امام خمينى در پژوهش هاى غربى




##ترجمه: مهدى اسدى##

اشاره
حضرت امام خمينى, از شخصيت هاى بى بديل روزگار هستند كه در عصر مادىگرايى و دين ستيزى, علم احياى دين و بازگشت دوباره آن به صحنه را برافراشتند و آن سان موجى در عالم پديد آوردند كه اين عصر با نام مقدس او رقم خورد.
پژوهشيان دنياى غرب و شرق از زواياى گوناگونى به تحليل اين شخصيت تاريخى پرداخته اند و با اين كه در پاره اى از موارد از درك شخصيت و انديشه هاى امام عاجز مانده و تحليل هاى ناپخته و سست بنيادى ارائه كرده اند, با اين حال برخى از آنان از زواياى نوى به موضوع نگريسته و تحليل هاى قانون مندى ارائه نموده اند كه آگاهى از آنها سودمند است و اين مقاله نيز با وجود كاستى هايى در ارائه تحليل, در اين راستا به فارسى برگردان شده است.
((واحد ترجمه مجله))

ظهور امام خمينى(ره) در صحنه سياسى, اندكى پيش از پيروزى انقلاب اسلامى, وجدان هاى غربى را در دو بعد (دولتى و مردمى) تكان داد. غربيان فكر نمى كردند كه از يك نهاد علمى ـ سنتى كه به گمان آنها يكى از نهادهاى جمود و فرورفتن در فضاهاى علمى و روحى است, مردى بيرون بيايد كه انقلابى بزرگ را رهبرى كند, دولتى هم آهنگ با زمانه تإسيس كند و غرب را نه تنها محكوم سازد بلكه با آن از موضع كسى سخن بگويد كه رسالتى جهانى را براى همگان به ارمغان آورده است.
هنوز كه هنوز است رسانه هاى غرب گاه از او به عنوان كسى كه ((جهان را تكان داد)) و گاه كسى كه ((مسير تاريخ را تغيير داد)) نام مى برند و انقلاب او را در كنار انقلاب هاى كبير فرانسه و روسيه, سه جنبش مهم سياسى عصر حاضر كه روش هاى سياسى را دگرگون ساخت و ويژگى هاى فرهنگى اين دوران را رنگى ديگر بخشيد, مى دانند.
بررسى و كند و كاو درباره چنين شخصيتى طبق روش هاى فكرى متداول در پژوهش هاى علمى, براى غرب امرى ناگزير بود. همچنان كه وضعيت سياسى حاكم ميان جهان غرب و جمهورى اسلامى ايران در دهه هشتاد, كه به آن ((دهه خمينى))(1) گفته شد كه در به هم خوردگى روابط نمود يافت, در اين پژوهش هاى غربى تإثيرى ناگزير بر جاى نهاد.
ذكر اين نكته ضرورى است كه تنها كتاب موجود در غرب كه زندگى و راه و روش امام خمينى(ره) را مورد بررسى قرار داده, تإليف يكى از وابستگان رژيم پهلوى به نام امير طاهرى(2) است. اين كتاب كه در سال 1985 ميلادى در ايالات متحده به چاپ رسيد و نام ((روح الله خمينى و انقلاب اسلامى))(and the islamic Revolution) (3
The Spirit of Allah [Kkomeini] ) را برخود داشت, كينه توزانه با حضرت امام برخورد مى كرد و متضمن اطلاعات نادرستى است كه بخشى از آن به عمد و بخش ديگر بر اساس كج فهمى نويسنده به كتاب راه يافته بود.
علاوه بر اين, كتاب ديگرى به زبان انگليسى وجود دارد كه مهم ترين انديشه ها و مفاهيم سياسى, عرفانى و جهادى حضرت امام(ره) را در بر مى گيرد. كتاب مذكور كه در سال 1981 در ايالات متحده به چاپ رسيد ((اسلام, انقلاب: نوشته ها و اظهارات امام خمينىRevolution: Writting and Declarations of Imam Khomeini) (Islam and (( نام دارد. حامد الگار در اين كتاب برخى از مهم ترين سخن رانى ها, رهنمودها و نيز نوشته هاى اخلاقى و عرفانى حضرت امام همچون ((جهاد اكبر)), ((تفسير سوره حمد)) و نيز كتاب ((حكومت اسلامى)) را ترجمه مى كند. اين كتاب مهم ترين منبع انديشه هاى امام خمينى(ره) در غرب به شمار مى رود و پژوهش گران هنگام تحقيق درباره امام و انقلاب اسلامى بدين كتاب مراجعه مى كنند.(4)

روش هاى پژوهشى غرب در بررسى شخصيت امام (ره)
1ـ روش تحليلى روان شناسى تاريخىPsychohistory) ):
اين روش بر تطبيق اصول تحليل روان شناختى(Psychoanalysis)(5) بر تاريخ, سيره, ادبيات و هنر استوار است. روش تحليل روان شناختى به نظريات روان شناس مشهور زيگموند فرويد (1939 ـ 1856م) استناد مى كند و براى تجزيه و تحليل شخصيت, انگيزه ها, روياها و لغزش هاى انسان به كار مى رود. اين روش بر فرضيه اى استوار گشته كه معتقد است انگيزه ها را غرايز تعيين مى كنند, و سخن گفتن از اين غرايز بسته به نيروهايى است كه در ناخودآگاه انسان ـ آن جا كه انگيزه هاى غريزى رودرروى تربيت اجتماعى مى ايستند ـ پنهان است.
از پژوهش هايى كه در تحليل شخصيت حضرت امام(ره) از اين روش سود جسته اند كتاب ((خمينى مخفىThe Hidden Khomeini) (() نوشته ((بروس موزليش))(6) است. ((موزليش)) بر عواملى كه تإثير عميقى بر شخصيت امام به جاى گذاشته اند تإكيد مى ورزد و نخستين عامل را ((عشق به خاندان)) مى نامد; يعنى امام كه فرزند خاندان پيامبر(ص) است پيوند عاطفى شديدى با اهل بيت(س) دارد. حق هايى كه از اهل بيت پايمال شد, ستم هايى كه بر آنها روا داشتند, به خصوص شهادت حضرت على و امام حسين ـ عليهما السلام ـ از عواملى است كه نقش تعيين كننده اى در شكل گيرى شخصيتى و بناى روحى حضرت امام خمينى(ره) داشت. او مى افزايد كه اين مسإله و نيز زمينه عرفانى حضرت امام, به ايشان احساس يافتن صواب مطلق و حق مطلق را مى بخشد. به خصوص مشرب عرفانى ايشان نيروى روحى عظيمى بديشان مى بخشد كه امام را در رويارويى با دشمنان و دشوارىهاى زندگى يارى مى دهد.
((موزليش)) سپس به بررسى يكى از اصول فرويد مى پردازد كه معتقد است: رهبران تاريخى اهميت فراوانى به گرايش هاى غريزى نمى دهند بلكه حالتى به آنها دست مى دهد كه وى آن را ((گرايش هاى جايگزين))(Displaced Libido) (7) مى نامد. به گونه اى كه گرايش هاى غريزى و عاطفى به اشخاص جاى خود را به گرايش به امور مجرد مى دهند. اين حالت در امام به صورت گرايش به اسلام, ملت, انقلاب, حق و… وجود دارد. وى سپس به تقدم دادن امور الهى بر روابط عاطفى, توسط امام, استشهاد مى كند به گفته ايشان اگر دشمنان, فرزند وى احمد را مى كشتند كوچك ترين خللى در اراده ايشان به جاى نمى گذاشت. او سپس اضافه مى كند كه در پس سيماى آرام امام خمينى(ره) گونه اى از خشم خروشان پنهان است كه ((موزليش)) آن را ((خشم نرگسى)) مى نامد…
موزليش سپس اشاره مى كند كه امام خمينى به اين امر باور داشتند كه جهان آكنده از دسيسه ها و توطئه هايى است كه دشمنان اسلام در كار چيدن آن هستند. با تإثرى كه مسموم سازى حضرت امام حسن(ع) در روحيه امام خمينى(ره) جاى گذاشت, مسموم سازى بسامد بالايى در سخنرانى ها و نوشته هاى ايشان داشته است. ايشان پياپى تإكيد مى كردند كه فرهنگ غربى افكار ملت هاى جهان سوم را مسموم مى كند و موسيقى غرب اخلاق جوانان ايرانى را مسموم مى سازد و آمريكا را ((جرثومه اى زهرآلود)) مى دانستند. (8)
((موزليش)) سخن خود را با اين گفته به پايان مى برد كه: امام خمينى(ره) رهبرى است كه مناسب ترين زمان را براى فعاليت سياسى خود انتخاب كرد, و انقلاب اسلامى در پس خود ((انقلابى پنهان)) دارد كه با رهبرى امام بر تمام جهان سرورى خواهد يافت.

2 ـ روش رهبرى افسونگر

Charismatic Leadership) )
اين روش كه به تجزيه و تحليل شخصيت هاى برتر تاريخى مى پردازد به ((ماكس وبر)) آلمانى (1924 ـ 1860) از پايه گذاران علم نوين جامعه شناسى منسوب است. اين روش بر شخصيت هاى تاريخى داراى خصوصيات خارق العاده يا حداقل استثنايى كه در زمانه هاى عسرت ظاهر مى شوند, تإكيد مى ورزد. خصوصيت هايى كه مشروعيت خود را از پيوند مشترك رهبر با پيروانش مى گيرد و اين پيوند ناشى از برخوردارى و ممارست رهبر در اين ويژگى هاى به خصوص است كه معمولا دور از دسترس انسان هاى عادى است.
وبر نيروى افسونگر (كارزماتيك) را برترين نيروى انقلابى مى داند كه توانايى دگرگون سازى اوضاع موجود را داراست. بر اساس اين نظريه رهبرى افسونگر ناخودآگاه صورت مى گيرد و رهبران در آن زمينه سازى نمى كنند تا در جايگاه رهبرى قرار گيرند. اين رهبرى اهميتى به اعتبارات اقتصادى و سودگرايانه نمى دهد و رهبر افسونگر با پيروان خود ((گروهى)) را تشكيل مى دهند. او دستياران يا دوستانى ندارد بلكه همه پيرو و مريد او هستند.
دو تحقيق به زبان انگليسى وجود دارند كه در تحليل رهبرى سياسى حضرت امام(ره) بر اين روش تكيه كرده اند. همچنان كه تحقيق ديگرى در همين روش به زبان هلندى نوشته شده است(9) كه مشكل زبان مانع شد تا از آن بهره اى ببريم. از نمونه هاى اين روش كتاب ((پيامبران نوين و مثل هاى كهن: افسون ها و تقاليد در انقلاب ايران)) تإليف ((مايكل كيمل))(10) است.
((كيمل)) سخن را با اين نكته مىآغازد كه انقلاب اسلامى ايران براى تحليل گران سياسى و اجتماعى منطقه به صورت معمايى درآمده است, زيرا با اين كه انقلاب اسلامى رو در روى امپرياليسم و به خصوص آمريكا ايستاد, در همان حال و به همان ميزان نفرت و دشمنى خود را با شوروى و استراتژىهاى سوسياليستى در سياست و اقتصاد آشكار ساخت, و با اين كه اين انقلاب, مردمى بود و بر نيروهاى مردمى تكيه مى كرد و بزرگترين راهپيمايى هاى تاريخ را با بيش از دو ميليون شركت كننده در تهران و ميليون ها تن در شهرهاى ديگر برپا مى كرد, با اين همه اكثر شركت كنندگان از ساكنان شهرها بودند اين بر عكس ديگر انقلاب هاى جهان سوم كه كشاورزان و روستاييان پايه اساسى آنها را تشكيل مى دادند بود. آن چه به گفته ((كيمل)) اين معما را پيچيدگى بيشترى بخشيده شخصيت امام خمينى(ره) است كه نقش اساسى را در پيروزى انقلاب و تشكيل حكومت ايفا كرده اند.
((كيمل)) برخى از گزارش گران غربى را كه مدعى اند سلطه امام گستره پهناورى ندارد يا اين كه چيرگى ايشان فاقد پايه هاى رهبرى كارزماتيك است به باد انتقاد مى گيرد. او در تعبيرى توجه برانگيز مى گويد كه امام خمينى(ره) ((بدان اندازه از قدرت معنوى برخوردار بود كه در همان حال بتواند فروتن و متواضع بماند)).
او مى افزايد كه امام, زاهدى بود كه اهتمامى براى زيورهاى دنيوى و امتيازات مقام خود قائل نبود. در مسائل انقلاب هيچ فرد يا گروهى در مقابل قاطعيت ايشان سزاوار چشم پوشى نبود. و به گفته امام حتى اگر فرزندان ايشان سزاوار اعدام مى شدند آمادگى انجام اين عقوبت را داشت.
((كيمل)) معتقد است كه منبع سلطه حضرت امام(ره) پيوند ميان رهبر و پيروان اوست. امام تكريم مردم را نسبت به خودشان, باز به خود مردم نسبت مى داد و مى گفت: ((آنها كه همه چيز خود را در راه اسلام دادند مردم بودند و عاقبت اين مردم اند كه پيروز خواهند شد))…
((كيمل)) سپس روابط تبادل آميز ميان ((كارزماتيسم)) و دين را شرح مى دهد و شكل آگاهى دينى را زمينه سلطه كارزماتيك امام مى داند. اين در حالى است كه خود ((كارزماتيسم)) ذاتا يكى از دلايل حقانيت دين مى باشد.
((كيمل)) همچنين بر فروتنى امام كه همواره نقش خود را در پيروزى انقلاب انكار مى كردند و منبع قدرت و پيروزى را اسلام مى دانستند تإكيد مى كند, براى نمونه آن جا كه مى گويند: ((روح انقلاب جهانى ما از اسلام است. انديشه جهانى اسلام هميشه بر مسائل سياسى ـ ميهنى چيرگى داشته است)).

3 ـ امام خمينى (ره) و عرفان
بر اين جنبه مهم از شخصيت امام جز در سه ـ چهار سال آخر حياتشان تإكيدى صورت نگرفته است. در اين زمينه دو تحقيق مهم وجود دارد: تحقيق نخست نوشته يك پژوهشگر روسى به نام الكساندر ناش(Alexander Knush) (11) است كه در آن بر دستاوردهاى عرفانى امام, به خصوص در روزهاى تلمذ ايشان نزد آيه الله محمد على شاه آبادى تإكيد مى شود. ((ناش)) در نوشته خود بعد عرفانى حضرت امام را به جنبه هاى ديگر شخصيتى ايشان همچون سياست و فعاليت هاى انقلابى ربطى نمى دهد. او اهتمام خود را به عرفان به معناى آكادميك آن يعنى كتاب هايى كه امام در اين زمينه نوشته اند و نيز به سير تطور انديشه عرفانى ايشان در اين كتاب ها متمركز مى كند.
تحقيق ديگر نوشته محقق مسلمان اردنى ((سلمان البدور)) است. او مى كوشد تا عرفان امام را به انديشه سياسى ايشان پيوند زند. همچنان كه مى كوشد چگونگى رسيدن امام به اين باور را كه معتقدند عارف همان كسى است كه بايد حاكم باشد و هموست كه شايستگى ولايت فقيه را داراست ـ البته بعد از كسب معرفت فقهى در حد مرجعيت ـ كشف كند.
در اين جا به بررسى تحقيق الكساندر ناش كه ((بازگشت به عرفان: خمينى و ميراث فلسفه عرفانى اسلام)) نام دارد مى پردازيم.
مولف, كتاب هايى را كه امام(ره) پس از هجرتشان به قم در باب عرفان نوشته اند و عمدتا نتايج تلمذ ايشان نزد آيه الله شاه آبادى بود, زمينه كارى خود قرار داده است. اين كتاب ها به ترتيب: ((شرح دعاى سحر)), ((مصباح الهدايه الى الخلافه والولايه)), ((تعليقه اى بر شرح فصوص الحكم)) و ((مصباح الانس)) هستند.
