آخرين قسمت
ديدگاه سوم
در مقابل اين ديدگاهها, اكثر دانشمندان اهل سنت و شيعه نظر بر اين دارند كه حضرت رسول اكرم(ص) قبل از بعثت تابع هيچ شريعتى از شرايع گذشته نبوده اند, بلكه به تكليف خود عمل مى نموده اند, چنان كه شيخ طوسى در ((عده الاصول)) مرحوم ميرزاى قمى در ((قوانين الاصول)) علامه طباطبايى در ((الميزان)) مرحوم طبرسى در ((مجمع البيان)) و علامه مجلسى در ((بحارالانوار)) و همچنين از دانشمندان اهل سنت كسانى مانند قاضى عياض در ((الشفإ بتعريف حقوق المصطفى)) ابوبكر باقلانى, ابوعلى حيائى, ابوهاشم معتزلى,(1) جارالله زمخشرى در تفسير ((الكشاف)) امام فخر رازى در ((تفسير كبير)) و ابن ابى الحديد معتزلى در ((شرح نهج البلاغه))(2) قائل به اين قول شده اند.
از جمله دلايلى كه بر اين قول ـ كه ديدگاه حق و صحيح نيز همين است ـ دلالت دارد عبارتند از:
1 ـ قريب به اتفاق دانشمندان شيعه و اهل سنت از جمله تمام معتزله بر اين قول نظر دارند.
2 ـ تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند كه پيامبر اكرم بر تمام انبيا برترى داشته و افضل از آنان است, و از نظر عقل تبعيت كردن افضل از مفضول صحيح نيست.(3)
3 ـ اگر واقعا ايشان به يكى از شرايع گذشته متعبد بوده اند حتما در تاريخ زندگى ايشان نقل مى شده است و اهل آن شريعت اين را جزو افتخارات خود مى دانسته و از اين مسإله به نفع خود احتجاج مى كرده اند, در حالى كه در هيچ جاى تاريخ چنين امرى ذكر نشده است.
4 ـ حضرت امام على بن ابى طالب(ع) كه از كودكى در محضر پيامبر بوده و تربيت يافته مكتب محمدى(ص) است در اين باره چنين نظر مى دهد: ((لقد قرن الله به(ص) من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره;(4) از همان زمان كه رسول خدا از شير باز گرفته شد, خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگان خود را با او قرين ساخت, تا شب و روز وى را به راههاى مكارم و طرق اخلاق نيك جهان سوق دهند.))
5 ـ با توجه به مراجعه به منابع معتبر شيعه و اهل سنت به طريق صحيح و معتبر از پيامبر نقل شده است كه فرموده اند: ((كنت نبيا و آدم بين الروح و الجسد;(5) من به مقام نبوت رسيده بودم در حالى كه هنوز روح به جسد آدم دميده نشده بود.))
همان طورى كه قبلا گفتيم نبى كسى است كه فرشته را در خواب مى بيند و احكام را از او مى گيرد. پس پيامبر قبل از بعثت نيز مقام نبوت را داشته و در چهل سالگى به مقام رسالت مشرف شده اند, چنان كه روايات ديگرى نيز از پيامبر اكرم و امام باقر(ع) در تإييد اين امر بيان داشتيم.
6 ـ با مراجعه به سيره عملى آن حضرت(ص) در طول چهل سال قبل از بعثت اين امر به خوبى معلوم و مشخص مى شود كه ايشان در اين مدت راه و روش خاص خود را مى رفته و هيچ موردى ملاحظه نشده است كه ايشان به كتاب و يا دانشمندى از دانشمندان شرايع گذشته مراجعه نمايند و يا در معابد و كليساهاى يهوديها و نصارى و يا مذاهب ديگر رفته و مشغول عبادت و انجام اعمال آنها باشند.
نقد دلايل گروه دوم
اما اين كه قائلين به اين قول كه حضرت از يكى از شرايع گذشته تبعيت مى كرده و در اثبات اين امر به آياتى از قرآن كريم استناد كرده اند, مانند:
ـ اولئك الذين هدى الله فبهداهم اقتده.(6)
ـ شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا والذى إوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى.(7)
ـ ثم إوحينا اليك إن اتبع مله ابراهيم حنيفا.(8)
ـ انا إنزلنا التوراه فيها هدى و نور يحكم بها النبيون.(9)
بعضى از اين گروه حضرت را تابع نوح و برخى ايشان را تابع ابراهيم و عده اى ديگر تابع موسى. و گروه ديگرى نيز پيامبر را به اين دليل كه قبل از اسلام آيين رسمى شريعت حضرت عيسى بوده و با آن شرايع گذشته نسخ شده بود پس حضرت را تابع شريعت ايشان مى دانند.
جواب كلى اين قبيل از آيات قرآن اين است كه: مقصود از اوامر الهى در خصوص تبعيت پيامبر اسلام از انبياى گذشته در خصوص احكام فروع دين از قبيل نماز و روزه و حج و امور ديگر نيست هر چند اين نوع احكام نيز در شريعتهاى گذشته وجود داشته است چنان كه خداوند مى فرمايد: ((يا إيها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم))(10)
يا حضرت عيسى فرموده است: ((و اوصانى بالصلاه والزكاه ما دمت حيا))(11)
و يا از قول حضرت موسى مى فرمايد كه خداوند خطاب به ايشان چنين فرموده است: ((فاعبدنى و اقم الصلاه لذكرى))(12)
بلكه مقصود اين قبيل آيات تبعيت در اصول كلى دين مانند توحيد و معاد, مكارم و محاسن اخلاقى, صبر بر آزار و اذيت كافران و مشركان بوده است.(13)
به علاوه اين كه چطور ممكن است خداوند پيامبر را به تبعيت از شرايع گذشته وادار بنمايد در حالى كه آنها خود با هم اختلاف در فروع داشته و متناقض با هم بوده اند.(14)
ضمن اين كه مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايند: اگر مقصود خداوند امر پيامبر به تبعيت از آن پيامبران و شريعت آنها بوده, بايد مى فرمود: ((بهم اقتده; به آنها اقتدا كن)) در حالى كه در آيه شريفه مى فرمايد: ((بهداهم اقتده; به روش هدايت آنها كه همان هدايت الهى مشترك بين تمام انبياست اقتدا كن. ))(15)
و اما اين كه بعضى به استناد اين بيان كه پيامبر در مسإله سنگ سار كردن در زنا به تورات حضرت موسى مراجعه كرده است, جواب چنين مى توان گفت كه:(16)
اولا: اين حديث از خبرهاى واحد است كه در اين گونه مسائل (اعتقادات) مورد توجه و عمل واقع نمى شوند.
ثانيا: اگر واقعا در اين مورد مراجعه به تورات كرده باشند, بايد در موارد ديگرى نيز مراجعه مى كرده و منتظر وحى نمى شدند.
ثالثا: شريعت حضرت موسى كه به وسيله شريعت حضرت عيسى(ع) نسخ شده بود, پس چرا پيامبر به انجيل مراجعه نكردند.
رابعا: مى توان گفت كه پيامبر حكم سنگ سار كردن را از طريق وحى الهى به دست آورده بود و اگر هم به تورات مراجعه كرده باشد, دليل ديگرى داشته است. به اين كه به غير مسلمانان بفهماند كه حكم در سنگ سار كردن موافق همان حكم در تورات است و اين موجب صدق نبوت ايشان هم مى شده است.(17)
و اما اين كه ايشان با چه معيارى اعمال متعددى را با احكام خاص خود انجام مى داده اند؟
چنان كه گفتيم ايشان قبل از چهل سالگى مقام نبوت را داشتند و به همين جهت فرشته اى از فرشتگان هميشه همراه ايشان بوده و احكام لازم و محاسن اخلاقى و آداب نيك را به ايشان تعليم مى داده است چنان كه حديث امام على(ع) نيز بيانگر اين امر بود.
بنابراين نظر صحيح كه بيشتر مسلمين از شيعه و اهل سنت بر آن اتفاق دارند همان است كه پيامبر تابع هيچ يك از شرايع گذشته بر اسلام نبوده, بلكه او به تكليف خود عمل مى كرده و پيوسته خط توحيد را ادامه مى داده و به اصول اخلاقى و عبادت الهى مقيد و پاى بند بوده است.
در پايان در تإييد اين ديدگاه كلام علامه مجلسى را حسن ختام قرار مى دهيم كه چنين نوشته اند:
((آنچه از اخبار و روايات معتبر براى من معلوم شد, اين است كه پيامبر اكرم(ص) قبل از بعثت, مقام نبوت را داشته و حضرت جبرئيل او را كمك مى كرده است: و يك فرشته با او همدم بوده به طورى كه حضرت فرشته را در خواب مى ديده و با او صحبت مى كرده است, و بعد از چهل سالگى كه به رسالت مبعوث شدند, فرشته را مى ديده و با او صحبت مى كرده و وحى بر او نازل مى شده, و حضرت پيام الهى را تبليغ مى كرده است. ))(18)
پاورقي ها:پاورقيها: 1 ) ر.ك: الشفا بتعريف حقوق المصطفى, ج2, ص;793 عده الاصول شيخ طوسى, ج2, ص60. 2 ) ر.ك: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, ج17, ص207. 3 ) الذريعه الى اصول الشريعه, ج2, ص;596 عده الاصول ج2, ص60 ـ 61. 4 ) نهج البلاغه, خطبه قاصعه, شماره192. 5 ) بحارالانوار, ج18, ص;278 ابن كثير, سيره پيامبر(ص), ج1, ص317. 6 ) انعام(6) آيه90. 7 ) شورى(42) آيه13. 8 ) نحل(16) آيه133. 9 ) مائده(5) آيه44. 0 ) بقره(2) آيه183. 1 ) مريم(19) آيه31. 2 ) طه (20) آيه14. 3 ) ر.ك: كتابهاى تفسير شيعه و اهل سنت و همچنين الشفإ بتعريف حقوق المصطفى, ج2, ص795. 4 ) ر.ك: مجمع البيان, ج3, ص;514 تفسير فخر رازى, ج13, ص70. 5 ) الميزان, ج7, ص260. 6 ) ر.ك: شيخ طوسى, عده الاصول. 7 ) الذريعه الى اصول الشريعه, ج2, ص603. 8 ) بحارالانوار, ج18, ص;277 مفاهيم القرآن, ج5, ص162. قول منسوب به حشويه است. ر.ك به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد. حشويه از فرقه هاى مشبهه هستند كه مى گويند مخلصين از مسلمانان در آخرت با خدا مصافحه و معانقه كرده و در كنار هم مى نشينند. ((ر.ك: ترجمه ملل و نحل, شهرستانى, ج1, ص133.