حج ابراهيمى از ديدگاه امام خمينى


مقدمه


((حج بى روح و بى تحرك و قيام, حج بـى بـرائت, حج بـى وحدت و
حـجـى كه از آن هدم كفر و شرك بـرنيايد حـج نيست)) (امام خمينى
((ره ))


ماه ذى الحجـه الحـرام, ماه مهمانى خدا, ماه وصال عاشقان بـه
معشوق در راه است. حـج گزاران كه بـه مهمانى خـدا دعوت شده اند,
آماده مى شوند تـا در ضيافت خـاص الهى شركت جـويند. آنان كه بـه
نداى ابراهيم خليل الرحمان لبيك گفته اند, بـه سفرى عازم اند كه
همه شعور و آرزوست ; آرزوى رسيدن به معشوق تا با طواف كعبه عهد
و پيمان با ابراهيم بت شكن ببندند كه ديگر جز كعبه به گرد چيزى
نگردند و بـا كشـتـن قربـانى در منا, همه مظاهر غيرالهى را سـر
ببرند و با پرتاب سنگ بـه سوى شيطان, از هر چه رنگ غير خدايى و
شرك دارد برائت جويند و با شركت در اجتماع پرشكوه و كنگره عظيم
حج تمام عوامل اختلاف انگيز را كنار گذاشته, در برابـر كفر جهانى
يگانه شوند و بـا وحدت خود, عزت اسلامى را نمايش داده, پـشت كفر
را بلرزانند.


نوشته حاضر را بدين مناسبت و بـه لحاظ اهميت سياسى اين فريضه
الهى به حـج گزاران و همه علاقه مندان حـج تـقديم مى كنيم و در آن
كوشيده ايم به آيات قرآن كريم و سخنان رسول خدا(صلى الله عليه و
آله)و ائمه معصومين(عليهم السـلام)بـه عنوان مبـناى ديدگاه امام
خـمينى(ره)اشاره كنيم تـا بـر غناى آن افزوده گردد و بـا بـيان
گوشه هايى از اهميت اين كنگره عظيم الهى و فريضه مذهبى, برخى از
وظايف حج گزاران ـ كه يكايك آنان نماينده كشور جمهورى اسلامى اند
ـ يادآورى شود بـه آن اميد كه رعايت آن ها موجـب بـرائت عملى حج
گزاران و مسلمانان از شياطين, بـه خـصوص شيطان بـزرگ شود و بـا
ارمغان استقلال امت اسلامى, به عزت آنان بيفزايد.




كعبه مظهر قيام و پايدارى امت اسلامى


بـا اندك تامل در منابـع حج در قرآن وسنت و سيره مبـارك پـيش
روان مكتب توحيد به خوبى درمى يابـيم كه آثار و منافع اين فريضه
عظيم الهى بيش از آن است كه بتوان كاملا بيان كرد.


حج از بعد سـياسـى ـ اجـتـماعى در حـيات سـياسـى و اجـتـماعى
مسلمانان, بلكه در سرنوشت بشر نقشى بـسيار ارزنده دارد. نخستين
خـانه اى كه بـراى مردم بـنا گرديده و مشعل هدايت انسان خـوانده
شده, كعبه است. امام خمينى(ره)با توجه بـه اين مسئله مى فرمايد:


((يك همچـو مجـلس هايى كه اسلام درست كرد مثـل حـج هيچ قدرتـى
نمى تـواند درست كند; هيچ قدرتـى, همه ممالك اسلامى و سران ممالك
اسلامى جمع بشوند كه نيم ميليون جمعيت را يك جايى ببرند نخواهند
موفق شد… اين اجتـماعات, اجـتـماعات سياسى است. بـايد در اين
اجتماعات گويندگان و نويسندگان همه بـلاد مسلمين در آن جا مسائل
اسلام را مسائل بـلاد مسلمين, گرفتـارى هايى كه دارند, مسلمين از
دست كى گرفتـارى دارند و آن بـايد چـه بـكند, دولت هايى كه بـا
مسلمين چه مى كنند با او چه بكند كوشش كنند.))


در جاى ديگر مى فرمايد:


((در حج…. بايد بـررسى از اوضاع مسلمين در هر سال بـشود كه
مسلمين در چه حال هستند. اين سفر حج براى اين مسائل بـوده است,
براى ((قيام ناس)) بوده اسـت, بـراى اين بـوده اسـت كه مسـلمين
مشكلات مسلمين را درك كنند و در رفعش كوشش كنند.))


قـرآن كريم مى فـرمايد: ((ان اول بـيت وضـع للناس للذى بـبـكه
مباركا و هدى للعالمين; نخستين خانه اى كه بـراى مردم قرار داده
شد, همان است كه در سـرزمين مكه اسـت كه پـربـركت و مايه هدايت
جهانيان است.))


و در آيه ديگر, خانه خدا را عامل قيام و پـايدارى مردم معرفى
كرده اسـت ((جـعل الله الكعبـه البـيت الحـرام قياما للناس…;
خداوند كعبه بـيت الحرام را وسيله استوارى و سامان بـخشيدن بـه
كار مردم قرار داده است.))


((ناس)) واژه اى است براى همه مردم و فرزندان آدم بـدون نام و
مشخصه و بـى رنگ و فراگيرتـرين كلمه اى است كه در فرهنگ قرآن بـه
كار رفتـه است. از آن رو كه دين وسيله سعادت و فلاح آدميان است,
همه انسان ها مخـاطب قرآن اند و مشخـصه هاى انسـانى آن را محـدود
نمى سازد. همين واژه در آيات مربوط بـه حج و بـناى كعبـه و دعوت
ابـراهيم(ع)محـور قرار گرفتـه اسـت. همه جـا سـخـن از ناس يعنى
توده هاى انسانى به ميان مىآيد: آن جا كه قرآن از بناى كعبه سخن
گفته و آن گاه كه نقش اين خانه را در قوام و استوارى انسان ياد
آورده, واژه ناس را مطرح كرده است, چرا كه اين خانه مايه بـركت
و هدايت و رستگارى همه عالميان است.


امام خمينى(رض)در اين باره مى فرمايد:


((فريضه حـج در ميان فرايض, از ويژگى خـاصى بـرخـوردار است و
شايد جنبـه سياسى و اجتماعى آن بـر جنبـه هاى ديگرش غلبـه داشته
باشد, با آن كه جنبه عبادىاش نيز ويژگى خاصى دارد.))


ائمه(ع)با تـوجه بـه اين اهميت, حج را وسيله تـقويت دين الهى
ناميده و كعبـه را پـرچم رفيع اسلام معرفى كرده اند. يعنى تـا حج
برپـا است و عظمت دارد, دين الهى مقتـدر و پـرچم آن در اهتـزاز
خواهد بود.


