سيره امام حسن عسكرى(ع)
اشاره
بدون ترديد يكى از مسووليت ها و وظايف مهم بزرگان و دانشمندان متعهد, حفاظت از
سنگر عقايد و معارف اسلام از دستبرد تحريف و تغيير, و به تبع آن مبارزه و ستيز
با راهزنان فكر و انديشه اسلامى است, چرا كه سكوت و تساهل در برابر آنها, علاوه
بر اين كه موجب تزلزل انديشه مردم در اصول و اركان دين و تحريف حقايق مى گردد,
نوعى كتمان حقيقت نيز در پى دارد و انسان را مشمول اين آيه مى سازد كه: ((ان
الذين يكتمون ما انزلنا من البينات والهدى من بعد ما بيناه للناس فى الكتاب
اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون;(1) كسانى كه دلايل روشن و وسيله هدايتى را
كه نازل كرده ايم, بعد از آن كه در كتاب براى مردم بيان نموديم, كتمان كنند, خدا
آنها را لعنت مى كند و همه لعنت كنندگان نيز آنها را لعن مى كنند)).
سيره امامان(ع) ابعاد گوناگونى دارد. يكى از ابعاد مهم زندگى آنها دفاع از
حريم حرمت عقايد, معارف و فرهنگ اسلام ناب بوده. آنها در اين رهگذر كوشش فراوان
كردند, حتى در سخت ترين اوضاع, در برابر تحريف گران و راهزنان طريق عقيده
مى ايستادند, و به عالمان شيعه تإكيد مى ورزيدند كه در حفظ مرزهاى عقايد و فرهنگ
اسلام سر از پا نشناسند, و تا آخرين توان بكوشند, تا آن جا كه امام باقر(ع)
فرمود: ((علمإ شيعتنا مرابطون فى الثغر الذى يلى ابليس و عفاريته يمنعونهم عن
الخروج على ضعفإ شيعتنا, و عن ان يتسلط عليهم ابليس و شيعته النواصب, الا فمن
انتصب كان افضل ممن جاهد الروم والترك والخزر الف الف مره لانه يدفع عن اديان
محبينا و ذلك يدفع عن ابدانهم;(2) دانشمندان پيروان ما همانند مرزدارانى هستند
كه در برابر ابليس و لشكرهايش صف كشيده اند, و از حمله ورى آنها به شيعيان ما كه
توانايى دفاع از خود را ندارند جلوگيرى مى كنند, و نيز از تسلط ابليس و پيروان
ناصبى او بر آنها جلوگيرى مى نمايند. آگاه باشيد ارزش آن دانشمندان شيعه كه چنين
خود را در معرض دفاع قرار داده اند, هزار هزار بار بالاتر از سپاهيانى است كه در
برابر هجوم دشمنان اسلام از كفار و روم و ترك و خزر, پيكار مى نمايند. زيرا
دانشمندان شيعه نگهبانان عقايد و فرهنگ اسلام, و مدافع دين دوستان ما هستند, در
حالى كه مجاهدان, حافظ مرزهاى جغرافيايى مى باشند)).
حفاظت از مرزهاى معارف اسلام
امام حسن عسكرى(ع) چه در عصر پدر, و چه در دوران شش ساله امامت خود (از سال
254 تا 260 هـ.ق) علاوه بر طاغوت ستيزى, همواره با فرقه هايى كه به نام اسلام,
اسلام ناب را تحريف مى كردند ـ مبارزه مى كرد, و به طور مكرر در مورد خطر آنها به
شيعيان خود هشدار مى داد. آن حضرت در اين راستا, بسيار كوشيد, و با موضع گيرىهاى
قاطع در برابر آنها, به افشاگرى پرداخت و از گسترش افكار ناراستين آنها جلوگيرى
كرد, چرا كه وجود آنها سد بزرگى فرا راه تعميق و گسترش در رشد اسلام ناب بود, و
از سوى ديگر باعث تقويت دشمنان و طاغوت ها مى شد و در نتيجه آب به آسياب دشمن
مى ريخت.
امام حسن عسكرى(ع) با جاذبه و دافعه نيرومند, دوستان خالص و دانشمندان كارآمد
را به سوى خود جلب مى كرد, و مخالفان و منحرفان دوست نما را كه بر ريشه معارف
اسلام تيشه مى زدند به شدت دفع مى نمود, براى دريافتن اين مهم در سيره امام حسن
عسكرى(ع) نظر شما را به چند فراز جلب مى كنيم:
1ـ فارس بن حاتم, يكى از بدعت گزاران بود. جمعى گرداگرد او را گرفته بودند, او
با تحريف حقايق, مطالبى را به نام معارف اسلام بدانها مىآموخت, وى به تذكرات
امامان و علماى شيعه اعتنا نكرده و از كار خود دست نكشيد. سرانجام ابوجنيد, به
دستور محرمانه امام هادى(ع) او را به هلاكت رساند.
در پى اين عمل شجاعانه, امام هادى(ع) براى ابوجنيد, حقوق ماهيانه تعيين كرد.
پس از شهادت امام هادى(ع), امام حسن عسكرى(ع) به خصوص دستور داد كه حقوق
ماهيانه او را مانند سابق بپردازند, حتى در اين مورد براى يكى از نمايندگانش
نامه نوشت, به اين ترتيب براى نابودى بدعت و بدعتگزار, جديت مى نمود.(3)
2ـ امام حسن عسكرى(ع) شنيد شخصى به نام ((احمد بن هلال)) با خودنمايى و الفاظ
بازى فريبنده اى به عقيده صاف شيعيان مى تازد و با صوفى بازى و كج انديشى, عقيده
مردم را متزلزل مى كند, با اين كه بعضى مى خواستند او را درستكار و پاكدل و پارسا
معرفى كنند و مى گفتند: او 54 بار پياده براى انجام حج به مكه رفته است و…
امام حسن عسكرى(ع) با قاطعيت براى نمايندگانش در عراق نوشت: ((احذروا الصوفى
المتصنع; از آن صوفى ساختگى و دروغين, دورى كنيد)).
باز عده اى واسطه شدند تا بلكه فكر امام حسن(ع) را در مورد احمد بن هلال تغيير
دهند, امام با كمال صراحت بدون هيچ گونه ابهام فرمود: ((امر ما در مورد احمد بن
هلال كه خدايش او را نيامرزد, به شما رسيد, خداوند گناهان او را نمىآمرزد, و
لغزش او را پس نمى گيرد, او بدون كسب رضايت و نظريه ما, با استبداد رإى در امور
ما دخالت كرده است, و مطابق هوس هاى نفسانى خود رفتار مى كند, خداوند اراده كرده
كه او را به دوزخ بفرستد, ما صبر مى كنيم تا خداوند بر اثر نفرين ما, عمر او را
كوتاه كند)).(4)
3ـ امام حسن(ع) در سرزنش صوفيان و صوفى مسلكان, آن چنان برخورد شديدى مى كرد
كه در ضمن گفتارى كه به منزله بيانيه اى براى همه شيعيان در تمام اعصار بود,
چنين نوشت: ((الا انهم قطاع طريق المومنين, والدعاه الى نحله الملحدين, فمن
ادركهم فليحذرهم, وليصن دينه و ايمانه; آگاه باشيد آنان راهزنان طريق مومنان
هستند, و مردم را به راه ملحدان و منكران دين فرا مى خوانند, هر كس كه با آنها
رو به رو شود, بايد قطعا از آنها دورى كند, و دين و ايمان خود را از گزند آنان
حفظ نمايد)).(5)
موضع گيرى در برابر منكران خدا و دوگانه پرستان
اسحاق كندى, يكى از منكران اسلام و قرآن بود, و به عنوان دانشمند و فيلسوف
عراق در بين مردم شهرت داشت, مخالفت او با اسلام به اندازه اى بود كه تصميم گرفت
كتابى بر ضد قرآن بنويسد و به پندار خود تناقضات قرآن را در آن بيان كند.
امام حسن عسكرى (ع) از اين موضوع اطلاع يافت. يكى از شيعيانش را كه شاگرد
اسحاق كندى در علوم ادبى و غير مذهبى بود, به حضور طلبيد, او به محضر امام آمد.
امام حسن(ع) به طور محرمانه و خصوصى به او فرمود: ((سخنى به تو مىآموزم, نزد
اسحاق كندى برو و همين سخن را به او بگو, البته نه بدون مقدمه, بلكه نزد او برو
(با برنامه از پيش طرح شده) او را در كارى كه بر ضد قرآن شروع كرده, كمك كن.
وقتى كه با او دوست خصوصى و مإنوس شدى, به او بگو سوالى به نظرم آمده مى خواهم
آن را از شما بپرسم, او مى گويد بپرس, آن گاه به او بگو: ((اگر گوينده قرآن
(خداوند) نزد تو آيد, آيا ممكن است كه بگويد مراد من از آيات قرآن, غير از آن
معنايى است كه تو گمان كرده اى, بلكه منظور من معناى ديگرى است))؟!
اسحاق مى گويد: آرى چنين امكانى دارد.
در اين هنگام به او بگو: ((تو چه مى دانى, شايد منظور خداوند از آيات قرآن,
غير از آن معانى باشد كه تو مى پندارى)).
شاگرد مطابق دستور امام حسن(ع) نزد اسحاق كندى رفت, و مدتى او را در كارش
يارى رساند, به طورى كه كاملا با او مإنوس شد, تا اين كه در فرصتى به او گفت:
((استاد! آيا ممكن است كه خداوند غير از اين معنايى را كه تو از آيات قرآن
فهميده اى اراده كرده باشد))؟
استاد فكرى كرد و سپس گفت: سوال خود را دوباره بيان كن. شاگرد سوالش را تكرار
كرد.
استاد گفت: ((آرى ممكن است كه خداوند اراده معانى ديگرى غير از معناى ظاهرى
كه ما مى فهميم, كرده باشد)).
سپس به شاگرد گفت: اين سخن را چه كسى به تو ياد داده است؟ شاگرد پاسخ داد: به
دلم افتاد, و از تو پرسيدم. استاد گفت: اين كلام بسيار ارجمند و عميقى است كه
بعيد است از ناحيه تو باشد.
شاگرد گفت: اين سخن از امام حسن عسكرى(ع) است, استاد گفت: ((اينك حقيقت را
گفتى, چنين مسايلى جز از خاندان نبوت شنيده نمى شود)). آن گاه استاد درخواست آتش
كرد, و تمام آنچه را كه درباره وجود تناقض در قرآن, تإليف كرده بود سوزانيد و
نابود كرد.(6)
در فراز ديگرى از زندگى امام حسن عسكرى(ع) مى خوانيم: يكى از مسلمانان كه پدرش
دوگانه پرست بود, در ضمن نامه اى, از امام حسن(ع) خواست تا براى پدر و مادرش دعا
كند. امام حسن(ع) در پاسخ او نوشت: ((رحم الله والدتك, والتإ منقوطه;(7)
خداوند مادرت را رحمت كناد, آگاه باش كه تإ واژه والده دو نقطه دارد)). يعنى
خيال نكنى كه به جاى تا, يإ است و براى پدرت نيز دعا كرده ام نه, فقط براى
مادرت دعا كردم, چرا كه براى دو گانه پرستان دعا نمى كنم.
برخورد شديد با واقفيه و غلات
واقفيه فرقه اى بودند كه به هفت امام اعتقاد داشتند و امامت امامان بعد از
امام كاظم(ع) را قبول نداشتند. غلات گروه ديگرى از كژانديشان و تندروها بودند كه
امامان را بيش از حد خود بالا مى بردند, و در فكر و روش بر خلاف امامان(ع) حركت
مى كردند. امام حسن(ع) با آنان برخورد شديد نمود, آنها را از خود طرد كرد, و
شيعيان را از هرگونه گرايش و تمايل به آنها برحذر داشت, و با كمال صراحت از
آنها بيزارى جست, در اين رهگذر نظر شما را به دو حديث زير جلب مى كنم:
يكى از شيعيان كه در قسمت غرب ايران[ كرمانشاه و اطراف آن] مى زيست براى امام
حسن(ع) در ضمن نامه اى چنين نوشت: ((نظر شما درباره واقفيه چيست؟ آيا آنها را از
خود مى دانيد, يا از آنها بيزارى مى جوييد))؟
امام حسن(ع) در پاسخ او چنين نوشت: ((آيا نسبت به عمويت (كه از واقفيه است)
ترحم مى كنى؟ خدا او را رحمت نكناد, از او بيزارى بجوى. من در پيشگاه خدا از
گروه واقفيه بيزارم. آنها را به دوستى نگير. از بيمارانشان عيادت نكن, و در
تشييع جنازه آنها شركت منماى, هرگز بر جنازه آنها نماز نخوان…)).(8)
و در سرزنش غلات و تندروها در ضمن نامه اى نوشت: ((من شما را افرادى افراطى
مى دانم كه در پيشگاه خدا, دسته جدا كرده ايد و در نتيجه در خسران و هلاكت
افتاده ايد. هلاكت و عذاب از آن كسى است كه از اطاعت خداوند سرپيچى كند و نصيحت
اولياى خدا را نپذيرد, با اين كه خداوند به شما فرمان داده كه از خدا و رسول و
اولى الامر, اطاعت كنيد)).(9)
موضع گيرى امام حسن (ع) در برابر طاغوت ها
امام حسن(ع) در مدت شش سال امامت خود; يعنى از سال 254 تا 260 هـ.ق, با سه
طاغوت رو به رو بود كه عبارتند از: 1ـ معتز عباسى; 2ـ مهتدى; 3ـ معتمد
(سيزدهمين, چهاردهمين و پانزدهمين خليفه عباسى), در اين مدت به سبب پاسدارى از
اساس تشيع و اركان اسلام, از گزند آن ياغيان خودكامه, همواره با آنها درگير بود,
از اين رو, آن حضرت و يارانش هميشه در زندان هاى مختلف تحت شكنجه هاى طاقت سوز
قرار داشتند, و در خطر و خفقان بسيار شديد بودند, به طورى كه در مورد امام حسن
عسكرى(ع) نيز همچون جدش امام كاظم(ع) گفته مى شد: ((لا يزال ينتقل من سجن الى
سجن; همواره از زندانى به زندان ديگر, منتقل مى شد)).
معتز عباسى رسما به مإمور جلادش سعيد حاجب, چنين فرمان داد: ((اخرج ابا محمد
الى الكوفه ثم اضرب عنقه فى الطريق; ابومحمد (حسن عسكرى) را به سوى كوفه بيرون
ببر و در مسير راه (در جاى خلوت) گردنش را بزن)).(10)
امام حسن(ع) در عصر خلافت معتمد عباسى (256 ـ 279 هـ ق) مدتى در زندان صالح بن
وصيف بود, زمانى در زندان على بن نارمش و زمانى ديگر در زندان نحرير به سر
مى برد, حتى در زندان جاسوسى را بر او گماشته بودند, تا گفتار و رفتار آن حضرت
را گزارش دهد. ابوهاشم جعفرى, يكى از ياران آن حضرت مى گويد: با چند نفر در
زندان بودم, ناگاه امام حسن(ع) را وارد زندان كردند, در اين هنگام شخص بيگانه اى
كه از گروه ((جمحى)) بود, زندانى شده بود و ادعا مى كرد كه از علويان است, امام
حسن(ع) در غياب او, به يارانش كه در زندان بودند, فرمود: ((اين مرد جمحى از شما
نيست, از او برحذر باشيد, آنچه را گفته ايد در نامه اى نوشته و آن را در ميان
لباس هايش پنهان كرده است تا آن را به خليفه برساند)). يكى از حاضران لباس هاى او
را جستجو كرد, همان نامه را يافت كه مطالب خطرناكى در مورد زندانيان در آن
نوشته شده بود.(11)
راز آن همه فشارها, و آن همه زندانى شدن ها و سرانجام مسموم شدن و شهادت
امام(ع) چيزى جز اين نبود كه آن حضرت در حراست و حفظ اسلام از دستبرد تحريف ها و
گزند طاغوت ها, تا آخرين توان خود مى كوشيد, و سرانجام جانش را در اين راه فداى
اسلام كرد. او براى حفظ اين آرمان مقدس, همواره با شيعيان تماس داشت, و در همه
جا نمايندگانش حضور داشتند, و نامه هاى آن حضرت همواره به آنها مى رسيد. ارتباط
شيعيان با نمايندگان مخفى او برقرار بود. از سوى ديگر مطابق روايات بسيار, همه
مسلمانان مى دانستند كه حضرت قائم(عج) درهم كوبنده كاخ طاغوت ها, و احياگر آيين
ناب اسلام, از نسل آن حضرت است. از اين رو, نسبت به او احساس خطر بيشترى مى كردند.
محدث قمى در اين باره مى نويسد:
((سه نفر از خلفاى عباسى تصميم بر كشتن امام حسن(ع) گرفتند, زيرا به آنها خبر
رسيده بود كه حضرت مهدى(عج) از صلب او ظاهر مى شود)).(12)
آرى امامان(ع) اين چنين براى حفظ كيان دين, پافشارى نموده و رنج ها و مرارت ها
را تحمل مى كردند, ما نيز به پيروى از آنها بايد در اين راستا كوشا و جدى باشيم,
و هرگونه بى تفاوتى را از خود دور سازيم.
پاورقي ها:پانوشت ها:
1 ) بقره (2) آيه159.
2 ) ابى منصور, احمد بن على ابن ابى طالب طبرسى, احتجاج طبرسى, ج1, ص155.
3 ) شيخ مفيد, محمد بن محمد بن نعمان, ترجمه ارشاد, ج2, ص343.
4 ) علامه محمد باقر مجلسى, بحار, ج50, ص218.
5 ) محقق اردبيلى, حديقه الشيعه, ص592.
6 ) شيخ عباس قمى, انوار البهيه, ص349.
7 ) شيخ حر عاملى, اثباه الهداه, ج3, ص312.
8 ) على بن عيسى اربلى, كشف الغمه, ج3, ص312.
9 ) سيد محمد كاظم قزوينى, الامام الحسن العسكرى من المهد الى اللحد, ص81.
10 ) ابن شهر آشوب, مناقب آل ابى طالب, ج4, ص432.
11 ) امين الاسلام طبرسى, اعلام الورى, ص354.
12 ) محدث قمى, انوار البهيه, ص490.