ازدواج و اهداف آن


ازدواج و تشكيل خانواده, پيمانى مقدس و الهى است كه بين زن و شوهر و بر اساس فطرت خدايى و امر خداوند متعال صورت مى گيرد. هر چند در امر ازدواج و تشكيل خانواده نيازهاى جنسى و عاطفى و روانى دخالت دارند, ولى ازدواج نوعى تكامل روانى و رسيدن به تماميت شخصيت است. يعنى همان طور كه ما در تعريف شخصيت مى گوييم كه شخصيت كل صفات و خصوصيات فرد است; در واقع يكى از آن صفات و خصوصيات مهم, ازدواج است. بهترين تعبير از ازدواج را خداوند متعال در قرآن كريم, سوره روم, آيه 20 بيان فرموده است: ((و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون; و از نشانه هاى او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش بيابيد, و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد, در اين نشانه هايى است براى گروهى كه تفكر مى كنند!))
زندگى مشترك در آغاز غالبا از ميل جنسى ريشه مى گيرد, ولى در اين حد متوقف نمى شود و به تدريج به نوعى همبستگى عميق روحى و عاطفى, اقتصادى و اجتماعى ميان آن دو منتهى مى شود كه از آن به پيوند همسرى يا زناشويى تعبير مى شود.
بنابراين, به دنبال احساس تمايل قلبى زن و مرد براى ايجاد پيوند ميان خود است كه پيمان همسرى يا عقد ازدواج بسته مى شود.
اين پيمان در زندگى انسان از اهميت خاصى برخوردار است, زيرا موجوديت دو انسان را از جهات بسيار به هم مى پيوندد و نخستين محيط زندگى نوزاد انسانى را بنيان مى نهد و از اين راه بر جسم و جان و انديشه و عمل آينده او اثر مى گذارد. به همين جهت, پيمان ازدواج ميان ملل مختلف امرى مقدس شمرده مى شود و در نظام هاى حقوقى مختلف به آن توجه خاصى شده است.
اسلام نيز در نظام اجتماعى خود براى مسإله ازدواج اهميت فراوان و خاصى قائل شده است. در آيات قرآن و سخنان پيامبر اكرم(ص) و پيشوايان معصوم(ع) به تشويق هاى وافر آنان درباره ازدواج برمى خوريم, به حدى كه بنيان نهادن خانواده, از هر بنيان گذارى ديگر در پيشگاه خداوند محبوب تر شناخته شده است, زيرا ازدواج و تشكيل خانواده, پيمانى مقدس و ملكوتى است كه جلو بى بند و بارى و هرج و مرج طلبى ها و هم چنين آشفتگى هاى جنسى را مى گيرد و پسران و دختران جوان را وا مى دارد كه در چهارچوب قاعده و رعايت اصول و ضوابطى تن به حيات اجتماعى دهند و موجبات حفظ نسل شناخته شده و تربيت و سرپرستى آنها را از اين طريق فراهم آوردند و از پيدايش نسلى ناهنجار كه بار سرپرستى احدى بر دوششان نيست, جلوگيرى به عمل آورد. تشكيل خانواده مايه سكون و آرامش است, در بين نسلى كه بحران غرائز آنها را به اضطراب و نابسامانى دعوت مى كند و اين سكون خود موجب روابط پايدار و انديشيده است و از درگيرىها و اختلافات جلوگيرى مى كند. خانواده موجب پديد آمدن دوستى هاى پرشور و مودت و صفاى بى نظير, دوستى هاى خالص و صميمانه و بالاخره عشق است كه خود در پاك نگه داشتن محيط و جلوگيرى از درگيرىها نقش فوق العاده دارد.
اصولا ازدواج اين وظيفه را عهده دار است كه بين دو نفر كه هيچ گونه رابطه اى ندارند, انس و الفتى ايجاد كند كه يار و غمخوار همديگر گردند. در قبال رنج ها و مشقت ها از يكديگر حمايت نمايند, حيات خود را بر اساس ضوابط استوار نظام دهند و به كمك همديگر, موجبات رشد خود و اجتماع را فراهم آورند. زناشويى, ازدواج دو شخصيت است, با حفظ نسبى استقلال هر يك از زن و شوهر براى همكارى متقابل, نه انحلال يك شخصيت براى تكميل خواسته هاى ديگرى!
زناشويى بايد بر اساس محبت, همكارى, همدردى, تفاهم, تكميل, گذشت, فداكارى متقابل و زندگى مشترك زن و شوهر استوار باشد. مفهوم زناشويى با توجه به حفظ نسبى استقلال شخصيت زن و مرد و فراهم ساختن و امكان رشد و تعالى بعدى و ارضاى نيازمندىهاى مشروع و متقابل هر يك از آنها تكوين يافته است. دور شدن از اين مفهوم و عدم توجه به هدف اساسى زناشويى متناسب با شرايط و مقتضيات زندگى اجتماعى, سبب فراوانى زناشويى هاى سست و نابسامان و طلاق مى شود.
زناشويى را نبايد به هيچ وجه به منظور دستگيرى و ترحم به فردى انجام داد. چه ترحم, نه هدف و نه ضامن دوام زناشويى است, زيرا نمى توان پيش بينى كرد كه حس ترحم تا چه مدت مى تواند ادامه يابد و جايگزين ساير عواطف و سبب تسكين نيازمندىهاى ديگر حيات زناشويى گردد. ممكن است چنين زناشويى هايى با موفقيت نيز توإم باشند, ولى اين استثناها نمى توانند ملاك كلى در اين مورد باشند. زناشويى نبايد به منظور اداى دين و كفاره گناهان و يا رفع كدورت و شرمندگى باشد و چنين مقاصدى مانند احساس ترحم و ميل به دستگيرى نمى تواند غايت اساسى و ضامن دوام زناشويى بشود.
زناشويى نبايد مساوى با انتخاب نوكر و يا كلفتى مهربان و دلسوز باشد. اگرچه وجود همسرى متناسب و پرمحبت در امور داخلى به فرد مدد مى رساند, ليكن به زناشويى نمى توان تنها با چنين ديدى نگريست. هيچ زن باشخصيتى حاضر نيست كه تنها آشپز يا كلفت همسر خود باشد. توجه به احساسات و تمايلات و اغراض يك طرفه و خود پرستانه موجب بروز اختلالات عميق در زندگى خانوادگى خواهد بود.
زناشويى هايى كه فقط بر مبناى احساسات سطحى و زودگذر بنا نهاده شده باشند و پيش از بلوغ روانى براى ازدواج و عدم بلوغ شخصيتى پدران و مادران براى درك مسووليت عميق پرورش صحيح فرزند انجام گيرد, موجب اثرهاى ناگوارى بر فرزندان و موجب تظاهرات گوناگون روانى و سرشكستگى اجتماعى مى گردد.
به طور كلى, ازدواجى كه براى تفنن و ارضاى هوس انجام گيرد, يا به خاطر روابط جنسى, رسيدن به مال و ثروت و زيبايى و يا رسيدن به مددكار در انجام كارها, فخرفروشى و خودنمايى و طلب آرزو در سايه وصلت با فردى از طبقه بالاتر, فراغ از رنج خدمات زندگى و انداختن بار آن به دوش همسر كه نوعى استثمار است, ترحم و لطف به فردى كه بى پناه است و فريب دادن براى ارضاى هوس انجام گيرد, نمى تواند با موفقيت توإم گردد و با شكست روبه رو مى شود.
از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرمودند: ((كسى كه زنى را تزويج مى كند و از اين كار منظورى به جز جمال او ندارد, چيزى كه خشنودش كند, از او نخواهد ديد و كسى كه زن را به خاطر مالش تزويج كند, (يعنى اگر مال نداشت هرگز با او ازدواج نمى كرد) خداى تعالى او را به خودش واگذار مى كند.))

اهداف ازدواج
ازدواج اهداف و انگيزه هاى مختلفى دارد و نيازها و اهداف بسيارى را تإمين مى كند. مهمترين اهدافى كه در ازدواج دنبال مى شود, عبارت اند از:

1ـ رسيدن به سكون و آرامش
ازدواج, نقش مهمى در ايجاد سكون و آرامش درونى دارد, زيرا ازدواج نوعى نياز فطرى است, به همين جهت افراد مجرد آرامش كامل روحى و روانى ندارند و در آنها هميشه يك نوع كشمكش درونى وجود دارد, ولى ازدواج نيازهاى عاطفى افراد را برآورده مى كند و كشمكش درونى را از بين برده و ميل و انگيزه زندگى را در آنها قوى مى نمايد, زيرا فردى كه ازدواج كرده, مى داند كه كسى او را از صميم دل دوست دارد و منتظر و نيازمند او مى باشد. اين احساس, تلاش و كوشش او را در زندگى چند برابر مى كند و زمانى كه بعد از تلاش و كوشش و خستگى به هم مى رسند و با روى خوش با يكديگر برخورد مى كنند, خستگى ها از ياد مى روند و جاى خود را به سكون و آرامش مى دهند.
انسان دوست دارد كه همه او را دوست داشته باشند و به او احترام بگذارند و همين طور او هم سعى مى كند همه را دوست داشته باشد و به همه احترام مى گذارد, ولى در اين بين انسان فطرتا نيازمند اين است كه يك شخص خاص بيشتر از همه او را دوست داشته باشد و بيشتر از همه به او مهر و محبت كند و همين طور مى خواهد كه شخصى را بيشتر از همه دوست بدارد و بيشتر از همه به او مهر و محبت كند و اين نياز در ازدواج برآورده مى شود. به عبارت ديگر, همه ما احتياج به احساس گرمى عاطفى داريم و مايل هستيم كه به شخص ديگرى متعلق باشيم و نوعى از خوشى را در ازدواج جستجو مى كنيم كه اغلب بر مبناى احساسات ما نسبت به منزل و خانواده در كودكى بنا نهاده شده است. با تإسيس منزل شخصى, معمولا قوس تكاملى فرد كامل مى گردد. در شكل جديد زندگى, فرد گم كرده خود را كه احساس استقلال است, در مى يابد و احساس بهترى خواهد داشت. احساس نياز به شركت و سهيم شدن فردى در علائق, آرزوها, اميدها و ناكامى ها بايد با اهميت تلقى شود. در زندگى پيچيده امروز يافتن رفيقى مهربان كه فرد بتواند تمام مسائل خويش را با او مطرح سازد و توقع تفاهم و دلسوزى از او داشته باشد و به طور كلى فرد را با تمام نقاط ضعف و مصايبش بپذيرد, بيش از هر زمان ديگر حس مى شود.

2ـ شكوفايى عواطف و احساسات
يكى ديگر از ثمره هاى پر بار ازدواج, شكوفايى عواطف مى باشد. در سايه اين پيمان مقدس و ملكوتى, عواطف پاكى كه در وجود زن و مرد نهفته است, شكفته مى شود, و شكوفه باز مى كند. در سايه شكوفايى اين عواطف پاك است كه مشكلات زندگى يك به يك آسان مى گردند و افراد مسائل زندگى را تحمل مى كنند و به همديگر ايثار و محبت مى كنند و اگر قصورى هم داشته باشند, گذشت مى كنند. اين شكوفايى عواطف, هم چنين باعث مى شود كه افراد به اولاد خود عشق و محبت داشته باشند و با حوصله و صبر شب ها بيدار بمانند و سختى هاى فراوان بكشند, تا اولاد خود را بزرگ كنند و آنها را خوب تربيت كرده و به جامعه تحويل بدهند.

3ـ تإمين نيازهاى جنسى
انسان داراى مجموعه اى از نيازها و غرايز است كه عدم ارضا و يا نقص در ارضاى هر كدام از اين غرايز ايجاد تزلزل در شخصيت را موجب مى گردد. يكى از نيرومندترين غرايز انسان, غريزه جنسى است كه بر اثر ازدواج تإمين اين نياز در مسير طبيعى و سالم قرار مى گيرد و زن و مرد را از انحراف و گناه مصون مى دارد. بنابراين, تنها وسيله طبيعى و مشروع ارضاى اين غريزه, ازدواج و تشكيل خانواده است.
شايد به همين علت است كه رسول خدا(ص) مى فرمايد: ((هر كس كه ازدواج كند, نصف دينش را حفظ كرده است.)) و يا ((هر كس كه مى خواهد پاك و پاكيزه خدا را ملاقات كند, بايد ازدواج كند)).
ضرورت تإمين نياز جنسى تنها از بعد مادى و جسمانى نبايد مطرح شود, بلكه در نتيجه تإمين اين نياز جسمانى, فرد از لحاظ روانى, ذهنى و اخلاقى نيز به آرامش مى رسد. بنابراين, فرد پس از ازدواج مى تواند اين غريزه مهم حياتى را با شيوه اى مطلوب و معقول و اجتماع پسند ارضا كند و در سايه آن به آرامش دست يابد.

4ـ حفظ نوع و نسب
يكى ديگر از اهداف ازدواج, حفظ نوع و نسب است. نسل بشر, با ازدواج حفظ و استمرار پيدا مى كند. البته نه تنها حفظ فيزيكى بدن, بلكه حفظ و استمرار پيوند عاطفى و روانى بشر نيز در ازدواج صورت مى گيرد, و ديگرى, حفظ نسب مى باشد. اگر ازدواج صورت نگيرد, نسب افراد از بين مى رود و مشكلات عظيمى ايجاد مى شود كه نمونه آنها مشكلات فراوانى است كه كودكان بى پدر و مادر براى جامعه, خانواده و زنى كه آن بچه را به دنيا آورده, در غرب ايجاد كرده است. كلا انتساب به والدين و اجداد, موجب آرامش دل و كرامت انسانى است.

5ـ جلوگيرى از انحرافات اخلاقى و بيمارىها
جلوگيرى از انحرافات اخلاقى و بيمارىهاى مختلف جسمى و روانى يكى ديگر از ثمرات خيلى مهم ازدواج است. تحقيقات نشان مى دهد كه ميزان بزهكارى, در ميان افراد مجرد, چندين برابر افراد متإهل مى باشد. اين ميزان در جوامع مختلف تا هشت و يا نه برابر هم مى رسد. انحرافات جنسى, مصرف مشروبات الكلى, اعتياد به مواد مخدر, مصرف دخانيات, قتل, دزدى, انحرافات سياسى و حتى تصادفات رانندگى, در ميان افراد مجرد چندين برابر افراد متإهل مى باشد. هم چنين, انواع بيمارىهاى جنسى; مانند: سيفليس, سوزاك, ايدز و غير آنها و بيمارىهاى روانى; مانند: افسردگى, اضطراب, اسكبز و فرنيا و غيره, در افراد مجرد, خيلى بيشتر از افراد متإهل است.

6ـ رسيدن به تماميت شخصيت و تكميل و تكامل
ازدواج كردن, همان طورى كه اشاره شد, نوعى تكامل روانى و عاطفى است كه شخصيت انسان را كامل مى كند. مى توان چنين بيان نمود كه, شخصى كه ازدواج نكرده, هنوز به آن اندازه از رشد و تكامل روانى نرسيده است و شخصيت او تكميل نشده است, ولى ازدواج و تشكيل خانواده شخصيت او را تكميل مى كند, زيرا هيچ انسانى به تنهايى كامل نيست, به همين جهت پيوسته در جهت جبران نقص و كمبود خويش تلاش مى كند. دختران و پسران جوان پس از دوران بلوغ و جوانى ضمن آن كه درصدد رسيدن به استقلال فكرى هستند, براى جبران نواقص خود و تإمين نيازهاى بى شمار خويش, به سوى ازدواج سوق داده مى شوند و با گزينش همسرى شايسته موجبات رشد و تكامل خويش را فراهم مى كنند. هنگامى كه فرد در كانون يك زندگى مشترك قرار مى گيرد, در سايه انس و الفت و محبت و روابط نزديك و صميمانه, بيشتر احساس مسووليت مى كند, استقلال مى يابد, زندگى خويش را هدف دار مى كند و از ثمرات كسب و كار و تلاش خود در واحد خانواده نو بنياد خويش بهره مى گيرد.
در زندگى زناشويى, زن و مرد از تشويق ها, حمايت ها رهنمودها و كمك هاى يكديگر بهره مند مى گردند و در برخورد با مسائل و مشكلات زندگى, از تعاون و همكارىهاى همسر خويش استمداد مى جويند. به همين دليل برخوردارى از وجود همسرى مومن و شايسته, يكى از بزرگترين نعمت هاى الهى است كه براى دنيا و آخرت انسان سودمند خواهد بود.
در سايه ازدواج و پيوند زناشويى, زن و شوهر گمان مى كنند فردى كامل شده اند, دختر وارد دنياى زنان و مادران مى شود و پسران وارد دنياى مردان و پدران. اين امر, به ويژه در زمانى شكل مى گيرد كه پيوند زناشويى با معنويتى همراه بوده باشد و زن و شوهر در سايه آن احساس مى كنند سكونى يافته و به خدا نزديك تر شده اند. چنين حالتى كه منتهاى مقصد و هدف است, آدمى بر اثر آن خود را تحت نظام الهى مى يابد.

7ـ تعاون و همكارى
در سايه ازدواج, روحيه تعاون و همكارى به اوج مى رسد, در اين پيوند, زن و شوهر دست به دست هم مى دهند و مشكلات را از سر راه برمى دارند. بچه ها را تربيت و بزرگ مى كنند. و مشكلاتى كه در تنهايى و مجرد بودن, احتمالا تا آخر عمر حل نمى شدند و يا لااقل چندين سال طول مى كشيد, از سر راه تكامل فرد كنار گذاشته مى شود.
در ازدواج چون دو نفر هدف مشتركى دارند, بنابراين دست به دست هم داده, راحت تر موانع را كنار مى گذارند و به همديگر عشق و علاقه مى ورزند. در سايه اين عشق و محبت و علاقه, هر كس در جاى خود مى كوشد كه مانع و مشكلات را از سر راه زندگى خود كنار گذارد و زندگى را هر چه بيشتر شيرين كند.

8 ـ پاسخ به نداى فطرت
همان طور كه اشاره شد, ازدواج پيمان مقدسى است كه بر اساس فطرت خدايى و امر خداوند متعال صورت مى گيرد و در حقيقت پاسخى درست و شرعى است كه به نداى فطرت و غريزه داده مى شود. خداوند متعال انسان را آفريد و براى وصول به آرامش و تداوم و بقاى نسل و نوع بشر, غريزه جنسى را در اندرون وجودش قرار داده و هدف از آن, رحمت و مودت, آرامش و آسايش, مهر و محبت, گذشت و فداكارى, شكوفايى عواطف, سلامت روان و جسم, سلامت اجتماع و جامعه و هم چنين بقاى نوع مى باشد. از آنچه گفته شد, فلسفه توصيه و تإكيد اسلام بر اين پيوند مقدس و بزرگداشت و اهميت آن روشن مى شود تا آن جا كه ازدواج به مثابه احراز نيمى از دين معرفى شده و دين دارى را بدون آن ناقص دانسته اند.

پاورقي ها:منابع : 1 ) قرآن مجيد. 2 ) فرض الله قلى زاده, ازدواج پيوندى مقدس (زير چاپ). 3 ) فرض الله قلى زاده, عوامل موثر در بهداشت روانى كودكان (زيرچاپ). 4 ) سيد ابوالقاسم حسينى, اصول بهداشت روانى, نشر دانشگاه مشهد, چاپ دوم, مشهد, 1363. 5 ) جمعى از نويسندگان, آموزش جوانان در آستانه ازدواج, نشر انجمن اوليا و مربيان, چاپ دوم, 1374. 6 ) مهدى كى نيا, مبانى جرم شناسى, نشر دانشگاه تهران, چاپ سوم, تهران, 1370. 7 ) بهداشت ازدواج از نظر اسلام, نشر گلى, چاپ يازدهم, 1369. 8 ) على قائمى, نظام حيات خانواده در اسلام, نشر انجمن و اوليا مربيان, چاپ چهارم. 9 ) احمد بهشتى , اسلام و تربيت كودك, نشر سازمان تبليغات اسلامى, چاپ اول, 1370. 10 ) بهشتى, باهنر, گلزاده غفورى, شناخت اسلام, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, چاپ هشتم, 1371. 11 ) حضرت امام خمينى(ره), تحرير الوسيله , ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى, نشر دارالعلم, قم, چاپ اول, 1370. 12 ) مجيد رشيد پور, تعادل و استحكام خانواده, نشر اطلاعات, چاپ اول, 1373.