على(عليه السلام)مى فرمايد: ((والحج تقويه للدين; خداوند متعال
حج را مايه تـقـويت دين قـرار داد)) و در جـاى ديگر مى فـرمايد:


((جعله الله سبـحانه و تـعالى للاسلام علما; خداوند پـاك و بـلند
مرتبه حج را پـرچـم اسلام قرار داده است.)) , چـه پـرچـم نماد و
نشانه بـقاى يك ملت و كشور و استقرار و پـايدار آن است, لذا در
ميان تـمام ملل و اقوام نشانه عزت و استـقلال تـلقى شده و آن را
مقدس دانسته اند و بـراى نگهدارى آن از گزند زمان و در افراشتـه
داشتـن آن فداكارىها كرده اند. اسـلام از اين نيز فراتـر رفتـه و
بزرگ ترين نماد توحيد و هدايت يعنى كعبه را پرچم معرفى كرده است
تـا امت را در زير سـايه خـود جـمع كند و از تـفرقه نگه دارد و
مسلمانان با قبله قرار دادن آن و طواف به دور آن اين يگانگى را
عملى سازند. عظمت و عزت اسلام و استـقلال مسـلمانان در سـايه اين
پـرچم پـرافتخار است, بـنابـراين بـايد همواره افراشته بـماند.
طبيعى است اين نقش در صورتى جامه عمل خواهد پوشيد كه حج, بـا
روح و تحرك انجام بگيرد و وحدت واقعى كه جز با طرد بـيگانگان و
دشمنان اسلام و بـرائت جستن از آن ها امكان نخواهد داشت بـه وجود
آيد. لذا دشمنان اسلام تـلاش مى كنند ابـعاد اجـتـماعى و سياسى حج
بـراى مسلمانان تبـيين نگردد و گاه حركت سياسى را در حج متناقض
با روح معنوى حج مى دانند و اين يكى از دردهاى بزرگ جامعه اسلامى
است.


حضرت امام خمينى(ره)مى فرمايد:


((بزرگ ترين درد جـوامع اسـلامى اين اسـت كه هنوز فلسـفه واقعى
بسيارى از احكام الهى را درك نكرده و حج با آن همه راز و عظمتى
كه دارد, هنوز به صورت يك عبادت خشك و يك حركت بى حاصل و بى ثمر
باقى مانده است.))


و در ادامه در باره اهميت حج از بعد سياسى ـ اجتماعى و وظيفه
حج گزاران مى فرمايد:


((حج عرصه نمايش و آيينه سنجش استعدادها و توان مادى و معنوى
مسلمانان است. حج بـسان قرآن است كه همه از آن بـهره مند مى شوند
ولى انديشـمندان و غواصـان و دردآشـنايان امت اگر دل بـه درياى
معارف آن بـزنند و از نزديك شدن و فرورفتن در احكام و سياست هاى
اجتماعى آن نترسند, از صدف اين دريا گوهر هدايت و رشد و حكمت و
آزادگى را بـيش تر صيد خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا
ابد سيراب خواهند گشت و همان اندازه كه آن كتاب زندگى و كمال و
جـمال در حجـاب هاى خود ساختـه ما پـنهان شده است و اين گنجـينه
اسرار آفرينش در دل خروارها خاك كج فكرىهاى ما دفن گرديده است,
حج نيز بـه همان سرنوشت گرفتار گشته است ; سرنوشتى كه ميليون ها
مسلمان هر سال به مكه مى روند و پا جاى پاى ابـراهيم واسماعيل و
هاجـر مى گذارند ولى هيچ كس نيسـت ازخـود بـپـرسـد ابـراهيم(ع)و
محـمد(صلى الله عليه و آله)كه بـودند و چـه كردند و چـه هدفشان
بود, از ما چه خواستند. گويى بـه تنها چيزى كه فكر نمى شود همين
است مسلم حج بى روح و بى تحرك و قيام, حج بى برائت, حج بى وحدت
و حجى كه از آن هدم كفر و شرك برنيايد حج نيست.))


از اين جـااست كه استـمرار و قوام دين بـر قيام كعبـه پـيوند
مى خـورد. امام صادق (عليه السلام)مى فرمايد: ((لايزال الدين قائما
ما قامت الكعبه; دين پيوسته برپا خواهد بـود تا زمانى كه كعبـه
پابرجاست.))


و از اين رو دشمنان اسلام مى كوشند اجتماع با عظمت مسلمانان را
در مراسم حج كم رنگ و آن را از محتـواى عالى سياسى ـ اجـتـماعى
خالى كنند و آثار مهم و نقش عظيم آن را در عزت بخشيدن به امت و
استـحكام دين الهى بـى ثـمر سازند و بـه همين جـهت است كه امام
رضا(عليه السلام)حج و اجتـماع مردم در آن را سرچشمه سود و خير و
منفعت بـراى جـميع خـلق مى داند و مى فرمايد: ((… مع ما فى ذلك
لجميع الخلق من المنافع لجميع من فى شرق الارض و غربـها و من فى
البر و البحر ممن يحج و ممن لم يحج; با منافعى كه حج براى تمام
انسان ها, در شرق و غرب عالم, در خـشكى و در دريا, آنانى كه حـج
مى گذارند و يا نمى گذارند, دارد.))




حج عبادت صرف نيست


قرآن كريم آن جـا كه مردم را بـه حـج دعوت مى كند فلسفه آن را
چنين بيان مى دارد:


((ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسـم الله فى ايام معلومات على
ما رزقهم…)) .


يعنى حج گزاران از هر نقطه عالم بـيايند تا بـر منافع خودشان
گواه باشند و در روزهاى معينى ياد خدا بـكنند. پس فلسفه حج اين
است كه حـاجـيان در اين كنگره عظيم شركت كنند و بـر منافع خـود
شاهد باشند.


در باره اين آيات نكاتى را تذكر مى دهيم:


1)طبـق اين آيه حج عملى چند بـعدى است: عبـادى و اجـتـماعى و
سياسى و فرهنگى و… تنها يك عمل عبادى صرف نيست.


2)شهادت بر منافع در اين آيه كريمه نه تنها در مقابل ياد خدا
آمده, بـلكه مقدم ذكر شده است و از اين تقديم بـه نظر مىآيد كه
بعد غير عبادى حج بيش از بعد عبـادى آن مورد توجه قرار گرفته و
اهميت دارد و اين در حالى است كه بعد عبادى حج در مقابـل اعمال
ديگر عبادى عظمت بسيار بزرگ دارد.


حضرت امام(ره)در اين مورد مى فرمايد:


فريضه حج در ميان فرايض از ويژگى خـاص بـرخـوردار است و شايد
جنبه سياسى و اجتماعى آن بر جنبه هاى ديگرش غلبه داشته باشد بـا
آن كه جنبه عبادى اش نيز ويژگى خاص دارد.))


3)كلمه ((منافع)) در آيه فوق جـمع اسـت و مفهومى عـام دارد و
شامل تمام منافع دنيوى و اخروى مى باشد, لذا مفسران اين كلمه را
به گونه عام معنا كرده اند ; مثلا طبرى در تفسير خود بـعد از ذكر
احتمالات متعدد معناى عام را ترجيح مى دهد.


شيخ شلتوت رئيس اسـبـق دانشگاه الازهر مصر در تـفسـير اين آيه
مى گويد:


منافعى كه حج وسيله شهود و تـحصيل آن مى بـاشد بـه صورت اولين
فلسفه حج در آمده است و شامل تـمام منافع مى بـاشد ; اگر تـزكيه
نفس منفعت است مشاوره در ترسيم خطوط گسترش علم و فرهنگ نيز سود
است و دعوت مسـلمين بـر اتـحـاد منفعت ديگر اسـت و همين طور…


پـس دقت در معناى آيه مى رسـاند كه آن چـه بـا مصالح و سـعادت
مسلمين در ارتـبـاط است و هر چـه مايه قوام حيات و كيان آن ها و
عزت و استـقلال مسـلمانان بـه شمار مى رود در اين مراسـم تـاءمين
مى شود; حال چـه مصلحت و منفعتـى بـالاتـر از يك عمل سياسى كه در
بـرابـر دشمنان اسلام مسلمانان را يگانگى و وحـدت بـخشد و در صف
واحد قرار دهد.


شايسته تـوجه است كه قرآن كريم بـعد از آيات ياد شده در مورد
حج, كه همگى بـيانگر شئون و منافع حج است سخن را بـه آيات جهاد
معطوف داشته, گويا بـين حج و جهاد ارتبـاطى منطقى و واقعى وجود
دارد كه اين دو را كنار هم قرار داده اسـت و اين يكى منافعى را
تاءمين مى كند كه آن ديگرى تاءمين مى كند. بـااين بـيان اگر جهاد
براى عزت اسلام و براى از بـين بـردن توطئه ها و دشمنى هاى دشمنان
اسلام است, لابد حج هم بايد همان نقش را داشته باشد. بـنابـراين,
حجـى مى تـواند چـنين نقش را داشتـه بـاشد كه بـه قول حضرت امام
خمينى(ره)بى روح و بى تحرك و قيام و بى برائت و بى وحدت نبـاشد
در يك كلمه حجـى كه اركان كفر و شرك دشمنان كيان وعزت مسلمانان
را بـه لرزه در آورد. بـراين اساس, منفعت سياسى حج بـسيار عظيم
خواهد بـود و مسلمانان موظف اند در اين كنگره بـزرگ آن را شهود
كنند و به دست آورند.


پس اين همايش بـزرگ سالانه, مظهر اقتدار امت و وسيله نيرومندى
است كه مسلمانان جهان اختلافات جزئى خود را كنار گذاشته, به خود
آيند و يك هدف مشترك را كه همانا عزت اسـلام و امت اسـت ـ و اين
جز با بـرائت از دشـمـنان اسـلام و يهود و امـريكـا, كـه امـروز
بـزرگ تـرين دشمن مسلمانان و اسلام است, ممكن نخواهد بـود ـ وجهه
همت خود سازند و هويت اسلامى خويش را بـا بـه دست آوردن عظمت از
دست رفته خود بـاز يابـند و بـه مصالح جهان اسلام بـينديشند تـا
وظيفه الهى خود را در عزت بـخشيدن بـه اسلام و مسلمانان آن گونه
كه شايسته امت بزرگ اسلام است ادا كنند و عملا شايستگى و امت وسط
بـودن خود را نشان دهند. كه قرآن كريم اولين فلسفه حج را شهادت
و تـحصيل منافع مسلمانان قرار داده است. طبـيعى است اگر از اين
وسيله اقتدار و عزت اسلام اسـتـفاده بـهينه نشود, امت اسـلامى نه
تنها در پـيشگاه الهى جواب گو نمى تواند بـاشد, در نزد ملل جهان
بـه عنوان مردمان زمانه شناس و شايستـه جلوه نخواهد كرد و چنين
مردمى سزاوار استقلال و عزت نخواهد بود.


4)در آيه فوق حج, اين فريضه بزرگ نقطه التقاى عبادت با سياست
معرفى شده است و مركز پـيوند خـدا بـا ديگر مسـائل اجـتـماعى و
اقتصادى و سياسى مى بـاشد پـس كل اسلام نه تـنها يك مجموعه سياسى
است بـلكه تـك تـك عبـادات آن, بـه خصوص حـج نيز سياسى است پـس
ديدگاهى كه سياست را از دين اسلام جـدا مى داند نشانه ناآگاهى از
اسلام است.




حج تعطيل پذير نيست


بـه سبـب نقش حـياتـى و اهميت حـج است كه در روايات منقول از
معصومان(ع)بـه هيچ وجـه تـعطيلى آن روا دانستـه نشده است و بـر
حكومت اسلامى در اقامه و بـرپـاداشتن حج مسئوليتى ويژه مقرر شده
كه در هيچ يك از فرايض دينى بدين صورت نمى باشد و آن اين كه اگر
مردم در رفتـن بـه حج تـساهل كنند, بـر حاكم اسلامى واجب است كه
الزاما آنان را به حج بفرستـد و هر گاه تـوان مالى نداشتـند از
بيت المال هزينه سفر آنان را تاءمين كند تا با اجتماع مسلمانان
در حج عظمت و وحدت و عزت مسلمانان نمايش داده شود.


امام صادق(عليه السـلام)مى فرمايد: ((لو عطل الناس الحـج لوجـب
على الامام ان يجبرهم على الحج ان شاوا و ان ابوا, فان هذاالبيت
وضع للحج; اگر مردم حج را تعطيل كنند بر امام واجب است كه آن ها
را به حج اجبار كند چه بـخواهند يا نه, زيرا اين خانه بـراى حج
قرار داده شده است.)) لذا در احـاديث و متـون دينى بـه آنان كه
حضور در مراسم حـج و انجـام فريضه الهى حـج را تـرك كنند هشدار
داده شده كه مستوجب هلاكت و عقوبـت الهى خواهند شد مسلما تاركان
حج قبـل از گرفتـارى و عقاب آخرت, عذاب و بـدبـختـى در دنيا را
خواهند چشيد و ذلت پراكندگى را تحمل خواهند نمود.


رسـول خـدا(صلى الله عليه و آله)مى فرمايد: ((يا على! من سـوف
الحج حتـى يموت بـعثـه الله يوم القيامه يهوديا او نصرانيا; يا
على! هر فردى كه حج را تاءخير اندازد تا بميرد خداوند وى را در
روز قيامت يهودى يا نصرانى برمى انگيزد.)) گويا اين تعبـير رسول
خدا(صلى الله عليه و آله)بـراى آن است كه حج نگهدارنده و موجـب
يگانگى و اتحـاد امت اسلامى است و هنگامى كه حـج از اسلام گرفتـه
شود, اسلامى نمى ماند پس بايد در قيامت بـه صورت يهودى يا نصرانى
برانگيخته شود.


حال كه حج پرچـم اسلام و نشانه عزت است پـس حضور در آن, هرچـه
بيش تر باشد عظمت اسلام بيش تر خواهد بود, لذا در روايات به تكرار
حج تـاءكيد و تـوصيه هاى بـسيار شده است و خود رسول خدا(صلى الله
عليه و آله)و ائمه(عليهم السلام)مكررا آن را به جا مىآورند. نقل
شده است كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله)بيست بـار حج گذارد كه
هفت بار آن, قبل از بعثت بـوده است و در بـرخى روايات آمده است
كه امام(عليه السلام)از شخصى پـرسيد: ((چـه مانعى تـو را از حـج
گذارى در هر سال باز مى دارد؟ عرض كرد: فرزند و عيال. امام(عليه
السلام)فرمود: بـا اهل و عيال حج بـه جا آور گر چه بـا قناعت در
خوراكى باشد.))


تاءكيد بـر عدم ترك حج و اداى آن در هر سال بـه قدرى مهم است
كه برخى از علماى قديم شيعه بـه وجوب حج فتوا داده اند, زيرا در
روايات آمده است كه حج را, هرچند بـا قرض گرفتـن يا اجاره دادن
خود(نايب شدن)ترك نكن.




هيچ عملى هر چند صالح جايگزين حج نمى شود


اهميت زياد حج و نقش عظيم آن باعث شده است كه هيچ عمل عبـادى
نتـواند بـا آن بـرابـرى كـند و يا جـايگزين آن شـود. از رسـول
خـدا(صلى الله عليه و آله)نقل شده اسـت كه فرمود: ((… اما انه
ليس شـىء اءفضل من الحـج الا الصلوه و فى الحـج هيهنا صلوه. ..;
چـيزى بـرتـر از حـج نيسـت جـز نماز و در حـج, نماز هم هسـت.))
در حديث ديگر نقل شده است كه شخص ثروتمندى كه حج(مستـحبـى)از
او فوت شده بـود خـدمت رسول خـدا(صلى الله عليه و آله)آمد از آن
حضرت خواست عملى را به وى معرفى كند تا بدين وسيله بـه ثواب حج
از دسـت رفـتـه نايل گردد, ايشـان فـرمودند: ((اگر بـه وزن كوه
ابوقبيس طلاى سرخ داشته باشى و در راه خدا انفاق كنى برابـر بـا
ثواب حج نمى شود.)) بلى بـايد هم چنين بـاشد, زيرا حج در مقايسه
بـا اعمال عبـادى ديگر تنها عبـادتى است كه اگر بـا روح و تحرك
انجام بگيرد و به خصوص اگر با برائت از مشركين همراه بـاشد امت
اسلامى اسير يهود زمان نخـواهد بـود و هيچ عملى نمى تـواند چـنين
اثرى داشته باشد.




كعبه مظهر آزادگى


كعبه بناى عتـيق و آزاد خانه اى است كه تـحت تـملك و سلطه كسى
نبوده و در گستـره تـاريخ از تـطاول و دست اندازى جبـاران مصون
مانده و از اختـصاص بـه غير خدا چـه شخصى يا گروه, قوم و نژاد,
دولت و حـكومت آزاد بـوده است و موحـدان و خداجـويان و آنان كه
تـنها طوق بـندگى خـدا را در گردن دارند, همواره رو بـه سوى آن
دارند و با طواف بـه دور آن, از قصرهاى شاهان و كاخ هاى جبـاران
روى گردان و از سلطه ستمگران و زرق و بـرق دنيا داران آزادند و
اين خود, در تـشكيل و سازندگى جامعه مستـقل اسلامى نقشى بـه سزا
دارد ; يعنى مسلمانان بايد بـه دور خانه آزاد طواف كنند تا درس
آزادگى و استـقلال بـياموزند و سلطه هيچ كس و هيچ چيز جز خدا را
نپذيرند.


در قرآن كريم مى فرمايد: ((وليطوفوا بالبيت العتيق; بـايد بـه
دور خـانه عتـيق طواف كنيد.)) عتـيق يعنى آزاد, زيرا اين خـانه
آزاد بـوده و هرگز مالكى جـز خـدا نداشتـه است ; آزاد از تـملك
انسان ها و سلطه جباران.


از امام باقر(عليه السلام)سوال شد كه ((چرا اين خانه بيت عتيق
ناميده شده است؟)) فرمودند: ((كعبه تنها خانه اى است كه از تملك
و تـصـرف انسـان ها آزاد اسـت و هيچ فـرد مـالـك آن نمـى شـود.))
بـنابـر اين كعبـه مظهر آزادگى است و بـه انسان هاى موحـد درس
آزادگى مى دهد كه سلطه هيچ كس و چيزى را جز بـندگى خدا نپـذيرند
تا به حقيقت آزاد باشند.


امام خمينى(ره)با توجه به آيات و روايات فوق, در پيام خودشان
در سال 58 به زائران خانه خدا فرمودند:


((فلسفه حج بايد جوابـگوى اين فريادهاى مظلومانه بـاشد(منظور
فرياد مظلومانه آفريقاى مسلمان…اسـت)گردش بـه دور خـانه خـدا
نشان دهنده اين است كه بـه غير از خدا, گرد ديگرى نگرديد و رجم
عقبات رجم شياطين انس و جن است, شما بـا رجم, بـا خداى خود عهد
كنيد تـا شـياطين انس و ابـرقدرت ها را از كشـورهاى اسـلامى عزيز
برانيد. امروز جهان اسلام بـه دست امريكا گرفتار است, شما بـراى
مسلمانان قاره هاى مختلف جهان پيامى از خداوند ببـريد; پيامى كه
به غير از خـدا بـردگى و بـندگى هيچ كس را نداشـتـه بـاشـيد.))




حج و برائت از مشركان و كافران


شخص مومن بـه حـكم انگيزه ايمانى و بـا پـيروى از خدا و رسول
خدا(صلى الله عليه و آله)بايد از هر چه سد راه خداست و از هر كس
كه در مقام خصومت با خلق او است تـبـرى جويد و ارتـبـاط روحى و
عملى خود را با آنان قطع كند.


قرآن كريم مى فرمايد:


((لا تجد قوما يومنون بالله و اليوم الاخر يوادون من حادالله و
رسوله و لو كانوا ابـائهم او ابـنائهم او اخـوانهم او عشيرتـهم
اولئك كتـب فى قلوبـهم الايمان و ايدهم بـروح منه و يدخلهم جـنات
تـجرى من تـحتـهاالانهار خالدين فيها رضى الله عنهم و روضوا عنه
اولئك حـزب الله الا ان حـزب الله هم المفلحـون; هيچ قومى را كه
ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمى يابى كه بـا دشمنان خدا و
رسـولش دوسـتـى كنند, هرچـند پـدران يا فرزندان يا بـرادران يا
خويشاوندان آن ها بـاشند. آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بـر
صفحه دلهايشان نوشته و بـا روحـى از ناحـيه خود آنها را تـقويت
فرموده و آنان را در باغ هايى از بـهشت وارد مى كند كه نهرها از
زير درختـانش جـارى است, جـاودانه در آن مى مانند, خـدا از آن ها
خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند آن ها حزب خدايند, بـدانيد
كه حزب الله پيروزان و رستگارانند.))


بـنابـراين, بـرائت از دشمنان خدا و آن چه مانع رشد و تـكامل
انسان و سد راه خوشبـختـى او است, قبـل از آن كه مسئله اى سياسى
اجتماعى باشد جنبه اعتقادى و تربيتى دارد و مى توان گفت بـرائت,
سياست اصولى مكتب اسلام, بـه خصوص در عمل حج است. بـر اين اساس,
بـر حـج گزاران و مومنان است كه از دشمنان خدا و بـت هاى زمان و
قطب هاى شرك و الحاد, كه مصمم بـر نابـود كردن اسلام و بـه ذلت و
بدبختى كشاندن مسلمانان اند, برائت جويند.


