شيعى سرايان عصر صفوى
گفتيم كه به دليل دور شدن شعر از حوزه هاى ادبى و مجالس اشرافى و دربارى, و گسترش آن در بين طبقات مختلف مردم, زبان شعر رو به سادگى نهاد و به زبان متداول مردم نزديك شد. حوزه اين مكتب شعرى بسيار وسيع و ديرپا بود, به گونه اى كه با وجود ويژگى هاى مشترك, تفاوت هاى بسيارى بين سبك شاعرانى كه در هندوستان مى زيستند با شاعرانى كه در ايران ظهور كردند به وجود آمده است.
برخى سبك معمول شاعران ايرانى را ((سبك صفوى)) ناميده اند و عنوان سبك هندى را فقط در مورد شعر شاعرانى به كار برده اند كه در قرن يازدهم و دوازدهم در هندوستان ظهور كرده اند.(1) شيوه هاى بيانى مكتب هندى, خود حكايتى به تفصيل دارد كه تحقيقات نسبتا فراوانى نيز در اين مورد به تحرير درآمده است, اما آنچه در اين مقالت در پى آنيم: باورمندى شاعران مكتب هندى به عناصر و اصول دين اسلام و نيز تفكر شيعى آنان است.
در اين بخش ضمن برشمردن انواع شعرى كه در دوره صفويه با مضامين مذهبى ساخته مى شدند, به بررسى شعر شاعران مذهبى سرا مى پردازيم.
((ساقى نامه)) شعرهايى است در قالب مثنوى كه هر بيت آن با خطاب بيا ساقى… شروع مى شود و شاعر در ابيات بعد نتيجه اى كه مد نظر داشته است, باز مى گويد.
مضمون ساقى نامه ها ظاهرا, از ((خمريات)) كه در ادب عربى رايج بوده, گرفته شده است. موضوع بيشترينه ((ساقى نامه))ها ذكر ناپايدارى دنيا و بيان درد و رنج انسان است. از قرن دهم به بعد در مضمون ساقى نامه ها, تغييراتى به وجود آمده است و بسيارى از شاعران شيوه بيانى خود را به ذكر توحيد و ستايش امامان شيعه, به ويژه امام على ـ عليه السلام ـ تغيير دادند.
تمام ساقى نامه ها پس از قرن هشتم سروده شده است و با آن كه بعضى از آنها; مانند ساقى نامه عرفى شيرازى, در قالب مثنوى نيست و به صورت رباعى هاى متوالى سروده شده است, مى توان به حدس قريب به يقين گفت, تمام آنها, تحت تإثير ساقى نامه لسان الغيب شيراز پرداخته آمده است.))(2)
بيا ساقى آن مى كه حال آورد
كرامت فزايد كمال آورد
به من ده كه بس بى دل افتاده ام
وزين هر دو بى حاصل افتاده ام…
((مرثيه سرايى)) نيز بخش مهمى از مرثيه هاى فارسى است كه در رثاى اولياى دين و امام هاى دوازده گانه سروده شده است. از اولين نمونه هاى مرثيه هاى مذهبى اشعارى است كه سنايى غزنوى درباره شهادت حسين بن على و على ابن ابى طالب ـ عليهم السلام ـ سروده است.
بدرالدين قوامى, فخرالدين عراقى, سلمان ساوجى, خواجوى كرمانى, سيف الدين محمد فرغانى و… براى اهل بيت سروده اند و همه اين ها مقدمه شيوع مرثيه سرايى در عهد صفوى (907 ـ 1147ق) شد كه به علت رسمى شدن مذهب شيعه در ايران, شعر مذهبى و مرثيه سرايى مورد توجه قرار گرفت. بسيارى از مرثيه هاى مذهبى در كتاب ((روضه الشهدا))ى ملاحسين واعظ كاشفى سبزوارى, متوفاى (906 يا 910) گردآمده است.
استفاده از شكل تركيب بند, يا بندهاى دوازده يا چهارده گانه به احترام دوازده امام يا چهارده معصوم, از اين دوره به بعد رواج بسيارى يافت. در اين ميان, نوحه نوعى از مرثيه هاى مذهبى است كه با آهنگ خاص در مجالس امام حسين(ع); امام سوم شيعيان و همراه با مراسم سينه زنى خوانده مى شود. در نوحه تساوى مصراع ها رعايت نمى شود و از اين نظر شباهتى به شعر آزاد نيمايى دارد و احتمالا ((نيما يوشيج)) در ابداع وزن نيمايى به آنها توجه داشته است;(3) البته نوحه سرايى بيش تر پس از دوره صفويه رواج يافت.
((تعزيه نامه)) در ماه محرم و صفر خواندن مرثيه ها و اجراى مراسم روضه خوانى ـ كه توصيف شفاهى واقعه عاشورا بود ـ متداول شد. از سرايندگان تعزيه نامه چندان نام و نشانى باقى نمانده است. اما در تاريخ تعزيه سرايى در دوره قاجاريه به نام شاعرى معروف به ((ساوجى)) و ((ميرزا محمد تقى)) معروف به معين البكا برمى خوريم. مجموعه مفصلى از تعزيه نامه هاى فارسى كه حاوى 1055 مجلس تعزيه از نقاط مختلف ايران است در كتابخانه ((واتيكان)) نگه دارى مى شود.(4)
اشعارى غلو آميز
در اين دوره, برخى شاعران در سرودن مراثى و مدايح امامان راه غلو و مبالغه را پيش گرفتند عده زيادى از شاعران جنگ هاى حضرت رسول و على ابن ابى طالب را به شعر درآوردند. شاعران عصر صفوى در اجراى دستور پادشاهان راه اغراق و مبالغه را پيموده و كار را به جايى رسانيدند كه از گفتن هر نوع دروغى درباره ائمه اطهار خوددارى نكردند. ((ميرزا محمد مجذوب)) كه بيشتر اشعارش در حق ائمه معصومان سروده است, در مدح امام على(ع) چنين مى گويد:
مجذوب چون معامله حشر با على است
من ضامن تو, تا بتوانى گناه كن
شاعر ديگرى موسوم به ((مهرالحق)) متخلص به ((صفى)) در مدح اميرالمومنين, اين رباعى را گفته است:
در مرتبه على نه چون است و نه چند
در خانه حق زاده به اقبال بلند
بى فرزندى كه خانه زادى دارد
شك نيست كه باشدش به جاى فرزند(5)
رفتار پادشاهان صفوى با شاعران مى تواند يكى از علل پيدايش اين گونه اشعار غلو آميز باشد.
مرثيه ها و مديحه سرايى اين عصر نيز تحت تإثير سبك هندى قرار گرفت و همان استعارات و تخيلاتى را كه شاعران در غزل و قصيده مىآوردند, در اشعار مذهبى نيز ذكر مى كردند. ((ميرزا ابوطالب نامى)) متخلص به ((جناب)) از شاعران عهد صفوى بوده كه بيشتر اشعارش در مدح ائمه اطهار است. او در قصيده اى به سبك هندى اشعارى در مصيبت خاتون قيامت, حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ چنين مى گويد:
گر بيايد در حريم حرمت او بى حجاب
مى شود خط شعاعى ميل چشم آفتاب(6)
پس از قصيده و حماسه هاى دينى, منظومه هاى عرفانى و اخلاقى بسيارى در دوران صفوى سروده شده است كه ذكر نام آنان از توان اين مقال خارج است. اين منظومه ها بيشتر تحت تإثير ((خمسه نظامى)) و ((هفت اورنگ)) جامى, ((بوستان)) سعدى, ((حديقه)) سنايى و… بوده است.(7)
اينك فهرست وار به معروف ترين منظومه ها از مشهورترين شاعران مى پردازيم, آنچه در اين باره قابل ذكر است, اين است كه شاعران در آغاز مثنوىهاى خود پس از ذكر توحيد بارى تعالى به منقبت حضرت رسالت ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ و مدح امامان شيعه مى پرداختند. البته همان گونه كه در مقالت پيشين اشارت كرديم اين اشعار ديگر از حالت حماسى خارج شده است و رنگى از عاطفه و آرامش با خود دارد:
1ـ مثنوى شاه و درويش: اين مثنوى اثر ((نورالدين استرآبادى)), معروف به هلالى جغتايى (مقتول در 936 ق) است. اين مثنوى پس از دو مناجات, به نعت سيدالمرسلين و وصف معراج و صحابه كبار آن حضرت به منقبت شاه اوليا مى پردازد. شاعر با آن كه صحابه رسول را ((چهار يار)) مى داند و مى گويد:
چهار يار تو در مقام نياز
هر يكى شاه بالش ناز
چهار طاق طرب سراى وجود
چهار باغ فضاى گلشن جود
در ادامه مى گويد:
كيست آن چهار مه به مذهب من
على و فاطمه, حسين و حسن…
در درياى سرمد است على
جانشين محمد است على
اسدالله سرور غالب
شاه مردان على ابوطالب
هر كه با شير حق زند پنجه
پنجه خويشتن كند رنجه…(8)
2ـ مثنوى شمع و پروانه: اين منظومه عارفانه ـ عاشقانه, اثر اهلى شيرازى (858 ـ 942 ق) است كه بر وزن خسرو و شيرين نظامى سروده شده است. آغاز داستان در صفت توحيد بارى تعالى است و سپس مناجات و نعت پيامبر و آن گاه اميرالمومنين را با چنين صفاتى مدح مى كند:
اميرالمومنين شمع هدايت
چراغ ديده ها شاه ولايت
فلك يك خادم شب زنده دارش
چراغ افروز قنديل مزارش
دو سر زان تيغش ايزد آفريده
كه خصمش كور گردد هر دو ديده
نبى جا بر كتف كردى ((ولى)) را
نگه كن پايه قدر على را(9)
3ـ مثنوىهاى واعظ قزوينى: وى در حدود 850 بيت مثنوى دارد كه 212 بيت آن مربوط به دين و عرفان است. در مناجات نامه اش مى گويد:
به مهر سپهر ولايت على
كزو ظلمت كفر شد منجلى
امامى كه بى نشإت مهر او
نخيزد كسى از لحد سرخ رو
نه قهرش همين فتح خيبر نمود
كه مهرش بسى قلعه دل گشود…
نبى و على هر دو نسبت به هم
دو تا و يكى چون زبان قلم(10)
علاوه بر اين مثنوىها كه نام برده شد, مثنوىهاى بلند و سترگى از شاعرانى بزرگ و ارجمندى ساخته شده است كه چنين روندى دارد. از آن جمله مى توان به مثنوى ((چمن و انجمن)), اثر حزين لاهيجى و مثنوى ((سحر حلال)), اثر اهلى شيرازى و مثنوى ((ناظر و منظور)), از وحشى بافقى اشارت كرد.
قاضى نورالله شوشترى, در مجالس المومنين, از عارفى به نام ((شيخ تاج الدين حسين خوارزمى)) (متوفاى اوائل قرن يازدهم ق) نام مى برد. وى آثار منظوم منثورى داشته كه همه در مدايح ائمه بوده است, و اينك جز مشتى باد در دست نيست, شايد علت از ميان رفتن آثار شيخ تاج الدين, كارزار قزلباشان صفوى, با متجاوزان ازبك در خراسان بوده كه هرگاه اميران ازبك پيروز مى شده اند, رجال و آثار شيعى را به دليل جهل و تعصب نابود مى كرده اند. قاضى نورالله قصيده اى 31 بيتى از تاج الدين نقل كرده و گفته از جمله اشعار شيخ است كه نشان گر شيعى بودن اوست. خواجه عبداللطيف نقشبندى, همين قصيده را وسيله ((قدح)) شيخ قرار داده و او را هميشه به ((رفض)) متهم مى كرد.
امير جمله مردان و صاحب ناموس
ولى شير خدا كارساز روز عبوس
چو ذوالفقار گرفتى به كف به روز مصاف
به خاك تيره فكندى هزار تن ز رووس
نماز و روزه و حج و زكات بى مهرش
به روز حشر همه زرق باشد و سالوس
رسول در شب اسرى برون ز كون و مكان
طلوع نور على ديد در مكان جلوس(11)
شيخ تاج الدين, گويا يكى از مشايخ سلسله ذهبيه بوده است و سلسله ذهبيه به طور كلى شيعه مذهب بوده اند. عارفان شيعى و از جمله ذهبيه پس از رسميت يافتن مذهب تشيع مجال بيشترى براى ابراز وجود يافتند. اين سلسله, توسط معروف كرخى, به حضرت ثامن الائمه(ع) مى رسد و از اين جهت تسلسل اين سلسله را به ذهب (زر) تشبيه كرده اند, به دليل آن است كه پدر در پدر به حضرت رسول اكرم ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ مى رسند.(12)
يكى ديگر از اين مشايخ, ((شيخ محمد على موذن خراسانى)) بوده است كه ديوان اين شاعر ذهبى كه در برگيرنده مراثى حضرت امام حسين ـ عليه السلام ـ در آستان قدس رضوى و كتابخانه مجلس موجود است. بيشتر اشعار شيخ على موذن در قالب غزل است و ارادت به پيشوايان مذهب تشيع را وجهه همت خويش قرار داده است:
خداوندا به خويشم آشنا كن
به درد خود درونم را دوا كن…
ز شرع مصطفى پر كن درونم
مزين كن بدان خلعت برونم
چراغ مهر حيدر ده به دستم
بكن از جام عشقش مى پرستم(13)
نجيب الدين رضا جوهرى اصفهانى, شاگرد شيخ على موذن نيز, آثارى دارد كه نمايش گر ارادت به ائمه معصومان است. وى در مثنوى ((سبع المثانى)) در شرح بيت اول مثنوى, ابياتى بسيار ذكر مى كند و منظور ((مولوى)) از ((نى)) و ((شمس)) و… را به تإويل مى برد:
شمس دين و شمس دين كه مى زند
او ((على)) را آشكارا مى كند
تو نپندارى هله اهل صفا
غير حيدر دارد او كس پيشوا
طاق ابروى على را قبله ساز
تا بيابى خود قبولى در نماز
تو به تاريكى على را ديده اى
زين سبب غيرى بر او بگزيده اى(14)
مثنوى ((ولايت نامه)) اثر آقا محمد هاشم درويش شيرازى نيز قابل ذكر است. اين مثنوى با اين بيت آغاز مى شود:
اى برادر روز و شب نام على
بر زبان دارى و از وى غافلى…
در ولايت نامه اسرار جلى است
كاين ولايت نامه اسرار على است…
ما على را تا شناسا گشته ايم
لشكر نفس و هوا را كشته ايم(15)
در اين قسمت فهرست وار به شاعران مذهبى سرا مى پردازيم:
اهلى شيرازى از شاعران معروف قرن نهم است كه در 84 سالگى رخ در نقاب خاك كشيد و در جوار تربت حافظ به خاك سپرده شد. بى ترديد وى شيعه دوازده امامى است كه قصايد و غزل هاى بسيارى در منقبت اهل بيت سروده است:
بر گدايان چو فتد فر هماى اهل بيت
پادشاه است آن كه مى گردد گداى اهل بيت
اهل بيت مصطفى گر قدر خود ظاهر كنند
عالمى ديگر بيايد از براى اهل بيت(16)
عرفى شيرازى نيز هفت قصيده در مدح پيامبر و نه قصيده در مدح پيشواى پرهيزگاران على ـ عليه السلام ـ سروده است: مشهورترين قصيده او ((ترجمه الشوق)) نام دارد.
فيضى دكنى (954 ـ 1004ق) از بزرگان و شاعران قرن دهم به شمار مى رود.
… در گردن ما طوق و بال ابدى باد
گر سلسله شير خدا را نشناسيم
اين عقل شناسا كه كند موى شكافى
هيچ است اگر آل عبا را نشناسيم(17)
حكيم شفايى اصفهانى (966 ـ 1037ق)
سرخورشيد در كف فلك است
بو كه در پاى حيدر اندازد
عقل كل مرتضى على ولى
كه به پايش فلك سراندازد(18)
سعيد قصاب كاشانى, به مذهب تشيع سخت پاىبند و دل باخته است و اشعارى در نعت على ـ عليه السلام ـ دارد:
بر محبان على ((قصاب)) آتش شد حرام
از زبان احمد مختار مى گويم حديث
قال النبى(ص): ((ان عليا بيت الله, الذى من دخله كان آمنا من النار)).
عاقبت يك رنگى ما با محبان دگر
در ركاب حيدر صفدر مشخص مى شود
درباره تربت سرزمين كربلا روايات گوناگونى از پيشوايان مذهب تشيع آمده است. امام صادق(ع) به يكى از پيروان خود فرمود: ((ان فى طين الحاير الذى فيه الحسين شفإ من كل دإ و امانا من كل خوف.))(19)
سعيد قصاب كاشانى مى گويد:
كاش جاى توتيا ((قصاب)) روز واپسين
در نظر قدرى زخاك كربلا مى داشتم(20)
جوياى تبريزى: وى قصايد گوناگون در مدح پيامبر و امامان دوازده گانه مذهب شيعه سروده و در نوع خود از زيباترين چكامه هاى فارسى در مدح پيشوايان دينى است:
وقت آن شد كه وضو ساخته از زمزم چشم
سركنى منقبت سرور والاى گوهر
وارث علم نبى ساقى حوض كوثر
فاتح قلعه خيبر شه مردان حيدر
وى در مدح چهارده معصوم قصايد بلندى دارد.(21)
ميرداماد: هر چند فيلسوف است و شعر او را بايد پس از مقام حكمى او قرار داد. اشعارى در مدح اوليا دارد:
نفس نبى باب مدينه علوم
در كف او آهن مريخ موم
سيد ابرار و شه اتقيا
سرور و سرخيل همه اصفيا
اى پدر عترت و زوج بتول
حلقه كش علم تو گوش عقول(22)
فياض لاهيجى:
هرزه كمر نبسته ام كينه روزگار را
ياور خويش كرده ام صاحب ذوالفقار را
بيم خزان چه مى كند در چمن اميد من
من كه به اشك آتشين آب دهم بهار را(23)
فيض كاشانى
مهر تو سرشته حق در آب و گل من
جا كرده چو جان به تن در آب و گل من
از مهر على و مهر اولاد على
محصول دو عالم من و حاصل من(24)
ادامه دارد
پى نوشت ها:
1 ) يحيى آرين پور, از صبا تا نيما, ص8 ـ 13.
2 ) ساقى نامه, مغنى نامه, سخن دوره 11, ش1, ص69 ـ 79, 1339.
3 ) ميمنت مير صادقى, واژه نامه هنر شاعرى, ص287.
4 ) عبدالحسين زرين كوب, يادداشتى درباره تعزيه ماه محرم, سخن, دوره 9, شماره4, ص310 ـ 314, 1337.
5 ) تاريخ خطى صفويه, ورق671. (به نقل از شعر و شاعرى در عصر صفويه, محمد صدر هاشمى, 1323.)
6 ) سفينه خوشگو, نسخه خطى مدرسه سپهسالار. (به نقل از شعر و شاعرى در عصر صفويه)
7 ) احمد تميم دارى, عرفان و ادب در عصر صفوى, ج1, ص131, نشر حكمت, 1372.
8 ) ديوان هلالى, جغتايى, سعيد نفيسى, ص215 كتابخانه سنايى.
9 ) عرفان و ادب در عصر صفوى, ص218.
0 ) ديوان واعظ قزوينى, دكتر سيد حسن سادات ناصرى, ص619 ـ 622, مطبوعاتى علمى.
1 ) قاضى نورالله شوشترى, مجالس المومنين, ج2, ص162 ـ 179, چاپ اسلاميه.
2 ) دكتر احمد تميم دارى, عرفان و ادب در عصر صفوى, ص79.
3 ) همان, ص332.
4 ) نجيب الدين رضا, سبع المثانى, همراه با چند رساله ديگر, دارالعلم شيراز, چاپ سنگى, 1342 ق.
5 ) محمد معصوم شيرازى (معصوم عليشاه), طرائق الحقايق, ج3, ص219 و 220.
6 ) صفا, تاريخ ادبيات در ايران, ج4, ص447.
7 ) سعيد نفيسى, تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسى, ج1, ص363.
8 ) رضاقلى خان هدايت, تذكره رياض العارفين, روضه دوم, ص214.
9 ) كامل الزيارات, ابن قولويه قمى, تصحيح علامه امينى, كتابخانه مرتضويه, نجف اشرف; كتاب فروشى وجدانى, قم, ص271 تا 286.
10 ) ادب و عرفان در عصر صفوى, ص584.
11 ) همان, ص598.
12 ) همان, 701.
13 ) ديوان فياض لاهيجى, به تصحيح بانوى كريمى, دانشگاه تهران.
14 ) ديوان فيض كاشانى, ص419.
دست خط شاعرانه
O خليل ذكاوت (لامرد) : شاعر ارجمند جنوبى, همه غزل هايت خوب و صميمى بود; يعنى به راحتى حرف خودتان را زده ايد و دچار هيچ تكلفى نيستيد, اما انديشه و تفكر هميشه حرف آخر را مى زند و شعر را به مرتبه اى بايسته مى رساند.
هفت دريا جواب
به ساحت قدسى پيامبر(ص)
تو سجاده آفتابى تو را مى شناسم
و تو قبله سبز آبى تو را مى شناسم
تو اى عابر كوچه باغ سحرگاه
صميمى تر از سكر خوابى تو را مى شناسم
چرا اين جهان خلق شد؟ يك سوال هميشه
تو گويا ترين جوابى تو را مى شناسم
بيابان بيابان عطش خورده ام ليك اكنون
تو پايان فصل سرابى تو را مى شناسم
شبى قد كشيدى به يك دست خورشيد ايمان
و در دست ديگر كتابى تو را مى شناسم
منم هفت ساحل سوال عطش در پى تو
تو چون هفت دريا جوابى تو را مى شناسم
خليل ذكاوت ساحل
احمد باقريان (جهرم): دوست گرامى, شعر شما چون پيكى بود كه به سوى مشتاقان خود روانه ساخته ايد. غزل نيمه شعبان در شوق وصال حضرت موعود سروده ايد, بسيار نيكو و زيبا بود. در انتظار ارسال غزل هاى دلنشين ديگرتان هستيم.
پيرهن, قاصد زبهر پير كنعان آورد
يوسف گل بوى عطر و ياس و ريحان آورد…
((باقرا)) از لطف حق مهدى چو بنمايد ظهور
كار بى نظم جهان را خوش به سامان آورد
محمد حسن طريقت (تهران) : شعر بسيار زيباى شما دريافت شد. دو مثنوى كه هر دو در كمال فخامت سروده شده اند و در فضاى ((مجله)) عطرى از سوره كوثر را پراكند. بى شك شما شاعرى قدرتمند هستيد كه مى توانيد مضامين و تركيب هاى نيكوترى در شعر مذهبى استخدام كنيد! و به شعر شدن يك انديشه كمك كنيد:
چشم پر اميد راهيان طريقت
هست به زهرا به روز حشر و قيامت
ايرج فتح اللهى (تهران): نامه و شعر جناب عالى كه به قول خودتان, زبان منتظران است, واصل شد, غزلى كه زبان دل شماست. وزن شعر غزل جز در بيت آخر و مصرع پايانى در همه ابيات رعايت شده است.
يا رب برسان طلعت آن منجى يكتا
كين باغ زمين ندارد اين غنچه به گلزار
خواهر زهرا زندلشنى (دورود): شعر شما چنان كه خود اظهار داشته ايد در قالب مثنوى است; اما نه وزن را رعايت فرموده ايد و نه قافيه را. براى فراگيرى اين دو ركن اساسى شعر مى توانيد, از ديوان حافظ يا سعدى, يا پروين اعتصامى استفاده كنيد.
احمد مضطرزاده: دوست ارجمند, مثنوى 121 بيتى شما ـ كه در شماره آن شايد رمزى باشد ـ عز وصول بخشيد. تمام اين مثنوى بلند را به دليل كمى مجال صفحات مجله نمى توانيم از آن استفاده ببريم, ولى بخش هايى از آن را به مناسبت ماه رمضان در صفحه شعر درج خواهيم كرد.
عباس احمدى (اصفهان): سلام بر مشترى هميشگى. كه با يك بغل مثنوى اجتماعى به سراغ باغ آفتاب مىآيى. شعر شما همچنان كه قبلا هم گفته ايم, خوب و زيباست; مثلا اين ابيات كه در مورد ((كارمند نمونه)) و در مايه ظنز سروده شده است:
كارمند نمونه دانى كيست
آن كه الگوى پاك انسانى است…
منما حيف و ميل بيت المال
در قيامت كنند از تو سوال
تلفن را عبث مكن مشغول
گرچه كارى است رايج و معمول
ساعت هفت صبح تا دو و نيم
از سر كار بى سبب مشو, جيم
سيد ابوالحسن عمرانى (لامرد): دوست عزيز! شعرهاى قبلى ات خيلى امروزىتر بود, اما در اين غزل سرى به شاعران قرن دهم زده اى:
امروز آسمان زشعف پر زگوهر است
دشت و دمن زنرگس و ريحان معطر است
افلاكيان زمين و زمان گل فشانده اند
حوران به وجد آمده عالم منور است
پاورقي ها: