اشاره:
زندگى سراسر درخشان رسول گرامى اسلام از آغاز تا پايان ـ به ويژه در عصر 23 ساله نبوت ـ گنجينه اى عميق و بى نظير فرهنگى ـ سياسى است, كه در تمام تاريخ بشر, مانندى ندارد, و هر بعدى از آن, آموزنده درسهاى بزرگ و عميق زندگى سالم بشرى است. با كمال تإسف كم توجهى به زندگى سازنده پيامبر اسلام(ص) موجب خسران وسيع, براى جهان و بشريت شده است, و بايد همه به پيشگاه مقدس آن بزرگمرد الهى, عذر تقصير بياوريم.
قبل از ذكر نمونه هايى از جلوه هاى رفتارى آن حضرت به گفتار چند تن از متفكران بزرگ جهان, در شإن پيامبر اسلام(ص) توجه كنيد, كه به گفته مولانا:
خوشتر آن باشد كه وصف دلبران
گفته آيد در حديث ديگران
((ولتر)) (1694 ـ 1779 ميلادى) دانشمند و نويسنده متفكر مشهور فرانسه مى نويسد: ((محمد بى گمان مردى بسيار بزرگ بود, و مردانى بزرگ را نيز در دامن فضل و كمال خويش پرورش داد. او قانونگذارى خردمند, جهانگشايى توانا, رهبرى دادگستر, پيامبرى پاك و پارسا بود, و بزرگترين انقلابهاى روى زمين را پديد آورد.))
نيز مى نويسد: ((آيين محمد(ص) هرگز تمايلات شهوانى را رواج نداد, محمد(ص) قانونگذارى خردمند بود كه مى خواست بشريت را از بدبختى و جهل و فساد رهايى بخشد, او تإمين منافع همه مردم روى زمين, از زن و مرد, كوچك و بزرگ, خردمند و بى خرد, سياه و سفيد, زرد و سرخ را در نظر گرفت.))(1)
((جرج برنارد شاو)) (1856 ـ 1950 ميلادى) نويسنده انديشمند و مشهور انگليسى مى نويسد: ((آيين محمد (ص) به خاطر خصلت حيات بخشى اش, تنها آيينى است كه استعداد آن را دارد تا تمام تغييرات و دگرگونيهاى عالم وجود را در خود جذب نمايد, و با مقتضيات هر عصر و زمانى تطبيق كند, من زندگى محمد(ص) را بررسى كرده ام, او مرد عجيبى است, وضع و مقام او بالاتر از آن است كه ضد مسيح باشد, او بايد به عنوان نجات دهنده بشريت, شناخته شود, به عقيده من اگر مردى مانند او, زمام رهبرى سراسر جهان جديد را به دست بگيرد, توفيق آن را مى يابد كه مسائل و حوادث جهان جديد را با شيوه جامعى كه موجب تإمين صلح و سلم و سعادت جهان است حل كند, به نظر من آيين محمد(ص) براى فرداى اروپا قابل قبول است, چنان كه براى امروز آن نيز قابل قبول مى باشد.))(2)
((توماس كارلايل)) (1795 ـ 1881 ميلادى) فيلسوف مشهور و دانشمند باانصاف انگليسى در كتاب قهرمانان كه آن را در سال 1841 ميلادى تإليف نموده, مى نويسد: ((زندگى محمد(ص) بر مبناى اصول حكيمانه اى بود, كه هر انديشمند بايد از آن پيروى كند, و در اين صورت به صراط مستقيم هدايت گام نهاده است… او پيامبر بر حق است و از سوى خداوند توانا و دانا آمده است… بعضى از مسيحيان با وارد كردن اين اتهام كه محمد(ص) آيين خود را با شمشير و سرنيزه, رواج داد, مى خواهند به آيين محمد(ص) ضربه بزنند, اين اتهام, نسبتى بسيار دور از حقيقت است, زيرا صاحبان اين اتهام بايد درست بينديشند كه نيرويى كه اين شمشير را از نيام بيرون كشيد و برق آن را بر فراز قله كوه هاى فرانسه, اسپانيا و كنگره طاق مدائن تا سمرقند و روى اهرام مصر در دست كسانى مانند موسى بن نصير و طارق بن زياد, يعنى فاتحان بزرگ, آشكار ساخت, كدام نيرو بود؟! بدون شك, آن نيرو, آيين (پرمحتوا و سازنده) محمد(ص) بود, نه زور شمشير. به نظر من, حق, وجود خود را به هر وسيله كه باشد آشكار خواهد ساخت.))(3)
اين گونه گفتار, كه از زبان متفكران بزرگ غيرمسلمان, شنيده مى شود, بيانگر آن است كه زندگى پيامبر اسلام(ص) و آيين او داراى محتوايى عميق, برنامه هايى سازنده, فرهنگى غنى و قابل قبول براى رشد و تعالى بشريت در راه تكامل حقيقى است.
پس از اين اشاره, چند فراز از زندگى درخشان پيامبر(ص) را مىآوريم:
دورى از امور شرك آلود
در آن هنگام كه پيامبر(ص) دوران كودكى را در نزد حليمه سعديه, كه مادر رضاعى آن حضرت بود مى گذراند, كمتر از پنج سال داشت, روزى به حليمه سعديه فرمود: ((اى مادر! چرا دو نفر از برادرانم را (منظور فرزندان حليمه بودند) در روز نمى بينم؟ ))
ـ آنها روزها گوسفندها را به چراگاه مى برند, اكنون در دشت هستند.
ـ چرا مرا همراه آنها نمى فرستى؟
ـ آيا دوست دارى همراه آنها به صحرا بروى؟
ـ آرى.
بامداد روز بعد, حليمه موى سر پيامبر(ص) را شانه زد و خوشبو نمود, و سرمه بر چشمانش كشيد و يك عدد مهره يمانى, براى محافظت به گردنش آويخت. پيامبر(ص) بى درنگ آن مهره را از گردن بيرون آورد و به كنار انداخت, و سپس حليمه را مخاطب ساخته و چنين فرمود:
((مهلا يا إماه! فان معى من يحفظنى; مادرجان آرام باش, اين چيست؟ من خدايى دارم كه مرا حفظ مى كند[نه مهره يمانى]!))(4)
روح عبوديت
روح عبوديت و بندگى خدا در سراسر زندگى پيامبر(ص) از آغاز تا پايان ديده مى شد, او قبل از هر چيز بنده خالص خدا بود, آنقدر براى نماز و مناجات با خدا, مى ايستاد كه پاهايش ورم مى كرد, و چهره اش زرد مى شد, يكى از اصحاب به آن حضرت عرض كرد: ((مگر نه اين است كه خداوند درگذشته و آينده, تو را دور از گناه نگهداشته, چرا خود را اين گونه به زحمت مى افكنى؟))
پيامبر(ص) در پاسخ او فرمود: ((افلا اكون عبدا شكورا; آيا بنده سپاسگزار خدا نباشم؟))(5)
در يكى از شبها كه پيامبر(ص) در حجره ام سلمه (يكى از همسرانش) به سر مى برد, ام سلمه در نيمه هاى شب آن حضرت را در بستر نديد, برخاست و به جستجويش پرداخت آن بزرگوار را در گوشه حجره در حال مناجات و گريه ديد كه به خدا عرض مى كرد: ((اللهم و لاتكلنى الى نفسى طرفه عين ابدا; خدايا حتى به اندازه يك چشم به هم زدن, مرا به خودم وانگذار.))
گريه پيامبر(ص) موجب شد كه ام سلمه منقلب شده و به گريه افتد, پيامبر(ص) از علت گريه او پرسيد, ام سلمه چنين جواب داد: ((پدر و مادرم به فدايت اى رسول خدا! تو با اين مقام ارجمند, كه خداوند گناه گذشته و آينده ات را بخشيده, اين گونه گريه مى كنى, و از خدا مى خواهى كه به اندازه يك چشم به هم زدن, تو را به خود وانگذارد, آيا من گريه نكنم؟))
پيامبر(ص) فرمود: اى ام سلمه! هيچ گاه ايمن از آن نيستم كه به خودم واگذار گردم, خداوند به اندازه يك چشم به هم زدن, يونس پيامبر را به خود واگذاشت, آن همه مصائب و رنجها (از افكنده شدن در دريا و قرار گرفتن در درون نهنگ) دامنگيرش شد.))(6)
از اين سخن فهميده مى شود كه در امور معنوى نيز بايد در تمام لحظه ها از خدا استمداد كرد, كه اگر خداوند لحظه اى انسان را از عنايات خود محروم سازد, او به لغزش مى افتد, چنان كه يونس به لغزش (و ترك اولى) افتاد.
برخورد با همسايه مردم آزار
شخصى به محضر پيامبر(ص) آمد و از همسايه مردم آزار خود شكايت كرد, پيامبر(ص) به او فرمود: ((صبور و شكيبا باش.))
او رفت و پس از مدتى نزد پيامبر(ص) آمد و همان شكايت خود را تكرار كرد, پيامبر(ص) نيز همان پاسخ را داد. او براى بار سوم نزد پيامبر(ص) آمد و از همسايه اش شكايت كرد, اين بار پيامبر(ص) به او فرمود: ((روز جمعه كه مردم براى نماز جمعه حركت مى كنند, اثاث خانه ات را بر سر راه مردم بگذار, مردم از تو مى پرسند: چرا وسايل خانه ات را بيرون ريخته اى؟ تو ماجراى آزار همسايه را به آنها بگو.))
آن مرد همين دستور پيامبر(ص) را اجرا نمود, همسايه اش براى حفظ آبروى خود, از او خواهش كرد كه اثاث خانه ات را به خانه ات بازگردان, و من با خدا عهد مى كنم كه ديگر به تو آزار نرسانم.(7)
برخوردبا حيف وميل بيت المال
((مدعم)) از خدمتكاران پيامبر(ص) بود, در يكى از جنگها, همراه پيامبر(ص) به جبهه رفت, ناگهان از طرف دشمن هدف تير قرار گرفت و همان تير باعث شهادت او شد, مسلمانان كنار پيكر به خون تپيده او آمدند و با احساسات پاك به او مى گفتند: ((بهشت بر تو گوارا باد.)) ولى پيامبر(ص) نه تنها سخنى نمى فرمود, بلكه خشمناك به نظر مى رسيد, حاضران علت خشم پيامبر(ص) را نمى دانستند, ناگهان ديدند پيامبر(ص) فرمود: ((كلا والذى نفس محمد بيده ان شملته الان لتحترق عليه فى النار, كان غلها من فيىء المسلمين يوم خيبر; نه هرگز, سوگند به خداوندى كه جان محمد در دست اوست, روپوش او هم اكنون او را در ميان آتش شعله ور خود مى سوزد, چون او آن روپوش را از بيت المال مسلمانان (بدون مقررات و اجازه موازين نظامى و رهبرى) از روى خيانت برداشته است, و آن لباس را هم اكنون پوشيده است)).
يكى از مسلمانان هنگامى كه اين سخن را شنيد, و فهميد كه خيانت به بيت المال, كيفر سختى دارد, شديدا تحت تإثير قرار گرفت, و به رسول خدا(ص) عرض كرد:
((من دو عدد بند كفش را, برخلاف مقررات, از بيت المال برداشته ام آيا همين مقدار نيز بازخواست و كيفر دارد؟!))
پيامبر(ص) در پاسخ فرمود:
((يعد لك مثلهما من النار; آرى به اندازه همين مقدار, براى تو, آتش دوزخ فراهم شده است.))(8)
حادثه عجيب فوق كه كشف گوشه اى از عالم برزخ, در برابر چشم پيامبر(ص) است, بيانگر آن است كه هرگونه حيف و ميل بيت المال, و استفاده نا به جا از آن, گناه بزرگ به شمار آمده و داراى كيفر سخت است.
بنابراين مى توان گفت استفاده شخصى از ماشين, تلفن و ساير امكانات دولتى و ادارى, و آنچه برخلاف مقررات قانونى است, خيانت به بيت المال است, روايت فوق, هشدارى كوبنده در مورد افرادى است كه رعايت حفظ بيت المال نمى كنند.
رزمنده ملى گرا
در سال سوم هجرت, جنگ احد, بين سپاه اسلام و سپاه شرك در كنار كوه احد نزديك مدينه رخ داد, آتش جنگ شعله ور گرديد, در ميان سپاه اسلام شخص غريبى بود كه به او ((قزمان)) مى گفتند, او قهرمانانه به سپاه دشمن حمله مى كرد, خوب مى جنگيد, به تنهايى هشت يا هفت نفر را كشت, شجاعانى از دشمن مانند: هشام بن اميه, وليد بن عاص و خالد بن اعلم را به خاك هلاكت افكند. ولى هرگاه از دلاورىها و فداكارىهاى قزمان, در محضر پيامبر(ص) سخن به ميان مىآمد, آن حضرت مى فرمود: ((قزمان اهل دوزخ است!))
قزمان در جنگ احد بر اثر زخمهاى بسيارى كه از جانب دشمن به او رسيد, بسترى گرديد, مسلمانان كنار بستر او مىآمدند و به او مى گفتند: ((اى قزمان! آفرين بر تو, نيكو جنگيدى و نيكو فداكارى كردى, بهشت را به تو مژده مى دهيم.))
قزمان كه اعتقاد به بهشت و دوزخ نداشت, به آنها گفت: ((بهشت چيست؟ سوگند به خدا من به خاطر قبيله ام و براى حفظ حسب و نسبم مى جنگيدم, اگر غير از اين بود هرگز نمى جنگيدم.))
سرانجام وقتى كه زخمهاى بدن او وسيعتر و شديدتر شد, تيركمانى برداشت و با آن خودكشى كرد.(9)
در اين هنگام مسلمانان به راز سخن پيامبر(ص) پى بردند كه مى فرمود: ((قزمان اهل دوزخ است!))
دعاى هميشگى پيامبر(ص) را, كه پيوسته پس از نماز مى خواند, حسن ختام اين مختصر قرار مى دهيم.
((اللهم اغفرلى خطائى و ذنوبى كلها, اللهم انعمنى و احينى و ارزقنى, واهدنى لصالح الاعمال والاخلاق, فانه لايهدى لصالحها الا انت, و لايصرف عن سيئها الا انت; خدايا! همه خطاها و گناهانم را بيامرز, خدايا به من نعمت بخش, و مرا زنده بدار و روزى ده! و مرا براى انجام كارهاى نيك و رعايت اخلاق پسنديده, هدايت فرما, چرا كه جز تو كسى انسانها را به كارهاى نيك هدايت نكند, و از كارهاى زشت باز ندارد. ))(10)
پاورقي ها:پى نوشتها: 1 ) كليات ولتر, ج24, ص555 و 534. 2 ) على دوانى, پيامبراسلام از نظر دانشمندان شرق و غرب, ص156 به نقل از پروفسور خورشيد احمد, اسلام و غرب ترجمه غلامرضا سعيدى, ص132. 3 ) على دوانى, همان, ص72 ـ 73 و 78 به نقل از زندگانى محمد(ص) ترجمه عباسقلى واعظ تبريزى. 4 ) علامه مجلسى, بحارالانوار, ج15, ص392. 5 ) همان, ج17, ص257 و 287. 6 ) على بن ابراهيم, تفسير القمى, ص;432 علامه مجلسى, بحارالانوار, ج14, ص384. 7 ) محمد بن يعقوب كلينى, اصول كافى, ج2, ص668. 8 ) ابو محمد, عبدالملك بن هشام, سيره ابن هشام, ج3, ص354. 9 ) همان, ص93 و 94. 10 ) علامه سيد محسن امين, اعيان الشيعه, ج6, ص287.