امريكا و قضيه ايران



قسمت اول

مسئله رابطه ايران و امريكا در طول قريب به نيم قرن وآثار و عوارض به جاى
مانده آن, يكى از دل مشغولى هاى سياست مداران, نخبگان و مردم ايران بوده است و
حساسيت هاى ايجاد شده در اين باره يكى از داغ ترين مسائل سياسى پس از پيروزى
انقلاب اسلامى را شكل داده است. به طورى كه امروز هم بحث شكل تماس و ارتباط بين
ايران و امريكا يكى از جنجالى ترين مسائل سياست خارجى و داخلى ايران محسوب شده و
هم چنان از جذابيت خاصى در سطح بين المللى برخوردار است. شكل رابطه ايران و
امريكا در رژيم گذشته و رفتار دولت امريكا با ملت ايران, قبل از پيروزى انقلاب
اسلامى در پيدايش نوعى فرهنگ سياسى بيگانه ستيزى و احساس بى اعتمادى نسبت به
امريكا در بين آحاد ملت ايران موثر بوده است به طورى كه يكى از اشتغالات ذهنى هر
ايرانى علاقه مند به سرنوشت جامعه و كشورش را مسإله امريكا تشكيل داده و جزو
زندگى سياسى مردم شده است.

كالبد شكافى اين واقعه و بررسى علمى و تحليلى آن خود نيازمند كارى بس عميق و
وسيع مى باشد كه در اين مجال نمى گنجد. لكن به نظر مى رسد نگاهى اجمالى به آن
بى ثمر نباشد, به ويژه اين كه تصويرى كلى از چگونگى پيدايش امريكا در منطقه و
نفوذ آن در ايران و اين كه چگونه در دوره محمد رضا شاه پهلوى به صورت كشورى
وابسته به امريكا درآمد, مى تواند خواننده را به درك بهتر فرآيندهاى مربوط به
پيدايش وضعيت كنونى مساعدت نمايد.



پيدايش امريكا در منطقه و ايران

امريكا كه امروزه 3536278 مايل مربع مساحت و 265562846 نفر جمعيت و درآمد
سرانه اى معادل 27607 دلار دارد, به عنوان ابرقدرت جهان به ويژه بعد از جنگ جهانى
دوم معروف است. اين كشور به دنبال اكتشاف كريستوفر كلمبوس در 12 اكتبر 1492م;
يعنى حدود پنج قرن پيش كشف شد و در 4 جولاى 1776م; يعنى حدود 220 سال قبل,
اعلاميه استقلال آن قرائت گرديد.(1) موقعيت جغرافيايى آن به گونه اى است كه كم تر
در معرض تحولات و مسائل سياسى ـ نظامى بر قديم و اوراسيا قرار گرفته است. موقعيت
جغرافيايى و وضعيت كشور به آن فرصتى داد تا بتواند ضمن سامان دادن به خود و
پايه ريزى بنيادهاى قدرت و توسعه ملى, به تدريج به صورت يك قدرت بزرگ رشد كند و
بر مسائل منطقه اى و سپس مسائل جهانى اثر بگذارد.

تا اوايل قرن بيستم و به خصوص بين دو جنگ جهانى اول و دوم سرنوشت قدرت جهانى
در قاره اروپا و آسيا تعيين مى شد و مناسبات بين المللى نيز تحت تإثير كيفيت
رابطه قدرت هاى كلاسيك آسيا و اروپا بود. در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم
قدرت هاى بزرگ جهانى را عمدتا انگليس, آلمان, پروس, عثمانى, فرانسه و چند كشور
اروپايى ديگر تشكيل مى دادند كه به صورت انفرادى يا ائتلافى درگير رقابت ها و
كشمكش هاى خشونت بار مى شدند كه جنگ هاى جهانى اول و دوم نمونه اى از آن است.

الگوى رقابت و كشمكش را در اين دوره رقابت بين قدرت هاى خشكى و دريا و با هدف
تصرف مستعمرات, سرزمين ها و موقعيت هاى برجسته جغرافيايى تشكيل مى داد و انگلستان
به عنوان مظهر قدرت و استراتژى دريايى از يك سو و آلمان به عنوان مظهر قدرت و
استراتژى برى از سوى ديگر در پيشانى اين الگوى رقابت قرار داشتند.

تا جنگ جهانى دوم, ثقل قدرت جهانى و الگوى رقابت, در قاره اروپا قرار داشت و
قدرت هاى جهانى از قاره هاى ديگر ظهور نكرده بودند.
جنگ جهانى دوم از يك سو قدرت هاى جهانى اروپايى الاصل را تضعيف نموده و رهايى
مستعمرات آنها را در پى داشت و از سوى ديگر فضاى بين المللى را براى امريكا
بلارقيب گذاشت. امريكا به لحاظ موقعيت جغرافيايى خود از امنيت و آرامش برخوردار
بود و آسيب هاى جنگ هاى جهانى متوجه آن نگرديد و قدرت ملى آن محفوظ باقى ماند. از
طرفى ديگر قدرت هاى اروپايى و كلاسيك كه در جنگ, آسيب شديد ديده بودند به كمك هاى
امريكا نيازمند بودند.(2) از اين رو, فرصت تاريخى بسيار خوبى براى امريكا جهت
ورود به صحنه بين المللى و توسعه قدرت و سلطه آن در جهان فراهم آمد و امريكا
نيز از آن به خوبى بهره بردارى نمود.

البته قبل از جنگ جهانى دوم امريكا به صورت قدرتى بزرگ كه توانايى حضور در
اوراسيا و ايفاى نقش هاى مسالمت آميز اقتصادى را بازى كند تجلى پيدا كرده بود.
لكن قدرت هاى اروپايى به آن مجال رقابت موثر را نمى دادند.

حضور امريكا در منطقه خليج فارس در اواسط قرن نوزدهم از طريق انعقاد قرارداد
تجارى و دريانوردى با دولت عمان عملى شد و در دوره بين دو جنگ اول و دوم جهانى,
اكتشاف نفت در خليج فارس عامل مهمى در گسترش حضور امريكا و شركت هاى نفتى آن در
منطقه بود.(3) در سال 1932م نفت بحرين كشف شدو به حضور امريكائى ها در منطقه كمك
كرد. يك سال بعد; يعنى 1933م نفت عربستان كشف شد و براى عمليات اكتشاف, توليد و
صدور آن شركت بزرگ نفتى ((آرامكو)) كه از چهار شركت بزرگ نفتى امريكايى تشكيل
شده بود تإسيس گرديد(4) و بدين ترتيب پايه هاى حضور امريكا در عربستان شكل گرفت.
در سال 1934م شركت هاى نفتى امتياز ((نفت كويت)) را نيز به دست آوردند و همپاى
انگليسى ها كنترل صنايع نفت منطقه ژئوپلتيكى خليج فارس را به دست گرفتند. تلاش
آنها براى كسب امتياز نفت ايران به دليل مخالفت انگلستان موثر واقع نشد و
امريكايى ها نتوانستند تا بعد از كودتاى 1332هـ.ش توفيقى به دست آورند. جنگ
جهانى دوم, فرصت خوبى براى امريكايى ها بود تا بتوانند راهى به داخل ايران پيدا
نمايند. تا سال 1940م; يعنى خلال جنگ دوم جهانى قدرت هاى جهانى فعال در امور
ايران و به عبارتى مداخله گر مشخصا انگلستان, روسيه و در دوره هاى خاصى فرانسه و
آلمان بودند كه براى كسب منافع با يكديگر رقابت مى نمودند.

با شروع جنگ جهانى دوم در سال 1939م توسط آلمان ها, كه در ايران نيز نفوذ و
حضور موثرى داشتند وضعيت به نفع متحدين و آلمان بود و انگليس و فرانسه و سايرين
موقعيت خوبى نداشتند و روسيه نيز به طور جدى درباره جنگ موضع گيرى نكرده بود,
زيرا در شرف انعقاد قرارداد عدم تعرض با آلمان و بهره مندى از نتايج جنگ, به
ويژه در منطقه خليج فارس و اقيانوس هند بود, ولى عدم توافق نهايى آلمان و شوروى
از يك سو و به بن بست رسيدن عمليات جبهه غرب (انگلستان) از سوى ديگر, آلمان ها
را متوجه شرق و حمله به شوروى نمود, كه در آغاز, به طور برقآسا و موفقيتآميز
بود و آلمان ها تا نزديكى مسكو و پشت دروازه هاى قفقاز پيش رفتند. احساس خطر
روس ها و انگليس و فرانسه از اين رويداد آنها را به ائتلافى تحت عنوان ((متفقين))
سوق داد كه امريكا نيز به دليل همسويى تاريخى و فرهنگى و سياسى و استراتژيكى با
انگليس به درون اين پيمان كشيده شد. ((متفقين)) خطر سقوط جبهه شوروى را جدى
ديدند و در جستجوى راه حل برآمدند. تحليل نهايى آنها به يافتن راه كارآمد تدارك
جبهه شوروى منجر شد. و در اين ميان ايران نامزد ايفاى چنين نقشى گرديد, لكن
همگرايى رضاشاه با آلمان ها و حضور موثر آنها در ايران مانع بزرگى تلقى مى شد. از
اين رو, راه را در اشغال نظامى ايران يافتند و با بهانه قرار دادن حضور
آلمان ها, در شهريور 1320ش. (1941م) ايران را از شمال و جنوب مورد هجوم و اشغال
نظامى قرار دادند تا بتوانند محور جديد تدارك و لجستيك جبهه شرق و شوروى را
ايجاد و مورد بهره بردارى قرار دهند. نيروهاى شوروى و انگليس كه خود درگير جنگ
مستقيم با آلمان ها بودند پس از اشغال ايران, به امريكايى ها نقش جديدى در ايران
واگذار نمودندو آن عبارت بود از اداره امور راه آهن ايران و افزايش ظرفيت آن و
انتقال كالا و نيرو و تداركات از جنوب به شمال ايران و تحويل به جبهه شوروى.
آنها در اين مإموريت توفيق داشتند و در سايه حضور نيروهاى اشغالگر روس و
انگليس از قدرت مانور و عمل موثر در خاك ايران برخوردار بودند. امريكايى ها در
سال 1941م پا به خاك ايران گذاشتند; يعنى همان سال اول شروع كار محمد رضا شاه
پهلوى, زيرا ((رضاشاه)) پس از اشغال ايران توقيف و به جزيره موريس تبعيد شد و
پسر جوانش تاج و تخت را تحويل گرفت. شروع كار شاه جوان, با آغاز حضور
امريكايى ها در ايران مصادف شد. اين حادثه تصور شكل گيرى اولين پيوندها بين
امريكايى ها و دستگاه حكومتى شاه جوان را عملى مى نمايد.



نفوذ آمريكا در ايران

شاه جوان و فاقد تجربه و در شرايط اشغال ايران كه فاقد قدرت اداره كشور بود
نيازمند به عنايت و همكارى و مساعدت امريكايى ها و ((متفقين)) كه مقدرات كشور را
در آن زمان در دست داشتند بود, به خصوص كه امريكايى ها به عنوان نيروى سومى مطرح
بودند كه ملت ايران از آنها خاطرات بدى نداشت. به عبارتى اين نيروى سوم تازه
وارد به صحنه سياسى ايران, همچون همپيمانان خود; يعنى روس و انگليس, نزد ملت
ايران بدسابقه نبود و افكار عمومى جامعه ايران و احساس ملى نيز از حضور
امريكايى ها در برابر روس ها و انگليس ها استقبال مى نمود. بر همين اساس, روابط
جديدى بين ايران و امريكا شكل گرفت و در اولين اقدام, دولت ايران خواستار اعزام
هيإتى امريكايى براى سامان دهى به وضع ماليه كشور شد. كه به دنبال آن امريكا
دكتر ((ميليسپو)) را به همراه شصت نفر كارشناس و مستشار روانه ايران نمود و
آنها حتى امور خزانه را نيز به دست گرفتند و به تنظيم و تنسيق امور خزانه,
ماليات, حمل و نقل و مايحتاج عمومى در دوره جنگ پرداختند.(5) هم چنين اولين
پيمان بازرگانى ايران و امريكا در 18 فروردين 1322 (8آوريل1943م) در 15 ماده
منعقد(6) گرديد و بدين ترتيب پايه هاى توسعه روابط اقتصادى و تجارى بين دو كشور
به وجود آمد.

از سويى ديگر ايران در همين دوره اشغال نظامى و حضور امريكايى ها, در مورخ 20
مارس 1942م رسما از دولت امريكا تقاضاى هيإت مستشارى نظامى براى خدمت در وزارت
جنگ نمود و در 27 نوامبر 1943م يك قرارداد نظامى بين دو كشور ايران و امريكا به
امضا رسيد كه هدف آن بازسازى ژاندارمرى ايران بود. در تاريخ سوم نوامبر 1943م
قرارداد ديگرى براى بازسازى ارتش ايران منعقد شد كه بر اساس آن هيإت مستشارى
از امريكا به ايران اعزام مى شد. قبل از آن نيز يك گروه مشاور براى بازسازى پليس
ايران اعزام شده بود كه كار تجديد تشكيلات ادارى و سازمانى پليس, تإسيس دانشكده
پليس, سازمان دادن به امور زندان ها و تجديد قوانين و مقررات مربوط به نيروى
پليس را از سال 1942م آغاز نموده بود كه تا 1944 ادامه يافت.(7)

درباره اين حضور سريع در ارتش, پليس, دستگاه اقتصادى و ماليه ايران در اوج
جنگ جهانى دوم و هم زمان با اشغال نظامى ايران از سوى ((متفقين)) كه به درخواست
دولت ايران انجام مى شد چند نكته قابل توجه است:

1ـ دولت امريكا از فرصت حضور مقتدرانه ((متفقين)) در ايران و ضعف دولت ايران
و نياز شاه جوان به چنين مساعدت هايى حداكثر بهره بردارى را به عمل آورد و در
اركان حكومتى ايران براى خود جاى پاى مناسبى باز كرد. به ويژه اين كه حساسيت
ملى نيز وجود نداشت.

2ـ ايرانى ها به امريكايى ها حساسيت منفى نداشتند, زيرا آنها را نيروى سومى
مى يافتند كه هم چون قدرت هاى كلاسيك گذشته (روسيه و انگليس) بدسابقه نبودند و از
آنها انتظار اصلاح امور كشور را داشتند و تصور اين مسئله را كه ممكن است
امريكايى ها روزى به سلطه گران خطرناكى تبديل شوند, نمى كردند.

3ـ روابط شاه جوان در آغاز كارش با امريكا شكل گرفت و توسعه يافت و
امريكايى ها توانستند با همكارىهاى معمولى نظريات او را جلب كنند و او را با خود
همراه سازند.ادامه دارد
پاورقي ها:پى نوشت ها:
World Almanac books, 1997 New jersey , P.497, 512, 831. ,Almanac, 1997
The World(1
2) طرح مارشال و كمك به كشورهاى آسيب ديده جنگ از سوى امريكا, بر اساس همين
ضرورت شكل گرفت.
3) حافظ نيا, محمد رضا; خليج فارس و نقش استراتژيك تنگه هرمز, سمت, تهران,
1371, ص103.
D. Som, US.Persian Gulf Relation Ship, Middle East, G-Town University. .
David (4
5) ذوقى, ايرج, ايران و قدرت هاى بزرگ در جنگ جهانى دوم, پاژتگ, تهران, 1368,
ص170.
6) همان, ص358.
7) همان, ص168.