قسمت دوم
مهاجرين و مهاجمين
در دوره سوم شهيد مدرس علاوه بـر اين كه سمت يكى از مجـتـهدان
طراز اول را دارا بـود بـه پاس شجاعت كم نظيرى كه از خود بـروز
داد و جـامعه روحـانيت هم او را بـه عنوان فقيهى والامقام قبـول
داشتـند از سوى مردم تـهران انتـخاب و وارد مجلس شد, رياست اين
دوره را موتـمن الملك عـهده دار گـرديد و دو جـناح اعـتـدالى و
دموكرات بر اين مجلس حاكم بودند, در اين دوره مستوفى
الممالك(رئيس الوزرا)اسـتـعـفاكرد و مجـلس بـه اتـفاق آراء بـه
مشيرالدوله راءى داد, وى نيز استـعفا كرد و بـار ديگر مسـتـوفى
الممالك رئيس كابـينه شد. در زمان تشكيل مجلس مزبـور جنگ جهانى
اول آغاز گرديد و آتـش آن بـه سـوى ايران شعله كشيد و در حـدود
شمال غربى و جنوب ايران بين قواى متخاصم(آلمان, اتريش و عثمانى
بـه عنوان متحدين از يك سو و انگليس و روس بـه عنوان متفقين از
سوى ديگر)جـنگ درگرفت و اين در حـالى بـود كه از عمر مجـلس سوم
يكسال هم نگذشته بـود, دولت وقت ايران در سـال 1333 هـ.ق رسـما
بى طرفى ايران را اعلام كرد ولى متـفقين در هفتـم محرم 1334 هـ.ق
بى طرفى ايران را ناديده انگاشته و مركز حكومت از سوى بـيگانگان
مورد تهديد قرار گرفت. قواى روس به بـهانه درگيرى بـا عثمانيان
در خاك ايران تا كرج پيش آمدند و هر لحظه بـيم آن مى رفت كه بـا
تسخير مركز حكومت استقلال ايران از بين بـرود. احمد شاه مى خواست
پـايتخت را تغيير دهد و تصور مى كرد بـا انتقال آن از تهران بـه
شهرى دورتر مى توان در مقابـل پيشروى قواى روس فكرى كرد اما راى
مدرس و تنى چند از افراد سياستمدار بر اين بود كه چون فاتح اين
نبرد جهانى مشخص نمى باشد بايد با تدبـيرى دقيق وضع ايران را در
صورت پـيروزى هر يك از طرفين درگير روشـن نمود و در عمل راه را
بر پيشروى قواى بيگانه در خاك ايران بست. برنامه مدرس و يارانش
اين بـود كه دو دولت تـشكيل شود, يكى مركزى كه بـرحـسب ظاهر از
متفقين حمايت مى كند و ديگر دولتى در مهاجرت كه در وضع ظاهرى از
متحدين حمايت مى نمايد. در صورت پـيروزى هريك از طرفين دولتى كه
خود را حامى آنها نشان مى دهد روى كار مىآيد و دست بـيگانگان از
تعدى به امور كشور كوتاه مى شود, اين راءى فكرى صواب به نظر آمد
و نخست جمع متـشكل از 27نفر از وكلاى مجلس و تـعدادى از علماء و
رجال سياسـى همراه بـا گروهى از مردم تـهران بـه سـوى قم عزيمت
كردند و در اين شهر كميته دفاع ملى در بـرابـر تـجاوز روسها را
تشكيل دادند بـلافاصله قواى روس در ربـاط كريم بـا نيروهاى مسلح
مهاجرين درگير شد و آنان در برابـر مهاجمين تاب مقاومت نياورده
و شكست خوردند و قم بـه اشغال قواى روسى درآمد, اعضاى كميته از
قم راهى غرب كشور شد و به كرمانشـاه رسـيدند شـهيدمدرس نيز بـه
اصفهان رفت تا قوايى فراهم آورد كه پس از چند روز تلاش بـه جايى
نرسيد و بـه تنهايى عازم غرب گرديد و در كابـينه مهاجرت كه بـه
رياست نظام السلطنه مافى در غيابـش شكل گرفتـه بـود سـمت وزارت
عدليه و اوقاف را پذيرفت. با اجتماع مهاجرين در كرمانشاه روسها
به اين ناحيه يورش بـردند و در نتيجه مدرس و همراهان بـه قلمرو
دولت عثـمانى وارد شـدند. در آنجـا عثـمانى ها از دولت مهاجـرين
استـقبـال خوبـى كردند و دولت مزبـور از طرف متـحدين بـه رسميت
شناخـتـه شد. مدرس از آغاز ورود بـه خـاك اسـتـانبـول و مشاهده
تشريفات سربازان ترك در استقبـال از رجال ايرانى فهميد كه دولت
عثـمانى در پـى آن است كه در اين جنگ جهانى از قدرت ايرانى بـه
نفع خود بهره بردارى كند.
سه روز پس از ورود هيات ايرانى به استانبـول سلطان محمد پنجم
ـ پـادشاه عثـمانى ـ خـواهان ديدار بـا آيه الله مدرس بـه عنوان
نماينده دولت مهاجر ايرانى شد. مدرس بـراى ملاقات بـا او در قصر
سلطنتـى دلمه بـاغچـه سراى حضور يافت و پـس از انجـام تـشريفات
معمولى ناگهان شروع به صحبت كردن نمود و گفت:
اصولا ما روحانيان در زمان حكومت استبداد ايران هم آزاد بوديم
و من نيز در حكومت مشروطه هم بـه علت آن كه نماينده مجلس شوراى
ايران بـودم در تـمام مراحـل آزاد صحـبـت مى كردم. در اينجـا هم
بيانات خود را آزادانه اظهار مى كـنم. مـقـصـود از مـهاجـرت مـا
ايرانيان بـه اين كشور اين اسـت كه اولا دولت عثـمانى الحـاق يك
قسمتى از خاك آذربايجان را به خاك عثمانى موقوف نمايد ثانيا در
موضوع صميميت بين برادران مسلمان ايرانى و ترك مذاكراتى به عمل
آوريم. چون مدرس ملاقاتى رسمى با يونس حليم پاشا صدر اعظم وقت و
طلعت پاشـا وزير كشـور وقت عثـمانى و ديگر وزرا داشـت روى زمين
نشست كه تمام وزيران به احتـرامش صندلى ها را تـرك نمودند و مثل
او بر زمين قرار گرفتند صدر اعظم دستور داد براى مدرس چاى عجمى
بياورند و چون اين جمله بوى تحقير مى داد مدرس به مترجم خود گفت
چون ما ايرانيان داراى نوابغ و مشاهيرى بوده ايم كه بـه زبـان و
تمدن عرب و اسلام خدمت كرده اند سزاوار نيست تحقير شويم و به جاى
لفظ عجم كلمه ايرانى را انتخاب فرمائيد. چون اين عبارات به صدر
اعظم با زبان تركى توسط مترجم منتقل شد صدر اعظم اظهار نمود كه
خوب است لبـاس سربـازان ايرانى و تركى يكسان شود. مدرس در حالى
كه لبخندى بـر زبـان داشت در پاسخ گفت: چقدر خوب بـود صدر اعظم
مى فرمودند بـه جـاى آن كه لبـاس سـربـازان يك شكل شود بـرادران
ايرانى و تـرك يكدل شـوند زيرا امكان دارد از حـيث لبـاس همرنگ
شويم ولى دلمان يكى نباشد.
ستيز با استعمار
بـعد از فرو نشستـن آتـش جنگ بـين الملل اول جمعى از مهاجران
ايرانى عازم اروپا شدند ولى مدرس و تنى چند از همراهان بـه سوى
تـهران عزيمت نمودند اما مجـلس هم چـنان تـعطيل بـود تـنها بـه
درخواست كابينه هاى وقت يكى دوبـار مجلس عالى مشورتـى متـشكل از
وكلاى سه دوره قبـل تشكيل شد كه مدرس هم در بـين آنان بـود و در
بـاره بـرخى از مسايل كشورى از جمله نظامنامه انتخابـات بـحث و
بـررسى كردند. در ايام فترت و تعطيلى مجلس مدرس تدريس در مدرسه
سپهسالار را از سر گرفت و چون نيابـت توليت آن را بـه عهده داشت
برنامه آموزشى جديد و مستمرى بـراى آن بـرقرار كرد و شاگردان و
استادان و موقوفات آن را سامان داد. در اين ايام, صهام السلطنه
نخست وزير بود و كابينه اش به دليل ضعف و ناتوانى نارضايتى عموم
طبـقات را فراهم آورده و خصوصا امنيت كشور را بـر هم زده و دست
زور مداران و راهزنان را بـازگذاشته بـود, فرياد اعتراض مسلمين
بلند شد و مدرس نيز با آنان هم صدا گرديد و همراه جمعى از علما
در شوال سال 1336 ه.ق عليه اين كابينه بـه مخالفت بـرخاست و در
حرم حضرت عبدالعظيم تحصن اختيار نمود, اين مبارزه كه توسط مدرس
رهبرى مى شد منجر به سقوط كابينه صهام السلطنه گشت و در 29 شوال
همان سـال كابـينه وثـوق الدوله روى كار آمد. حـدود دو سـال از
انقلاب بلشويكى روسيه مى گذشت و انگلستان در غيبـت رقيب ديرينه اش
يكه تاز ميدان گرديد. از اين رو خواست بـا اوضاع مساعدى كه پيش
آمده, بنيان نفوذ خود را در ايران محكم نموده و آن را بـه صورت
نيمه مستـعمره درآورد بـدين منظور در 12 ذيقعده سـال 1337 هـ.ق
قرار داد نهم اوت 1919 م را سرپـرسى كاكس انگليسى(وزير مخـتـار
انگليس)بـا وثوق الدوله(نخست وزير وقت)منعقد ساخت كه مطابـق آن
تـمامى امور مالى و نظامى ايران در اخـتـيار انگـليسـى ها قـرار
مى گرفت به علاوه ترتـيبـى داده شده بـود تـا بـا حضور مستـشاران
بـريتـانيايى در ادارات دولتـى امور كشور بـه آنان واگذار شود.
شهيد مدرس كه به شدت مراقب اوضاع بود اين قرار داد را به منزله
تحكيم مواضع ابرقدرت ها و مضاعف گشتن رنج امت ايران تلقى نمود و
با آگاهى از خبر انعقاد آن بـا شور و هيجان وافرى پاى در ميدان
ستيز بـا استعمار نهاد و چنان تحركى در مردم ايجاد كرد كه سقوط
كابـينه وثوق الدوله را بـه همراه داشت و پـيرو آن دولت انگليس
مجبور شد از اين توطئه دست بردارد. مدرس در اين مبارزه بـا اين
كه حريفش از استعمارگران با سابقه و ورزيده بود غلبه يافت و به
جهانيان ثابـت كرد كه اگر مردانى متـدين و پـاكدل وشجـاع وجـود
داشته باشند هيچ قدرتى نمى تواند آنان رااستثمار كند.
پـس از بـركنارى وثوق الدوله و خارج شدن وى از ايران در شوال
سـال 1338 هـ.ق مشـيرالدوله مامور تـشـكيل كابـينه گرديد كه در
اوايل سال بعد(1339 هـ.ق)استعفا كرد.
در سال 1329 ه.ش كه نهضت هاى آزادى بخش بـا الهام از بـاورهاى
دينى توسعه مى يافت, حيله گران انگليسى كه قدرت مبـارزه و ميزان
نفوذ علماى متعهد شيعه را بـه طور عينى مشاهده كردند و دانستند
اين نيروى عظيم بـا حـمايت مردمان مسلمان منافع آنان را تـهديد
مى كند تصميم گرفتند نظامى را سامان دهند تـا بـراى مبـارزه بـا
روحـانيت و بـاورهاى دينى بـه كار گرفتـه شود و حـاكميت و سلطه
انگلستان نيز از اين طريق در ايران حفظ گردد بـنابـراين كودتاى
سـوم اسـفـند 1299 هـ.ش را طرح ريزى نمودند كه نامزد اين حـركت
ننگين از طرف استعمار انگلستان سيد ضياءالدين طبـاطبـايى بـود.
اين فرد روزنامه نگار بـر حـسب مدارك معتـبـر و اسناد موثـق از
حاميان قرار داد وثوق الدوله بود و با انگلستان همكارى مخفيانه
داشت. مدرس اين كودتـا را طى نطقى بـر خلاف مجلس, قانون اساسى و
موازين شرعى اعلام كرد و به همين دليل در لحظات اول توقيف گرديد
و در شهر قزوين زندانى شد.
اين كابـينه سياه نيز بـيش از سه ماه دوام نياورد و سيد ضياء
كه كوشيد در مقام رئيس الوزراء مردم را موافق خـود گرداند و از
حساسيت آنان به قواى بيگانه خصوصا بريتانيا بـكاهد كارى از پيش
نبرد و فرمان شـاه در عزلش ضادر گشـت و گروهى قزاق بـه خـانه اش
رفته او را مسلحانه بدرقه كرده و از ايران تبعيد نمودند و مدرس
و يارانش از زندان آزاد شدند.
گرچه مجلس سوم پس از سه سال فترت در روز يكشنبه 17 محرم 1333
افتتاح و با سرايت آثار جنگ جهانى به ايران در روز پنج شنبه 25
ذى حـجـه همان سـال پـايان گرفـت, بـه رغـم كـوتـاهى دوران آن,
ناپايدارى دولت ها و تـشنجات شديد سياسى, اجتـماعى و اقتـصادى و
نيز اشتـغالات مدرس از جمله امر تـدريس و شركت در جلسات تـهيه و
تنظيم قانون مجازات, نامبـرده در بـحث لايحه ها و قوانين طرح شده
در مجـلس حـضور فعال داشتـه و در دفاع از موازين شرعى, قانونى,
سرزمين ايران و حـقوق مردم حـضور فعال داشتـه است. مدرس در اين
دوره نيز با تفرقه و تجزيه قواى ملت مخالفت خود را اعلام نمود و
نمايندگان را به مسايل اساسى جامعه و اجتـناب از پـرداختـن بـه
امور فرعى و جزئى تـوجه داد و در اين راه از هيچ كوششى فروگذار
ننموده است. مستـشار آمريكايى در امور مالى لايحـه قانونى معروف
به 23 جوزا را براى خزانه دارى كل نوشت, دولت پس از تاييد لايحه
مزبور آن رابه مجلس فرستاد و در همان روز (در سال 1329 هـ.ق)به
تصويب رسيد. بـراساس اين لايحه اختيارات وسيعى بـه وى داده شد و
او حـاكم بـلامنازع در امور مالى ايران گرديد. اين قانون سـال ها
عامل خوارى مردم ايران بود و سرمايه هاى ملى را بـه هدر مى داد و
مالياتهاى ظالمانه اى را بر مردم محروم و فقير تحميل مى كرد شهيد
مدرس ضمن نطق هاى خود در مجلس به ستيز با اين قانون پرداخت و در
جلسه 25 پـنج شنبـه هفتم جمادى الثانى 1333 هـ.ق در مخالفت بـا
اين حركت گفت:
((در دوره سابـقه يك قانونى از مجلس گذشت اسمش قانون 23 جوزا
بود و بدبـختانه از روزى كه از مادر متولد شد اسبـاب زحمت شد و
زحماتـى كه در اين دو سه سال بـه واسطه اين قانون وارد شد چيزى
نيست كه محتاج به ذكر وتوضيح و بيان باشد وبـعد از تاءمل معلوم
شد منشاء اين زحمات اين بـود كه سه كار(تشخيص آن چيزى كه بـايد
از مردم بـگيرد, وصول آن و نيز خرج كردنش, اختـيارش بـه دست يك
نفر بـود)در يك مورد جمع شد كه واقعا اگر آن سه كار بـه دست يك
نفر صالح ترين اشـخـاص هم بـاشـد اين زحـمات تـوليد مى شـود…))
طغيان تباهى
انتـخابـات دوره چهارم مجلس در دوران زمامدارى وثـوق الدوله,
عاقد قرارداد استـعمارى 1919 م, انجـام گرفت و دولت وى در ورود
گروه قابل تـوجـهى از نمايندگان بـه مجـلس نقش اساسى ايفا كرده
بودند, اين نمايندگان موظف بـه تصويب قرار داد مذكور بـودند كه
به دليل مبارزات مستمر مدرس و گروهى از رجال صالح و حمايت مردم
دولت وثوق الدوله سقوط كرد, در دولت مشيرالدوله و دولت سپـهدار
اعظم سياست خارجى مانع از افتتـاح مجلس گشت تـا در غياب آن بـا
كودتاى سوم اسفند 1299 مواد قرارداد ياد شده را عملى سازند. پس
از تثبيت رضاخان در قدرت و كنار رفتن سيد ضياءالدين طباطبايى و
روى كارآمدن احمد قوام السلطنه مجلس چهارم پـس از شش سال فتـرت
در تـاريخ 15 شـوال 1339هـ.ق(تـير 1300 هـ.ش)بـا نطق احـمدشـاه
افتتاح گرديد. ورود مدرس بـه اين دوره مجلس مرهون تـحولات سياسى
منجر بـه سقوط وثوق الدوله و پاره اى از حوادث ديگر بـود در غير
اين صورت برنامه ها را بـه گونه اى تـدارك ديده بـودند تـا بـراى
نمايندگان راستـين و اهل تـعهد و درك, امكان حضور در اين مجـلس
فراهم نباشد. مدرس در اين دوره بـسيار فعال بـود و در 199 جلسه
از 294 جلسه مجلس بـه اظهار نظر, راى و ارائه پـيشنهاد و ايراد
سخن پـرداخت و در آغاز كار اين مجلس بـا تـوجه بـه وقوع حادثـه
كودتـا و عواقب منفى آن خـود را موظف ديد كه جـبـهه اى وسـيع در
بـرابـر عوامل اين حادثـه نفرت انگيز پـديد آورد. در مجلس چهارم
مدرس كه مدافع سلامت انتخابـات و حضور نمايندگان واقعى شهروندان
بود با اعتبار نامه هاى نمايندگان بدون موكل به مخالفت پرداخت و
دلايل آن را اظهار نمود. او در مخالفت بـا چنين افرادى كه اصل و
منشا انتخابشان اصرار و اجبار وثوق الدوله بوده شيوه اى منطقى و
روش كاملا اصولى را پيش گرفت و ضمن آن كه چنين كسانى را نماينده
راستـين مردم نمى دانست متـوجـه بـود كه عناصر مذكور در بـرابـر
كارهاى خلاف قانون و رفتـارهاى ضد استـقلال حـاكمان قدرت, مقاومت
ندارند.
از حوادث اسف بارى كه با مجلس چهارم مصادف بـود طغيان رضاخان
در مقام وزارت جنگ است نخستـين مقاومت در بـرابـر وى وقتـى شكل
گرفت كه حـسين خان صبـا مدير روزنامه ستـاره ايران را بـه دليل
انتشار مقاله اى عليه كودتاى 1299هـ.ش دستگير كرد و آن گاه شخصا
به ضرب و شتم او پرداخت, بـا انتشار اين خبـر گروهى از روزنامه
نگاران با حمايت مدرس در مجلس متحصن شدند. رضا خان براى مقابله
با اين حركت بين افراد تحصن كننده اختلاف افكند. از آنجا كه اين
فرد خودخواه مى خـواست آرامش ايران را بـرهم زند و راه را بـراى
نفوذ استعمار در ايران اسلامى هموار كند و بـا چهره اى آراستـه و
وطن پرست به سوى مقاصد باطلى گام برمى داشت از دوره چهارم مجلس
مبـارزات سياسى مدرس شكل ديگرى بـه خـود گرفت و بـدون آن كه از
تشكيلات نظامى و تهديدهاى رضا خان هراسى به دل راه دهد با تمامى
قوا و قدرت معـنوى مبـارزه بـا اين چـهره منفور را آغاز كرد در
جـلسـه 148 پـنج شنبـه دوازدهم مهر 1301(13صفر 1341 هـ. ق)مدرس
نطقى عليه رضا خان بيان كرد و در بـخشى از آن گفت: ((… امنيت
در مملكت است, منتهى به دست كسى است كه اغلب ماها از او خوشوقت
نيستـيم(آقايان)چـرا در پـس پـرده حـرف مى زنيد مگر شما ضعف نفس
داريد؟ چرا حـرف نمـى زنيد و دل خـودتـان را مـى لـرزانيد؟ مـگـر
مى ترسيدم آقايان اين مجلس, مجلسى است كه سالار الدوله و محمدعلى
ميرزا را كه با سى هزار قشون تا پشت دروازه تهران آمد بـا قدرت
خودش دفع كرد و نتـرسيد. ما كه از رضاخان تـرسى نداريم چرا حرف
خودمان را در پرده بـگوئيم… ما كه قدرت داريم سلطنت را تغيير
بـدهيم, قدرت داريم رئيس الوزرا را عـزل كنيم, رضـا خـان را هم
تغيير مى دهيم, كارى ندارد. وقتى تصميم بگيريم و بـنا شود همچون
قطعـه قطعـه اش مى كنيم كه كانه از مادر متـولد نشـده بـاشـد…))
آرى در آن دوره ظلمانى كـه اسـتـبـداد رضـاخـانى از يك سـو و
استعمار كهنه از سوى ديگر حلقوم هر آزاده آزادىطلبى را به سختى
مى فشرد مدرس بـا فرياد رعدآساى خـود كه رنگ از رخـسار مرعوبـان
رضاخانى در داخل مجلس و زورگويان در خارج مجلس مى زدود بـه مجلس
چهارم رنگ و اعتبار بـخشيد و در اين راه موفقيت هاى شايان توجهى
را كسب نمود او بـا گردن افراشتـه كه ناشى از ايمان واقعيش بـه
قدرت لايزال الهى بود نمايندگان خود باخته مجلس را جان بـخشيد و
آنان را به توانايى هايى كه از خود دارند توجه داد.
شهيد مدرس حتى وقتى تشخيص داد مستـوفى الممالك در مقام رياست
وزرايى نمى تواند در مقابـل تمايلات طغيانگرانه سردار سپه مقاومت
نمايد به مخـالفت بـا رياست او در دولت پـرداخـت و گفت او چـون
شمشير جواهر نشان است كه بايد در روزهاى بزم و ايام صلح به كمر
بست ولى اين روزها كشور به شمشير فولادى نياز دارد.
ديانت, فرهنگ و جامعه
مدرس اعتقاد داشت كه مال عموم بايد خرج عموم شود. و مفت خورى
از بيت المال ممنوع گردد, پول در قبـال انجام كار پرداخت شود و
هر كس بـراى كشور كار مى كند از بـيت المال سـهم بـبـرد البـتـه
محرومان و افراد مستمند حساب ديگرى دارند. در اين زمينه نطق او
درخـصوص بـرنامه دوم قوام السلطنه در دوره چـهارم مجـلس گويا و
آموزنده است او با بيان اين مطلب كه اجراى قانون بـر دوام دولت
تقدم دارد مى گويد: من با مسئله حذف و تقليل مخارج موافق هستم و
از روى فلسـفه هم هسـت مذهب من همين طور مى گويد كه مال عموم را
نبايد به كسى بدهند كه براى عموم كار نمى كند… البته هر كس كه
ايران خواه باشد… بايد مال عموم را خرج مصارف عمومى بـكند…
من كه مى گويم هر كس كار نكند نبايد به او پول داد صحيح است اما
يك شرط دارد و آن اين است كه خود من مفت نخورم(اى ناگرفته پـند
مده پند ديگـران). اين بـخـش از سـخـنان مـدرس طولانى, آمـوزنده
ارزشمند و بـسيار حكيمانه است و نكات مهمى در آن نهفتـه است كه
مى تواند براى مسوولان كشور مفيد باشد مدرس بـر اين بـاور است كه
كسانى كه اموال بيت المال را بخورند و در جاى خودش خرج نكنند و
به طور غير قانونى در اموال عمومى تصرف كنند و يا حقوق عمومى و
ماليات موظف خود را نپردازند بايد مجازات شوند.
در جلسه 31 مدرس پس از ذكر برخورد على بن ابى طالب(ع)بـا يكى از
امناى ماليه توابع فارس كه اموال بيت المال را تلف كرده و فرار
نموده بود و امام دستور بـه تخريب خانه شخص مذكور را داد, گفت:
اين مجازات براى كسى است كه امين اموال مردم بـاشد و آن مال را
بخورد اشخاصى كه بقايا دارند و از اداى ماليات استنكاف مى ورزند
خائنين ملت و وطن فروشان غيرمستقيم مملكت هستند اگر ماليات خود
را مى دادند رفع حوائج دولت مى شد و دولت مجبور به استقراض خارجى
نمى شد…))
مدرس در جـلسه 33 بـه پـيوستـگى و عدم انفكاك تـمدن, فرهنگ و
ديانت اشاره كرد و از دلايل نابـسامانى در جـوامع اسلامى را همين
بريدگى ديانت از فرهنگ گذشته و حال اجتماعات دانست. او صحبت از
مدارس قديم و جديد را نوعى تقسيم بـندى دانست كه بـوى تـفرقه و
تـجـزيه ملت را مى دهد وى مى گويد: مقصود اين است كه تـمام مدارس
يكى است و هيچ فرق نمى كند… در مملكت ايران قريب صد مدرسه بـا
چندين كرور مخـارج ساخـتـه شده و قريب صد كرور موقوفات دارد كه
سالى دوكرور عايدات آنهاست, آنها را بـاير انداخته اند كه عتيقه
است. مگر ما داراى دو مسلكيم مگر مى خواهيم بـه دو شكل مملكت را
اداره كنيم… همه بايد به ممالك اسلامى عشق داشته بـاشيم كه هم
علوم دينى را تـرقى دهيم و هم علومى كه محل احتـياج روز است.))
در جـلسه 33 سى ام مهر 1300 مجـلس چـهارم مدرس بـر اين حـقيقت
تـاءكيد نمود كه ماهيت مسايل حقوقى و جـزايى اسلامى است و امكان
ندارد ذره اى از آن كم و يا زياد شود اما در نحوه اجراى آن بايد
مقتضيات عصر و تـجربـه هاى جوامع را بـه كار گرفت سپـس پـيشنهاد
مى كند تـا نظرات متـفاوت در كميسيون عدليه مجلس مركزيت يابـد و
اشخاص خبـره و بـصير در امر قضا در اين كميسيون حاضر شوند و در
ادامه شرايط قاضى را اين گونه تـوضيح مى دهد: ((قاضى بـايد عالم
به حقوق مملكت و مجتهد باشد. قانون ادارى را هم بـداند. آشنايى
به وضع دنيا داشـتـه بـاشـد. ولى جـاهل كه شـد نمى تـواند قضاوت
كند…)) در جلسه 72, ششم اسفند 1300 هـ.ش از استقلال قاضى دفاع
كرد و شرايط احراز آن را علم و عمل او دانست .
در جلسه 83, تـاريخ نهم فروردين 1301 هـ.ش مدرس نمايندگان را
به آفات اختـلافات لفظى و تـجزيه نيروى ملت هشدار داد و از آنان
خواست در عوض در نظر گرفتـن منافع گروه و دستـه, حزب و صنف خود
در فكر تمام مملكت بـاشند, در همين جلسه مدرس تـاءكيد كرد دولت
بـايد بـراى آسايش مردم از ستم مامورين و متنفذين محلى جلوگيرى
كند زيرا در آن زمان نه نهادهاى حقوقى شهروندان وجود داشت و نه
آن كه مردم امنيت جانى, مالى, آبرويى و اجتـماعى داشتـند, سپـس
خاطرنشان ساخت: ((بـنده تصديق دارم كه امروز مردم چندان آسودگى
ندارند و يك قسمت بزرگش از دست مامورين جزء دولت است بلا استثنا
چه فقير و رعيت و كاسب و تاجر از دست آنها در صدمه هستند بـايد
قسـمى كنيم كه از اين صدمات راحـت بـاشند. يك قسـمت هم از دسـت
بـزرگان محـلى است و مردمانى كه در حـوزه آنان واقعند در زحـمت
هستند. دولت بايد با تمام قواى خودش جلوگيرى كند كه قوى صدمه اش
بـه ضـعيف نرسـد اگر ما بـخـواهيم بـه موكلين خـود خـدمت كنيم.
بـنده عـرض مى كـنم كـه موكـلـين من تـمام اهالـى ايران اسـت,
بلااستثناء و بايد صلاح بينى براى تمام آنها بكنيم پس دولت بـايد
قسمى كـند كـه راحـتـى از بـراى تـمام مردم فـراهم كـند.)) اين
موضع گيرى مدرس واقعا بـسيار جالب و تـحسين بـرانگيز است چرا كه
خود را محدود به دفاع از جماعتـى خاص بـا تـفكرى ويژه نمى كند و
گويا قالب هاى تنگ نظرى و چهار چوب هاى محدودكننده ذهنى را در هم
شكسته و در مسير حركت بـه سوى خوبـى و سعادت مى خواهد تمام مردم
در آرامش و آسايش باشند.
در جلسه 88 تاريخ 21 فروردين 1301 از جوسازى برخى جرايد عليه
نمايندگانى كه مى خواهند از وزيرى تفحص و تحقيق يا سوال بـه عمل
آورند بـه شـدت انتـقاد نموده و تـصـريح مى كند اين حـركت جـرئت
نمايندگان را از بين مى برد: ((يك وكيلى در يك موضوعى سوال كرده
است و نسبت به آن سوال در جرائد چيزى نوشته بـودند كه اين مطلب
سـبـب مى شـد كه هيچ وكيلى نتـواند از وزيرى در يك موضوعى سـوال
كند.))
سپس خطاب بـه جو سازان و تهديد كنندگان آزادى نمايندگان مجلس
گفت: بـايد متـنبـه شـوند كه بـعد از اين, اين گونه صحـبـت ها و
اقدامات نشود.
مدرس با خاطراتى كه از دوران فترت و نبـود مجلس و حوادث منفى
آن ايام داشت با بصيرتى خاص آينده كشور را تاريك مى ديد و بـراى
جلوگيرى از رخدادهاى ناراحت كننده حضور و نظارت مجلس متـشكل از
منتخبين ملت را لازم مى دانست. در جلسه 252 مورخ 15 فروردين 1302
ه.ش از تاخير اعلان انتخابـات دوره پنجم بـا توجه بـه ديكتاتورى
رو به افزايش رضا خان ـ وزير جنگ ـ اظهار نگرانى كرد و در جلسه
294 تاريخ 31 خـرداد 1302(آخـرين جـلسه دوره چـهارم)طى نطقى كه
آخرين بـيان مدرس در اين دوره بـود پس از اشاره بـه حوادث دوره
فترت و انتخابـات دوره چهارم كه مورد رضايت ملت نبـود و گذر از
سياست يك طرف بـه سياست مستـقل از مشيرالدوله ـ رئيس الوزراء ـ
درخواست كرد بـى طرفى در انتخابـات و سياست خارجى را رعايت و در
افتتاح دوره پـنجم مجلس تـسريع كند و در پـايان اظهار اميدوارى
نمود كه ايام فترت ميان مجلس چهارم و پنجم به زودى خاتمه يابد.
اصولا مجلس چهارم در پايان عمر خود نخست وزيرى را از آن جهت بـه
مشيرالدوله سپـرد تـا كار انتـخـابـات را بـه انجـام بـرسـاند.
مجلس دوره چهارم با وجود آن كه قوانين مفيدى وضع كرد و خدمات
بـرجسته اى انجام داد در درياى كشمكش هاى لفظى غرق گشت و از لحاظ
يك خط مشى اقتصادى روشن ناتوان ماند. در واقع بزرگترين نقص اين
دوره عدم تجانس فكرى نمايندگان و نداشتن وحدت نظر در بـين آنان
بود. تـلاش هاى شـهيد مـدرس وعـده اى از حـامـيانش گـر چـه از اين
آشفتگى ها به نحو قابـل ملاحظه اى كاست ولى آنها را از بـين نبـرد
چرا كه برخى گرايش هاى حزبى و حركات افراطى و رفتارهاى مستبدانه
مانع از آن بـود كه انديشه هاى خـردمندانه مدرس كه مصالح اسلام و
مسلمين را در نظر داشت مورد استـفاده قرار گيرد و اصول فكرى او
را چون چراغى فرا راه خويش نهند. از عوارض سوء چنين تفرقه اى كه
بر جـو مجـلس حاكم بـود رشد سرطانى رضاخان مى بـاشد. جـنگ داخلى
نمايندگان, قدرت خطرناك وى را افزايش داده حتى گروهى از وكلا به
جاى جلوگيرى از حركات غيرقانونى وى به حمايتش بـرخاسته و او هم
در سايه اين پشتيبانى ها نفوذ خود را افزايش داد و چون ابر تيره
و تـارى آسمان ايران را قيرگون نمود و اختـناق را بـر فضاى اين
كشور حاكم ساخت. والسلام پاورقي ها: