چگونگى آشنايى شهيد مطهرى با حاج ميرزا على آقا شيرازى(ره) و اثرات معنوى اين ارتباط
(به مناسبت 12 ارديبهشت سالروز شهادت آيه الله مطهرى)
نهال ناب
متفكر شهيد آيت الله شيخ مرتضى مطهرى از دانشوران و انديشمندان جهان تشيع در عصر حاضر است كه آثار و نوشته هاى ارزنده اش در موضوعات متنوع اسلامى همچون جويبار با طراوتى كه از چشمه حكمتش سرازير گشته تشنگان معرفت را سيراب نموده و قلوب مشتاقان را صفا مى بخشد. در وصف اين فقيه شهيد و حكيم خبير همين بس كه امام خمينى ـ قدس سره ـ در پيامى كه به مناسبت شهادتش صادر فرمودند وى را چنين معرفى نمودند: ((من فرزندى را از دست داده ام و در سوگ او نشستم كه از شخصيت هايى بود كه حاصل عمرم محسوب مى شد. در اسلام عزيز با شهادت اين فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه اى وارد شد كه هيچ چيز جايگزين آن نيست و تبريك از داشتن چنين شخصيت هاى فداكار كه در زندگى و پس از آن با جلوه خود نورافشانى كرده و مى كنند… ))(1) آن روح قدسى درباره نگاشته هاى نورانى اين عالم ربانى چنين نوشته اند: ((… او با قلمى روان و فكرى توانا در تحليل مسائل اسلامى و توضيح حقايق فلسفى با زبان مردم و بى قلق و اضطراب به تعليم و تربيت جامعه پرداخت, آثار قلم و زبان او بى استثنا آموزنده و روانبخش است و مواعظ و نصايح او كه از قلبى سرشار از ايمان و عقيدت نشإت مى گرفت براى عارف و عامى سودمند و فرحزاست…)).(2)
كمتر متفكرى را مى توان يافت كه فرآورده هاى فروزانى چون آثار اين شهيد داشته باشد, آن باور اسلامى و رشد ارزش هاى مذهبى و بالندگى دينى كه امت مسلمان ايران را به آتشفشانى از خشم مقدس تبديل نمود و به صحنه مبارزه كشانيد افرادى چون شهيد مطهرى كه از بازوان توان مند رهبر كبير انقلاب (امام خمينى) بودند, پديد آوردند و در مورد پاسدارى از مرزهاى عقيدتى, حفظ حصار استوار اسلام و التقاط زدايى از انديشه هاى مذهبى و مبارزه فكرى با تحريفات و سنت هاى موهوم و مغاير با قرآن و عترت اين فيلسوف فرزانه نقش تعيين كننده اى داشت.
استاد شهيد مرتضى مطهرى در دوازدهم جمادى الاول سال 1338 (هـ . ق) مطابق با 13 بهمن 1298 (هـ.ش) در شهرستان ((فريمان)) ديده به جهان گشود و تحت تربيت پدرى فاضل و باتقوا رشد نمود و والد ماجدش آيت الله حاج شيخ محمد حسين مطهرى, در پرورش معنوى وى بسيار سازنده بود. آن مرحوم رسائل و مكاسب را نزد آقا ميرزا على آقا شيرازى, فرزند آيت الله سيد حسن شيرازى, در سامرا فرا گرفت(3) و اين شخصيت را نبايد با آيت الله حاج ميرزا على آقاى شيرازى كه استاد اخلاق شهيد مطهرى است, اشتباه نمود.
شيخ محمد حسين پس از به پايان رسانيدن تحصيلات در عتبات به زادگاه خويش در فريمان بازگشت و عمر بابركت خويش را در ترويج و نشر دين مبين اسلام صرف نمود. (4)
وى در پرهيزگارى و عمل به آداب اسلامى, انسانى نمونه و در دورى از معاصى و تزكيه نفس به درجاتى نائل شده بود و مطهرى از دوران كودكى, تقوا و تطهير باطن را از وى آموخت.
شهيد مطهرى در طفوليت به مكتب رفت و در دوازده سالگى به حوزه علميه مشهد رهسپار گرديد و در جوار بارگاه حضرت امام رضا(ع) با جديت و شور و شوقى وافر به تحصيل علوم دينى پرداخت. در سال 1316 (هـ . ش) به هجرتى ديگر دست زد و فراگيرى دانش اهل بيت را در شهر مقدس قم پى گرفت.
مشعل هاى نورانى
استادانش در قم حضرت امام خمينى, آيت الله شيخ محمد صدوقى (شهيد محراب), آيت الله العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى, آيت الله سيد صدر الدين صدر, آيت الله العظمى سيد محمد رضا گلپايگانى, آيت الله العظمى سيد احمد خوانسارى, آيت الله سيد محمد حجت, ميرزا مهدى آشتيانى, علامه طباطبايى, آيت الله حاج سيد محمد محقق يزدى (محقق داماد), آيت الله العظمى بروجردى و… مى باشند.
يكى از افتخاراتى كه نصيب شهيد مطهرى شد, بهره گيرى از محضر اساتيدى است كه علاوه بر تبحر در علوم مورد تدريس, قله هاى اخلاق و تزكيه را درنورديده و اسوه وارستگى محسوب مى شدند. وى به تعبير خود مدت دوازده سال از محضر مقدس رهبر كبير انقلاب امام خمينى و هشت سال شاگرد علامه طباطبايى بود و چه بسيار ايامى كه با اين متفكر به سر برد و مضامين پيچيده فلسفى را با هم حل مى كردند. وى به محفل بابركت حاج ميرزا على آقا شيرازى راه يافت و در واقع مى توان گفت مطهرى در تمامى دوران زندگى از اين سه استاد كه سمبل تمامى اساتيدش بودند بهره هاى وافرى در زمينه هاى گوناگون علمى و اخلاقى, شجاعت و شهامت معنوى نصيب خويش نمود و در زمينه سلوك فردى و زندگى عملى كه از ابتداى جوانى و با انگيزه الهى حركت كرده بود از اين سه فروغ فروزان تإثير پذيرفته و به اهميت فيض بخشى آن بزرگواران به مناسبت هاى مقتضى در مقالات و سخنرانى ها اشاراتى روشن دارد. به بركت پرتوافشانى اين اساتيد بود كه مطهرى با آن گستردگى در تلاش هاى علمى و غور و تفحص در انديشه هاى حكيمان و كاوش در آثار فيلسوفان سلف به طور مستمر نماز شب مى خواند و قبل از خوابيدن قرآن تلاوت مى نمود و با اين عظمت علمى چنان بر نفس خويش مسلط بود كه وقتى عالم ناصحى چون حاج ميرزا على آقا را مى يابد به مثابه كودكى كه خود را در اختيار مادرش قرار دهد با اين معلم اخلاق و مربى تزكيه مإنوس مى گردد.
از نجف تا اصفهان
حاج ميرزا على آقا شيرازى, در يكى از روزهاى شعبان 1294 (هـ . ق) در شهر مقدس نجف ديده به جهان گشود.(5) كودكى وى در محيطى مشحون از صفا و صميميت كه آكنده به محبت نسبت به خاندان عصمت و طهارت(ع) بود سپرى گرديد. اولين مدرس وى پدرش حاج ميرزا على اكبر شيرازى بود كه ضمن انجام امور بازرگانى و تلاش از طريق تجارت از محضر شخصيت هايى چون آيت الله شيخ محمد حسين كاظمى و فاضل اردكانى بهره علمى گرفته بود.(6) در حالى كه حاج ميرزا على آقا, ده بهار را پشت سر نهاده بود پدرش دار فانى را وداع گفت, اما اين غم جان سوز, وى را از ادامه تحصيل علوم دينى باز نداشت و فراگيرى دروس مقدماتى را در جوار بارگاه مطهر حضرت على(ع) پى گرفت. به عللى كه هنوز معلوم نيست و منابع تاريخى آن را روشن نكرده است, اين جوان تشنه معارف به سال 1316 (هـ . ق) نجف را به قصد اصفهان ترك نمود و در حوزه علميه عظيم و معتبر اصفهان كه مركز فقيهان و حكيمان طراز اول بود تحصيلات علوم عقلى و نقلى را پى گرفت و از محضر فقيه زاهد آيت الله سيد محمد باقر درچه اى فقه و اصول را آموخت. حكمت و فلسفه را نزد آخوند ملا محمد كاشى و جهانگيرخان قشقايى فرا گرفت و براى دانش افزايى در طب محفل محمد باقر حكيم باشى را مغتنم شمرد. و بار ديگر راهى نجف گرديد و در اين شهر به حوزه درسى آيات بزرگ شيخ الشريعه اصفهانى, سيد محمد كاظم يزدى و آخوند خراسانى راه يافت و پس از تكميل انديشه هاى فقهى و احراز درجاتى عالى در اين رشته به اصفهان بازگشت. برخوردى اتفاقى و غير منتظره با شهيد مدرس به هنگام اقامت در اصفهان او را مشتاق تحقيق و پژوهش در نهج البلاغه تدريس اين كتاب شريف نمود.
آغاز يك آشنايى
آيت الله ميرزا اسدالله جوادى مى گويد: مرحوم آيت الله سيد محمد رضا خراسانى رئيس حوزه علميه وقت اصفهان از حاج ميرزا على آقا درخواست نمود براى طلبه ها در مدرسه امام صادق(ع) ـ مدرسه صدر چهار باغ ـ مباحثى اخلاقى را مطرح كند. حاجى به خاطر اين كه تقاضاى آن روحانى پرهيزگار را عملى سازد براى عده اى از طلبه هاى اين مدرسه و مدارس ديگر اصفهان نهج البلاغه را شروع به تفسير نمود. در همين اوقات عده اى از طلاب مقيم قم به اصفهان مىآمدند و از پرتو اين بحث پرمايه و جانبخش استفاده مى كردند و به آيت الله مطهرى پيشنهاد نمودند تا ايشان هم به درس مزبور شركت كند.(7)
شهيد مطهرى مى نويسد: ((در تابستان سال بيست و بيست و يك, من از قم به اصفهان رفتم و براى اولين بار در اصفهان با آن مرد بزرگوار آشنا شدم و از محضرش استفاده كردم, البته اين آشنايى بعد تبديل به ارادت شديد از طرف من و محبت و لطف استادانه و پدرانه از طرف آن مرد بزرگ شد به طورى كه بعدها ايشان به قم آمدند و در حجره ما بودند و آقايان علمإ بزرگ حوزه علميه كه همه به ايشان ارادت مى ورزيدند در آنجا از ايشان ديدن مى كردند. در سال بيست1320[ هـ.ش] كه براى اولين بار به اصفهان رفتم هم مباحثه گراميم به من پيشنهاد كرد كه در مدرسه صدر عالم بزرگى است[ كه] نهج البلاغه تدريس مى كند, بيا برويم به درس او, اين پيشنهاد براى من سنگين بود طلبه اى كه كفايه الاصول مى خواند چه حاجت دارد كه به پاى تدريس نهج البلاغه برود. نهج البلاغه را خودش مطالعه مى كند و با نيروى اصل برائت و استصحاب مشكلاتش را حل مى نمايد. چون ايام تعطيل بود و كارى نداشتم… رفتم اما زود به اشتباه بزرگ خود پى بردم دانستم كه نهج البلاغه را من نمى شناخته ام و نه تنها نيازمند به فراگرفتن از استاد بلكه بايد اعتراف كنم كه نهج البلاغه استاد درست و حسابى ندارد به علاوه ديدم با مردى از اهل تقوا و معنويت روبرو هستم كه به قول ما طلاب ـ فمن ينبغى إن يشد اليه الرحال از كسانى است كه شايسته است از راه هاى دور بار سفر بنديم و فيض محضرش را دريابيم.(8) آن متفكر والامقام در جاى ديگر به اين ماجرا اشاره اى به شرح ذيل دارد ((… تصادف كوچكى مرا با فردى آشنا با نهج البلاغه آشنا كرد, او دست مرا گرفت و اندكى وارد دنياى نهج البلاغه كرد آن وقت بود كه عميقا احساس كردم اين كتاب را نمى شناختم و بعدها مكرر آرزو كردم كه اى كاش كسى پيدا شود و مرا با دنياى قرآن نيز آشنا كند. از آن پس چهره نهج البلاغه در نظرم عوض شد مورد علاقه ام قرار گرفت و محبوبم شد گويى كتابى ديگر است غير آن كتابى كه از دوران كودكى آن را مى شناختم احساس كردم كه دنياى جديدى كشف كرده ام… درك محضر او را همواره يكى از ذخاير گران بهاى عمر خودم ـ كه حاضر نيستم با هيچ چيز معاوضه كنم ـ مى شمارم و شب و روزى نيست كه خاطره اش در نظرم مجسم نگردد, يادى نكنم و نامى نبرم و ذكر خير ننمايم. به خود جرئت مى دهم و مى گويم او به حقيقت يك عالم ربانى بود اما چنين جرإتى ندارم كه بگويم من متعلم على سبيل نجاه(9) بودم, يادم هست كه در برخورد با او همواره اين بيت سعدى در ذهنم جا مى گرفت:
عابد و زاهد و صوفى همه طفلان رهند
مرد اگر هست بجز عالم ربانى نيست(10)
مرواريد معانى
وقتى مرحوم حاج ميرزا على آقا نهج البلاغه تدريس مى نمود مدام مى گريست و از لحاظ علمى در تبيين و تفسير مضامين تبحر و تسلط زيادى داشت. امكان نداشت لب به سخن باز كند و اشاره اى به سخنان حضرت على(ع) نكند. وقتى در سال 1324 (هـ.ش) در مدرسه شفيعيه ((در دشت)) اصفهان تدريس مى نمود بر فراز منبر سخنان خود را با عبارات نهج البلاغه مزين مى ساخت خطبه ها را از بر بود و بدون مراجعه به كتاب, مى خواند و به حالتى توضيح مى داد كه مستمعين را منقلب مى ساخت و آنان را از خواب غفلت بيدار مى كرد. آيه الله سيد اسماعيل هاشمى كه در بياناتى ادعاهاى مزبور را مورد تإكيد و تإييد قرار داده است, مى گويد: از محضر اين بزرگ مرد گاه گاهى استفاده مى كردم خصوص اين كه ايشان در خطب و بيان نهج البلاغه تخصصى خاص داشت و قطع نظر از تبحر در ادبيات و كلام شريفه نهج البلاغه معنويتى كه در خطبه ها نهفته بود از سيماى اين انسان وارسته مشهود بود همان گونه كه شهيد مطهرى فرموده اند. (11)
استاد مهدى خلف زاده اظهار داشته است: حاج ميرزا على آقا مردم را با عمل و به مصداق ((كونوا دعاه الناس باعمالكم بغير إلسنتكم)) مردم را به سوى ديانت دعوت مى نمود. از سال 1324 (هـ.ش) در درس نهج البلاغه وى در مدرسه صدر بازار شركت مى نمودم و در همين سال هم حجره بوديم تدريس ايشان قبل از اين كه ((قال)) باشد ((حال)) بود به ياد دارم وقتى خطبه يا فرازهايى از نامه حضرت على(ع) خطاب به عثمان بن حنيف ـ فرماندار بصره را مى خواندند و مسإله تقوا و ساده زيستى مطرح مى شد اشك مى ريختند و مطلب را بيان مى كردند. آيت الله حاج شيخ محمد جواد جبل عاملى مى گويد: خدمت حاج ميرزا على آقا شيرازى كه بسيار مرد پاك و مهذبى بودند درس تفسير و نهج البلاغه مى رفتم, واقعا كم نظير بود.(12) هم چنين آيه الله سيد روح الله خاتمى نيز به درس تفسير و نهج البلاغه اين عارف متعبد شركت نموده و حالات روحانى چنين جلساتى در خلق و خوى اين فقيه زاهد اثر بارزى داشته است.(13)
اسوه وارستگى
شهيد مطهرى بنا به همان بينش خاص اسلام در خصوص نحوه برخورد معلم و متعلم كه اهميت آن را مى توان با تإمل و دقت در سخن معروف حضرت على(ع) دريافت كه مى فرمايند: ((من علمنى حرفا فقد صيرنى عبدا)) احترام خاصى براى استادش قائل مى گرديد و به اين موضوع توجه داشت كه كسى فرموده است: ((هر كس مرا سخنى بياموزد بنده خويش ساخته است)) كه در كلام گهربار ديگرش مى فرمايد: ((سلونى قبل ان تفقدونى; آن چه را نمى دانيد قبل از آن كه از بينتان بروم از من بپرسيد)) و مطهرى در پيروى از مسير فكرى و عملى ائمه(ع) در عمل به اين نگرش عقيده داشت و با وجود آن كه با علوم مختلف به مدارج عالى ارتقإ يافته و در برخى رشته ها از بعضى استادانش بالاتر بود, اما چنان به حاج ميرزا على آقا احترام مى نمود كه به يقين اگر نگوييم بى نظير, كم نظير بودنش قطعى است(14) ويژگى هاى روحى اين عارف نوعى جاذبه اى روحى و عطوفت توإم با معنويت در ميان عموم مردم و اهل علم نسبت به وى پديد آورده بود, چنان كه شهيد مطهرى نوشته است: ((تا آن جا كه من اطلاع دارم مردم اصفهان او را مى شناختند و به او ارادت مى ورزيدند, هم چنان كه حوزه علميه قم به او ارادت مى ورزيد. هنگام ورودش به قم علما با اشتياق به زيارتش مى شتافتند, ولى او از قيد مريدى و مرادى مانند قيود ديگر آزاد بود.(15) آرى استاد مطهرى شيفته و دلباخته چنين انسان وارسته اى بودو كوشيد بسيارى از خصوصيات اخلاقى و فضائل روحى آن بزرگمرد را در وجود خويش تجسم بخشد. اگر به مضامينى كه آن شهيد در وصف حاج ميرزا على آقا گفته است دقت نماييم بسيارى از عبارت هاى مورد اشاره درباره خودش صادق است. او هم چون استادش به نهج البلاغه و حضرت على(ع) علاقه خاصى داشت و به چند بعدى بودن اين كتاب پى برده و خوانندگان را از تك جانبه و يك بعدى نگريستن به آن برحذر مى نمود. در ميان اساتيدش آنچنان ارادتى به حاج ميرزا على آقا پيدا كرده بود كه تصوير اين عارف متشرع را در كتابخانه اش نهاده بود. مقام عظماى ولايت حضرت آيه الله خامنه اى فرموده اند: ((تربيت رجال معنوى كه روى ايشان[ مطهرى] اثر داشته برايشان خيلى جالب بود, مثل مرحوم حاج ميرزا على آقا شيرازى كه عكس اين مرحوم را در اتاقش زده بود و با يك حالى هم از حاج ميرزا على آقا ياد مى كرد من به حال آقاى مطهرى غبطه مى خورم, چرا كه واقعا اين لطفى كه خداوند در حق ايشان كرده يك چيز عجيبى است… خوب كم تر كسانى بوده اند كه توانسته باشند در آن برهه از زمان از اين سرچشمه مواج صفا و معنويت و عرفان و حكمت آن طور استفاده بكنند كه مرحوم شهيد مطهرى رضوان الله تعالى عليه كرد كه شرحش را خود ايشان بيان كردند; يعنى خداى متعال به ايشان لطف كرده بود و آن طور اساتيد, شخصيت ها و بزرگانى را كه انسان خيلى كم اتفاق مى افتاد كه مثلا در مدت عمرش يكى دو تا از اينها را ببيند, ايشان همه را ديده بود و الحمدلله توفيقات الهى نصيب اين بزرگوار بود.))(16)
بس نكته غير حسن ببايد كه تا كسى
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
توشه تهذيب
نقش روح باغبان پيداست از گلزار او
مى نمايد هر كسى را آنچه هست آثار او
روح را صورت دهد افعال و گفتار بشر
مى توان بشناخت هر كس را هم از اظهار او
حاج ميرزا على آقا شيرازى با تإثير پذيرى از تعاليم قرآن و عترت و از طريق عبادت و تزكيه به درجه اى از كمالات معنوى نائل گرديد كه با وجود شهرت اجتماعى و علمى به عنوان طبيبى شايسته و درمان كننده دردهاى انسان ها و مدرس طب و علوم ديگر به دليل احساس مسووليت و اين كه تشخيص داد بيمارىهاى جامعه بيشتر منشإ فكرى و اخلاقى دارد, از اين موقعيت علمى صرف نظر نمود و به موعظه و خطابه روى آورد و تصميم گرفت زمينه هاى تربيت و شكوفايى ذهن هاى مستعد را با حركتى تبليغى و بيانات نافذ پديد آورد. توصيه هاى وى كه صبغه قرآنى و روايى داشت و ذيل حكمت عملى مى گنجيد در جان خودش نشسته بود و از اين جهت به تعبير قرآن خير كثير نصيبش شد كه هم معانى و معارف را مى دانست و هم بدان عمل مى كرد. نوع منبرش بيشتر متكى بر خطبه ها, حكمتها و نامه هاى نهج البلاغه بود. استاد شهيد مرتضى مطهرى مى نويسد: ((عالم ربانى حاج ميرزا على آقا شيرازى (قدس سره) راستى مرد حق و حقيقت بود از خود و خودى رسته و به حق پيوسته بود با همه مقامات علمى و شخصيت اجتماعى احساس وظيفه نسبت به ارشاد و هدايت جامعه و عشق سوزان به حضرت اباعبدالله الحسين(ع) موجب شده بود كه منبر برود و موعظه كند. مواعظ و اندرزهايش چو از جان برون مىآمد لاجرم بر دل مى نشست. هر وقت به قم مىآمد علماى طراز اول با اصرار از او مى خواستند كه منبر رود و موعظه نمايد.))(17)
مرجع وقت عاليقدر جهان تشيع حضرت آيه الله العظمى بروجردى (قدس سره) بر اين باور بود نخستين برنامه اى كه براى فراگيرى علوم دينى ضرورت دارد پالايش درون و تطهير روان مى باشد. به اعتقاد آن زعيم بزرگوار كسى كه مى خواهد جامعه را اصلاح كند بايد خود مهذب باشد لذا آن فقيه نستوه تصميم گرفت درس اخلاقى در حوزه علميه قم برگزار شود و طى اين برنامه استادى وارسته و واعظى متعظ از بيانات موثر خود طلاب را بهره مند نمايد. در آن زمان شخصيت هاى برجسته اى در قم مشغول تدريس بودند اما آيت الله بروجردى كه در اصفهان با مراتب فضل و زهد و تقواى حاج ميرزا على آقا شيرازى آشنا شده بود وى را به عنوان استاد اخلاق حوزه علميه قم برگزيد و او را از اصفهان به قم فراخواند, در مدرسه فيضيه جلسه اى برقرار شد و اكثر اهل علم و چهره هاى درخشان حوزه در آن درس شركت مى نمودند و از فرمايشات وى استفاده مى نمودند. شهيد مطهرى مى نويسد: يك سال حضرت آيت الله بروجردى از ايشان براى منبر در منزل خودشان در دهه عاشورا دعوت كردند. منبر خاصى داشت. غالبا از نهج البلاغه تجاوز نمى كرد, ايشان در منزل آيت الله منبر مى رفت و مجلسى را كه افراد آن اكثرا از اهل علم و طلاب بودند سخت منقلب مى كرد به طورى كه از آغاز تا پايان منبر ايشان جز ريزش اشكها و حركت شانه ها چيزى مشهود نبود.(18)
در آن زمانى كه وى در قم به سر مى برد با وجود آن كه مى توانست در اين شهر منزلى تهيه كند در مدارس به حجره طلبه ها مى رفت و يكى از مراكزى كه در آن اقامت داشت حجره مطهرى بود. آن فيلسوف گران قدر ضمن تفسير سوره فجر مى گويد: مرحوم حاج ميرزا على آقا شيرازى يكى از بزرگان عصر ما بود كه در اصفهان و قم خيلى خدمتشان مى رسيدم و پيش ايشان درس مى خواندم. در ايام زمستان يك هفته اى در قم حجره ما بودند كه اين يك هفته براى من هفته بسيار پرارزش[ بود] و جزء ذخائر من هم است. سحرها دو , سه ساعت به طلوع صبح مانده بيدار مى شد. چه نماز و چه حالى داشت! اين پيرمرد باحالى عجيب سوره والفجر را مى خواند وقتى به اين آيه مى رسيد: ((و جىء يومئذ بجهنم)) ديگر منقلب مى شد و اشك هاى او مى ريخت درست مثل مرغى كه پرپر بزند. (19)
آرى شهيد مطهرى عظمت و درجه معرفت اين استاد را دريافت و حاجى ميرزا على آقا هم اين شاگرد مستعد و پاك خويش را يافت و ميراث معنوى و عطر لحظات روحانى خويش را به وى انتقال داد.
يادآور مى شود گرچه مرحوم حاج ميرزا على آقا شيرازى اثر مستقلى به رشته تحرير درنياورده ولى تفسير شريف ((تبيان)) شيخ طوسى به اهتمام وى و با تصحيح و تعليقات نامبرده به طبع رسيده است, آثارى چون ((من لايحضره الطبيب)), ((برء الساعه)) از دانشمندان معروف ايرانى محمد زكرياى رازى و نيز كتاب ((زادالمعاد)) علامه مجلسى با تلاش و پژوهش هاى اين عالم عامل به حليه طبع آراسته شده و در واقع به شكل منقحى ازحالت نسخه هاى خطى مخطوط بيرون آمده و در اختيار مشتاقان معرفت قرار گرفته اند.
سرانجام آيه الله حاج ميرزا على آقا شيرازى كه پرتو انوارش و بينش و بركت انفاس قدسيش هنوز در سينه اهل ايمان ساطع و باقى است و شاگردان برجسته اى چون شهيد مطهرى, آيه الله سيد روح الله خاتمى, جلال الدين همايى و حاج آقا رحيم ارباب را تحويل جامعه اسلامى داد در بين الطلوعين روز يكشنبه هفدهم دى ماه سال 1334 هـ.ش مطابق با 24 جمادى الاول سال 1375 هـ.ق به سراى سرور شتافت و بر حسب وصيتى كه كرده بود در قبرستان شيخان قم دفن گرديد.(20)
پاورقي ها:پى نوشت ها: 1 ) جرعه هاى جانبخش , غلامرضا گلى زواره, ص128. 2 ) بخش هايى از متن پيام حضرت امام خمينى ـ قدس سره ـ در ظهر جلد كتاب هاى شهيد مطهرى كه از سوى انتشارات صدرا, نشر مى يابد درج شده است. 3 ) مجله حوزه, شماره مسلسل 50 ـ 51, ص26. 4 ) ويژه نامه استاد شهيد مرتضى مطهرى, مقاله مجتبى مطهرى (فرزند شهيد) ص14. 5 ) تذكره القبور, سيد مصلح الدين مهدوى, ص435. 6 ) الذريعه الى تصانيف الشيعه, شيخ آقا بزرگ تهرانى, ج13, ص70, تذكره القبور, ص;436 بيست مقاله, آيه الله رضا استادى, ص205. 7 ) طبيب جسم و جان, گروهى از نويسندگان, ص60 . 8 ) عدل الهى, شهيد مطهرى, ص250 ـ 251. 9 ) اشاره به فرمايش حضرت على(ع) خطاب به كميل است كه فرموده اند: الناس ثلثه فعالم ربانى و متعلم على سبيل نجاه و همج رعاع (نهج البلاغه حكمت 147). 10 ) سيرى در نهج البلاغه, شهيد مطهرى, مقدمه كتاب. 11 ) طبيب جسم و جان, ص42. 12 ) مصاحبه با استاد آيه الله حاج شيخ محمد جواد جبل عاملى, مجله حوزه, شماره 15, ص28. 13 ) مجله پيام انقلاب, شماره مسلسل 72, ص24. 14 ) يادواره استاد شهيد مرتضى مطهرى, سيد حسين شفيعى دارابى, ص137. 15 ) سيرى در نهج البلاغه, مقدمه. 16 ) سرگذشت هاى ويژه از زندگى شهيد مطهرى, ج اول, ص61 ـ 63. 17 ) سيرى در نهج البلاغه, مقدمه. 18 ) عدل الهى, ص252. 19 ) تفسير سوره فجر, شهيد مطهرى (چاپ قم), ص39. 20 ) تاريخ ارتحال وى به همين شكلى كه ذكر شد در تقويم شهيد مطهرى درج شده است ر . ك: لمعاتى از شيخ شهيد, ص15.