نقش معلم در جامعه


در جامعه انسانى, اساسى ترين كار, تعليم و تربيت است. كسى كه اين رسالت را به
دوش مى كشد ((معلم)) است. كار معلمى به هرگونه تلاشى كه براى هدايت, تكامل و
تعليم و آموزش انسان, صورت مى گيرد اطلاق مى شود, براساس همين تعريف است كه
پيامبران, معلم بشر خوانده مى شوند, هم چنين پدر و مادر و ديگر اعضاى خانواده
نسبت به كوچك ترها نقش معلم را دارند. اما در نام گذارى طبقات مختلفى كه وظيفه
تعليم و تربيت را بر عهده گرفته اند, اصطلاحا تنها به يك طبقه ((معلم)) مى گويند;
يعنى همان كسانى كه رسالت آموزش و پروش فرزندان ما را از دوره كودكى و تحصيلات
ابتدايى تا دوره جوانى و تحصيلات عالى, بر عهده مى گيرند.

در جامعه اسلامى ما اين وظيفه مهم بر عهده انسان هاى شريف, قانع و وظيفه شناسى
است كه از سر تعهد و دلسوزى به ساختن و شكل دهى استعدادهاى مومن و كاردان
مشغولند. مردم ما نيز از آن جا كه به نقش اين طبقه فرهيخته, آگاهند, هميشه از
كارشان تقدير مى كنند و حتى روز مشخصى را هم به نام ((روز معلم)) تعيين كرده اند.
به همين مناسبت لازم است كه درباره ((نقش معلم در جامعه)) مطالبى را با معلمان
عزيز در ميان بگذاريم.



جايگاه معلم

قرآن كريم, براى كار فرهنگيان, نقش كار خدايى قائل است, نخستين سوره اى كه بر
پيامبر اكرم(ص) نازل شد به اين نقش, اشاره مى كند:



((اقرإ باسم ربك الذى خلق خلق الانسان من علق اقرء و ربك الاكرم الذى
علم بالقلم علم الانسان ما لم يعلم))

در اين سوره, صفت ((تعليم)) براى خداوند متعال آمده است; يعنى همان كارى كه
معلمان بدان مشغولند.

علاوه بر اين, نقش معلم در جامعه, نقش پيامبران است; يعنى معلمان با الگوگيرى
از رسولان الهى به پرورش و آموزرش افراد جامعه, همت مى گمارند.

بر اين نقش در آيه هاى متعددى از قرآن كريم تصريح شده است براى نمونه در سوره
جمعه مى فرمايد: ((هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم
و يعلمهم الكتاب والحكمه; او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از
خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزكيه مى كند و به آنان
كتاب (قرآن) و حكمت مىآموزد.))



ارزش كار معلم

اهميت هر كارى را بايد با نقش و ارزش آن سنجيد. اهميت كار تعليم و تربيت و
معلمى به اندازه اى است كه ساختن و هدايت يك فرد مساوى زنده كردن همه افراد
جامعه است. خداوند در آيه 32 از سوره مائده مى فرمايد: ((…من احياها فكانما
احيى الناس جميعا; … هر كس, انسانى را از مرگ رهايى بخشد, چنان است كه گويى
همه مردم را زنده كرده است.))

امام صادق(ع) در تفسير اين آيه, سخنى دارند كه مفهوم آن را نقل مى كنيم, ايشان
فرموده اند: منظور از زنده كردن يك فرد, هدايت و پرورش اوست, اگر كسى جوانى را
به راه درست, هدايت كند و وظيفه انسان سازى را بر عهده بگيرد, مثل اين است كه
همه دنيا را زنده كرده است. پس منظور از زنده كردن, پرورش و هدايت كردن است.

