گوشه اى از اخلاق عظيم پيامبـر صلى الله عليه و آله و سل

 

 


گوشه اى از اخلاق عظيم پيامبـر صلى الله عليه و آله و سلم

استاد محمد جواد مهرى

 


 

خرداد ماه امسال را مناسبتهاى ويژه و فراوانى دربرگرفته است كه پرداخت به هر يك از آنها مى تواند تمام صفحات مجله را اشغال نموده, بلكه به خيلى بيشتر از آن نياز پيدا مى شود.
سوم خرداد يادآور دلاورمرديها و حماسه آفرينى هاى خيل لشگريان خدايى و بسيجيان دريادل در آزادسازى خونين شهر قهرمان كه مى توان آن را نقطه عطف تاريخ هشت سال دفاع مقدس در دگرگونى مسير و جهت جنگ تحميلى به سود سپاه اسلام ناميد.
اربعين حسينى در پنجمين روز ماه خرداد و بيستم صفرالمظفر سوگ نشينى جاويد عاشقان حرم حسينى و شيفتگان آستان ولايت و پيروان راستين راه شهادت و خط سرخ ائمه هدى عليهم السلام است.
تذكر دوران تلخ سفر اسارت خاندان پيامبر عظيم الشإن اسلام(ص) و خاطره شيرين رسوايى حاكميت زورمداران و ستمگران يزيدى توسط پيامآور, اسوه صبر واستقامت صحنه هاى بلا و تكميل كننده قيام خونين كربلا حضرت زينب كبرى(س) براى هميشه تاريخ راهنما و رهگشا خواهد بود.
سيزده خرداد مصادف با بيست و هشتم صفر روز انشقاق امت بزرگ اسلامى است, روز آغاز ظهور مظلوميت على(ع) و خاندان عصمت و طهارت, روزى است كه با رحلت پيامبر رحمت(ص) يتيمى امت اسلام شروع و تا قيام منجى عالم بشريت آخرين حلقه بشرى حضرت مهدى موعود(عج) استمرار خواهد يافت.
همچنين در اين روز است كه سبط اكبر پيامبر(ص) در نهايت غربت خانگى, قربانى خدعه و نيرنگ و فريب عوامل نفاق و بندگان شهوت و تشنگان قدرت گشته و اوج مظلوميت پيامبر زادگان را براى بشريت به اثبات مى رساند. همو كه دشمنى در حياتش پاسخگوى حس كينه توزى و ددمنشى بدخواهانش نبود تا جايى كه پيكر مطهر و قلب متلاشى حضرتش را تيرباران نموده و از آرميدن در كنار مضجع پاك جد بزرگوارش دريغ نمودند.
چهاردهم خرداد نيز به تعبيرى لطمه و خسارتى بزرگ بود كه با رحلت رهبر كبير انقلاب اسلامى حضرت امام خمينى(قدس سره) به امت اسلام پس از چهارده قرن از رحلت پيامبر بزرگ الهى(ص) وارد آمد و يتيمى مسلمانان جهان مخصوصا ملت بزرگ شيعى ايران اسلامى را به دنبال داشت. شايسته است مسئوولان, دولتمردان و آحاد ملت مسلمان در سايه رهبرى و زعامت رهبر معظم انقلاب اسلامى به ريسمان الهى چنگ زده و همچون گذشته با ايجاد وحدت و انسجام امت اسلامى شاهد روزگار درخشان و موفقيت تنها نظام شيعى جهان و ساير مسلمانان باشيم.
همچنين شهادت هشتمين امام همام حضرت على بن موسى الرضا(ع) است كه موفقيت ملت ايران را بايد به طفيل وجود مرقد مطهرش در ايران دانست.
