انقلاب اسلامى و تإثيرات بين المللى آن
دكتر محمد رضا حافظ نيا
پيروزى انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى ـ رحمه الله عليه ـ و همت ملت قهرمان ايران, بازتاب هاى فراكشورى و بين المللى از خود به جا گذاشت و در واقع جامعه بين المللى را متإثر داشت. تإثيرات انقلاب اسلامى را بايد به روش علمى مطالعه كرد. از اين رو چنين نيازى احساس مى شود. به خاطر اين كه تإثيرات انقلاب اسلامى عمدتا در حد مفروضات و يا ابراز نظرات و يا بر پايه برخى رويدادها و انتساب آن به انقلاب اسلامى و رهبرى آن مورد توجه قرار گرفته است و كمتر در قالب يك تحقيق عميق علمى مورد مطالعه قرار مى گيرد.
مطالعه علمى تإثيرات مزبور مى تواند به صدور احكام قطعى در تحليل ها و قضاوت ها در اين خصوص انجامد و از گرفتار شدن در دام نسيان يا تعبيرهاى متإثر از گذر زمان و حوادث گوناگون كه اثر ارزشمند انقلاب اسلامى را كم رنگ يا محو مى نمايد, جلوگيرى به عمل آورد. و اين موضوع را بايد در قالب اسناد علمى در ادبيات انقلابات جهان و تحولات سياسى بين المللى ثبت كرد. تا آيندگان را از چگونگى بروز انقلاب اسلامى و تإثيرات آن بر منطقه و جهان و از همه مهم تر عظمت اين رويداد بزرگ تاريخى در اواخر قرن بيستم آگاه نمود.
همچنين در اين نوشته بنا نيست حوزه هاى تإثير گذارى انقلاب اسلامى بر نظام بين المللى و رويدادهاى جهانى مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد. زيرا اين خود مجال بيشترى را طلب مى كند. مضافا به اين كه چنين اقدامى نيازمند مطالعات و بررسى هاى عميق تر و دقيق تر علمى پيرامون هر يك از آنها است. از اين رو سعى مى گردد در حد طرح مسإله و معرفى حوزه هايى كه ضرورت دارد محققين و سازمان هاى مسوول درباره آن ها تحقيق كنند, بسنده گردد و به ذكر كليات مسإله اكتفا شود.
اين حوزه ها عبارتند از:
1ـ فروپاشى پيمان استراتژيك ((سنتو)): اين پيمان كه در اوايل دوره جنگ سرد و در چارچوب رقابت هاى جهانى آمريكا و شوروى پديد آمده بود در يكى از حساس ترين مناطق رقابت جهانى ابرقدرت ها قرار داشت. يعنى جايى كه اولا بر خاورميانه و منطقه استراتژيكى خليج فارس تكيه داشت, ثانيا بخش مركزى كمربند بزرگ ريملند بين دو حوزه بزرگ ژئواستراتژيك (قدرت بحرى و قدرت برى) را تشكيل مى داد. در بازى رقابت دو قدرت, آمريكايى ها توفيق يافتند با محوريت ايران سازمان مزبور را تإسيس و متشكل نموده و در قلمرو نفوذ خود درآورند و الگوى توازن قوا را به نفع خود تغيير دهند و بدين طريق ديواره محكمى را در امتداد قلمرو ((ناتو)) و در جنوب شوروى براى جلوگيرى از گسترش كمونيسم به وجود آورند.
بروز انقلاب اسلامى در ايران به عنوان يكى از اعضإ اصلى و محورى اين پيمان, باعث گسيختگى آن در همان روزهاى اول پيروزى گرديد و آمريكا و غرب را با چالش بزرگى روبرو نمود كه آمريكايى ها ناگزير شدند براى حل اين چالش نهادهاى توازن دهنده ديگرى نظير پيمان منطقه اى شوراى همكارى خليج فارس, نيروهاى واكنش سريع و فرماندهى مركزى آمريكا را به وجود آورند.
2ـ فروپاشى نظام ژئوپليتيكى دو قطبى حاكم بر جهان: اين نظام تجلى ساختار سياسى دو بخشى دوران جنگ سرد است كه جهان را به دو اردوگاه و به رهبرى دو قدرت هم پيمان و پيروز جنگ جهانى دوم تقسيم كرد (آمريكا و شوروى) و بلافاصله از فرداى جنگ جهانى دوم الگوى رقابت همه جانبه بر جهان حاكم شد كه قريب به نيم قرن حوادث سياسى جهان , سرنوشت ملت ها (اعم از توسعه يافته و يا در حال توسعه) را در خود متإثر نمود.
نقطه آغازين فرآيند فروپاشى نظام دو قطبى حاكم بر جهان با ورود عنصر جديد و ناسازگار به سيستم مستقر بر جهان, تقارن زمانى يافت. و به نظر مى رسد تحول در الگوى موازنه قدرت جهانى ناشى از خروج ايران از هم پيمانى با آمريكا و نيز فروپاشى ((سنتو)) و شكل گيرى رويدادهاى سياسى ـ نظامى پى در پى در چارچوب فضاى رقابتى حاكم به منظور كنترل حوادث و هدايت رويدادها به نفع خود توسط آمريكا و شوروى, سهم زيادى در تشديد فرآيند دگرگون سازى نظام بين المللى به عهده دارد.
موضع انقلاب اسلامى در روابط با ابرقدرت هاى دوره جنگ سرد و نفى سلطه آن ها و پرهيز از فرو رفتن در قالب يكى از اردوگاه هاى كلاسيك, باعث ورود نيروى سومى در صحنه روابط بين المللى گرديد. نيرويى كه از پتانسيل بالا براى تحول آفرينى برخوردار بود و بر عكس نيروهاى سوم بى خاصيت نظير جنبش غيرمتعهدها, كنفرانس اسلامى, , اتحاديه هاى منطقه اى و … نيروى جديد با پتانسيل بالا و موضعى تهاجمى نسبت به نظام موجود وارد عرصه بين المللى گرديد. اين نيرو على رغم قرار داشتن در شرايط ناتوازنى قدرت نسبت به دو ابرقدرت سنتى يعنى آمريكا و شوروى, توانست روابط بين المللى را تحت الشعاع قرار داده و روابط متقابل و يا يكسويه موجود در اردوگاه هاى دوگانه را دچار تزلزل نمايد و دولت هاى متمايل به اتخاذ مواضع مستقل تر را وادار به جدايى از اردوگاه ها كرد و روحيه اعتراض نسبت به نظام سلطه دوقطبى را در آن ها تقويت داشت.
البته مواضع قوى, ناسازگارانه, تهاجمى و مستحكم امام خمينى(ره) و خط مشى روشنگرانه ايشان در خصوص مناسبات استعمارى و سلطه گرى حاكم بر نظام بين المللى, به بيدارى ملتها, تقويت خود آگاهى و اعتماد به نفس دولت هاى استقلال گرا كمك نمود و به تدريج زمينه واگرايى و گسست نظام سلطه دو قطبى را فراهم كرد.
3ـ فروپاشى كمونيسم: كمونيسم تا قبل از پيروزى انقلاب اسلامى و نمايش قدرت و نقش دين در بيدارى توده ها و دميدن روح انقلابى در آن ها, در جهان بلارقيب مانده بود و انسان هاى نااميد از سيستم سرمايه دارى و نظام سلطه و ستمگرى, و مناسبات ناعادلانه اجتماعى را به سوى ايدئولوژى كمونيسم سوق مى داد و گاهى فطرت هاى آزادخواهى را متإثر مى نمود.
انقلاب اسلامى , ايدئولوژى دينى را وارد سياست و اجتماع نمود كه از پتانسيل و قدرت تحرك و پويايى بالايى برخوردار بود. اين نوآورى به كسادى بازار كمونيسم كمك كرد و در درون قلمرو جغرافيايى اردوگاه كمونيسم بويژه بين مسلمانان جذابيت يافت.
ناكامى هاى رژيم هاى كمونيستى در خصوص پاسخگويى به نيازهاى متحول جوامع مربوطه از يك سو و نيز رنگ باختگى آن در برابر ايدئولوژى انقلابى و پوياى اسلامى از سوى ديگر به از كارافتادگى ايدئولوژىهاى ماركسيستى كمك كرد و فروپاشى آن را در كانون اصلى پيدايش آن يعنى شوروى رقم زد. به طورى كه در اواخر دهه هشتاد ميلادى و با روى كار آمدن ((گورباچف)) ايدئولوژى كمونيسم از عرصه سياست و اجتماعى جامعه شوروى به كنار نهاده شد و فلسفه اتصال و همبستگى مليت هاى شوروى سابق نابود گرديد و به دنبال آن هويت هاى جغرافيايى زنده گشت و كشور شوروى را متلاشى كرد و نيز جغرافياى سياسى جهان را متحول نمود.
در كشاكش مزبور ((امام خمينى)) (ره) طى نامه اى به گورباچف ضمن تإكيد بر اين كه كمونيسم را از اين به بعد بايد در موزه هاى تاريخ سياسى جهان جستجو نمود, او را به مطالعه درباره اسلام و ايدئولوژى انقلابى آن فراخوانده و از افتادن به دامان غرب برحذر داشت. حوادث بعدى نشان داد كه اين پيش بينى امام يقينى بود.
4ـ جهان اسلام: قلمرو جغرافيايى جهان اسلام با حدود يك ميليارد جمعيت از تجانس دينى با جامعه انقلابى ايران برخوردار بود. از سويى سلطه و حضور شديد استعمار غرب در سرزمين هاى اسلامى, مسلمانان را براى قرن ها آزرده خاطر داشت و نسبت به غرب بدبين كرده بود. از سوى ديگر پديده انقلاب اسلامى و مواضع استقلالى و مستحكم امام خمينى(ره) در برابر قدرتمندان جهان بويژه آمريكا و روسيه, مسلمين را به شادى واداشت. تداوم مقاومت پيروزمندانه حكومت اسلامى ايران در برابر فشار ابرقدرت ها و غرب, مسلمانان و جنبش هاى اسلامى را اميدوار ساخت و موجى از طرفدارى از انقلاب اسلامى را در سراسر جهان اسلام به همراه آورد. به طورى كه غرب آفريقا, شمال آفريقا, شرق آفريقا, شرق مديترانه, تركيه, آسياى مركزى, قفقاز, جنوب آسيا, پاكستان, افغانستان, هند, جنوب شرق آسيا, شبه جزيره عربستان و غير آن را به شدت متإثر كرد و روحيه استقلال طلبى, خودآگاهى, خود باورى و بازگشت به خويشتن را در مسلمانان زنده داشت. گو اين كه در سال هاى اخير متإسفانه (به دلايل مختلف) نقش سرنوشت ساز انقلاب اسلامى كم رنگ جلوه داده شد و بدتر از همه نيروهاى مخالف انقلاب اسلامى و مدعى تشكيل حكومت اسلامى! در برخى از مناطق جهان اسلام (شمال آفريقا, پاكستان, تركيه, افغانستان و غيره) شكل گرفت. و تضادى را در درون جهان اسلام پديد آورد كه به نظر مى رسد در آينده خطر بزرگى به حساب آيد, و رقابت ايدئولوژيك بر سر استقرار الگوهاى متفاوت حكومت اسلامى و بر بستر تمايزات مذهبى شيعه و سنى را توسعه دهد. ولى به هر حال انگيزه هاى پرداختن به نهضت اسلامى و تإسيس حكومت اسلامى عمدتا متإثر از انقلاب اسلامى است كه با مشاهده تجربه موفق آن, نيروهاى سياسى جهان اسلام از اراده اى قوىتر و مستحكم تر در اين زمينه برخوردار شدند كه قبل از پيروزى انقلاب اسلامى به صورتى متزلزل تلاش هاى پراكنده اى صورت مى گرفت.
5ـ باز خيزى نهضت هاى دينى و مذهبى ديگر: تحولات عمومى بعد از رنسانس در غرب و به دنبال آن در كل جهان و نيز شگفتى هاى علمى از سويى و توسعه گسترده انديشه هاى ماركسيستى حداقل بر نيمى از جهان از سوى ديگر, جايگاه و نقش دين و مذهب را در زندگى بشر تنزل داد و حتى ماركسيست ها دين را افيون جامعه مى دانستند.
انقلاب اسلامى به زنده شدن دين و نقش آفرينى آن در زندگى بشر كمك شايانى كرد. به طورى كه نه تنها در قلمرو جهان اسلام و مسلمانان انگيزه هاى دين طلبى توسعه يافت بلكه رهبران و پيروان ساير اديان (الهى و غير الهى) نيز به تكاپو افتاده و به نقش سياسى دين توجه كردند و جنبش هاى دينى جديدى شكل گرفتند كه مدعى به دست گرفتن حكومت و قدرت شدند. چنين انديشه ها و جنبش هايى را مى توان در جهان مسيحيت, يهود, بوديسم, هندوئيسم و غير آن مشاهده كرد كه تقريبا اكثريت آن ها بعد از پيروزى انقلاب اسلامى و در مناطق جغرافيايى مربوطه پديد آمدند كه اين خود خطر رقابت هاى شديد فرهنگى را به همراه دارد.
6ـ اقتدار شكنى قدرت ها: امام خمينى (ره) با اتخاذ مواضع شجاعانه اش نوك تيز حمله خود را متوجه ابرقدرت ها نمود وبيش از همه به تحقير آمريكا پرداخت و ملت ها و دولت ها را عليه نظام سلطه تهييج نمود. قبل از حركت امام معترضين به آمريكا عمدتا با تكيه بر شوروى موضع گيرى مى كردند ولى امام با مواضعى استقلالى نسبت به همه ابرقدرت ها و نيز مشى تهاجمى عليه سلطه گران, آن ها را تحقير نمود و اقتدارشان را درهم شكست و روح جرإت و جسارت را در فضاى بين المللى ايجاد و تقويت كرد.