باغ آفتاب


سوگ سرود روحانيان

اگر بخواهيم شعر انقلاب را از روزنه موضوع مورد بررسى قرار دهيم, بايد آن را به صورت مثلثى نمايش داد كه در يك زاويه شعر جنگ, در يك زاويه شعر شهيد و در هرم آن شعرهايى قرار داد كه براى امام(ره) سروده شده است. بدين ترتيب سهم امام در اين عرصه بسيار بزرگ است. سروده هايى كه درباره شخصيت عظيم امام از جان و دلها جوشيد به دوره هاى گوناگونى از زندگى مواج آن بزرگ بر مى گردد; آغاز نهضت در سال 1342, روزهاى آغازين انقلاب و پس از آن و سپس شعرهايى كه در فقدان آن يار سفر كرده خلق شد.
در ميان آن همه شاعرانى كه در سوگ امام گريه ى شعر سردادند, شاعرانى به چشم مى خورند كه خود از فرزندان فيضيه به شمار مىآيند و در رثاى امام دريا دريا اشك سرودند. بدين ترتيب در اين فرصت به مضمون آفرينى هاى شاعران مكتب فيضيه در مورد آن حادثه ى تاريخى مى پردازيم:
((بى جمال تو دل آينه و آب گرفت)), نام غزلى است از ((زكريا اخلاقى)). اين شعر از لحاظ عناصر و مضامين شعرى و استفاده ى بجا از واژگان و دقت در معمارى كلمات شعرى است قوى و منسجم. تركيبهايى كه در اين غزل به كار گرفته شده, خود حزنى مضاعف را به خواننده القا مى كند; ستون هاى سيه پوش, داغ جگر سوز فراق, باد پريشان, كلبه ى احزان, رنگ شام غريبان و…
يكى از خيال انگيزترين شعرهاىحزن آگين را به معرض ديد خوانندگان مى گذارد
جنگل عاطفه را دست تو وسعت مى داد
مى رود قوت زانوى درختان بى تو
در اين بيت, عناصر شعرى و هماهنگى واژه ها در كنار هم دليلى است بر قدرت شاعر بر به گزينى واژه ها. بار عاطفى اين غزل با پيوند و خوش نشينى عناصر شعر, به حداكثر مى رسد:
نزهت اين چمن از نكهت انفاس تو بود
زرد شد سبزى احساس بهاران بى تو
شاعر براى دستيابى به كرانه هاى زبانى نو, ناله ها را با فعل دميدن به كار مى برد, چرا كه معمولا ناله را با فعل سردادن, يا بلند شدن و يا برخاستن به كار مى رود, در حالى كه شاعر آن را با فعل دميدن همساز مى كند. اين كار نوعى تلاش براى خروج از طبيعت تكرارى واژگان صورت مى گيرد:
ناله ها مى دمد اى نور دل شب خيزان
از ستونهاى سيه پوش شبستان بى تو
استفاده از كلماتى كه به نوعى با دروس طلبگى هماهنگى دارد در شعر اخلاقى و در اين غزل نيز نمايان است:
چه شود رونق بازار تهجد پس از اين
چه رسد بر دل سجاده و قرآن بى تو
سهمگين زلزله در كعبه ى عرفان افتاد
چاك زد فلسفه ى عشق, گريبان بى تو
يكى ديگر از شاعران شيدا و مريدان قديم امام, حجه الاسلام بهجتى ((شفق)) است كه زبان حالش را در اين مصيبت جانكاه و كمرشكن در قالب مثنوى دردمندانه و غمگنانه اى به نام ((ناله نى)) ريخته است. شاعر آن قدر از پرواز جانگداز امام تحت تإثير قرار گرفته است كه نيمى از شعرش را در توصيف حالت درونى و روحيه اش در اين سوگ عظيم بيان مى كند: به خاك افتاده بى سنگر, كشتى طوفانى بى لنگر; سيلى خور امواج, سربدار نينواىمحنت و… كلماتى هستند كه عمق اندوه شاعر را مى تاباند. شاعر در ادامه اين مثنوى به تإثير اين جدايى بر عالم ايمان و طبيعت مى پردازد.
كيستم من شعله اى افروخته
گرد خود پيچيده خود را سوخته
من به خاك افتاده و بى سنگرم
كشتى طوفانى بى لنگرم…
بى گل رويش بهارى نيست نيست
در غمش دل را قرارى نيست نيست
دفتر دل را مصيبت زد ورق
شد همه آفاق چون چشم شفق
شاعر در انتهاى مثنوى پر از اندوه خويش, زايش ماهى ديگر از دل آن خورشيد را پاس مى دارد و با دعايى در سرانجام مثنوى چنين مى سرايد:
اى خدا اكنون كه بردى مهر ما
حفظ كن اين ماه روشن چهر ما
جاودان دارش نگه از هر گزند
كن زتإييدات خويشش بهره مند
((پورمتقى)) هم از جمله سوگوارانى است كه اين اندوه جانكاه و طاقت فرسا را با احساسى زلال و روان, در قالب دوبيتى هاى عاطفى و تإثير گذار ريخته است. ((پورمتقى)) داغدارى شقايق را از هجران امام دانسته; در هر كوى و برزن, شور قيامتى مى بيند كه به علت رفتن امام برپا شده است.
شقايق داغدار از رفتن تو
بهار اندوهبار از رفتن تو
به هر خانه, به هر كوچه, به هر كوى
قيامت آشكار از رفتن تو
((سيد ابوالقاسم حسينى)) (الف. ژرفا) با غزلى كه آن را به حماسه ى مردمى كه بدرقه شان از امام راحل, كم از كربلا نبود, تقديم كرده است. استفاده شايان توجه شاعر از شبكه و عناصر طبيعت در تلطيف و عاطفى كردن شعر موثر است. كاربرد گوناگون اشك, باران, گريه, ياران, ابر, غم, سپاه اشك و… همه گواه تإثير عميقى است كه حركت درياوار و سيل آساى مردمان در مراسم تشييع باشكوه خورشيد, بر دل و جان شاعر گذاشته است.
آن روز ديدى عشق با ياران چه مى كرد؟
با شوره زار چشم ها باران چه مى كرد…
ابر آمد و توفان گرفت و دود برخاست
غم بين كه در جان عزاداران چه مى كرد؟
((از عشيره نور)) مثنوى سوزناكى است كه ((صادق رحمانى)), در سوگ امام فقيه سروده است. شعر با گريه فيضيه, پايگاه انقلاب اسلامى و پايگاه نخستين مبارزات حضرت امام شروع مى شود. شاعر با تشخيص (مردم انگارى), فيضيه را طرف خطابش قرار مى دهد و اندكى از اندوههاى خويش را با اين هم صحبت بيدار مى كاهد.
آه فيضيه باز گريان است
آسمانش ستاره باران است
كمر حجره ها شكست خدا
چشم گل ها به خون نشست خدا
آى فيضيه بى پدر مانديم
ما يتيم و غريب تر مانديم
در شعر ((على اكبر صادقى رشاد)) مايه هاى سوگندى وجود دارد كه بسيار قوى و شاعرانه است. همچنين بارورترين عناصر شعرى از قلمرو طبيعت به كار رفته است, از آن جمله: خاك, صبحدم, درخت, گياه, نخل و…
دمى كه قلب صبور و حزين تو خون شد
به دشت مهر تو, صدها قبيله مجنون شد
درخت و جنگل و دريا تو را دعا كردند
ستاره هاى خدا هم, خدا خدا كردند
به عمق فاجعه سوگند, زخم ما كارى است
زكوچ چلچله ى عشق, خون دل جارى است…
((سمفونى باد)) اثرى است از ((صابر امامى)) كه در شعرش خطى از فيضيه تا ظهور امام عصر را ترسيم مى كند. شاعر در اين شعر هيچ نقطه اى در اين مسير را بدون حضور هماره امام قابل تصور نمى داند.
مىآيى و مى گذرى
فيضيه در ابديتى تكثير مى شود
كه تا آن سوى مرزهاى سيمين نگاهت
امتداد دارد
آن روز بر شبستان هفتم عشق
سخن راندى
فيضيه از هجوم شقايق هاى سوخته لرزيد…
امام نبايد خوابيده باشد
هنوز سواران از كارزار نيامده اند
هنوز مادران بر درگاه خانه اند
هنوز گنجشككانى هستند
كه سهم خود را از بهار نگرفته اند.

آشنايى با شاعران حوزه

O حجه الاسلام نير تبريزى
ميرزا محمد تقى فرزند ملامحمد, از دانشمندان آذربايجان است. او علاوه بر گذراندن مراتب علميه, قريحه اى بسيار زلال در شعر داشته است. وى در سال 1247 قمرى در تبريز ديده به جهان گشوده, و در 22 سالگى براى تكميل تحصيلات خود به ((نجف اشرف)) رهسپار مى شود.
كتاب ((آتشكده)) يكى از آثار بسيار معروف اوست كه مرثيه هاى سوزناكى را در خود جاى داده است. وى سرانجام در دوازدهم رمضان1312 هجرى قمرى وفات يافت و در ((وادى السلام نجف)) مدفون شد. (1)

((صبح وداع))
جدا از چشم او تن در تب و جان بر لب است امشب
شبى كو را زپى صبحى نباشد آن شب است امشب
ببين بر چنبر كاكل, رخ آن ماه سنگين دل
مبند اى ساربان محمل, قمر در عقرب است امشب
جرس در ناله و صبح وداع و جسم و جان در پى
مخسب اى دل كه وقت ذكريارب يارب است امشب
خدا را! آسمان لختى عنان صبح درهم كش
كه پنهان با لبش دل را هزاران مطلب است امشب
به هنگام رحيل آهسته تر ران ناقه را جانا!
كه پاى رفتنم لرزان, زتيمار تب است امشب
زهجر و وصل او امشب ميان گريه مى خندم
كه دستى بر دل و دستى به سيب غبغب است امشب
تو هم افتان و خيزان به كه پويى از قفا اى تن
چو جان, پا در ركاب ودل روان با مركب است امشب
دلا اى تير آه از سينه سر بر كن كه ((نير)) را
سخنها با سپهر و جنگها با كوكب است امشب

مفاتيح ترنم
((معراج در هبوط))
هوا باز است و صحرا تا سواد كاج ها رفته است
و عاشق در شهودى سبزتر از اين منهاج ها رفته است
من اين پايين كمى دلتنگم, اما خوب مى دانم
كه آدم در هبوط خويش هم معراج ها رفته است
من آن زندانى خاكم كه احساس غريب او
هميشه تا خطاب آبى منهاج ها رفته است
زمين از قسمت لاهوتى اش سرشار خواهد شد
تمام لحظه ها بر مشرق انتاج ها رفته است
ولى مردم نمى دانند بر پيراهن اين دشت
چه گلهايى به خواب روشن ديباج ها رفته است
نمى دانند اين پايين چه با فرهادها مانده است
نمى دانند آن بالا چه با حلاج ها رفته است
كجا يك زورق از تصنيف هاى عاشقى سرشار
به سمت بيشه هاى نور بر مواج ها رفته است
جهان لبريز پيغام است, ديشب فكر مى كردم
چه ابلاغى در اشراق عجيب كاج ها رفته است
زكريا اخلاقى

تمناى دل
تقديم به مهدى زهرا(س)
هر شب غم تو از پس ديوار قرن ها
بر قلب زخم خورده ى من چنگ مى زند
دل در فراق روى تو گرديده لخت خون
از دست رفته, غمزده آهنگ مى زند
شب, در سكوت, خلوت و تنهايى است و من
با ياد روى خوب تو كز دل نمى رود
دل مرده است بى تو, تمناى دل تويى
جز با اميد وصل تو ديگر نمى تپد…
ابوالحسن عمرانى ـ لامرد

چشم تو
تقديم به امام راحل(ره)
شعر من آيينه دار چشم توست
بى نهايت داغدار چشم توست
از نسيم و پنجره پرسد تو را
آن كه هر شب بى قرار چشم توست
يك نفر عاشق ترينم كرده است
حتم دارم كار, كار چشم توست
رد پاى آهوان اين ديار
در مسير آبشار چشم توست
عاشقانه پلك بگشا خوب من
آرى اين دل بى قرار چشم توست
على كيانلويى ـ دهلران
زخمى به سينه
رفتى و نام خوب تو در هر كلام بود
تصوير ناتمام تو, نقش تمام بود
شب را هميشه دشمن خود مى شناختى
اما چراغ قلب تو ياقوت فام بود
بانگ اذان به گنبد افلاك مى رسيد
آن لحظه اى كه قصد تو در احترام بود
زخمى به سينه داشتى از هجر آفتاب
زخمى كه در كلام تو چون التيام بود
بر چهره هاى رهگذران دوختى نگاه
آرى سكوت بود, ولى صد پيام بود
تو در ميان هلهله تا شهر آمدى
بدرود زود تو مثل سلام بود
اسدالله حيدرى ـ نهاوند


دستخط شاعرانه
دكتر سيد حسن امين (انگلستان): نامه مهرآميز جناب عالى, در حقيقت معرفى شاعرى است گمنام با نام مرحوم سيد محمد رضا خليلى سبزوارى, كه شعرهايش حكايت از باورداشت و اعتقاد او به انقلاب اسلامى دارد. خليلى در سال 1295 خورشيدى در خاندان سيادت و روحانيت متولد شده و در آبان 1367 در همان شهر بدرود حيات گفته است. ولى چون شعر ارسالى بسيار ديرتر از بهمن ماه به دستمان رسيد و به دليل مناسبتى بودن شعر, اميدواريم بتوانيم در فرصت آينده از آن بهره ببريم.

O جهانگير ايزدى (مرودشت): شعرهاى ارسالى نشانگر عمق احساسات جناب عالى است. اميدواريم باز بتوانيم از شعرهايتان استفاده ببريم.

O عباس احمدى (اصفهان): مثنويهاى بلند جناب عالى, نشان از همت شما دارد. اميد كه عمرتان چون مثنوىهايتان باشد.

O خواهر مرضيه حاجيان فضلى (آبادان):خواهر ارجمند, شعر ارسالى كه در قالب مثنوى سروده ايد, با مضامين امروزين هماهنگ بود, اما در چندين بيت پا را از حيطه وزن فراتر نهاده و حصار وزن را شكسته ايد; اگر شاعر خود را ملزم مى كند كه با روش كلاسيك شعر بگويد, لاجرم بايد وزن و قافيه را مراعات كند.
… با تو دل سرور پيدا كرد
نور در دل حضور پيدا كرد
با تو فرياد يكصدا مى شد
با تو قلبم پر از خدا مى شد…

O ارشد (مرند): براى آشنايى بيشتر با شعر; بويژه با وزن و قافيه كه در شعر كلاسيك جزو اركان به حساب مىآيند, مى توانيد ديوان حافظ شيرازى را از گوشه اتاقتان برداريد و شباهنگام و بامدادان با صدايى بلند آن را بخوانيد, مسلما طنين طنطنه شعرهاى حافظ در دهليز جانت ماندگار خواهد ماند.

O ايرج فتح اللهى (تهران): دوست ارجمند و شاعر, شما وزن و قافيه را رعايت مى كنى, اما مضمون يابى و غور كردن در معناى كلمات و عبارات نيز شرط يك شعر خوب است. شعر شما تا رسيدن به يك سروده ناب چند قدمى بيش فاصله ندارد.

O حسين چوبدار (جنداب نيشابور): ما از آن همه ذوق سرشارى كه شما در شعرهايتان ابراز داشته ايد به سر شوق آمديم. اميدواريم كه همچنان سرزنده و پراشتياق به سرودن ادامه دهيد.

O على گلايرى ((فانى)): مثنوىعشقيه حضرت عالى,سرشار از عشق و بندگى به درگاه بى نياز بود. دلتان پر از عشق حق باد.

O على كيانلويى (آبادان): دوست گرامى, در مورد غزل ((همرهنگ دريا)) حرفهايى در دو شماره پيش با شما در ميان گذاشتم. منظور اين حقير اين بود كه شعر, مثل نردبانى كه تك تك پله هايش ما را به اوج مى برد, بايد به همديگر كمك برسانند و زير بازوى همديگر را بگيرند. مصرعهاى يك شعر اگر آن جوهره شاعرانه و استحكام لفظى و معنايى را نداشته باشند نمى تواند شعر را به اوج برساند. اين غزل حافظ را از ديوانش پيدا كن و بخوان, تا به منظورم دست يابى:
((زلف آشفته و خوى كرده و خندان لب و مست
پيرهن چاك و غزل خوان و صراحى در دست…))
حافظ در اين غزل كاملا محور عمودى شعر را حفظ كرده است و غزل حول محور يك چيز دور مى زند و از پراكنده گويى و اين كه هر بيتش يك معنايى را برساند, برحذر است.

O ابوالحسن عمرانى (لامرد): چهار پاره اى به نام ((تمناى دل)) دستمايه اى كه آن جناب, براى اين ماه باغ آفتاب, ارسال داشته اند. چهار پاره گويى در زمانى; يعنى دهه چهل و در هياهوى نوآورىهاى شعرى سر بر آورد و شاعرانى چند رد آن را گرفتند. در چهار پاره كه بيشتر حالت روايتى دارد, شاعر تلاش دارد با كش دادن روايت خود و با تصاويرى از طبيعت كه بيشتر در ابيات آغازين آن به چشم مى خورد, خواننده را با خود همراه سازد, تا انتهاى شعر كه شاعر گريز مى زند و مراد خويش را به رخ خواننده مى كشاند. اين قالب در سالهاى جنگ تحميلى رونق گرفت, ولى دولت مستعجل بود; امروز اما نوبت غزل است!

پاورقي ها:پى نوشت : 1 ) نقد و تحليل ادبيات انقلاب اسلامى دكتر منوچهر اكبرى, ج1, سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى, 1371. 2 ) گاهنامه شعر, (چشم بيمار) مجموعه اشعار, حوزه هنرى سازمان تبليغات اسلامى, 1368. 3 ) نور ناب, مجموعه شعر, روحانيان حوزه هاى علميه, دفتر تبليغات اسلامى, 1368. 4 ) گاهنامه شعر, بر تربت خورشيد, دفتر سوم, حوزه هنرى سازمان تبليغات اسلامى,, 1368. 5 ) بر سنگ فرش ياد, صابر امامى, نشر زلال, 1369. 6 ) سوگنامه, برگزيده اشعار شاعران معاصر در سوگ امام, موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى,1369. 7 ) ريحانه الادب, ج2, ص28 و 29.