چند روز پيش, در جمعى از دوستان نامه اى را به دستم دادند كه دخترى جوان آن را نوشته بود; نامه اى تكان دهنده و جان گداز و حزن انگيز كه از سر درد و نوميدى نگاشته شده بود. گرچه در ميان جمع هر طور بود, خود را نگه داشتم, اما در تنهايى بر رنج ها و مصايب جوانان گريستم و بر آن شدم كه چند جمله اى در حد دانش و تجربه ناچيزى كه پروردگار به من عنايت فرموه است بنويسم, شايد با سخنان من كه مى كوشم صادقانه و صريح باشد, گرهى گشوده گردد و كسانى كه پرده هاى هوا مقابل ديدگانشان را پوشانده است به خود آيند و خطاهاى رفته را تدارك نمايند و ضررهاى به وجود آمده را جبران كنند چرا كه به گفته مولا على(ع): فرصت ها همچون ابر مى گذرد, لذت ها مى رود و نتايج سوء آن برجا مى ماند.
قبل از همه چيز بهتر است برخى قسمت هاى نامه اين دختر جوان را با همديگر مرور كنيم, زيرا تمام مطالب آن گفتنى نيست:
((نمى دانم چه كسى اين سطور سياه را مى خواند, هر كسى كه هستيد اولا شرم و پشيمانى من را به عنوان يك مسلمان كه نه, يك ايرانى گمراه بپذيريد و بعد بگوئيد كه به راستى كجاى راه و مسيرى كه مى خواست به سعادت, به خدا و به پاكى برسد اشتباه بود كه مرا اين گونه به لجنزار ناپاكى و گناه كشاند؟ دخترى كه آن قدر به اشباع روحى و قلبى رسيده بود كه ورود محبت هر ناكس را به قلب و دل خود مواظبت مى كرد و ذره اى از راه پاكى و نجابت منحرف نمى شد, كجاى كارش را به خطا رفت كه اينگونه به نيستى و پوچى رسيد؟
از خودم و از زندگيم آن قدر بيزارم كه نيستى و مردنم را بر بودنم ترجيح مى دهم. فكر مى كنم كه ديگر هيچ چيز برايم نمانده. نه ايمانى, نه عمل صالحى, نه فكر سالمى و نه بدن سالمى, واى اگر ديگران فقط گوشه اى از معاصى مرا ببينند! و مى دانم كه خدا مى بيند و دريغ كه وجودم آن قدر با معاصى آميخته شده كه شرم از خدا نمى كنم.
حدود دو ماه قبل از عيد 76 با پسرى آشنا شدم. خيلى در برابر وسوسه ها و شرارت هاى او مقاومت كردم. و با اين كه شماره تلفن او را داشتم خويشتن دارى كردم و زنگ نزدم. اما بعد از چند هفته اى كه هر روز سر راهم مىآمد و وسوسه ام مى كرد, يك لحظه غفلت و نادانى باعث شد برايش زنگ بزنم. اما خيلى سرد برخورد كردم و او در عوض با چرب زبانى و بيان گرم و صداى بسيار دلنشين و جذاب فكر مرا به خود مشغول ساخت. سعى كردم كه خيلى محتاطانه با مسإله برخورد كنم, اما پاى دلم به زنجير هوس بند شد. و خوب شرايط هم براى انحراف من كاملا مهيا بود. گرچه خوب مى دانستم كه دوست و رفيق ماندنى و هميشگى نيست اما…))
آن گاه ماجراى عبرت انگيز و رقت آور فريب خوردن خود را شرح مى دهد كه چگونه در عرض چند ساعت به پرتگاه تباهى سقوط مى كند و با گروه هاى فساد آشنا مى گردد كه صد البته حيا مانع از بيان تفصيل ماجراست. وى سپس نامه خويش را چنين ادامه مى دهد:
((تا يك هفته بعد اثرات بد روانى و جسمى مرا به شدت رنج مى داد و گناهى كه انسان تنها بداند, بدون اين كه ديگران بدانند, بسيار دردناك تر است وقتى مادر خانه دار و آبرومندم و پدر زحمتكش و نجيبم را پيش رو مجسم مى كردم آرزوى مرگ مى كردم. اين ديگران بودند, آنهايى كه دم از دوستى و رفاقت مى زدند, آنها كه در لحظه لحظه ناراحتى و نيازشان من راهنما و همراهشان بودم. آنهايى كه خودشان را بهترين و صادق ترين دوستان دنيا مى دانستند باعث شدند كه من يك عمر نجابت و خويشتن دارى را زير پا بگذارم و از اول راه به چنان گناهى آلوده شوم. شرح اين ماجرا سخت و دردناك است. سخت به اين جهت كه روزى من در بين دوستانم پاك ترين بودم. دوستى كه از همه چيزش براى ديگران مايه گذاشت, اما من بودم كه از بلندترين جايى كه يك دختر مسلمان مى توانست كسب كند به عميق ترين مرداب هلاكت افتادم. و از بام هاى دنيا به دام هاى دنيا پاگذاشتم و اثرات بد و شرمآور شريك جنسى داشتن چيزى بود كه تنها سرمايه جوانى ام شد)).
در پايان نامه پس از كلى اظهار پشيمانى و نااميدى مى نويسد:
((چرا كسى نبود كه دست مرا بگيرد؟ و چرا كسى فرياد يك جوان نابود شده را نمى شنود؟ اجتماعى كه دانشجويش فاسد, ولگرد, عرق خور, ترياكى و معتاد باشد, جامعه اى كه از درون مى پوسد و از بيرون آرام به نظر مى رسد به كجا خواهد رسيد؟ آيا به غير از نابودى؟ به غير از بدبختى و به غير از شكستن در انتظارش خواهد بود؟ كجاست كسى كه اين همه فساد و گناه را ببيند؟ كجاست كسى كه ببيند جوان ها به كجا رسيده اند؟ كجاست كسى كه حال و روز جوان هاى يك شهر مذهبى, بى قيدىها, لاابالى گرىها و جنايت هايشان را ببيند؟ خانه هاى انباشته از فيلم سوپر و عكس هاى مبتذل و كتاب هاى زشت و جوان هاى به اصطلاح تحصيل كرده و دكتر و مهندس هاى آينده. كجاست كسى كه اين همه شقاوت و بدبختى را از نزديك لمس كند و چاره جويى كند؟ كجاست فريادرسى كه اين همه گناه را ببيند و با عمل اصلاح كند؟ پدر و مادرانى كه دخترانشان را با هزار اميد و آرزو براى تحصيل به بيرون خانه مى فرستند كجا و كى خواهند فهميد كه يك فاسد و خرابكار را تحويل خواهند گرفت؟ و پدر و مادرانى كه دختر و پسرهايشان را به اميد دكتر و مهندس شدن و با هزاران خرج به يك شهر ديگر مى فرستند كجا خواهند ديد كه فرزندانشان دست به چه گناهان و جنايت هايى مى زنند؟
آيا به راستى اين وضع را چه كسى اصلاح خواهد كرد؟ آيا وقت آن نشده كه مسوولان ما به خود آيند و به خاطر فرزندان خودشان هم كه شده كمى از مرحله اغما و بى توجهى بيرون بيايند و مردابى را كه هر روز جوان ها بيشتر در آن فرو مى روند, ببينند؟ بايد در بين جوان ها بود تا از كارشان باخبر شد. از لذت هاى دردناك و تلخشان با خبر شد. مسلم است كه آنها نمى توانند درد من و امثال من را بچشند مگر روزى كه فرزند خودشان نيز به اين وضع گرفتار شود. در زمانى كه در هر خانه و در هر كوچه و شهر ما جوان ها مرتكب بدترين اعمال مى شوند, اين واقعا درد بزرگى است كه اينها مى خواهند بر كسانى حكومت كنند كه نمى شناسند و از حال و روزشان باخبر نيستند و اينها مى خواهند براى كسانى برنامه ريزى كنند كه حتى گوشه اى از نيازشان را نمى دانند. جوان هاى مدرك گرفته و آراسته اى كه از نظر معلومات هم در سطح بالايى هستند, اما چيزى به نام ناموس, نجابت و شرف نمى شناسند و ما با اين طبل هاى تو خالى مى خواهيم به كجا برسيم. با اين همه بى خيالى و كوچك نشان دادن مسائل بزرگ راه به كجا مى بريم؟؟
هر روز وسوسه, هر روز فريب, محال است كه من روزى از خانه بيرون بروم و با دو سه تا شماره تلفن برنگردم. اميدوارم نگوييد كه اگر نماز بخوانيد و با خدا باشيد اين وسوسه ها در شما اثر نمى كند, شما از يك دختر 18 ساله كه غرق در شهوت و خواهش است و به هيچ وجه امكان ازدواج برايش فراهم نيست, شرايط و محيط هم مناسب است چه توقعى داريد كه در مقابل تحريكاتى كه مال بدن اوست و قابل اجتناب هم نيست چكار كند؟ من همه نصيحت هايى را كه شما ممكن است به من بگوييد از حفظم. داستان خويشتن دارى جوانان و قصه ايمان و تقواى فلان كس و… ديگر درد ما از اين ناله ها گذشته است. و من مى گويم كه چه من و چه ديگران مى دانند. آگاهند و با اين حال خطا مى كنند.))
ما در مقام پاسخ گويى بدين نامه نيستيم, زيرا پاسخ نويسنده آن مدتى قبل و به طور خصوصى براى وى پست شده است, اما نكاتى وجود دارد كه تذكر آن مفيد مى نمايد, شايد مسوولينى كه بر روند فرهنگى كشور دستى دارند و نيز مردم عزيز, مسائل و مشكلات جوانان را مورد دقت بيشترى قرار دهند و در رفع نقايص اهتمام ورزند و بر همه اقشار اجتماعى است كه وظيفه خويش را در اين مورد به خوبى بشناسند و در ايفاى آن كوتاهى نكنند. اينك نكاتى را به عنوان ((تذكر)) بيان مى كنيم و خطاب ما به گروه هاى مشخص اجتماعى است.
مسوولان فرهنگى
انقلاب ما زاييده يك انتخاب بود, انتخاب شگرف نسل انقلاب كه پاكى ها را بر پليدىها برگزيد و طومار زندگى آلوده شاهان را درهم پيچيد, تحولى كه كمتر تحليل گر سياسى احتمال آن را مى داد, ولى امام خمينى (قدس سره) با كلمات نورانى خود, قلب هاى جوانان را به تسخير درآورد و به نيروى مومنان پاك باخته بر دشمن سر تا پا مسلح فايق آمد. نقش جوانان در اين رستاخيز بى مانند اهميت ويژه اى داشت و اين ويژگى از چشمان تيزبين امام(ره) پنهان نماند لذا بيشتر, قشر جوان را مخاطب سخنان آتشين خود قرار مى داد و مى كوشيد به كمك آنان آرمان هاى انسانى خود را جامه عمل بپوشاند. دشمنان جمهورى اسلامى هم كه روند انقلاب را مورد بررسى دقيق قرار داده اند, اين مهم را دريافته اند كه براى ناكام گذاردن اين انقلاب بزرگ تنها راه, به انحراف كشانيدن نسل جوان است. برماست كه حساسيت زمانه را دريابيم و آب به آسياب بدخواهان اسلام نريزيم و از توطئه هاى استكبار جهانى غافل ننشينيم كه آنان دمى از كار ما غافل نيستند.
براى بازداشتن جوانان از رشد و تعالى هيچ سلاحى به برندگى شهوت جنسى نيست, آتشى كه با شعله هاى سركش خود, هستى زنان و مردان جوان را مى سوزاند و خاكستر مى كند و امروزه خطرى بالاتر از اين جمهورى اسلامى را تهديد نمى كند; خطرى كه همانند خوره اعضاى جامعه را از درون مى پوساند و ويران مى كند.
گسترش فساد جنسى است كه سرمايه هاى معنوى را از دل جوانان مى زدايد و بناى خانواده را مى لرزاند و جامعه را به تباهى و فساد سوق مى دهد. خدا نكند كه بعضى از سياستگزارىهاى ما, ناخودآگاه همسو با اهداف استعمار باشد; براى مقابله با اين خطر بزرگ مى بايست به هوش آييم و يك بار ديگر سياست ها و برنامه هاى گذشته را مرور نماييم.
دولت جمهورى اسلامى نمى تواند خود را از بازتاب و نتايج سياست هاى اعمال شده بركنار بداند و تبرئه كند جو فعلى جامعه ما تنها تإثير پذير از جو حاكم بر كشورهاى همسايه و مجموعه جهانى نيست, بلكه عامل اصلى, برنامه ريزىها و سياستگزارىهاى كلان اعمال شده در سال هاى پس از جنگ است; هرچند كارهاى بزرگ انجام شده با اهداف خيرخواهانه صورت پذيرفته است, ليكن اين كافى نيست و بايد با مشكلاتى كه از اجراى سياست ها به وجود مىآيد نيز مبارزه كرد و آنها را به طور منطقى حل نمود.
براى مثال, مى دانيم كه در اثر كوشش هاى دولت, درصد جوانانى كه از تحصيلات عالى برخوردار مى شوند سير روزافزونى گرفته است و اين امر به ويژه درباره زنان چشمگير است. زنان به يمن دست يابى به تحصيلات دانشگاهى در جامعه حضور فعال ترى يافته اند و پست ها و مقامات دولتى را اشغال كرده اند و اكنون تعداد كارمندان زن در ادارات دولتى با تعداد كارمندان مرد فاصله زيادى ندارد و اگر همين روند ادامه يابد در آينده نزديك زنان داراى اكثريت خواهند بود و اينك همه دختران جوان ما, آرزوى كار بيرون از خانه را در سر دارند و خانه دارى در ديدگاه آنان مرتبتى پايين دارد.
اگر ما اصل سياست هاى اعمال شده را صحيح فرض كنيم و در لزوم انجام آنها ذره اى ترديد به خويش راه ندهيم, پاره اى از لوازم و نتايج آنها را نمى توانيم از نظر دور داريم كه موجب مشكلات فرهنگى شده است, زيرا حفظ اصول و ارزش هاى اخلاقى نيز براى ما بسيار مهم است; مثلا با هجوم دختران و زنان جوان به وادى تحصيل در صورتى كه ما با كمبود مكان و كادر آموزشى مناسب رو به رو هستيم در بعضى مقاطع تحصيلى نظير آموزش عالى اختلاط بين پسران و دختران به وجود مىآيد كه باعث بسيارى از نارسايى هاست. با احراز پست هاى دولتى به وسيله زنان بر تعداد بيكاران مرد افزوده خواهد شد كه در اوج جوانى و نياز به تشكيل خانواده از داشتن همسر محروم خواهند بود و بعضى از آنان به اعتياد, بزهكارى و سرقت روى خواهند آورد. به سبب بالارفتن تعداد دانشجويان و پسران و دخترانى كه مراتب عالى تحصيل را مى پيمايند, سن ازدواج در بين آنان بالا رفته است كه خود اين يكى از دلايل عمده فساد است. با دست يافتن زنان به شغل هاى پردرآمد اجتماعى و داشتن استقلال مالى, هم الگوى مصرف جامعه تغيير يافت و بر ميزان مصرف كالاهاى تجملى و غير ضرورى كه معمولا زنان به دنبال آن هستند افزوده شد و هم در آينده از مسووليت پذيرى بانوان در رابطه با شوهران و فرزندان كاسته خواهد گرديد و در صورت ازدواج كه رغبت كمترى بدان خواهند داشت, تمكين كافى نكرده و با كمترين بهانه اى بر طبل طلاق خواهند كوفت و فرزندان را در دامان شوهران رها خواهند ساخت, چيزى كه در دنياى غرب شاهد آن هستيم.
نبايد گفت وظيفه دولت برنامه ريزى و اعمال سياست هاست و حل مشكلات فرهنگى بر عهده حوزه علميه و نويسندگان مسلمان است, خير اين حرف صحيحى نيست, حوزه علميه حتى درصدى را از بودجه هاى دولتى كه با سخاوت تمام مصرف مى شود, در اختيار ندارد. اين سنت صحيحى نيست كه هر كس از دائره قدرت پا به بيرون مى نهد, ديگران تا مدت ها گرفتار معضلات ناشى از سياست هاى اعمال شده او باشند, بلكه بايد هر كسى پاسخ گوى نتايج اعمال خويش باشد.
اكنون جوانان مسلمان با مشكلات زيادى دست به گريبان هستند, در بسيارى از شهرهاى بزرگ به ويژه تهران انجام فعل حرام چه بسا پيش پا افتاده تر و آسان تر است از فعل حلالى كه مى بايست از طريق قانونى و پيمودن يك مسير پرپيچ و خم انجام پذيرد و تبعات و مسووليت هاى عرفى, شرعى و قانونى را در پى دارد. جوانان ما كه در دامان انقلاب پرورش يافته اند و داراى وجدان هايى آگاه و حساس هستند اينك با يك تناقض آشكار دست به گريبان اند, يا بايد به گناه تن در دهند و خواسته هاى جنسى خود را پاسخ گويند و يك باره بر همه نصايح اخلاقى كه خوانده اند و شنيده اند قلم بطلان كشند و يا اين كه مردانه بايستند و فشارهاى جنسى را تحمل كنند و بعضا دچار افسردگى و خمود شوند. اين معضله است كه گروه انبوهى از جوانان ما را به وادى حيرانى و بى تفاوتى كشانده است و معمولا هر دختر و پسر جوان, جزو يكى از اين دو دسته است, يا گناهكارى است كه عذاب وجدان عيش و كامرانى بر او تلخ كرده است و يا پرهيزكارى است نياز جنسى در وى عقده هاى روانى و افسردگى ايجاد كرده است.
با كمال تإسف بايد گفت بعضى از مسوولان ما گويى ملاكى براى پيشرفت جز رشد اقتصادى و توليد انبوه كالاهاى صنعتى و ساختن راه ها و سدهاى بزرگ در سر ندارند در حالى كه انقلاب ما يك انقلاب انسانى است و آرمان اصلى آن پرورش انسان آزاده و مسلمان است وگرنه اين گونه پيشرفت هاى مادى در كشورهاى صنعتى غرب و حتى بسيارى از كشورهاى در حال توسعه وجود دارد و براى انقلاب بزرگى كه صبغه انسانى ـ اسلامى دارد, چندان مايه افتخار نيست.
در مقطع فعلى سياست مهم و اصولى جمهورى اسلامى بايد در جهت تسهيل امر ازدواج باشد اين بهترين راه مقابله با تهاجم فرهنگى است; ساختن چند فرهنگسرا و سالن سينما و تئاتر و نشان دادن فيلم ها و نمايش هاى آن چنانى درد جوانان را اگر نيفزايد درمان نمى كند. بايد دانست كه غريزه جنسى نيازى مانند خوردن و آشاميدن است و به اين آسانى ها دست از سر انسان برنمى دارد و دردى است كه غير از ازدواج درمانى ندارد, لذا بايد به گونه اى برنامه ريزى كرد كه قبل از آن كه شهوت جنسى كاملا بيدار شود, جوان به راحتى تمام ازدواج كند. هر چند اين مطلب با معيارهاى مادى و برنامه هاى سازمان بهداشت جهانى و كنترل جمعيت موافق نيفتد, بگذريم از اين كه ازدواج زودرس حتما به معناى افزايش جمعيت نيست.
آيا به جاى هزينه كردن ميلياردها تومان و برگزارى سمينارهاى فرمايشى و بى حاصل و يا هزينه هاى فوق العاده تبليغات انتخاباتى و سفرهاى غيرضرورى مسوولين به شهرهاى مختلف و خارج از كشور و تجمل گرايى در ادارات دولتى و سفارت خانه ها و بذل و بخشش هاى بى حساب از بيت المال, نمى توان براى ازدواج جوانان برنامه ريزى كرد و به فرياد آنان رسيد, آيا واقعا كمك به جوانان براى تدارك يكى زندگى ساده از ساختن سدهاى بزرگ و راهآهن سرتاسرى مشكل تر و بى اهميت تر است!
اگر به اين امر مهم توجهى نشود در آينده اى نه چندان دور ما جوانان را كه سرمايه واقعى كشورند از دست خواهيم داد و آنان را در ورطه فساد و تباهى و بى دينى رها خواهيم ساخت, زيرا به نص قرآن مجيد, فرجام فساد كارى, تكذيب دين است, چنان كه در آيه شريفه آمده است:
((ثم كان عاقبه الذين إساو السوإى إن كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزون; سپس فرجام كسانى كه كارهاى زشت را مرتكب شدند به آن جا رسيد كه آيات الهى را تكذيب كردند و آن را به سخريه گرفتند)).
بنابراين اگر نسل هاى آينده به اسلام پشت كنند, طبيعى است چرا كه در جهان كنونى هر نسلى مقدرات خود را خود تعيين مى كند, پس بهتر آن است كه به خود آييم و لختى گوش فرا دهيم تا دريابيم كه بر معبر سيلاب خفته ايم, سيلابى كه ممكن است در آينده اى نزديك روى آرد و هستى ما را زير و زبر كند و در يك انتخاب بزرگ ديگر, نظير آنچه در سال هاى آغاز انقلاب شاهد آن بوديم, اسلام و جمهورى اسلامى لطمات جبران ناپذيرى را تحمل كند و مباد آن روزO O!ادامه دارد.
پدران و مادران
شما كه صلاح و فلاح فرزندان خود را مى جوييد, بدانيد كه مسووليتى بسيار بزرگ بر عهده شماست; تربيت نسل جوان با همدلى و همكارى شما ممكن است. نيازهاى عاطفى و روحى جوانان خود را در نظر بگيريد و با كمال محبت و احترام با آنان رفتار كنيد, ولى بكوشيد كه اين مهر ورزى عاقلانه و بجا باشد و از حد نگذرد كه بسيار تخريب كننده است. پدر و مادرى كه بيش از حد به فرزندان خود محبت مى كنند و حتى به خاطر جلب رضايت آنان حدود الهى را زير پا مى گذارند, بدانند كه خشم خداوند متعال را بر خود خواهند خريد و از فرزندان خويش خيرى نخواهند ديد.
محبت زياد به دختران و پسران آنان را به صورت موجوداتى طفيلى و ناتوان بارمىآورد كه در آينده در قبول مسووليت هاى اجتماعى توفيقى نخواهند داشت. مسلم است مادرى كه همه كارهاى خانه را شخصا انجام مى دهد و دختر او با كمال خودخواهى به بهانه درس خواندن دست به سياه و سفيد نمى زند, انسانى عاطفى و زودرنج و پرتوقع را به خانه شوهر مى فرستد كه با مختصر ناملايماتى كه در همه خانواده ها وجود دارد, بناى ناسازگارى خواهد گذاشت. پدرى كه تمام كارهاى بيرون از منزل را با سكوت تمام انجام مى دهد و پسر خويش را آزاد مى گذارد تا وقت را با بازى با دوستان در كوى و برزن به هدر دهد, به ويران سازى شخصيت فرزند خود كمك كرده است. بايد بر دوش دختران و پسران مسووليتى در خور طاقت شان نهاد و از آنها وظيفه خواست و اوقات فراغت آنان را با انجام كارهاى اندرون و بيرون خانه پر كرد تا با واقعيات زندگى آشنا شوند و از توقعات خود بكاهند.
بعضى از پدران و مادران چون در دوران زندگى خويش رنج و محروميت كشيده اند مى كوشند تا فرزندانشان در آسايش مطلق باشند, لذا با خواسته هاى گوناگون آنان حتى چيزهايى كه با درآمد, موقعيت و مصلحت خانوادگى سر تضاد دارد تن در مى دهند كه صد البته كارى ناشايسته است, زيرا هيچ چيز مثل شناخت واقعيت هاى زندگى براى تصحيح نگرش جوانان و اصلاح آنها مفيد نيست. چه داعى داريد كه شما با زحمات طاقت فرسا و گاه از راه هاى نامشروع و غير قانونى به كسب درآمد مشغول باشيد و مرارت ها و سختى ها را به جان پذيرا باشيد, آن گاه جوانان شما بودجه مالى خانواده را در راه هاى غيرصحيح و حتى حرام صرف كنند و شما با كمال تواضع و پنهان كارى چنان رفتار نماييد كه آنان هيچ يك از مشكلات شما را درنيابند و بلكه مدام بر توقعات خود بيفزايند و بهانه گيرى و ناسپاسى كنند.
توجه داشته باشيد كه غرض, گذاشتن منت نيست, بل منظور اين است كه آنها را مسوول بار آوريم تا بدانند كه روزى بايد پاسخگوى اعمال خود باشند, در نتيجه درآمد و حتى آبرو و اعتبار خانواده را كه با سختى و در طول زمان به دست مىآيد, به آسانى و نادانى تباه نسازند.
متإسفانه بسيارى پدران و مادران شاغل درآمد خود را به جاى مصرف در كارهاى ضرورى, وقف زياده خواهى هاى فرزندان پرمدعاى خود مى كنند. به هوش باشيم كه در نتيجه عملكرد ما كشورى كه در حال بازسازى است به جايى رسيده است كه در مصرف كالاهاى تجملى دست بسيارى از كشورهاى پيشرفته را از پشت بسته است.
ايجاد حس مسووليت پذيرى در جوانان, باعث مى گردد كه آنان در مسائل جنسى نيز واقع بين تر و منطقى تر باشند و گمان نكنند هرچه را به چشم مى بينند و دل آنان طلب مى كند, بايد فورا در اختيارشان گذارده شود! شما كه دوست داريد جوانان خود را شايسته و هنرمند بار آوريد و آنان را تشويق مى كنيد كه با كلوپ هاى علمى و فرهنگى تماس بگيرند, مگر نمى دانيد كه پاك و سربلند زيستن بزرگترين هنر زندگى است و جوان بايست اين هنر را در كوران حوادث و مشكلات بياموزد و الا فردا در انجام وظايف خانوادگى و تربيت فرزندان و مسووليت هاى ملى و مذهبى خود ناتوان و ناشكيبا خواهد بود.
حال بهتر است تذكراتى را كه توجه به آن مى تواند از انحراف جوانان جلوگيرى نمايد به ترتيب يادآورى نماييم:
1ـ امام على(ع) فرمود: ((على قدر الحيإ تكون العفه; پاكدامنى هر فرد به اندازه حياى اوست.))
هيچ صفتى مانند حيا نمى تواند انسان را از گناه باز دارد و بيشتر گناهان ريشه در بى حيايى دارد, متإسفانه امروزه در نزد بعضى از مردم كه شناخت درستى از اخلاق اسلامى ندارند, حيا به عنوان ((خجالت)) مذموم به حساب مىآيد, در صورتى كه وجود اين صفت ارزشمند به ويژه براى جوانان بسيار لازم است, زيرا در اين مرحله از عمر كه نيروى شهوت در اوج است, وجود صفت حيا مى تواند مانند سدى محكم سيلاب خواهش هاى نفسانى را مهار نمايد.
پدر و مادر بايد بكوشند كه اين صفت را در فرزندان خود تقويت كنند و در گام نخست خود آنها در زندگى خانوادگى باوقار و باحيا باشند تا همين روحيه را فرزندان از آنان اقتباس كنند. اگر كسى تحقيق كند درمى يابد كه بيشتر جوانانى كه دچار انحرافات اخلاقى مى شوند, در خانواده هايى زندگى مى كنند كه والدين آنها عامل به دستورات اخلاقى نيستند و از انجام اعمال خلاف شرع در حضور كودكان خود ابايى ندارند و ابلهانه اين تظاهر به فسق را نوعى صداقت و بى ريايى مى پندارند! مادرى كه خود از حيا بهره اندكى برده است و رخسار و اندام خود را از نامحرمان نمى پوشاند, چگونه مى تواند دخترى تربيت كند كه پاكدامنى را شعار زندگى خود قرار دهد. حتى اگر والدين متعبد نيستند ولى رستگارى فرزندان خود را طالب هستند, بايد لااقل در ظاهر, مسائل شرعى را مراعات كنند. پدر و مادرى كه در حضور جوانان خود فيلم هاى غيراخلاقى را تماشا مى كنند, بدانند كه با اين كار حيا را از دل فرزندان خود مى زدايند و از بين رفتن حيا يعنى از بين رفتن دين, زيرا اين دو صفت با هم اند و جدا شدنى نيستند چنان كه امير بيان على(ع) فرمود: ((إلايمان والحيإ مقرونان فى قرن و لا يفترقان)).
همراهى پدر و مادر با جوانان خود در ارتكاب گناهان اثرى بسيار تخريب كننده تر دارد, از حالتى كه خود جوانان به طور مخفيانه و هراسناك كار خلافى را انجام مى دهند و خود را گناهكار مى دانند و از اين جهت شرمسار هستند; پس بياييد حتى اگر خودمان واجبات شرعى را رعايت نمى كنيم, لااقل به خاطر اين كه فرزندان ما دچار انحراف نشوند, تظاهر به فساد و بى دينى نكنيم.
2ـ مسإله ديگر كنترل و نظارت بركارها و رفت و آمدهاى نوجوانان است. بعضى از والدين توجه ندارند كه فسادهاى اخلاقى مانند بيمارىها با يك تماس ساده با فرد آلوده به وجود مىآيد, براى مثال تلفن كه اكنون خانواده هاى زيادى از نعمت آن برخوردارند, به صورت وسيله اى براى بسيارى از انحرافات درآمده است, كم نيستند دختران معصومى كه با رد و بدل كردن يك شماره تلفن و انجام يك مكالمه كوتاه تلفنى از روى كنجكاوى و گذاشتن يك قرار ملاقات به دام شياطينى مخوف افتاده اند.
آزاد گذاشتن نوجوانان به خصوص دختران كه عاطفى و زودباورند براى رفت و آمد و شركت در ميهمانى هاى دوستانه كه در آن والدين حضور ندارند و رفتن به خانه دوستان و همسايگان به بهانه درس خواندن, در برخى موارد باعث از بين رفتن عفت آنها مى شود, به ويژه در مورد دختران و پسران اقوام و آشنايان كه به سبب جو اطمينان خانوادگى تماس آنان با يكديگر آسان تر است و خطر داشتن روابط نامشروع بيشتر, زيرا انسان هميشه بايد از گناهى وحشت داشته باشد كه زمينه انجام آن آماده تر است.
البته اين نظارت بايد بدون سوء ظن بى مورد و به طور غير مستقيم و با كمال محبت اعمال شود تا جوان احساس نكند اسير پدر و مادر است و آنان از موضع قدرت به هر كارى كه مى خواهند فرمان مى دهند, بلكه براى هرگونه دخالتى در كار جوانان بايد يك توجيه مقبول و منطقى وجود داشته باشد.
3ـ بايد به طور مناسبى جوانان را از خطر انحرافات جنسى و داشتن روابط نامشروع آگاه ساخت. فسادهاى جنسى چون در هاله اى از كتمان اجتماعى مخفى است و به خاطر حفظ عفت عمومى نمى توان ضررها و عواقب خطرناك آن را به طور كامل و بى پرده به جوانان نماياند, هوشيار كردن جوانان در اين باره مشكل تر است; مثلا در مورد اعتياد چون آفات و نتايج آن بارها در قالب فيلم و سريال و داستان از طريق صدا و سيما و مطبوعات نموده شده است, جوانان ما زشتى اين عمل را زودتر قبول مى كنند, بر خلاف فسادهاى جنسى و روابط نامشروع كه كسى قربانى آن را نمى نگرد و از بدبختى ها و مصايب وى آگاه نيست و نمى شود هم او را به جوانان معرفى كرد تا عبرت گيرند, زيرا در بسيارى اوقات آشنا ساختن جوان با انواع مختلف انحرافات جنسى و فريب خوردگان مبتلايان به آن, خود باعث فاسد شدن او مى شود, لذا دادن هشدار به جوانان در اين باره هم لازم است و هم بايد با احتياط و دقت تمام صورت پذيرد.
4ـ مهم ترين و اصلى ترين مسإله, ازدواج جوانان است. گفتيم كه تمايلات جنسى جز ازدواج درمانى ندارد و پدر و مادر بايد سعى كنند در نزديك ترين زمان ممكن پس از بلوغ, براى جوان خود همسر اختيار كنند. ممكن است اين سخن در جو فعلى حاكم بر جامعه غير منطقى جلوه كند و كسانى را كه جز به دنيا و مظاهر مادى آن نمى انديشند, به شگفتى وادارد, ليكن مطابق خواسته شرع مقدس است و تضمين كننده پاكدامنى و صلاح جوانان اين مرز و بوم.
برخى اعتراض مى كنند كه جوانان در اين سن هنوز بچه اند و قدرت اداره زندگى را ندارند, ولى اين حرف صحيح نيست, زيرا اولا: غريزه جنسى توجهى به اين مسائل ندارد و رشد آن به سبب وجود اين گونه مشكلات متوقف نمى گردد به خصوص در زمان ما كه نسبت به گذشته جوانان زودتر به بلوغ جنسى مى رسند و اطلاعات زيادترى در اين باره دارند.
ثانيا: اين زندگى كه شما با هزاران مشكل براى خود آفريده ايد, مردان و زنان مسن و باتجربه را نيز حيران و درمانده مى سازد, چه رسد به جوانان نورس! خوب كمى از اين توقعات مادى بكاهيد, اندكى شهوات دنيايى و خواسته هاى نفسانى را كه براى خويش ضرورى مى پنداريد, كنار بگذاريد تا زندگى كردن, آسان گردد, شما كه براى آسايش خود هزاران نوع نياز مصرفى تراشيده ايد و متإسفانه آرامش روحى تان را فداى دست يابى به وسايل آسايش جسمى تان كرده ايد, چه اصرارى داريد كه نسل آينده هم مانند شما دچار اين خطاهاى خسارت بار گردند. اين نوع زندگى تجملاتى بر خلاف ادعاى شما جبر زمانه نيست و مى توانيد آن را تغيير دهيد. مگر شما نبوديد كه در اول انقلاب چنان روش زندگى خود را تغيير داديد و به ساده زيستى روى آورديد كه دوست و دشمن را به تعجب واداشتيد! الان هم راه براى تحول باز است, ليكن انسان هاى شجاع و آزاده اى كه بتوانند بر خلاف جهت رودخانه زندگى شنا كنند, اندكند.
اگر به اين نوع زندگى اسراف گرانه و پرزرق و برق معتاد شده ايد و شيطان شما را به حال خود رها نمى سازد كه پاك و ساده زندگى كنيد, حداقل به جوان ها فرصت دهيد تا وسايل مورد نظر شما را در طول سال هاى زندگى تهيه كنند, چه اصرارى داريد كه از همان آغاز ازدواج همه چيز بر وفق مراد باشد, مگر شما خودتان هنگام ازدواج همه وسايل زندگى تان را داشتيد يا اين كه بعد تهيه كرديد!
البته ناگفته نماند كه نقش خانم ها در به وجود آوردن اين معضلات به مراتب از آقايان بيشتر است. هر كسى اندك تإملى كند, در مى يابد كه امر ازدواج در جامعه ما تقريبا يك مسإله زنانه است و در حوزه اختيارات خانم هاست كه متإسفانه غالبا درباره چگونگى تشكيل خانواده و روابط خانوادگى تصورات غلط و نابجايى دارند. بعضى از مادران هستند كه مى خواهند صدها عقده فروخورده و هوس هاى سركوب شده خود را هنگام شوهر دادن دخترشان ارضا كنند, اين است كه بسيارى جوانان از ترس توقعات فوق العاده مادران و زنان اقوام اصلا جرإت نمى كنند از دختر مورد علاقه خود خواستگارى كنند, اگر هم همتى به خرج داده گامى پيش نهند, بايد تا سال هاى سال قسط وام هاى ازدواج را بپردازند. اگر با دقت به مخارج و لوازم عروسى بنگريد غالبا چيزهايى را مى بينيد كه هوس هاى زنان را اشباع مى كند وگرنه مردان به خودى خود به وسايل ضرورى زندگى توجه دارند, نه خرج هاى اسراف گرانه اى مثل هزينه اجاره سالن, تهيه چندين نوع غذا و لباس هاى آن چنانى و آراستن اتاق هاى خانه و فيلمبردارى و عكاسى و هزاران نياز كاذب ديگر كه خود زنان در تراشيدن و شمردن آنها از همه استادترند و بيچاره داماد نگون بخت كه دلى پر مهر دارد و كفى تهى چه كند اگر قبول نكند, اين است كه با كراهت مى پذيرد و تلخى اين مخارج, لذت كامرانى را از ياد وى مى برد, در حالى كه تنها چيزى كه ريشه در فرهنگ اسلامى دارد وليمه ازدواج است و آن هم غذايى است كه پخته مى شود و جمعى از مومنان دعوت مى شوند و از آن مى خورند و براى شادكامى زوجين دعا مى كنند, باقى هزينه ها ربطى به فرهنگ اسلامى و رستگارى ندارد و ساخته دل هاى مريض است كه آن را بر سنت نبوى بسته اند و باعث مشكلات فراوان شده اند.
بايد به اين مادران و خواهران گفت آيا واقعا تجملات زندگى اين قدر براىتان مهم است كه عفت و پاكدامنى دخترتان را حاضريد فداى آن كنيد! يقين داشته باشيد كه شما هم در گناه انحرافاتى كه جوانان به آن دچار مى شوند شريك هستيد و روزى بايد گناه اين رفتارهاى آلوده به حرص و هوس خود را در محكمه عدل خداوندى پاسخگو باشيد.
سنت ازدواج كه اين قدر در اسلام بر آن تإكيد شده است و براى آن انواع مختلفى تشريع شده است تا هر كس به هر صورت كه براى او راحت است, ازدواج كند, بزرگ ترين ضربات را از ناحيه زنان خورده است. آنها نه تنها چند همسرى و ازدواج موقت را گناهى نابخشودنى مى شمارند, بلكه حتى تك همسرى را كه خود مهر تإييد مى نهند با چنان رسوم و آداب جاهلانه اى آميخته اند كه هويت اصلى خود را از دست داده است و مسلم است كه در چنين فضايى گناه زمينه بروز بيشترى خواهد يافت, بنابراين بانوان مسلمان بايد به ياد داشته باشند كه نبايد به خاطر حساسيت هاى زنانه با سنت رسول خدا(ص) مخالفت كنند و يا اگر هم موافقت مى كنند هر طور كه ميل نفسانى آنان تقاضا دارد عمل كنند.
جوانان دل هايى پاك دارند و آنچه از شما انتظار دارند, صداقت و محبت است, اما شما بدون توجه به اين امر مشغول ساختن يك كاخ شيشه اى هستيد كه گمان مى كنيد تضمين كننده خوشبختى فرزند شماست, كه با مختصر ضربه اى درهم خواهد شكست. جوانان را واگذاريد تا با كمال سادگى و بىآلايشى تشكيل خانواده دهند, باشد كه جو فرهنگى موجود تغيير يابد و كارها به سامان آيد.
در اين جا گناه مرفهين بى درد از همه افزون تر است آنان نه تنها خود قربانى رفتار نامعقول و مادىگرايانه خويش اند و مسإله ازدواج را به صورت مصداق اتم اسراف و تبذير درآورده اند, بلكه با گذاردن يك سنت غلط افرادى را كه از لحاظ روحى ضعيف و تقليدگرند در پى خود به پرتگاه نيستى مى كشانند و اگر ما حتى بپذيريم كه اين مخارج اضافى ازدواج براى مرفهين جايز است و آنان مالى را كه از راه حلال به دست آورده اند در كار مباحى مصرف مى كنند ـ كه غالبا چنين نيست ـ توده هاى مردم عادى و كسانى كه با مشكلات مادى دست به گريبان هستند ديگر چرا! چقدر حزن انگيز است كه بعضى از مردم در برهه پس از جنگ مترفان و مسرفان جامعه را الگوى خود قرار داده اند و مشى رهبران انقلاب را از ياد برده اند.
جوانان
اما آنچه لازم است به خود جوانان تذكر داده شود اين است:
1ـ اين امر را هميشه به خاطر داشته باشيد كه دوره جوانى دوره اى سرنوشت ساز و بحرانى است كه اگر هوشيارى و دقت كافى نداشته باشيد, خساراتى را تا پايان عمر متحمل خواهيد شد. اكثر انحرافات خطرناك ريشه در خطاهاى دوره جوانى دارد, پس مردانه بكوشيد تا پاك بمانيد و تن به فسادها نيالاييد و بدانيد گرچه ممكن است در اثر گناه لذت ناچيز و موقتى را به دست آوريد, ليكن عذاب وجدان و ترس از رسوايى, آن را در كام شما تلخ خواهد ساخت, چنان كه على(ع) فرمود: ((هيچ دردى بالاتر از درد گناه نيست!))
2ـ از دوستى با افراد ناباب و كسانى كه چشم و دل پاكى نسبت به ناموس مسلمانان ندارند, بپرهيزيد كه آنها اگر فرصتى پيدا كنند اول به ناموس خود شما خيانت خواهند كرد. بدانيد كه تإثير همنشينى با دوستان در ايام جوانى بر روى اخلاق شما بسيار زياد است, سعى كنيد با كسانى رفاقت كنيد كه حس غيرت و حميت ملى و مذهبى را در شما زنده مى كنند, اين چنين دوستانى از ناموس شما مانند ناموس خود دفاع خواهند كرد.
3ـ در مورد فساد جنسى به ايمان خود مغرور نشويد و خود را زرنگ ندانيد كه هر چه شما زرنگ و هوشيار باشد, شيطان از شما زرنگ تر است. از خداوند عاجزانه بخواهيد كه بر شما رحمت آورد و دامان شما را پاك نگه دارد. مبادا تحت تإثير سخن كسانى كه مسائل جنسى را به طريقه حرام بسيار ساده براى خود حل كرده اند, بدين خيال كه كنترل نفسانى بسيار ساده است, در مكانى حاضر شويد كه مقدمات گناه فراهم است, زيرا با توجه به اين كه نيروى جنسى شما در اوج است وقتى مقدمات گناه فراهم شود, جلوگيرى از آن به غايت مشكل است و نياز به علم و تقواى حضرت يوسف(ع) دارد; بنابراين كسى كه مقدمات گناه را فراهم مى كند بايد انجام آن را از اول مفروض بداند و گمان نكند وقتى شيطان او را به هيجان آورد, مى تواند از كمند شهوت بگريزد.
4ـ بكوشيد به حرف افراد فاسدى كه با مسخره كردن سعى مى كنند شما را از دين خدا باز دارند وقعى ننهيد و توجه داشته باشيد كه فساد كاران دو دسته اند; دسته اول آنان اند كه دامنى آلوده دارند, ليكن صلاح و نيكوكارى را مى ستايند و اهل تقوا را احترام مى گذارند و از گناه خود شرمسارند كه اميد هدايت شدن اين افراد زياد است. دسته دوم آنان اند كه هم خود آلوده اند و هم ديگران را آلوده مى خواهند و از راه رستگارى باز مى دارند و اهل تقوا را مسخره مى كنند و نشانه هاى ديانت را با تعابير و حركات گوناگون مورد انتقاد قرار مى دهند, اينان از دسته اول به مراتب خطرناك ترند و دوستى با ايشان بسيار زيان آور است.
بايد در مقابل طعنه و كنايه هاى اهل فساد طاقت بياوريد. آنان هر كسى را كه به دستورات دين در مورد حجاب و عفاف عمل كند, امل و بى ذوق و نادان مى خوانند, در صورتى كه وقتى پرده ها برافتد روشن مى شود نادان كسى است كه آخرت را از ياد ببرد و در هلاكت ابد افتد. شما نبايد به سبب شرم از تظاهر به ديندارى پرهيز كنيد تا در نتيجه حضور و تعداد فسادكاران در جامعه بيشتر نموده شود, وقتى افراد فاسد از اظهار فساد و آلودگى خود شرم ندارند, چه دليلى دارد كه ما از اظهار اعتقادات دينى و عمل به دستورات شرع مقدس شرمسار باشيم!
5ـ حفظ حجاب براى دختران جوان بسيار مهم است حجاب كامل بزرگ ترين مانع آلودگى است. بعضى از دختران نه به خاطر جلب نظرنامحرم, بلكه براى حفظ شخصيت و اعتبار خود در جمع دوستان, لباس هاى آخرين مد و زيبا بر تن مى كنند و در انظار عمومى ظاهر مى شوند, در حالى كه غافل از آن هستند كه اين ظاهر پر آب و رنگ چشم هاى هوسران جوانان فاسد را به دنبال آنان خواهد كشيد و فساد كاران در كمين آنها خواهند نشست و به انواع نيرنگ ها خواهند كوشيد تا آنها را در دام اندازند و سرمايه عفت شان را بر باد دهند.
6ـ بنا را براين بگذاريد كه هرچه زودتر ازدواج كنيد و تلاش نماييد بر خلاف مردم دنياپرست, ازدواج شما ساده و بدون اسراف و تجمل باشد و تا مى توانيد به بزرگ ترها اجازه ندهيد كه بر شرايط و مقدمات ازدواج بيفزايند و تا مى توانيد به مسائل معنوى توجه كنيد و با جان و دل هزينه هاى زندگى جديد را بپذيريد كه هرچند زياد باشد, اما ارزش دارد و باعث جلوگيرى از انحراف و فساد و كسب سعادت است. نكته ديگر اين كه براى شناخت همسر آينده خود حتما از افراد بزرگ تر و با تجربه تركمك بگيريد و خودتان در اين مورد اقدامى نكنيد كه يكى از دام هاى شيطان اين است كه جوانان دختر و پسر را به خيال انتخاب همسر مناسب و ازدواج و تشكيل زندگى به يكديگر نزديك مى كند تا وقتى آنها را در محل مناسبى يافت با وسوسه هاى ايمان بر باد ده خود, به گناه وادارشان سازد و زندگى شان را تباه كند, به ويژه دختران كه در بيشتر موارد به گمان دست يابى به مرد روياهاى خود به دام اهل فساد افتاده اند.
بايد دانست كه بسيارى از دوستى ها و روابط پنهانى دختران و پسران جوان با يكديگر به مرحله ازدواج نمى رسد و اگر هم به ازدواج ختم شود, تجربه نشان داده است كه اين ازدواج ها چون تنها از روى احساس و هوس بوده است مدت زيادى نپاييده اند و دو طرف به زودى به اين نتيجه رسيده اند كه بايد از هم جدا شوند و گناه سرانجامى جز اين ندارد.
7ـ اگر خداى ناكرده دچار گناه شديد فورا توبه كنيد و به هيچ وجه گناه خود را براى ديگران بازگو نكنيدكه اين كار هم باعث ريختن آبروى شماست كه حفظ آن بر شما واجب است و هم موجب گسترش فساد در جامعه مى شود كه خود گناه ديگرى است با پنهان كردن گناه, اميد مى رود خداوندى كه ستارالعيوب است آن را در دنيا و آخرت از ديگران مخفى نگه دارد.
پاورقي ها:پى نوشت ها: 1 ) روم (30)آيه 10. 2 ) غرر الحكم 312 4/. 3 ) غرر الحكم 47 2/.