((ناش)) در آغاز, كيفيت يافتن نسخه خطى كتاب ((مصباح الانس)) را كه چهار سال پس از تبعيد امام به تركيه توسط ساواك از منزل ايشان مصادره شده بود ذكر مى كند. (12) او پس از ارائه تعريفى از عرفان مى گويد: على رغم فراوانى منابع هيچ كس درباره آراى عرفانى و متافيزيكى حضرت امام(ره) پژوهشى تحليلى و پيراسته ارائه نكرده است.
به عقيده ((ناش)) اولين كتابى كه امام نزد آيه الله شاه آبادى خوانده اند ((اسفار)) ملاصدرا بوده است. او مى گويد مفاهيم مطرح شده در اين كتاب تا اندازه زيادى با نظريه ((انسان كامل)) ابن عربى همسانى دارد. سپس مى گويد امام پس از آن ((شرح فصوص الحكم)) قيصرى را كه ((تإثيرى دائمى بر مفاهيم عرفانى امام داشت)) و پيوسته بدان استناد مى كرده اند, آموخته اند. پس از اين كتاب, امام كتابى را از ((قونوى)) شاگرد ابن عربى و شارح فلسفه عرفانى وى; يعنى كتاب تعليقه اى بر ((مفتاح الغيب)) تلمذ كرده اند. اين كتاب پس از ((فصوص الحكم)) و ((اسفار)) از مهم ترين متون عرفانى حوزوى به شمار مى رود.
تلمذ امام نزد آيه الله شاه آبادى شش سال طول كشيد تا اين كه استاد به تهران منتقل شد و به اعتقاد ((ناش)) امام فراگيرى كتاب هاى مذكور را به تنهايى ادامه دادند. او اضافه مى كند كه شيوه عرفانى امام به فراگيرى كتاب هاى عرفانى مختصر نگرديد بلكه امام تمام توجه خود را به سير و سلوك اخلاقى معطوف ساختند. سير و سلوكى كه ((ناش)) آن را ((ترك خواهش هاى دنيوى و پيروى تمام از مسائل حلال و حرام)) وصف مى كند. وى وجوه شباهت فراوانى ميان سلوك عرفانى امام و سلوك عارفان بزرگ كهن همچون غزالى, سيد حيدر آملى و صدرالدين شيرازى مى بيند, چرا كه از سيره عملى آنان در دايره المعارف هاى رجالى ـ عرفانى برمىآيد كه آغاز زندگى علمى آنان با فراگيرى روش تقليدى در فقه و اصول و كلام, درك و پى گيرى روشى خاص در تزكيه روحى و سير و سلوكى شروع مى شود كه در پايان به اشراق و ((معاينه حقيقت اشيا)) منتهى مى گردد.
((ناش)) سپس به بررسى تطور انديشه عرفانى حضرت امام(ره) از ميان كتاب هايى كه در اين زمينه تإليف كرده اند مى پردازد. به اعتقاد وى امام در ((شرح دعاى سحر)) به عنوان يك انديشمند مستقل و داراى انديشه عرفانى متكامل و پيشرو ظهور نكرده اند. در ((مصباح الهدايه الى الخلافه والولايه)) اين امر تا حد زيادى تغيير مى يابد تا آن كه به دو كتاب ((تعليقه اى بر شرح فصوص الحكم)) و ((مصباح الانس)) مى رسيم كه امام در اين دو به بررسى و سنجش آراى شارحان اين دو متن عرفانى كه از مهم ترين متون عرفانى حوزه به شمار مىآيد, مى پردازند و در بسيارى از مواضع اين آرا را نقد مى كنند. على رغم بررسى كتاب ((اسفار)) ايشان همچنين برخى از آراى ابن عربى را كه بيشترين تإثير را بر امام داشته است, نقد كرده اند. مولف سپس مفاهيم عرفانى مطرح شده در آثار حضرت امام را همچون ((انسان كامل)), ((تجلى اسما و صفات)) و ((صدور عالم)) به طور مفصل شرح مى دهد.(13) به گونه اى كه خواننده تازه كار را به تسلط كامل ((ناش)) به اين مفاهيم و اصطلاحات باورمند مى سازد.
او در پايان, يك سوال مهم را چنين مطرح مى كند: ميزان تإثير اين پس زمينه عرفانى بر انديشه و سلوك سياسى و شخصيت انقلابى حضرت امام تا چه اندازه اى است؟ وى در پايان مى گويد: عرفان در شخصيت امام تإثير ژرفى را بر جاى نهاد و عرفان در ايشان هرگز كاسته نشد. ((ناش)) درس هاى تفسير سوره حمد را كه تلويزيون ايران در سال هاى آغازين انقلاب پخش مى كرد و نيز نامه امام به گورباچف كه آكنده از اهتمام هاى روحى و عرفانى است به عنوان شواهدى بر اين ادعا ذكر مى كند.

4 ـ امام خمينى(ره) و انديشه سياسى
بيشترين پژوهش هاى غربى در آراى حضرت امام(ره) را اين جنبه از شخصيت ايشان به خود اختصاص داده است[گرچه] انحصار بر اين بعد از شخصيت امام چندان صواب نمى نمايد[.بارى] اگر انديشه هاى سياسى حضرت امام و به خصوص نظريه ولايت فقيه نبود جهان متفرعن با اين ضربه تاريخى مواجه نمى شد كه بايد براى سرنوشت بشريت به فكر برنامه ريزى بيفتد. و اين كه روابط انسانى و ملى بايد بر اساس عدالت و حق استوار باشد نه سودجويى و بهره كشى. نمونه اين روش كتاب ((دين و سياست در كتاب كشف الاسرار امام خمينى)) نوشته ((ونيسامارتين))(14) است.
مارتين در آغاز نگرشى عام را به محتويات كتاب ((كشف الاسرار)) ارائه مى كند و به نقد و بررسى آراى برخى از محققان كه معتقدند اين كتاب مويد حاكميت سلطنتى است يا حداقل آن كه با آن تعارضى ندارد, مى پردازد. او مى افزايد كه موضع گيرى علماى ايران در برابر پادشاهان يكسان نبوده است و سپس اظهار تإسف مى كند كه هيچ كس موضع گيرى فقهى علما را در برابر سلاطين دوران قاجار و پس از آن بررسى نكرده است. بر عكس دوره صفوى كه ((نورمن كالدر)) آراى علماى اين دوره را درباره پادشاهان صفوى مورد بحث و بررسى قرار داده و بدين نتيجه رسيده است كه بسيارى از علماى اين دوران با سلاطين صفوى همكارى كرده اند ولى در عين حال در كتاب هاى فقهى خود از اين پادشاهان با عنوان هاى ((سلاطين جور)) و ((سلطان ظالم)) ياد كرده اند.
((مارتين)) مى گويد: امام در كتاب ((كشف الاسرار)) با حاكم وقت موضعى سازگار و مماشات گونه اتخاذ مى كنند. در عين حال كه اين حاكم ستمگر (رضاخان) را حكمرانى بد مى داند. او مى افزايد امام معتقد بودند مجلسى كه متشكل از فقها باشد صلاحيت عزل و نصب حكمران را دارد. همچنان كه معتقد بودند حاكم بايد طبق قوانين شريعت رفتار كند. ((مارتين)) معتقد است كه نظر امام در خصوص نقش فقيه در ((كشف الاسرار)) با ((ولايت فقيه)) فرق مى كند. ايشان در مورد نخست نمى گويند كه فقها بايد مستقيما سلطه را در دست داشته باشند. نظريه حكمرانى نيز در اين كتاب اندكى مبهم است. با اين حال امام برپايى حكومت را امرى واجب و برقرارى حاكميت عادل را در دوران غيبت امرى ممكن مى دانستند.
((مارتين)) همچنين مى كوشد به امكان تإثيرپذيرى امام از انديشه هاى حسن البنا و ابوالاعلى مودودى دست يابد اما به نتيجه اى قطعى در اين باره نمى رسد.
او مى گويد: با اين كه انديشه سياسى امام(ره) در سال 1942م (1321هـ.ش) يعنى سال نوشتن كتاب ((كشف الاسرار)) هنوز تبلور كافى نيافته بود, اما واضح است كه امام به طور قاطع حكومت مشروطه را رد مى كرده اند. از آن جهت كه مجلس مشروعيت خود را از ملت و نه از شريعت يافته بود. به اعتقاد امام حكم خداوندى است كه بايد نافذ باشد. ((مارتين)) معتقد است مخالفت امام با مشروطه به سه عامل باز مى گردد:
1ـ قانون وضع شده به طور كلى ناسالم است.
2ـ به طور اخص, اين قانون مناسب ايران نيست.
3ـ قانون مذكور تمام نابسامانى هاى اروپا را گريبانگير ايران خواهد ساخت.
امام مشروطه را با كمونيسم و ديكتاتوريسم همسان مى دانند و حتى مى گويد مشروطه از سلطنت برتر است.
مارتين در پايان بدين نتيجه مى رسد كه مى توان ((كشف الاسرار)) را از دو جهت مقدمه اى براى ولايت فقيه دانست: نخست آن كه شريعت تنها حكم مورد پذيرش است و ديگر آن كه پديد آمدن سپاه پاسداران و دستگاه هاى تبليغات انقلابى ريشه در ((كشف الاسرار)) دارند.

پاورقي ها:پانوشت ها: 1 ) در حقيقت كتابى نيز به همين نام يعنى ((با نام خدا ـ دهه خمينى)) وجود دارد كه تإليف نويسنده آمريكايى ((رابين رايت)) است. 2 ) امير طاهرى در دوران رژيم پهلوى سردبيرى روزنامه كيهان را برعهده داشت. او هم اكنون در پاريس زندگى مى كند و گاهى به عنوان رايزن امور ايران در بعضى از كشورهاى حوزه خليج فارس كار مى كند. وى دشمنى شديدى با اسلام و انقلاب اسلامى دارد و كتاب هاى فراوانى درباره اسلام تإليف كرده است كه در آنها ديگران را به خصوص عليه جنبش هاى اسلامى تحريك مى كند. 3 ) حميد دهباشى استاد پژوهش هاى خاور ميانه در دانشگاه هاروارد اين كتاب را چنين وصف مى كند: ((بخشى از آن بر روايت هاى خيالآميز استوار است و بخش پايانى آن داد مى زند كه دشمنانه است)). آنچه مايه تإسف است آن كه با وجود ده ها و حتى صدها استاد مسلمان متخصص در مسائل اسلامى و ايرانى در دانشگاه هاى غربى, هيچ كس خود را مكلف نكرده است تا از زندگى اين شخصيت بزرگ كتابى بنويسد. و علت اين اهمال نيز نامعلوم است. ((ماروين زونيس)) در يكى از تحقيق هاى خود ذكر مى كند كه حامد الگار از سال 1985 زندگى نامه مفصلى را از امام خمينى(ره) به زبان انگليسى در دست نوشتن دارد اما تاكنون چيزى در اين زمينه از الگار به چاپ نرسيده است. با اين حال الگار پژوهش مهمى را درباره امام به نام ((امام خمينى 1900 ـ :1962 سال هاى پيش از فعاليت انقلابى)) به چاپ رسانده است. همچنين كتاب ديگرى به زبان انگليسى به نام ((امام خمينى: زندگى و رهبرى اوHis Life and Leadership) (( :
Imam Khomeini ) تإليف حسين موسويان سفير كنونى ايران در آلمان وجود دارد كه اين كتاب نه از لحاظ حجم و نه از لحاظ مضمون افاده مقصود نمى كند. 4 ) كتاب كم اهميت تر ديگرى نيز وجود دارد كه درباره مفاهيم اصلى انديشه امام(ره) در زمينه سياست, جامعه و اخلاق بحث مى كند. اين كتاب ((ارزش هاى اسلامى و نگرش جهانى خمينى به انسان, حكومت و روابط بين المللىRelations) ((
Islam Valves and Worldviwe Khomeini to Man, The State and International ) نام دارد و تإليف نويسنده اى ايرانى به نام فرهنگ رجايى است. 5 ) اين روش در ميان مجامع دانشگاهى به ((دانش يهودىJewish Science) (() مشهور است. شايان ذكر است كه هم اكنون غرب دوره اى را سپرى مى كند كه شاهد مرگ انديشه هاى فرويد و نظريات اوست. پژوهش هاى متعددى در اين باره صورت گرفته است كه از آن ميان مى توان به موارد زير اشاره كرد: ((فريب فرويدى)),Fervdian Fracd) ) تإليف اى. فولرتورى و ((انحطاط و سقوط امپراتورى فرويدىand Fall of the Fervdian Empire) (The ((
Decline تإليف هانس وايسنك. 6 ) استاد دانشكده علوم انسانى دانشگاه تكنولوژى ماساچوستMIT) ) و سردبير مجله روان شناسى تاريخىPsychohistory) ) به سفارش مجله ((نيويورك)) تحقيقى را درباره شخصيت امام انجام داد كه در آن بر خواندن منابع موجود در زمان تإليف (سال 1979) و مصاحبه هايى با مسوولان دولتى و استادان ايرانى و برخى از خويشان و نزديكان امام(ره) استناد كرده است. اين پژوهش از اولين پژوهش هايى به شمار مى رود كه سعى كرده است شخصيت حضرت امام را از طريق دانش روان شناسى تجزيه و تحليل كند. موزليش تحقيق منتشر نشده ديگرى از زندگى امام دارد كه مفصل تر از تحقيق فوق است. اين تحقيق ((خمينى, رهبر انقلابى)) نام دارد و در كنگره تحقيقات تطبيقى انقلاب اسلامى كه در نوزدهم و بيستم ژانويه 1989 در دانشگاه هاروارد برگزار گرديد ارائه شد. شايان ذكر است پژوهش هاى روان شناسانه شخصيت ها عمدتا در اختيار سازمان هاى اطلاعاتى قرار مى گيرند. موزليش خود ذكر مى كند كه جيمى كارتر رئيس جمهور پيشين آمريكا ازCIA درخواست كرده است كه روان شناسانى را مكلف سازد تا درباره شخصيت امام (ره) تحقيقى انجام دهند; كه اين تحقيق ها هم انجام شد. 7 ) نياز به يادآورى نيست كه بطلان مسائل مذكور امرى آشكار است. اما احساس كرديم براى دادن تصويرى روشن از موضوع هايى كه نويسنده اين تحقيق بدانها پرداخته ذكرشان امرى ضرورى است. 8 ) از تحليل هاى سست و دور از واقع كه رد نمودن آنها بى نياز از دليل است.م 9 ) ((افسون (كارزما) و انقلاب ماكس وبر در ايران)) تإليف ران وان دورن, مجله
Acta – Politica, 1989,24,4,Oct, ص432-409. 10 ) استاد جامعه شناسى دانشگاه نيويورك. 11 ) پژوهشگر روسى در مدرسه عالى پژوهش هاى شرقى روسيه. وى تحقيق مذكور را در دانشگاه واشنگتن در ايالت ميسورى ايالات متحده هنگامى كه با بورس موسسه راكفلر در آن دانشگاه به سر مى برد انجام داد. نكته جالب توجه آن است كه ((ناش)) در حاشيه بحث خود ذكر مى كند: هنگامى كه حضرت امام(ره) نامه تاريخى خود را به ميخائيل گورباچف ارسال كردند و او را دعوت كردند كه علماى روسى را به حوزه علميه قم بفرستد تا از سرچشمه زلال معارف اصيل اسلامى به خصوص حكمت و عرفان بهره مند شوند, ناش نامه اى به سفارت ايران در مسكو ارسال كرده است و در آن علاقه مندى خود را در بهره ورى از علماى قم در زمينه عرفان اظهار نموده اما جوابى دريافت نكرده است. 12 ) اين جريان در ((مقدمه ناشر)) كتاب ((تعليقه اى بر شرح فصوص الحكم و مصباح الانس)), انتشارات پاسدار اسلام, تهران, 1365, ص7 ذكر شده است. 13 ) كند و كاو در اين گونه مفاهيم و ارزيابى ((ناش)) از آنها خارج از توانايى هاى وى است. شايد از اين روست كه دست به تإليف اين تحقيق زده است. 14 ) وى در سال 1984 در پى ارائه پايان نامه اى با عنوان ((نقش مجتهدان تهران در انقلاب مشروطه ايران)) مدرك دكتراى خود را از دانشگاه لندن دريافت كرده است.