گفته ها و نوشته ها


دانش در برابر جهل
ـ ويليام جيمس مى گويد: نسبت دانش ما به جهلمان, چون قطره در برابر اقيانوسى ژرف است.
ـ دكتر الكسيس كارل مى گويد: در واقع جهل ما از خود, زياد, و نواحى وسيعى از دنياى درونى ما هنوز ناشناخته مانده است و بيشتر پرسشهايى كه محققين و مطالعه كنندگان زندگى انسان طرح مى كنند بدون پاسخ مى ماند.
(خدا را چگونه بشناسيم, 156, 157)

نتيجه تكبر وعدم اتكال به خدا
شهيد دستغيب مى گويد: تقريبا چهل سال قبل در همين حجره هاى مسجد مشيرالملك شيرازى كه طلاب سكونت داشتند, مدرسى زبردست درس قوانين و مطول مى گفت و مشهور به حافظه و معلومات بوده شب خوابيد صبح كه بلند شد ديد حافظه اش را از دست داده حتى براى نماز صبح سوره حمد را نيز فراموش كرده بود بطور كلى حافظه اش را از دست داد به طورى كه الف را از بإ تشخيص نمى داد و به همين حال بود تا مرد.
(استعاذه, ص240)

نفس آدم
روزى شيخ جعفر كاشف الغطا مبلغى بين فقراى اصفهان تقسيم كرد و پس از اتمام پول به نماز جماعت ايستاد در بين دو نماز سيدى فقير و بى ادب آمد و به شيخ گفت از مال جدم (خمس) به من هم بده شيخ فرمودند: قدرى دير آمدى متإسفانه چيزى باقى نمانده است. فقير بى ادب با كمال جسارت آب دهان خود را به ريش شيخ انداخت. شيخ بدون هيچ خشونتى از جا برخاست و در حالى كه دامن خود را به دست گرفته بود در ميان صفوف نمازگزاران گردش كرد و گفت هر كس ريش شيخ را دوست دارد به سيد كمك كند. مردم كه ناظر اين صحنه بودند اطاعت نموده دامن شيخ را پر از پول نموده, پس همه پولها را به آن سيد تقديم كرد و به نماز عصر ايستاد.(فوائد الرضويه, ص74)

هرگز فقيران را محروم باز نمى گردانيد
از قول حاج ملا صالح برغافى نقل شده كه مى فرمود پدرم گفت: در خواب ديدم پيغمبر اكرم نشسته و علمإ در خدمت پيامبر نشسته اند و مقدم بر همه ابن فهد حلى جاى دارد تعجب كردم كه اين همه علما با آن مقامات و شهرت چگونه است كه همه در مقامى پايين تر از ابن فهد جاى دارند با اين كه ابن فهد را در ميان علما چندان شهرتى نيست از اين رو راز موضوع را از پيامبر خدا پرسيدم رسول خدا فرمود: علت اين است كه ديگر علما هنگامى كه فقير به آنان مراجعه مى كند اگر از مال فقرا نزد ايشان بود به او مى دادند وگرنه جواب مى كردند اما ابن فهد هرگز فقيران را از نزد خود محروم باز نمى گردانيد.
(بيدارگران اقاليم قبله, ص216, 217)

ثروت اندوزى
امام خمينى(ره) مى فرمايد: اگر فقيهى در فكر جمع آورى مال دنيا باشد عادل نيست و نمى تواند امين رسول اكرم و مجرى احكام اسلام باشد.
(ولايت فقيه, ص79)

ـ آن كسى كه براى دنيا دست و پا مى كند ـ هر چند در امر مباح باشد ـ امين الله نيست و نمى توان به او اطمينان كرد تكاليفى كه براى فقهاى اسلام است بر ديگران نيست فقهاى اسلام براى مقام فقاهتى كه دارند بايد بسيارى از مباحات را ترك كنند و از آنها اعراض نمايند.
(ولايت فقيه, ص175)

امام فرمودند: ((اگر خداى نكرده درس نخوانيد حرام است در مدرسه بمانيد نمى توانيد از حقوق شرعى محصلين علوم اسلامى استفاده كنيد)).(ولايت فقيه, ص243)

شهادت دادن
شخصى نزد مرحوم كلباسى, براى امر مهمى شهادت داد. آن جناب پرسيد: پيشه تو چيست؟ پاسخ داد: من غسالم. كلباسى(ره) احكام و مسائل غسل دادن مرده را از او سوال كردو او پاسخ داد. سپس اضافه كرد: ما وقتى كه مرده را به خاك مى سپاريم مطلبى در گوشش مى گوئيم, ايشان سوال كرد چه مى گوئيد؟ غسال جواب داد: مى گوييم خوشا به حال تو كه از دنيا رفتى, و براى اداى شهادت خدمت حاجى كلباسى نرفتى. (فوائد الرضويه, ص11)

اجاقم كور است
عادت شيخ انصارى اين بود كه در بازگشت از مجلس تدريس, ابتدا نزد مادر مىآمد و براى دلجويى از آن پيره زن با وى گفت و گو مى كرد, و از اوضاع زندگى مردم پيشين مى پرسيد و مزاح مى كرد تا مادر را مى خنداند روزى شيخ به مادر گفت: دوران كودكى ام را به ياد دارى كه مشغول علوم مقدماتى بودم, و مرا براى انجام دادن كارهاى منزل به اين سو و آن سو مى فرستادى, ولى من پس از فراغت از درس و مباحثه, آنها را انجام مى دادم و به منزل مىآمدم, و تو خشمگين مى شدى و مى گفتى ((اجاقم كور است)) اكنون هم اجاقت كور است؟ مادر از روى مزاح گفت: بله اينك هم چنين است, زيرا آن وقت به كارهاى منزل نمى رسيدى و اكنون هم كه به مقامى رسيده اى, به سبب احتياط زيادى كه در صرف وجوه شرعى مى كنى, ما را تحت فشار قرار داده اى.
(زندگانى و شخصيت شيخ انصارى, ص59)

دقت در مصرف بيت المال
آورده اند كه: روزى همسر شيخ انصارى از او خواهش كرد تا چادر شبى براى پوشانيدن رختخوابهاى منزل خريدارى نمايد. شيخ به خاطر كثرت تقوا و ورع بدين كار تن در نداد. همسر شيخ كه از نمايان بودن رختخوابها ناراحت بود در خريد گوشت صرفه جويى كرد و به جاى سه سير گوشت تا مدتى دو سير و نيم خريدارى كرد و مقدارى پول از اين طريق ذخيره كرد و يك عدد چادر شب خريد. وقتى شيخ چادر شب را در منزل ديد و بر نحوه خريد آن واقف شد با ناراحتى تمام گفت: اى واى كه تا به حال, مقدارى از وجوه بيت المال بى جهت مصرف شده من خيال مى كردم سه سير گوشت حداقلى است كه مى توانيم با آن زندگى كنيم آن گاه دستور داد چادر شب را پس بدهند و از آن روز به بعد به جاى سه سير گوشت دو سير و نيم خريدارى كنند.
(زندگانى آخوند خراسانى, ص58)

زهد شيخ
دختر شيخ انصارى نقل مى كند در ايام كودكى كه به مدرسه مى رفتم مرسوم بود بعضى از روزها ناهار دانش آموزان را به مكتب مىآوردند و دسته جمعى همه با هم با معلم مى خوردند روزى به مادرم گفتم بعضى ها سينى هاى غذا كه در آن چند نوع خوراك يافت مى شوند مىآورند ولى شما برايم نان و مقدارى تره مى فرستيد بگونه اى كه من شرمنده مى شوم. پدر كلام مرا شنيد و با حالت تغير فرمود: دگر باره نان تنها براى او بفرستيد تا نان و تره به دهانش خوش آيد.
(زندگانى آخوند خراسانى, ص61)

خداوندا مرگ جوانم را برسان
در جلسه اى, فتحعلى شاه از ميرزاى قمى, صاحب قوانين, درخواست كرد كه اجازه دهد دختر خود را به همسرى پسر ميرزا درآورد و رابطه خانوادگى برقرار گردد آن جلسه بدون نتيجه خاتمه يافت. ميرزا كه از اين پيشنهاد سخت نگران بود و اين احتمال وجود داشت كه مجبور شود و از روى ناچارى به اين وصلت تن در دهد دست به دعا برداشت و گفت: خداوندا اگر بناست شاهزاده به همسرى پسر من درآيد مرگ جوانم را برسان.
طولى نكشيد فرزندش در حوض منزل غرق شد و در اثر اين سانحه از دنيا رفت.
(قصص العلمإ, ص10)

بهاى حق جان است
آسيه زن فرعون همسايگى حق طلب كرد و قربت وى خواست گفت خداوندا در همسايگى تو حجره اى خواهم كه در كوى دوست حجره نيكوست ـ پس گفته آيد: آرى نيكوست ولكن بهاى آن بس گران است.
گر هر چيزى به زر فروشند
اين را به جان و دل فروشند.
آسيه گفت: باكى نيست, وگرنه به جاى جانى هزار جان بودى دريغ نيست. پس آسيه راچهار ميخ كردند, و در چشم وى ميخ آهنين فرو بردند, و او در آن تعذيب مى خنديد و شادمانى همى كرد اين چنان است كه
هر جا كه مراد دلبر آمد
يك خار به از هزار خرماست
(لطايفى از قرآن كريم, ص235)
پاورقي ها: