درك محضر خدا


((يعلم ما يلج فى الارض و مايخرج منها و ما ينزل من السمإ و ما يعرج فيها و هو معكم إين ما كنتم والله بما تعملون بصير)).
آن چه در زمين درآيد و آن چه از آن برآيد و آن چه از آسمان فرود آيد و آن چه در آن بالا رود[ همه را] مى داند و هر كجا باشيد او با شماست و خدا به هرچه مى كنيد بيناست.)) (سوره حديد, آيه4)
در دنيايى كه ما زندگى مى كنيم امورى را با چشم مى بينيم و يا با حواس ديگرى درك مى كنيم و چه بسا چنين تصور كنيم جز آن چه كه ما مى بينيم و مى شنويم و لمس مى كنيم چيزى ديگر نيست, در صورتى كه علم ثابت كرده كه بسيارى از موجودات تحت احساس ما نمىآيند; مثلا چشم ما توان ديدن انوار مادون قرمز و ماوراى بنفش را ندارد, صداهايى هست كه فركانس اش با گوش ما تناسب ندارد, ما آن ها را نمى شنويم. حقايق محسوس ديگرى در اين عالم هست كه ما قدرت درك آن ها را نداريم.
علاوه بر اين محسوسات, حقايق ماوراى طبيعت هم در اين جهان هست كه ما آن ها را درك نمى كنيم. اساس اديان حق, ايمان به حقايق ناديدنى و نهانى است: ((الذين يومنون بالغيب)). اساس دين اين است كه انسان ايمان بياورد به اين كه غير از آن چه با چشم و گوش مى بيند و مى شنود حقايق ديگرى هست. بالاتر از همه, ذات مقدس الهى كه در همه جا حضور دارد ولى با چشم و گوش ما درك نمى شود. حضور او از حضور اشياى مادى براى ما نزديك تر است ولى ضعف مدارك ما و ضعف وجود ما نمى گذارد كه او را درك كنيم: ((هو اقرب اليكم من حبل الوريد)) از رگ گردن هم به انسان نزديك تر است. اساس دين اين است كه با اين كه درك نمى كنيم ولى چون هم دليل عقلى داريم و هم وحى خود خداوند متعال است ايمان بياوريم كه اين حقيقتى كه فوق تمام حقايق است و حقيقت بخش بر هر حقيقتى است وجود دارد و حضور دارد. مراتب ارزش انسان ها بستگى دارد به مراتب ايمانشان چه اندازه ايمان دارد به اين كه خدا حضور دارد.
بعضى مثل امام بزرگوار باورشان بود كه عالم محضر خداست, اما بين باور او و باور مثل بنده تفاوت زياد است. او آن چنان باور داشت كه گويى مى بيند ولى ما هم باور داريم ولى گويى باور نداريم. باور او منشإ اين مى شود كه از هيچ قدرتى نترسد و نهراسد ولى باور ما آن قدر قدرت ندارد كه از يك پرنده اى و يا حيوانى نترسيم.
راه هاى تقويت ايمان
چه كنيم كه ايمان ما قوىتر شود؟ عمل كردن به دستورات شرع, الهام گرفتن از آيات كريمه قرآن, بيانات انبيا و اوليا و پيشوايان دين به ما كمك مى كند تا ايمانمان محكم شود و ارزش انسانى مان بالا رود و از نتايج ايمان هم در دنيا هم در آخرت بهره ببريم. انسان به كمك ايمان مى تواند در دنيا آن چنان قدرتى پيدا كند كه دشمنانش در مقابلش خاضع باشند و در آخرت هم آن چنان مقاماتى پيدا مى كند كه به ذهن هيچ انسانى هم خطور نمى كند. آن چه مهم است اين است كه ببينيم از چه راهى مى توانيم ايمانمان را تقويت كنيم؟ چه كنيم كه مقدارى حركت كنيم و از اين مرتبه اى كه اكنون هستيم, بالاتر بياييم. تكامل معرفت و عروج روحى كليدش به دست خود ماست, مسير و وسيله اش هم در دل خود ماست, حركتى است بايد از دل شروع كنيم. با چه ابزارى؟ با چه وسيله اى؟ كجا برويم؟ ابزار ما توجه دل است, اگر مقدارى غفلت را از خود بزداييم و توجهات قلبى مان را زياد كنيم مى توانيم در اين مسير تكامل انسان, در مسير عروج الى الله گام هاى متناسب با همتمان و استعدادمان برداريم. بستگى دارد به اين كه چقدر همت كنيم چقدر حاضر باشيم از اين عنوان بهره بردارى كنيم, چه اندازه به نداى منادى حق لبيك بگوييم و خود را از خواهش هاى نفسانى و شيطانى دور كنيم كه اگر به نداى شيطان گوش فرا دهيم طبعا از خدا دور خواهيم شد.
در دنيا عواملى كه ما را از خدا باز مى دارد و در اختيار شيطان ها قرار مى دهد, زياد است, اما از سوى ديگر, عواملى هم هست كه ما را به سوى حق دعوت مى كند: در درون ما فطرت الهى است و در بيرون, انبيا و اوليا. اگر به نداى فطرتمان گوش فرا دهيم, از بيانات انبيا و اوليا استفاده كنيم, و مى توانيم خود را از اين عوامل شيطانى برهانيم, از كجا بفهميم اين ندا شيطانى است يا رحمانى؟ تا حدى از راه عقل مى توانيم بفهميم ولى عمدتا محك و معيارمان بايد شرع مقدس باشد. آن چه با دستورات شرع سازگار است نداهاى الهى است و آن چه بر خلاف دستورات شرع است از شيطان سرچشمه مى گيرد. اگر آن چيزهايى را كه يقينا مى دانيم از شيطان است احتراز كنيم قدرت اين را پيدا مى كنيم كه امور مبهمش را هم تدريجا تشخيص دهيم, اما اگر آن جا را هم كه مى دانيم مال شيطان است تبعيت كنيم بصيرتمان ضعيف مى شود و كم كم امر بر ما مشتبه مى شود و خيال مى كنيم كه اين امور شيطانى هم امور الهى است در نتيجه, معرفتمان عوض مى شود و قلبمان واژگون مى شود به تعبيرى كه در روايات هست ابزار شناختمان عوضى مى بيند, آيينه اى كه بايد حقايق را درست منعكس كند منحرف نشان مى دهد. خودمان قلبمان را عوض كرديم, انسان در اثر سوء اختيار خودش طورى مى شود كه باطل را حق مى پندارد, منكر را معروف تصور مى كند.
اميرمومنان على(ع) در نهج البلاغه مى فرمايد: ((سيإتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شىء اخفى من الحق و لا اظهر من الباطل)) (خطبه 147)
در آينده زمانى مىآيد كه شناخت خوب و بد و حق و باطل مشكل است, مردم منكر را معروف و معروف را منكر حساب مى كنند. حساب شناخت حق و باطل سر جاى خودش ولى چه كنيم كه آنها را كه مى دانيم حق است عمل كنيم و آن ها را كه مى دانيم باطل و بد است اجتناب نماييم. انسان خيلى چيزها را مى داند خوب است اما حريف دلش نمى شود. ما مى دانيم كه رفتار پيغمبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ و ائمه معصومين(ع) رفتار صحيحى بوده اما بعضى موارد حريف دلمان نمى شويم و به راه شيطان و هواى نفس دل مى بنديم.

راه رهايى از وابستگى
براى اين كه از وابستگى نجات يابيم راه هاى زيادى است, آن چه متناسب با كريمه اى بود كه عنوان نموديم اين است كه انسان توجه پيدا كند به اين كه هميشه در محضر خداست و خداى منان او را مى بيند اگر اين را تمرين كند مخصوصا در حال نماز, شب ها, سحرها, اين تمرين يك نيروى بسيار قوى ايجاد مى كند كه بتوانيم بر شيطان پيروز شويم. به عنوان نمونه مثالى بزنيم: فرض كنيد برادرى پشت ميزش نشسته مشغول كار است يك وقت خيال مى كند در اطاق بسته است و هيچ كس او را نمى بيند, هوس مى كند مطالعه اى كند و يا با دوستش تلفنى صحبت كند, يا بخوابد, اما اگر بداند كه در اتاق او روزنه اى است كه اگر كسى نگاه كند او را مى بيند در اين صورت, كمى احتياط مى كند كه شايد از آن روزنه كسى نگاه كند. انسان در اطاق خودش اگر تنها باشد با لباس هاى راحت ترى استراحت مى كند, اما اگر بداند رفيقش او را مى بيند حواسش را جمع مى كند تا كار خلافى از او سر نزند.

مرحله دوم
وقتى است كه كسى كه انسان را از سوراخ در يا پنجره مى بيند بچه است يا دوست يا همكار يا مسئول مافوق انسان. اگر بچه انسان را ببيند يك سرى ملاحظات دارد كه انسان دقت مى كند, كار ناجورى انجام ندهد, اگر دوست و رفيق باشد ملاحظات ديگرى دارد اما اگر مافوقش او را ببيند دقت بيشترى مى كند و هرچه آن مافوق بالاتر باشد ملاحظات بيشتر است. حالا اگر انسان بداند وجود مقدس ولى عصر ـ ارواحنا له الفدا ـ او را مشاهده مى كند حالش با آن وقتى كه تنهاست فرق مى كند, و بالاخره اگر انسان به جايى برسد كه بداند خداى جهان آفرين رفتار او را دقيقا تماشا مى كند و باورش بشود كسى كه تمام هستى در اختيار اوست, قدرت و عظمت او بى نهايت است او كسى است كه خودش مى فرمايد از عظمت كلام خدا جا دارد. كه كوه ها از هم متلاشى شود: ((لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرإيته خاشعا متصدعا من خشيه الله)) در مقابل چنان عظمتى اگر انسان باورش بشود كه تمامى اعمال و رفتارش زير نظر است, با آن وقتى كه انسان غافل است, فكر مى كند هيچ كس او را نمى بيند يقينا فرق مى كند. اين كه در قرآن كريم اين قدر روى مسإله علم خدا و آگاهى خدا از اعمال و رفتار ما اصرار شده يك جهتش همين جنبه سازندگى آن است, وقتى انسان توجه دارد به اين كه خدا آگاه است و اعمال و رفتارش را مى داند حتى خطورات قلبش را آگاه است: ((يعلم خائنه الاعين و ما تخفى الصدور))(غافر/ آيه19)
چشم هاى خيانتكار را مى شناسد, مى داند اين چشم كه به طرف راست يا چپ حركت مى كند به چه نيتى است. آيا نگاهش براى اطاعت خداست, يا براى اطاعت شيطان.
((و ما تخفى الصدور)) آن چه دل ها پنهان مى كنند و چيزهايى كه در دل آدم پنهان است كسى خبر ندارد او مى داند. ممكن است من خودم حتى توجه دقيق به خاطرات خودم نداشته باشم, خاطرات مىآيند و مى روند خداى تعالى علمش به خاطرات قلبى ما از خود ما بيشتر است.
((يعلم ما يلج فى الارض و مايخرج منها و ما ينزل من السمإ و ما يعرج فيها)). قطرات بارانى كه نازل مى شود چند قطره است از كجا حركت كرده و به كجا فرود مىآيد, در چه لحظه اى چقدر روى زمين توقف مى كند و چه مقدارش درون زمين مى رود و اين آبى كه در درون زمين رفت چه موقع بيرون مىآيد, به چه مصرفى مى رسد, نهايتش به كجا مى انجامد. قبل از آن كه آن دانه از آسمان نازل شود تا انتهايش را او مى داند: ((يعلم ما يلج فى الارض و مايخرج منها)) آن چه در زمين فرو مى رود و آن چه از زمين بيرون مىآيد. كدام گياهى در كدام زمينى بناست سبز شود و به چه مصرفى برسد همه را مى داند.
((و ما ينزل من السمإ و ما يعرج فيها)) چه بركاتى از آسمان نازل مى شود و چه اعمالى به آسمان صعود مى كند همه را مى داند. هر كجا باشيد و هرچه به ذهن شما خطور كند همه را خدا مى داند. ((و هو معكم إين ما كنتم والله عليم بذات الصدور)) هر كجا باشيد خدا با شماست و به عمق دل هايتان آگاه است.
اگر ما به اين مطلب توجه كنيم و تمرين كنيم كه خودمان را در حضور خدا ببينيم اگر خدا را نمى بينيم توجه كنيم به اين كه او ما را مى بيند اگر اين مطلب را تمرين كنيم خودمان را در مقابل بسيارى از وساوس شيطانى و هجوم هاى شياطين بيمه مى كنيم. دلى كه آگاه است و به ياد خدا هست شيطان نمى تواند در آن نفوذ كند آن وقت شيطان نمى تواند بر ما مسلط شود و دل ما را از ياد خدا غافل كند. مادامى كه ارتباط قلبى با خدا محفوظ است شيطان جرإت نمى كند آن جا بيايد. ما راه را براى شيطان باز مى كنيم آن وقت كه دلمان متوجه هواهاى نفسانى مان بشود و از خدا غافل بشويم.
يكى از نعمت هاى بزرگ خداى منان اين است كه در ايام خاصى توفيقات خاصى براى انسان ميسر مى كند از جمله بركاتى است كه در ماه رجب و رمضان, شب هاى جمعه و در بعضى مكان هاى خاص شامل افراد مى شود. ((قلب المومن عرش الرحمن)), عرش خدا دل مومن است اگر دل متوجه خدا شد خدا آن جاست, انسان آن قدر ارزش و قدرت دارد كه مى تواند در يك آن از پست ترين جاهاى عالم به بالاترين مراتب وجود عروج كند. وقتى انسان چنين قدرتى دارد چرا بايد دلش را همنشين شيطان كند, چرا هوس هاى شيطانى در سر بپروراند, چرا موانع سر راه خود درست مى كند و دلبستگى به دنيا و لذت هاى شيطانى را دنبال مى كند؟ خدا هيچ حجابى براى بندگانش قرار نداده, حاجب و دربانى درست نكرده هر وقت خواستى در خانه خدا بيايى در خانه باز است نه وقت قبلى مى خواهد نه نياز به ديدن رئيس دفتر است. وقت انسان ها محدود است و نياز به تنظيم وقت و برنامه ريزى دارند اما خدا كه اين محدوديت را ندارد, همه جا هست و همه دل ها مى توانند با او رابطه برقرار كنند. اگر ما قدر اين لحظات عمرمان را بدانيم در هر كجا كه هستيم در حضور خداييم از ته دل بگوييم يا الله, لازم نيست به زبان بياوريم اگر از ته دل به او توجه كنيم و با او انس بگيريم و ارتباط برقرار كنيم, دل هاى ما را از غفلت ها و تاريكى ها نجات مى دهد و نور معرفت و محبت خودش را در دل هاى ما مى تاباند.

پاورقي ها: