستم زده اى زينب حزين
بخشد خدا بخون من عصيان مومنين؟!

و در مجلس تعزيه شهادت طفلان زينب امام خطاب به حضرت زينب(عليهاالسلام):
خواهر رضا شدم به چنين ظلم بى كران
تا بگذرد خدا زگناهان شيعيان
در مجلس تعزيه فاطمه صغرى دختر امام:
بزرگوار خدايا به آبروى حسين
بحق گوهر دندان سيد ثقلين
ببخش جرم گناهان شيعه پدرم
به آرزوى جوانى كه من بگور برم
در اين زمينه مضامين ديگر نيز وجود دارد كه به دليل پرهيز از اطاله كلام از آوردن آنها اجتناب كرديم.
شافع روز جزا يا فدايى امت گنه كار؟!
از نظر باورهاى تشيع اين گونه نيست كه معصومينى چون حضرت امام حسين(ع) خودشان را فداى امت گناهكار كرده باشند و اين موضوع يعنى فدا شدن رهبر معصوم يكى از بزرگترين اركان اساسى مسيحيت تحريف شده است و اربابان كليسا اساس دعوت خود را بر فدا شدن مسيح در راه جرائم ملت قرار داده اند, واضع چنين تحريفى پولس است كه حقايق انجيل را از بين برده و تحريفاتى را جايگزين آن كرده است, ميرزا حسينعلى بهإ هم در الواح خود مطرح كرده كه حسين بن على(ع) برنامه مسيح را پيش گرفت و خود را فداى جرائم مسلمين نمود. قرآن كريم و فرهنگ اهل بيت در مقابل فدايى امت كه نصارى براى مسيح مى گويند موضوع شفاعت را ثابت كرده و آن يك نوع آشكار شدن قرب و منزلت شفيع است نزد كسى كه از او درخواست شفاعت شده بدون آن كه سلطنتش را سلب نمايد يا به مالكيت او لطمه اى وارد كند و يا فرمانش را عليه مجرم باطل سازد, موضوع فدايى امت درباره حضرت حق از ديدگاه فلسفه و عقل صورت منطقى ندارد و امكان و وقوع آن عملى نيست به علاوه اين تحريف آشكار با هدف حضرت امام حسين(ع) در تضادى آشكار است, زيرا آن حضرت فلسفه قيامش را چنين مطرح مى كند: ((انى لم إخرج إشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما, و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى, اريد إن آمر بالمعروف و انهى عن المنكر…;(16) به تحقيق كه من از روى جاه طلبى و انگيزه هاى شخصى قيام نكرده ام, نهضت من به منظور اصلاح امت جدم مى باشد, اراده آن دارم كه به نيكيها امر كنم و از زشتيها نهى نمايم.))
و در زيارت آن حضرت مى خوانيم:
((إشهد انك قد اقمت الصلاه و آتيت الزكاه و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر… .))(17)
اگر به راستى بر اساس اين تفكر غلط, امام براى نجات گناهكاران كشته شده نعوذبالله آن حضرت وسيله اميدوارى و پشت گرمى اين ضلالت پيشگان بوده و به طور غيرمستقيم انجام خلاف ترويج شده است و اصولا حضرت امام حسين(ع) در كربلا آمد تا با گناهكاران و ستم پيشگان و افراد عاصى و طاغى مبارزه كند و شرايط را براى بندگان صالح خداوند و ترويج شعائر خوب فراهم نمايد, چنين برداشت نادرستى كه صورت وهن انگيز و خرافى دارد به راستى زمينه هاى انحطاط جامعه را فراهم كرده و با مبانى اعتقادى تشيع و اهداف امام حسين(ع) در تباين است و اهانتى آشكار به ساحت با قداست سومين فروغ امامت محسوب مى شود و بايد چنين اشعارى از متون و اشعار شبيه نامه ها حذف شود تا سوگواريهاى نمايش و شبيه نامه ها به شكل پيراسته ترى عرضه گردند.

تصورى اسف انگيز
استاد شهيد مرتضى مطهرى مى نويسد:
((… بسيارى از عوام مردم… مى پندارند كه پيغمبر اكرم(ص) و اميرالمومنين(ع) و حضرت زهرا(س) و ائمه اطهار خصوصا امام حسين(ع) متنفذهايى هستند كه در دستگاه خدا اعمال نفوذ مى كنند, اراده خدا را تغيير مى دهند و قانون را[ نعوذبالله] نقض مى كنند…))(18) ايشان در ادامه مى افزايند: ((اگر كسى گمان كند كه تحصيل رضا و خشنودى خداى متعال راهى دارد و تحصيل رضا و خشنودى فرضا امام حسين(ع) راهى ديگر دارد و هر يك از اين دو جداگانه ممكن است سعادت انسان را تإمين كنند دچار ضلالت بزرگى شده است, در اين پندار غلط چنين گفته مى شود كه خدا با چيزهايى راضى مى شود و امام حسين(ع) با چيزهاى ديگر, خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز, روزه, حج, جهاد, راستى, درستى و… و با ترك گناهان راضى مى گردد ولى[ نعوذبالله] امام حسين(ع) با اين كارها كارى ندارد رضاى او در اين است كه مثلا براى فرزند جوانش على اكبر گريه و يا لااقل تباكى كنيم, حساب امام حسين از حساب خدا جداست به دنبال اين تقسيم چنين نتيجه گرفته مى شود كه تحصيل رضاى خدا دشوار است زيرا بايد كارهاى زيادى را انجام داد تا او راضى گردد ولى تحصيل خشنودى امام حسين(ع) سهل است فقط گريه و سينه زدن و زمانى كه خشنودى امام حسين(ع) حاصل گردد او در دستگاه خدا نفوذ دارد, شفاعت مى كند و كارها را درست مى كند… و گناهان هر چه باشد با يك فوت از بين مى رود اين چنين تصويرى از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است بلكه شرك در ربوبيت است و به ساحت پاك امام حسين(ع) كه بزرگترين افتخارش عبوديت خداست نيز اهانت است…))(19)
به عقيده ايشان امام حسين شفيع كسانى است كه از مكتب او هدايت يافته اند او شفيع كسانى نيست كه مكتبش را وسيله گمراهى ساخته اند.(20)
درست است كه حضرت امام حسين(ع) كشتى نجات امت اسلامى است اما نه براى كسانى كه چون پسر نوح يك عمر نافرمانى كرده و تنها با اسم شيعه حسينى انتظار رهايى و شفاعت دارند.
آن چشمى كه براى اباعبدالله نگريد و آن دلى كه از سوز اين حماسه شكوهمند نشكند چشم و دل انسانى نيست و اين گريه ها و سوگواريهاست كه پيوند عاطفى جامعه را با ماجراى جاويدان كربلا مستحكم نموده و جويبارهاى باصفاى معنويت را به سوى دشتهاى تشنه معرفت جارى مى نمايد و روح سلحشورى و استوارى را در بين شيعيان تقويت مى كند اما اين مطلب با آن جداست كه اين فروغ معنوى شهيد شد تا مردم دور هم نشسته گريه كنند و با اين كار از معاصى خويش نجات يابند, آخر اين كه با سياق آيات قرآن و مكتب رسول اكرم(ص) سازگارى ندارد و اين درست نيست كه جد امام حسين(ع) براى تزكيه و تهذيب بيايد و العياذبالله حضرت امام حسين(ع) كشته شود تا منفذى براى نجات گناهكاران پديد آيد, شيخ طوسى مى گويد: ((خدايا, امام حسين(ع) خون خود را در راه تو داد تا بندگانت را از نادانى و گمراهى برهاند كسانى به عناد با او برخاستند كه دنيا آنها را فريب داده بود و متاع بى انتهاى آخرت را با متاع فناپذير اين جهان با بهايى اندك عوض كردند آنها كبر پيشه ساختند و در هوسهاى خود غرق شدند و به دنائت رسيدند و تو و رسولت را به غضب درآوردند و از منافقين و مكاران تبعيت نمودند آنهايى كه مستحق عذاب و آتش غضب تو مى باشند)). (21)
چقدر تإسف انگيز است كه بگوييم امامى كه در لحظات حساس جنگ نماز خوف خواند از افرادى حمايت مى كند كه حتى در شرايط عادى به نماز وقعى نمى نهند به خاطر اين كه به جاى نماز برايش عزادارى كرده اند و به اطمينان شفاعت او پايه و ستون دين را ترك نموده و يا آن را كم اهميت جلوه داده اند.
واى به حال مسلمانى كه حقوق اسلامى, را رعايت نكند و واجبات دينى و دستورات قرآنى را انجام ندهد و يا خداى نكرده به ارتكاب امور حرام آلوده گردد و آن گاه دلش به اين خوش باشد كه من پيرو اباعبدالله(ع) هستم, اين شخص چگونه مريدى است كه نه از كارهاى امام حسين(ع) خوشش مىآيد و نه حضرت امام حسين(ع) از اعمال او راضى است, به قول مرحوم دكتر آيتى:
((بسيارى از مردم مريد امام حسين(ع) شده اند و از اين جهت است كه او را نشناخته اند و تصور كرده اند كه مى شود با يك سلام و تعارف امام را طرفدار خود ساخت, اگر كسى معناى پيامبرى و امامت را نيك بشناسد به اين گونه اشتباهات گرفتار نمى شود و براى پيغمبر و امام در مقابل دستگاه خدا حسابى باز نمى كند و مى داند كه بزرگى پيغمبر و امام بر پايه بندگى خدا استوار است و جز از راه بندگى پروردگار نمى توان از پيغمبر و امام بهره مند شد.))(22)
شهيد بزرگوار سيد عبدالكريم هاشمى نژاد مى نويسد:
((… گاهى هم هدف بزرگ و جهانى حسين بن على(ع) را از نهضت تا آن جا دچار تحريف و دگرگونى مى سازند كه آن سلاله نبوت و ياران او را كه برگزيدگان خدا بودند فدايى امت گنه كار! معرفى مى نمايند… آيا اين كشنده نيست؟ حادثه خونين نينوا و هدف آسمانى و انسانى سالار شهيدان كه با دست حكومت يزيد بن معاويه دچار تحريف نگرديده به وسيله جمعى از دوستان نادان آن حضرت اين گونه دچار دگرگونى و تحريف گردد آيا اين گنه كاران آن قدر عزيزند كه عزيزترين انسانهاى امت بايد فداى آنها گردد. اشتباه نشود ما عظمت معنوى حسين(ع) و قرب و منزلت خاصى كه آن بزرگوار در پيشگاه آفريدگار بزرگ جهان دارد و مقام شفاعت عظمايى كه خداوند به آن حضرت در قيامت عنايت فرموده انكار نمى كنيم اما مى گوييم اين كه ما هدف مقدس سلاله نبوت را تنها در اين خلاصه كنيم كه آن حضرت در قيامت از گناهكاران امت شفاعت نمايد بسيار جفا و جاهلانه است…))(23)

پاورقي ها:پاورقيها: 1 ) محمد(47) آيه22. 2 ) در اين مورد نك: تفسير ابوالفتوح رازى, ج3, ص;53 بحارالانوار, ج8, ص34. 3 ) تاج العروس, ذيل شفاعت. 4 ) نك: بقره(2) آيه;255 يونس (10) آيه;3 طه(20) آيه;109 سبا (34) آيه;33 نجم(53) آيه;26 انبيا(21) آيه;28 زخرف(43) آيه86. 5 ) علامه طباطبايى, الميزان فى تفسير القرآن, (متن ترجمه) ج1, ص296. 6 ) بحارالانوار, ج8, ص35. 7 ) آيه الله جعفر سبحانى, شفاعت در قلمرو عقل و قرآن و حديث, ص30. 8 ) نك: نسإ (4) آيات 156 ـ 159. 9 ) سروده شده توسط رفيع قزوينى متوفى به سال 1122 هـ.ق. 10 ) صدرالدين ميرانى, زندگى و تمدن در قرون وسطى, ص241. 11 ) بهار و ادب فارسى (مجموعه مقالات ملك الشعراى بهار) ج1, ص285. 12 ) عبدالحسين زرين كوب, نه شرقى, نه غربى; انسانى, ص487. 13 ) تمدن ايرانى (چند تن از خاورشناسان فرانسوى) مقاله ش ويرولو ترجمه دكتر عيسى بهنام. 14 ) مرتضى مطهرى, حماسه حسينى, ج1, ص76 ـ 77. 15 ) همان, ص127. 16 ) بحارالانوار, ج44, ص;329 مناقب ابن شهر آشوب, ج4, ص89, موسوعه كلمات الامام الحسين, ص291. 17 ) مفاتيح الجنان. 18 ) مرتضى مطهرى, عدل الهى, ص265. 19 ) همان, ص266 ـ 267. 20 ) همان, ص271. 21 ) شيخ طوسى, مصباح المتهجدين (چاپ سنگى) ص552. 22 ) ابراهيم آيتى, بررسى تاريخ عاشورا, ص125 ـ 126. 23 ) عبدالكريم هاشمى نژاد, درسى كه حسين به انسانها آموخت, ص393 ـ 397.