دانش در كلام امام على عليه السلام
«لاتَجعَلوا عِلمَكُم جَهلاً، ويَقينَكُم شَكّاً، اذا عَلِمتُم فَاعمَلوا، و اذا تَيَقَّنتُم فَأَقدِمُوا». (نهج البلاغه، حكمت 274، تاريخ ابن عساكر، 12، ص )192
دانش خود را نادانى و يقينتان را شك قرار ندهيد، هرگاه دانستيد، به دنبال عمل باشيد و چون يقين پيدا كرديد، اقدام نماييد.
«قَطَعَ العِلمُ عُذرَ المُتَعَلّلِين». (نهج البلاغه، حكمت، )284
علم، عذر بهانه آوران (و آنها كه از مسؤوليت شانه خالى مىكنند) را قطع كرده است.
«أَوضَعُ العِلمِ ما وُقِفَ عَلى اللِّسانِ، وَ أَرفَعُهُ ما ظَهَر فى الجَوارحِ و الأركان». (نهج البلاغه، حكمت )92
پستترين دانش، آن است كه تنها بر سر زبان است و والاترين دانش آن است كه در اعضاى بدن دانشمند آشكار گردد.
«العِلمُ مَقرونٌ بِالعَمَلِ، فَمَن عَلِمَ عَمِلَ، و العِلمُ يَهتِف بالعَمَلِ، فَان أجابَهُ وَ الّا ارتَحَلَ عَنه.» (نهج البلاغه، حكمت 366، الكافى، ج 1، ص )40
دانش در كنار عمل است پس هر كس بداند عمل كند و علم فرياد به عمل برميآورد پس اگر اجابت كرد (علم) بماند و گرنه كوچ كند و برود.
العِلمُ عِلمانِ: مَطبُوعٌ، وَ مَسمُوعٌ، وَلايَنفَعُ المسمُوعُ اذا لم يَكُن المَطُبوع.» (نهج البلاغه، حكت )338
دانش بر دو قسم است: دانش فطرى (كه در نهاد انسان است) و دانش شنيدنى، دانش شنيدنى هرگاه با دانش فطرى نباشد سودى نميدهد.
«يا جابِرُ، قِوامُ الدّينِ وَ الدُّنيا بأربعة: عالم مُستَعمِل عِلمَهُ، و جاهِلٍ لايَستَنكِفُ أن يَتَعَلّمَ، و جَوادٍ لايَبخَل بمعروفِهِ، و فقيرٍ لايَبيعُ آخرتَهُ بدنياهُ، فاذا ضَيَّعَ العالِم علمَهُ استَنكفَ الجاهلُ أن يَتعلّمَ، و اذا بَخِلَ الغَنىّ بِمعروفِهِ باعَ الفقيرُ آخرتَهُ بدنياه.» (نهج البلاغه، حكمت 372، مجمع الامثال، ج 2، ص )454
اى جابر، پايدارى دين و دنيا برچهار پايه استوار است: دانشمندى كه علم خود را به كار بندد، نادانى كه از آموختن سرباز نزند، بخشندهاى كه از دادن مال خود بخل نورزد و تهيدستى كه آخرتش را به دنيا نفروشد. پس هرگاه دانشمند علم خود را ضايع كند (و بدان عمل نكرد)، جاهل از آموختن خوددارى نمايد و هرگاه توانگر از بخشيدن مال، دريغ كرد و فقير هم آخرت خود را به دنيا بفروشد.(قوام جهان به هم خواهد خورد).
«ما أَخَذَ اللّهُ على أهلِ الجَهلِ أن يَتَعلَّمُوا حتّى أخَذَ على أهلِ العِلمِ أَن يُعَلِّمُوا». (نهج البلاغه، حكمت )478
خداوند از نادانان تعهد به آموختن دانش نگرفته مگر آن كه قبلاً از دانشمندان تعهد آموزش آنها را گرفته است.
«مَنهُومانِ لايَشبَعانِ: طالبُ علمٍ، وطالبُ دنيا.» (نهج البلاغه، حكمت )457
دو گرسنهاند كه سير نمىشوند: طالب علم و طالب دنيا.
«ياكُميلُ، العِلمُ خيرٌ مِنَ المال، العِلمُ يَحرُسُكَ وَ أَنت تَحرُسُ المالَ، و المالُ تَنقُصهُ النَّفَقَةُ، و العِلمُ يَزكُو عَلى الانفاقِ، وصَنيعُ المالِ يَزولُ بِزوالِه.» (نهج البلاغه، حكمت )147
اى كميل، دانش به از مال است، زيرا دانش تو را حفظ مىكند در حالى كه تو بايد مال را حفظ كنى، مال با خرج كردن، كاهش مىيابد ولى دانش با صرف كردن افزوده مىشود آنكه ساخته مال است با زوال مال از بين ميرود.
«يا كُمَيلُ، هَلَكَ خُزّانُ الاموالٍ وهُم أحياءٌ، و العُلَماء باقونَ ما بَقِىَ الدَّهرُ، أعيانُهُم مَفقُودَةٌ، وَ أَمثالُهم فى القُلُوبِ مَوجُودَةٌ.» (نهج البلاغه، حكمت )147
اى كميل، ثروت اندوزان نابود شدند در حالى كه در صف زندگانند ولى دانشمندان زندهاند تا روزگار باقى است، و بدنهايشان از ميان مردم بيرون رفته ولى نمونههاى عالى آنان در دلها موجود است.