شمه اى از سيره عملى امام خمينى(ره)
قسمت اول
حجه الاسلام والمسلمين محمد محمدى اشتهاردى
پيش سخن
حضرت امام خمينى ـ قدس سره ـ حقيقت جاودانه اى است كه بر تارك جهان انسانيت مى درخشد, چرا كه او مظهر كامل انسانيت و مصلحى بزرگ است. سيره عملى او گنجينه پرمحتوا و عظيمى در همه ابعاد انسانى است, و در يك جمله او شخص نبود, بلكه مجموعه اى از فرهنگ ناب انسان ساز بود, اسلام محمد(ص) و على (ع) در چهره او مى درخشيد, بر همين اساس بر انسان هاى حقيقت جو لازم است براى ارتقا به سوى كمالات, اين انسان والامقام را بشناسند, و با پيروى از آن اسوه ارجمند, بر شخصيت و شكوه انسانى خود بيفزايند, من خود را در برابر اين راد مرد الهى, چون قطره اى در مقابل دريا مى بينم, پس بهتر است عنان قلم را به فرزانگانى كه روزگارانى با او بودند و افتخار مصاحبت با او را داشتند بسپاريم, و به بيان امين و راست گوى آن ها گوش جان فرا دهيم ;
1ـ مرجع والامقام, عالم ربانى حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ محمدعلى اراكى (1) كه به حق سلمان عصر بود, چنين مى گويد:
((ايشان (امام خمينى) مردى باتقوا به تمام معنى, و براى اسلام فداكار به تمام معنى است. اين مرد قد مردانگى علم كرد, و در مقابل كفر ايستادگى نمود و دست غيبى هم با او همراهى كرد, به طورى كه محيرالعقول (2) بود, و در هيچ خانه اى و هيچ زاويه اى از زواياى اين مملكت نبود كه مرگ بر شاه گفته نشود. او جان بركف دست گذاشته, و براى تبليغ قرآن و دين حنيف اسلام جانبازى مى كند. جان بركف گرفته و براى شهادت حاضر شده است… خداوند قوه غريبى در اين مرد خلق فرموده, و مانند قوه اى كه به ايشان داده به هيچ احدى نداده است, و نيز جرئت و شجاعت و ديدى كه به او داده به احدى نظير آن را نداده است. كار او فقط و فقط براى خدا است, اين مرد از آن مردهايى است كه اگر در روز عاشورا بود هفتاد و دو تن, هفتاد وسه تن مى شدند, آن وقت سينه اش را جلو شمشير و نيزه سپر مى كرد, و براى همه چيز حاضر است, و از هيچ باك ندارد, نه از آمريكا مى ترسد, نه از شوروى, تمام آن ها يك طرف, او هم يك طرف, خدا چنين قلبى به او داده است… او مانند جدش على بن ابى طالب (ع) است, داستان عمروبن عبدود (در جنگ خندق) را شنيده ايد كه آن همه نعره ها از حلقوم او بيرون آمد و مبارز مى طلبيد, حضرت على (ع) به جنگ او رفت و او را به خاك هلاكت افكند… فرزندش (آقاى خمينى) نيز اين طور است, اين همه عمروبن عبدودها در دنيا نعره مى زنند, و فرياد مى كشند, ولى او ابدا ترسى ندارد اين چه شجاعتى است كه خداوند به او داده است؟… حمايت از اين مرد, حمايت از سيدالمرسلين (ص) و ائمه طاهرين (ع) و حمايت از حجه ابن الحسن (عج) است, و كوتاهى كردن نسبت به اين مرد, كوتاهى كردن در مورد آن ها است.))(3)
2ـ استاد بزرگ آيت الله العظمى شهيد سيدمحمدباقر صدر قدس سره (1353ـ1400هـ.ق) از مراجع شجاع و كم نظير, كه در راه اعتلاى كلمه حق, به فرمان صدام ناپاك, به شهادت رسيد, از انقلاب اسلامى ايران و رهبر عاليقدر آن كمال پشتيبانى را نمود, از شجاعت او همين بس كه در باره رژيم بعثى عراق, به استان دار كربلا و نجف فرمود: (( با صراحت مى گويم كه حكام بعث عراق مانند يزيدبن معاويه هستند.)) اين بزرگمرد در شان حضرت امام خمينى چنين فرمود: ((ذوبوا فى الخمينى كما ذاب هو فى الاسلام ; در وجود امام خمينى ذوب شويد (در درياى وجود او غرق گرديد) همان گونه كه او در اسلام ذوب شده است.))(4)
3ـ استاد گران قدر حضرت آيت الله حاج شيخ على پناه اشتهاردى (دام ظله) مى فرمود: حضرت آيت الله العظمى بروجردى (ره) در ابتداى ورود به قم دستور داده بودند كه يك نفر خوش خط پيدا كنند تا بعضى از نوشته هاى ايشان را پاكنويس كند, مرحوم حجه الاسلام ميرزا محمود (داماد مرحوم آيت الله فاضل لنكرانى) مى گفت:
جستجو كرديم تا فردى را پيدا كرده و به خدمت آقا معرفى كنيم, بعد معلوم شد كه آقا آن فرد را نپسنديده اند. با تعجب علت را از حاج احمد (معروف به حاج احمد خادم) جويا شديم, ايشان گفت:
تنها به اين خاطر بود كه اين شخص وقتى خدمت آقا رسيد, حاج آقا روح الله خمينى در جلسه حضور داشتند, وى به هنگام نشستن, بالاتر از حاج آقا روح الله نشست, آيت الله بروجردى ناراحت شدند و فرمودند: ((من چنين خطاطى را نمى خواهم.))
اين نشان مى دهد كه آيت الله بروجردى (ره) آن قدر به امام احترام مى گذاشتند كه سزاوار نمى دانستند كسى بالاتر از ايشان بنشيند.))
نيز طبق نقل آيت الله سيدجلال الدين آشتيانى, آيت الله بروجردى فرمودند: ((حاج آقا روح الله چشم و چراغ حوزه اند.)) (5)
4ـ نادره زمان مرحوم حضرت آيت الله العظمى سيدرضا بهإالدينى قدس سره (6) در ضمن گفتارى در شان امام خمينى قدس سره مى فرمايد: ((امام خمينى (ره) با احياى دين و سنت الهى احياگر شريعت اسلام و تجديد كننده حيات روحانى مسلمانان در تمام ابعاد آن است… در اخلاق و فضل نظير امام را در حوزه نجف و قم نديده ام, جهات معنوى و اخلاقى امام متكى به تبليغات نبود, بلكه به واقعيت اتكاداشت, درست مثل اجدادش.))(7)
5 ـ رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله العظمى خامنه اى (دام ظله) در ضمن گفتارى از اتكإ به نفس امام و پيروزى از نظر او, چنين فرمود: ((در يك جا در محضر امام سخن از اداره كشور بود (خطاب به سران) فرمود: ((اگر همه شما برويد, من خودم كشور را اداره مى كنم.))
و اين يك واقعيتى است كه اگر همه ما نمى بوديم امام مى توانستند كشور را اداره كنند, زيرا امام با نيروى مردم و با بازوى نيرومند عناصر مردمى در اداره كشور درنمى ماندند… پيروزى امام اين بود كه بتوانند وظيفه شان را انجام دهند, و در نظر ايشان پيروزى اين نبود كه انسان بتواند آن كارى را كه مى خواهد انجام دهد, بلكه انسان بايد بر طبق تكليف خود عمل كند. او با اين احساس و با اين انگيزه مبارزه را ادامه دادند و پيش بردند, در كنار اين دو خصوصيت معنوى (اتكاى به نفس و احساس وظيفه) داراى دو خصلت ديگر هم بود, كه وجود آن ها جز با روحانيت الهى ممكن نيست و آن ها عبارت بودند از: 1ـ دشمن شناسى ; 2ـ دوست شناسى. حضرت امام هرگز در شناخت دشمن ها و دوست ها اشتباه نكردند. از اول دشمن ها را شناختند و اعلام كردند و تا آخر هم در برابر شان ايستادند.(8)
مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله العظمى خامنه اى ـ دام ظله ـ پيرامون شخصيت ممتاز و بى نظير حضرت امام ـقدس سره ـ گفتار فراوانى دارند تا آن جا كه مى فرمايند: ((در باره شخصيت حضرت امام (ره) واقعا نمى شود حرف زد. وقتى بخواهيم راجع به ابعاد شخصيت اين عزيز دوران و يادگار پيامبران, حرف بزنيم ; مى دانيم كه ناقص خواهد ماند. زمان زيادى لازم است تا زبان هاى گويا بتوانند عظمت اين شخصيت را حيطه بندى كنند; لذا من نمى خواهم در آن باره واقعا صحبت كنم, زيرا ما كوچك تر از آن هستيم كه بتوانيم در اين زمينه به بررسى ابعاد شخصيت آن بزرگوار بپردازيم. ))
نيز مى فرمايد: ((او كليد بود, او ريشه اين درخت (انقلاب) محسوب مى شد, اين ريشه بايد محفوظ بماند. اگر اين نظام از ريشه خود; يعنى امام عزيز جدا شود مثل درختى است كه ((اجتثت من فوق الارض)) (ابراهيم ـ26) يعنى از روى زمين آن را اره كرده باشند, و بين تنه و ريشه آن فاصله انداخته باشند. ممكن است چهار روزى هم نمود و هيكلى داشته باشد, اما سرنوشتش معلوم است, ديگر رابطه حياتى و تغذيه اى بين اين دو نيست.))
مقام معظم رهبرى, شناخت مشخصات راه امام, و عناصر اصلى حركت امام را نخستين تكليف ما دانسته و ويژگى هاى اين خط را در ده عنوان تبيين مى كند كه خلاصه آن عبارت است از: 1ـ احياى اسلام و ارزش هاى دينى ; 2ـ اعاده روح عزت به مسلمين ; 3ـ ايجاد درك امت اسلامى در مسلمان ها ; 4ـ فرو ريختن دژ استكبار در ايران ; 5 ـ ايجاد حكومت اسلامى ; 6ـ ايجاد حركت اسلامى در جهان ; 7ـ نگرش جديد در فقه شيعه, و دميدن روح در حوزه هاى علميه ; 8ـ ابطال باورهاى غلط در خصوص اخلاق زمامدارى ; 9ـ تحول ملت ايران از ضعف به قدرت ; 10ـ اثبات عملى بودن اصل ((نه شرقى نه غربى))
امام فقط يك رهبر سياسى نبود, او پشتوانه اى معنوى و روحى و مايه اميد ما بود, وزنه بزرگ و قله عظيمى بود كه دايم مى جوشيد, و هر كس را به قدر ظرفيتش سيراب و بهره مند مى كرد.(9)
با اين اشاره نظر شما را به شمه اى از عطر گلستان پرطراوت زندگى امام جلب مى كنم:
عبوديت و بندگى امام خمينى
مظاهر بندگى در همه ابعاد زندگى امام آشكار بود. او آن چنان در سطح بالايى از پاكى و قداست و پرهيزكارى بودند كه همسر ايشان مى گويد: ((من شصت سال با امام زندگى كردم, نديدم كه ايشان يك معصيت بكند.)) (10)((من درست شصت سال با ايشان زندگى كردم, در طول اين مدت, هيچ وقت نديده ام آقا از من توقعى داشته باشند. توقع ايشان از ما اين بود كه گناه نكنيم امام تذكر مى دادند كه مواظب اخلاق و سيرت خود باشيد, خودتان را نگيريد و تكبر نكنيد…(11) يك شب بعد از نماز آقا نشسته بودند و من هم در خدمتشان بودم, فاطمه خانم (خدمتكار منزل) چاى آورد و جلو ما گذاشت, خدمتكار ديگر منزل هم در گوشه اطاق مشغول كار بود. به آقا عرض كردم اين فاطمه خانم خيلى خدمتكار خوبى است. آقا فرمودند: غيبت نكنيد. عرض كردم آقا! من كه غيبت نكردم, گفتم ايشان خوب هستند. آقا فرمودند: (( همين كه شما مى گوييد اين خوب است, او (خدمتكار ديگر) مى شنود, به نظر مىآيد كه شما مى خواهى بگويى اين خوب نيست, و اين غيبت است.))(12)
نيز خانم امام مى گفتند:((بنده تا ياد دارم و با امام زندگى مى كنم هر شب (هميشه) به نماز شب مى ايستادند, و سعى داشتند كه مزاحم من يا بچه ها نباشند, حتى يك شب هم نشد كه ما به خاطر نماز شب آقا بيدار شويم, مگر اين كه مثلا خودمان بيدار بوديم. مسافرت هم كه مى رفتيم آقا براى نماز شب كه بيدار مى شدند, طورى حركت مى كردند و آهسته راه مى رفتند و وضو مى گرفتند كه مزاحم ديگران نبودند.))
آقاى محمود بروجردى, داماد امام در اين باره مى گويد: (( در دل شب هنگامى كه امام براى نماز شب برمى خاستند, لامپ را روشن نمى كردند, بلكه از يك چراغ قوه بسيار كوچك استفاده مى كردند كه تنها جلو پاى ايشان را روشن مى كرد. امام به آرامى راه مى رفتند, تا ديگران بيدار نشوند.))(13)
امام در راستاى توحيد و عبوديت به حدى رسيده بود كه دل به خدا بسته و از خلق بريده بود كه از آن به ((انقطاع الى الله)) تعبير مى شود, او ديگران را نيز به اين ويژگى توحيدى فرا مى خواند, به فرزندش حاج احمد آقا فرمودند: ((پسرم! مجاهده كن تا دل به خدا بسپارى, و بدانى كه جز او موثرى نيست.))
او هنگامى كه در حوزه علميه قم تدريس مى كرد, همواره در آغاز درسش اين فراز از مناجات شعبانيه را كه از امامان (ع) نقل شده مى خواند ((الهى هب لى كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضيإ نظرها اليك… ; خدايا! كمال بريدن از خلق و پيوستن به ذات پاك خودت را به من ببخش, و ديده هاى دل هاى ما را به آن روشنايى كه نگاهش به سوى تو باشد روشن كن, به گونه اى كه ديده هاى دل ها حجاب هاى نور را بدرند, تا آن روشنايى به معدن عظمت برسد, و روان هاى ما به مقام بلند قدس ارجمندت درآويزد.
سردار سرافراز, سپهبد شهيد صياد شيرازى مى گفت: در دوران جنگ, با سران جمهورى اسلامى كه حضرت آيت الله خامنه اى و آقاى هاشمى رفسنجانى نيز حضور داشتند, در محضر امام بوديم, و گزارش جنگ را مى داديم, ناگهان ديديم امام برخاست و به اطاق ديگر رفت, نگران شديم, چرا چنين شد, سپس امام برگشت, آقاى رفسنجانى پرسيد: ((آقا كسالتى ايجاد شده است؟)) امام با قاطعيت فرمود: ((خير, وقت نماز است.)) ساعتم را نگاه كردم ديدم درست مطابق افق تهران, وقت نماز است, همه حاضران برخاستند و با امام نماز جماعت خواندند, اين حالت عبادى امام, و مراقبت او به اول وقت نماز, مرا بسيار تحت تاثير قرار داد, به طورى كه آن را شيوه خود قرار دادم و بحمدالله در جبهه و محيط خانه و همه جا, آن را رعايت نمودم, آن گونه كه جلسات عملياتى خود را با نماز شروع مى كرديم و با نماز پايان مى داديم.
يكى از خدمتكاران مى گويد: سال 65 يك شب در كنار اتاق امام خوابيده بودم, و در ايامى بود كه امام تازه از بيمارستان مرخص شده بودند, امام هنوز حال نقاهت داشتند, با اين همه براى نماز شب برخاستند, ايشان وقتى خواستند وضو بگيرند, موقع مسح كشيدن پا چون نمى توانستند و برايشان مشكل بود, دستشان را بر شانه بنده تكيه داده و فرمودند: ((تا جوان هستيد عبادت خدا را بكنيد, اگر پير شويد مثل من ديگر نمى توانيد.)) (14)
يكى از نزديكان امام مى فرمود: قبل از اذان صبح در بيمارستان به اطاق امام وارد شدم, ديدم امام در مناجات و راز و نياز خود آنقدر گريه كرده كه همه چهره منورش خيس شده بود, و هنوز اشكهايش جارى بود, بسيار تحت تاثير قرار گرفتم, وقتى كه متوجه من شدند, با حوله اى كه همراهشان بود صورتش را خشك كردند.(15)
دكتر احمدى, يكى از اعضاى ستاد انقلاب فرهنگى مى گويد: روزى با اعضاى ستاد در محضر امام بوديم, در ضمن گفت و گو فرمودند: ((ما بايد ببينيم تكليف الهى مان چيست, همان را انجام دهيم, و فكر هيچ چيز ديگر نباشيم, وگرنه ممكن است همين مردمى كه امروز مى گويند زنده باد فلانى, يك روز بگويند مرگ بر كى… ما نبايد از آن پروا داشته باشيم, مهم عمل به تكليف است.(16)
آيت الله توسلى, مى فرمود: يك وقتى امام از مرحوم شاه آبادى (17) عارف بزرگ نقل مى كردند, در موقع مرگ, شيطان كوشش مى كند انسان را به گونه اى از ياد خدا غافل كند, آن چيزهايى را كه مورد علاقه اش است, جلو چشمش مىآورد. شايد به همين خاطر بود كه امام با اين كه به على پسر حاج احمد آقا خيلى علاقه داشتند, ولى سه روز مانده به فوتش گفته بودند: ((على اين جا نيايد.)) امام دائما در حال ذكر بودند, حتى در ساعات آخر عمر در يكى از موارد وقتى به هوش آمده بودند, لب هاى مباركشان تكان مى خورده است, وقتى دكتر گوشش را جلو مى برد مى شنود كه امام ((الله اكبر)) مى گويد, با همان حال ذكر گفتن نيز از دنيا رفتند.(18)
شيفته و شيداى ولايت
حضرت امام ـ قدس سره ـ نه تنها رابطه كامل و تنگاتنگ با ولايت خاندان رسالت (ع) داشتند بلكه شيفته و شيداى ولايت, و به عبارت ديگر مظهر و تنديس ولايت بودند, با توجه به اين كه مساله ولايت از نظر او بسيار عميق تر و وسيع تر مطرح مى شد, و تنها به يك دوستى ساده و خشك اكتفا نمى كرد, ايشان امامان(ع) را مظهر جمال و جلال خداوند بزرگ و صاحب ولايت مطلقه مى دانستند, و همان گونه كه در كلمات زيارت جامعه آمده, به امامان (ع) اعتقاد داشتند, چنان كه همواره اين زيارت را مى خواندند و توجه عميق به آن داشتند, در اين راستا به نمونه هاى زير توجه كنيد:
حضرت امام در طول مدت چهارده سالى كه در نجف اشرف اقامت داشتند, هر شب دو ساعت و سى دقيقه بعد از غروب آفتاب ـ در تمام فصول سال ـ به حرم حضرت امير مومنان على (ع) مشرف مى شدند پايين پا زيارت مختصرى مى خواندند, و سپس به طرف ضلع جنوبى ضريح مى ايستادند و زيارت امين الله مى خواندند, سپس برخلاف معمول ديگران از پايين پا به پشت سر مى رفتند, نماز زيارت و معمولا زيارت جامعه را به طور نشسته مى خواندند.
نكته جالب توجه اين كه هيچ گاه ديده نشد كه حضرت امام از بالاى سر حضرت امير (ع) بگذرند, چه رسد كه توقف كنند. رعايت هميشگى اين روش ضمن اين كه نمودار كمال ايمان و احترام آن حضرت به حريم ولايت بود, اهل نظر و معنى را متوجه نكته اى ظريف مى كرد, چرا كه طبق يكى از احتمالات و نقل هاى چهارگانه, بالاى سر اميرمومنان(ع) محل سر بريده امام حسين(ع) است, همين احتمال كافى است كه عارفان پاكباخته حقيقت پاى خود را روى چنين مكانى نگذارند.
عجيب اين كه يك شب امام به حرم نرفتند, افراد حاضر در بيت ايشان شگفت زده شدند كه چرا امام با اين كه بيمار نيست به حرم نرفته است, بعدا راز موضوع كشف شد و آن اين بود كه: سفير ايران در بغداد به حرم آمده بود, و به ظاهر به عنوان اهداى فرش به حرم از سوى شاه, مراسمى را برگزار كرده بود, با توجه به اطلاع دقيق آن ها از زمان تشرف امام به حرم و انتخاب همين وقت براى مراسم مذكور, و فيلم بردارى از آن, معلوم شد كه توطئه اى در سر داشتند, به اين ترتيب معما حل شد كه چرا امام آن شب به حرم مشرف نشدند.(19)
چهل و هشت ساعت, قبل از رحلت, امام در بيمارستان در بستر رحلت قرار گرفته بود و هر لحظه درد شديدتر مى شد, پزشكان و متخصصان, حال امام را بسيار وخيم اعلام كردند, آن ها گفتند: امام هنگام درد شديد به ذكر خدا اشتغال داشت و با گفتن ((مولا على (ع))) از آن حضرت استمداد مى نمود.(20)
در اين جا در رابطه با ولايت, گفتنى ها و ناگفتنى ها بسيار است, سخن را كوتاه كرده و نظر شما را به ذكر يك روياى صادقه و چند نكته جلب مى كنم:
همسر امام مى فرمود: حدود يك ماه و نيم, قبل از رحلت امام خمينى ـ قدس سره ـ امام به من فرمود: خواب خوشى ديده ام و براى تو نقل مى كنم, ولى تا زنده ام راضى نيستم كه آن را براى احدى نقل كنى, در خواب ديدم كه فوت كرده ام, حضرت على (ع) تشريف آوردند و مرا غسل دادند و كفن كردند و بر جنازه ام نماز خواندند, سپس پيكرم را در ميان قبر نهادند, آن گاه فرمود: ((اكنون راحت هستى؟)) عرض كردم: راحت هستم, ولى در جانب راستم كلوخى وجود دارد كه مرا ناراحت مى كند. حضرت على (ع) آن كلوخ را برداشته و دست مرحمت بر همان قسمت از بدن من كه ناراحت بود كشيد, و آن گاه به طور كلى ناراحتى برطرف گرديد و راحت شدم.(21)
يكى از وابستگان به گروهك ها كه خطى جداگانه از خط امام داشتند, در مدرسه رفاه به امام عرض مى كند: شما چرا در صحبت هايتان از امام زمان (عج) كم تر اسم مى بريد؟ امام به محض شنيدن اين سخن در جا ايستاد و فرمود: ((چه مى گويى؟ مگر شما نمى دانى كه ما آن چه داريم از امام زمان (عج) است, و آن چه من دارم از امام زمان (عج) است و آن چه از انقلاب داريم از امام زمان است.))
از امورى كه بيان گر شيفتگى عميق امام به مساله ولايت دارد اين كه امام هنگام ذكر مصائب امامان (ع) فوق العاده متاثر و منقلب مى شدند, مرحوم حجه الاسلام سيدمحمد كوثرى ذاكر معروف قم, روضه خوان خاص بيت امام نقل كرد: پس از شهادت آيت الله حاج آقا مصطفى فرزند امام, به نجف اشرف مشرف شدم, رفقا گفتند خوب موقعى آمده اى, امام را درياب كه هرچه ما تلاش نموده ايم تا در مصيبت رحلت حاج آقا مصطفى گريه كند از عهده آن برنيامده ايم, مگر تو كارى كنى (با توجه به اين كه گريه امام در آن وقت موجب آرامش مى شد و به حال مزاجى امام مفيد بود) من خدمت امام رسيدم و عرض كردم: اجازه مى دهيد ذكر مصيبتى كنم, امام اجازه دادند, هر چه نام حاج آقا مصطفى را بردم, امام ساكت و آرام بودند, ولى همين كه نام حضرت على اكبر(ع) را بردم, هنگامه شد, امام چندان گريست كه قابل وصف نيست.
موضوع ديگر اين كه امام در حسينيه جماران هميشه روى صندلى كه در آن جا آماده بود, مى نشستند, ولى در دو مورد اتفاق افتاد كه در روى زمين نشستند, يكى هنگامى كه برندگان مسابقه قرآن آمده بودند, امام به احترام قرآن روى زمين نشستند, دوم روز عاشورا به احترام عزادارى امام حسين(ع). (22)
اين نمونه ها در عين آن كه بيان گر شيدايى امام نسبت به قرآن و عترت است و حاكى از پيوند محكم او با مقام شامخ ولايت مى باشد, درس تواضع و شيفتگى در برابر خاندان رسالت را به ما مىآموزد, تا همواره حريم قداست آن ها را حفظ كنيم و سر به آستان ملكوتى آن ها بساييم.
نظم عجيب و دقيق در سيره امام
به طور قطع يكى از اركان رشد و ارتقا در همه ابعاد زندگى, وقت شناسى, برنامه ريزى و ايجاد نظم و حساب در زندگى است, كه در پرتو آن مى توان اكثر استفاده را از وقت كرد, و زندگى را پر محتوا و سازنده نمود, حضرت امام خمينى ـ قدس سره ـ در اين راستا نيز گوى سبقت را از ديگران ربوده, و با نظم دقيق و برنامه ريزى خاصى هرگز نگذاشتند كه وقت عزيزش با بيهودگى و بطالت بگذرد. در اين راستا استادش عارف بزرگ مرحوم آيت الله شاه آبادى در باره نظم امام هنگام شركت در جلسه درس فرمود: ((روح الله واقعا روح الله است, نشد يكروز ببينم كه ايشان بعد از بسم الله درس حاضر باشند, هميشه قبل از آن كه بسم الله بگويم حاضر است. ))(23)
نظم ايشان به قدرى دقيق بود كه بعضى ساعت خود را با حركت او به سوى حرم, يا به سوى جلسه درس تنظيم مى كردند, او براى كارهاى روزانه شان جدولى داشتند كه خودش تهيه كرده بود, در آن جدول, كارهاى همه ساعات شبانه روز امام درج شده بود, لحظه لحظه ساعات زندگى شان حتى هنگام بيمارى, حساب داشت, به گونه اى كه وقت بيداريشان براى نماز شب, آن چنان براى او ملكه شده بود كه سر ساعت بيدار مى شدند.
يكى از نزديكان مى گويد: هنگامى كه امام در روزهاى آخر عمر در بيمارستان بسترى بود يك بار نماز اول وقت ايشان به تاخير افتاد, زيرا دكترها گفته بودند بايد امام استراحت كند, من نگران حال امام بودم, از اين رو فرا رسيدن اول وقت را به ايشان خبر ندادم, بعد كه متوجه شد از من گلايه كرد و فرمود: ((من از شما گله دارم, چرا شما اجازه مى دهيد برنامه هاى من به هم بخورد؟))(24)
يكى از شاگردان مى گويد: امام در نجف اشرف در مسجد شيخ تدريس مى كرد, يك روز بعضى از شاگردان دير آمدند, ايشان آن روز درس فقه را به درس اخلاق تبديل كرد, در آن درس فرمود: ((من اين مطلب را از استادم مرحوم شاه آبادى (ره) نقل مى كنم, و ايشان از پدر بزرگوارش كه از شاگردان صاحب جواهر بودند نقل كرد كه او مى فرمود: مرحوم شيخ محمد حسن صاحب جواهرالكلام پسرى داشت كه از فضلاى نامى حوزه بود, در حال حيات پدر از دنيا رفت, در روز تشييع با اين كه هاله اى از غم سراسر نجف را فرا گرفته بود, صاحب جواهر از فرصت كوتاه استفاده كرده, تا جمع شدن علما و طلاب حوزه و مردم, نصف صفحه از كتاب جواهر را نوشت, آن گاه امام به ما فرمود: ((من كه به شما نمى گويم درسم بياييد, حال كه شما بنا داريد تا در درس شركت كنيد, لااقل به بناى خود عمل نماييد.)) آن گاه توصيه فرمود كه حداكثر استفاده را از درس بنماييد.(25)
در پاريس گروهى از خبرگزارىهاى خارجى براى مصاحبه خدمت امام رسيدند, امام حاضر شد, آن ها به آماده سازى دستگاه هاى فيلم بردارى پرداختند, امام از همين فرصت استفاده كرده و به قرائت قرآن پرداخت, و از وقت استفاده كرد.
زهد و وارستگى امام
زهد و عدم وابستگى به دنيا و امور مادى, پايه واساس تكامل معنوى و سير در فضاهاى ملكوتى است, حضرت امام در اين راستا از توفيقات سرشارى برخوردار بود, دنيا را وسيله و مزرعه آخرت, و نردبان ترقى مى دانست, هرگز آن را هدف قرار نداد, از اين رو توانست با پيمودن وادى سير و سلوك, به درجه عالى كمال دست يابد, وضع ساده منزل ايشان در قم در طول زندگى دليل زهد او بود, آجرهاى پله هاى حياط او ساييده شده بود, بنا مى گويد تعدادى آجر تهيه شود, تا آن آجرهاى ساييده عوض گردد, امام مى فرمايد: ((همان آجرهاى ساييده شده را پشت رو كنيد و كار بگذاريد. ))
تابستان طاقت فرساى قم بود, جمعى از مومنان و دوستان از امام تقاضا كردند كه اجازه دهند تا براى منزلشان كولر تهيه كنند, امام اجازه نداد, فرمود: ((منزل ما سرداب دارد, هر وقت براى همه طلبه ها در قم كولر فراهم شد, آن وقت مانعى ندارد. ))(26)
در نجف اشرف نيز همين ماجرا پيش آمد, گرماى تابستان نجف گاهى تا به پنجاه درجه مى رسيد, دوستان هرچه كردند كه امام حاضر شود تا در خانه اش كولر نصب كنند, حاضر نشد, آيت الله حاج شيخ نصرالله (پيرمرد معروف, و نماينده بعضى از مراجع كه شخص پرهيزكار و ارجمندى بود) به امام عرض كرد: ((آقا! كولر كه چيزى نيست, اين را فقراى نجف نيز دارند, كولر در نجف با گرماى 48درجه مثل لباس مى ماند.)) امام مى فرمود: ((اين صحيح نيست كه من اين جا خوش بگذرانم, و مسلمانان (درايران) در زندان ها و در زير شكنجه باشند.))(27)
بعضى از تجار در نجف به منزل امام مىآمدند و مى گفتند: نه از وجوهات, بلكه همين طورى مى خواهيم براى شما و حاج آقا مصطفى منزل بخريم, امام جواب مى دادند: ((هروقت به همه طلبه ها خانه دادند, يك منزل به مصطفى مى دهند و يك منزل هم به من خواهند داد.))
منزل امام در نجف خيلى گرم بود, مكرر اتفاق مى افتاد كه بعضى از علمايى كه به امام ارادت داشتند به امام عرض مى كردند مانند ساير مراجع شب ها به كوفه (كه در يك فرسخى نجف قرارداشت و به دليل وجود رودخانه فرات در آن, آب و هواى خوب داشت) به آن جا روند, امام قبول نمى كرد, و مى فرمود: مردم ايران در زندان تحت شكنجه اند. امام در طول چهارده سال كه در نجف اشرف بودند تنها دوبار به كوفه رفتند, يك بار براى زيارت مرقد منور حضرت مسلم (ع) و انجام اعمال مسجد كوفه, و يك بار براى عيادت حضرت آيت الله العظمى خويى (ره) كه پس از بازگشت از بيمارستان, در كوفه در خانه اش بسترى بود.(28)
حضرت امام, بااين كه مرجع تقليد بزرگ بودند از نظر لباس و عمامه و محاسن, مانند يك طلبه معمولى بودند, بعضى از طلبه ها به ايشان عرض كردند: ((آقايى مى گويد: عمامه و محاسن شما كوچك است و در شان يك مرجع نيست.)) امام فرمود: ((بگوييد من هنوز مشرك نشده ام.)) كنايه از اين كه بزرگ كردن عمامه و ريش براى خودنمايى يك نوع شرك است.
از وارستگى او از امور دنيا و دلبستگى او به خداوند اين كه: در ساعات آخر عمر, يكى از بستگان به امام عرض كرد: ((چيزى نيست حال شما خوب خواهد شد.)) امام فرمود:((نه آمدنش چيزى هست, و نه رفتنش چيزى هست, و نه مرگش چيزى هست, هيچ كدام از اين ها چيزى نيست.))(29)
احترام امام به قانون و مقررات
حضرت امام ـ قدس سره ـ به اجراى قانون و مقررات جمهورى اسلامى تاكيد مى ورزيد, و به طور جدى مردم را از هرج و مرج و بى نظمى برحذر مى داشت, در استفتائات جديد كه به صورت چند جلد كتاب منتشر شده, سوال هاى فراوانى در مورد درخواست اجازه تصرف در زمين هاو… وجود دارد, امام در همه جا پاسخ مى دهند: ((طبق مقررات جمهورى اسلامى.)) رفتار شود. يكى از علما مى گفت: از امام اجازه خصوصى خواستم تا گاهى از ماشين هاى دولتى استفاده مى كنم جايز باشد, امام فرمود: ((بايد طبق مقررات رفتار شود.))
آن گاه كه امام در پاريس بودند, بعضى از دوستان گوسفندى تهيه كرده به حياط خانه استيجارى امام آوردند تا هم گوشت حلال به ذبح اسلامى فراهم شود و هم به خاطر سلامتى امام به اصطلاح خونى ريخته گردد, پس از آن كه گوسفند ذبح شد با گوشت آن غذا تهيه شد, امام از آن غذا نخوردند, از علت آن سوال شد. فرمود: ((شما بر خلاف قانون فرانسه رفتار كرديد, طبق قانون فرانسه براى حفظ بهداشت محيط زيست, نبايد گوسفند را در اين جا ذبح نمود, چرا خلاف قانون رفتار نموديد؟))(30)
رعايت مقررات امام در حدى بود كه حتى در خانه مثل ساير مردم براى فراهم كردن كالاهاى اساسى از كوپن استفاده مى كردند, مثلا گاهى پنير در خانه نبود, اهل خانه مى گفتند كوپن ما تمام شده است. يكى از خدمتكاران منزل امام به نام سيدمرتضى مى گويد: ((من طبق معمول از نانوايى جماران براى خانه امام نان مى خريدم, نانوا كه متوجه شد نان را براى امام مى خواهم نان سفارشى كنجد درست كرد و به من داد به خانه آوردم, امام به آن نان نگاه كرد و فرمود: آيا نانوا براى همه مردم چنين نانى تهيه مى كند؟ عرض كردم نه, فرمود: ((آن را برگردانيد و از همان نان هايى كه به همه مردم مى فروشد بخريد.)) و نيز به او فرمود: ((شنيده ام كه وقتى در صف نان مى ايستى مى گويند اين خدمتكار آقاست و تو را جلو مى برند و بى نوبت نان مى دهند, اين كار را نكن, تو هم مانند ساير مردم در صف بايست, خوب نيست كه از اين خانه كسى براى خريد بيرون رود و بى نوبت خريد كند.)) (31)
يكى از اعضاى دفتر امام مى نويسد: ((اين جانب به عنوان يكى از خدمتگزارانى كه سال ها در دفتر امام بودم, به جرئت مى توانم بگويم كه حتى در محدوده زندگى شخصى حضرت امام نيز هيچ گونه تخطى از مقررات دولت اسلامى نديدم, از باب مثال; فيش ها و صورت حساب هاى مربوط به آب, برق, تلفن و ماليات نوسازى و… به مجرد وصول در اولين فرصت پرداخت مى شد. هرگز اجازه نمى دادند كه منسوبان به بيت و دفترشان نيز قدمى خارج از حيطه مقررات و ضوابط دولت اسلامى بردارند, ايشان همواره در پاسخ ها مى نوشتند: ((رعايت مقررات دولت اسلامى واجب است و تخلف از آن جايز نيست.))(32)
پى نوشت ها:
1) آيت الله العظمى حاج شيخ محمد على اراكى مرجع تقليد بزرگ شيعه, در 25 جمادى الثانى سال 1413هـ.ق (سال 1373ش) در 103 سالگى رحلت كرد, مرقد شريفش در رواق بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه (س) در قم, مزار شيعيان است .
2) يعنى انديشه ها را حيران نموده و شگفت زده كرد.
3) تلخيص و اقتباس از امير رضا ستوده, پا به پاى آفتاب, ج 2, ص 218 تا230.
4) مقدمه كتاب پايه هاى سيستم كلى اقتصاد اسلامى, ترجمه بخشى از كتاب اقتصادنا تاليف شهيد صدر.
5) پا به پاى آفتاب, ج 2, ص 320, و ص 206.
6) آيت الله العظمى سيدرضا بهإالدينى (ره) از علماى ربانى و اوتاد بود كه در شب 13 ربيع الاول سال 1418 هـ.ق رحلت كرد, مرقد شريفش در رواق بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه (س) مى باشد.
7) امير رضا ستوده, پا به پاى آفتاب, ج 2, ص 315 و 316.
8 و 9) همان, ص 202, حديث ولايت, ج 1, ص 313 و314, كتاب حضرت امام خمينى از ديدگاه رهبرى ,ص 52 تا 66.
10 و 11) غلامعلى رجايى, برداشت هايى از سيره امام خمينى, ص 55و 67و56 .
12) همان, ص 58.
13) همان, ص 15.
14) برداشت هايى از سيره امام خمينى, ص 294, پابه پاى آفتاب, ج3, ص310.
15) مجله پاسدار اسلام, شماره 93.
16) موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى, صحيفه دل, ص 20 و21.
17) منظور از شاه آبادى, مرحوم آيت الله ميرزا محمدعلى شاه آبادى (متوفى 1373 هـ.ق) است كه از فيلسوف ها و عرفاى بزرگ بودند, حضرت امام شيفته ايشان بودند و بسيار از او تمجيد مى كردند, مدت هفت سال از محضر اين عارف بالله و عالم ربانى استفاده كردند, سه كتاب مهم عرفان, فصول, مفتاح الغيب و منازل السائرين را نزد ايشان خواندند.
18) مجله حوزه, شماره 45.
19) محمد حسن رحيميان, در سايه آفتاب ,ص 37ـ 42, به طور اقتباس.
20) اقتباس از برداشت هايى از سيره امام خمينى ,ص 323.
21) روزنامه كيهان, 8 خرداد 1370,ص 6, به نقل از حجه الاسلام آقاى حاج احمد آقا خمينى.
22) سرگذشت هاى ويژه از زندگى حضرت امام, ج 2, ص 56 و ج 5,ص 71 و72.
23) امير رضا ستوده, پابه پاى آفتاب, ج 2,ص 312.
24) نقل از حجه الاسلام والمسلمين انصارى كرمانى, برداشت هايى از سيره امام خمينى, ص 331.
25) صحيفه دل, ص 70 و71.
26) همان, ص 148.
27) پا به پاى آفتاب, ج 4, ص 47.
28) صحيفه دل, ص 108و 109.
29) نقل از حجه الاسلام والمسلمين محسن قرائتى.
30) پا به پاى آفتاى, ج 4, ص 46, برداشت هايى از سيره امام, ص 324.
31) برداشت هايى از سيره امام خمينى ,ص 122.
32) محمد حسن رحيميان, در سايه آفتاب, ص 50 و49.