وصيت رسول خداص به على ع


قسمت اول

وصاياى رسول خدا به اميرمومنان و ساير اصحاب, كه در كتابهاى تاريخى و روايى, در قالب سخنانى پندآموز, گرد آمده بسيار است, ليكن مقصود ما از وصيت در اين بحث, معناى خاص اين كلمه است, يعنى همان كه در عرف متداول مردم ما به آن ((وصيت)) گفته مى شود. بنابراين مطالبى كه در پى مىآيد بخشى از وصايايى است كه پيامبر خدا(ص) پس از اين كه از خبر رحلت خود آگاه مى گردد, به مسلمانان و اهل بيت خود ابراز مى كند كه از جمله مهمترين آنها وصيت به على(ع) است و با وى عهد مى بندد كه همه را به جاى آورد.

آگاه شدن پيامبر اكرم(ص) از وفات خود
امام صادق(ع) فرمود: خبر مرگ پيامبر(ص) را به وى دادند, در حالى كه كاملا سالم بود و كسالتى نداشت, اين خبر را فرشته وحى براى آن حضرت(ص) آورد.
رسول خدا(ص) چون اين خبر بدانست فرمود كه ندا در دهند و مردم را براى نماز جماعت گرد آورند و امر كرد كه مهاجرين و انصار با سلاح در مسجد حاضر شوند, پس آن جناب بر منبر برآمد و مسلمانان را از خبر رحلت خويش آگاه ساخت و سپس گفت:
((من حاكمان پس از خود را تذكار مى دهم كه بر جماعت مسلمانان رحم كنند و بزرگان آنها را احترام نمايند و ناتوانان را يارى رسانند و عالمان ايشان را بزرگ دارند و مسلمانان را نزنند كه خوار گردند و آنان را فقير نسازند تا كافر گردند و در سراى خويش بر مردمان نبندند كه قويدستان, بينوايان را بخورند و امت مرا به جنگهاى بى حاصل نكشانند تا نسل ايشان نابود شود.))
آن گاه فرمود: ((هر آينه پيام خويش رساندم و نصيحت خود گفتم و همگان شاهد باشيد!))(1)
در مورد اين كه آيا خبر رحلت به وسيله آيات قرآن به رسول خدا(ص) رسيد يا نه؟ ((ابن عباس)) و ((سدى)) گويند: هنگامى كه اين آيه شريفه نازل شد: انك ميت و انهم ميتون; همانا كه تو اى پيامبر(ص) خواهى مرد و آنان نيز مى ميرند.(2) رسول خدا(ص) فرمود: ((كاش وقت مرگ خويش را مى دانستم!)) وقتى آيات شريفه سوره مباركه نصر نازل گشت: اذا جإ نصر الله والفتح و رإيت الناس يدخلون فى دين الله افواجا فسبح بحمد ربك واستغفره انه كان توابا. پيامبر اكرم(ص) هرگاه تكبير نماز را مى گفت, پيش از قرائت, عرضه مى داشت: ((سبحان الله و بحمده, إستغفر الله و اتوب اليه.))
از رسول خدا(ص) سبب اين كار را پرسيدند. فرمود: بدانيد كه خبر مرگم به من رسيده است! بعد به سختى گريست. گفتند: ((اى رسول خدا(ص) آيا شما از ترس مرگ مى گرييد, در حالى كه پروردگار گناهان گذشته و آينده شما را بخشيده است!؟))
فرمود: ((پس هول قيامت و فشار قبر و تاريكى گور چه مى شود؟))
پس از نزول اين سوره رسول خدا يك سال ديگر بزيست تا اين كه مريض شد به همان مرضى كه در طى آن درگذشت و آن روز شنبه يا يك شنبه از ماه صفر بود كه نخستين بار, درد اين بيمارى كه وى را از پاى درافكند احساس نمود, پس دست اميرمومنان(ع) را گرفت و رو به سوى بقيع نمود و جماعتى از مردم در پى او روان شدند و پيامبر(ص) به آن گروه فرمود: ((به من فرمان داده شده است كه براى مردگان بقيع طلب آمرزش نمايم!))
آنان رفتند و چون مقابل قبرها رسيدند, رسول خدا(ص) خطاب به مردگان گفت: سلام بر شما باد اى اهالى گورها! شما آسوده ايد از آنچه زندگان را در رسيده است. فتنه ها چون پاره هاى شب تاريك روى آورده اند, به گونه اى كه آخر آنها اول آنها را دنبال مى كند[ پيوسته و در پى هم مىآيند].
پيامبر(ص) بعد از آن مدتى طولانى براى مردگان طلب آمرزش كرد, آن گاه رو به على(ع) نمود و فرمود: ((جبرئيل(ع) هر سال يك بار قرآن را بر من عرضه مى كرد اما امسال دوبار چنين كرده است و من اين كار را نشانه فرا رسيدن اجل خويش مى دانم! يا على(ع) به راستى كه خداوند مرا مخير كرد كه بين صاحب شدن گنجهاى دنيا و جاودانه بودن در آن و بين رسيدن به بهشت, يكى را برگزينم و من ديدار با پروردگارم و بهشت را اختيار نمودم!(3)))
البته بر طبق حديثى كه از ((عبدالله بن مسعود)) نقل شده است, پيامبر(ص) يك ماه قبل از مرگ خود, خبر وفات خويش را به مسلمانان داده است. عبدالله بن مسعود مى گويد: محمد(ص) محبوب ما و پيامبرمان ـ كه جان من و پدر و مادرم فداى او باد ـ يك ماه پيش از رحلتش, خبر مرگ خود را به ما داد و چون زمان فراق و جدايى نزديك شد, ما را در خانه اى گرد آورد و با چشمانى اشك بار ما را نگريست و فرمود:
((آفرين بر شما! خداوند شما را زنده بدارد و حفظ نمايد و يارى رساند و سود بخشد و راهنمايى كند و توفيق ارزانى دارد و سلامتى دهد و پذيراتان گردد و روزى عنايت فرمايد و بر ديگران برترى بخشد.
وصيت مى كنم شما را به تقواى الهى و از پروردگار مى خواهم كه ياريتان دهد. به راستى كه من شما را آشكارا از عقوبت پروردگار مى ترسانم و زنهار مى دهم كه در برابر خدا و در مورد بندگان و سرزمينهايش سركشى نكنيد. همانا كه خداوند تعالى خطاب به من و شما فرموده است: تلك الدار الاخره نجعلها للذين لايريدون علوا فى الارض و لافسادا والعاقبه للمتقين; آن سراى آخرت است كه ما براى كسانى قرار داده ايم كه در زمين سر سركشى و فساد را ندارند و فرجام نيكو از آن پرهيزگاران است.(4) و نيز فرموده است: إليس فى جهنم مثوى للمتكبرين; آيا در جهنم جايگاهى براى متكبران وجود ندارد؟))(5)
مسلمانان از پيامبر(ص) پرسيدند: ((اى رسول خدا(ص) اجل شما چه هنگام است؟))
فرمود: ((مرگ من نزديك شده است و من به سوى پروردگارم و سدره المنتهى و جنه المإوى رهسپار مى گردم… .))
گفتند: ((چه كسى شما را غسل خواهد داد؟))
فرمود: ((برادرم على(ع) و اهل بيت من هر كدام كه نزديكتر به منند.))(6)

بيمار شدن رسول خدا(ص)
ابن اسحاق گويد: رسول خدا(ص) در ماه ذى حجه از حجه الوداع بازگشت و بقيه اين ماه و محرم و صفر را در مدينه اقامت كرد و ((اسامه بن زيد)) را فرمان داد كه با لشكرى كه همه مسلمانان در آن شركت داشتند به جنگ روميان رود. مردم در كار تدارك سپاه و حركت لشكر بودند كه رسول خدا(ص) بيمار شد به همان بيمارى كه با آن درگذشت و به سوى آنچه خداوند از فضل و رحمت خود براى آن جناب اراده فرموده بود رهسپار گرديد. هنگام بيمارى وى چند روزى به پايان ماه صفر مانده بود يا اين كه اوايل ربيع الاول بود و در آغاز بيمارى پيامبر(ص) بود كه حضرت(ص) با جمعى از يارانش به سوى بقيع رفت و براى اهل آن طلب مغفرت و آمرزش نمود.(7)
در اين كه تاريخ دقيق بيمارى حضرت(ص) چه روزى بوده است بين سيره نويسان اختلاف(8) است و گفته شده كه مدت بيمارى رسول خدا(ص) نزديك به دو هفته به طول انجاميد كه نخست هر شب را پيامبر(ص) نزد يكى از زنان خود مى گذراند تا اين كه عايشه از ديگر زنان حضرت(ص) خواهش كرد كه رسول خدا(ص) در خانه وى بسترى گردد كه آنان نيز موافقت نمودند.
در طى روزهاى بيمارى كسانى كه بيشتر از همه در خدمت پيامبر(ص) بودند على(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسين(ع) و برخى از خويشاوندان نزديك حضرت(ص) نظير عباس عموى پيامبر بودند, زيرا باقى مسلمانان و سران مهاجر و انصار را رسول خدا(ص) فرموده بود كه با لشكر اسامه حركت كنند و در مدينه باقى نمانند. بنابراين بهترين راه براى فهميدن اين كه در اين روزهاى پايانى عمر پيامبر(ص) در خانه او چه گذشت و او با خويشان و نزديكان خود چه گفت, رجوع به روايات ائمه اطهار(ع) و به ويژه احاديثى است كه از طريق على(ع) به دست ما رسيده است.

احاديثى در فضل على (ع)
يكى از مطالب قابل توجه اين است كه هرچه پيامبر(ص) به پايان عمر شريف خود نزديك مى شد, مى كوشيد كه بيشتر از گذشته درباره مقام و فضيلت اميرمومنان سخن بگويد و مردم را آگاه سازد; براى نمونه سه روايت نقل مى شود كه زمان صدور آنها هنگامى است كه پيامبر اكرم(ص) در بستر بيمارى افتاده بود:
1ـ جابر بن عبدالله انصارى گويد: رسول خدا(ص) در بيمارى آخر عمر خود, فاطمه(س) را گفت: ((پدر و مادرم فداى تو باد! كسى را به سوى همسرت على بفرست و او را نزد من فرا خوان.))
فاطمه(س) به حسين(ع) فرمود: پيش پدرت برو و به وى بگو: جدم تو را مى خواند.
حسين(ع) به جانب پدر شتافت و او را آگاه كرد اميرمومنان(ع) به خدمت پيامبر خدا(ص) شرفياب گشت در حالى كه فاطمه(س) در كنار وى حضور داشت و بر آن حضرت(ص) گريه مى كرد و مى گفت: ((واى از اين اندوه! اندوه بيمارى تو اى پدر!)) و پيامبر(ص) مى فرمود: ((پس از اين روز ديگر بر پدر تو رنج و اندوهى نيست!))
رسول خدا(ص) رو به على(ع) كرد و فرمود: ((يا على(ع) نزديك من آى.)) على(ع) پيش پيامبر(ص) آمد[ .حضرت به سبب ضعف زياد] فرمود: ((گوش خود را نزديك دهان من بياور!)) على(ع) چنين كرد.
پيامبر(ص) فرمود: ((اى برادر من! آيا سخن خداى تعالى را نشنيده اى كه در كتاب خود مى فرمايد: ((ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه; به راستى كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى نيكو انجام دادند آنان بهترين خلقند. ))(9)
على(ع) عرض كرد: آرى اى رسول خدا(ص) شنيده ام.))
فرمود: ((آنها تو و شيعيان تو هستيد كه مىآييد در حالى كه شريفان اهل محشريد و همه شما را مى شناسند. سيرابيد و از گرسنگى به دوريد. و باز آيا شنيده اى كه خداى متعال فرموده است: ((ان الذين كفروا من إهل الكتاب والمشركين فى نار جهنم خالدين فيها اولئك هم شر البريه; به راستى آنان كه از اهل كتاب كافر شدند و مشركان در آتش جهنم براى هميشه خواهند بود و ايشان بدترين خلقند.))(10)
على(ع)گفت: بلى, اى پيامبر خدا(ص).
فرمود: ((آنها دشمنان تواند كه روز قيامت مىآيند در حالى كه تشنگانند. شقاوت پيشگانى هستند كه به عذاب الهى گرفتار آمده اند و ايشان كافران و منافقانند. اين مقامات كه گفتم از آن تو و شيعيان توست و آن عذابها براى دشمنان تو و پيروان آنهاست.))(11)
2 ـ ((سليمان بن مهران)) از جعفر بن محمد(ع) و او از اميرالمومنين نقل مى كند كه فرمود: چون رسول خدا(ص) را وقت مرگ فرا رسيد مرا بخواند و هنگامى كه نزد وى حاضر شدم فرمود: ((اى على(ع) تو وصى من و خليفه ام بر خاندان و امتم هستى, در حيات من و پس از مرگم. دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست! دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست!
يا على(ع) هر كس امامت تو را پس از من انكار كند مانند آن است كه در زمان حياتم پيامبرى مرا انكار كرده باشد, زيرا تو از منى و من از توإم.))(12)
3 ـ عايشه مى گفت: هنگامى كه رسول خدا(ص) را وقت مرگ در رسيد و در خانه اش بسترى بود فرمود: ((دوست مرا فرا خوانيد!)) من ابابكر را صدا زدم چون بيامد حضرت(ص) به او نگاهى كرد و سرش را پايين انداخت و گفت: ((دوست مرا فراخوانيد!)) در پى عمر فرستادند چون حاضر شد پيامبر(ص) به وى نظرى افكند و باز فرمود: ((دوست مرا فرا خوانيد!)) من گفتم: واى بر شما على بن ابى طالب(ع) را خبر كنيد. به خدا سوگند كه پيامبر(ص) غير او را اراده نكرده است.
وقتى كه على(ع) خدمت پيامبر(ص) شرفياب شد و حضرت(ص) وى را ديد, پارچه اى را كه بر روى خود انداخته بود گشود و على(ع) را در كنار گرفت و همچنان در آغوش على بود تا جان سپرد.(13)

راز گفتن پيامبر(ص) با على(ع)
در اين قسمت دو روايت نقل مى گردد كه نشان مى دهد رسول خدا(ص) پيش از وفات خود, اميرمومنان(ع) را از رموز عالم هستى آگاه ساخته و علم بى پايان خويش را به وى منتقل نموده و درهاى دانش را به روى او گشوده است:
1ـ عبدالله بن عمر نقل مى كند: رسول خدا(ص) در آن مريضى كه در ضمن آن رحلت كرد فرمود: ((برادرم را نزد من بخوانيد.)) در پى على(ع) فرستادند. على(ع) از راه رسيد[ ونزد پيامبر(ص) بنشست] سپس آن دو روى خود را به سوى ديوار نمودند و پارچه اى بر سر خويش افكندند و رسول خدا(ص) با على(ع) راز مى گفت و مردم بيرون در خانه گرد آمده بودند.
وقتى على(ع) از نزد رسول خدا(ص) بيرون آمد, مردى وى را گفت: ((آيا رسول خدا(ص) با تو رازى را در ميان نهاد؟))
فرمود: ((آرى, هزار در از علم برويم گشود كه از هر در هزار در ديگر گشوده مى گردد!))
گفت: همه را فرا گرفتى؟
فرمود: ((بلى, فرا گرفته ام و به خوبى فهميده ام!))
پرسيد: پس مرا گوى كه دليل آن سياهى كه در ماه مشاهده مى گردد چيست؟
على(ع) فرمود: خداى عزوجل مى فرمايد: و جعلنا الليل و النهار آيتين فمحونا آيه الليل و جعلنا آيه النهار مبصره; ما روز و شب را دو نشانه[ براى اثبات قدرت خود] قرار داديم سپس نشانه شب[ ماه] را محو نموديم و نشانه روز[ خورشيد] را روشنى بخش ساختيم.(14)
آن مرد گفت: ((به راستى كه خوب فهميده اى يا على(ع)!))(15)
2ـ ((إصبغ بن نباته)) گويد: شنيدم كه اميرمومنان مى فرمود: ((همانا كه رسول خدا(ص) هزار باب از حلال و حرام, مرا آموخت و نيز آنچه را در عالم اتفاق افتاده است يا در آينده به وقوع مى پيوندد تا روز قيامت. از هر باب از آموخته هاى من هزار در دانش برويم گشوده مى شود, تا جايى كه دانش مرگها و بلاها و فصل الخطاب نزد من است.))(16)
ادامه دارد

پاورقي ها:پى نويسها: 1 ) يعقوب بن اسحاق بن كلينى, اصول كافى, ج1, ص406. 2 ) زمر (39) آيه30. 3 ) ابن شهر آشوب, المناقب آل ابى طالب(ع), (انتشارات علامه, قم خيابان حضرتى) ج1, ص234 و 235 و شيخ مفيد, الارشاد (انتشارات مكتبه بصيرتى, قم خيابان ارم) ص94 ـ 98 و ابى على الفضل بن الحسن الطبرسى, اعلام الورى (الناشر دارالمعرفه, بيروت, 1399 هـ ـ 1979م) ص140. 4 ) قصص (28) آيه83. 5 ) زمر (39) آيه60. 6 ) ابى جعفر محمد بن الحسن الطوسى, الامالى (تحقيق قسم الدراسات الاسلاميه ـ موسسه البعثه دار الثقافه, قم) ص206 شماره 4/354 و محمد بن حسن ديار بكرى, تاريخ الخميس (موسسه شعبان, بيروت) ج2, ص160. 7 ) ابن هشام, السيره النبويه (دار احيا التراث العربى, بيروت) ج4, ص291. 8 ) تاريخ الخميس, ج2, ص160 ـ 161. 9 ) بينه (98) آيه6. 10 ) همان, آيه7. 11 ) ابى القاسم فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفى, تفسير فرات الكوفى, تحقيق محمد الكاظم, (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى, تهران, 1410 هـ ـ 1990م) ص585, شماره 755ـ10. 12 ) شيخ صدوق , كتاب الخصال (انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم) ج2, ص652, شماره53. 13 ) مناقب آل ابى طالب, ج1, ص236 به نقل از طبرى و سمعانى. 14 ) اسرإ (17) آيه12. 15 ) شيخ صدوق, كتاب الخصال, ج2, ص643, شماره 23. محاالشىء: إذهب إثره; محو كردن يك شىء به معناى از بين بردن اثر آن است و المحو: السواد الذى فى القمر كان ذلك كان نيرا; محو در لغت عرب همچنين به سياهيى گفته مى شود كه در ماه ديده مى شود چنان كه گويى, ماه مانند خورشيد درخشنده بوده, ليكن اثرش كه همان نور آن بوده است محو شده است. نگاه كنيد به لسان العرب, ابن منظور, (دار احيإ التراث العربى, بيروت, الطبعه الاولى, 1408 هـ ـ 1988م) ج13, ماده محو. 16 ) كتاب الخصال, ج2, ص643, شماره22.