حمله و ضد حمله فرهنگى غرب


قسمت سوم

((تربيت غرب انسان را از انسانيت خلع كرده و به جاى او يك حيوان آدم كش گذاشته است. غرب حيوان بار مىآورد, آن هم نه حيوان آرام, يك حيوان وحشى آدم كش, آدم خوار, پيشرفت; پيشرفت انسانى نيست, پيشرفت حيوانى است. تربيت انسانى نيست. من حكومت ها را مى گويم. ملت ها را نمى گويم)).(امام خمينى ـ سلام الله عليه ـ صحيفه نور, ج7, ص82 ـ 83)

براى غرب گرايان دگرانديش!
شناخت فرهنگ و تمدن غرب براى ما از مسائل ضرورى است, زيرا هستند كسانى كه در گذشته و حال, طبل توخالى غرب و آوازه آن را از دور باور داشته و خودباختگى ها گريبانشان را گرفته است. غرب باوران, با غرش تكنولوژى غربى و غوغاى تبليغاتى سامعه خراش آن چنان شيفته فرهنگ و مكتب هاى فكرى غربى ها و واژه هاى دهن پر كن آن شده اند. آنان خود را چنان حقير و كم مايه ديده اند كه راه خلاصى را دنباله روى بى قيد و شرط از غرب و غربى ها دانسته و بر آنند كه سياست و اقتصاد و فرهنگ و… را بايد به غرب پيوند داد و هر آن چه آب و رنگ غربى داشت, الگوى شايسته اى است. به قول آن غرب زده مقبور: ((ايرانى از فرق سر تا ناخن پا بايد فرنگى شود تا از اين انحطاط و حقارت رهايى يابد!))
اين ها كه واله و شيداى غرب و خيانت كاران فكرى و فرهنگى جامعه مى باشند; قدرت اين تجزيه و تحليل را ندارند و يا به عمد خود را به بيراهه زده و نخواسته اند بينديشند كه خود هم انسان اند و داراى استعداد و ابتكار و در گذشته مغزهاى انديشمند, خلاق و كارآمدى داشته اند كه طلايه دار علم و دانش در جهان بوده اند. اينك نيز هستند مغزهاى مستعد فراوانى كه اگر پرورش صحيح و مديريت انسانى درستى در كار باشد, آن ها خواهند توانست بر بلنداى قله فرهنگ و تمدن پاى نهند; و چنان كه پيشينه تاريخى اسلام شاهد چهره هايى چون رازى, بوعلى, بيرونى, خوارزمى و صدها فيلسوف, طبيب, رياضى دان و مخترع بوده است و امروزه نيز درخشش استعدادهاى جوان و ارزش مند در المپيادهاى علمى, رياضى و شيمى و… را در عرصه جهانى شاهديم.
مگر تمدن اسلامى صدها سال طلايه دار مدنيت و فرهنگ در پهنه جهان نبود؟ آن روز كه غربى ها در ورطه توحش و بربريت قرون وسطى, غوطه ور بودند, مگر اين شرق اسلامى نبود كه در جهان حرف اول را در فرهنگ و تمدن مى زد و بدين گونه توانست جهان را از مرداب جهل و توحش رهايى بخشد؟ هر آن چه غرب امروزه دارد, وام دار اسلام و مسلمانان است كه قرن هاى طولانى در عرصه گيتى مى درخشيدند.
((مونتگرى وات)) در كتاب تاريخ اسلام در اروپا مى نويسد: تإثير اسلام بر مسيحيت غربى, بسيار بالاتر از آن است كه تاكنون معلوم شده است. اين اسلام بود كه باعث شد اروپا تصوير جديدى از خود ترسيم كند.))(1) ((فردريك ماير)) در كتاب ((فلسفه هاى تربيتى)) با اشاره به ميراث ارزش مند اسلام در جهان مى نويسد: ((راجرز بيكن مديون دانشمندان اسلام است كه در علوم رياضى و فيزيك و شيمى پيش قدم بوده است.))(2)
بارى, در اين جا دو نكته اساسى بايد مدنظر قرار گيرد:
نكته اول: رهايى از عقده حقارتى كه سال ها است بر ما تحميل كرده اند تا بتوانند ما را در چنگال اسارت بيگانگان نگهدارند و مقاصد ضد بشرى خود را عملى سازند, و مبارزه با عوامل انحطاط و نقطه ضعف ها و آن گاه تلاش و كوشش در علم و عمل با اتكا به توان مندىهاى خودى و خودباورى و ((اعتماد به نفس)) كه پشتوانه روحى سرنوشت ساز هر ملت است.
نكته دوم: تفكيك موارد مثبت و منفى تمدن غربى و برخورد مناسب با هر يك از آن ها و شناخت غرب آن گونه كه هست. در اين جا سخن از نكته دوم است.

ماهيت فرهنگ و تمدن غرب
يادآورى دو نكته ضرورى است: اول, اين كه محور اصلى سخن, بيان ماهيت كنونى غرب و تجزيه و تحليل فرهنگ و تمدن حاكم بر آن در ((بعد انسانى)) است. چه, بحث از پيشينه تاريخى تمدن غرب موضوع اين مقال نيست و پژوهشى تاريخى مى طلبد كه نتيجه آن چندان هم درخشان نيست.
دوم, مقصود ما از نقد فرهنگ و تمدن غربى, چيزى نيست كه در رهگذر علوم تجربى و رهآورد تمدن صنعتى, فراهم آمده است, چرا كه اين به مفهوم تمدن فرهنگ بدان گونه كه ما درصدد بررسى آنيم, مرتبط نيست و نمى توان انكار كرد كه غرب و برخى از كشورهاى ديگر جهان, امروزه در دانش تجربى و فنآورى قطعنا پيشتازند و البته اين بدان معنا نيست كه ديگران نتوانند پوياى راه علم و دانش تجربى باشند و اين از استعداد آن ها بيرون است! نه, چنين نيست برنامه ريزى علمى, تكاپو و تلاش و اميد و اتكا و خودباورى و اعتماد به نفس و سرمايه گذارى لازم بر استعدادها, ديگران را هم مى تواند به قافله علوم و دانش تجربى زمان برساند.
به عبارت ديگر, مقصود از تمدن و فرهنگ در اين مقال آن چيزى است كه ((به هويت انسانى و نيازهاى اخلاقى و معنوى مربوط است; يعنى آن چه به مفهوم حقيقى انسانى و نيازهاى معنوى و اخلاقى او باز مى گردد كه از اين بابت مى توان گفت: غرب وضع بسيار نامطلوب و بحرانى دارد كه كم تر با چنين بحرانى روبه رو بوده است.

تمدن غرب از زبان غربى ها
با دلايل بى شمارى مى توان اثبات كرد كه تمدن و فرهنگ غربى امروزه در بعد انسانى حقيرتر و ورشكسته تر از هر زمان ديگر است. همين امر بسيارى از متفكران غربى را به اعتراف واداشته تا اين تمدن و رهآورد علوم بى جان مادى را كه بدون توجه به ارزش هاى انسانى پى ريزى شده, رهگذرى به سوى مرداب مرگ و هلاكت بدانند و اساسا به چنين تمدنى با ديده شك و ترديد بنگرند!
((كانت)), فيلسوف شهير آلمانى با متهم كردن تمدن جديد مى گويد: هنوز اين سوال مطرح است كه اگر متمدن نبوديم و از فرهنگ حاضر اثرى نبود آيا در قياس با وضع كنونى جامعه خوشبخت تر نبوديم؟ ((آلدوس هاكسلى)), با توجه به فقر معنوى و عرفانى و اخلاقى جهان كنونى, در اثر ضد تمدن جديد خود به نام ((دنياى ستايش انگيز جديد)) مى نويسد: ((… اما من
راحت طلبى نمى خواهم. من خدا را مى خواهم. من اشعار عارفانه مى خواهم. من آزادى مى خواهم. من خوبى را مى خواهم.))(3)
((اريك فروم)), روان شناس و متفكر اجتماعى امريكا در خصوص بحران هويت انسانى غرب و سيطره روح ماديت بر تمدن غربى و بى رنگ شدن ارزش هاى انسانى مى گويد: ((ما در مغرب زمين, به ويژه امريكا دچار بحران هويت شده ايم, چون در جامعه صنعتى در حقيقت افراد به شىء تبديل شده اند و شىء هم فاقد هويت است. به عقيده ((فروم)) تمدن غربى در مسيرى قرار گرفته است كه عشق و علاقه به ماديات, يعنى آن چه بى روح است روح يافته و در نتيجه نسبت به حيات انسانى و آثار آن نوعى بى اعتنايى و بى علاقه گى پيدا شده است.))(4)
((فردريك ماير)), دانشمند امريكايى نيز تمدن علم گراى جديد را به نقد كشيده و بردگى انسان را در برابر ماشين و پوچى زندگى را در اين تمدن مورد انتقاد قرار داده و مى گويد: ((پيشرفت هايى كه در زمينه علوم مادى و طبيعى از سال 1955م به بعد نصيب بشر شده از پنج هزار سال گذشته بيش تر است, ولى اين ترقيات با پيشرفت هاى اخلاقى همراه نبوده و رعايت نيازمندىهاى ديگران در ما رشد نكرده است. صنعت در عصر حاضر غولى شده است و به ما به صورت بردگان ماشين درآمده ايم. رفاه ما از هميشه بيش تر است, ولى وقتى به آينده مى نگريم احساس ناراحتى عميقى مى كنيم. براى تفريح و سرگرمى وسايل بهتر و راه هاى بيش ترى داريم و در عين حال بسيارى از ما احساس مى كنيم كه زندگى ما كاملا ميان تهى شده است.))(5)
((دكتر الكسس كارل)), نيز كه در موارد بسيارى از نوشته هايش تمدن ماشينى را مورد هجوم و اعتراض قرار داده و از اضمحلال تمدن جديد سخن گفته, مى نويسد: ((بناى معظم و خيره كننده تمدن جديد به وضع اسفناكى درآمده, چون بدون توجه به سرنوشت و طبيعت و احتياجات حقيقى انسان بالا رفته است.))(6) وى در جاى ديگر مى نويسد: ((چرا محققان بهداشت جز به فكر چاره جويى بيمارىهاى عفونى نيستند؟ در صورتى كه آينده انسانيت به همان نسبت, بلكه بيش تر به وسيله بيمارىهاى عصبى و روانى و نقص عقل تهديد مى شود.))(7)
در بخش ديگر كتاب مى نويسد: ((تحقق جماعات و ملكى كه تمدن صنعتى در آن ها به اوج كمال خود رسيده, زودتر مضمحل مى شوند و بازگشت آنان به سوى بربريت آسان تر انجام مى گيرد, زيرا بدون دفاع در برابر محيط نامساعدى كه علم براى آنان ايجاد كرده زندگى مى كنند.))(8) اينك شاهد همان بربريتى هستيم كه اين نويسنده فرانسوى گفت!

سقوط غرب در خوك دانى!
نمونه ها و اعترافات از اين دست, در گفتار و نوشتار دانشمندان و محققان غربى فراوان است كه اگر بنا به نقل آن باشد ((مثنوى هفتاد من كاغذ شود)). چنان كه ملاحظه مى كنيم از زمان كانت تاكنون كه حدود دو قرن مى گذرد, انديشمندان واقع گراى غرب خود به ماهيت تمدن غربى و بى روح بودن آن اعتراف كرده و از آينده آن ابراز نگرانى كرده اند و هم اكنون اين اعترافات را از زبان دانشمندان معاصر غرب نيز مى شنويم كه براى غرب باوران جالب و شنيدنى است. مجله اشپيگل آلمان, طى مقاله اى تحت عنوان ((سقوط ملل غربى در خوك دانى)) نوشت: ((انقلاب در مفاهيم جنسى موجب بى شرمى و زوال هرگونه حيا, در كشورهاى غربى شده است و قتل و آدم كشى در اين كشورها تمامى ارزش هاى اجتماعى را متزلزل كرده است.)) اين مجله در ادامه با اشاره به درخواست دست اندركاران امور فرهنگى امريكا از مقام هاى دولتى جهت اعلام وضعيت اضطرارى اخلاقى در اين كشور مى افزايد: زندگى مدرن جامعه امريكايى كليه معيارها و ارزش هاى اخلاقى را زير و رو كرده و اين مسإله موجب رشد و شكوفايى منفى غريزه هاى حيوانى در افراد گشته است. تهيه كنندگان فيلم هاى امريكايى با سرلوحه قرار دادن اين موضوع سعى مى كنند در فيلم هاى خود, به ويژه در ميان دختران يك سرى معيارهاى نو در فرهنگ جنسى را به جامعه امريكايى تحميل كنند. اين مجله سپس با استناد به گفته يك نويسنده سوئيسى كه معتقد است تمدن اروپا به روزهاى آخر خود رسيده مى نويسد: ((زندگى در جوامع غربى بسيار خشن شده و زورگويى به عنوان راه حلى براى نجات دنيايى كه فاقد احساسات و عواطف مى باشد, برگزيده شده است.)) اين نويسنده سوئيسى واژگونى جوامع غربى را قريب الوقوع مى داند و نتيجه گيرى مى كند كه در غرب انسان ها حتى براى خود نيز احترام قايل نيستند.))(9)
سقوط اخلاقى انسان در غرب و خشونت و شهوت كه دو عنصر ويران گر هر جامعه اى هستند ـ على رغم دانش و فنآورى ـ غرب و جوامع غربى را و اگر ملت هاى ديگر بيدار نباشند كل جهان به اضمحلال و سقوط مى كشاند و همان گونه كه در گفتار آن محقق سوئيسى آمده است, غربى ها در خوك دانى سقوط كرده; يعنى عملا خصلت و خوى خوك ها بر غربى ها حاكم شده است كه از مصاديق بارز آن شهوت پرستى, توحش و سبعيت و مسخ چهره انسانى آن ها است; به عنوان مثال: براساس آمار منتشره از سوى مركز كنترل بيمارىها در امريكا, در سال هاى اخير نوباوگان زيرپانزده سال كه به طور نامشروع باردار مى شوند, سالانه بيش از نهصد تن جنين خود را سقط مى كنند, اين آمار مواردى است كه سقط به طور قانونى انجام گرفته است.(10)
به گزارش دفتر آمار مواليد و ازدواج جامعه مشترك, 13 نوزادان انگليسى حاصل روابط نامشروع اند و فاقد هويت خانوادگى مى باشند.(11) به گزارش مجله معروف سابين, امريكايى ها هر روز بيش تر در معرض بيمارى ايدز قرار مى گيرند و اين نتيجه روابط نامشروع است كه ميليون ها افراد بدان مبتلا هستند.(12) مى دانيم كه ايدز كه سوغات غرب به ديگر مردم جهان است. روزانه پنج هزار قربانى مى گيرد و به گزارش خبرگزارى فرانسه در هر هيجده ثانيه يكى از ساكنان كره زمين به ايدز مبتلا مى شو(13)ند. تعداد مبتلايان به ايدز در سال 2000 به چهل ميليون مى رسد كه 90% آن به كشورهاى در حال توسعه تعلق خواهد دا(14)شت.
انجمن ملى تماشاچيان و شنوندگان انگليسى اعلام كرد بى بند وبارى جنسى در رسانه هاى همگانى اين كشور عامل مهمى در گسترش بيمارى ايدز است.
گسترش روابط جنسى با محارم در فرانسه نيز در گزارش كنگره اروپايى پزشكان امور جنسى كه در ايتاليا برگزار شد بدين گونه آمده است: ((از شصت مورد روابط جنسى اعلام شده 59 مورد مربوط به دختران و دو مورد مربوط به پسران بوده است. دخترانى كه قربانى تجاوز پدران خود بوده اند 32% يعنى بيش ترين بخش افراد بررسى شده را شامل اند)).(15)
در كدام خوك دانى اين گونه اعمال انجام مى گيرد كه در غرب و خانواده هاى غربى؟!
هم چنين تحقيقات مراكز آموزش تحقيقى امريكا نشان مى دهد كه بداخلاقى در ميان دانش آموزان اين كشور روبه افزايش است. براساس تحقيقات بيش از 13 از دانش آموزان امريكا در طول سال گذشته مرتكب قتل شده اند و بيش از 60% آن ها مرتكب تقلب در امتحانات شده اند.(16)
طبق گزارش دادگسترى امريكا, آمار جنايت يك ساله در اين كشور 6 ميليون و چهارصد هزار اعلام شده كه شمارش زيادى مربوط به كودكان و نوجوانان بوده است.
در فرانسه (سال 1991) رقم جنايت به چهار ميليون جنايت به ثبت رسيده كه بالاترين رقم جنايى در تاريخ اين كشور است.
بنابه گزارش روزنامه فرانكفورتر آلمان, در آلمان از هر چهار كودك يك كودك مورد سوء استفاده جنسى قرار گرفته اند و هشتصد هزار كودك در خانه هاى فساد تايلند مورد سوء استفاده جنسى قرار گرفته اند.
آمار و ارقام فوق قطره اى است از درياى جرم و جنايت و فسق و فساد در غرب, به ويژه در امريكا كه روند فزاينده دارد. و همين ها است كه تمدن غربى را مخدوش ساخته و حتى از ديدگاه خود غربى ها الگوى قابل قبولى نيست.
مجله اشپيگل در ژانويه 1993م نوشت: ((مدل تمدن در اروپا در واقع زمانى به عنوان مدل بى رقيب و به طور موفق و پرتحرك به اثبات رسيد, ولى اين براى شكل دهى آينده جهان مناسب نيست.))(17)
وضع اسفبار اخلاق و انسانيت در غرب, به ويژه امريكا و رسوايى هاى اخلاقى تا بدان جا است كه گروهى از مسيحيان امريكايى را به مبارزه و مقاومت كشانده و طى اطلاعيه اى بيل كلينتون را مخاطب قرار داده و با انتقاد از اعمال او نوشتند:
خداوند از ريختن خون بى گناهان و سقط جنين, هم جنس بازى عملى مكروه و ناپسند است. روابط نامشروع از گناهان كبيره است و ملت هايى كه چنين اعمال را اشاعه دهند مورد قضاوت پروردگار و قهر وى واقع مى شوند. آقاى كلينتون! براى نجات خود از نقشه هاى خود براى اشاعه گناه توبه كن, اگر توبه نمى كنى نام خدا و قوانين او را با گذاردن دست روى كتاب مقدس آلوده ننما… و در پايان به آيه اى از انجيل در تقبيح اعمال رئيس جمهورى امريكا استناد شده است.(18)

استراتژى غرب در صدور فساد
شايان ذكر اين كه غربى ها كه خود در منجلاب فساد مستغرق اند, تلاش مى كنند ابتذال و فساد را به همانند زباله هاى اتمى خود كه در ساير كشورها دفن مى كنند به ديگر كشورها صادر كنند و به ازاى آن نفت و طلا و ذخاير ملت ها را به چپاول و غارت ببرند, چه معامله سودآورى؟! و اين نيز در گزارش غربى ها منعكس است:
((منابع فرانسوى اعلام كردند كه ((انستيتو مريو)) فرانسه در سال 1985م. بيش از 74 ميليون واحد فراورده هاى خونى به كشورهاى اروپايى از جمله اسپانيا, آلمان, پرتقال و يونان صادر كرده اند كه آلوده به ويروس ايدز بوده است.))(19)
در همين راستا از تهاجم تبليغى و ضد فرهنگى بى امان خود بر كشورها, به ويژه جهان سوم لحظه اى فروگذار نمى كند, و روى اين جنايت سرمايه گذارى مى كند. بنا به برخى گزارش ها در سال 1994م. كشورهاى غربى 55 ميليون دلار تنها براى شبكه آسيايى ماهواره سرمايه گذارى كرده اند.(20) البته سرمايه گذارى غرب در جهت هجمه فرهنگى و تبليغاتى بيش از اين ها است. اگر كانال هاى ماهواره اى, تلويزيونى, راديويى, مطبوعات و مجلات و فيلم هاى مبتذل و ساير ابزارهاى تبليغى را كه از درون و برون و حتى با پول ملت هاى مورد هجوم هدايت مى شوند, بتوانيم به محاسبه آوريم, ارقام سرسام آور آن سر به جهنم خواهد زد و اين استراتژى فرهنگى امروز غرب نيست, بلكه سال هاى درازى است كه غرب در اين پيكار نامقدس يكه تاز ميدان مى باشد و بدترين ضربه ها را زده است, بدون ترديد امروز بيش تر از هر زمان ديگر فعاليت دارد و با شكست خوردن توطئه هاى استكبارى به سردمدارى شيطان بزرگ در صحنه سياسى نظامى براى براندازى نظام مقدس اسلامى ما اينك حمله فرهنگى و ضد اخلاقى را به طور گسترده اى سر و سامان داده و در دو جبهه وارد صحنه شده است: يكى جبهه مطبوعات و به دست عوامل آشكار و مخفى خود چنان كه در اين چند ماهه اخير شاهد بوديم, ديگرى از راه ترويج فساد اخلاق و بى قيدى و بى بند و بارى و بدحجابى, و مدگرايى, و مواد مخدر و ماهواره و ويديو و نوار و عكس و كتاب و هر وسيله ممكن ديگر كه در اين جبهه نيز عوامل بيرونى و درونى دست در دست يكديگر دارند كه چهره عمومى جامعه گواهى است بر اين مدعا, و وظيفه ما افشاى چهره واقعى غرب است.
هدف ما از طرح اين مباحث روشن كردن گوشه اى از انحطاط اخلاقى و سقوط انسانى در غرب و توطئه هاى پنهان و آشكار غربى ها است تا نسل هاى نوخاسته بيش تر توجه كنند:
اولا, غرب در چه لجن زارى فرورفته, و راه چاره ندارد;
ثانيا, آن همه خرابكارىهاى اعتقادى و اخلاقى زير پوشش رعد و برق فنآورى و تسليحات و تبليغات بر سر ملل محروم كه سر رشته دارش صهيونيست ها به سردمدارى امريكا مى باشند, به منظور صادر كردن فرهنگ و اخلاق مبتذل و ورشكسته خود به كشورهاى ديگر و غارت و چپاول ثروت ها و گنجينه ها و نابود كردن سرمايه هاى انسانى آن ها است تا هم چنان ابرقدرت و به اصطلاح طلايه دار جهان بمانند و جهانى را به نكبت و حقارت و فقر و فساد گرفتار سازند. بدون شك ام الفساد روى زمين امروزه امريكا و عوامل صهيونيست اند كه غرب را به دنبال مى كشند و با توطئه و شبكه هاى جاسوسى و رسانه هاى تبليغى و خبررسانى و چاپ كتاب هايى نظير آيات شيطانى بر ارزش ها هجوم آورده جهان را بمباران تبليغاتى كرده و شب و روز در كار طراحى و شيطنت و تغيير نقشه و تاكتيك و تكنيك اند و لحظه اى از توطئه دست نمى كشند و اين ملت هاى تحت سلطه اند كه بايد بيدار شوند و بيدار بمانند و بندهاى اسارت سياسى اقتصادى و فرهنگى را به هر قيمت و با پرداختن هر بهايى كه شده بگسلند و بر ملت و دولت و نهادهاى فرهنگى و تبليغى و آحاد ملت ماست كه توجه داشته باشند. قرن هاست كشور ما عرصه تاخت و تاز غربى ها بوده, به ويژه در دوران سلطنت سياه خاندان پهلوى كه امريكايى ها سلسله جنبانش بودند, ملت بدترين تلخ كامى ها را چشيده اند و هنوز هم از توطئه هاى شيطان بزرگ و مزدورانش آسوده خاطر نيستند, هرچند امريكا و غرب و ديگر مستكبران جهان از امام و امت ما سيلى خورده و كمر راست نخواهند كرد و در برابر انقلاب اسلامى خلع سلاح گشته اند, اما اين بدان معنا نيست كه جنگ تمام شده و سپر را بايد از دست نهاد! چه آن ها امروز جنگ را جدىتر و خطرناك تر از نبرد نظامى به صحنه فرهنگى كشيده اند و عوامل بيرونى و درونى و روشنفكرنمايان و دگرانديشان و خودفروختگانى را در داخل و خارج به خدمت گرفته و جمعى از اهل قلم را خريده اند و با يك توطئه حساب شده و هماهنگ جبهه گشوده اند كه در فضاى مطبوعاتى كشور در ماه هاى اخير شاهد آن بوديم و در گذشته درباره آن ها نوشتيم و اين به معناى پايان ماجرا نيست, چرا كه شيطان را اگر از در برانى, از پنجره مىآيد. چنان كه ديديم, فضاى فرهنگى و مطبوعاتى ما شاهد بازى گرىهاى مشتى خودفروخته يا فريب خورده بود كه ليبراليسم غربى و سكولاريسم ضد دينى و فمنيسم و.. . ديگر ارمغان هاى غرب را تحت لواى آزادى تبليغ مى كردند, و مقدسات را به مسخره مى گرفتند, با هشدارى كه رهبر معظم دادند, فعلا با مظلوم نمايى! دم فرو بستند, اما توطئه گرى و تغيير تاكتيك ها پايان نيافته, و وسوسه خناسان و شبهه افكنان در مسايل بنيادين نظام, به ويژه عمود اصلى آن مسإله رهبرى و ولايت فقيه با آلوده كردن و گمراه كردن نسل جوان و زير سوال بردن ارزش ها و آرمان ها, لذا پايان يافتنى نيست. كمر همت را بايد محكم بست, فريب تمدن غرب را نبايد خورد. به بازىگران كه با سر انگشت غرب هدايت مى شوند نبايد مجال داد. توطئه را در نطفه بايد خفه كرد. از اتهام سلب آزادى نبايد هراسيد. عوامل غافل را بايد بيدار كرد. كتاب ها و قلم ها را بايد تحت نظر داشت. گروهك هاى ورشكسته را نبايد مجال بال و پر گشودن داد. كه با ماسك هاى جديد و نقاب هاى عاريتى بازى ديگرى آغاز كنند. ساده انديشى ديگر بس است! مشكلات نسل جوان را بايد جدى گرفت و نقطه هاى آسيب پذيرى جامعه را كه يكى از حساس ترين آن ها مسائل اقتصادى است, نبايد كوچك پنداشت. حرف بايد كمتر زد و عمل بيش تر كرد و تا اعتماد مردم جلب شود, خواست اكثريت مردمى را كه سپر بلا در روز حادثه اند بايد انديشيد و به مشتى نوخاسته و خام كه جز سوت و كف زدن كارى از آنان ساخته نيست نبايد اعتماد كرد. همه ما وام دار خون شهيدانيم از بدر تا كربلا و تا كربلاهاى ايران, تز مى خواهيم زندگى كنيم و با خور و خواب دم ساز باشيم, بافرهنگ ما سازگارى ندارد. ما زندگى را در عقيده و جهاد در راه آن مى دانيم و بس.

پاورقي ها:پى نوشت ها: 1 ) تاريخ اسلام در اروپا, ص148. 2 ) تاريخ فلسفه هاى تربيتى, ص207. 3 ) مبانى و اصول آموزش و پرورش ص12, دكتر غلام حسين شكوهى . 4 ) از مقاله دكتر غلام حسين شكوهى در سمينار جغرافيا, ص5, دست نويس, سمت. 5 ) غربت غرب, ص11, احسان نراقى. 6 ) تاريخ انديشه هاى تربيتى ص5 ـ 6, ترجمه على اصغر فياض, انتشارات سمت. 7 ) انسان موجود ناشناخته, ص35. 8 ) همان, ص38. 9 ) همان, ص40. 10 ) روزنامه كيهان 26/10/71. 11 ) روزنامه جمهورى اسلامى 11/9/71. 12 ) روزنامه كيهان 26/2/72. 13 ) روزنامه اطلاعات 28/9/71. 14 ) روزنامه اطلاعات 2/10/71. 15 ) همان, 9/9/71. 16 ) مجله زن روز 18/7/71. 17 ) روزنامه اطلاعات 23/8/71. 18 ) همان 17/11/71. 19 ) روزنامه كيهان 13/11/71. 20 ) كيهان هوايى 19/8/71. 21 ) همان 29/7/73.