پانزده خرداد هر سال يادآور پيوند عميق ملت مسلمان ايران با مقام مرجعيت شيعى و پيروى هوشيارانه و آگاهانه بزرگمردان و بزرگ زنان اين كشور در روزگار تلخ و تاريك حاكميت ظلم وجور و ستم است. روزى كه صاعقه شكننده انقلاب اسلامى با سخنان كوبنده و افشاگرانه حضرت امام خمينى(ره) با صلابت تمام بر سر طاغوت فرود آمد و پيروان حضرتش تا پاى جان از ايشان حمايت نمودند.
… و ديگر مناسبتهاى ماه خرداد امسال همچون شهادت شهيد بزرگوار آيت الله سيد محمد رضا سعيدى و شهادت حضرت امام حسن عسكرى(ع) است كه آن را قرين حزن و اندوه ساخته است.
اما بهتر است خرداد ماه امسال را ماه پيامبر ناميد. در روزهاى آغازينش رحلت رسول الله (ص) رخ مى دهد و در آخرين روزهايش ميلاد مبارك آن حضرت و هفته وحدت و روزهايى بس شيرين و به يادماندنى و تاريخ ساز.
پيامبر را نمى توان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص توصيف و تعريف كرد.
او هرگز در اين واژه ها نمى گنجد و فراتر از آن است. انسان كاملى كه تمام افلاك و موجودات را ـ خدا ـ به خاطر او آفريد و اگر او نبود, هيچ چيز نبود. ((لولاك لما خلقت الافلاك)) و الا انسانى كه تا قاب قوسين إو إدنى بالا رفت و به جايى رسيد كه جبرئيل ـ آن ملك مقرب و واسطه وحى الهى ـ به آنجا هرگز نرسد و با صراحت به او عرض كرد: اگر يك مو بالاتر روم به نور تجلى بسوزد پرم. ولى رسول الله رفت و به جايى رفت كه نه در خرد آيد و نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم وخيال! اوست كسى كه خدايش درباره اش فرمود: ((و انك لعلى خلق عظيم)) پس مابه جاى اينكه حرفى بزنيم كه نه آغازش و نه انجامش ما را به جايى مى رساند چرا كه جز آفريده اش و برادرش كسى او را نخواهد شناخت ((يا على ما عرف الله الا إنا و إنت و ما عرفنى الا الله و إنت و ما عرفك الا الله و إنا)) پس روا است كه لب فرو بنديم و سخن كمتر گوئيم.
بيائيم در اين سخن ربانى كه پيامبر را داراى منشى سترگ و اخلاقى عظيم معرفى مى كند بيانديشيم و از زبان روايت نمى از اين اقيانوس پرفيض برگيريم, شايد برخى عزيزان به كار بندند و از رسول الله الگوى زندگى بگيرند كه قرآن فرمود: ((و لكم فى رسول الله اسوه حسنه)).
جمله هايى كوتاه در منش و روش زندگى حضرت بيان مى شود كه هم بركت است و پر مايه بركتى است و هم برنامه به زيستى و خداپسندانه:
1ـ آن قدر حضرت متواضع و فروتن بود كه متن روايت او را ((خاضع الطرف)) مى نامد يعنى به زمين نگاه مى كرد و سر را كمتر بالا مى برد, اين چنين با وقار و متين… با ادب و فروتن. چنان در برابر خالقش خاضع و خاشع بود كه بيشتر سرفرود مىآورد و كمتر سر را بلند مى كرد چه پيوسته خدا را حاضر و ناظر مى ديد و لحظه اى بلكه كمتر از لحظه اى هم از ياد و ذكر خدا غافل نبود.
2ـ يكى ديگر از نشانه هاى بارز تواضع و خوى نيكويش اين بود كه به هر كه مى رسيد, پيشقدم در سلام كردن بر او بود, سلام كه خود تحيت اسلامى است و پيامبر آن را به ما ياد داده, خود نيز بيش از همه و پيش از همه به آن عمل مى كرد و قبل از آنكه ديگرى بر او سلام كند, او خود سلام مى كرد. هرگز پيامبر ملاحظه نمى كرد كه آن فرد بزرگ است يا كوچك, دانشمند است يا بى سواد, ثروتمند است يا فقير. آرى حضرت آنقدر عظمت داشت كه بر همه افراد بدون ملاحظه هاى ايسمى, شغلى, خطى, مسئوليتى, مالى و… سلام مى كرد و او با اينكه بزرگترين ـ از هر نظر ـ بود بر كوچكترين انسانها ـ از هر نظر ـ سلام مى كرد و بيشتر براى اينكه ما را به اين سنت حسنه تشويق كند مى فرمود: سلام را نود و نه حسنه است و جوابش يك حسنه.
3ـ پيامبر هرگز بدون جهت سخن نمى گفت, و اگر سخنى مى گفت بيشتر جنبه موعظه و پند داشت, يا مطلبى را مىآموخت و يا به معروف و خيرى امر مى كرد و يا از شر و منكرى مردم را باز مى داشت, تمام سخنانش سودمند و يك كلمه, نه بلكه يك حرف, پوچ و بى ارزش نبود, زيرا خوب مى دانست كه: ((و ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد)) وانگهى پيامبر اسوه است و الگو و اوست انسان كامل. پيامبر كسى است كه نخستين آفريده پروردگار, نور مباركش است: ((إول ما خلق الله نورى)) پس, از اين نور كامل چيزى تراوش نمى كند جز نور, و هرچه مى گويد گفته خدا است ((و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى)).
4ـ و پيامبر هرگز از ذكر خدا غافل نمى شد. در روايت است: ((و لايجلس و لايقوم الا على ذكر)) او نمى نشست و برنمى خاست جز با ذكر و ياد خدا. پيامبر در هر آن قرين و همنشين ذكر خدا بود چه بر زبان آورد و چه در دل گويد. او خود ذكر خدا را كفاره مجلس مى دانست و اعلام مى داشت كه اگر در مجلسى ياد خدا نباشد يا ذكرى از اهل بيت كه آن نيز ياد خدا است, پس آن مجلس بر اهلش وزر و وبال است و نحس است و شوم. و اگر حضرت مى خنديد از تبسم تجاوز نمى كرد ((جل ضحكه التبسم)) زيرا قهقهه و خنده با صدا با شئون انسان مودب منافات دارد چه رسد به انسان كامل و چه رسد به اشرف مخلوقات.
5ـ يكى ديگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت اين بود كه هر وقت وارد مجلس مى شد, هر جا كه جاى خالى بود مى نشست, مانند ما خودخواهان يا نادانان نبود كه دنبال صدر مجلس هستيم, و خيال مى كنيم كه بايد بالا و بالاتر نشست. اصلا آن جا كه انسان والا مى نشيند والا است نه آنكه انسان والا بايد در جاى والا نشيند.
عزيزانم! قطعا اين از تواضع است كه انسان در جايى كه خالى است بنشيند و هرگز منتظر نباشد كه ديگران در برابرش قد علم كنند و برخيزند تا آن جناب را در صدر مجلس بنشانند. اين حالت بدون ترديد برخاسته از هواى نفس است و تكبر كه بايد زدوده شود و گاهى بلكه بيشتر به خاطر عقده هاى درونى و محروميت هاى ديرينه است كه شخص مى خواهد از اين راه خودى را نشان دهد!!
6ـ پيامبر آرام و آهسته سخن مى گفت و هيچ گاه فرياد نمى زد و صدا را بلند نمى كرد. و مجلس آن حضرت نيز از چنان آرامشى برخوردار بود كه عين ادب و تواضع است و كسى در مجلس پيامبر بلند سخن نمى گفت ((و اغضض من صوتك)) و دستور هم همين بود كه كسى صدايش را بالاتر از صداى رسول الله نكند ((لاترفعوا إصواتكم فوق صوت النبى)) و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مى گفت لذا مجلسش بسيار آرام و باوقار بود كه حتى صداى به هم زدن بال پرنده به گوش مى رسيد.
7ـ ((لايقطع على إحد كلامه)) هرگز سخن كسى را قطع نمى كرد و تا شخصى مشغول سخن گفتن بود, به او خوب گوش مى داد و پس از تمام شدن سخنش آرام پاسخش را مى گفت. و چنان اصحابش را تربيت كرده بود كه هرگاه لب مباركش به سخن وا مى شد, تمام حاضران ساكت مى شده و سراپا گوش مى شدند ((كان على رووسهم الطير)) و هرگاه سخن حضرت تمام مى شد بدون آنكه سخنانشان با هم تزاحم كند, با هر يك به نوبت حرف مى زد.
8ـ نكته ديگرى كه بسيار جالب و ارزنده است و بايد مدنظر قرار گيرد اين است كه حضرت در هنگام سخن گفتن, به افراد يكسان نگاه مى كرد ((و كان يساوى فى النظر والاستماع للناس)) و بايد سخنگويان محترم اين مطلب را دقت كنند كه يكسان و مساوى ـ در حال حرف زدن ـ به اين طرف و آن طرف نگاه كنند زيرا اين نكته ظريف اخلاقى است كه در نگريستن به افراد (هنگام صحبت كردن) انسان فرق بين اين و آن نگذارد و همه را به يك ديد بنگرد كه اميدواريم در موارد ديگر نيز اين تساوى و يكسان نگرى حفظ شود.راستى چه زيبا است تربيت رسول الله! بنابراين, هر كه بخواهد بيشتر به پيامبر نزديك گردد, بايد رفتار و اخلاقش را با آن حضرت نزديكتر كند.
9ـ ((و كان يجالس الفقرإ و يواكل المساكين)) او نه تنها با مالداران و دارايان مجالست مى كرد بلكه با فقرا و مستمندان نيز همنشين بود. بلكه قطعا حضرت از نشستن با فقرا بيشتر لذت مى برد و اگر با ثروتمندان مى نشست به خاطر هدايت كردن آنان بود نه چيز ديگر.
10 ـ هرگاه پيامبر مى خواست به مجلس وارد شود و با مردم برخورد كند, خود را ـ طبق موازين اسلامى ـ آرايش مى داد يعنى در آينه مى نگريست و موهاى خود را شانه مى زد و چنين در روايت آمده است ((و كان ينظر فى المرآه و يتمشط)) و نه تنها حضرت لباس تميز و مرتب مى پوشيد و محاسن مبارك را شانه مى زد بلكه پيوسته بوى خوش عطر از حضرت ـ از مسافتى دور ـ استشمام مى شد. بگذريم كه خود حضرت خوشبو بود و بوى خوشش دوست و دشمن را جذب مى كرد, كه همواره از عطر نيز استفاده مى نمود. راوى مى گويد: قبل از آنكه حضرت به مسجد وارد شود, ما خبردار مى شديم زيرا بوى عطرش از مسافتى به مشاممان مى خورد و متوجه ورود حضرت مى شديم. خود حضرت نيز مى فرمايد: ((ان الله يحب من عبده اذا خرج الى اخوانه ان يتهيإ لهم و يتجمل)) خداوند دوست دارد كه بنده اش هرگاه مى خواهد با برادرانش ملاقات كند, خود را آماده كند و براى آنها آرايش نمايد.
اسلام دستور آراستن داده است نه مانند برخى ساده لوحان كه با موهاى ژوليده و لباس نامرتب مىآيند و خيال مى كنند اين از زهد است. نه! اين از زهد اسلامى كاملا به دور است. زهد اين است كه به دنيا و ملذاتش دل نبنديم نه اينكه صوفى منشانه زندگى كنيم و ژوليده سيما در ميان مردم حاضر شويم!
11ـ پيامبر اگر سواره بود هرگز نمى پذيرفت كه شخصى همراه و همگام او پياده راه رود. از او مى خواست كه بر مركبش ـ در كنارش ـ سوار شود و اگر قبول نمى كرد يا امكان نداشت, به او مى فرمود: از من جلوتر برو تا من در پس تو آيم و به تو برسم. اين چه عظمت و بزرگوارى است انسان ها را سرگردان مى كندو به حيرت وامى دارد.
12ـ اگر سه روز مى گذشت و دوستش يا برادر دينى اش را نمى ديد از او سوال مى كرد, پس اگر به مسافرت رفته بود برايش دعا مى كردو اگر در شهر بود حتما از احوالش تفقد مى نمود و به زيارتش مى رفت واگر بيمار بود به عيادتش مى شتافت.
13ـ پيامبر آنقدر مهمان نواز بود و مهمانش را احترام و تقدير مى كرد كه هرگاه كسى بر او وارد مى شد, حضرت متكا و مسند خود را به او مى داد و اگر نمى پذيرفت آنقدر اصرار مى كرد تا قبول كند.
14ـ حضرت ضمن اينكه بسيار هيبت داشت, براى اينكه حاضرين از ديدارش هراس نكنند و ديدارش آنان را نرنجاند, گاهى شوخى مى كرد و لطيفه اى ـ در حد ميزان شرعى ـ مى گفت كه هيبتش حاضران را به وحشت نياندازد و جرإت سخن گفتن را از آنان سلب نكند. بويژه اگر مى يافت كه يكى از يارانش ناراحت و غمگين است با او شوخى مى كرد تا غمش را بزدايد. و اصلا پيامبر آن گونه با افراد سخن مى گفت كه مناسب با وضعيت علمى و حالت روانى آنان بود. در روايت آمده است: ((و كان يخاطب جلسإه بما يناسب)) و به اندازه عقل و دركشان با آنان سخن مى گفت و مى فرمود: ((ما پيامبران مإموريت داريم كه با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئيم)).
15ـ مى فرمود: ((إكرم إخلاق النبيين و الصديقين البشاشه اذا تراووا و المصافحه اذا تلاقوا)) برترين اخلاق پيامبران و رادمردان خوشروئى است هنگامى كه به هم مى رسند و مصافحه و دست دادن به يكديگر است هنگامى كه با هم ملاقات مى كنند و لذا هر وقت پيامبر مسلمانى را مى ديد فورا با او مصافحه مى كرد وبه او دست مى داد و بر اين امر بسيار تإكيد مى نمود. در روايت است كه هرگاه دو مومن به هم مى رسند و مصافحه كنند گناهانشان مى ريزد مانند برگ درختان (در فصل خزان).
اين بود چند جمله كوتاه ـ ولى پرفايده ـ از سيره و منش پيامبر كه براى استفاده عموم عرض شد تا شايد در اين هفته وحدت به كار گيريم و با هم پيوند صلح وصفا بنديم و دلها را از رشك و حسد و زيغ و رين پاك كنيم و گذشته ها را ـ به خاطر خدا ـ ناديده بگيريم و از لغزش هاى برادرانمان بگذريم (كه خود نيز بسيار لغزش داريم) و وحدت را نه در سخن و گفتار كه در عمل و كردار اجرا كنيم و قلبها را از كينه و عداوت دور سازيم و با هم چنانكه خدا و رسولش خواهد برادروار زندگى كنيم و اگر از ديگرى انتقاد داريم تلاش كنيم كه انتقادمان سازنده و برادرانه باشد نه كينه توزانه و انتقام گرانه. باشد كه روح رسول الله و روح فرزندش روح الله از ما خشنود گردد و كشورمان رنگ صفا و محبت به خود گيرد و راه نفوذ دشمنان قطع شود و دوستان, دشمنى را كنار گذارند و ولى حميم گردند و عهد اخوت و برادرى را دوباره تجديد كنيم والسلام.
شايد اگر خدا خواست و عمرى باقى بود اين بحث را با هم پى بگيريم. به اميد توفيق.