امام خمينى, اصول و ارزش ها(5)
دانشجو و مدرسه عشق(1)
حجه الاسلام والمسلمين محمد تقى رهبر
((بسيج شجره طيبه و درخت تناور و پرثمرى است كه شكوفه هاى آن بوى بهار وصل و طراوت يقين حديث عشق مى دهد. بسيج مدرسه عشق و مكتب شاهدان و شهيدان گمنامى است كه پيروانش به گلدسته هاى رفيع آن اذان شهادت و رشادت سروده اند. بسيج ميقات پابرهنگان و معراج انديشه پاك اسلامى است كه تربيت يافتگان آن, نام و نشان در گمنامى و بى نشانى گرفته اند. بسيج لشگر مخلص خدا است كه دفتر تشكل آن را همه مجاهدان از اولين و آخرين امضإ نموده اند.))(امام خمينى قدس سره, صحيفه نور, ج21, ص52)
حوادث تإسف بار تيرماه گذشته كه زمينه ساز آن توطئه هاى از پيش طراحى شده جهان خواران و همكارى نشريات و روزنامه هاى نوظهور و جديدالولاده و قلم هاى مسموم نويسندگان معلوم الحال با تيترها و مقالات تحريكآميز و گمراه كننده با همسوئى رسانه هاى امپرياليستى بود و با كارگردانى عناصر فريب خورده در لباس مقدس دانشجويى از خوابگاه دانشگاه تهران سر بيرون كرد و ندانم كارى و خودسرى پاره اى عناصر بى مسئوليت زمينه را براى آشوب گران فراهم ساخت و به اغتشاشات خيابانى و هجمه و غارتگرى اوباش و اراذل (كه راديو امريكا و اسرائيل و رسانه هاى امپرياليستى آن ها را اصلاح طلبان ناميدند!) كشيده شد و بالاخره با حضور توده هاى ميليونى مردم انقلابى مان از همه قشرها از جمله دانشجويان و اساتيد متعهد دانشگاه ها, نقش برآب گرديد, براى همه ما اعم از دانشجو و دانش آموز و هيإت هاى علمى و نيروها و مسئولين فرهنگى كشور تا روحانيان و مجلسيان و جناح ها و گروه هاى سياسى خودى, درسى بود آموزنده و تجربه اى تلخ, اما به تلخى داروها! درس ها و تجربه هاى اين حوادث نبايد فراموش شود و دوباره هواها و انگيزه ها از كمين گاه سر برون آوردند و تجربه ها را دوباره تجربه كنند كه: ((من جرب المجرب حلت به الندامه))! در مقاله پيشين با جناح هاى خودى در اين رابطه سخن گفتيم كه اميد است مورد توجه قرار گرفته باشد. ما هم مانند همه ملت از آنان خواستيم به وحدت كلمه روآورند و به جاى اين كه رو در روى يكديگر بايستند و خوراك تبليغاتى براى دشمن فراهم سازند و به دشمنان اميد بدهند, بيايند براى خدا ـ آرى فقط براى خدا ـ اندكى به تإمل بنشينند كه آن همه كشمكش ها كه تاكنون داشته اند كدام دردى را از دردهاى دين يا دنياى مردم درمان كرده و آيا جز بر دردهاى بى درمان افزوده است؟! و آن گاه در پى چاره جويى مشكلات اين مردم باشند كه تنها تكيه گاه انقلاب و نظام و ولى نعمت جناح ها و گروه ها و حتى مسئولان امور در همه حال بوده و خواهند بود و با همه رنج و دردها و تحمل فشارهاى كمرشكن اقتصادى و معيشتى, روز حادثه همين مردم سر از پا نمى شناسند و گوش به فرمان رهبر خود با حماسه و شكوه هرچه تمام تر در صحنه حضور مى يابند و با مشت آهنين بر پوزه دشمنان خارجى و داخلى مى كوبند كه از همين حضورشان مزدوران بيگانه با ذلت و فلاكت, به لانه هاى خود مى خزند! و همه فتنه ها نقش بر آب مى شود.
اين جا است كه مسئولان امور سعه صدر و اخلاص و گذشت و وفادارى را واقعا بايد از اين مردم بياموزند كه آن ها آموزگار شايسته اى هستند.
اما در عين حال بايد با هوشيارى كامل توجه داشت كه فتنه ها نخفته اند و مارهاى زخم خورده هرگاه كه فرصت هاى مناسبى پيش آيد سر از كمين گاه برخواهند آورد! چنان كه نمونه آن را در حوادث اخير ديديم و در مقاطع گذشته نظائر آن را از ياد نبرده ايم و اين مائيم كه نبايد يإس دشمن را به اميد شوم تبديل نكنيم تا در اين تجربه تاريخى سيه روى از بوته امتحان بيرون نياييم.
كتاب عشق و شهادت!
در اين مجال بسيار حساس دانشجويان و به طور عام نسل جوان مسئوليت ويژه اى دارند نقش جوانان و دانشجويان و دانشآموزان در همه صحنه هاى انقلاب و به ويژه جنگ تحميلى و دفاع مقدس بر احدى پوشيده نيست. همين ها بودند كه با ايثار و فداكارى خود ديگران را نيز به همراه خود كشيدند و بردند. اگر جوانان نبودند بى شك غالب پدران و مادران آن ها داراى چنان جرئت و جسارتى نبودند كه خود را به آب و آتش بزنند و آن همه شكوه و حماسه را بيافرينند. بارى, اين دانش آموزان و دانشجويان ما بودند كه كلاس و مدرسه و دانشگاه را رها كردند و همراه با ديگر بسيجيان در مدرسه عشق; يعنى بسيج ثبت نام نمودند و براى شهادت مسابقه دادند و فضاى جبهه را با زمزمه مناجات خود عطرآگين ساختند و در عرصه نبرد اين سپاهيان خدا در كام شيران رفتند و آنان را از پاى درآوردند. گواه صادق اين مدعا را در جبهه هاى جنوب و غرب و قله هاى رفيع كردستان و دشت هاى وسيع خوزستان بايد جست از ((هويزه و چزابه, بستان و سوسنگرد, شلمچه و طلائيه, مهران و دهلران, ميمك و مريوان, بانه و سردشت, فكه و دهلاويه)) و جاى جاى جبهه ها, و دانشجو كتاب فيزيك و رياضى را بست و با كتاب عشق و شهادت آشنا شد, درسى آموخت كه در دفتر و نوشتار نبود! و در لوح دل و صفحات پاكيزه قلب شيفته و شيداى خود آن را مى كاويد و بدين گونه دانشگاه و مدرسه را مفهوم ديگر داد و از ناكسان و نااهلان پاكسازى كرد و پرده ريا بر چهره نفاق دريد و دانشگاه اسلامى را مى افكند و حوزه و دانشگاه دست برادرى به يكديگر دادند و با اين پيوند مبارك, نظامى نو در فضاى فرهنگ بنيان نهادند و جمعه و جماعت را به فضاى دانشگاه كشيدند و تحولى در فرهنگ مرده و غرب زده كشور پديد آوردند و از آن پس تجليات استعدادها و شكفتن شكوفه هاى دانش را شاهد بوديم و ديديم كه عزيزان ما كه چگونه در المپيادهاى علمى جهانى درخشيدند و در اين ميان فرزندان شاهد را كه اين روزها رتبه دوم المپياد رياضى بين الملل را به دست آوردند نشان دادند كه اگر پدران سلحشورشان در عرصه نبرد حماسه هاى باشكوه آفريدند تا شاهد پيروزى را در آغوش كشيدند و استبداد و وابستگى را به زباله دان تاريخ ريختند, آرى فرزندانشان نيز در سنگر تعليم و تربيت قله رفيع پيروزى را تسخير كردند و ((شير را بچه همى ماند بدو)) و اين خود ويژگى دانشگاه و فرهنگ اسلامى است كه مى تواند فرزندان خود را در دو عرصه علم و ايمان و دانش و عشق و عقل و احساس سرافراز و سربلند گرداند. و اين همان چيزى بود كه امام راحل از انقلاب فرهنگى مى خواست ((و هر دم از اين باغ برى مى رسد تازه تر از تازه ترى مى رسد)).
آرى, دانشجوى بسيجى فرزند واقعى امام است كه ميراث آن پدر فرزانه و پير روشن ضمير را كه به بسيجى بودن خود افتخار داشت مى تواند پاسدارى كند و گوش جان به توصيه امام خود آورد كه فرمود: ((فرزندان بسيجى ام در اين مراكز پاسدار اصول تغييرناپذير نه شرقى و نه غربى باشند)) و آنان كه به نام دانشجو در صفوف دانشجويان متعهد و فرزندان راستين اسلام و انقلاب رخنه كرده و با عوامل دشمن دمساز شده اند, عنصر بيگانه اند كه بايد از صفوف خودى طرد شوند و ديديم كه در غائله دانشگاه چه كسانى آتش بيار معركه بودند و برخى تشكل هاى به اصطلاح دانشجويى را با اهداف پليد خود و مزدورى بيگانگان هدايت مى كردند.
در حالى كه عناصر اين تشكل هاى مشكوك از چند صد نفر در فضاى دانشگاه ها تجاوز نمى كند اما با وقاحت و پررويى خود را قيم و ولى دانشجويان مى دانند و هر زمان مقتضى شود صورت حق به جانبى گرفته فضاى مقدس دانشگاه را به جو تشنج و با هدف خدمت به دشمنان ميهن اسلامى مبدل مى كنند و تجربه هاى تلخ اخير هشدارى بود كه خيل عظيم دانشجويان مسلمان ما ترفند آن اقليت خادم اجنبى را بخوانند بازى نخورند ـ كه البته نخواهند خورد ـ و راه خود را از راه اين فرصت طلبان جدا كنند.
دوران بسيج به سر نرسيده
حوادث و جريان هاى گذشته آموخت كه دوران بسيج و بويژه بسيج دانشجويى و دانش آموزى سپرى نشده و سپر را نبايد افكند كه جنگ است هنوز. تا اين ملت بر اصول خدشه ناپذير انقلاب و آرمان هاى امام راحل و امروز خط مشى رهبرى پاى برجا است دشمن دست از توطئه برنمى دارد. و اگر از در رانده شود از پنجره سر بيرون مى كند همان گونه كه توطئه هاى شيطان بزرگ و متحدان غربى او را قبل و بعد از انقلاب ديده ايم و جوانان نورسته ما از گذشته شنيده و امروز نيز شاهدند و حمايت سران سناتورهاى امريكايى و رسانه هاى غربى را از آشوبگران و آنارشيست ها مى بينند كه چه زود دشمنان زبون ذوق زده شدند و بند را به آب دادند و بر طبل رسوايى خود بيش از پيش كوبيدند! و خدا را شكر كه دشمنان ما را از احمق ترين مردم جهان قرار داده است!
بارى سخن در اين جا از حضور بسيجيان عزيز در پهنه كشور و در دانشگاه و فضاهاى علمى و آموزشى است كه يكى از ضرورىترين مسائل حياتى انقلاب اسلامى است و همان گونه كه حضرت امام قدس سره فرمود: ((اگر بر كشورى نداى دلنشين بسيجى طنين اندازد چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گرديد و الا هر لحظه بايد منتظر حادثه باشيم. بسيج بايد مثل گذشته و باقدرت و اطمينان خاطر به گذشته به كار خود ادامه دهد)).(صحيفه نور, ج21, ص52)
حضرت امام سپس به ضرورت تشكل هاى دانشجويان دانشگاه ها و طلاب حوزه هاى علميه اشاره فرموده و خاطر نشان مى سازد:
((امروز يكى از ضرورىترين تشكل ها بسيج دانشجو و طلبه است. طلاب علوم دينى و دانشجويان دانشگاه ها بايد تمام توان خود را در مراكزشان از انقلاب و اسلام دفاع كنند, فرزندان بسيجى ام در اين مراكز پاسدار اصول تغيير ناپذير نه شرقى و نه غربى باشند. امروز دانشگاه و حوزه از هر محل بيشتر به اتحاد و يگانگى احتياج دارند. فرزندان انقلاب به هيچ وجه نگذارند ايادى امريكا و شوروى در آن دو محل حساس نفوذ كنند. تنها با بسيج است كه اين مهم انجام مى شود و مسائل اقتصادى بسيجيان به عهده اين دو پاسگاه علمى است)).
(صحيفه نور, ج21, ص53)
مباد تيغم نيام جويد!
تجربه اى ارزنده كه از حوادث تلخ آموختيم اين بود كه فرزندان انقلاب و وفاداران به خط امام و رهبرى ـ كه جز آن انقلاب مفهومى ندارد ـ بايد عرصه را بر فرصت طلبان تنگ كنند و ميدان را به بازيگران ندهند كه در زير لواى آزادى و جامعه مدنى به شيوه غربى همه چيز را پايمال كنند و از غوغاسالارى رنگين نامه ها كه چون علف هرزه روييده اند نهراسند و در چارچوب قانون و به طور منظم صفوف دفاعى خود را در سنگر ((علم و جهاد)) تقويت كنند. بسيج دانشجويى را كه به فرموده حضرت امام از ضرورىترين تشكل ها است با قامتى استوار سر پا نگه دارند. به خاطر داشته باشند كه ليبرال ها در روزهاى اول انقلاب همين نغمه را سر مى دادند كه سپاه و بسيج مانع كار ما هستند و يا در انديشه انحلال ارتش بودند و زير اين شعار توطئه نابودى بنيه دفاعى مردمى كشور طراحى مى كردند كه با هوشيارى و رهبرى حكيمانه امام راحل اين نغمه شوم در گلو خفه شد و همين نيروهاى مردمى بودند كه كشور و انقلاب را از كام دشمن بيرون كشيدند و همين ها هستند ذخيره هاى اسلام و ياران حضرت مهدى(ع) و وفاداران رهبرى انقلاب اند و خواب را بر ديده دشمن حرام مى كنند. بسيج دانشجويى نيز از اين نيروهاى ذخيره اسلام و امام و رهبرى است كه امروزه نيز از سوى جريان هاى منحرف مورد تهاجم است و برخى نشريات نوظهور از نيروهاى حزب الله با تعابيرى ناشايست ياد مى كنند و هدفشان اين است كه با جوسازى و غوغاسالارى آنان را منزوى سازند و از صحنه به در كنند غافل از آن كه اين نيروهاى مخلص و سپاهيان مهدى(ع) هوشيارتر از آنند كه به وسوسه خناسان و رجزخوانى ليبرال ها سنگر را خالى كنند. كسانى كه در برابر توپ و تانك ها از صحنه پيكار عقب نشينى نكرده اند, بى شك قلم هاى مشتى زبون نخواهد توانست آنان را به ترك سنگر مجبور سازد. زيرا مومن به نور خدا راه خود را پيدا مى كند: ((المومن ينظر بنورالله)) و اين مغزهاى عليل بى ايمان و بى نور و تاريك اند كه با خيال خام طرح ريزى مى كنند و گمان مى برند ديگر آن شور و هيجان انقلاب فرونشسته! و فرصت هجوم بر اين دژ استوار فرا رسيده است!!
كوتاه سخن آن كه : هم چون روزهاى اول انقلاب و سال هاى جنگ, بايد آماده بود و اين آمادگى بسيج گونه در فضاى دانشگاه از هر جاى ديگر ضرورىتر است و مسئولين امر بايد امكانات تشكل هاى دانشجويى و دانش آموزى را در آمادگى دفاعى و فعاليت سالم سياسى از هر جهت در اختيار مراكز فرهنگى و دانشگاهى قرار دهند و تشويق هاى لازم را از اين نيروها بنمايند و نگذارند غبار فراموشى بر اين سپاهيان مخلص خدا بنشيند! اين مقال را با شعرى از شاعر انقلابى آقاى حميد سبزوارى از زبان بسيجيان به پايان مى بريم:
نمى گذارم پرم ببندى
كه شوق پرواز باز دارم
نمى گذارم لبم بدوزى
كه شور آواز باز دارم
اگر بميرم نمى گذارم
دوباره دامم به ره گذارى
كه رنگ صياد مى شناسم
كه ديده باز باز دارم
زننگ تسليم بركنارم
و تن به ذلت نمى سپارم
كه پر ز سوداى سرفرازى
سرى سرافراز باز دارم
به سينه دارم دلى چو دريا
هميشه توفنده ناشكيبا
بگو به دشمن ز شورش من
كه طبع ناساز باز دارم
مباد تيغم نيام جويد
مباد روحم منام جويد
برنده تيغى خجسته روحى
به مثل آغاز باز دارم
كجا كه شعرى بليغ بينى
حماسه ام بر ستيغ بينى
تپنده نبضى شكفته روحى
حماسه پرداز باز دارم