((و لقد ارسلنا رسلا من قبلك و جعلنالهم إزواجا و ذريه و ما كان لرسول ان يإتى بآيه الا باذن الله لكل اجل كتاب;(1) ما پيش از تو (نيز) رسولانى فرستاديم; و براى آنها همسران و فرزندانى قرار داديم; و هيچ رسولى نمى توانست معجزه اى بياورد مگر به فرمان خدا! هر زمانى نوشته اى دارد. (براى هر كارى, موعدى مقرر است)))!
اين آيه مطالبى را در بر داشت:
مطلب اول: بشر نبودن رسول
آنان مى گفتند رسالت با بشريت سازگار نيست, يعنى ممكن نيست انسان رسول باشد و داراى همسر و فرزند, اين شبهه و پاسخ آن به تفصيل گذشت.
مطلب دوم: تقاضاى معجزه
مى گفتند: اگر تو رسولى بايد معجزه اى بياورى. اين تقاضا براى آن بود كه قرآن كريم يا معجزات ديگر حضرت را براى اعجاز كافى نمى دانستند. اين مطلب هم در همين سوره رعد مكررا مورد بحث قرار گرفت و آيات ديگرى هم آن را تبيين كرد كه اعجاز در اختيار خداست و لاغير. انبيا اگر معجزه مىآورند به اذن الله است گرچه هيچ پيامبرى بدون معجزه مبعوث نمى شود اما معجزه هايى كه ديگران آنها را پيشنهاد مى دهند بايد به اذن الله باشد و از طرفى هم بسيارى از اين تقاضاها جنبه استهزا و اذيت داشت چون واقعا نمى خواستند ايمان بياورند, مثل جريان معجزه ثمود كه ناقه را از دل كوه بيرون آورد, ولى باز ايمان نياوردند. بسيارى از انبيا به پيشنهاد و تقاضاى امتشان, معجزه آوردند ولى قبول نكردند.
معجزه هايى كه مردم پيشنهاد مى دادند دو قسمت بود: يك قسمت به عنوان اصل دليل نبوت و اعجاز, قسمت ديگر, به عنوان اين كه به پيامبرشان مى گفتند تو ما را مى ترسانى و مى گويى اگر ما ايمان نياوريم گرفتار فلان عذاب خواهيم شد, آن عذاب را بياور. آن عذاب هم به عنوان يك آيه و معجزه خواهد بود كه رسالت او را تصديق مى كند نظير آنچه در سوره هود بيان شده است كه: قوم نوح به آن حضرت گفتند: ((قالوا يا نوح قد جادلتنا فاكثرت جدالنا فإتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين)),(2) تو با ما به مجادله برخاستى, ما را هم تهديد مى كنى كه اگر به تو ايمان نياوريم گرفتار عذاب خواهيم شد, اگر در دعوايت راستگويى, آن تهديد را عملى كن, اگر مى گويى بر ما عذاب نازل بشود عذاب را بياور.
بنابراين, پيشنهاد معجزه گاهى آن معجزه اى است كه تصديق رسالت به آن بسته است و زمانى پيشنهاد معجزه اى است كه درباره آن تهديدهايى است كه انبيا مى كردند كه مى گفتند اين را بياور. جواب در هر دو حال يكسان است و آن اين كه: هرگونه آيت و معجزه اى به اذن الله است, لذا وقتى عيساى مسيح ـ سلام الله عليه ـ معجزات خود را تبيين مى كند همه را به اذن الهى استناد مى دهد: ((انى اخلق لكم من الطين كهيئه الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله و ابرىء الاكمه و الابرص و احى الموتى باذن الله))(3)
آن اذن, كه يك امر تكوينى است, موانع را برطرف و مقتضيات را موجود مى كند و باعث تحقق شىء است, اذن خدا هم صفت فعل اوست نه نظير انسان كه اجازه مى دهد يعنى راضى مى شود كه يك وصف نفسانى باشد كه قبلا اين وصف نفسانى نبوده بعدا پيدا شده است, اذن خدا همان فعل خداست. اگر گفته شد هيچ كارى بدون اذن خدا نيست يعنى هيچ كارى بدون ايجاد و آفرينش خدا نيست نه اين كه يك اذن لفظى هست بعد شخصى كه اين اذن را شنيده كار انجام مى دهد اين اذن خدا صفت ذات نيست بلكه صفت فعل است و صفت فعل را از مقام فعل انتزاع مى كنند نظير امر خدا, اين امر خدا هم كه كلمه و لفظ نيست بلكه همان ايجاد و آفرينش است كه ما از او امر انتزاع مى كنيم اين جا هم همان ايجاد و آفرينش است كه از او اذن انتزاع مى كنيم, قهرا تمام كارها به اذن الله خواهد بود.
جوابى كه نوح ـ سلام الله عليه ـ داده است اين است: ((قال انما يإتيكم به الله ان شإ و ما انتم بمعجزين)),(4) خدا بايد آن عذاب را بياورد مگر به دست من است؟ من اين تهديد را از طرف خدا به شما رساندم و يقين دارم عمل مى كند اما چه وقت؟ خودش مى داند و عمل هم به دست اوست ((قال انما يإتيكم به الله ان شإ)), آن روز و لحظه اى كه خداى سبحان بخواهد آن تهديد را عملى كند شما نمى توانيد او را عاجز كنيد و جلوى اجراى اراده حق را بگيريد. بنابراين هر آيه و معجزه اى كه در نظام بخواهد واقع بشود چه از باب انجام وعده ها و يا تهديدها يا به عنوان اصل تصديق رسالت, همه به اذن الله است: ((و ما كان لرسول ان يإتى بآيه الا باذن الله))
آن چه كه در سوره هود گفته شد با آيه سوره رعد مخالفت ندارد, زيرا در آيه محل بحث (در سوره رعد) عمل را به رسول نسبت مى دهد منتها به اذن خدا, در سوره هود منحصرا به خدا نسبت مى دهد; در سوره هود اين چنين فرمود: ((قال انما يإتيكم به الله ان شإ)) كه منحصرا به خدا نسبت مى دهد فقط خدا مى تواند انجام بدهد, در آيه محل بحث سوره رعد مى فرمايد: ((هيچ رسولى نمى تواند آيه بياورد مگر به اذن الله)) كه فعل را به رسول نسبت مى دهد چون اين عامل قريب است و خداى سبحان علت كل, هم مى توان فعل را به فاعل قريب نسبت داد و هم به علت اصلى و لذا فرمود: ((و ما كان لرسول ان يإتى بآيه الا باذن الله)).
مطلب سوم : شرايط معجزه و اذن خدا
گرچه هيچ كارى بدون اذن حق نيست اما اين چنين نيست كه بى حساب باشد و هر وقت خدا اذن بدهد بلكه ((لكل اجل كتاب)) براى هر مدت معين و وقت مشخصى يك برنامه ضبط شده است, چه هنگام و در چه شرايطى بايد اين معجزه واقع بشود؟ براى آن يك كتاب است, كتاب يعنى ثبت و ضبط.
آن گاه اين كتاب را دو قسمت مى كند: كتاب محو و اثبات كه قابل تغيير و تبديل است, و ام الكتاب كه ثابت است. اين كه فرمود: ((لكل إجل كتاب)) يعنى براى هر وقتى كتابى است, و وقت هر چيز در آن كتاب الهى تنظيم شده است. يك اصل كلى در قرآن است كه هيچ چيزى را خدا نيافريد مگر با قدر معين: ((انا كل شىء خلقناه بقدر))(5) يا ((و كل شىء عنده بمقدار))(6) اينها جزء اصول كليه نظام است كه چيزى در جهان خلق نمى شود مگر با اندازه معين, اگر قدر و اندازه معين است يك سابق و لاحقى دارد تا سابقيها محقق نشده اند نوبت به او نمى رسد و تا او محقق نشود نوبت به بعدى نمى رسد, زيرا ((كل شىء عنده بمقدار)) آن آيه سوره حجر هم به عنوان يك اصل كلى بيان مى كند كه: ((و ان من شىء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم))(7) پس هر چيزى اندازه اى دارد اگر هر چيزى اندازه اى دارد تا قبلى ها كه به منزله علل مقدمند يافت نشوند نوبت به آن نمى رسد و او هم در رديف علل بعديهاست تا او يافت نشود نوبت به بعدى نمى رسد, اين اصل كلى است.
آن گاه همين اصل كلى را در موارد گوناگون راجع به ايمان و كفر, مرگ و زندگى, آمدن معجزه و خاتمه بخشيدن به عمر مستكبران و مانند آن در موارد مختلف بر اساس اين اصل كلى آيه نازل مى كند; مثلا در سوره آل عمران درباره مرگ اين چنين مى فرمايد: ((و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله))(8) هيچ كسى نمى ميرد مگر به اذن الهى, اين مرگ كه يك پديده است به علل قبلى استناد دارد تا علل قبلى فراهم نشود مرگ محقق نمى شود همچنان كه حيات هم اين چنين است, اگر موت و حيات را خدا خلق كرد ((خلق الموت وا(9)لحيوه)) و اگر فرمود ما همه چيز را با قدر و اندازه آفريديم پس موت و حيات با قدر و اندازه خلق شده است, زيرا موت و حيات مخلوق حق است و هرچه مخلوق حق است با قدر و اندازه است پس موت و حيات با قدر و اندازه است. اگر فرمود: ((خلق الموت و الحيوه ليبلوكم)) پس مرگ و زندگى دو مخلوق اند. اگر فرمود: ((انا كل شىء خلقناه بقدر)) پس براى هر مخلوقى قدر و اندازه معينى است, بنابراين نتيجه مى گيريم: براى مرگ و زندگى, قدر و اندازه معينى است. اين طور نيست كه حيات و موت هر شخصى هر لحظه واقع بشود و حسابى در كار نباشد, لذا در آيه سوره آل عمران مى فرمايد: ((و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله)) و چون خداى سبحان كه اذن مى دهد, اذن او همان آفرينش اوست و آفرينش او نظم دارد, از اين رو فرمود: ((كتابا موجلا)) يك نظام تثبيت شده اى است كه براى او زمان يا اجل و مقدار معينى تنظيم شده است. اين طور نيست كه بتوان مرگ و حيات را جلو يا عقب برد, همه اين علل در تحقق آن معلول نقش دارند. بعضى از مرگها قابل تقدير و تبديل است كه آن در لوح محو و اثبات است و تغيير و تبديلش هم با نظم خاصى است كه اگر آن نظم, كارهايى مثل صله رحم, صدقه, دعا و مانند آن بود, عمر طولانى, و اگر نبود, كوتاه مى شود. اين اصل كه سعه و ضيق عمر اشخاص به اين علل ارتباط دارد تغييرناپذير است.
بنابراين, اصل موت يك كتاب موجلى دارد كه خداى سبحان با اذنش آن كتاب موجل را تنظيم كرده است; كتاب يعنى ثبت نه دفتر, هر جا تثبيت شد او كتاب است. بر اساس همين اصل كلى در سوره نبإ فرمود: ((و كل شىء احصيناه كتابا))(10) ما هر چيزى را در يك كتاب تنظيم و تثبيت كرديم و براى آن شماره گذاشتيم. اين چنين نيست كه بتوان جاى آن را عوض كرد يا ديگرى در تغيير آن نقش داشته باشد, براى هر چيزى اندازه اى است.
نظام, نظام عليت و معلوليت است: ((إبى الله ان يجرى الامور الا باسبابها)) و تا علت محقق نشود معلول محقق نمى شود پس ممكن نيست چيزى در عالم بى حساب يافت شود. آن گاه درباره اين كتاب كه همه چيز در كتاب هست آوردن معجزه و نزول عذاب و به حيات يك قوم خاتمه دادن هم داراى كتاب است, اين چنين نيست كه بى حساب بشود به حيات يك قومى خاتمه داد. هر جريانى را كه انبياى الهى خبر مى دهند براى آنها يك قرارگاه مشخصى است, در سوره انعام از آيه64 به بعد اين چنين آمده است: ((قل هو القادر على ان يبعث عليكم عذابا من فوقكم او من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعا و يذيق بعضكم بعث بعض انظر كيف نصرف الايات لعلهم يفقهون))(11) در برابر اين منكران بگو: خداى سبحان مى تواند عذابهاى گوناگونى بر شما مسلط كند, هم از بالاى سرتان (نظير صاعقه) يا از زير پاهايتان (مثل زلزله يا سيل) يا شما را گروه گروه درهم افكند و خشم گروهى را به گروه ديگرى بچشاند, بنگر كه آيات را چگونه بيان مى كنيم, باشد كه دريابند.
در ادامه اين تهديد مى فرمايد: ((و كذب به قومك)), قوم تو سخنت را تكذيب كردند ((و هو الحق)) در حالى كه گفته تو حق است ولى اين مطلب را به آنها برسان كه:1 ((قل لست عليكم بوكيل)), من كه بر شما وكيل نيستم كه كار شما به دست من باشد من فرستاده خدا به سوى شما هستم نه اين كه كار شما به دست من باشد كه هر چه را گفته ايد فورا بياورم, من موكل بر شما نيستم من رسول به طرف شمايم.
:2 اما آن حوادثى كه گفتيم ((لكل نبإ مستقر و سوف تعلمون)) هر خبرى يك قرارگاهى و يك حسابى دارد چه وقت قرار مى گيرد و واقع مى شود؟ بعدا خواهيد فهميد كه واقع مى شود. من يقين دارم آن چه را خداى سبحان فرمود واقع مى شود اما كى براى هر گزارشى يك قرارگاهى است, فعلا به نام گزارش و تهديد است چه وقت واقع مى شود؟ در جاى خودش مشخص است, چون ((لكل اجل كتاب)) براى هر چيزى يك موقع مقررى است.
پس اولا: هيچ معلولى بدون علت يافت نمى شود و ثانيا: هيچ معلولى با تحقق علت تإخير ندارد لذا ((اذا جإ اجلهم فلايستإخرون ساعه و لايستقدمون))(12) اين يك نمونه اى است كه درباره اجل گفته شده و الا همه حوادث اين چنين است هيچ حادثه اى نيست كه قبل از علتش يافت بشود و هيچ حادثه اى نيست كه با تحقق علت تإخير داشته باشد.
اين بيان قاطع انبياست كه گاهى به صورت نقل كلام نوح ـ سلام الله عليه ـ گاهى به صورت نقل كلام رسول خاتم ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ و گاهى به عنوان اصل كلى بيان مى شود كه: ((و لكل اجل كتاب)) چون مناسب با جمله قبل هم همين بحث هست پس ((لكل اجل كتاب)) به اين معنا خواهد بود.
رد يك احتمال
با اين توضيح, مشخص مى شود كه معناى ((لكل اجل كتاب)) آن احتمالى نيست كه مرحوم شيخ ـ رضوان الله عليه ـ در ((تبيان)) داده است كه اين ((لكل اجل كتاب)) از باب تقديم و تإخير است يعنى ((لكل كتاب اجل)) براى هر كتابى مدت و دوره اى است: هر يك از كتابهاى تورات, انجيل و ديگر كتب آسمانى مدتى دارند تا نوبت به قرآن مى رسد. اين كه يهوديان اعتراض مى كردند كه چرا تورات ما فعلا مطرح نيست جوابش اين است كه: ((لكل كتاب اجل)) يعنى هر كتابى دوره اى دارد.
اما واقع اين است كه اين آيه در مقام بيان آن مطلب نيست تا ما بگوييم از باب تقديم و تإخير است بلكه در مقام جواب آنهاست. آنان به پيامبر گفتند كه بايد آيه و معجزه بياورى؟ خداى سبحان دو مطلب فرمود: يكى اين كه معجزه به اذن الله است و آوردن آن به دست هر كس نيست و وجود مبارك رسول خدا هم مجراى فيض خالقيت است. و مطلب دوم اين كه: آوردن معجزه گرچه به دست خداست ولى خداى سبحان با نظم كار مى كند چون ((ان ربى على صراط مستقيم))(13) چه وقت مصلحت هست؟ چه موقع بايد آن معجزه انجام پذيرد؟ اين را خدا مى داند: عمده مطلب مربوط به آيه بعد است كه فرمود: ((يمحوالله ما يشإ و يثبت و عنده ام الكتاب)) معناى ((محو و اثبات)) و ((ام الكتاب)) و رابطه آن دو با هم, از مباحثى است كه به خواست خدا بعدا طرح خواهيم كرد.
پاورقي ها:پاورقيها: 1 ) رعد (13) آيه38. 2 ) هود (11) آيه32. 3 ) آل عمران(3) آيه49. 4 ) هود(11) آيه33. 5 ) قمر(54) آيه49. 6 ) رعد(13) آيه8. 7 ) حجر(15) آيه21. 8 ) آل عمران(3) آيه145. 9 ) ملك (67) آيه2. 10 ) نبإ (78) آيه29. 11 ) انعام(6) آيات64 ـ 67. 12 ) يونس(10) آيه49. 13 ) هود(11) آيه56.