الگوى پرستارى

 

الگوى پرستارى

فاطمه وثوقى

 


 

با عرض تبريك به مناسبت فرارسيدن روز پرستار و روز تولد اولين پرستار نمونه و بانوى قهرمان كربلا حضرت زينب كبرى(س) به خدمت مردم مسلمان و شريف ايران خصوصا پرستاران بزرگوار.
مقاله حاضر به بررسى زندگى و فعاليتهاى انجام شده توسط عده اى از بانوان نامدار پرستار پرداخته و انگيزه آنها را بيان كرده و پيام آنها را به گوش خوانندگان امروز مى رساند.
با توجه به تاريخ و نقل قولها كار رسيدگى به بيماران و اسرا, بيچارگان و افراد بى سرپرست از وظايف كليسا بود.
اين نشانگر احساس مسئوليت و تعهد افراد خداپرست و انسان دوست نسبت به بندگان درمانده و دردمند خداوند مى باشد.
رسيدگى به بيماران گوياى اين است كه هر قدر دل بخدا سپرده شود, به سبب نزديكى با خداوند مهربان به بندگان نيازمند خداوند نيز ترحم بيشترى مى نمايد.
با بررسى سرگذشت پرستاران گذشته و آثار برجاى مانده از آنان اين نكته مهم به چشم مى خورد كه همه آنها براساس يك وظيفه الهى و انسانى و شفقت اقدام به چنين كارى بزرگ و طاقت فرسا كرده اند.
آنچه كه در ميان فعاليتها و ايثار و فداكارى آن بزرگواران قابل تاءمل است چرخش آنان حول محور ((وظيفه شناسى و مسئوليت پذيرى و عدالتخواهى)) آنان بوده است .
نويسنده سعى كرده بررسى مختصرى از زندگى شخصى و اجتماعى پرستاران نمونه را بر اساس اولويت زمانى بازگو كند. گرچه مشهور بين مردم نام ((فلورانس نايتينگل)) با لقب ((بانوى فانوس به دست)) به عنوان پرستار برجسته مى درخشد لكن قبل از ايشان پرستاران نامدار و تاريخ ساز ديگر نيز بوده اند كه ايفاء نقش كرده اند و امروز به عنوان الگو مطرح مى باشند. طبق آنچه كه نويسنده تحقيق كرده اولين پرستاران, پرستاران صدر اسلام بودند شايد قبل از آنها نيز افرادى بوده اند ولى در تاريخ مطرح نشده اند . و يا ثبت نشده است .

نقش پرستاران ((زن)) در جهادهاى اسلامى
ام سنان يكى از زنان دلاورى است كه مى خواست همواره در كنار رزمندگان اسلام با دشمن بجنگد.. در جريان جنگ خيبر به حضور حضرت پيامبر(ص) آمد و عرض كرد دوست دارم با شما حركت كنم تا در معالجه و مداواى مجروحان و يارى مجاهدان و حفظ وسايل آنها بكوشم و به تشنگان آب دهم . حضرت پيامبر(ص) به او اجازه داد و فرمود: با همسرم ام سلمه حركت كن.(1)
ام عماره يكى ديگر از بانوانى است كه براى كمك به رزمندگان اسلام به جبهه جهاد رفته است . امام باقر(ع) فرمود: در جنگ احد شصت مورد زخم بر بدن على(ع) رسيد, حضرت پيامبر(ص) دو زن بنامهاى ام سليمه و ام عطيه را ماءمور مداوا و (پانسمان ) زخمهاى بدن آن حضرت كرد. آنها وقتى مشغول بستن زخمها شدند, ديدند بر اثر جراحات زياد امكان زخم بندى (پانسمان ) نيست چرا كه هر زخمى را مى بستند در كنارش زخم ديگر شكافته مى شد.
جريان را به حضرت گزارش كردند(2) در نقل ديگر آمده است كه حضرت فرمود: همه زخمها را يكجا ببنديد, و چنين كردند تا زخمها بسته شد.
مفضل مى گويد: امام صادق (ع) فرمود: همراه حضرت ولى عصر(ع) سيزده نفر زن هستند. عرض كردم براى چه ؟ فرمود: اين زنان مجروحان را مداوا مى كنند و از بيماران پرستارى مى نمايند چنانكه در عصر رسول خدا(ص) چنين مى كردند.(3) لازم به ذكر است كه نام اصلى (ام عماره ) نسيبه است و از زنان قهرمان صدر اسلام مى باشد او در تمام جنگهاى پيامبرخدا (ص) براى آب دادن به سپاهيان و مداواى مجروحان حضور نزديك داشت و مشهور است كه در جنگ احد علاوه بر پرستارى و سقائى در يك مرحله حساس دست به شمشير برده و همراه فرزندش به دفاع از اسلام و پيامبر خدا برخاست . زمانى كه مسلمين پيروز شدند در اواخر جنگ عده اى از مامورين تنگه مورد نظر براى جمعآورى غنائم محل خدمت خود را ترك گفته و دشمن از اين موقعيت بدست آمده استفاده كرده و به لشكر اسلام حمله مجدد كرد. بر اثر اين حمله غافلگيرانه دشمن عده اى از مسلمانان فرار كردند و عده اى شهيد شدند. در آن لحظه سرنوشت ساز نسيبه آن شيرزن پرستار مشك خود را كنار گذاشت و شمشير به دست گرفت و خود را سپر پيامبر خدا (ص) قرار داد. و از هرسو از حضرت دفاع مى كرد تا آنكه سيزده زخم برداشت , يكى از زخمها كه بر شانه اش رسيده بود, بقدرى عميق بود كه تا يكسال مداوا مى كرد و تا آخر عمرش گودى زخم بر شانه اش باقى ماند. آورده اند كه يك نفر از مسلمين با سلاح خود در حال فرار بود كه حضرت به او فرمود: سپر (خود) را بينداز, او سپر خود را انداخت , نسيبه آنرا برداشت كافرى رسيد شمشيرى به سويش فرود آورد او با سپر آن شمشير را رد كرد و با كمك پسرش عبدالله او را كشتند, نسيبه ديد پسرش عبدالله مى خواهد فرار كند جلوى او را گرفت , گفت : به كجا مى گريزى ؟ آيا از خداوند و پيامبرش فرار مى كنى ؟ و او را برگرداند و به جنگ ادامه داد, سوارى بر عبدالله زخمى سنگين وارد آورد.
نسيبه با تمام چابكى , بى درنگ زخم فرزندش را بست و گفت: برخيز و در جنگ سستى مكن, و خود به آن سوار حمله كرد و زخمى بر پايش وارد ساخت. رسول خدا(ص) از مشاهده اين چابكى زن آنچنان خنديد كه دندانهاى آسيايش آشكار گرديد و فرمود: آفرين بر تو خوب انتقام گرفتى.
در آن جنگ فرزندش عبدالله شهيد شد ولى نسيبه همچنان با تيراندازى و شمشير از جان حضرت پيامبر(ص) دفاع مى كرد, به حدى فداكارى كرد كه حضرت فرمود: مقام نسيبه از فلان و فلان بهتر است . (شايد منظور حضرت سردمداران نفاق بودند كه در جنگ احد فرار كردند.)(4)

يگانه پرستار نمونه و الگوى مهربانى زينب كبرى (س)
هدف از برگزارى روزى به نام روز پرستار علاوه بر تجليل از مقام والاى پرستاران دلسوز و مهربان و فداكار و احياء اين روز به خاطر ايثار و فداكارى و رسالت بزرگ پرستار نمونه جهان اسلام حضرت زينب كبرى(س) مى باشد.
رسالت حضرت زينب (س) تنها پرستارى از برادران و برادرزادگان و اهل حرم عصمت و طهارت نبود گرچه پرستارى از تمام اهداف و آرمانهاى اسلامى و انقلابى برادر را بر دوش مى كشيد اما بارزترين نقش آن حضرت در اين ماموريت احياء امر به معروف و نهى از منكر يعنى همان هدفى كه برادر بزرگوارش بخاطر احياء آن به شهادت رسيد, بود. حركت اين بانوى بزرگ بهمراه برادر بزرگوارش از مدينه تا كربلا و حضور فعال ايشان در تمام مراحل در كنار برادر, گوياى روشن اين مطلب مى باشد كه زينب كبرى به دنبال ماموريتى الهى و ويژه همراه برادر حركت كرده و كمتر صحنه اى از صحنه هاى كربلا را مى بينيم كه اين خواهر مهربان در كنار برادر حضور فيزيكى ندارد.
(نورالدين جزايرى ) اين بانوى بزرگ را شريكه الحسين مى نامد و در كتاب خودش ((خصائص زينبيه)) چهل صفات ممتاز براى اين بانوى شايسته برمى شمارد.(5) راستى كه او يار و ياور و برادر و تنها پيام رسان قيام كربلا به گوش مردم كوفه و شام حتى يهوديان و مسيحيانى كه براى تماشاى اسراء به كاخ يزيد آمده بودند, بود.
حضرت زينب همانطور كه از نام (بامسمايش) پيداست واقعا زينت پدر, برادر بلكه زينت براى اهل بيت پيامبر بود. نام او و حضور او همچون ستاره اى درخشان در كنار ماه (شب چهارده ) به تعبير خود حضرت كه فرمود:
يا هلالا…. مى درخشيد.گر چه هدف حضرت زينب (س) از سفر مكه به سوى مدينه و كربلا همراهى و ياورى برادر بود اما اين نقش در روز عاشورا به گونه اى وصف نشدن جلوه گر شد.
وقتى كه شب عاشورا امام حسين(ع) با خود زمزمه مى كند خواهر مهربان از اشعار برادر نويد شهادت را مى شنود بى تابى مى كند بقدرى گريه مى كند كه بى هوش مى شود امام خواهرش را دلدارى داده مى فرمايد: … بردبار باش … جد من رسول خدا(ص) از من بهتر بود, مادرم از من بهتر بود و پدرم از من بهتر بود و برادرم از من بهتر (و همه از اين جهان رفتند) و من و هر مسلمان بايد به رسول خدا(ص) تاسى كنيم . و بدين ترتيب حضرت زينب را آرام كرد و آن گاه خواهر را به بردبارى سفارش كرد.(6)
همين بانويى كه شب عاشورا از شنيدن خبر شهادت برادر و يارانش بى تاب شد بعد از سفارش برادر به امام قول داد كه چنان صبرى كند كه … و در اين راستا روز عاشورا گاه به زخميان اهل بيت رسيدگى مى كرد و يا به دلدارى بازماندگان و مادران فرزند از دست داده مى پرداخت . و يا تسكين قلب پر از درد برادر بود. به ويژه زمانى كه خبر شهادت فرزند دلبند برادر را به خيمه ها آوردند بنابر نقل تاريخ وقتى على اكبر, امام حسين(ع) را به بالين خود طلبيد اين عمه مهربان زودتر از برادر بر سر جنازه على اكبر حاضرشد. وقتى به ميدان رسيد خود را روى كشته على اكبر انداخت و صدا را به ((يا اخياه, ويا ابن اخياه, و وامهجه قلباه)) و امثال اين جملات بلند كرد.(7) به گفته برخى از اهل فن زينب كبرى (س) اين كار را كرد تا برادرش حسين (ع) را متوجه خود سازد و بدين وسيله از شدت اندوهى كه با ديدن پيكر آغشته به خون و قطعه قطعه على اكبر به آن حضرت دست داده بود, بكاهد. در طول تاريخ كربلا و دوران اسارت چهره اين بانوى شريفه و مجاهده به عنوان همكار و هميار برادر به چشم مى خورد مصيبتهايى كه بر دوش اين بانوى قهرمان بود شايد كمتر از مصيبتهاى برادرش نبوده باشد. بااين همه تحمل درد و رنج چنان عبادت مى كند كه حتى بنابر قول امام سجاد(ع) در طول سفر اسارت نوافل خود را نيز ترك نمى كند. گرچه از شدت خستگى و ضعف ناشى از تغذيه ناكافى نماز نافله را نشسته ادا مى كرد. اما نافله اى بجا مىآورد كه امام حسين (ع) از خواهر مى خواهد كه او را در نماز شبش دعا كند.
زمانى كه برادر با فرزند شيرخوار خود وداع مى كند از خواهرش مى خواهد كه فرزند شيرخوارش را براى پدر بياورد و زمانيكه طفل معصوم در بغل پدر به خون خود غلطان مى شود زينب كبرى (س) گل پرپر شده برادر را از دست برادر مى گيرد و اين همان ياورى خستگى ناپذير زينب كبرى (س) را نشان مى دهد كه امام در ميان آنهمه اهل حرم مصائبش را با خواهر قسمت مى كند اما اين خواهر مهربان وقتى از شهادت فرزندان خود آگاه مى شود در صحنه حاضر نمى شود كه مبادا برادر از خواهر شرمنده گردد.
مصائب روز عاشورا همچون كوهى سنگين يكى پس از ديگرى در دل و بر دوش زينب كبرى انباشته مى شود. به ويژه زمانى كه آخرين اميد اهل حرم (امام حسين(ع) ) روانه ميدان جنگ مى شود. بعد از آنكه جسم مطهر برادر بر زمين داغ كربلا قرار مى گيرد از خيمه ها بيرون آمده و پسر سعد را مخاطب ساخته و به عنوان سرزنش و ملامت به صورت تحقيرآميز به او مى فرمايد: ((يا ابن سعد ايقتل ابوعبدالله و انت تنظر اليه؟)) (8)
((اى پسر سعد)) آيا ابوعبدالله الحسين كشته مى شود و تو مى نگرى؟)) يعنى چگونه تن به اين ننگ و پستى مى دهى كه فرزند عزيز فاطمه (س) در پيش روى تو كشته بشود و تو كه ادعاى مسلمانى مى كنى و خود را يك انسان مى دانى و از نظر قرابت و ارتباط با آن حضرت نيز هر دو از تيره قريش و هر دو از شهر مكه و اهل حجاز هستيد, هيچ گونه دفاعى از او نمى كنى و اين گونه بى تفاوت هستى. ابن سعد كه تا آن ساعت سرمست از پيروزى و امارت و رياست لشكر بود چنان از اين جمله كوتاه دختر اميرالمومنين در آن لحظه حساسى يكه خورد كه همانند پتك آهنين بر مغزش فرودآمده و افكار طلايى او را پاره كرد چنان درون ابن سعد را آشفته كرد كه ابن سعد با آن سنگ دلى و بيرحمى بى اختيار شروع به گريه كرد و چنان گريه كرد كه محاسن نحسش خيس شد و براى آنكه زينب كبرى (س) اشكش را نبيند روى خود را از آن بانوى قهرمان برگرداند. اما دختر شيرخدا كه رسالتى جز رسوا كردن بنى اميه و احياء اسلام ناب جدش نداشت , از آن لحظه حساس بهترين استفاده را برده و نگاهى به سمت آن قوم بى شرم و حيا انداخت و صدا زد:
((اما فيكم مسلم)) ((آيا در ميان شما يك نفر مسلمان نيست!)) و با اين جمله چنان تزلزل روحى در ميان لشكر ايجاد كرد كه بنابر نقل تاريخ از همان جا گروهى به فكر قيام بر ضد بنى اميه افتادند و اولين گروه توابين تشكيل شد.(9)
شهادت برادرى چون امام حسين(ع) كه اين بانوى بزرگ ديدار برادرش را شرط ضمن عقد خود قرار داده بود . نه تنها او را از پاى درنياورد بلكه بر استقامت و شهامتش افزود. بعد از شهادت برادر گويا قوت قلب و قدرت اين خواهر مهربان به عنوان يك مسئول زيادتر هم شد بعد از شهادت برادر دشمن دون مايه براى از بين بردن آثار قيام كربلا براى غارت و آتش زدن خيمه ها به سوى خيام حركت مى كنند دختر شيرخدا با اراده آهنين خود اجازه نمى دهد كه هتك حرمت اهل حرم به نهايت برسد. و به هنگام سوختن خيمه ها فرزندان مضطرب برادر و اهل حرم را به گونه اى راهنمايى مى كند كه بعد از آتش سوزى اهل حرم دوباره در كنار هم جمع مى شوند در اين مرحله از صحنه كربلا نقش اين بانوى بزرگ و شجاع نه تنها به عنوان يك پرستار بلكه به عنوان يك ناجى مدبر و دلسوز جلوه گر مى شود. راوى گويد بانويى بلندقامت را ديدم كه خود را به ميان خيمه هاى سوزان زد خيال كردم اين زن چه چيز باارزش در ميان خيمه ها دارد كه خود را اينچنين به آتش زد ولى زمانى طول نكشيد ديدم جوانى بيمار را به همراه خود از خيمه بيرون آورد. حضرت زينب (س) نه تنها سرپرست اسراء و پاسدار اهل بيت پيامبر بود بلكه مهمترين وظيفه اين بانوى شجاع حفظ جان رهبر آينده جهان تشيع بود. و اين ايثار و فداكارى در راه حفظ برادر زاده و رهبر خود بارها در سفر كوفه و شام به چشم مى خورد.
زمانى مى رسد كه دشمن خيال مى كند با يك مشت زن و كودك دل شكسته وشكست خورده مواجه است و حاضرند بدون چون و چرا از بنى اميه اطاعت كنند اما تصميم گيرى هاى بجا و مناسب زينب كبرى سردار كاروان اسراء نقشه آنها را نقش برآب مى كند. هنگامى كه دشمنان پست فطرت براى سوار كردن اسراء به كنار اهل بيت امام مىآيند شيرزن كربلا اجازه نمى دهد دست نامحرمان نامرد براى سوار شدن اهل حرم به آنها يارى دهد و خود اين مسئوليت را به عهده مى گيرد بنابر نقل تاريخ روز يازدهم اهل بيت را سوار بر شترهاى بى جهاز مى كنند و يكسره حركت مى دهند و اينها شب دوازدهم تا صبح يكسره با كمال ناراحتى روحى و جسمى طى طريق مى كنند فردا صبح نزديك دروازه كوفه مى رسند. دشمن مهلت نمى دهد همان روز پيش ازظهر اهل بيت را وارد كوفه مى كنند.(و بنابر نقلى غروب به نزديك دروازه كوفه مى رسند و شب را كنار شهر مى مانند و فردا شهر را آذين بسته و بعد اسراء را وارد مى كنند.)
ابن زياد در دارالاماره اش سرمست و پيروز نشسته به خيال اينكه يك عده اسير مركب از زنان دلسوخته و فرزندان بى سرپرست كه تنها يك مرد به همراه آنان است وارد شهر مى كنند و او آثار پيروزى خود را به مردم شهر نشان مى دهد. در آن موقع امام سجاد(ع) بيمار بود بطوريكه به زخمت مى توانست روى پاى خود بايستد و با عصا راه مى رفت و معروف است كه به هنگام اسيرى امام را بر يك شتر بى جهاز كه حتى روى آن يك جل هم نبود سوار كردند و چون احساس كردند امام مريض است شايد نتواند خود را بر روى شتر نگه دارد. لذا پاهاى امام را محكم بستند و غل به گردن امام زدند با اين حال اهل حرم را وارد شهر كردند. ساعاتى بود كه اهل حرم در اثر خستگى و رنج سفر و غم عزيزان از دست رفته به خستگى و شكنجه به حد اعلا رسيده بودند و از نظر روحى بدترين شكنجه ها را تحمل كرده بودند نه غذاى كافى , نه استراحتى و نه ترحمى در كار بود . هر انسانى در چنين موقعيت قرار بگيرد مستاصل شده و تسليم دشمن مى شود. اما همين كه كاروان وارد شهر شد مردم به وضع ظاهرى اسراء ترحم كردند عده اى مقدارى نان و خرما بين اسراء تقسيم كردند سرپرست مدير كاروان اسراء, خرما و نان را از دست و دهان بچه هاى گرسنه در مىآورد. و مى فرمود: صدقه بر ما حرام است (10) زنان كوفيان از مشاهده اين احوال پرسيدند شما اهل كجا هستيد وقتى مطلع شدند كه اين كاروان فرزندان رسول خدا (ص) هستند زار زار گريه كردند و حضرت آنها را نفرين كرد كه اشك چشمشان خشك نشود.
يكى از مهمترين و اساسى ترين رسالت حضرت زينب(س) كه پيام رسان واقعه عاشورا بود در شهر كوفه به گونه اى زيبا با خطبه هاى آتشين اين بانوى قهرمان مردم شهر را بيدار و منقلب كرد. حضرت همين كه وارد شهر شدند و به ميان جمعيت رسيدند با اينكه چهارهزار سرباز مسلح در شهر پراكنده شده بودند تاكوفه را تحت كنترل خود درآورند زيرا از شيعيان واهمه داشتند. در ميان اين همه مراقبت و سانسورها دختر اميرالمومنين همچون كوهى استوار و پابرجا در برابر طوفانهاى بلا در صدد بهره بردارى از اين اجتماع عظيمى كه به سرعت فراهم شده بود و با شناختن اسراء صداى گريه و زارى آنها بلند شده بود برآمد, بوسيله تنها ابزار دفاع كه زبان گويا و فصيح على وارش بود, خطاب به مردم فرمود: ساكت باشيد… ((حزيم)) يكى از راويان مى گويد: به خدا سوگند تا به آن روز زنى را به اين حيا و عفت و به آن سخنورى و بيان نديده بودم , چنان بود كه گويا از زبان اميرالمومنين على (ع) سخن مى راند. با اشاره حضرت, نفسها در سينه ها حبس شده و حتى زنگ شتران از صدا افتاد. سپس شروع به سخنرانى كرد.
مردم با شنيدن سخنان ملامت انگيز, حيرت زده مبهوت مى گريستند و خود را ملامت مى كردند و از شدت حسرت و اندوه دستهاى خود را به دندان مى گزيدند.
هنگامى كه اهل بيت پيامبر وارد مجلس ابن زياد شدند كنيزان و بانوان حرم دور شيرزن كربلا را گرفته بودند و با اين عمل خود براى حضرت سيادت و بزرگوارى قائل بودند حضرت در ميان زنان همراه وارد مجلس شد و سلام نكرد و اعتنايى ننمود. ابن زياد از اين بى اعتنايى يك بانوى دل شكسته در عين حال بى باكانه ناراحت شد , حضرت زينب با اين بى اعتنايى يك بار ديگر شعار ((هيهات منا الذله)) را به نمايش گذاشت . يعنى ما جسممان اسير است اما روحمان آزاد است.
ابن زياد براى اينكه دل اين بانوى بزرگ و باشهامت را بدرد بياورد پرسيد ((من هذه المتكبره)) كسى جواب نداد تا براى بار دوم و سوم پرسيد: در اين هنگام زنى جواب داد ((هذه زينب بنت على بن ابى طالب)) اين مرد پست براى اينكه نمك به زخم اين بانوى داغ ديده بپاشد, گفت : خدا را شكر مى كنم كه شما را رسوا و دروغتان را آشكار كرد و زينب كبرى (س) با كمال جراءت و شهامت فرمود: خدا را شكر مى كنيم كه افتخار شهادت را نصيب ما كرد , خدا را شكر مى كنيم كه اين تاج افتخار را بر سر برادر من گذاشت … و در آخر فرمود:
رسوائى مال فاسقهاست , ما در عمرمان دروغ نگفتيم. و حادثه دروغ هم بوجود نياورديم, دروغ مال فاجرهاست(11) . اين مقدار شهامت و شجاعت و ايمان عمل كه يك امر به معروف و نهى از منكر واقعى بود داغى بر دل ابن زياد كشيد و واقعه كربلا را در صحنه هاى زيبا معرفى كرد. ((ما رايت الا جميلا)) و چنان از حريم حق دفاع كرد و حقيقت نهضت برادر را فاش كرد كه تمام نقشه هاى ابن زياد نقش بر آب شد و غرور و خودسرى او را در هم شكست بطوريكه ابن زياد چنان خشمگين شد كه در صدد قتل زينب كبرى برآمد.
ابن زياد كه در مقابل منطق كوبنده شيرزن كربلا عاجز مانده بود به وساطت برخى از اطرافيان از قتل اين بانوى بزرگ صرف نظر كرد و روى به ساير اسراء كرده و نام امام سجاد(ع) را پرسيد و باز هم در مقابل سخنان مستدل و منطق قوى امام سجاد(ع) خوار و رسوا شد به طوريكه دستور قتل امام را صادر كرد در اين هنگام عمه مهربان از جابرخاست و دستهاى خود را حلقه وار به گردن امام سجاد(ع) انداخت و گفت : اى پسر زياد اين اندازه خون از ما ريخته اى تو را بس است … به خدا سوگند من از او جدا نخواهم شد تا اگر او را بكشى مرا هم با او به قتل برسان!)) پسر زياد لختى به آن منظره رقت بار نگاه گرد و گفت:
پيوند خويشى عجيب است بخدا سوگند اين زن را چنان ديدم كه به راستى حاضر است (براى حفظ جان برادرزاده اش ) با او كشته شود. آنگاه دستور داد امام سجاد(ع) را رها كنند.(12) بدين ترتيب براى چندمين بار اين عمه مهربان جان برادرزاده خود را نجات داد.
پس از جريانات كوفه اسرا را به شام منتقل كردند.
هنگامى كه اهل بيت را در كوچه هاى شام مى گرداندند و مردم اظهار شادى و سرور مى كردند يك متر به نظر خواهر مهربان به سر بريده برادر افتاد آهى از دل بركشيد و فرمود: يا اخاه انظر علينا… بى تاب شده به آن قوم خطاب كرد : اى گروه نامحمود همانا بقتل اولاد پيغمبر خود و سيدجوانان بهشت و گردش دادن دختران و حرم سيد انس و جان و تزيين شهر خود شادان هستيد و مباهات مى كنيد و مع هذا خود را از اهل اسلام مى شماريد. اميدوارم كه خداوند جبار هرگز در شما نظر رحمت ننگرد و بر شما نبخشايد.(13) اين فرمايشات عليا مخدره زينب جنبه امر به معروف و نهى از منكر داشته كه در طول تمام سفرهاى خود از كربلا تا مدينه همچنان ادامه داشته و هيچ فرصتى را از دست نداده در رسوا كردن آل بنى اميه كوتاهى نكرده بود.
يزيد كه مى خواست با تحقير اسراء مقام و منزلت خود را به مردم شام نشان دهد خطبه هاى غراء دختر اميرالمومنين يكباره همه بافته هاى آنها را پنبه كرد و كاخ يزيد را به باد فنا سپرد.
يگانه پرستارى كه از لوازم بهداشتى و پذيرايى براى بيماران بى كس و رنج ديده خود حتى كمترين امكانات ممكن را هم به زحمت به دست مىآورد. اما چنان از آنان نگهدارى و مراقبت كرد كه همه اهل حرم ايشان را مايه اميد و پناهگاه خود مى دانستند اين بانوى نمونه با شهامت و شجاعت, پيام عاشورا را به گوش جهانيان رساند به گونه اى كه (به قول دكتر جعفر شهيدى هنوز هم زينب كبرى ـ سلام الله عليها ـ)) كلاس درس را داير كرده) و شاگردان با لياقتى همچون پرستاران برجسته كشورمان كه چه در بيمارستانها و چه در هشت سال دفاع مقدس در جبهه هاى نبرد و در درمانگاه هاى صحرايى با كمترين امكانات به پرستارى دلسوزانه و با محبت خود ادامه دادند به طورى كه ميان خواهر دلسوز و مهربان و مادرى عاشق فرزند, از بيماران خود نه تنها پرستارى كردند بلكه با محبتها و سخنان اميدبخش خود مايه آرامش و دلگرمى مجروحان جنگى نيز مى شدند و در مواقع خطر در كنار بيماران خود تا پاى شهادت و يا اسارت استوار مى ماندند, چه بسا آخرين كسانى كه هنگام صدمه ديدن درمانگاه صحرايى از درمانگاه خارج مى شدند, همين پرستاران مهربان بودند كه گاهى منجر به اسارتشان مى شد, يادشان گرامى و راهشان مستدام باد.

پرستاران گمنام اما آشنا
و درود بى پايان بر پرستاران گمنامى كه بدون چشم داشت و بدون خستگى و گلايه از شدت كار و زحمت با عشق و عاطفه فرزندان عزيز خود را پرستارى و نگهدارى مى كنند. اين فرشتگان زمين كه حتى به هنگام بيمارى فرزندان خود, روحشان مريض مى شود و جسمشان معذب مى گردد اما با اين همه دل در گروه شفاى بيمار خود دارند و چه بسا فرزند سلامتى خود را به دست آورده است ولى مادر هنوز از بحران روحى خلاصى نيافته است و درود صميمانه بر شيرزنان مقام ايران زمين كه از همسران و فرزندان و برادران مجروح و جانباز خود با مهربانى پرستارى مى كنند و اين پرستارى را براى خود افتخار مى دانند و گلايه و شكايتى هم ندارند. راستى چرا اين لباس و مقام پرستارى بر قامت بانوان شريف و مسلمان برازنده تر است؟ آيا جز اين است كه اين فرشتگان زمين سرشار از عواطف و احساسات لطيف و صفا و صميميت هستند؟
بيمارى كه از شدت درد و ناراحتى شبها در گوشه بيمارستان به خود مى پيچد و ناله اش بلند مى شود در آن لحظه غم انگيز و تنهايى دستان نوازشگر پرستار كشيك شب او را نوازش مى كند و با سخنان دلگرم كننده و اميدوار كننده بارى از دوش بيمار رنج كشيده برمى دارد و از شدت دردش مى كاهد و او را به زندگى اميدوار مى كند و يا بيمارى كه از سلامتى خود قطع اميد كرده است كلمات دلنشين واميد دهنده پرستاران است كه نور اميد, و بشارت زنده ماندن را به آنها مى دهد كه با صبر و حوصله قابل ارج با رسيدگى مكرر همراه با دلدارى از رنج و درد آنان مى كاهند و در لحظه هاى حساس كه نياز به حضور مادر, خواهر, برادر بر بالين بيمار ضرورى احساس مى شود اين بندگان خوب خدا اين خلا عدم حضور آنان را پر مى كنند و از اين كار خداپسندانه خود احساس رضايت و نشاط مى نمايند و هيچگاه منتظر تشكر و قدردانى ديگران نمى باشند گرچه مردم شريف و قدرشناس كشورمان از زحمات آنها قدردانى مى كنند.
به اميد روزى كه اين خدمات شايان و قابل توجه پرستاران عزيز و محترم كشور اسلامى ايران در تاريخ ايران و جهان ثبت شده و الگوى شايسته براى پرستاران آينده بوده باشد.
آنچه كه در لابلاى مطالب ذكر شده به چشم مى خورد عشق است و ايثار و فداكارى و خدمت خالصانه به خاطر خدا و براى بندگان بيچاره و دردمند خداى مهربان, گرچه عمر بابركت اين عزيزان با سعى و تلاش و زحمت به همراه است, اما در ميان اين پرستاران شايسته و نامدار پرستارى با ويژگيهاى ممتاز به عنوان الگو و مربى براى ساير پرستاران مى درخشد.
يگانه پرستارى كه رسالتش و مسئوليتش حساس تر و سنگين تر از ساير پرستاران بزرگوار بوده و مى باشد. و آن احياء اسلام ناب و حراست از خون مقدس حضرت سيدالشهداء(ع) و رساندن پيام عاشورا به گوش جهانيان بود.
عليا مخدره زينب(س) در طول سفر خود از كربلا تا كوفه و شام, حتى تا مدينه به رسالت خود كه همانا امر به معروف و نهى از منكر بود تا به وسيله اين دو امر مهم, اسلام و اهداف اسلام زنده و پابرجا بماند, به نحو احسن به انجام رسانيد گرچه قامتش خميده شد اما قامت شجره طيبه اسلام سرفراز سربرافراشت. درود بى پايان به روان مقدس و مطهره آن بانوى بزرگوار.
پى نوشت ها:
1). آقاى محمد محمدى, خواهران قهرمان, ص190.
2). همان, ص120.
3). همان, ص121.
4). همان,117.
5). رسول محلاتى, نگاهى كوتاه به زندگى زينب كبرى, ص34.
6). همان, ص36.
7). منتهى الامال, ص395.
8). رسول محلاتى, نگاهى كوتاه به زندگى زينب كبرى, ص41.
9). سوره فصلت, آيه30.
10). نگاهى كوتاه به زندگى زينب كبرى, ص63.
11). همان, ص75.
12). رياحين الشريعه, ج3, ص147.
13). همان, ص168.