پيشوايان دينى ما هميشه و در همه حال, مردم را به ارزش اين كار بزرگ, تذكر
مى دادند و حساسيت آن را در پيچ و خم هاى زندگى فردى و اجتماعى, نشان مى دادند;
مثلا به اين داستان توجه كنيد:

يكى از نبردهاى پيامبر(ص) جنگ خيبر بود, در اين جنگ, براى مسلمانان وضعيت
حساس و فوق العاده اى به وجود آمده بود; يعنى جنگ تا ده روز پشت دژهاى مستحكم
يهوديان به بن بست كشيده شده بود. هر فرماندهى كه مإمور فتح دژها مى گرديد با
شكست مواجه مى شد.))(1) تا اين كه سرانجام پيامبر(ص) افسران و دلاوران ارتش را
جمع كرد و اين جمله را فرمود: ((لاعطين الرايه غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه
الله و رسوله يفتح الله على يديه ليس بفرار;(2) اين پرچم را فردا به دست كسى
مى دهم كه خدا و پيامبر را دوست دارد و خدا و پيامبر او را دوست مى دارند و
خداوند اين دژ را به دست او مى گشايد و او اهل فرار نيست.))

همه منتظر بودند كه پيامبر(ص) پرچم را به چه كسى خواهد داد و آن فرد كيست؟ تا
اين كه پيامبر(ص) فرمود: ((على كجاست؟)) در پاسخ عرض كردند: او چشم درد دارد و
در گوشه اى استراحت مى كند. فرمود: او را بياوريد. على(ع) آمد. پيامبر(ص) دستى بر
ديدگان او كشيد و در حقش دعا فرمود. با اين عمل پيامبر, درد چشم به كلى برطرف
شد و پرچم را به دست او داد.

نكته تربيتى كه ما از اين داستان در نظر داريم اين است كه:

در آن هنگام كه على(ع) عازم حمله به دشمن بود, پيامبر به او فرمود: قبل از
جنگ, نمايندگانى را به سوى سران دژ اعزام كن و آنان را به آيين اسلام دعوت نما و.
.. سپس فرمود: ((لئن يهدى الله بك رجلا واحدا خير من ان يكون لك حمر النعم;(3)
هرگاه خداوند يك فرد را به وسيله تو هدايت كند, بهتر از اين است كه شتران سرخ
موى از آن تو باشد و آنها را در راه خدا صرف كنى.))

آرى, اين ارزش انسان سازى است كه در تعاليم اسلامى هيچ چيز با آن برابرى
نمى كند.



وظايف معلم

انسان موجودى است كه با جبرهاى گوناگونى همراه است; يعنى رفتارهايى كه از خود
بروز مى دهد تحت تإثير عواملى است كه از پيش از تولد و دوران انعقاد نطفه تا
محيط, تغذيه و وراثت, در او موثر بوده اند. هر چه آدمى بتواند بر اين جبرها فايق
آيد, تربيت او بهتر و صحيح تر است.
اساسا كار معلمان و دست اندركاران تعليم و تربيت اين است كه بتوانند اين
عوامل جبرى را به نحو احسن به فرد منتقل كنند; يعنى وراثت خوب, محيط مناسب,
تغذيه حلال و تربيت درست را براى او ايجاد كنند تا زمينه انتخاب آزاد و آگاهانه
او فراهم آيد و يا اين كه اگر كسى عوامل جبرى نامناسبى او را احاطه كرده اند,
معلم به گونه اى عمل كند كه بتواند تإثير اين عوامل را بشكند و از آن ميان, راه
درست را بنماياند.

پس وظيفه اصلى معلم تإثير گذارى صحيح بر عوامل نادرست وراثت, محيط و تربيت
خانوادگى و تغذيه است. براى اين كه با اين قوانين و عوامل آشنا شويم, اندكى
درباره هر يك بحث مى كنيم:

1ـ وراثت: منظور از وراثت اين است كه انسان به واسطه ژن ها, صفات ظاهرى و
معنوى پدر و مادر به او منتقل مى شود. شكل ظاهرى صورت و اندام, هم چنين خصوصيات
باطنى زشت مثل خودخواهى, جاه طلبى, حسادت, و يا ويژگى هاى پسنديده مثل سخاوت,
ابتكار, هوش و چيزهايى از اين قبيل, از پدر و مادر به كودك مى رسد; منتها گاهى
آشكار است و زمانى پنهان.

البته قانون وراثت با اين كه امر مسلمى است ولى مى بينيم كه برخى از فرزندان
صفات پدر و مادر خود را به ارث نبرده اند. اين استثناها مربوط به اين است كه اين
فرزندان از اجداد قبلى خود, خصوصياتى را كسب كرده اند, چنان كه دكتر الكسيس كارل
مى گويد:

((ما قطعات بى شمارى از عوامل ارثى نياكان را با خود داريم كه صفات ما نيز از
صفات ايشان مشتق شده است….))(4)

حديثى نيز هست كه امام باقر(ع) فرمود: مردى از انصار با همسر خود به محضر
رسول اكرم(ص) شرفياب شد و عرض كرد: يا رسول الله, اين زن, دختر عمو و همسر من
است, زنى است پاك و با عفت ولى براى من فرزندى آورده است كه چهره اش سياه و
سوراخ هاى بينى اش گشاد, موهايش پيچيده و خلاصه طفلى با تمام خصوصيات نژاد يك حبشى
از او متولد شده است كه نظير چنين فرزندى در خانواده و اجداد پدرى ما نيست.
رسول اكرم(ص) از زن سوال كرد: تو چه مى گويى؟ آن زن, قسم ياد كرد كه از موقعى كه
من به همسرى اين مرد درآمده ام كوچك ترين انحرافى مرتكب نشده ام.

حضرت به فكر فرو رفت و سپس فرمود: بين هر انسان تا آدم 99 عرق وجود دارد كه
در ساختمان جسم فرزند فعاليت مى كنند و وقتى نطفه اى در رحم قرار گيرد, عرق ها به
جنبش افتاده و همه از خدا درخواست مى كنند كه فرزند, شبيه آنها بشود. اين بچه
غير مشابه شما هم از همان عرق هاى دور دست است كه در اجداد و اجداد اجداد شما
سابقه ندارد. كودك را بگير, او فرزند توست.(5)

بنابراين, اسلام, قانون وراثت را مى پذيرد و روان شناسان نيز از آن, بسيار سخن
گفته اند, بنابراين, قانون مسلم و انكارناپذيرى است و بر پدران و مادران است كه
مواظب باشند كه چه ويژگى هايى را به فرزندان خود منتقل مى كنند.

پس حال كه وراثت, امر مسلمى است, وظيفه معلم آن است كه بر اين قانون آگاهى
داشته باشد و در هنگام كار تربيتى, خصوصيات پدر و مادر افراد را هم در نظر
بگيرد.

2ـ محيط: آدمى در محيط پرورش مى يابد, فضايل و رذايل اخلاقى را از محيط
برمى گيرد. محيطهاى انسان هم مختلف است: خانواده نخستين محيط اوست, سپس كوچه و
محله و آن گاه مدرسه و… .

معلم, هوشيارانه بايد عامل محيط را دريابد و ريشه يابى كند كه دانشآموز و يا
فردى كه او را تربيت مى كند از قبل در چه محيطى پرورش يافته, خانواده او كيست؟
پدر و مادر و اطرافيانشان چه خصوصياتى دارند؟ در اين ميان, خصوصا بايد به تربيت
خانوادگى فرد, نظر كند.

3ـ تغذيه: يكى ديگر از عوامل شكل دهنده شخصيت انسان, غذاست. قرآن كريم به اين
حقيقت اين گونه اشاره كرده است: ((فلينظر الانسان الى طعامه))(6) در احاديث
معصومان ـعليهم السلام ـ نيز نكته هاى ارزشمندى در اين خصوص وجود دارد, به طورى
كه بخش قابل توجه اى از كلمات آن بزرگان كه در باب هاى مختلف كتاب هاى حديثى وجود
دارد, مربوط به تغذيه است.

اين همه تإكيد از آن روست كه غذا در روح و رفتار آدمى موثر است. متإسفانه
روان شناسى, به اين موضوع اصلا توجهى نكرده و درباره غذاهاى حرام و حلال و نقش
آنها در رفتارهاى ناهنجار فردى و اجتماعى بحثى نكرده است. ما نمونه هاى فراوانى
از انسان هاى خوش رفتار و يا بد رفتار در تاريخ داريم كه خود و يا اطرافيانشان
اعتراف كرده اند كه ريشه كردارهايشان در شير و مادر و نيز تغذيه هاى بعدى بوده
است.

معلم بايد به نقش تغذيه آگاه باشد و هر آن, خود و ديگران را در خصوص تغذيه
درست و مناسب بدنى از يك سو و نيز تغذيه روحى و پرورشى كه همان پرهيز از غذاهاى
حرام و شبهه ناك است, از سوى ديگر, تذكر دهد.

به نظر ما, اگر معلم توانست فعاليت هاى خود را علاوه بر آموزش بر عوامل وراثت,
محيط و تغذيه, متمركز كند, در كار خود موفق است و مى تواند دانش آموزان كارآمد و
خلاقى را تربيت كند و بر بسيارى از نابسامانى هاى تربيتى و خانوادگى فايق آيد.



پيش زمينه ها

گفتيم كه معلمى, شغل انبياست و معلم كسى است كه مى كوشد با آموزش و پرورش
استعدادها, بر عوامل وراثت, محيط و تغذيه غلبه كند و زمينه رشد فرد و اجتماع را
فراهم سازد. اما صد البته كه اين رسالت عظيم به پيش زمينه هايى نياز دارد كه تا
فراهم نشود كار تربيت عقيم و نازاست. اين پيش زمينه به طور خلاصه آن است كه معلم
تا خود را نساخته باشد نمى تواند ديگران را بسازد:

ذات نايافته از هستى بخش

كى تواند كه شود هستى بخش

پس بايد خودسازى كند, و براى اين امر پيش نياز ديگرى لازم است و آن, خودشناسى
است, يعنى خودسازى به هيچ روى ميسور نيست مگر آن كه فرد ابتدا خود را شناخته
باشد. بنابراين پيش زمينه هاى لازم براى معلم دو چيز است: خودشناسى و خودسازى.

خودشناسى: درباره خودشناسى, همه مكتب هاى عرفانى و انسان گرا, به نحوى سخن
گفته اند. فيلسوفان الهى كهن, تنها يك چيز را قابل ارزش مى دانستند و آن,
خودشناسى بوده است.

در اسلام و قرآن, انسان, گرامى ترين موجودى است كه تمامى هستى به خاطر رشد و
تكامل او آفريده شده است. در احاديث معصومان ـ عليهم السلام ـ به اندازه اى به
خودشناسى اهميت داده شده كه با آن خداشناسى, به دست مىآيد: ((من عرف نفسه فقد
عرفه ربه)).

معلم در درجه نخست بايد بر استعدادها و توان روحى و معنوى خويش وقوف يابد و
از نقش خليفه اللهى خود در هستى آگاه شود, سپس جايگاه شغلى و رسالت اصلى خود را
بشناسد تا بتواند در كار تربيت, كامياب شود. معلمى كه خود را نشناخته و از نقش
خويش در هستى و اجتماع غافل است, نمى تواند نيروهاى آگاه و مفيدى را تربيت كند.

خودسازى: هر گامى كه در راه خودشناسى برداريم, به همان اندازه با نيروى طلب و
اراده بايد در راه خودسازى قدم برداريم. خودسازى, ميوه اى است كه از درخت تناور
خودشناسى مى رويد. شناخت هاى ما از خود و هستى بايد در خودسازى تجلى يابد و
نشانه هاى خودسازى هم در كردارها خود را نشان مى دهد.

معلمى كه به خودسازى پرداخته است, خود به خود بيشترينه وظيفه خويش را در ديگر
سازى و شاگرد پرورى انجام داده است. و اين همان دعوت عملى است كه در اين سخن
معصوم, جلوه گر شده است كه: ((كونوا دعاه الناس بغير إلسنتكم)).

اميد كه معلمان عزيز و همه دست اندركاران آموزش و پروش و تربيت جامعه اسلامى
ما بر اين دو ابزار كارآمد بيش از پيش, دست يابند و در كار تربيتى و آموزشى
خويش, موفق باشند.


پاورقي ها:پانوشت ها:
1 ) تاريخ طبرى, ج2, ص300.
2 ) مجمع البيان, ج9, ص;120 سيره حلبى, ج2, ص;43 سيره ابن هشام, ج3, ص349.
3 ) صحيح مسلم, ج5, ص;195 صحيح بخارى, ج5,ص22و23.
4 ) انسان موجود ناشناخته, ص245 و 253.
5 ) وسائل الشيعه, ج5, ص128.
6 ) عبس (80) آيه24.