برائت مقطعى نيست بلكه بـرگرفته از سرچشمه الهى است و آغازگر
برائت, خدا و پيامبر او است. پس همواره بـراى مومنان بـايد بـه
عنوان حقيقتى ايمانى سرمشق باشد.


اعلام برائت اقدام عملى و دفاع تبليغى ـ روانى در مقابل كفر و
شرك و مقابله بـا استكبـار و فساد است و اين, سياست خارجى اسلام
را با جهان كفر در صحنه روابط بـين الملل و تبـليغ و جهاد مشخص
مى كند. از اين رو بـر مسلمانان است كه بـه خود اجازه ندهند بـا
الحـاد و شرك و آنانى كه عليه مصالح اسلام تـوطئه مى كنند رابـطه
دوستانه داشته باشند. و از اين جا معلوم مى شود كه چرا با برائت
مخالفت مى شود و يا دشمنان مى كوشند مردم را نسبـت بـه مسائل دين
بى توجه كنند و از حساسيت مردم نسبت به مسائل دين بـكاهند. چون
برائت حساسيت مسلمانان را نسبت به مسائل دين بالا مى برد و بـراى
دشـمن و تـوطئه گران فرصت عملى كردن دشـمنى و تـوطئه را نمى دهد,
بنابـر اين بـرائت و راندن دشمنان و توطئه گران و ايجاد حساسيت
دينى درجايى بـايد انجام بـگيرد كه فايده بـيش تر بـدهد, لذا در
زمان رسول خدا(صلى الله عليه و آله)برائت, در روز حج
اكبر(قربان يا عرفه)با بانگ بـلند اذان اعلام شد تا بـه گوش همه
مردم برسد و قطع نامه برائت, كه در خصوص روابـط آينده مسلمانان
و مشركان بـود, بـه دستـور رسول خدا(صلى الله عليه و آله)تـوسط
حضرت على(عليه السلام)خوانده شد.


خداوند متعال در آيات برائت, بـا تحريض و تشجيع مسلمانان بـه
آنان توصيه مى كند كه از دشمن نهراسند و تنها از خدا پروا كنند,
چه خدا بـه دست مومنان عذاب و گرفتارى را بـر دشمن مى فرستد, پس
برائت تشجيع مومنان است و تقويت جبهه توحيد و از اين جا است كه
برائت آزمايشى است بـراى مومنان و مجـاهدان صادق, كه جـز خدا و
رسول را پناه و همراز برنگزينند.


با توجه به مطالب ياد شده, نظام مقدس اسلامى جز با برائت قوام
نخواهد گرفت, زيرا بـرائت جنبـه دافعه توحيد و ولايت است كه اين
دو از يكديگر جدا نيستند و از روز اعلان برائت, اساس دولت اسلامى
استقرار يافت.


نويسنده كتـاب ((حـياه محـمد(صلى الله عليه و آله )) در مورد
برائت گويد:


هرگاه بـا دقت بـه اين آيات نگاه كنيد, بـه حـق آن را بـنياد
معنوى در قوىترين شكل آن براى دولت نوپاى اسلام خواهى يافت. اگر
تـوجه شود كه نزول آيات بـرائت هنگامى بـود كه جنگ هاى پـيامبـر
پايان يافته بود و طائف و حجاز, تهامه, نجد و بسيارى از قبـايل
جنوب شبـه جزيره بـه اسلام گرويده بـودند حكمت تـاريخى نزول اين
آيات كه شالوده معنوى دولت را سـامان مى دهد روشن خـواهد شد. يك
دولت نيرومند بـايد داراى ايده و اعتـقادى بـاشـد كه همه بـدان
ايمان آورده و با تمام توان از آن دفاع كنند و كدام عقيده برتر
از ايمان به خداى يگانه اى كه شريك ندارد…


امام خمينى(ره)در پيام تاريخى خود در مورد برائت با الهام از
آيات مذكور مى فرمايد:


((حاشا كه خلوص عشق موحدين جز به ظهور كامل نفرت از مشركين و
منافقين ميسر شود و كدام خانه اى سزاوارتر از كعبه و خانه امن و
طهارت و ((الناس)) كه در آن بـه هر چه تجاوز و ستم و استثمار و
بـردگى و يا دون صفتـى و نامردمى اسـت عملا و قولا پـشت شود و در
تجديد ميثاق ((الست بربكم)) بت الهه ها و اربـابـان متفرق شكسته
شود و خاطره مهم ترين و بزرگ ترين حركت سياسى پيامبر در ((و اذان
من الله و رسوله الى الناس يوم الحج الاكبـر)) زنده بـماند, چرا
كه سـنت پـيامبـر(صلى الله عليه و آله)و اعلان بـرائت كهنه شدنى
نيست و نه تنها اعلان بـرائت بـه ايام و مراسم حج منحصر نشود كه
بايد مسلمانان فضاى سراسر عالم را از محبت و عشق نسبـت بـه ذات
حق و نفرت و بـغض عملى نسبـت بـه دشمنان خدا لبـريز كنند و بـه
وسوسه خناسان و شبهات تـرديد آفرينان و متـحجرين و منحرفين گوش
فرا ندهند و لحظه اى از اين آهنگ مقدس تـوحيدى و جهان شمول اسلام
غفلت نكنند.))


و در ادامه مى فرمايد:


((فرياد برائت ما فرياد برائت امتى است كه كفر و استكبار بـه
مرگ او در كمين نشسته اند و همه تيرها و كمان ها و نيزه ها به طرف
قرآن و عترت عظيم الشان رفتـه اند و هيهات كه امت محمد(صلى الله
عليه و آله)سيراب شدگان كوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان به
مرگ ذلت بار و به اسارت غرب و شرق تن دهند و هيهات كه خمينى در
برابر تجاوز ديو سيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن و عترت
رسول خـدا و امت محـمد(صلى الله عليه و آله)و پـيروان ابـراهيم
حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنه هاى ذلت بـار و حقارت
مسلمانان باشد.))




اوج برائت در رمى جمرات


يكى از مناسك حج رمى جمرات و سنگ زدن بـه تـنديس شياطين است.
اين حكم نيز همانند ساير مناسك حـج, بـرگرفتـه از سنت ابـراهيم
خليل است كه موقع رفتن به منا بـراى قربـانى كردن اسماعيل, بـا
وسوسه هاى ابليس روبه رو شد و بـه او سنگ انداخت, او را دور كرد
و زيبـاتـرين جلوه ايمان و عشق را نشان داد, زيرا بـرائت و دور
كردن شيطان خـالص كردن تـوحـيد و ايمان اسـت و ابـراز تـنفر از
شيطان, همزمان با تعبد براى خداى يگانه همواره در متن اعمال حج
بوده و از آن جدا ناشدنى است.


بـديهى است مفهوم واقعى ((رمى)) , همان سنگ زدن بـه ابـليس و
مجسمه سنگى آن نمى باشد بـلكه مفهومى وسيع تر و بـا ژرفاى بـيش تر
وراى اين عمل نمادين نهفته است و حكمت خدا بـالاتر از آن است كه
رمى جمرات را به رمى ستون هاى سنگى محدود كند بلكه بـى ترديد صف
آرايى و نبرد مومنان را در برابـر شيطان و صفات و مظاهر شيطانى
و ابليس صفتان در اين مصاف لحاظ كرده است و با بررسى آيات, اين
مطلب كاملا واضح مى شود.


بنابر اين پيدا است كه چرا ايادى ابليس دست به دست هم داده و
به بهانه هاى واهى سعى در جلوگيرى از بـرائت از مشركين در مراسم
حـج دارند و از طرفى, عوامل داخـلى آنان در روزنامه و مجـلات از
حساسيت مسئله دشمن ستيزى كاسته, دشمنى استكبار را انكار مى كنند
و با سـرگرم كردن مردم مسـلمان بـه مسـائل انحـرافى و بـا غوغا
سالارى, آنان را از توجه به سرنوشت واقعى خود باز مى دارند. مسلم
اينان كارى مى كنند كه مسيحيان و عوامل ستون پنجم آن ها در اندلس
مسلمان (اسپـانيا)انجام دادند; يعنى مى كوشند حساسيت مسلمانان و
بـه خصوص نسل جديد را بـا عناوين فريبـنده و مجمل, مثل تساهل و
تسامح و صلح طلبى و… نسبت به مسائل دينى از بـين بـبـرند و در
نهايت بتوانند بـا تغيير فرهنگى و ايجاد وابـستگى فكرى هر كارى
را انجام بدهند. بنابر اين بـر مسلمين لازم است نسبـت بـه مسائل
دينى از خود حـساسيت نشان دهند و بـه خـصوص بـرائت از مشركان و
توطئه گران را جدى گرفته, در هر جايى به خصوص در كنگره عظيم حج
انجام بدهند.


حج و وحدت امت اسلامى


حضرت امام(ره)فرمودند:


عموم برادران و خواهران اسلامى بايد توجه داشته بـاشند كه يكى
از مهمات فلسفه حج ايجـاد تـفاهم و تـحكيم بـرادرى بـين مسلمين
است.))


اجتماع حج يكى از عوامل موثر در خنثى كردن توطئه هايى است كه
براى تفرقه افكنى ميان مسلمانان چيده مى شود و به طرق مختلف حتى
گاهى تحت عنوان مذهب, براى بـرهم زدن وحدت جامعه اسلامى و ايجاد
تـفرقه, كوشـش هايى بـه كار مى رود. اگر اين كنگره عـظيم سـالانه
نبود, بـى ترديد توطئه ها موثر افتاده, همبـستگى ضعيفى كه امروز
در ميان ميليون ها مسلمان بـا مذاهب متعدد وجود دارد, ديگر وجود
نداشت. اين اجتماع, بـا عظمتى كه دارد جلو حركت هاى تند انحرافى
است كه گاه به نام طرف دارى از توحيد انجام مى گيرد.


حج ادامه فلسفه جـماعت و جـمعه و عيد است و فراگيرتـرين عامل
بـازدارنده از پـراكندگى مسلمانان از هر ملت و كشور است. بـدين
سان حج بـه عنوان يكى از اركان عملى اسلام در بـنيان وحدت جامعه
اسلامى جايگاه اساسى دارد.


عقيده بـه توحيد و يگانگى خداوند متعال تنها رشته پيوندى است
كه مى تـواند آحـاد بـشر را در بـرگيرد. در هر يك از مناسك حـج,
توحيد مبدا و معبود, مقصد و مقصود به وضوح تجلى دارد آن گاه كه
حج گزار تلبيه مى گويد, تنها به خداى يگانه پاسخ مى دهد و شرك را
طرد مى كند: ((لبيك اللهم لبيك, لبيك لا شريك لك لبيك)) و چون بر
محـور كعبـه طواف مى كند نقطه مركزى تـوحـيد را قبـله قلب خـويش
مى سازد و بر كعبه بـه عنوان سنگ نشانى بـراى راه يافتن بـه كوى
دوست نظر مى كند و آن گاه كه به نماز مى ايستـد, سـر بـه آسـتـان
محبوب مى سايد و چون به قربانگاه مى رود تعلقات مادى را بـه مسلخ
مى كشد و محبت هاى غير خدايى را ذبــح مى كــند و در جمــرات مظاهر
شياطين و چهره هاى نمادين آن ها را سنگ مى زند….


رسول خدا(صلى الله عليه و آله)ضمن خطبه اى در مسجد ((خيف)) به
اين وحدت اشاره فرموده اند:


((المومنون اخـوه تـتـكافا دماوهم و هم يد على من سـواهم…;
مومنان برادرند, خون هايشان با يك ديگر برابر مى باشد و آن ها در
برابر ديگران يك دست و متحدند.))


امام خمينى(ره)بـا الهام از فرمايش پـيامبـر(صلى الله عليه و
آله)در اين كه حج عامل وحدت است مى فرمايد:


((حج تـجلى و تـكرار همه صحنه هاى عشق آفرين زندگى يك انسان و
يك جامعه متكامل در دنيا است و مناسك حج مناسك زندگى است, و از
آن جا كه امت اسلامى از هر نژاد و ملتى بايد ابراهيمى شود تا به
خيل امت محمد(صلى الله عليه و آله)پيوند بخورد و يكى گردد و يد
واحد شد, حج تنظيم و تمرين و تشكيل اين زندگانى تـوحيدى است.))


آرى اساس كعبه بر توحيد نهاده شده و حج كانون پرستش موحدان و
تبرى از مشركان است و طهارت كعبـه و حرم بـه مفهوم پاك سازى آن
از شرك و مشركان و مظاهر استـكبـار است, چنان كه در روايت آمده
است كه خانه خدا را از آن جهت حرام ناميدند كه وارد شدن مشركين
در آن حرام گرديده است: ((سمى البـيت الله الحـرام لانه حـرم على
المشركين ان يدخلوه))


نكته شايان ذكر اين كه, بـنا بـر مطالب فوق, توحيد شكل ديگرى
از برائت است ; يعنى تـوحـيد واقعى در سـايه طرد غير خـدا اسـت




امامت و رهبرى در حج


در روايات, زيارت و ديدار امام مكمـل حـج و تـمـام كـننده آن
ناميده شده است, چه گويا زائر خانه خدا هنگامى كه بـا اعمال حج
با بنيان گذار مكتب توحيد آشنا شد و عملا درس توحيد را ياد گرفت
و هدف توحيدى ابراهيم بت شكن را عملى كرد, بايد بـا ديدار امام
و ملاقات وى و با اعلام آمـادگى بر نصرت وى, درس حج را پى گيرد و
با پيوستن به امام و رهبرى, درس توحيدى ابراهيم راعملاپياده كند
و به پايان برساند و با قرار گرفتن در حــزب الهى در تحت رهبرى
امام حج خود را معنا بـــدهد, زيرا پـيروى امامت و داشتـن ولايت
كليد همه اعمال اسـت و بدون رهبرى امت معنا پيدا نمى كند و مردم
جز سرگردانى چيزى بـه دست نمىآورند.


امام زين العابدين(عليه السلام)مى فرمايد:


((افضل بـقاع الارض ما بـين الركن و المقام لو ان رجلا عمر عمر
نوح فى قومه, الف سنه الا خـمسين عاما يصوم النهار و يقوم الليل
فى ذلك المكان ثم لقى الله عز و جل بـغير ولايتـنا لم ينفعه ذلك
شيئا; بهترين نقطه روى زمين بين ركن و مقام است حال اگر كسى آن
قدر عمر كند كه نوح در ميان قوم خـود درنگ كرد(نهصـد و پـنجـاه
سال)و روزها را به روزه دارى و شب ها را زنده دارى كند در آن جا
سپس خداى عز و جل را بـدون ولايت ما ملاقات كند اين عبـادت ها بـه
حال وى سودى نمى رساند.))


پس عبـادت و حج تنها بـا معرفت منزلت معنوى اهل بـيت و پذيرش
رهبـرى آنان, منشا سعادت دنيا و آخرت است و بـدون معرفت امام و
حق حرمت مقام ولايت اعمال ناقص و بى حاصل خواهد بود.


امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد: ((انما امر الناس ان ياءتـوا
هذه الاحجار فيطوفوا بها ثم ياءتونا فيخبرونا بـولايتهم و يعرضوا
علينا نصرتهم; بـه مردم دستـور داده شده است بـه سوى اين سنگ ها
بيايند و پيرامون آن بگردند و طواف كنند آن گاه نزد ما بـيايند
و به ما خبر بدهند كه ولايت ما را دارند و از ما فرمانبردارند و
به ما عرضه كنند كه آماده كمك به ما هستند.))


پس مردم بايد در پايان مناسك نزد امام بـيايند و بـر يارى او
اعلان آمادگى كنند تا حـجـشـان كامل شـود و مفهوم و معنا يابـد.


بنابر اين, ميان امامت حق و رهبرى امت از طرفى و كعبه از طرف
ديگر, پيوندى است ناگسستنى و گو اين كه بـنابـراين پيوند معنوى
است كه اراده خالق حكيم بر اين تعلق گرفت كه قطب دايره امامت و
ولايت, على بن ابـى طالب(عليه السلام)در خانه كعبـه چشم بـه جهان
بـگشايد پـس ولايت متـمم و مكمل حج و بـلكه روح و حقيقت آن است.
امام بـاقر(عليه السلام)مى فرمايد: ((تمام الحج لقاء الامام; كمال
و تـماميت حج ديدار امام است.)) ديدار و زيارت امام(ع)عملى است
دو بـعدى كه از طرفى اعلان وفادارى بـر امام و طرفدارى حق است و
از سوى ديگر, تبـرى جستن از دشمنان حق و حقيقت مى بـاشد. پس حول
محور امامت و ولايت قرار گرفتـن, روى ديگر سكه بـرائت از مشركين
است ; خـواه در زمان حـضور ائمه(ع)يا در زمان غيبـت آن ها كه در
اين هنگام نايبان ائمه(ع)محـور حـق مى بـاشند و مسلمين بـا اعلان
يارى ولى امر مسلمين در نظام امامت و در جـمع امت قرار گرفتـه,
بدين وسيله حج خود را تمام مى كنند.


بنابراين حج, تنها اخروى نيست كه اثر آن پس از مرگ هويدا شود
بـلكه عملى است كه اثرش را فرد و جامعه بـايد پـيش از مرگ و در
زندگى ببيند پس اگر فردى وابسته به اين جامعه و فرهنگ ابراهيمى
و ولايى است هرچه زودتر بايد حج برود و ببـيند و بـيانديشد و در
پايان با زيارت امام و ارتباط با ولايت امر به امت بپيوندد و به
حج خود معنا بخشيده و كامل كند. علاوه بر وظايف ذكر شده حج گزار
بايد به نكات زير توجه بكند:




تقوا روح عمل است


چون محور پذيرش هر عملى تـقوا و وارستـگى است, خداوند متـعال
اساس كعبـه و مناسك حج را بـا تقوا پـى ريزى كرد. مردم قبـل از
اسلام بـه حج و زيارت كعبـه مى پـرداختـند و در اطراف كعبـه طواف
مى كـردند و بـرخـى مناسـك نظير قـربـانى و مانند آن را بـه جـا
مىآوردند ; اما آميختـه بـا شرك. اسلام وقتـى وارد عربـستـان شد
فـرمود: ((لن ينال الله لحـومهاو لا دمائها و لكن يناله التـقوى
منكم; خداوند اين قربانى را با گوشت و خون نمى پذيرد)) . گوشت و
خون قربـانى بـه خدا نمى رسد بـلكه روح عمل كه تقوا و پرهيزكارى
است بـه خدا مى رسد پـس قربـانى كه بـخشى از مناسك حج است وقتـى
مقبول است كه با تقوا انجام بگيرد.


در دوران جـاهليت مردم اطراف كعـبـه طواف مى كردند اما عبـادت
آن ها سوت كشيدن و كف زدن بـود. قرآن مى فرمايد: ((ما كان صلاتـهم
عندالبيت الا مكاء و تصديه)) مشرك اگر در كنار كعبه بـه زمزمه و
نماز بايستد سوت مى كشد اگر تكبير بگويد, كف مى زند, زيرا تكبـير
و زمزمه شرك آلود بـيان انسـانى نيسـت بـلكه صفير و سـوت اسـت.




كعبه خانه پاك براى پاكان


خداى متعال با ابراهيم و اسماعيل پيمان مى بندد كه خانه او را
پـاكيزه كنند, چه اگر ازيك طرف خانه از آن خدا است و از يك طرف
ديگر, ميهمانانى را فرا خوانده:


((و عهدنا الى ابـراهيم و اسماعيل ان طهرا بـيتـى للطائفين و
العاكفين و الركع السجود)) پـس اين خانه خانه طهارت است و طواف
آن, طواف حريم طهارت. نتـيجه طواف كعبـه طاهر شدن است همان طور
كه قرآن كتـاب طاهر مطهر و تـنزيه رب العالمين است و فهم آن جز
با طهارت دل ميسر نيست(لا يمسه الا المطهرون). كعبه نيز خانه پاك
خدا است و كسى در حريم و اطراف كعبـه طواف مى كند كه پـاك بـاشد
قداست حريم ايجاب كرده كه كه تخطى از دستورهاى شرع و آلودگى به
رذايل اخلاقى در آن حريم كبـريايى بـه مثابـه الحاد تـلقى گردد.
قرآن مى فـرمايد: ((و من يرد فـيه بـالحـاد بـظلم نذقه من عـذاب
اليم)) .


در تـفسير آيه فوق, در الميزان از امام صادق نقل شده است كه:


((و كل ظلم يظلم الرجل نفسه بمكه من سرقه اءو ظلم اءحد اءو شىء
من الظلم فانى اراه الحـادا; هر كار ظالمانه كه شخص در مكه بـر
خودش روا مى دارد مثل سرقت, ستمگرى بر كسى يا هر ظلمى, من آن را
الحاد مى دانم.))


حرم, حريم كبـريايى است كه علاوه بـر انسان ها همه جـانداران و
درختان و گياهان و حتى جمادات و خاك و سنگ هاى مسجدالحرام در آن
امنيت دارند و نبايد مورد تعرض قرار گيرند.


فضاى حـج, فضاى امنيت اخلاقى است. امام سجـاد(عليه السلام)چـهل
بار با شتـرى حج گزارد اما حتـى يك تـازيانه بـر آن حيوان نزد.


امنيت ناموسى در مكه نيز مهم است. پـوشيدن ديده از نامحرم از
آن رو كه زنان در حال احرام نبايد روى خود را بـپوشانند, بـراى
مردان تمرين و آزمايشى است كه بـر نفس اماره تسلط يابـند. امام
باقر(عليه السلام)مى فرمايد: ((انما سميت مكه بـكه لانه يبـك بـها
الرجـال و النسـاء و المراءه تـصـلى بـين يديك و عن يمينك و عن
شمالك و معك و لاباس بذلك انما يكره فى ساير البلدان; مكه را از
آن رو بـكه گويند كه مردان و زنان در آن جـا اصطكاك و بـرخـورد
دارند, زن پيش روى تو و در چپ و راست تو, با تو نماز مى خواند و
مانعى ندارد, در حالى كه اين امر در ساير شهرها ناپـسند است.))




تواضع و خوددارى از غرور و تكبر


يكى از حكمت هاى مهم حج پرورش روح عبـوديت و بـندگى و تواضع و
تذلل در پيشگاه خدا و مبارزه با خودبـينى است لبـاس ساده و ترك
زينت و زيور, خاك سارى در تـمام اعمال و در مطاف و مواقف و سعى
همپاى خلق حركت كردن, همه بـراى پرورش روح تواضع و تذلل و خضوع
و خـشوع و نفى كبـر و غرور و فرو ريخـتـن مرزهاى طبـقاتـى است.
از امير مومنان(عـليه السـلام)پـرسـيدند چـرا مكه را ((بـكه))
گويند؟ فـرمود: بـدان جـهت كه گردنكشـان و تـبـهكاران را در هم
كوبيده است: ((لانها بكت رقاب الجبارين والمذنبين)) بـلى در اين
ميعادگاه توحيد, قدرت مداران روزگار بايد بـه ذلت افتند تا عزت
بندگى خدا را بچشند.


امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد: ((سعى محبـوب تـرين مكان است,
چون جبـاران در آن جا بـه ذلت مى افتند بـه ويژه هنگام هروله كه
همه ساز و برگ ها از بدن فرو مى ريزد.))


خدمت در سفر حج:


خدمت به مومنان در سفر ـ به ويژه در حج ـ پاداش بسيار دارد و
بـه آن سـفارش شده اسـت. پـاداش آنان كه بـراى رفاه حـال زايران
خالصانه خدمت مى كنند از ساير زايران كم تر نيست بلكه طبق روايتى
بيش تر است. شخصى به امام صادق(عليه السلام) گفت: ((هنگامى كه به
مكه رسيديم ياران بـه طواف رفتـند و مرا بـراى حفاظت وسايل خود
گماشتند, حضرت فرمود: اجر تو بيشتر است.))


ملازم بـن حكيم گويد: من و محمدبـن مصادف همسفر شديم. چون بـه
مدينه رسيديم بـيمار شدم, او مرا تـنها رها مى كرد و بـه مسـجـد
مى رفت. از اين موضوع به مصادف گله كردم. او اين مطلب را به عرض
امام صادق(عليه السلام)رسـاند. امام بـراى وى پـيام فرسـتـاد كه
((اگر نزد او بـنشينى فضيلت آن بـيش از نماز خـواندن در مسـجـد
است.))


اين سفر داراى مشكلات خاص خـود است ; حـتـى بـا وجـود امكانات
رفاهى گستـرده و شايد اين كه در قرآن مى فرمايد: ((فمن فرض فيهن
الحج فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فى الحج; كسى كه حج وعمره به جا
مىآورد در حج درشت گويى و فجور و جدال جايگاهى ندارد)) ناظر به
اين موضوع مى باشد. پس حج گزار نبايد همت خود را رفاه قرار دهد,
زيرا در مواردى به خصوص در منا و عرفات سختى هايى هست كه آمادگى
خاص لازم دارد.




جز نيكى سخن نگويد


اين سفر روحانى كه پس از انتظار بـسيار بـه دست مىآيد, فرصتى
است بـراى زائر كه بـه تـهذيب نفس بـپـردازد و بـا ذكر و دعا و
خواندن قـرآن, در تـزكـيه روح و غـنى سـازى آن تـلاش كـند. امام
صادق(عليه السلام)در اين بـاره مى فرمايد: ((از خدا پروا داشته و
زبان هايتـان را جز از خير و نيكى نگه داريد و سكوت را اختـيار
كنيد مگر از آن چه خداوند به وسيله آن در امر آخرت به شما سودى
رساند و اجرى بدهد. بسيار لااله الا الله بگوييد و تقديس و تنزيه
حق كنيد و ثناى او گوييد و بـه او تضرع نماييد و بـه آن چه نزد
او است از خير و نيكى ـ كه كسى نتـواند قدر آن را تـعيين كند و
به كنه آن برسد ـ راغب باشيد و بدين وسيله زبان هايتان رااز آن
چه خداوند منع كرده از سخنان باطل كه اگر كسى ازآن توبه نكند و
دست بـرندارد موجـب خـلود در آتـش مى شـود, بـر حـذر بـاشـيد.))


در روايت ديگر مى فرمايد: ((چون محرم شدى تـقواى خدا كن و ذكر
بـسيار و سخن كم كن ; مگر سخن خير, زيرا كمال حج وعمره بـه اين
است كه انسان زبان خود را جز از نيكى باز دارد.))


امام صادق(عليه السلام)در تـفسير آيه: ((ثـم ليقضوا تـفثـهم))
فرمودند: ((و من التـفث ان تـتـكلم فى احـرامك بـكلام قبـيح…;
خداوند مى فرمايد: آن گاه آلودگى را از خود بـزداييد و از جـمله
آلودگى ها اين است كه در احرام خود سخن زشت بگويى.))




نشانه قبولى حج


ائمه(ع)از رسـول خـدا(صـلى الله عـليه و آله)نقـل كرده اند كه
فرمود: ((اگر كسى بـه زيارت خـانه خـدا و حـج موفق شد و پـس از
بازگشت انسان صالحى شد و دست و پاى خود را بـه گناه نگشود, اين
نشانه قبولى حـج اوست, اما اگر چـنين نشد حـج او مردود است)) .


اين نكته مى تواند در نوبه خود بـيانگر سر حج بـاشد, زيرا اسرار
عبادات در قيامت ظهور مى كند كه روز ظهور بـاطن است و در آن روز
هر كس مى فهمد كه عمل او مقبـول است يا مردود. اما در حـج انسان
نه تنها در قيامت نتيجه و سر رد يا قبول شدن حج اش را درمى يابد,
در دنيا نيز معلوم مى شود كه آيا عملش قبول است يا مردود. پس حج
عمل واجب اخروى صرف نيست كه اثـرش بـعد از مرگ آشكار شود بـلكه
عملى است كه اثـرش را بـايد فرد و جـامعه پـيش از مرگ در زندگى
ببيند.

پاورقي ها: