حكيم فروتن (زندگى و انديشه علامه محمد تقى جعفرى)
قسمت اول
غلامرضا گلى زواره
جامع معقول و منقول
فيلسوف فقيه, اديب متفكر, انديشمند فرزانه, آيه الله علامه محمد تقى جعفرى (ره) يكى از نادر فرزانگان معاصر است. روش, منش, بينش, دانش و فضائل والايى كه اين دانشمند در خود جمع كرده بود, جز در نوابغ نمى توان سراغ گرفت.
استعداد عالى, درك فوق العاده, فكر نقاد, حافظه قوى, روح پرنشاط, استقلال در انديشه, اعتماد به نفس, حقيقت جويى, روبه رويى شجاعانه با آرإ و افكار گوناگون, اعراض از تقليد و اعتدال در انتخاب راى, برخوردارى از دانش هاى متعدد, آگاهى گسترده بر معارف دينى, برخورد انتقادآميز با فلسفه هاى غربى, همت عالى و جهد وافر در پژوهش از جمله خصوصياتى است كه در اين حكيم قابل مشاهده بود, علاوه بر جامعيت علمى, در عرصه روش و كنش نيز از ابعاد متنوع و جامعى برخوردار بود.
پژوهش هاى پرمايه, تدريس و تبيين معارف دينى و فكرى و ژرف نگرى در انديشه هاى ناب, خطابه هاى خردمندانه, تصنيف و تاليف در عرصه هاى فلسفى, اعتقادى و عرفانى, حضور فعال در همايش هاى علمى و فرهنگى داخل و خارج كشور, مكاتبه و ملاقات با متفكران اروپايى و اسلامى, مناظره علمى با متخصصان معارف دينى و حوزه علوم انسانى, شيوه ها و عرصه هايى است كه علامه جعفرى با بيان و بنان در آن ها موفقيت هايى را به دست آورده است.
در ميان خيل مرزداران معرفت و شريعت كه خورشيد وجودشان دمادم گرمابخش محافل علمى و مجالس درسى است, اين دانشور وارسته درخشندگى ويژه اى دارد, در شخصيت علمى اين بزرگمرد برجستگى هايى ديده مى شود كه هر يك از آن ها چون چراغى فروزان راهنماى روندگان طريقت و جويندگان حقيقت است.
او نيز همچون دانشمندان پيشين در كمال فقر مادى و بضاعت اندك مالى به قله علم دست يافت و زندگى خويش را با سختى سپرى كرد و با عزمى راسخ و همتى عالى جانش را در درياى معرفت با آب حيات شستشو داد.
شعاع آگاهى هاى وى به قدرى گسترده بود كه هر كجا كلامى يا نوشتارى از وى ديده مى شود بر ارزش توانمندىهاى علمى او صحه مى گذارد, هنرش اين بود كه به گزينش عالى ترين متون فلسفى و حكمى مى پرداخت و پيرامون آن به آفرينش آثار خويش اشتغال مى ورزيد. او مى كوشيد تا معماى حيات و هندسه معرفت را آن چنان كه شايسته است بازشناسد, به معقولات دلبستگى شديدى داشت و هستى شناسى گوهر گمشده اش بود و گويا در وجودش تمايل به اين رشته از علوم موج مى زد.
تربيت در بيت ديانت
در محله شتربان تبريز, خانواده اى متدين, با اصالت و اهل اخلاص روزگار مى گذرانيدند, مرد اين خانواده ميرزا كريم نام داشت كه صدق و صفايش آن محل را عطر آگين مى ساخت, گر چه درس نخوانده بود ولى حافظه وفادار او موجب شده بود تا سخنان واعظان و خطيبان شهر را به ذهن بسپارد و به طور دقيق بيان كند. كريم به مرحوم آيه الله ميرزا صادق تبريزى كه از زعماى آذربايجان بود ارادت مى ورزيد(1) و فرزندانش را با عشق به روحانيت پرورش مى داد.(2)
در مرداد ماه سال 1304 هـ.ش (مطابق 1344هـ.ق) در خيابان شمس تبريزى كنونى (محله شتربان) تبريز در خانواده اى كه عطر معنويت از آن پراكنده بود, فرزندى ديده به جهان گشود كه وى را محمد تقى ناميدند. اين كودك در دامن مادرى متدين و تحت تربيت پدرى پاك سرشت به شكوفايى رسيد, نخستين بار مادر قرآن رابه وى ياد مى داد. محمدتقى نزد اين مادر مومنه درس خواند و به همين دليل براى ورود به كلاس بالاتر آمادگى پيدا كرد و ازاين جهت ايشان را از كلاس اول به كلاس چهارم مى برند. (3)
اين كودك با استعداد كلاس چهارم را در مدرسه اعتماد تبريز كه بعدها به دبيرستان انورى تبديل شد با رتبه دوم گذرانيد و در كلاس بعدى رتبه اول را احراز كرد. در اين حال از تهران دستور رسيد كه دانشآموزان لباسهاى يكرنگ طوسى و متحدالشكل بپوشند, پدر توان مالى نداشت تا اين لباس را براى محمد تقى و برادرش تهيه كند, سرانجام يكى از نزديكان لباسى تهيه كرد و بدين گونه آن دو كودك موفق شدند در اين مدرسه تحصيل خود را پى گيرند. در اين دوران محمدتقى هم كار مى كرد و هم درس مى خواند اما به دليل فقر مالى وى راضى به ترك مدرسه شده و براى امرار معاش به كار مشغول مى گردد و گويا موفق نمى شود تا كلاس ششم ابتدايى را به پايان برساند.(4)
محمد تقى در دوازده سالگى عشق به جهان بينى ها را در خود حس كرد و گويا ذهنش به هستى شناسى علاقه شديدى نشان مى داد.(5) بعد از رها كردن درس زمانى در خواب صحبت مى كرد وشعرى را به عربى مى خواند پدر گفت: آيا ديشب خواب مى ديدى؟ محمدتقى مكثى كرد و گفت: بله, پدر پرسيد: در خواب چه مى گفتى؟ فرزندش اظهار داشت: از اين كه از درس محروم شدم ناراحت شده و اين شعر را خواندم, پدر خطاب به پسر گفت دقيقا نمى دانم چنين الفاظى بر زبان آوردى و به محمد تقى و برادرش تاكيد نمود به دنبال درس خود برويد خدا روزى رسان است از اين جهت مقارن سالهاى پايان جنگ جهانى دوم آن دو طالب علم به مدرسه طالبيه تبريز رفته و تحصيلات علوم دينى را پى گرفتند و اگر چه با مشكلات مالى عديده و زندگى سختى مواجه بودند چون جنبه هاى فكرى و روحى و اشتياق به دانش اندوزى قوى بود اين دشوارىها را به راحتى تحمل مى كردند.(6)
در اين مدرسه اساتيد برجسته و خبره اى در رشته هاى ادبيات, فلسفه و منطق مشغول تدريس بودند, مقام ادبى مرحوم ميرزا على اكبر اهرى بسيار بالا بود, ولى در فقر و تنگدستى روزگار مى گذرانيد. محمد تقى سيوطى و دو سه باب خيلى مهم مطول را نزد وى آموخت و صرف مير را نزد ميرزا حسن شربيانى فراگرفت. ميرزا ابوالفضل سرابى, آقا ميرزا حجت ايروانى و ميرجعفر بخشايشى از ديگر استادان وى در ادبيات و مقدمات بودند. هوش و ذكاوت علامه جعفرى از دوران نوجوانى كاملا محسوس بود و از ميان جمعى كه همراه حاج شيخ محمدحسين خيابانى تبريزى (پدر حضرت آيت الله سبحانى) به تحصيل علم منطق مى پرداختند او اعجاب استاد را برمى انگيخت. (7)
كسب معارف
اين نوجوان شيفته معرفت, پس از فراگيرى دروسى در حوزه علميه تبريز به سال 1359هـ.ق در حالى كه پانزده بهار را پشت سر مى نهاد, زادگاه خويش را به قصد اقامت در تهران ترك نمود.(8) و در مدرسه مروى اين ديار مطالعه و فراگيرى متن رسايل و مكاسب را پى گرفت, در اين موقع آقاسيدعباس اصفهانى و مرحوم فشاركى معروف, در اين مدرسه طلاب را افاضه مى فرمودند, روحانى وارسته اى كه فقه و اصول را در سطحى قوى به شاگردان ارائه نمود. مرحوم آيه الله شيخ محمدرضا تنكابنى (پدر مرحوم فلسفى((ره))) بود كه محمد تقى در درس وى حاضر مى گرديد.(9) و موفق گرديد بخشى از كفايه و مكاسب را نزد وى بخواند.(10)
در اين مدرسه محمد تقى جعفرى, محضر ميرزا مهدى آشتيانى را درك كرد و با اشتياق كامل از پرتو انديشه هاى فلسفى وى بهره برد و حدود دو سال در خدمتش بود. اين حكيم متكلم و مفسر اديب گذشته از مراتب علمى در كمالات معنوى ممتاز بود و در عرفان فلسفه و حكمت از ديگران گوى سبقت ربوده و يگانه عصر خويش در تفكرات فلسفى به شمار مى رفت.(11)
محمد تقى پس از سه سال خوشه چينى از خرمن خردمندان و انديشمندان حوزه درسى تهران در سال 1362هـ.ق به شهر مقدس قم مهاجرت نمود. شيخ عبدالصمد خويى, از استادانش در قم بود. معقول را نزد شيخ مهدى مازندرانى خواند و انديشه هاى عرفانى و ذوقى خود را در محضر آقا شيخ محمدتقى زرگر تقويت كرد, مرحوم آيه الله شهيد صدوقى نيز وى را به فيض رسانيد و توسط آن فقيه شهيد و آيه الله حجت كوه كمرى تبريزى در مدرسه دارالشفاى اين ديار مقدس ملبس به لباس روحانيت گرديد.(12)
محمدتقى جعفرى اين سعادت را به دست آورد كه در حوزه علميه قم و در مدرسه فيضيه, به كلاس درس اخلاق حضرت امام خمينى(قدس سره) حضور يابد, خود مى گويد:((يادم هست روز اول كه وارد شدم آيات آخر سوره حشر را تفسير مى نمود, درس هايشان از نظر عرفان در اوج بود, سيماى امام نشان ميداد كه از مواهبى برخوردارند كه ديگران از آن محرومند.))(13)
در قم روزگار اين تشنه معرفت به سختى و مشقت مى گذشت و يك بار برايش اتفاق افتاد كه مدت دو شبانه روز نتواند غذايى تهيه كند. روز سوم كه خواست مواد غذايى از بقالى نسيه بگيرد وى امتناع كرد و محمدتقى به حجره خويش برگشت, حوالى غروب كه به دليل گرسنگى ضعف و ناتوانى بر او غلبه كرده بود از حجره مجاورش طلبه سيدى كتاب معالم را به نزدش آورد تا با كمك وى اشكالش را برطرف كند و چون محمدتقى وضع نامساعد خود را برايش بازگفت اين طلبه محمد تقى را به حجره خود برد و غذايى را كه طبخ نموده بود با او صرف نمود.(14)
محمدتقى جعفرى, در قم قريب يك سال اقامت داشت كه نامه اى را به دستش دادند, چون از مضمون آن اطلاع يافت فهميد مادرش دچار كسالت شده و لازم است به تبريز بازگردد, پس در سال 1363 هـ.ق به تبريز بازگشت, و در جهت مداواى مادر كوشش بسيارى نمود, ولى به رغم اين تلاش ها مادرش دار فانى را وداع گفت.
پس از خاتمه ايام سوگوارى براى والده, استاد جعفرى به خدمت مرحوم آيه الله حاج ميرزا فتاح شهيدى رسيد. اين فقيه فرزانه مرد والامقامى بود كه بر خلاف توانايى هاى علمى به صورت فقيرانه اى زندگى را مى گذرانيد, ايشان از شاگردان مرحوم آيه الله شريعت اصفهانى محسوب مى گرديد و با وجود صاحب نظر بودن در برخى علوم و معارف دينى از دنيا و طيبات آن اعراض نموده بود, چون علامه جعفرى مدتى نزد وى تلمذ نمود, آن عالم عامل به استعداد شگرف و اشتياق درونى اين شاگردش پى برد و به وى اصرار كرد بايد به نجف برود و مقدمات سفر را برايش تدارك ديد و مقدارى وجه نقد و دو جعبه شيرينى جهت او تهيه نمود.(15)
در گلستان علوى
بدين گونه علامه جعفرى به اشتياق بهره مندى از قداست بارگاه اميرمومنان (ع) و نوشيدن جرعه هاى روح بخش از درياى ژرف معارف تشيع و فقه آل محمد راه طولانى بين تبريز و نجف را طى كرد و بر كوچه هاى پرپيچ و خم, اما عطر آگين ديار ابرار گام نهاد و مسرور و شادمان پس از اندكى درنگ خود را مهياى زيارت بارگاه حضرت على (ع) نمود تا خستگى راه و دورى از بستگان را با اين حلاوت معنوى و لذت روحانى جبران نمايد, اين هجرت سازنده و پر بار در سال 1363هـ.ق (1327هـ.ش) صورت گرفت.
چون اين جوان تشنه معارف ناب تشيع به نجف وارد گرديد در مدرسه صدر جايى براى اقامت نداشت تا آن كه سيد محمد اصفهانى وى را در مدرسه بادكوبه اىها جاى داد و پس از هشت ماه به مدرسه صدر بازگشت. مدرسه اى كه اصالت و روحانيت خاصى داشت و اغلب افراد ساكن در آن مجتهد بودند, استاد جعفرى در جوار مرقد مطهر نخستين فروغ ولايت يك بار ديگر كفايه را بحث و مطالعه كرد و سپس درس خارج را آغاز نمود, مقدار زيادى از باب طهارت و مكاسب محرمه را نزد مرحوم آيه الله شيخ محمدكاظم شيرازى آموخت, تفكر وسيع, قدرت تبيين و تشريح مطالب و تسلط بر منابع تدريس از خصوصيات اين شخصيت به شمار مى رفت.(16)
علامه جعفرى دو يا سه سال از محضر اين مجتهد عالى مقام استفاده كرد و آن بزرگوار در سال 1365 هـ.ق به ايشان اجازه اجتهاد داد.(17) همچنين مدت هفت سال در درس آيه الله سيد عبدالهادى شيرازى شركت نمود و در همان موقع با مشورت اين مرجع عالى قدر اشتغال به معارف اسلامى, فلسفه جديد و علوم انسانى را كه به طرز جديد راهى دانشگاه ها شده بود, جدى گرفت و به اتفاق چند نفر ديگر مطالعات عميق خود را در اين ارتباط شروع كرد.(18) استاد جعفرى مى گويد من نديدم كسى را كه اين مقدار مقام دنبالش بدود ولى او (آيه الله سيد عبدالهادى) از آن گريزان باشد.
علامه جعفرى مبحث ولايت ـ كه شيخ در مكاسب دارد ـ و نيز كتاب صيد و ذباحه را از محضر آيه الله سيدمحمود شاهرودى فرا گرفت. اين بزرگوار از بزرگان و اعاظم مراجع شيعه و يكى از مشاهير مدرسين نجف اشرف به شمار مى رفت كه جمع زيادى از طلاب فاضل از اين سرچشمه فيض استفاده كرده اند, هم چنين وى در درس اصول آيه الله ميلانى حضور يافت و حدود يك سال و نيم در خدمتش بود و از افاضات اين مرجع عالى مقام در درس عروه الوثقى برخوردار گشت.
اين متفكر نيكو روش در اصول خارج مقالات آقا ضيإالدين عراقى را خدمت مرحوم آقا ميرزا حسن يزدى آموخت, زيرا به دقت هاى آيه الله عراقى در اين رشته از معارف دينى علاقه مند بود و او را در اصول مرد دقيق و كنجكاوى مى دانست, نزد آقا صدرا قفقازى نيز علوم عقلى را فرا گرفت, هم چنين اين توفيق به دست آورد كه در علم اصول مدت يازده سال شاگرد آيه الله خويى باشد(19) و چون استاد مزبور در تدريس خود به مبحث طلب و اراده رسيد و ذيل آن موضوع جبر و اختيار را مطرح كرد آيه الله جعفرى براى نخستين بار قلم به دست گرفت و مطالبى در خصوص مباحث مزبور نگاشت كه تحت عنوان ((والامر بين الامرين)) به عنوان تقرير درس آيه الله خويى انتشار يافت, بعد خود كتابى تحت عنوان ((جبر و اختيار)) به نگارش درآورد.(20)
محضر معنوى
آيه الله جعفرى, محضر عرفانى آيه الله سيدجمال الدين گلپايگانى را غنيمت شمرد و از اين درخت معنوى نيز بهره هاى وافى برد, وى از مدرسين و مراجع معروف شيعه در نجف بود كه در علم و عمل زبانزد خاص و عام بود و از جهت كرامت مقام و نفس پاك مورد تصديق. در مراقبت نفس و اجتناب از اميال مقام برجسته اى را در بين اقران كسب نموده بود. اين شاگرد برجسته سيد احمد كربلايى يك روز براى زيارت اهل قبور از خانه بيرون رفت و در آن جا حالت مكاشفه اى به وى دست داد و اغلب افراد را به صورت حيوانات مشاهده كرد, با اضطراب خدمت استاد خويش سيداحمد آمد و اين ماجرا را برايش نقل نمود و گفت نمى خواهم اين چشم برزخى را داشته باشم, استاد نگاهى به او كرد و گفت: آقا جمال اين بار آنان را به وضع عادى مشاهده خواهى كرد, نامبرده در سال 1378 هـ.ق دنياى فانى را وداع گفت.
فقيه, عارف و حكيم الهى شيخ مرتضى طالقانى در نجف حدود يك سال و نيم در مباحث عرفانى و حكمت علامه جعفرى را به فيض رسانيد و از لحاظ معنوى تاثير شديدى بر وى گذاشت. از خاطراتى كه مرحوم جعفرى چندين بار نقل كرده داستانى است كه به روزهاى آخر عمر شيخ مرتضى طالقانى مربوط است, وى مى گويد: آخرين بارى كه براى درس و كسب فيض به حضور آن عارف صمدانى رفتم, مرحوم شيخ در انتهاى حجره رو به آفتاب نشسته بود پرسيد آقا براى چه آمدى؟ گفتم: براى درس, گفت: درس پايان يافت, تصور كردم ايشان فكر كرده ماه محرم فرا رسيده است, لذا اظهار داشتم: هنوز دو روز به اين ماه باقى مانده است, گفت: مى دانم اما روح رفته و جسم باقى مانده است, آن چه كه به هيچ وجه به ذهنم خطور نمى كرد اين بود كه وى خبر رحلت خود را مى داد و آقايانى كه آن موقع در نجف بودند مى دانند كه هيچ گونه نشانه اى از كسالت نداشت, از اين خبر سخت منقلب شدم و تمنا كردم نكته اى را به عنوان يادگار مطرح كند نخست كلمه لا اله الا الله را با يك قيافه روحانى و رو به ابديت گفت, در اين حال اشك از ديدگانش جارى گشت و در حال عبور از پل زندگى دنيوى و مرگ برايم بيان كرد:
تا رسد دستت به خود شو كارگر
چون فتى از كارخواهى زد به سر
من[ علامه جعفرى] برخاستم و هرچه كوشيدم كه اجازه دهد دستش را ببوسم نگذاشت, خم شدم و پيشانى و محاسنش را چندين بار بوسيدم و اثر قطرات اشك هاى مقدس آن مسافر ديار ابدى را در صورتم احساس كردم. دو روز بعد كه ماه محرم فرا رسيده بود, در مدرسه صدر نجف به ياد سرور شهيدان حضرت امام حسين (ع) در سوگ نشسته بوديم كه مرحوم آقا شيخ محمدعلى خراسانى كه از زهاد معروف نجف بود بر فراز منبر قرار گرفت و پس از حمد وثناى خداوند گفت: انا لله و انا اليه راجعون, شيخ مرتضى طالقانى به لقإالله پيوست براى تشييع جنازه وى آماده شويد, ايشان در يكى از حجره هاى مدرسه مرحوم آيه الله سيدمحمدكاظم يزدى اقامت داشت و همان جا رحلت نموده بود به آن جا رفتيم, اغلب مراجع و عظماى حوزه و طلبه ها آمده بودند, من به كمك سيدمحمد طالقانى[ برادر جلال آل احمد] ايشان را غسل داديم, پس از تغسيل, ناگهان قيافه اش نورانى شد به طورى كه طلبه ها شروع كردند به بوسيدن وى, فضاى اطراف را عطر زيادى فرا گرفت در حالى كه آن روز هيچ كس به دليل شروع ماه محرم عطر نزده بود هر كسى از ديگرى مى پرسيد: شما عطر زده ايد؟ و جواب ها منفى بود ومعلوم شد اين عطر افشانى از آن مرد خدا مى باشد.(21)
كاوش هاى علمى
دوران يازده ساله اقامت علامه محمدتقى جعفرى در نجف به سختى و مشقت گذشت, خودش مى گويد: از نظر استاد ذره اى كمبود نداشتيم, انواعى از استعدادها و عظمت هاى علمى قابل مشاهده بود, طلبه هاى وارسته و روحانيون متخلق به اخلاق الله در نجف بودند, اما از نظر معاش سخت مى گذشت و برخى مسائل ديگر سبب ناراحتى ما مى گرديد, اما چون اشتياق شدت داشت همه آن شدائد هضم مى گرديد, من گاهى دو ياسه ساعت كار دستى مى كردم. تا شهريه به دستم برسد كه ميزان آن هم كافى نبود, با تمام اين مرارت ها, علامه جعفرى علاقه شگفتى به تحصيل داشت و با هوش سرشار خويش در ادامه آن جديت مى نمود و لحظه اى از اين تلاش فروگذارى نمى كرد.(22)
ايشان در يكى از خاطرات خود به رويايى راستين اشاره دارد: در ايام تحصيل يكى از همدرس هايم به نام شيخ ابو تراب كرمانشاهى يك روز صبح به ديدنم آمد و گفت: من خيلى كم خواب مى بينم اما ديشب در رويايى صادق مشاهده كردم كه از محله صدتومانى ها كه شما مقيم آن جائيد, جمعيت بى شمارى بيرون مىآيند و آنان به مذاهب وملل گوناگون تعلق داشتند, از آن ها پرسيدم: چه خبر است؟ گفتند: شيخ محمدتقى در ديگ هايى بزرگ شير پخته است و مردم از آن مى خورند و بيرون مىآيند كه به استفاده علاقه مندان از فروغ انديشه و كتابهاى ايشان اشاره دارد.(23)
وى مدت يك سال و نيم در نجف شب ها نمى خوابيد و تنها در طول روز دو ساعت خواب داشت, بقيه ايام نيز شب هنگام زود به بستر مى رفت و قبل از سحر بيدار مى شد.
ايشان به پيشنهاد مرحوم آيه الله ميرزا عبدالهادى شيرازى تدريس فلسفه و معارف را آغاز نمود, مكان اين افاضه علمى مدرسه صدر بود, شهيد آيه الله سيدمحمدباقر صدر مدت يكسال از درس هاى اين عالم گرانقدر بهره گرفت.(24)
فكر مطالعه فرهنگ غرب از تبريز در روحيه استاد جعفرى پيدا شد كه كم كم تشديد گرديد. دليلش اين بود كه ايشان از افرادى كه از شرق به غرب مى رفتند به هنگام مراجعت نوعى بى اعتنايى به فرهنگ خودى مى ديد. وى در نجف دروس فلسفى, كلامى و مسائل جديد را كه از مصر و لبنان وارد كشورهاى اسلامى مى شد مطرح مى كرد و گاهى اساتيد مطلع با او تماس گرفته و در حجره ساده اش كه با گليم پاره اى مفروش بود به بحث مى پرداختند او با يارى گرفتن از زبان عربى و تركى و مقدارى هم زبان انگليسى معلومات خويش را در اين زمينه بسط مى داد, استادى برايش فلسفه مغرب زمين را مى گفت و او هم فلسفه سبزوارى را برايش تشريح مى كرد در دو سه ماه اول پس از اين بحث ها علامه جعفرى احساس نمود, اگر معارف مشرق زمين خيلى عميق و اساسى خوانده شود فراگيرى معارف فلسفى و علوم انسانى غرب دشوار نخواهد بود.
وى براى آگاهى از انديشه هاى متفكران غربى با يكى از افراد خانواده مرحوم آيه الله محمد حسين كاشف الغطإ كه فيزيك نظرى را خوانده بود مراسلاتى داشت, هم چنين مقايسه اى را بين فلسفه شرق و غرب آغاز كرد و براى آن كه تفكرات غربى ها را بداند گاهى به چندين ترجمه رجوع مى كرد, با مطالعه كتاب ((ارتباط انسان و جهان)) كه ماحصل تحقيقات علامه جعفرى در نجف مى باشد چنين استنباط مى گردد كه وى به حدود دو هزار و پانصد جلد كتاب در فلسفه هاى شرق وغرب مراجعه كرده است, مدت هيجده ماه تمام از ايام تحصيل در نجف به مطالعه اين آثار مشغول بود و نيمه هاى شب پس از زيارت حضرت على (ع) به مطالعه مى پرداخت.(25)
خوشه هاى خرد
علامه محمدتقى در سال 1336 هـ. ش از نجف به ايران بازگشت, در واقع فصل آن رسيده بود كه اين درخت تناور كه در باغ معرفت و معنويت نجف اشرف به شكوفايى رسيده بود به شاخه گسترى پرداخته و از محصولات و ثمرات آن شيفتگان انديشه هاى ناب اسلامى استفاده كنند و مردمان در سايه اش روان خويش را شست و شو دهند, وى پس از بازگشت به ايران در قم به اتفاق شهيد قدوسى به محضر حضرت آيه الله العظمى حاج آقا حسين بروجردى رسيد و آن مرجع عاليقدر در ملاقاتى كوتاه كه صورت گرفت از مراتب فضل و كمال اين مجتهد جوان آگاهى يافت و خطاب به علامه جعفرى گفت: اگر مى خواهيد در قم بمانيد مشكلى نداردو به آقاى قدوسى فرمود تا براى اقامت وى اقدام نمايد اما چون آب قم با مزاجش سازگار نبود استاد جعفرى عازم مشهد گشت و پس از زيارت مرقد حضرت على بن موسى الرضا(ع) به جلسه استفتائات حضرت آيه الله ميلانى حضور يافت. دوران اقامتش در اين ديار مقدس نيز كوتاه بود و براى عزيمت به تهران مصمم گرديد, در ابتداى ورود به اين شهر در مدرسه مروى شروع به تدريس مكاسب و كفايه نمود, يك درس خارج حوزه نيز طبق عروه الوثقى مرحوم آيه الله سيدمحمدكاظم يزدى براى علاقه مندان مى گفت و نيز اسفار ملاصدرا و منظومه سبزوارى را تدريس مى نمود. همراه با اين تدريس, براى مردم جلسات عمومى داشت كه طى آن بخش هايى از معارف دينى را جهت مشتاقان تشريح مى كرد, پس از مدتى به اين نتيجه رسيد كه جلسات مزبور چندان ضرورتى ندارد و آن چه را افراد عادى تمايل داشتند بدانند ديگران هم قادر بودند مطرح كنند, از اين رو به فكر افتاد كه به تحقيق, تاليف و امور زيربنايى روى آورد. اين انديشمند ژرف انديش پس از حدود دو سال اقامت در تهران براى بار دوم به نجف اشرف بازگشت و در منزل شهيد آيه الله سيد محمد باقر صدر ميهمان بود, دو ماه كه از اقامتش گذشت به اين فكر افتاد كه تا آخر عمر در جوار بارگاه نخستين امام بماند و از اين بوستان معنويت استفاده كند, وى گفته است: تا كسى در نجف نبوده باشد, مطلب را درك نمى كند, هنگام اذان صبح وقتى انسان چند لحظه وارد بارگاه حضرت اميرمومنان (ع) مى گردد حالى مى يابد عظمتى در آن حرم وجود دارد كه اگر دو دقيقه آدم در آن جا بماند به همه عمرش مى ارزد آن بارگاه ملكوتى داراى معنويتى خاص است براى همين تصميم گرفتم در نجف بمانم, يك روز خدمت آقا سيدعبدالهادى شيرازى رسيدم, ديدم در بستر بيمارى قرار گرفته و از شدت درد و ناراحتى ناله مى كند, عرض كردم: خواهان اقامت در نجف هستم اگر صلاح مى دانيد بمانم ايشان گفت: اگر اينجا بمانيد راهى برايتان وجود دارد و به مقصد خود مى رسى اما معادش را از من مپرس, فرداى آن روز آيه الله خويى ما را به صرف نهار دعوت نمودند, قبل از صرف غذا به ايشان گفتم: مى خواهم در نجف بمانم, وى نيز گفت: اگر در اين ديار سكونت اختيار نمائيد مسيرى برايتان وجود دارد اما آخرش را نمى دانم, از اين رو ديدم آن دو بزرگوار يك نظر را آن هم بايك عبارت مطرح كردند و نود درصد تصميم گرفتم بازگردم, در عين حال گفتم: خوب است به كربلا بروم تا در ضمن زيارت بارگاه حضرت امام حسين (ع) استخاره اى هم بكنم, به اين ديار رفتم و هنگام اذان صبح به حرم حضرت اباعبدالله(ع) مشرف شدم و مطلب را با آن امام شهيد در ميان نهادم و خواستم تا از خداوند بخواهد تكليف مرا در استخاره اى روشن كند, چون تفالى به قران كريم زدم آيات 49 و 50 سوره مريم آمد. استاد جعفرى اين آيات را حاكى از لزوم هجرت و وعده توفيق و فتوح تلقى كرده و عزم به عزيمت به ايران جزم مى دارد. در مدرسه مروى مدت چهار سال فقه, اصول و حكمت تدريس نمود, سپس طلاب به منزل استاد مىآمدند و از محضرش استفاده مى كردند, خود مى گويد: ((از آن زمان برخى از دانشگاههاى كشور اصرار زيادى داشتند كه تدريس در اين مراكز را پذيرا باشم, اما به جهت اين كه ترديد داشتم با جو آن روز مى توانم تاثير دلخواه را بر روى اقشار دانشگاهى بگذارم يا نه, نپذيرفتم ولى جلسه مستمر و مكررى با برخى از دانشمندان و نيز بعضى اساتيد كه انسان هاى فاضلى بودند داشتم, دوستان دانشجو هم هر چند گاه يك بار با مشكلات زياد در يكى از دانشكده ها كنفرانس برگزار مى كردند كه من پيرامون موضوعات گوناگون در آن به بحث مى پرداختم و در طول اين سال ها چند بار به كنفرانس هاى خارجى دعوت شدم كه در آن جا حضور يافتم, يك بار هم به صورت آزاد مسافرتى به خارج از كشور داشتم و از برخى دانشگاه ها و مراكز علمى و فرهنگى آن جا ديدار كردم, هم چنين انديشمندان و متفكران زيادى از خارج به ايران آمده اند كه با اين جانب مصاحبه ها و مذاكراتى داشته اند.))(26)
از آن زمانى كه استاد جعفرى به ايران رحل اقامت افكند هيچ گاه از تدريس, تحقيق و تاليف باز نايستاد و همواره مشغول پژوهش هاى علمى و كاوش در حكمت نظرى بوده و ايام بى كاريش در اين سال ها منحصر به اوقات بيمارى يا مسافرت هاى كوتاه و ضرورى بوده است, با وجود آن كه علامه محمد تقى جعفرى به طور وسيع و گسترده و به شيوه اى دقيق و عميق مسائل فلسفى و كلامى را مورد بحث قرار داد و در اين مقوله به مسايل و مطالب تازه اى دست يافته و ده ها اثر دراين عرصه به نگارش درآورد و متوجه زوايايى خاص گرديد كه ديگران از آن غافل بودند و در واقع او را مى توان صاحب نظر در حكمت عملى و مباحث كلامى دانست, اما از پژوهش در مباحث فقهى غافل نبود, او اجازه اجتهاد خويش را در سنين جوانى از مراجع بزرگ و صاحب نام حوزه دريافت داشت و از همان ابتدا نيز در امر استفتا طرف مشورت بزرگانى چون آيه الله ميلانى و ديگر اعاظم حوزه بوده است اما گويا فروتنى و تواضع علمى ايشان سبب گرديد كه اكثر مردم از تفحص فقهى آن متفكر و فقيه صاحب نظر بى اطلاع باشند.
در واقع هر چند اين حكيم نامدار غالبابه فلسفه و علوم انسانى پرداخت, ولى هيچ وقت دانش فقه از نظرش دور نبود و در برخى مسائل اين رشته از علوم دينى تحقيقاتى عالى نموده و در مباحثى كه مطرح كرده استقلال فكرى خود را حفظ نموده است. در نخستين اثر فقهى او كه با تاثيرپذيرى از افاضات علمى استادش سيدعبدالهادى شيرازى به نگارش درآورده و در باب رضاع (شيرخوارگى) مى باشد اين دقت نظر و نوجويى او قابل مشاهده است, درخصوص طهارت اهل كتاب, زكات و قاعده لاضرر نيز رسالاتى تحقيقى از خود به يادگار نهاده است.
پى نوشت ها:
1) مجله كلام اسلامى, سال هفتم, زمستان 1377, شماره 28, ص 2و3.
2 اين مرد پرهيزگار به سال 1358هـ.ش دار فانى را وداع گفت.
3 ) تكاپوگر انديشه ها,عبدالله نصرى, ص 3.
4 ) آفاق مرزبانى, ص 24ـ 25.
5 ) كيهان فرهنگى, شماره 147,ص 5.
6 )آفاق مرزبانى, ص 25ـ26.
7 ) مجله كلام اسلامى .
8 ) مقدمه كتاب فلسفه و هدف زندگى, سيدكاظم صدرالسادات.
9 ) مجله حوزه, شماره 19, ص 19.
10 ) براى آشنايى بااين شخصيت نك: خاطرات و مبارزات حجه الاسلام فلسفى ,ص 27ـ 39.
11 ) زندگانى و شخصيت شيخ انصارى, حاج شيخ مرتضى انصارى, ص495.
12 ) آفاق مرزبانى ,ص 28.
13 ) همان ماخذ, ص 28ـ 29.
14 ) ميراث ماندگار (مجموعه مصاحبه هاى كيهان فرهنگى), ج اول, ص100.
15 ) مصاحبه با استاد آيه الله محمدتقى جعفرى (قسمت اول), مجله حوزه, ش 19, ص 27 و نيز ماخذ قبل .
16 ) تكاپوگر انديشه ها, ص 4, مجله حوزه, ش 19, ص 19.
17 ) آفاق مرزبانى, ص 35.
18 ) مجله حوزه, همان ,ص 24.
19 ) همان ماخذ, ص 19 و20.
20 ) ميراث ماندگار, ج اول, ص 100.
21 ) همان ماخذ, ص 100ـ;101 مجله حوزه, ش 19, ص;27 آفاق مرزبانى, ص 39ـ40.
22 ) فروغ دانايى (ويژه نامه روزنامه رسالت به مناسبت اربعين رحلت علامه محمدتقى جعفرى), ص 10.
23 ) آفاق مرزبانى, ص 32.
24 ) تكاپوگر انديشه ها ,ص 5.
25 ) آفاق مرزبانى, ص 38.
26 ) ميراث ماندگار, ج اول ,ص 103, مجله حوزه, شماره 19, ص28.