عالم آل محمد ص

نمونه‏ى كامل كمالات
امام انسان كاملى است كه به حقايق اشراف دارد و به فضايل اخلاقى و مكارم عالى آراسته است، تمامى كمالاتى كه از جانب خداوند اعطاء گرديده و امكان محقّق گشتن آنها در افراد وجود دارد، در شخص امام تبلور و تحقّق يافته است. امام واسطه ى فيض پروردگار و رابطه بين انسان و جهان غيب است.
امام پيشرو و قافله سالار كاروان انسانيت است و بايد هميشه در ميان جوامع بشرى چنين فرد شايسته‏اى وجود داشته باشد كه مدام مورد هدايت و عنايت خاص خداوند متعال است و از راه باطن و درون، هر فردى را كه لياقت لازم را بدست آورد، طبق استعدادش به كمال مطلوب مى‏رساند.امام پيوسته تحت تربيت، هدايت و ولايت مستقيم خداوند زندگى مى‏كند.(1) و در عصر خويش برترين، كامل‏ترين و فاضل‏ترين افراد انسانى است، خداوند حكيم كه او را براى هدايت بشريت مشخص مى‏نمايد هرگز كسى را كه كاستى‏هايى در علم، معرفت و ايمان دارد بر كامل مقدّم نمى‏دارد و اگر در صدد هستيم اصل برترين و والاترين رهبر تحقّق يابد بايد اصل لزوم برترين رهبر را پذيرفت و زمام رهبرى امت مسلمان را به شايسته‏ترين فرد سپرد، بنيان‏هاى برهانى و خرد انسانى بر اين ادّعا مُهر تأييد مى‏زند.
به علاوه در اجتماعات انسانى بايد مدام نمونه كاملى در انسانيت، جامع ديانت و مزيّن به معارف و مكارم وجود داشته باشد و آيينه ى تمام نماى حق گردد تا طريق هدايت و رسيدن به درجات معنوى بدون هادى و راهنما نباشد و لازمه ى اين برنامه آن است كه امام بايد به تمام حقايق و احكام الهى معرفت داشته باشد زيرا كسى كه تجسّم عملى باورها و ارزش هاست ضرورت دارد تمامى حكمت‏ها و موازين دينى و شرعى را بداند و از روح و باطن آن‏ها مطّلع باشد. همچنين عمل نمودن به دستورات الهى مستلزم آگاهى از آنهاست. كسى كه در متن صراط مستقيم قرار گرفته و مربى انسان‏ها، مدار شريعت الهى، جدا كننده ى حق از باطل و پاسدار حريم ارزش هاست و در اوج علم، بصيرت و معرفت قرار دارد مى‏تواند هادى مردم گردد.
خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد: «وَ قال الّذينَ اوتُوا العِلم و الايمان لَقَد لَبثتُم فِى كِتاب اللّه اِلى يوم البعثِ فَهذا يَوم البَعث وَ لكنّكم كنتم لا تعلمون؛(2) و آنان كه به مقام علم و ايمان رسيده‏اند به آن فرقه‏ى بدكار گفتند شما تا روز قيامت كه هم امروز است در عالم علم خدا مهلت يافتيد ولى از روى نادانى، به آن‏آگاه نبوديد. كه مقصود از صاحبان دانش و اهل ايمان، ائمه هدى(ع) هستند. طبق روايتى كه كلينى در كافى آورده است ائمه و روح القدس آن چه را در عرش است تا آن چه را كه روى زمين است مى‏دانند. اين جنبه در وجود انبياء و اولياء بوده و هيچ گونه تحوّل و دگرگونى در آن راه نمى‏يابد.(3)
حضرت على(ع) فرموده‏اند: نفايس قرآن نزد اهل بيت است، آنان گنج‏هاى معارف الهى هستند، اگر لب به سخن گشايند راست مى‏گويند و اگر سكوت كنند كسى نمى‏تواند بر آنها سبقت جويد.(4)
ششمين فروغ امامت نيز فرموده‏اند: خداوند بوسيله ى ائمه هدى دينش را روشن مى‏كند و توسط آنان چشمه‏هاى دانش خود را آشكار مى‏نمايد.(5)
علوم ائمه از چند راه بدست مى‏آمده است: يكى استفاده از صحف و كتبى كه از رسول اكرم(ص) به صورت ميراثى گرانقدر بدستشان مى‏رسيده است، راه ديگرى كه توسط آن، امامان كسب علم مى‏كنند و مسايل احكام را استنباط مى‏نمايند قرآن است. علم امام به اين دو راه منحصر نمى‏گردد و به وسيله ارتباط با جهان غيب و الهام نيز دانش‏هاى خاندان عترت اضافه مى‏گردد.
حضرت امام كاظم(ع) مى‏فرمايند: علم ما سه قسم است؛ گذشته، آينده، و حادث. دانش‏هاى قبلى براى ما تفسير گرديده و دانش‏هاى مربوط به آينده برايمان نوشته شده است و علوم حادث و تازه در قلب و گوش ما الهام مى‏شود، اين نوع آگاهى اَفضل علوم ماست ولى فرستاده‏اى بعد از پيامبراكرم(ص) نيامده است.(6) بنابراين ائمه با پروردگار جهان و عالم غيب ارتباط مستمر دارند و از اين طريق علوم و حقايقى را دريافت مى‏كنند و چنان نيست كه با رحلت واپسين پيامبر، ارتباط نوع انسان با عالم غيب و ملكوت قطع گردد و امام صرفاً نقل كننده مسايل باشد بلكه به لطف وجود مقدس امام، افاضات معنوى پروردگار جهانيان استمرار دارد. بديهى است مقام نبوت با امامت تفاوت دارد و با رحلت حضرت محمد(ص) عصر رسالت خاتمه يافته و وحى پايان پذيرفته است ولى الطاف غيبى از عالم قدس هيچ گاه قطع نمى‏شود.(7)
بايد به اين حقيقت مسلّم واقف بود كه علم امام با دانش ديگران قابل مقايسه نمى‏باشد زيرا معرفت امام موهبتى و الهامى است از جانب خداوند متعال در حالى كه علم ديگران اگرچه در اثر نبوغ ذاتى، خلاقيت و ابتكار باشد، اكتسابى است و ائمه اطهار با توجه به شرايط، مقتضيات زمان و موقعيت هايى كه پيش آمده توانايى‏هاى علمى و كمالات خويش را ظاهر ساخته‏اند.
اعتراف مخالفان و دشمنان‏
از امورى كه مورّخان درباره‏اش اتفاق نظر دارند و با مراجعه به منابع معتبر و مستند روشن مى‏شود مقام علمى و پرتوهاى پرفروغ دانش و انديشه هشتمين امام مى‏باشد كه حتى مأمون خليفه عباسى بارها و در فرصت‏هاى گوناگون به اين واقعيت اعتراف كرده و گفته است: حضرت امام رضا(ع) دانشمندترين و عابدترين مردم روى زمين است. وى به رجاء بن ضحاك گفته بود: او (على بن موسى الرضا(ع)) بهترين و عالم‏ترين انسان‏هاست.(8)
به سال 200 هجرى كه متجاوز از سى و سه هزارتن از خوّاص عباسيان به دستور مأمون در جايى اجتماع كرده بودند، مأمون در حضورشان چنين گفت: در ميان فرزندان عباس و بازماندگان على(ع) تفحّص نمودم ولى هيچ يك از آنان را با فضيلت‏تر، پارساتر، متديّن‏تر، شايسته‏تر و سزاوارتر به اين امر(رهبرى) از على بن موسى‏الرضا(ع) نديدم.(9)
مأمون طى مكتوبى از امام هشتم مى‏خواهد تا حضرت اصول و فروع دين را برايش تبيين كند و توضيح دهد او در اين نامه امام را چنين وصف مى‏نمايد: اى حجّت خدا بر خلق، معدن علم و كسى كه پيروى از او واجب است.(10) اين خليفه، براى بنى عباس نوشت: اين كه سؤال كرده‏ايد آيا من در زمينه بيعت براى على بن موسى الرضا(ع) بينش كافى داشته‏ام؟ آگاه باشيد كه هرگز با او بيعت نكرده مگر با داشتن بصيرت كامل وعلم به اين كه كسى در زمين باقى نمامده است كه از نظر فضايل و مكارم و پاكدامنى از او اوضاع بهترى داشته و يا به لحاظ پارسايى، زهد و آزادگى از او فزونى گرفته باشد.(11)
على بن جهم خاطرنشان نموده است: پس از محاوره علمى مأمون با آن حضرت، خليفه عباسى براى اداى نماز از جاى برخاست و دست محمد بن جعفر را كه در آن مجلس حضور داشت گرفت و من هم در پى آن دو رفتم. مأمون به فرزند جعفر گفت: پسر برادرت را چگونه ديدى؟ محمد گفت: دانشمند است در حالى كه من اصلاً مشاهده نكرده‏ام با اهل علم و معرفت رفت و آمد نمايد و بر اثر اين ارتباط دانش را بدست آورد. مأمون در پاسخ وى چنين اظهار داشت: اين فرزند برادرت از آن دسته از اهل عترت است كه رسول اكرم(ص) درباره آنان فرموده است: آگاه باشيد نيكان فرزندانم و پاكان نسلم در عقل و انديشه از همه شكيباتر و خردمندتر،و در بزرگى از همه داناترند، به آنها دانش نياموزيد(نيازى نيست به آنان چيزى بياموزيد) زيرا از شما اعلم‏ترند و هيچ‏گاه كسى را از طريق هدايت بيرون نبرده و به راه ضلالت وارد نمى‏كنند.(12)
ابن اثير مى‏نويسد: مأمون در ميان خاندان عبدالمطلّب و بازماندگانش نظر افكند ولى هيچ كدام را پارساتر و دانشمندتر از امام رضا(ع) نيافت.(13)
استاد جعفر مرتضى عاملى با يادآورى مراتب فضل و كمالات امام رضا(ع) از ديدگاه مخالفان، يادآور مى‏گردد: با اين وصف به وضوح به خصوصيت امام، موقعيت و مَنِش آن فروغ معنوى پى مى‏بريم، مگر نه اين كه گفته‏اند: فضيلت آن است كه دشمنان بر آن گواهى دهند.(14)
علّامه محمد جواد فضل اللّه، محقق لبنانى مى‏نويسد: ما براى اثبات برترى علمى امام رضا(ع) بر ديگران، نيازى به گواهى كسى نداريم بلكه كافى است به كتب حديث نظرى افكنيم كه از تعاليم و بيانات آن حضرت در علم و معارف گوناگون مشحون است به نحوى كه هر انسانى در هر مرتبه از علم و معرفت باشد، چاره‏اى ندارد جز اين كه در برابر مقام شامخ و والاى آن حضرت، احساس قصور و حقارت كند.(15)
پرتو افشانى
حضرت امام رضا(ع) دانش خود را از جدش رسول اكرم(ص) به ارث برده و سرچشمه جوشانى از معرفت و فضيلت بود كه تشنگان دانش و كمال از محضرش فيض مى‏بردند و با حلّ مشكلات و معضلات فكرى خويش، عطش معرفتى خود را فرو مى‏نشانيدند. از حضرت امام كاظم(ع) روايت كرده‏اند كه به فرزندان خويش مى‏فرمود: اين برادرتان على بن موسى، عالم آل محمد(ص) است. مسايل دينى را از او بپرسيد و آن چه به شما مى‏گويد نگهداريد، زيرا بارها از پدرم جعفربن محمد شنيدم كه مى‏فرمود: دانشمند آل محمّد در صلب توست اى كاش من او را مى‏ديدم. او با حضرت على(ع) هم نام است.
عموى امام رضا(ع) نقل كرده است: نديدم و به ياد نمى‏آورم كه آن حضرت از مكتب هيچ عالمى استفاده كرده باشد و در برابر هيچ عالمى زانو بزند امّا از هر مسئله‏اى كه از وى مى‏پرسيدند مى‏دانست و جواب مى‏داد. بسيارى از اوقات امام در خانه خويش مى‏نشست و عده زيادى به محل اقامتش مى‏آمدند و مدام از آن حضرت سؤالاتى مى‏كردند و آن بزرگوار به آنها پاسخ مى‏داد. در تمامى اين احوالات هيچ دانشمندى همپايش نبود و هر عالمى كه او را مى‏ديد اقرار مى‏كرد كه امام رضا(ع) دانشمندتر از همه عالمان است. هيچ‏گاه اتفاق نيفتاد سخنى از او بپرسند و او از پاسخ آن باز بماند. در شناسانيدن خداوند و صفات جلال و جمال حضرت حق، امام با بيانى رسا و در سطحى علمى و مستدل مسايل را روشن مى‏نمود. به عنوان نمونه براى عمران صابى – متكلم معروف – چنان وجود مبدأ اعلى و راز آفرينش هستى را اثبات نمود كه وى بدون تأمّل به وحدانيت خداوند و پيامبرى رسول اكرم(ص) اقرار نمود. ضباع بن نصرهندى كه اهل نظر و صاحب فكر و انديشه بود، امام چنان مسأله اصالت و استقلال و حقيقت ارواح را براى وى روشن و برهانى نمود كه شگفت‏زده شد.
امام براى سليمان مروزى متكلّم و دانشمند برجسته خراسان بزرگ مسئله بداء را كه از مسايل پيچيده اعتقادى است آن گونه تبيين فرمود كه سليمان از انكار اين اصل مهم كلامى دست برداشت و به آن معتقد گرديد. در خصوص اراده الهى و اين كه حقيقت تصميم و عزم در دستگاه پروردگار چگونه است چنان امام ژرف و مستدل و گسترده با سليمان متكلّم بحث فرمود كه او را تسليم و خاضع نمود؛ مأمون و اطرافيانش از اين احاطه علمى شگفت زده شدند و اين خليفه عباسى خطاب به سليمان گفت: داناترين فرد در ميان بنى‏هاشم على بن موسى الرضاست.
امام هشتم درباره قضا و قدر و موضوع جبر و تفويض كه از مباحث مهم اعتقادى و عقلى است بيانات روشن كننده‏اى دارند كه پرده از بسيارى حقايق برمى‏دارد. همچنين آن حضرت در خصوص صفات خداوند و حقيقت آن مطالبى عالى و نكاتى گره‏گشا دارند. اين توانايى در عرصه‏هاى گوناگون علمى و معرفتى موجب گرديد تا تمامى دانشوران آن عصر و پيروان مذاهب و فرق گوناگون زبان به بيان حقيقتى مسلّم و واقعيتى انكارناپذير بگشايند و آن اين كه: داناترين فرد روى زمين امام رضا(ع) است و در سراسر گيتى كسى وجود ندارد كه از او اعلم‏تر باشد.(16)
ابن شهرآشوب سروى مازندرانى نقل نموده است: مردم در مورد ابى الحسن الرضا(ع) هيچ اختلافى پيدا نكردند و همه از او خشنود بودند و محمد بن عيسى يقطينى گفته است: من از مسايلى كه از آن حضرت سؤال شده است و پاسخ فرموده‏اند هيجده هزار مسئله جمع آورى كردم. بسيارى از مصنّفان و نويسندگان از جمله ابوبكر خطيب در تاريخش، ثعلبى در تفسيرش و سمعانى در رساله خويش و ابن معتز در كتابش وعدّه‏اى ديگر از مشاهير علم، تاريخ و ادب از آن فروغ امامت حديث نقل كرده‏اند.(17)
راويان به نقل از ابراهيم بن عباس صولى روايت كرده‏اند كه وى گفته است: هرگز نديدم چيزى از امام رضا(ع) پرسيده شود و او پاسخش را نداند و در عصر او، كسى را داناتر و آگاه‏تر نيافتم و مأمون با پرسش درباره هر چيزى حضرت را مى‏آزمود و او پاسخ همه را مى‏داد و تمامى جوابهايش برداشت آن بزرگوار از قرآن كريم بود. رجاء بن ضحاك مى‏گويد: مأمون من را به قصد مراقبت از امام هشتم تعيين كرده بود و به خدا سوگند كسى را پرهيزگارتر از وى نديدم.وى مى‏افزايد: به هر شهرى كه وارد مى‏شدم مردم از هر سوى در مسايل دينى به آن حضرت مراجعه مى‏كردند و او پاسخ مى‏داد و بسيارى از احاديث پدرش از اجدادش، از على(ع) از رسول اكرم(ص) را برايشان مى‏فرمود.(18)
عمروبن هذاب در جلسه‏اى عرض كرد يا امام رضا(ع) محمد بن فضل درباره شما مطالبى مى‏گويد كه باوركردنش دشوار به نظر مى‏رسد. امام فرمود: مگر چه مى‏گويد؟ عمرو گفت: وى گفته است: شما به احكام الهى و جميع ما انزل اللّه داناايد و با هر واژه و زبانى آشنايى داريد، امام فرمود: فرزند فضل راست گفته است و من اين مطالب را به او گفته‏ام. اهل هر زبان را بياوريد و هرچه مى‏خواهيد، به زبان او بپرسيد. عمرو افزود: قبل از هر چيز ديگر، شما را با زبان‏هاى گوناگون مى‏آزمائيم و اينك اهل چهار زبان رومى، هندى، فارسى و تركى در اينجا حاضرند و با شما تكلّم مى‏نمايند. امام فرمود: بپرسند و هر يك به زبان خويش نكته‏اى را پرسيد و به همان زبان جواب شنيد بطورى كه همه به شگفت آمدند و اعتراف كردند آن حضرت با اهل هر زبانى از او فصيح‏تر و بهتر تكلّم نمود.(19)
آرى قرآن مى‏فرمايد: فسئلوا اهل الذكر ان كنتم لاتعلمون؛(20) يعنى هرگاه مطلبى را نمى‏دانيد آن را از اهلش(صاحبان ذكر) بپرسيد و مصداق كاملى از اين آيه حضرت امام رضا(ع) بود.
حضرت امام رضا(ع) خود نيز به وصف امام پرداخته، ضرورت دانش و معرفت او را مورد توجه قرار داده و افزوده‏اند: امام حلال و حرام خداوند را مشخص مى‏نمايد، حدود الهى را جارى مى‏كند، حافظ دين خداست. افراد جامعه را با حكمت و مواعظ نيكو و برهان رسا، به سوى طريق خداوند متعال فرا مى‏خواند.(21)
آن حضرت در جاى ديگر چنين گوهرافشانى نموده‏اند: امام دانشمندى است كه هيچ‏گاه گرفتار جهالت نمى‏گردد و مراقبى است كه (در هيچ موقعيتى) به حيله و مكر متوسل نخواهد شد.(22) همچنين آن حضرت در وصف امام فرموده‏اند: دانش امام همواره در حال رويش است،بردبارى كاملى دارد. از امور مطلع بوده و به مسايل سياسى و اجتماعى عصر خويش آگاهى دارد و بدين گونه شايسته و سزاوار سرورى است.(23)
مكتب فكرى و علمى‏
در عصرى كه خورشيد هشتم، جامعه را از فروغ فروزان خويش برخوردار مى‏ساخت، كوشش‏هاى علمى و فكرى گسترش يافته بود، نقد و بررسى انديشه‏ها، تأليف و تدوين و نگارش علوم و معارف گوناگون رونق فزاينده‏اى گرفت. مكاتب و امواج فكرى و فلسفى متعددى به وجود آمد. كلاس‏هاى درس سرشار از استادان و دانش پژوهانى بود كه به تدريس و فراگيرى علوم و معارف گوناگون اشتغال داشتند. به موازات اين توسعه علمى و فرهنگى امواج تصوف گسترش پيدا كرد، غلو و تفكرات انحرافى نيز چون علف‏هاى هرز و قارچ‏هاى سمّى در بوستان انديشه و معرفت روئيدند.
در اين موقعيت مهم، حضرت امام رضا(ع) دادرس دانشوران و پناه متفكران و انديشمندان بود. امام با علماى تفسير و صاحب نظرات حكمت و كلام بحث و مناظره مى‏نمود، بر افراطگرايان و غاليان و منحرفان خُرده مى‏گرفت و افراد متشرع و فقها را مورد تأييد و حمايت قرار مى‏داد. قوانين، موازين و مقررات شريعت و مبانى اعتقادى را تبيين و تثبيت مى‏كرد. آن حضرت از نظر توجيه و تحليل و هماهنگى آرا و نظرات نقش محورى و اساسى ايفا مى‏فرمود. كانون نشر معارف به آن وجود با بركت اختصاص داشت و آن حضرت محك سنجش اصالت و سلامتى نقطه نظرهاى گوناگون به شمار مى‏آمد. مجالس و محافلى كه در آنها امام رضا(ع) نقش محورى داشت محل رفت و آمد دانش پژوهان و مأمن دانشوران بود. بيانات عميق آن امام همام به جدال‏هاى فكرى و نزاع‏هاى علمى خاتمه مى‏داد. امام خود فرموده‏اند: در روضه رسول اكرم(ص) در جمع دانشمندان (كه تعدادشان در مدينه زياد بود) مى‏نشستم. هرگاه يكى از آنها به طرح مسئله‏اى مى‏پرداخت و پاسخش را جويا مى‏شد تمام حاضران به من اشاره كرده، جواب را جويا مى‏شدند. علاوه بر اين مسايل زيادى برايم ارسال مى‏نمودند كه به تمامى آن‏ها پاسخ مى‏دادم.(24) ابن جوزى نوشته است: امام رضا(ع) مورد اعتماد بود و در مسجد نبى اكرم(ص) به بيان احكام مى‏پرداخت و فتوا صادر مى‏فرمود در حالى كه تنها بيست و چند سال داشت. وى اضافه مى‏كند: وقتى امام در اثناى انتقال از مدينه به خراسان، به شهر نيشابور رسيد در اين حال دانشوران اين شهر چون يحيى بن يحيى، اسحاق بن راهويه، محمد بن رافع، احمد بن حرب و… براى در خواست حديث و روايت از آن حضرت و تيمن و تبرك جستن به آن، بيرون آمدند.(25)
مناظره و مباحثه‏
در عصر امام كاظم(ع) و امام رضا(ع) با ترجمه كتب يونانى، مسلمانان به برخى معارف اروپائيان دست يافتند و خود آن علوم را مورد تجزيه و تحليل قرار داده و مسايل و مطالبى بر آن افزودند. دسترسى به فلسفه غرب و انديشه‏هاى ارسطو، افلاطون، سقراط و شاگردان آن‏ها، همان طور كه زمينه تحقيق در علوم گوناگون را به مسلمانان مى‏داد. افكار و عقايد تازه‏اى در مسايل ماوراء الطبيعه را مطرح مى‏كرد. در عين حال شور و شوق علمى و آزادى فكرى در فرهنگ اسلامى ايجاب مى‏كرد كه دانشمندان مذاهب گوناگون بتوانند با آزادى كامل اعتقادات و آراى خويش را ابراز نمايند. از سوى ديگر با گسترش قلمرو سرزمين‏هاى اسلامى، مسلمانان با صاحبان اديان، مذاهب و فرق متعدد ارتباط برقرار كرده بودند كه در ميان آنان دانشمندان يهود، نصارا، ماديين، زنادقه و…با آزادى كامل زندگى مى‏كردند. اين افراد اشكالات و شبهاتى را مطرح مى‏نمودند كه اذهان برخى را آشفته مى‏ساخت و احياناً با مطرح كردن برخى مفاهيم فلسفى در بحث‏ها و جدل‏هاى علمى طرف مقابل را مغلوب مى‏نمودند و كمتر كسى مى‏توانست به آنان با منطق خودشان پاسخ گويد.
زمان بسيار حسّاسى بود و تهاجم فكرى و يورش فرهنگى بسيار خطرناكتر از حمله نظاميان و مهاجمان مسلّح جلوه مى‏نمود. در همين موقعيت سرنوشت ساز حضرت على بن موسى الرضا(ع) به حق رهبر واقعى مردم در تمامى امور و مشكلات بود و از مدينه تا مرو حقايق را آن گونه كه بود عرضه فرمود و غوغاى برخورد افكار انحرافى با انديشه‏هاى دينى را خاموش ساخت تا مبادا تيرگى و ضلالت بر درخشندگى ديانت غلبه يابد.
مأمون بارها در كاخ خود مجلس مناظره برپا ساخت و دانشمندان برجسته مذاهب مختلف را گردآورد و به بحث واداشت. عظمت و ابهّت اين مجالس گاهى به اندازه‏اى بود كه حتى برخى از ياران و دوستان امام، حضرت را از حضور در اين جلسات باز مى‏داشتند و بيم آن را داشتند كه مبادا آن وجود با كرامت، گرفتار جدال‏هاى اغوا كننده آنان گردد ولى گويا همين نزديكان و مأنوسين هم، امام را به درستى نمى‏شناختند و وقتى متوجه احاطه علمى و اقتدار فكرى امام گرديدند كه آن حضرت در تمامى اين جلسه‏ها به روشنى و با قاطعيت بر همه حاضران غلبه مى‏يافت و با هر كدام با براهين خودشان بحث مى‏نمود و استدلال مى‏كرد و حقانيّت و واقعيت عقايد و معارف اسلامى را بازگو مى‏فرمود در اين مجالس حاضران، به رغم توانايى علمى و قدرت و تسلّط بر بحث‏ها، به ناچار تسليم افكار منطقى و ادله‏هاى خردمندانه آن وجود با بركت مى‏شدند و چاره‏اى جز اعتراف به مقام علمى و كمالات معنوى حضرت رضا(ع) نداشتند. بدون شك اين گفتگوها در سرزمين پهناور اسلامى انعكاس وسيعى داشت و در جهت تبليغ و نشر معارف اسلامى بسيار مؤثر بود.
محمد بن فضل هاشمى مى‏گويد: بعد از شهادت حضرت موسى بن جعفر(ع) از بغداد به مدينه رفتم و خدمت امام هشتم مشرّف گشتم، به عنوان امام پس از پدرش بر او سلام دادم، سپرده‏هاى امام هفتم را تقديم نمودم و عرض كردم: عازم بصره‏ام و مى‏دانم مردم اكنون در اين شهر، در تشخيص امام وقت اختلاف دارند و بدون ترديد وقتى شما را به آنان معرّفى كنم از من نشانه‏ها و دلايلى مى‏خواهند، اگر علايم و براهينى را بنمايانيد بسيار به موقع است. حضرت فرمود: از اين جهت واهمه نداشته باش و به دوستان بصرى ما مژده ده كه به خواست خداوند متعال به سويشان خواهم آمد. سپس حضرت آنچه را كه از پيامبر و ائمه طاهرين و از آن‏ها، دست به دست به او رسيده بود و از مختصات امامت به شمار مى‏آمد، به من نشان دادند. چون روز سوم فرا رسيد امام به عهد خويش وفا كرد و خورشيد وجودش از بصره طلوع كرد و به منزل حسن بن محمد فرود آمد زيرا فرموده بودند سه روز پس از ورود تو به آنجا خواهم آمد. سپس امام فرمان داد تمام كسانى كه روزهاى قبل دور من اجتماع كرده بودند تا امام خود را بشناسند، حاضر گردند و از جاثليق، بزرگ‏ترين دانشمند مسيحى، و رأس الجالوت، عالم معروف يهود، براى شركت در اين مجلس دعوت شود تا هر كس هرچه بخواهد سؤال كند.
حسن بن محمد، بزرگان شيعه، زيديه، معتزله و دانشمندان فرق و مذاهب ديگر را به منزلش فراخواند و منظور خود را از اين دعوت مذكور پنهان داشت. وقتى همه حاضر شدند بالشى براى حضرت رضا(ع) تدارك ديد. آن امام به مجلس وارد شد بر همه سلام كرد و در جاى خويش قرار گرفت و پس از معرفى خود فرمود: بامداد امروز در مسجدالنبى(ص) مدينه نماز خواندم و با فرماندار مدينه بودم وى نامه‏اى كه از سوى خليفه عباسى دريافت كرده بود برايم خواند و در امورى مرا طرف مشورت خويش قرار داد كه او را راهنمايى كردم و از من خواست براى نگارش پاسخ نامه امشب نزدش آيم كه پذيرفتم و حتماً به وعده خويش وفا خواهم كرد! حضّار با شگفتى عرض نمودند: اى فرزند رسول خدا با وجود چنين كرامت روشنى ديگر براى اثبات امامت شما، نياز به برهانى نداريم.
معجزه از اين بالاتر كه امام، اول صبح نمازش را در مسجد مدينه بخواند، مدتى با فرماندار مدينه گفتگو كند و در همان لحظه با طى‏الارض و صعودى ملكوتى خود را به بصره برساند. چون حاضران خواستند ازجاى خويش برخيزند امام فرمود: متفرق نگرديد زيرا من شما را در اين مجلس براى آن جمع كردم تا از آثار نبوّت، امامت و مسايل اعتقادى بپرسيد و اكنون سؤالات خود را طرح كنيد.
در اين مجلس نيز اخبار غيبى و كراماتى از آن حضرت آشكار گرديد زيرا با استناد به مضامين تورات، انجيل و زبور، جاثليق و رأس الجالوت را محكوم نمود و حقانيت رسالت نبى‏اكرم را به اثبات رسانيد. اين مجلس مناظره تا ظهر تداوم يافت. امام در پايان فرمود:نمازم را اقامه مى‏كنم و به مدينه بازگشته و به خواست خداوند بامداد فردا باز مى‏گردم!
بامداد روز بعد امام با قدرت معنوى و طى‏الارض به بصره آمد و در آن مجلس حاضر گرديد. با كنيزى رومى به زمان رومى گفتگو فرمود و وى مسلمان شد. با مردى سندى زبان به لسان خودش تكلّم نمود و او هم به آيين اسلام تشرّف حاصل نمود. با مشاهده اين كرامات و كمالات تمامى حاضران به حضرت رضا(ع) ايمان آوردند و از شك و تحيّر بيرون آمدند و حقيقتى ناب برايشان روشن گرديد. باز امام هنگام مراجعت به مدينه خطاب به محمد فرزند فضل فرمود به جانب كوفه برو و شيعيان ما را با خبر گردان كه به آنجا هم خواهم آمد و نيز به آنان بگو: به منزل حفص بن عمير يشكرى وارد مى‏شوم. در نتيجه مجلس مناظره‏اى در اين شهر هم منعقد گرديد كه طى آن حضرت رضا(ع) با علماى ملل و اديان و فرق مختلف بحث نمود و شخصيت علمى و الهى خويش را براى مردمان اين سرزمين آشكار ساخت.(26)
مأمون علماء، فقها و متكلّمين مسلمان و ساير اديان را براى بحث و مناظره جمع مى‏كرد و در موضوعات گوناگون آنان را به مناظره و احتجاج وا مى‏داشت ولى هر دانشمندى به رغم توانايى علمى و قدرت فكرى وقتى با حضرت رضا(ع) مواجه مى‏گرديد خود را ذرّه‏اى در برابر آفتاب عالم تاب و قطره‏اى در مقابل اقيانوس معرفت مشاهده مى‏نمود. احمد بن محمد بن ابى نصر مى‏گويد: عدّه‏اى از سرزمين ماوراء النّهر (آسياى مركزى) به محضر امام آمدند و عرضه داشتند از راه دور آمده‏ايم و سه مسئله را مى‏خواهيم سؤال كنيم اگر پاسخ دادى متوجه مى‏شويم عالم و امام هستى. حضرت فرمود: بپرسيد و آنها سؤالاتى را اين گونه مطرح نمودند: خدا كجاست، چگونه است و تكيه و اعتمادش بر چيست؟ امام فرمود: خداوند مكان و چگونگى آن را خلق كرده است پس او كه خالق مكان و حالت‏هاى آن است وجودش فوق مكان بوده، از ازل مكانى نداشته و چگونگى ندارد چون داراى قدرت نامتناهى است. اعتماد بر ذات خويش مى‏كند و بس. وقتى آنان اين عبارات كوتاه امّا قانع كننده را شنيدند بدون درنگ و تأمّل گفتند گواهى مى‏دهيم تو واقعاً امام و عالمى.(27)
مأمون علاوه بر آن كه در مركز حكومت يعنى مرو (شهرى در تركمنستان كنونى) مجالسى ترتيب مى‏داد تا دانشمندان در خصوص علوم و معارف مباحثه نمايند در نيشابور هم يك مجلس علمى تشكيل داد امّا در اين محل گروهى از حكماء و پزشكان حضور داشتند و آنان درباره اختلاف طبع‏ها و مزاج‏ها و بهداشت طب گفتگو كردند. در اين جلسه كه حضرت رضا(ع) پرتوافشانى مى‏نمود، مأمون، يوحنا پسر ماسويه، جبرئيل پسر بختيشوع پزشك نامى حكومتى، صالح فرزند سلعمه فيلسوف هندى و چند دانشمند ديگر حضور داشتند. در اين جلسه مطالبى در امور ياد شده مطرح شد و مأمون نظر امام را جويا شد. حضرت فرمود: در اين زمينه مطالبى دارم كه واقعيت آن به طور عينى و تجربى برايم روشن شد علاوه بر حقايقى كه از ائمه سلف بر من رسيده است، آنها را تدوين مى‏نمايم و تحويل مى‏دهم. حضرت رساله‏اى در موضوع طب براى مأمون ارسال داشت كه به رساله ذهبيه موسوم است. سند اين كتاب طبى به حسن بن جمهور قمى كه از مدينه تا مرو ملازم و در ركاب امام رضا(ع) بوده است، مى‏رسد. اين مأخذ شهرت فراوانى دارد و علماى معروف همچون مرحوم مجلسى آن را نقل كرده‏اند.(28)
در كتاب نثرالدر آمده است فضل بن سهل از امام رضا(ع) در مجلسى كه مأمون ترتيب داده بود، پرسيد آيا مردمان مجبورند. امام فرمود: خداى متعال اعدل از آن است كه افراد را مجبور كند و سپس آنها را عذاب نمايد. او گفت پس به حال خويش رها گرديده‏اند؟ حضرت پاسخ داد حق تعالى احكم است از آن كه مهمل گذارد بنده خود را و سپس به سوى خويش بازگرداند.(29)
پيروان مذاهب و فرق گوناگون با حضرت رضا(ع) به بحث مى‏نشستند و در تمامى موارد مغلوب براهين استوار و استدلال‏هاى عميق و دقيق آن امام همام مى‏شدند و اين روند بر خلاف خواسته مأمون نسبت به امام بود زيرا او هر كجا مبلّغى از پيروان فرقه‏ها مى‏يافت براى بحث با فروغ هشتم امامت فرا مى‏خواند تا شايد بر آن حضرت غالب آيند تا از اين رهگذر قدرى از شعله‏هاى آتش حسد و خصومتش نسبت به مقام با كرامت ولايت كم گردد ليكن هيچ‏گاه فردى پيدا نشد كه پس از مناظره با امام، زبان به ستايش و برترى علمى و فكرى امام باز نكند و مغلوب از مقابلش برنخيزد.(30)
سليمان مروزى عالم مشهور علم كلام در خراسان، نزد مأمون آمد، خليفه عباسى او را گرامى داشت و به وى گفت: پسر عمويم امام رضا(ع) از حجاز آمده او از علم كلام آگاهى‏هايى دارد، مايلم در روز ترويه (هشتم ذيحجّه) كه علماء اجتماع افزون‏ترى مى‏نمايند در جلسه‏اى با حضور دانشمندان با وى به بحث و مناظره بنشينى. سليمان كه به دانش خود مغرور بود گفت: اى خليفه تمايل ندارم در مجلس تو در حضور جماعتى از بنى هاشم، سؤالى بنمايم زيرا امكان دارد از عهده جوابش برنيايد و بدين گونه مقام پسرعمويت تنزّل يابد. من نمى‏توانم بحث را با امثال او زياد تعقيب كنم. مأمون گفت: هدف من جز اين نيست كه راه را بر او بربندى چرا كه مى‏دانم تو در دانش و مناظره توانايى. سليمان پذيرفت و با قرار قبلى مجلس مباحثه‏اى ترتيب يافت كه طى آن امام تمامى مسيرهاى جواب را بر وى كه ادعاى دانشورى داشت بر بست و او را سخت در تنگنا قرارداد و ضعف و عجزش را آشكار ساخت.(31) با وجود نقشه‏هاى منفى مأمون براى درهم شكستن قدرت معنوى و معرفتى امام، آن حضرت از طريق اين جلسات بسيارى از حقايق را به اثبات رسانيد و اشتباهات، انحرافات و كژروى‏هاى پيروان برخى فرقه‏ها را مشخص فرمود.
ديدگاه امام درباره دانش‏اندوزى‏
حضرت امام رضا(ع) پيروان خويش را به كسب دانش، روى آوردن به حكمت و معرفت فرا خوانده است و از پدران بزرگوار خويش از حضرت على(ع) روايت مى‏نمايد كه علم گم شده مؤمن است و از آن حضرت روايت نموده‏اند كه فرموده‏اند: كسى كه در مجلسى بنشيند كه در آن امر ما (امامت و مذاكرات علمى) زنده شود در روزى كه دل‏ها مرده است قلب او زنده خواهد بود. هم چنين آن حضرت هم نشينى با علماى ربّانى و دانشمندان معتقد و متعبّد را عبادت دانسته‏اند.
در سخن ديگرى مى‏فرمايند: روز قيامت به مرد عابد گفته مى‏شود در دنيا مرد خوبى بودى و همّت تو براى خودت بود و بار زحمت خويش را از دوش ديگران برداشتى، بنابراين روانه بهشت شو بدون اين كه كسى را با خود ببرى. امّا به كسى كه در علوم دينى كاوش مى‏نمايد و خيرش به مردم مى‏رسد و آنها را از گزند دشمنان مى‏رهاند و نعمت‏هاى الهى را براى آنان سرشار مى‏سازد و رضاى حق تعالى را براى مردم روشن مى‏كند مى‏گويند: اى كسى كه سرپرستى يتيمان آل محمد را عهده دار بودى افراد ضعيف (از نظر علمى) از محبّان اهل بيت را هدايت نمودى، درنگ كن تا براى هر فردى كه از تو استفاده نموده يا نزدت علمى اندوخته شفاعت نمايى. عالم مى‏ايستد و شفاعت مى‏كند بدين ترتيب دو گروه صدهزار نفرى همراهش به بهشت مى‏روند. اين‏ها كسانى بودند كه علوم خود را از آن مرد دانشمند يا از شاگرد يا شاگردانش تا روز قيامت آموخته بودند. پس بنگريد چه تفاوتى بين اين دو مقام (عالم به علوم اهل بيت و عابد) ديده مى‏شود. حضرت رضا(ع) سه خصلت را براى مؤمن برمى‏شمارد كه يكى از آنها كسب فقه و فهم در دين است. آن بزرگوار تأكيد نموده‏اند در كسب علم، رضاى حق و اخلاص مدّ نظر باشد و اگر كسى علم را فرا گيرد تا توسط آن با جاهلان جدال كند يا بر دانشمندان ديگر مباهات كند يا توجه مردم را به سوى خويش جلب نمايد تا او را بزرگ شمارند جايگاه خويش را در آتش جهنم قرار دهد.(32)
چگونگى شهادت‏
دوران بيست ساله امامت امام رضا(ع) از سال 183 هجرى آغاز و تا سال 203 ادامه يافت. ده سال اول مقارن با حكومت هارون كه امام در چنين ايامى براى انجام رسالت نگهبانى از دين خدا به نشر فرهنگ اسلامى و گسترش تعليمات قرآن و سنت پرداخت. هشت سال ديگر امامت امام يعنى از زمان مرگ هارون در سال 193 هجرى تا مسافرت الزامى ايشان به خراسان(201 هجرى) هم زمان بود با روزگار خلافت امين و مأمون، در اين دوره جدال هايى بر سر حكومت در ميان بود و انقلاب هايى جريان داشت، نفوذ بيگانه و سر برآوردن انحراف‏هاى فكرى و عقيدتى نيز از ويژگى‏هاى اين عصر است در چنين موقعيت حساسى جهان اسلام در اثر شخصيت والاى امام و نقش چشمگيرش در جامعه، متوجه مدينه يعنى محل اقامت امام بود و اين وضع براى دستگاه خلافت خطرى جدى به شمار مى‏رفت از اين روى براى نجات دستگاه خلافت و يافتن راه حل سياسى مأمون تصميم گرفت بزرگترين شخصيت مخالف خود را به مركز فرمانروايى خويش فراخواند تا از خطرها در امان باشد!
بدين ترتيب مأمون امام را به رغم ميل درونى ايشان و با اجبار به مرو آورد و حضرت را وادار نمود تا ولايت عهدى را بپذيرد، پذيرش اين مقام از سوى امام از جنبه‏هاى گوناگون قابل بررسى است كه در نوشتارى جدا بايد تجزيه و تحليل گردد. اين دوران يك سال و اندى طول كشيد و رفتار امام همراه با شخصيت والا و تقواى چشمگيرش موجب شد كه مأمون نتواند بيش از اين امام را تحمّل كند اين بود كه مأمون سرانجام چاره در آن ديد تا امام رااز طريق سمّ به قتل برساند. امام در واپسين ماههاى حيات دنيوى در سناباد طوس بسر مى‏برد كه با نقشه مأمون مسموم و در 29 صفر سال 203 هجرى در سن 54 سالگى به شهادت رسيد. ودر همانجا دفن گرديد.(33) به بركت بارگاه مقدس آن امام در سناباد اين ديار مشهدالرضا نام گرفت و از آن زمان به لحاظ علمى و فرهنگى گسترش فزاينده‏اى يافت و آستان قدس رضوى همه روزه ميعادگاه عاشقان فضيلت و مشتاقان امامت و ولايت مى‏باشد. از اعصار گذشته تاكنون اين بارگاه بارها احيا و بازسازى گرديده و در دهه‏هاى اخير گسترش روزافزونى يافته و مدام علاقه‏مندان هدايا و موقوفات زيادى را به پيشگاه صاحب اين مكان مبارك تقديم مى‏كنند. پرداختن به ويژگى‏هاى معمارى و جلوه‏هاى هنرى و فرهنگى آستان مذكور خود مقاله‏اى مستقل را مى‏طلبد.
پى‏نوشت‏ها:
1. در اين زمينه بنگريد به اصول كافى، كتاب الحجة، باب انّ الائمه ولاة امر اللّه و خزنة علمه.
2. سوره روم، آيه 56.
3. اصول كافى، كتاب الحجه، باب فيه ذكر الارواح التى فى الائمه(ع)، ج 1، ص 343.
4. نهج البلاغه، فرازى از خطبه 150.
5. ينابيع الموده، قندوزى حنفى، ص 26، و 574؛اصول كافى، ج 1، ص 203.
6. اصول كافى، ج 1، ص 214.
7. نك: نهج البلاغه، خطبه 230.
8. عيون اخبارالرضا، صدوق، ج 2، ص 183؛بحارالانوار، مجلسى، ج 49، ص 95.
9. كامل ابن اثير، ج 5، ص 183، تاريخ طبرى، ج 11، ص 1013؛مروج الذهب، مسعودى، ج 3، ص 441.
10. عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 167.
11. زندگى سياسى هشتمين امام، جعفر مرتضى عاملى، ترجمه سيد خليل خليليان، ص 94.
12. عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 203.
13. كامل ابن اثير، ج 5، ص 183.
14. زندگى سياسى هشتمين امام، ص 94.
15. .تحليلى از زندگى امام رضا(ع)، ص 42.
16. نك بحارالانوار، ج 4، ص 286 – 284 ؛ و نيز ج 10، ص 231 – 227؛ ج 49، ص 88 – 86؛ ج 61، ص 252 – 250.
17. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 300.
18. زندگى دوازده امام، هاشم معروف حسنى، ترجمه محمد رخشنده، ج 2، ص 364 – 363.
19. خرائج، قطب راوندى، ص 45.
20. سوره نحل، آيه 43.
21. تحف العقول، ص 329.
22. همان.
23. همان.
24. اعلام الورى، طبرسى، ص 19.
25. تذكرة الخواص، ص 253 – 251.
26. خرائج، راوندى، ص 45 – 44.
27. عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 117.
28. اين اثر به نام طب الرضا مشهور مى‏باشد و شيخ منتجب الدّين در فهرست خود آن را معرفى كرده و سيد فضل اللّه راوندى بر آن شرحى نوشته،همچنين به فارسى هم ترجمه شده و در اختيار علاقه‏مندان قرار گرفته است.
29. كشف الغمه، على بن عيسى اربلى، ترجمه على بن حسن زوارى، ج 3، ص 142.
30. نگاهى گذرا به زندگى امام رضا(ع)، علامه مقرم، ترجمه مرتضى دهقان، ص 41.
31. بحار، ج 49، ص 177؛ عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 179.
32. بحارالانوار، ج 1، ص 168، 199، 200 و 204 ونيز ج 2، ص 5، 6، 31 و 34.
33. الارشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 271 – 270؛ مقاتل الطالبيين، ص 567.