سخن از مهدى منتظر سابقه اى ديرينه دارد.(1) و از همان صدر اسلام; يعنى ابتداى رسالت پيامبر اكرم(ص) تاكنون جهت بررسى اين امر, صدها زبان به صدا درآمده و هزاران قلم آثارى را آماده و مهيا كرده اند(2) و هيچ جهتى از جهات زندگى حضرت مهدى نيست مگر اين كه از آن سخنى به ميان آمده و هيچ كلمه و گفتارى در شإن ايشان نيامده, مگر آن كه مورد بحث و بررسى قرار گرفته باشد. خصوصا اين كه گروه هاى زيادى از مسلمانان وحتى پيروان كتاب هاى آسمانى, كمال و تمام ايمان را متوقف بر اعتقاد به مهدى مى دانند.(3) آرى, اعتقاد به رهايى بخش كه در ((آخر الزمان)) مىآيد. اعتقادى است كهن و ديرينه, چرا كه تمام پيامبران ـ عليهم السلام ـ و از جمله آنان حضرت محمد بن عبدالله ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ از آمدن اين رهايى بخش, خبر داده اند.(4)
معتقدان به مهدى منتظر از عالمان شيعه و سنى, در طول تاريخ اسلام بر اين امر اتفاق دارند كه:
((مهدى منتظر غير از مسيح عيسى بن مريم است.(5) بلكه او در زمان امام ـ عليه السلام ـ از آسمان نزول مى كند و پشت سر حضرت نماز مى خواند.))(6)
احاديث فراوانى بر اين دلالت دارند كه مهدى, همان حجه بن الحسن عسكرى ـ عليه السلام ـ دوازدهمين امام, از امامان اهل بيت پيامبر اكرم(ص) مى باشد(7) كه اولين آن ها امام على(ع) و آخرينشان نيز حضرت مهدى(ع) است. و ديدگاه شيعه اماميه راجع به حضرت امام زمان ـ عليه السلام ـ همين است, و اعتقاد بر اين دارند كه حضرت, متولد شده و در قيد حيات هستند هرچند به علت هايى در سراپرده غيبند و زمانى ظهور خواهند نمود.
تذكر اين نكته ضرورى است كه قائلان به ظهور امام ـ عليه السلام ـ و اين كه ايشان متولد شده و الان در قيد حيات هستند. تنها شيعه اماميه نيستند, بلكه بسيارى از دانشمندان و عالمان بزرگ اهل سنت در اين اعتقاد با آنان موافق و هم عقيده اند; به عنوان مثال, چند تن آنان را نام مى بريم:
1ـ كمال الدين محمد بن طلحه شافعى (متوفى 652) در كتاب مطالب السوول فى مناقب الرسول;
2ـ محمد بن يوسف بن محمد كنجى شافعى. (م658) در كتاب البيان فى اخبار صاحب الزمان;(8)
3ـ نورالدين على بن محمد صباغ مالكى (م855) در كتاب الفصول المهمه فى معرفه الائمه;
4ـ محى الدين بن عربى(9) (م638) در كتاب الفتوحات المكيه;
5ـ عبدالله بن احمد معروف به ابن خشاب (م567) در كتاب تواريخ مواليد الائمه و وفياتهم;
6ـ يوسف بغدادى حنفى, معروف به سبط ابن جوزى, (م654) در كتاب تذكره الخواص.
اينان و بسيارى از عالمان بزرگ اهل سنت كه از آوازه زيادى برخوردار بوده و با احترام و بزرگى از آنان نام برده مى شود و اين نوشتار گنجايش ذكر نام آنان را ندارد, همان ديدگاه شيعه اماميه را قائلند كه: ((مهدى ـ عليه السلام ـ همان فرزند امام حسن عسكرى است; و زنده است و در مكانى نامعلوم در اين جهان زندگى مى كند.)) اينان, چيزى كه از نظر عقل اين ديدگاهشان را رد كند, نيافته اند. خصوصا اين كه ما زندگى حضرت را از امور خارق عادتى بدانيم كه خداوند متعال به صورت معجزه براى بعض پيامبران و كرامت براى بعض اوليائش اجرا كرده است. مانند زندگى حضرت عيسى و خضر از انبياى الهى و يا شيطان و دجال. از اشقيا.))(10)
دلايل اعتقاد به مهدى ـ عليه السلام ـ
قرآن كريم(11)
با اين كه, مسإله امام مهدى ـ عليه السلام ـ با صراحت نيامده است,(12) اما ما كه با همان اعتقاد شيعه به اين مسإله مى نگريم كه به استناد سنت پيامبر(ص) و گفتار امامان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ كه حضرت مهدى را همان فرزند امام حسن عسكرى(ع) مى دانند و از اين اعتقاد آنان نيز آگاهيم كه مى گويند امامان ـ عليهم السلام ـ تمام اوصاف و مشخصات پيامبر اكرم(ص) را (غير از دريافت وحى) دارا مى باشند. و چنان كه حضرت رسول از مقام عصمت برخوردار است, آنان نيز معصوم بوده و از هر خطا پاك و منزه اند. و به طريق اولى از هر دروغ و افترايى نيز پيراسته و به دور مى باشند. به علاوه اين كه امامان نيز اين روايات را از پيامبر اكرم نقل مى كنند. و اقوال آن ها درباره حضرت مهدى و قيام او به حد تواتر نيز رسيده است.
و لذا مناسب آن است كه مسإله حضرت مهدى را از امور خارق عادت به حساب بياوريم. چنان كه خداوند آتش را بر حضرت ابراهيم سرد كرد(13) و عصا را در دست موسى(ع) به اژدها تبد(14)يل نمود و آهن را در دست هاى داوود پيامبر نرم كرد.(15) و مائده را بر حضرت عيسى فروفرستاد.(16) و قدرت سخن گفتن با مردم را در حال طفوليت در گهواره به او عنايت فرمود(17) و او به اذن خداوندى كور و لال را شفا مى داد.(18) و هنوز نيز (19)زنده است و در آخرالزمان رجعت خواهد نمود. و لذا بهتر است كه هر مسلمانى در دين خود احتياط بيش ترى كند. و به وجود امام مهدى و اين كه ايشان الان در قيد حيات هستند و تا زمان ظهورشان زنده خواهند بود, اعتقاد داشته باشد.
و كسى كه به اين گمان كه تصور اين امر بعيد به نظر مى رسد مسإله حضرت مهدى را انكار مى كند; مانند كسى است كه آن معجزه ها و ديگر معجزه هايى را كه در قرآن كريم با صراحت تمام ذكر شده اند, انكار كند.
اعتراض اول
اين اعتراض ـ كه وجود حضرت مهدى و زنده بودن ايشان در مدتى بيش از هزار سال محال به نظر مى رسد ـ وارد نيست, چرا كه اين امر, يعنى طول عمر در اين حد براى كسانى قبل از ايشان نيز جريان داشته است, چنان كه حضرت نوح ـ عليه السلام ـ بنا به نص صريح قرآن در بين قوم خود 950 سال فقط مردم را به توحيد و خداوند دعوت مى كرد.(عنكبوت,14) اما اين كه قبل از اين چه مدت زندگى كرده بودند, خدا مى داند.
انس بن مالك, از پيامبر اكرم(ص) روايت مى كند كه فرمود: ((نوح 1450 سال زندگى كرد و حضرت آدم 930 سال و شيث پيامبر 912 سال.))(20) همان گونه كه در تورات نيز آمده است.
به علاوه اكثر دانشمندان مسلمان اتفاق نظر دارند كه حضرت خضر ـ عليه السلام ـ در قيد حيات است و عقيده اكثراهل كتاب درباره حضرت خضر اين قول را تإييد مى كند.
اعتراض دوم
هم چنين اين اعتراض ـ كه اگر حضرت مهدى زنده بود, بايد كسى او را مشاهده مى كرد, در حالى كه بعد از غيبت كبرى, هيچ كس ايشان را رويت و مشاهده نكرده است ـ پذيرفته نيست, چرا كه هر موجودى كه به قدرت الهى وجود دارد قابل مشاهده و رويت نيست. چنان كه فرشتگان و جن كه در بين ما هستند, ولى ما آن ها را نمى بينم.
بالاتر از آن, خداوند متعال, هميشه با ما است هر جا كه باشيم او نيز هست.(21) اما هيچ چشمى توان درك او را ندارد. پس آيا اين كه ما نمى توانيم خدا را ببينيم دليل بر نبود او مى شود؟ چه زيبا گفته اند. در اين باره كه:
حجاب روى تو هم روى توست در همه حال
نهان زچشم جهانى زبس كه پيدايى
استدلال شيعه به قرآن كريم
به علاوه اين كه شيعه اماميه, به طريق رمز و اشاره و امثال آن بر استوارى عقيده خود راجع به مهدى ـ عليه السلام ـ از بعض آيات قرآن بهره مى گيرد. از جمله آن آيات ((بقيه الله خير لكم ان كنتم مومنين.))(22)
مى گويند: ((بقيه الله)) همان مهدى ـ عليه السلام ـ آخرين امام شيعيان است و در اين باره به حديث امام صادق ـ عليه السلام ـ استناد مى كنند كه امام در جواب اين سوال كه چگونه بر مهدى ـ عليه السلام ـ سلام كنيم, امام فرمود:
همه بايد بگويند: ((السلام عليك يا بقيه الله)) پس امام اين آيه را تلاوت فرمود. (23)و(24) (و آيات ديگرى كه از ذكر آن ها در ترجمه خوددارى كرديم)
سنت و حديث
از آن جايى كه اعتقاد به حضرت مهدى(ع) و مسايل مربوط به ايشان از ولادت و غيبت تا قيام و بيعت مستند واضح و صريحى از قرآن كريم ندارد, اما آن چه را كه شيعه اماميه, درباره اين مسإله از احاديث پيامبر اكرم(ص) روايت كرده است, كم تر از شش هزار حديث اعم از صحيح و ضعيف نيست و آن چه را كه عالمان اهل سنت در اين باره روايت كرده اند, بيش از پنجاه حديث مى باشد.(25) و اين (تواتر احاديث) چيزى است كه از مسلمانانى كه منكر خروج و قيام حضرت در آينده هستند مى خواهد كه متنبه شده و مسإله مهدى(ع) را به استهزا و تمسخر نگيرند, كه مبادا اين تمسخر و استهزا به پيامبر بزرگوارشان حضرت محمد بن عبدالله(ع) نيز برسد, خصوصا احاديثى كه شيعه در اين باره روايت مى كند. كلمه به كلمه آن ها در كتاب هاى معتبر اهل سنت; مانند صحيح بخارى و صحيح مسلم و ابوداود و ترمذى و نسائى و ابن ماجه آمده است.(26)
از جمله آن احاديث عبارت اند از: پيامبر اكرم فرموده اند: 1ـ ((يكون فى آخر امتى خليفه بحثوا المال حثيا لايعده عدا;(27) در آخرالزمان ميان امت من خليفه مى باشد كه چندان مال به مردم مى دهد كه از شمارش بيرون باشد.))
2ـ پيامبر فرموده اند: ((لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث رجلا من اهل بيتى يواطى اسمه اسمى. و اسم ابيه اسم إبى يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا;(28)و(29) اگر از عمر جهان جز يك روز باقى نماند, خداوند همان يك روز را چنان طولانى كند تا مردى از خاندان مرا كه هم نام من مى باشد مى فرستد و او زمين را بعد از آن كه پر از ظلم و جور بوده, لبريز از عدل و داد نمايد.))
3ـ باز فرموده اند: ((لاتذهب الدنيا حتى يملك العرب رجل من اهل بيتى يواطى اسمه اسمى;(30) دنيا به پايان نمى رسد, مگر اين كه مردى از خاندان من كه هم نام من باشد بر عرب حكومت و سلطنت نمايد.))
4ـ فرموده اند: ((انا اهل بيت اختار الله لنا الاخره على الدنيا. و ان اهل بيتى سيلقون بعدى بلائا و تشريدا حتى يإتى قوم من قبل المشرق معهم رايات سود. فيسإلون الحق فلايعطون فيقاتلون فينتصرون فيعطون ما سإلوا فلايقبلون حتى يدفعوها الى رجل من اهل بيتى فيملاها قسطا كما ملووها جورا فمن إدرك ذلك منكم فليإتهم ولو حبوا على الثلج;(31) همانا ما اهل بيت هستيم كه خداوند آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده و اختيار كرده است و اهل بيت من بعد از من مصيبت ها مى بينند و آواره مى گردند تا آن كه مردمى از طرف مشرق با پرچم هاى سياه مىآيند. و حق را طلب مى كنند. اين حق را به آن ها نمى دهند تا اين كه مى جنگند و پيروز مى شوند و حق را مى گيرند و آنان را به مردى از خاندان من مى سپارند كه دنيا را پر از عدل مى كند. چنان كه آن ها آن را پر از ظلم كرده باشند. پس هر كس از شما كه آن ها را درك كند, خود را به آن ها برساند, اگرچه به رفتن روى برف باشد.))
5ـ در حديث ديگرى چنين فرموده است: ((فاذا رإيتموه فبايعوه ولو حبوا على الثلج, فانه خليفه الله المهدى.))(32)
گفته شده است كه اين گروهى كه از شرق مىآيند, ايرانيان هستند كه به دنبال آزاد كردن فلسطين مى باشند.
احاديث درباره حضرت مهدى آن قدر روايت شده كه شيخ الاسلام ابن تيميه, در كتاب ((منهاج السنه)) نوشته است: ((همانا احاديثى كه به آن ها بر عقيده به قيام مهدى استناد و احتجاج مى شود, احاديث صحيحى هستند كه ابوداود, ترمذى, احمد بن حنبل و ديگران از طريق ابن مسعود و غير او روايت كرده اند.))(33)
چنان كه شوكانى در ((التوضيح فى تواتر ما جإ فى المهدى المنتظر والمسيح)) مى گويد:
((احاديثى كه درباره حضرت مهدى وارد شده است و ما بر آن ها اطلاع يافته ايم, پنجاه حديث است كه همه صحيح و حسن هستند. و اگر هم ضعفى داشته باشند, جبران شده است. و آن احاديث متواترند و هيچ شكى در آن ها راه ندارد.))(34)
اين بعض احاديثى بود كه از طريق اهل سنت روايت شده بود و ديدگاه بعض عالمان اهل سنت بر تواتر آن احاديث و چه زياد است احاديثى كه از طريق شيعه اماميه ذكر شده اند كه اين نوشتار گنجايش آن ها را ندارد. آن احاديث در كتاب هاى معتبر آنان ذكر شده است.(35)
عقل
چنين نيست كه هر چه به حكم عادت محال باشد, از نظر حكم عقل نيز محال قلمداد گردد, چرا كه لازمه اين حرف آن است كه معجزه هاى پيامبران هم كه مورد نص صريح قرآن كريم هستند, قابل انكار باشد. آرى صحيح است كه اسلام به عقل توجه زيادى كرده و براى آن ارزش فراوانى قائل شده است, اما دين و مسائل آن محدود به آن چه كه عقل توان درك آن را دارد نيست, بلكه امورى ديگر را كه بالاتر از درك و فهم عقل است نيز در بر دارد, و آن امور غيبى هستند كه تمام مومنين صادق و درست كار به آن ها ايمان آورده و تسليم شده اند. از جمله آن امور غيبى مسإله مربوط به حضرت مهدى ـ عليه السلام ـ است. حال كه عقل از درك مستقيم آن عاجز است, چه مانعى از اثبات آن مسإله به واسطه چيزى ديگر غير از عقل هست و چه واسطه اى قوىتر از جمع بزرگ و متواتر از احاديث پيامبر اكرم و گفتارهاى امامان علم و هدايت از خاندان و عترت ايشان.
حال كه معلوم شد اعتقاد به مهدى(ع) در ديدگاه اهل سنت به استناد احاديث فراوان; مانند اعتقاد شيعه ثابت شده است. بنابراين مسإله امام مهدى(ع) از امورى است كه در دين اسلام ثابت شده است, چرا كه احاديث پيامبر مفسر قرآن و متمم آن است. دين نيز احساسى است كه در دل مومن با تصديق كامل (نه با دليل و برهان صرف) جاى گرفته است. حالت قلبى تصديق به دين بيش تر از حالت عقلى و برهانى آن است, و لذا خداوند متعال نيز در صفات متقين ابتدا, ايمان به غيب را ذكر فرمود. سپس نماز كه ستون دين است و زكات را كه مايه حيات و انتظام جامعه مى باشد, متذكر شده است. آن جا كه فرموده است:
((ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين. الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلوه و مما رزقناهم ينفقون))(36) در قرآن كريم, فراوان است اخبار و عقايدى كه عقل در فهم آن ها متحير و درمانده است. آيا بايد آن ها را انكار كرد؟ و به صرف اين كه عقل توان درك آن ها را ندارد, و يا آن ها را جايز و يا متقن نمى داند بايد مورد انكار قرار گيرند؟
ما درباره فرشتگان, جن, صراط, برزخ, لوح و قلم, بهشت و جهنم و قيامت كه در بلنداى غيب قرار دارند و در قرآن كريم نيز آمده اند, چه مى گوييم. آيا تصديق مى كنيم و ايمان مىآوريم. و يا بدان جهت كه دليل عقلى و قرينه حسى بر اثبات آن ها نداريم تكذيب مى كنيم و كفر مى ورزيم.
عميق ترين و دقيق ترين چيزهايى كه در قرآن آمده اند, از امور غيبى اند. غيب نيز وسيله امتحان مومنان است. و مومن صادق در ايمان نيز كسى است كه بدون بحث و مجادله به هر غيبى كه در دين اسلام, چه از طريق قرآن و يا سنت ثابت شده است, ايمان بياورد.
خلاصه اين كه صحيح نيست مسلمان اعتقاد به مهدى ـ عليه السلام ـ را خرافه اى بافته شده از خيال بداند, بلكه بهتر و سزاوارتر آن است كه در دين خود احتياط كند و به حقيقت مهدى(عج) ـ كه تمام كتاب هاى آسمانى, به آن اعتراف دارندو احاديث متواترى از پيامبر اكرم كه صحت آن ها مورد اتفاق علماى شيعه و سنى نيز مى باشد. به ظهور و خروج امام تإكيد داشته و مكان ظهور و صفات و هويت و علامات آن را بيان و كرامات و منزلت بلند و رفيع مهدى(ع) را ذكر كرده و مدت حكومت, جنگ ها و پيروزىها و ديگر امور مربوط به ايشان را مطرح كرده اند ـ اعتقاد داشته باشد.
احاديثى كه از طريق امامان و غير از آنان, در تفسير و توضيح گفتار رسول الله, و مضمون كتاب هاى آسمانى وارد شده است, جاى هيچ شك و ترديد و يا انكارى در اعتقاد به مهدى ـ عليه السلام ـ را باقى نمى گذارد.(37)
آرى آن چه كه بر هر مسلمانى لازم است اين است كه در دين خود احتياط كرده و بدون آن كه بگويد, مهدى را به ما نشان دهيد تا ما به او ايمان بياوريم چنان كه بنى اسرائيل به حضرت موسى ـ عليه السلام ـ گفتند: ((لن نومن لك حتى نرى الله جهره))(38) و به حقيقت مهدى(ع) ايمان و اعتقاد داشته باشد حال چه بگوييم ايشان متولد شده و الان در قيد حيات هستند; چنان كه شيعه و تعداد زيادى از اهل سنت مى گويند يا اين كه در زمان خودش متولد خواهد شد, چنان كه خيلى از اهل سنت بدان قائلند. اعتقاد حضرت بايد سرمنشإ از دل و ايمان قلبى داشته باشد و به اعتماد احاديث صحيح و آثار و اخبار متواترى كه در اين باره وارد شده است, آن را بپذيرد. (39) و به دنبال برهان و حجت و دليل محسوس نرود, چه بسا امورى كه آن را خرافه مى پنداشتند اما حقيقت پيدا كرد و يا آن را انكار مى كردند, اما به واقعيت رسيد.
مهدى(ع) غيب است و شناخت و معرفت غيب نيز در گرو ايجاد آن امر غيبى است: ((فالمهدى غيب و معرفه الغيب حدوثه)).
و چه راست گفته است آن كس كه چنين فرمود:
((لاتخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بيناته;(40) هرگز روى زمين خالى نمى شود از كسى كه به جهت الهى قيام كند, خواه ظاهر باشد و آشكار, يا ترسان باشد و پنهان تا دلايل الهى و نشانه هاى روشن او باطل نگردد.))
بنابراين وجود امام عصر ـ عليه السلام ـ و انتظار فرج آن نه تنها در احاديث و كتاب هاى روايى و تاريخى آمده است, بلكه شاعران و اديبان نامدار نيز فراخور حال خود با آن غايب حاضر زبان حالى داشته اند.
عطار نيشابورى (م 618ق) چنين مى سرايد:
صد هزاران اوليا روى زمين
از خدا خواهند مهدى را يقين
يا الهى مهديم, از غيب, آر
تا جهان عدل گردد آشكار
اسدى طوسى (م 465) چنين سروده است:
از اين پس نباشد پيمبر دگر
به آخر زمان ((مهدى)) آيد به در
بگويد خط و نامه كردگار
كند دين پيغمبرى آشكار
بدارد جهان بر يكى دين پاك
برآرد ز دجال و خيلش هلاك
رسد زآسمان هر پيمبر فراز
شوند از پس ((مهدى)) اندر نماز
و خلاصه حافظ شيرازى نيز چنين ناله سرداده است:
اى پادشاه خوبان داد از غم تنهايى
دل بى تو به جان آمد, وقت است كه بازآيى
يا رب به كه شايد گفت اين نكته كه در عالم
رخساره به كس ننمود آن شاهد هر جايى
كجاست صوفى دجال فعل ملحد شكل
بگو بسوز كه مهدى دين پناه رسيد
پاورقي ها:پى نوشت ها: 1 ) استاد شهيد مطهرى در اين باره چنين گفته اند: ((… از همان نيمه دوم قرن اول, اخبار مربوط به مهدى موعود, منشإ حوادثى در طول تاريخ اسلام شده است, چون چنين نويدى و چنين گفته اى در كلمات پيامبر اكرم بوده است. احيانا از آن سوء استفاده هايى شده است, و اين خود دليل بر اين است كه چنين خبرى در ميان مسلمين از زمان پيغمبرشان پخش و منتشر بوده است…)) (سيرى در سيره ائمه اطهار, مهدى موعود, ص282) 2 ) ر.ك به: كتاب نامه هاى مربوط به حضرت امام مهدى(ع) از جمله: در جست و جوى قائم منتظر(ع) معرفى 1850 كتاب, تإليف سيد مجيد پورطباطبايى, از انتشارات مسجد جمكران قم. 3 ) ر.ك: فتح البارى, به شرح صحيح البخارى, بيروت, دارالمعرفه, ج6, كتاب الانبيإ, ب49, ص493 ـ ;494 غايه المإمول فى شرح التاج الجامع للاصول, ج5, ب7, ص341. و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, ج10, ص96 كه مى نويسد: ((ميان همه فرقه هاى مسلمانان اتفاق قطعى است كه عمر دنيا و احكام و تكليف پايان نمى پذيرد, مگر پس از ظهور مهدى(ع). 4 ) ر.ك: محمد رضا حكيمى, خورشيد مغرب, فصل چهارم, (در كتاب هاى پيشين) ص51 ـ 58. 5 ) ر.ك: ابوعبدالله محمد بن يوسف كنجـى شافعى, البيان فى اخبار صاحب الزمان, باب يازدهم. 6 ) ؟ 7 ) ر.ك: تهذيب التهذيب, ج9, ص144 و اسعاف الراغبين, ص140 (به نقل از براهين اصول المعارف الالهيه, ابوطالب تجليل,ص486) 8 ) اين كتاب در سال 1382 هـ.ق با مقدمه محمد مهدى فرسان, توسط مطبعه نعمان نجف اشرف, به طور مستقل چاپ شده است. ضمن اين كه در پايان جلد دوم, الزام الناصب, چاپ انتشارات حق بين نيز به طور كامل چاپ شده است. 9 ) او غير از آن كه در فتوحات مكيه و ديگر آثارش در اين باره سخنان بسيار دارد, كتابى نيز تحت عنوان ((عنقإ المغرب فى بيان المهدى الموعود و وزرائه)) دارد رك: خورشيد مغرب, ص16, پاورقى3. 10 ) رك: به البيان فى اخبار صاحب الزمان, باب 25. 11 ) رك: امحجه فيما نزل فى القائم الحجه, سيد هاشم البحرانى, (صاحب تفسير البرهان) در اين كتاب بيش از 120 آيه در اين باره ذكر شده است. اين كتاب به فارسى نيز ترجمه شده است. 12 ) استاد شهيد مطهرى در اين باره چنين نوشته اند: ((در قرآن كريم اين مطلب به صورت يك نويد كلى در كمال صراحت هست; يعنى هر كس كه قرآن كريم را مطالعه كند, مى بيند قرآن كريم آن نتيجه را كه بر وجود مقدس حضرت حجت مترتب مى شود در آيات زيادى به عنوان يك امرى كه به طور قطع در آينده صورت خواهد گرفت ذكر مى كند. )) (سيرى در سيره ائمه اطهار عليهم السلام, ص279) 13 ) انبيإ, آيه69 و عنكبوت, آيه24. 14 ) سبإ, آيه10. 15 ) اعراف, آيه117. 16 ) مائده, آيه112 ـ 115. 17 ) مريم, آيه29 ـ 30. 18 ) مائده,آيه111 و آل عمران49. 19 ) نسإ, آيه157 ـ 159. 20 ) رك: بحارالانوار, ج11, ص290 به نقل ا اثبات الوصيه, راجع به نوح و ص268 و 269 راجع به آدم و شيث. 21 ) و هو معكم اينما كنتم. حديد, آيه4. 22 ) هود, آيه86. 23 ) به نقل از تفسير نور الثقلين, ج2, ص390 و بحارالانوار, ج52, ص317 ــ 318. 24 ) در متن مقاله دو آيه ديگر يونس/ 53 و بنى اسرائيل/ 6 ـ 4 نيز ذكر شده كه در ترجمه نياورديم. 25 ) براى دست يابى به احاديث اهل سنت منابع مختلفى در دست هست, از جمله رك: كنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال, علإالدين على متقى هندى(م975) ج14, باب خروج المهدى, ص261 ـ 275 و ص584 ـ 598. و هم چنين منتخب الاثر, تإليف حضرت آيه الله صافى كه احاديث اهل سنت را جمع آورى و تإليف كرده اند. 26 ) رك: صحيح بخارى, كتاب الانبيإ, باب 49, نزول عيسى بن مريم, فتح البارى به شرح صحيح البخارى, ج6, ص490 ـ 494. سنن ابن ماجه, ج2, كتاب الفتن باب 34, خروج المهدى; صحيح ابوداود ج4, كتاب المهدى و صحيح ترمذى ج4 كتاب الفتن. 27 ) صحيح مسلم (م 261ق) به نقل از بحارالانوار, ج51, ص92 و كنزالعمال, ج14, حديث 38659. 28 ) سنن ابوداود (م275) ج4, ص106 حديث 4282 و كنز العمال, ج14, حديث 38676. صحيح ترمذى (م279) ج4, كتاب الفتن, باب 52, حديث 2230 و 2231. 29 ) در اكثر روايات اهل سنت نيز اين قيد (اسم ابيه اسم ابى) نيامده است. چنان كه در صحيح ترمذى و سنن ابن داوود نيز نيامده است. و بسيارى از دانشمندان اهل سنت نيز اين قيد را زيادى مى دانند. در روايت زائده آمده است و او هم در احاديث چيزهايى را زياد مى كرده است, جهت اطلاع بيش تر رك: به ينابيع الموده, حافظ سليمان قندوزى حنفى, ص590. البيان فى اخبار صاحب الزمان, باب اول. 30 ) صحيح ترمذى, ج4, كتاب الفتن, باب 52, ح2230 و بحارالانوار, ج51, ص85. 31 ) سنن ابن ماجه, كتاب الفتن , باب 34 (خروج المهدى) ح4082 و بحارالانوار, ج51, ص87. 32 ) همان, حديث 4084 و بحارالانوار همان. 33 ) منهاج السنه. 34 ) رك: فتح البارى, به شرح صحيح البخارى, ج6, باب 49, ص493 ـ 494 و غايه الاصول شرح التاج الجامع للاصول, ج5, باب7, ص341. 35 ) جهت اطلاع بيش تر از كتاب هاى شيعه در اين باره رك: خورشيد مغرب, محمد رضا حكيمى, فصل ششم, ص90 به بعد. 36 ) بقره, آيه 1 و 2. 37 ) چنان كه شيخ منصور على ناصف استاد دانشگاه الازهر مى نويسد. غايه المإمول, ج5, باب 7, ص341. هر كسى كه احاديث (امام) مهدى را به طور كلى تضعيف كند, مانند ابن خلدون و ديگران به خطا افتاده است. و در جاى ديگر نوشته است: و هكذا يكفى لمن كان عنده ذره من الايمان و قليل من الانصاف, همان ص360. (براى كسى كه ذره اى ايمان و كمى انصاف داشته باشد همين قدر كافى است). 38 ) بقره, آيه55. 39 ) وهابيون نيز اعتقاد به امام مهدى ـ عليه السلام ـ را قبول داشته و آن را از مسلمات پنداشته و مفصل در آن باره بحث كرده اند. رك: به تفسير نمونه ج7, ص375 ـ 374 و خورشيد مغرب, 76 ـ 79. 40 ) نهج البلاغه, صبحى صالح, كلمات قصار (147) و هم چنين فتح البارى به شرح صحيح البخارى, ج6, باب49, ص494, كه از آن حديث شريف تعبير به الصحيح من الاقوال مى كند.