ويژگى هاى عباد الرحمن در قرآن(1)
تواضع و فروتنى
حجه الاسلام والمسلمين محمد محمدى اشتهاردى
پيش سخن :
كرامت و شرافت انسان به ارزش هاى وجودى او بستگى دارد, ارزش هايى كه جانشين ضد ارزش ها گردد; به عبارت ديگر سيادت و آقايى انسان با پرهيز از رذايل و تحصيل فضايل به دست مىآيد.
اين مطلب در قرآن به عنوان هدف از آمدن پيامبران از طرف خدا, با تعبير ((تزكيه و تعليم)) بيان شده است. و اين مطلب همان ترك رذايل و كسب فضايل است كه از آن در علم اخلاق, به ((تخليه و تحليه)) تعبير مى شود; يعنى نخست بايد خود را از هر گونه ملكات و حالت هاى انحرافى و گمراه كننده و گناه, تخليه و پاك كرد و سپس, با زيورهاى فضايل و ارزش هاى والاى الهى و انسانى آراست. چنان كه اين مطلب در آيه 129سوره بقره, و آيه 2 سوره جمعه آمده است:
((هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه)) خداوند كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده, رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزكيه (پاك سازى) مى كند و به آن ها كتاب و حكمت مىآموزد.
به عنوان مثال, دو باغ را در نظر بگيريد. يكى بر اثر نامساعد بودن زمين و فضاى آن, پر از علف هاى هرزه و مزاحم است و آثار و ثمرى جز آفت هاى گوناگون ندارد ; روشن است كه چنين باغى بى ارزش است و وجودش مايه نكبت و رنج و آزار خواهد بود. به عكس, باغ ديگرى را در نظر بگيريد كه از نظر زمين و فضا و ساير ويژگى ها, ممتاز و شاداب بوده و داراى گل هاى رنگارنگ و ميوه هاى مختلف است, و آفت ها و علف هاى هرزه از آن دور بوده و وجودش موجب بهره هاى فراوان و بركات سرشار است.
انسان منهاى ارزش ها ـ كه در ضد ارزش ها غوطه ور است ـ همانند باغ نخست است كه نام باغ را دارد, ولى در حقيقت شوره زارى بيش نيست. به عكس, انسانى كه در صراط پرهيز از رذايل و تحصيل فضايل گام برمى دارد, همچون باغ دوم است كه وجودش مايه بركات و آثار درخشان است. بر همين اساس مولانا مى گويد:
نام فروردين نيارد گل به باغ
شب نگردد روشن از اسم چراغ
اسم گفتى رو مسمى را بجوى
ماه در بالا است نى در آب جوى
پيامبر اكرم (ص) به قدرى ارزش ها را مهم و محترم مى شمرد كه در جنگ سپاه اسلام با ((قبيله طى)), هنگامى كه ((سفانه, دختر حاتم طايى)) اسير گرديد و به مدينه آورده شد و خود را به پيامبر (ص) معرفى كرد و پدرش حاتم را كه داراى خصلت هاى ارزشى بود توصيف نمود, پيامبر (ص) به او فرمود: ((اين صفاتى كه در مورد حاتم گفتى از صفات مومنين است, اگر پدرت مسلمان بود ما به او رحمت مى فرستاديم.))
سپس به مسئولين فرمود: ((خلوا عنها فان اباها كان يحب مكارم الاخلاق.))(1)
اين دختر را به پاس احترام ارزش هاى اخلاقى پدرش آزاد سازيد.
همچنين وقتى در يكى از جنگ ها, خواهر رضاعى او را به صورت اسير نزد آن حضرت آوردند. پيامبر (ص) با ديدن او خوشحال شد و فرش خود را براى او بر زمين گستراند و او را بر آن نشانيد و خود بر روى خاك نشست و با چهره اى باز و خندان با او به گفتگو پرداخت. پس از آن كه او رفت, برادر رضاعيش آمد, پيامبر (ص) به او نيز احترام شايان كرد, ولى نه به اندازه خواهر رضاعيش. شخصى از علت اين تبعيض پرسيد. فرمود: ((لانها ابر بابيها منه))(2) زيرا اين خواهر بيشتر از آن برادر به پدرش نيكى مى كند.
اين حادثه علاوه بر اين كه بيانگر نهايت تواضع پيامبر (ص) است, حاكى از آن است كه آن حضرت براى ارزش ها احترام شايانى قايل بودند.
بنابر اين, همه مسلمانان بويژه مردم ايران و مسئولين جمهورى اسلامى, بايد اصالت را به ارزش ها بدهند و به هيچ وجه نگذارند كه اسلام و مسلمين از اصالت ها و ارزش ها فاصله بگيرند و توجه داشته باشند كه در انقلاب اسلامى, ارزش ها در راس امور ديگر است. اين ارزش هاست كه هويت ما را با شكوه هرچه بيشتر حفظ مى كند و عزت و استقلال ما را نگه مى دارد, وگر نه از درون تهى شده و به يك زندگى پوچ و بى محتوا رو مىآوريم كه با كوچك ترين حوادث متلاشى خواهد شد.
چندى پيش, در يكى از روزنامه هاى عصر تهران, در صفحه نخست جناح ها را سه دسته كرده بود و ويژگى هر كدام را در برابر آن نوشته بود. به اين ترتيب: كارگزاران = با توسعه اقتصادى. طرفداران جامعه مدنى = با توسعه سياسى. حزب الله = با حفظ اصالت و ارزش ها. به نظر ما اين جدا سازى صحيح نيست, چرا كه ارزش مفهوم وسيعى دارد علاوه بر ارزش هاى اخلاقى شامل ارزش هايى مثل توسعه سياسى صحيح و توسعه اقتصادى صحيح نيز خواهد شد.
وآنگهى توسعه اقتصادى و سياسى منهاى ارزش هاى اخلاقى, هرگز قابل قبول نيست, چرا كه دورى از رذايل و كسب فضايل عامل اصلى پيروزىها در همه عرصه هاست.
در سوره فرقان, خداوند ((عبادالرحمن)) (بندگان خاص خدا) را ستوده و در آيات 63تا 74 دوازده فضيلت و ويژگى براى آنها ذكر مى كند و در پايان چنين نتيجه مى گيرد:
((اولئك يجزون الغرفه بما صبروا و يلقون فيها تحيه و سلاما))(3) اين انسان ها به خاطر صبر و استقامتشان, داراى درجات عالى بهشت ـ از پاداش الهى ـ هستند و در بهشت با تحيت و سلام روبرو مى شوند.
در اين راستا, برآن شديم كه اين ويژگى هاى دوازده گانه را ذكر كرده و به شرح كوتاه هر كدام در ضمن دوازده مقاله بپردازيم, به اميد آن كه با اتصاف به اين ارزش هاى والا, مدارج كمال را پيموده و در صف عباد الرحمن, همان بندگان ويژه, ممتاز و خاص خداوند سبحان, قرار گيريم.
تواضع نخستين ويژگى بندگان ممتاز خدا
قرآن در بيان ويژگى نخست بندگان ممتاز خدا مى فرمايد: ((الذين يمشون على الارض هونا))(4) آن ها كسانى هستند كه با آرامش و بدون هر گونه غرور و تكبر بر زمين راه مى روند.
تواضع به معنى خشوع و فروتنى است ; ضد آن تكبر و خودخواهى است كه موجب غرور, غفلت و سركشى شده و خمير مايه انحرافات و تباهى ها خواهد شد.
تواضع بر دو گونه است: 1ـ تواضع در برابر خدا كه از خواص اصلى عبوديت و بندگى است و بدون آن ماهيت بندگى پيدا نمى شود 2ـ تواضع در برابر انسان هاى با ايمان يا انسان هايى كه تواضع در برابر آن ها اثر مثبت دارد و موجب جذب آن ها به سوى ارزش ها مى گردد.
تواضع در برابر خدا
نشانه تواضع در برابر خدا, تسليم در برابر فرمان هاى او و اطاعت و كمال خشوع و خضوع در برابر عظمت او مى باشد, به گونه اى كه انسان آنچه دارد همه را از آن خدا دانسته و خود را ذره اى بسيار ناچيز از مخلوقات او بداند; شاكر و سپاسگزار بى چون و چرا باشد و از هر گونه خودخواهى در برابر خواست خدا پرهيز نمايد.
تواضع در برابر خدا, كليد ايمان و معرفت و راهيابى به درگاه حق و تقرب است و به عكس تكبر در برابر خدا موجب سركشى و طغيان و مايه هرگونه تيره بختى و انحراف خواهد شد.
در اوصاف پيامبر اسلام (ص) روايت شده كه در برابر عظمت خدا, داراى نهايت تواضع بود; به گونه اى كه خداوند او را مخير كرد كه بنده رسول باشد يا سلطان رسول, و در عين حال چيزى از مقامش در پيشگاه خدا كاسته نشود. اما آن حضرت بندگى و رسالت را برگزيد و دوست داشت بنده متواضع و رسول باشد, نه پادشاه رسول.
امام صادق (ع) فرمود: ((ما اكل رسول الله (ص) متكئا منذ بعثه الله عز و جل نبيا حتى قبضه الله اليه, متواضعا لله عزوجل))(5) از آن هنگام كه پيامبر (ص) به رسالت مبعوث شد تا آخر عمر, به خاطر تواضع در برابر خداى بزرگ, هرگز در حال تكيه به چيزى غذا نخورد.
روزى يكى از بانوان گستاخ از كنار رسول خدا (ص) عبور كرد و ديد آن حضرت با جمعى از بردگان بر روى خاك نشسته و غذا مى خورد, گفت: ((اى محمد, سوگند به خدا تو مانند بندگان (بردگان) غذا مى خورى و همانند آنها مى نشينى (روش و منش تو همچون شاهان و زمامداران نيست). پيامبر (ص) در پاسخ به او فرمود: ((ويحك اى عبد اعبد منى))(6) واى بر تو, كدام بنده اى, بنده تر از من است.
و در مورد تواضع حضرت على (ع) در برابر عظمت خدا روايت شده است كه آن حضرت به مستمندان كمك فراوان مى كرد و شخصى به صورت انتقاد به آن حضرت عرض كرد: ((چرا آن قدر صدقه فراوان مى دهى, آيا چيزى براى خود نگه نمى دارى؟))
حضرت على (ع) در پاسخ فرمود: ((آرى. سوگند به خدا اگر بدانم خداوند يكى از كارها و وظايفى را كه انجام مى دهم قبول مى كند, از زياده روى در انفاق خوددارى مى كردم, ولى نمى دانم آيا كارهايم مورد قبول خداوند قرار مى گيرد يا نه؟ چون به اين موضوع اطلاع ندارم, آن قدر انفاق مى كنم تا يكى از آن ها قبول گردد.)) (7)
اين واقعه بيانگر نهايت تواضع و خشوع و خضوع حضرت على (ع) در برابر خداوند بزرگ است و نشان مى دهد كه آن حضرت بر فراز قله عظيم توحيد افعالى قرار داشت و خود را در برابر خدا, بسيار ناچيز مى دانسته است.
عارف وارسته ((ورام بن ابى فراس)) نقل مى كند كه پيرمردى از اوليإ وارسته در شهرى مى زيست. در آن شهر زلزله و طوفان آمد و بسيارى هلاك شدند و بسيارى بى خانمان گشته و به بلاى عظيمى گرفتار گشتند. آنها تصميم گرفتند تا نزد آن پير وارسته بروند و از او بخواهند تا براى رفع گرفتارى آنها دعا كند. آنها به حضور آن پير پارسا آمدند و وضع نابسامان خود را شرح داده و تقاضاى دعا كردند. آن پير در نهايت خضوع و تواضع در برابر خدا, در حالى كه گريه مى كرد گفت: ((كاش سبب هلاكت شما و اين بلاها خودم نباشم. بنابراين, از اين فقير ناچيز و گنه كار چه توقع كه دعا كند و دعايش به استجابت رسد.)) (8) آرى, وارستگان ممتاز و عارفان پيراسته, اين گونه در برابر عظمت خدا متواضع هستند.
مگر نه اين است كه خداوند در قرآن مى فرمايد: ((يا ايها الناس انتم الفقرإ الى الله))(9) اى مردم شما سراپا در برابر خدا فقير و نيازمند هستيد.
و امام سجاد (ع) در فرازى از دعاى خود به خدا عرض مى كند: ((يا غنى الاغنيإ,ها, نحن عبادك بين يديك, و انا افقر الفقرإ اليك, فاجبر فاقتنا بوسعك))(10) اى بى نيازترين بى نيازها, اينك ما بندگان تو ايم بر درگاهت. و من فقيرترين فقرا به تو هستم. پس تهى دستى ما را با توان گرى خود, جبران فرما!))
تواضع به همديگر
نوع ديگر از تواضع, تواضع در برابر انسان ها, در برابر پدر و مادر, همسايگان, دوستان, بستگان و ساير مردم است. تواضع موجب استحكام پيوند انسان ها و محبت و الفت بيشتر شده و بر صفا و صميميت مى افزايد و هر گونه كدورت و بدبينى و آثار شوم ديگر, مثل تكبر و خودخواهى را از جامعه پاك مى سازد.
تواضع موجب ارتفاع مقام و افزايش احترام انسان در جامعه شده و باعث اعتماد و آرامش مى گردد و به اخلاق انسان زينت مى بخشد و رشته هاى روابط حسنه و ارتباط صميمانه را محكم مى كند و انسان را در برابر حق تسليم نموده و از هرگونه زورگويى و تجاوز به حقوق ديگران باز مى دارد. و به طور خلاصه, منشا بركات معنوى و اخلاقى فردى و اجتماعى بسيارى خواهد شد.
قرآن, در آيه مورد بحث, آن را از نخستين ويژگى بندگان ممتاز خدا دانسته است كه از نشانه هاى آن ((راه رفتن آرام و متواضعانه)) است كه باعث جلب دوستى ديگران مى شود.
رسول خدا (ص) فرمود: ((با دانشمندان همنشين نشويد, مگر اين كه شما را از سه چيز به سه چيز ديگر سوق دهد:
1ـ از تكبر به سوى تواضع
2ـ از بى تفاوتى به سوى احساس مسئوليت و نصيحت كردن
3ـ و از نادانى به سوى علم و دانش.))(11)
البته تواضع, شكل هاى گوناگون دارد كه يكى از آشكارترين آن ها در شيوه راه رفتن ديده مى شود. بعضى بر اثر غرور و تكبر به گونه اى راه مى روند كه گويى مى خواهند زمين را بشكافند. از اين رو در قرآن از نصايح حضرت لقمان به فرزندش آمده كه به او گفت: ((و لا تصعر خدك للناس و لاتمش فى الارض مرحا ان الله لايحب كل مختال فخور))(12) با بى اعتنايى از مردم روى مگردان و مغرورانه بر زمين راه مرو كه خداوند هيچ متكبر مغرورى را دوست ندارد.
و خداوند خطاب به پيامبر(ص) مى فرمايد: ((و لا تمش فى الارض مرحا انك لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا))(13) و روى زمين با تكبر راه مرو! تو نمى توانى زمين را بشكافى و طول قامتت هرگز به كوه ها نمى رسد.
راستى, اگر انسان كمترين شناختى از خود و جهان هستى داشته باشد, مى داند كه در برابر عالم بزرگ چه اندازه كوچك است حتى اگر گردنش برابر با كوه ها شود. تازه بلندترين كوه هاى زمين در برابر عظمت زمين كمتر از برآمدگى هاى پوست نارنج نسبت به آن است. همان زمينى كه خود ذره اى ناچيز در برابر كهكشان هاى عظيم است. آيا با اين حال, كبر و غرور دليل جهل و نادانى مطلق نيست؟!
كوتاه سخن آن كه تواضع از امتيازات و ارزش هاى خاص پرهيزكاران وارسته است. اميرمومنان على (ع) در ضمن شمارش اوصاف پرهيزكاران مى فرمايد: ((و مشيهم التواضع)) (14) روش و راه رفتنشان, آميخته با تواضع و فروتنى است.
نگاهى به تواضع پيامبر اسلام(ص):
سيره نويسان در تاريخ زندگى پيامبر اكرم (ص) مى نويسند: ((روزى پيامبر (ص) نزد جمعى آمد. آنها به احترام او دست جمعى از جا بر خاستند. آن حضرت اين كار را از آنها نپسنديد و فرمود: آن گونه كه عجم ها برمى خيزند و به همديگر تعظيم مى كنند برنخيزيد.))
((انس بن مالك)) مى گويد: ((از آن پس وقتى كه مردم رسول خدا (ص) را مى ديدند برنمى خاستند, زيرا مى دانستند كه او اين كار را نمى پسندد. آن حضرت وقتى كه وارد مجلس مى شد در پايين ترين مكان آن مجلس مى نشست.))
امام صادق (ع) فرمود: ((از تواضع پيامبر (ص) اين كه دوست داشت بر الاغ برهنه سوار شود و روى خاك بنشيند. او با بردگان غذا مى خورد و به سائلان با دست خود غذا مى رساند. او بر الاغ سوار مى شد و غلام خود يا شخص ديگر را بر پشت سر خود سوار مى كرد.))
نيز از ويژگى هاى آن حضرت اين كه با فروتنى خاصى كنار سفره مى نشست و هنگام غذا خوردن انگشتان خود را مى ليسيد, و خودش گوسفندانش را مى دوشيد و لباس و كفشش را خودش وصله مى كرد, خانه را جارو مى نمود و شترش را در اصطبل مى بست, با خدمتكار خانه, گندم و جو آسياب مى كرد, آرد آن را خمير مى نمود, آذوقه منزل را از باز از تهيه و حمل مى كرد و به خانه مىآورد, با تهى دستان مى نشست و با آنها غذا مى خورد و با دست خود به آنها غذا مى داد.)) (15)
روزى پيامبر (صلى الله عليه و آله) از كوچه اى عبور مى كرد, ديد عده اى اجتماع كرده اند. نزديك رفت و فرمود: چه خبر است؟ آنها شخصى را نشان داده و گفتند: ((اين ديوانه اى است كه حركت ها و گفتار خنده آورش مردم را متوجه خود ساخته است. مردم براى تماشاى او در اينجا اجتماع كرده اند.))
پيامبر (صلى الله عليه و آله) آنها را به سوى خود فرا خواند و به آنها فرمود: ((اين شخص به بيمارى مبتلا است, آيا مى خواهيد ديوانه حقيقى را به شما معرفى كنم؟ عرض كردند: آرى. فرمود: ((المتبختر فى مشيه, الناظر فى عطفيه, المحرك جنبيه بمنكبيه الذى لايرجى خيره, و لايومن شره))(16) ديوانه حقيقى كسى است كه با تكبر و غرور راه مى رود. پيوسته به دو طرف خود نگاه مى كند و پهلوهاى خود را با شانه اش تكان مى دهد (تنها خودش را مى نگرد) و كسى است كه مردم به خير او اميد ندارند و از شر او در امان نيستند. اين است ديوانه حقيقى.))
نگاهى به تواضع حضرت على (ع)
حضرت على (ع) نيز خصلت تواضع را در حد اعلى در همه ابعاد زندگيش رعايت مى كرد. او آن قدر فروتن و خاكى بود كه پيامبر(ص) او را ابوتراب خواند. او دوست داشت كه مردم او را با اين نام بخوانند. در تاريخ آمده: در ((غزوه عشيره)) هنگامى كه سپاه اسلام به جبهه آمدند و دشمنان و اشرار را از آن منطقه راندند, ((عمار ياسر)) مى گويد در اين جبهه در بيابان بوديم. حضرت على (ع) به من فرمود: ((آيا مى خواهى نزد اين چند نفر كشاورز كه در كنار چشمه (نزديك آن منطقه) مشغول كار هستند برويم و چگونگى كار آنها را بنگريم؟)) موافقت كردم و با هم به آن جا رفتيم و از نزديك كار آنها را ديديم. سپس در نزديك آنها در كنار مجموعه اى از درخت هاى خرما براى استراحت, روى زمين خوابيديم, پيامبر(ص) آمد و ما را بيدار كرد و به على (عليه السلام) فرمود: ((اى ابا تراب برخيز)) على (ع) برخاست و گرد و غبار را از لباس خاك آلودش تكان مى داد ; به اين ترتيب حضرت على(ع) به اين لقب معروف گرديد.(17)
از سرگذشت هاى بسيار جالب در زندگى حضرت على (ع) اين كه امام حسن عسكرى (ع) فرمود: ((دو نفر, پدر و پسر, به محضر على (ع) آمدند (با توجه به اين كه عصر خلافت آن حضرت بود). حضرت على (ع) آنها را مهمان خود نمود. آنها را در صدر مجلس نشانيد و خود با كمال تواضع در پيش روى آن ها نشست. فرمود غذا بياوريد. غذا آوردند و مهمانان خوردند. سپس قنبر آفتابه و لگن آورد تا دست آنها را بشويد. حضرت على(ع) خود برخاست تا دست پدر را بشويد. او نمى گذاشت و خاكسارى و اصرار فراوان مى نمود كه اين كار را نكنيد, ولى على(ع) دست بر نداشت تا آب ريخت و دست او را شست.
آن مرد به حضرت على (ع) عرض كرد: ((براى من شرمآور است كه خداوند ببيند تو دستم را مى شويى!!)) حضرت على (ع) در پاسخ فرمود: ((بلكه اين بهترين حالت است, زيرا خداوند مى بيند برادرت بدون هرگونه امتياز و جدايى از تو, تو را خدمت مى كند و هدفش از اين خدمت پاداش چندين برابر بهشت است. ))
آن گاه حضرت على (ع) آفتابه را به پسرش محمد حنفيه داد و فرمود: ((اينك دست پسر را تو بشوى, پسرم! اگر اين پسر تنها به اين جا مىآمد, من دستش را مى شستم, ولى خداوند هر گاه پدر و پسر در يك جا باشند برخورد مساوى بين پسر و پدر را نمى پسندد. بنابراين, پدر دست پدر را شست, تو پسر نيز دست پسر را بشوى.))
محمد حنفيه, دست پسر را شست.
آنگاه امام حسن عسكرى (ع) فرمود: ((فمن اتبع عليا على ذلك فهو الشيعى حقا))(18) كسى كه در اين راستا از حضرت على (ع) پيروى كند, شيعه حقيقى است.
از تواضع على (ع) اين كه ((زيدبن على (ع))) نقل مى كند: ((در پنج مورد پابرهنه راه مى رفت و كفش هايش را به دست مى گرفت: 1ـ روز عيد فطر براى رفتن به سوى نماز 2ـ در روز عيد قربان براى رفتن به محل نماز 3ـ در روز جمعه براى حركت به سوى نماز جمعه 4ـ در مورد حركت به خانه بيمار براى عيادت او 5 ـ هنگام تشييع جنازه و مى فرمود: ((اين موارد منسوب به خداست. دوست دارم كه در اين گونه موارد (براى تواضع) پابرهنه باشم.))
امام صادق (عليه السلام) فرمود: ((روزى حضرت على (ع) سوار بر مركب شده و عبور مى كرد. چند نفر از اصحابش پشت سر او حركت كردند. على (ع) به آنها رو كرد و فرمود: ((آيا حاجتى داريد؟)) آنها عرض كردند: ((نه, ولى دوست داريم همراه شما باشيم.)) فرمود: ((انصرفوا و ارجعوا, النعال خلف اعقاب الرجال مفسده للقلوب)) (19) برويد و بازگرديد. راه رفتن به پشت سر مردان, موجب تباهى قلب ها مى شود.)) يعنى ممكن است اين كار موجب خودخواهى سواره شود و خصلت تواضع را از او بربايد و در نتيجه, روح و جان او را از نظر معنوى تباه و بيمار كند.
آرى, بزرگان ما مانند پيامبر (ص), حضرت على (ع) و… اين گونه متواضع بودند و به ارزش ها احترام مى كردند, و به اين نخستين خصلت عبادالرحمن ارج مى نهادند.
تواضع مثبت و منفى
البته لازم به تذكر است كه بايد مرزها را شناخت و دانست كه مرز بين ذلت و تواضع, مرز باريكى است. اى بسا افرادى كه بر اثر اشتباه, به عنوان تواضع, تن به گناه ذلت مى دهند كه مى توان از آن به تواضع منفى تعبير كرد. اين گونه تواضع ساختگى در اسلام به شدت نهى شده است. قرآن در توصيف فرزانگان ممتاز مى فرمايد: ((اذله على المومنين اعزه على الكافرين))(20) آنها در برابر مومنان متواضع و در برابر كافران, خشن و سرسخت هستند.
از اين آيه به روشنى استفاده مى شود كه تواضع در برابر كافران و سركشان, منفى و ناصحيح است.
بر همين اساس, امير مومنان على (ع) فرمود: ((من اتى غنيا فتضعضع له لشىء يصيبه منه ذهب ثلثا دينه))(21) كسى كه به خاطر كسب چيزى از مال دنيا نزد ثروتمند آيد و در برابر او كرنش كند, دو سوم دينش از بين مى رود.
نيز فرمود: ((ما احسن تواضع الاغنيإ للفقرإ طلبا لما عندالله, و احسن منه تيه الفقرإ على الاغنيإ اتكالا على الله.))(22) تواضع ثروتمندان در برابر مستمندان, براى رسيدن به پاداش الهى, چقدر نيك و زيبا است. و از آن بهتر, بى اعتنايى مستمندان در برابر ثروتمندان به خاطر تكيه بر خداست.
سخن را با اين داستان جالب و آموزنده به پايان مى بريم: ((در جنگ احد, يكى از ياران رشيد پيامبر (ص) به نام ((ابودجانه انصارى)) عمامه اى شكوهمند بر سر بست و قسمتى از پارچه عمامه اش را روى دوش خود افكند و با كمال غرور و شكوه در برابر چشم دشمنان گام برداشت و به گونه پرشكوه راه رفت. پيامبر (ص) او را در اين حال ديد (كه در زمان عادى چنين راه رفتن, يك نوع تكبر بود) فرمود: ((ان هذه لمشيه يبغضها الله عزو جل, الا عند القتال فى سبيل الله))(23) اين گونه راه رفتن را خداوند دشمن دارد, مگر در معركه جنگ در راه خدا (براى نمايش قدرت و هيبت اسلامى و ترساندن دشمن) كه پسنديده است.
از اين روايات به روشنى فهميده مى شود كه تواضع بر دو گونه است: مثبت و منفى. چنان كه ضد آن تكبر نيز, گاهى مثبت و شايسته است.
پى نوشت ها:
1. سيد نعمت الله جزائرى, زهرالربيع, ص 89.
2. محدث قمى, كحل البصر, ص 174.
3. فرقان (25), آيه 75.
4. همان, آيه 63.
5. محدث قمى, كحل البصر, ص 100و101.
6. همان, ص 101.
7. ابراهيم بن محمد ثقفى, الغارات, ج 1, ص 91.
8. ورام بن ابى فراس, تنبيه الخواطر, ص 203.
9. فاطر (35), آيه 15.
10. صحيفه سجاديه, دعاى 10.
11. مجموعه ورام, ص 233.
12. لقمان (31), آيه 18.
13. اسرإ (17), آيه 37.
14. نهج البلاغه, خطبه 192.
15. محدث قمى, كحل البصر, ص 177.
16. شيخ حر عاملى, المواعظ العدديه, ص 175.
17. محدث قمى, كحل البصر, ص 193.
18. مناقب ابن شهر آشوب, ج 2, ص 105, بحار, ج 41, ص 56.
19. مناقب ابن شهر آشوب, ج 2, ص 104.
20. مائده,(5) آيه 54.
21. علامه مجلسى, بحار, ج 77, ص 43.
22. نهج البلاغه, حكمت 406.
23. شيخ حرعاملى, وسايل الشيعه, ج 11, ص 9.