مركز پرگار عشق
حجه الاسلام اصغر بابايى
درآمد
((فكر و قلم از ديرزمان در پيشگاه با عظمت فاطمه زهرا(س) انجام وظيفه مى كنند مولفان از زمان شهادت آن حضرت تاكنون, در تلاش بوده اند تا اشعه اى از آن نور الهى را در نوشته هاى خود منعكس نمايند.))
تاكنون (1) بيش از صدها كتاب مستقل در باره فاطمه زهرإ(س) نوشته شده كه به بيش از بيست زبان زنده دنيا رسيده است .
اما آيا شمشيرهاى قلم و جوشش هاى فكرى توانستند مقام ((آيينه كوثر)) و((بانوى آيينه ها)) را آنطورى كه شان اين ((مادر اسلام)) و ((مادر پدر)) است بيان كنند؟
واقع امر اين است كه فاطمه(س), قرآن ناطق است و بانوى قرآن. و با قلم و جوشش هاى فكرى, آنهم انديشه بشرهاى معمولى و با سلاح قلم افراد بى صلاح يا كم صلاح, نمى توان به جلالت فاطمه(س), دسترسى پيدا كرد.
اگر فاطمه ى زهرا ((ليله القدر بزرگ)) است, و اگر فاطمه زهرا ((مادر معجزه ها)) است, و اگر از وى ((شكوفه ى عصمت)), ((كوثر ربانى)),((كوثر ولايت)), ((مادر امت)), ((فرشته زمينى)), ((خورشيد عالمتاب)), ((ماه هفت آسمان)) و … نام مى بريم چگونه مى توان به كنه شخصيت او واقف گشت ؟!
اگر بگوييم او ((مركز پرگار عشق))است كه ما او را دختر نبوت و همسر ولايت و مادر امامت مى دانيم; حق مطلب بهتر ادا مى گردد.
فاطمه ى زهرا, ((معجزه زنده اى است در قيافه يك زن)) كه نگارنده از وى به عنوان ((مادر معجزه ها و معجزه جاويد)) نام مى برد.
فاطمه ى زهرا(س) همسان يك همسر معمولى نمى زيست. از خانه دارى وى گرفته تا خطبه خوانى, همه اش معجزه بود.
خانه كوچك او به بلنداى عرش و سخن ساده او يعنى :
((الجار ثم الدار)) او, همسايه سپس خانه ى خود و خود,
به بلنداى كربلا پيام دارد.
سخن گفتن از شخصيت فاطمه(س) از باب اين است كه: ((ياس, قاصد مرگ است.))
و گرنه شناختن و شناساندن شخصيت فاطمه(س), همسان گوهر بيرون كشيدن از دل اقيانوس پرتلاطم آنهم در شبهاى تار و تاريك مى باشد.
در عرفان اسلامى, از عشق به عنوان عامل و واسطه رسيدن به جايگاه عظيم و آشيانه ى رفيع ((سيمرغ جان)) يعنى حضرت محبوب ياد مى شود.(2)
الذين آمنوا اشد حبا لله (3)
آنهايى كه ايمان دارند, عشقشان به خدا شديدتر است .
مومنان واقعى, در درياى بيكران عشق خدا, آنچنان غوطه ورند كه على وار مى گويند:
((گرفتم صبر آرم بر عذاب تو, چگونه صبر دارم بر فراق تو؟!))(4)
اساسا عشق حقيقى هميشه متوجه نوعى از كمال است, انسان هرگز عاشق عدم و كمبودها نمى شود, بلكه همواره دنبال هستى و كمال مى گردد و به همين دليل آن كس كه هستى و كمالش از همه برتر است از همه كس به عشق ورزيدن سزاوارتر مى باشد.(5)
حضرت زهرا(س) بانوى آيينه ها است. بايد خودمان را در اين آيينه مورد محك و آسيب شناسى قرار دهيم . آسيب شناسى جان و كالبد شكافى انسانيت خويش .
آيينه اى كه ((دين نما)) است و خلاصه دين را در خود جمع كرد به طور جد بايد ملاك و معيار و محك زندگى پيروانش باشد.
از مرز گفتار و نوشتار صرف بايد گذر كرد و خود را با مردان و زنانى كه ميدان دار عمل هستند; مورد مقايسه قرار داد تا آسيبهاى زهرآلود, شناسايى و ترميم گردد.
ظاهر عشق معنوى, تمامش رنج است و رنجش و در ميدان عاشقى نان و حلوا تقسيم نمى كنند. همانند كربلاى حسينى, بايد در ميدان عمل, سرداد و سرود عشق خواند و همسان فاطمه(س) فدايى و مدافع واقعى ولايت و امامت ماند.
هرچه گويم عشق از آن باشد فزون
مطلق است از كيف و كم و چند و چون
راست گويم, عشق, مصداق حقست
در حقيقت, عشق, حق مطلق است .(6)
هان ! اى پهلوان پهلو شكسته, و اى پارساى پاكدامن, از اينكه نتوانستيم در اين ((سرود عشق)) با شما همخوانى داشته باشيم, عذر ما را بپذير.
اى عذرإ, عذر ما كودكان كودن, كه هنوز كه هنوز است تو را غريب و تنها گذارده ايم بپذير و بر بيچارگى ما دعا كن.
((اين شكوه بيجا مال من بدبخت است كه فكر مى كنم بندگى, نان دانى است و با دو ركعت نماز, به نان دانى آمده ام.
اگر به يك بنده صالح خدا بگويند كه چقدر دعا مى كنى و آيا به چيزى رسيده اى؟
مى گويد:
روى آوردن به خدا و خواستن از او وظيفه بندگى است و غير اين نمى توان بود. ))(7)ليله القدر بزرگ
اى ليله القدر بزرگ, ليله القدر ناطق, مفسر واقعى سوره ليله القدر, ليله القدر زنده, ليله القدر غريب, ليله القدر معصوم, ليله القدر قرنها, و اى ليله القدر زنان و مردان, به ما بگو و بر جان ما بخوان كه به كدام سمت در حركتيم ؟ به سوى صعود يا به سوى نزول, به پرواز يا به پرتگاه ؟!
فرات الكوفى, پيرامون تفسير سوره قدر, با نقل حديثى, مقام حضرت زهرا(س) را به بلنداى شب قدر و شناخت شخصيت فاطمه(س) را مساوى با درك عميق شب قدر مى داند.
عن ابى عبدالله(ع) قال :
((انا انزلناه فى ليله القدر)) الليله فاطمه والقدر الله. زمان و شب آن فاطمه است و قدر آن ذات اقدس اله.
يعنى توسل در طول توكل, كارآمد است و براى رسيدن به لقإ حق, بايد به حق پرستان واقعى مراجعه كرد. در شب قدر هم, حضور حضرت زهرإ ملموس است و عرشيان و فرشيان بلند آوازه , با وى مانوس .
پس فاطمه(س) با شب قدر است و شب قدر با فاطمه.
فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرك ليله القدر:
براى رسيدن به شب قدر, بايد به شناخت شرافتمندانه اى دسترسى پيدا كرد كه حق مطلب بدان ادا شود و آن شناخت شخصيت فاطمه است.
راه رسيدن به شب قدر, همان راه فاطمه(س) و راه فاطمه (س) صراط الله و صراط المستقيم است .
شناخت توحيد ناب و شب قدر, همسان پيوند زمان به زمان, پيوند به شناخت فاطمه(س) دارد و اين پيوند و پيوستگى تا قيامت بزرگ ادامه خواهد داشت .
و قوله :
((و ماادريك ما ليله القدر ـ ليله القدر خير من الف شهر)) يعنى خير من الف مومن و هى ام المومنين:
فاطمه(س), خير كثير و خير وسيع است . از حضرت ايشان, در روايات ((ام المومنين)) نام برده شد.
ام المومنينى كه مقامش از مقام هزار مومن بالاتر است ;
عدد هزار, نشانه كثرت است . و گرنه مقام ومنزلت اين مادر, به تنهايى برابرى مى كند با كل هستى.
والروح القدس هى فاطمه:(8)
روح مخلوق عظيمى است مافوق فرشتگان و آنها اهل بيت و فاطمه(س) هستند.
با توجه به اين حديث و تفسير, سوره قدر را هم مى توان, ((سوره فاطمه(س))) ناميد كما اينكه سوره كوثر, ((سوره مادر)) و سوره فاطمه(س) است .
همه اين نكات عرضه شده, معرفت و معرفى در قالب الفاظ است, وگرنه معرفى مقام اهل بيت (عليهم السلام) در قالب الفاظ نمى گنجد و همان آب كشيدن با غربال است كه فقط ((نمى)) بيش باقى نمى ماند.
معرفى و معرفت مقام فاطمه(س), در قالب الفاظ, رسيدن به ((نم)) بيش نخواهد بود.
پس فاطمه زهرا(س) كوثر كبريايى, كوثر آسمانى, كوثر جاودانى و كوثر دو جهانى است و از وى بايد شجره طيبه, سرزمين سبزفام, معصومه معصوم, اول معصوم و آخر معصوم و تنها معصوم , د رميان تمام زنان جهان نام برد.
برد و گستره مقام حضرت زهرإ جاودانه است و با افكار معمولى و الفاظ, نمى توان بدان دست يازيد.همسويى با همسايه
((الجار ثم الدار)) (9)
در فرهنگ اسلام, به همه چيز با ديده دقيق نگريسته شده. و حق همسايه نيز از اين قاعده كلى, مستثنى نيست. پيامبران و امامان (عليهم السلام), يكصدا در مورد ((حق همسايه)) سفارش نموده اند و بر همزيستى مسالمت آميز تاكيد ورزيده اند.
دژ سينه :
امام سجاد(ع) در رساله حقوق خودشان, حق مطلب را در مورد ((حق همسايه)) ادإ نموده. مى فرمايند:
و اما حق الجار:
1ـ حق همسايه اين است كه در غياب او آبرو و امكانات او را حفظ كنى.
2ـ در حضورش او را اكرام نمايى و هميشه ياريش دهى و درصدد عيبجويى از لغزشهاى او نباشى.
3ـ اگر اتفاقا عيبى از او مشاهده كردى آن عيب را در سينه ات به گونه اى حفظ كنى كه سرنيزه ها هم نتوانند بر دژ سينه ات غلبه يابند و بر آن راز دست پيدا كنند…
4ـ در سختيهااو را تنها مگذار.
5 ـ در نعمت بر او حسد مورز.
6ـ از خطاى او چشم پوشى كن.
7ـ به بدگويان او مجال صحبت مده.
8ـ اگر دغلكارى از سرريا و تزوير با او طرح دوستى و آشنايى ريخت, از روى نصيحت و دلسوزى ماهيت آن شخص را براى او آشكار كن.
9ـ با همسايه ات خوش رفتار باش.(10)
ـ آيا جوامع بشرى به اين درجه از رشد اخلاقى انسانى رسيده اند كه عيب همسايه ها را در سينه شان به گونه اى حفظ كنند كه سر نيزه ها هم نتوانند بر دژ سينه شان غلبه يابند و بر آن راز دست يازند؟!
اين نكته اى است كه امام سجاد(ع), آن را متذكر شد و ملاك و معيار خوبى است براى اينكه بشريت, بويژه شيعيان, خودشان را در معرض محك اخلاقى انسانى ببينند و در اين ترازو, خودشان را مورد سنجش قرار دهند.
هرگاه احساس كرديم سينه ما, همسان دژ محكمى درآمد و سر نيزه هاى حرف هاى بى ربط اين و آن بر آن نفوذ نكرد و يا همسان دژ, از آبرو و انسانيت انسانها دفاع كرد, آن وقت مى توان خود را انسانى يافت كه در مسير درست و يا در مسير حق در حركت است .
اين حرفها, همان كوچك, زيباهايى است كه در دين اسلام وجود دارد و نبايد از كنار آن به سادگى گذر كرد.همسايه يا خانه ؟!
على بزرگ در نهج البلاغه , به نكته بسيار زيبايى اشاره مى كند و مى فرمايند:
سل عن الرفيق قبل الطريق, و عن الجار قبل الدار.
پيش از راه, در باره ى همراه پرس وجو كن,
و پيش از خانه در باره ى همسايه.(11)
1ـ همراه :
2ـ همسايه :
اگر به پاى اين گفتار حضرت امير(ع), سجده كنيم, و آنرا بر جرم خورشيد تابلو كنيم تا بر عالميان بتابد و اگر اين سخن زيبا را, بر تمام سنگهاى موجود در جهان, حكاكى كرده باشيم و يا آنرا بر بال ملائك تابلو كنيم و توسط آنها بر فرد فرد بشريت دعوت نامه بفرستيم تا اين سخن حضرت امير(ع) را به گوششان رسانده باشيم و يا همسان آيات الهى, همه محققين به تحقيق و تفسير, پيرامون آن بپردازند و يا اگر … درصدى از حق مطلب را ادإ نكرديم.
آنچه به كلام امامان (عليهم السلام) و انبيإ (عليهم السلام) برترى و قداست مى بخشد, اين است كه آنها قبل از همه, عامل به گفتار خويش بودند. از اين جهت, پيروان واقعى انبيإ و امامان (عليهم السلام), قبل از بيان سخنان آنها براى ديگران, خود بايد به آن عامل باشند. اگر غير از اين باشد, در واقع هيچ پيروى تحقق نيافته و طبق فرموده آيت الله جوادى آملى :
واعظ و (آمر) غير متعظ همانند راننده اى را مى ماند كه تمام مسافران را به مقصد مى رساند و خود در بيابان غريبانه جان مى دهد.
علامه طباطيايى مى فرمايند:
… دعوت به حق به وسيله مجادله با مسلميات كاذبه خصم هر چند اظهار حق است, و لكن چنين مجادله اى احيإ باطل نيز هست و يا مى توانى بالاتر از اين بگويى, و آن اين است كه چنين مجادله اى كشتن حق است با كشتن حقى ديگر, مگر اينكه منظور چنين مجادله اى صرف مناقصه باشد نه احيإ حق.(12)
آرى ! اخلاق اسلامى و عمل به آن بسيار مهم است و در صورت بى توجهى به آن, آثار كاملا معكوس در زندگى فردى و اجتماعى ببار خواهد آورد.
از اين روى سخن حضرت امير(ع) كه فرمودند:
((پيش از راه, در باره ى همراه پرس و جو كن, و پيش از خانه در باره همسايه.))
بوى قرآن مى دهد و در ميدان فرهنگى, اخلاقى و اجتماعى, به بلنداى كربلاى خونين, پيام دارد و عمل به آن به بلنداى رنجهاى كربلا, بلإ آفرين است .
هرگاه حقوق همراه و همسايه, حقوق همنشين و همشهرى, همكار و همگان, براى ما مهم جلوه گرى كرد و در ((خلوت وجلوت)) با آنها يكسان برخورد نموديم و بالاتر از همه, همراه و همسايه را بر خود مقدم داشتيم, بدانيم كه انسان خوبى هستيم و به قله اخلاق و ايثار ناب نايل گشته ايم.
راستى چند درصد بشريت و يا چند درصد مسلمانان و شيعيان, در زندگى اجتماعى, به اين سخن فاطمه زهرإ(س) كه فرمودند:
((الجار ثم الدار)) ((اول همسايه بعد خانه)) عمل مى كنند؟!
سخن حضرت على(ع) چه ؟!
فرمايش امام سجاد(ع) چه ؟!
آيا سينه هاى بشريت به منزله دژ محكم درآمد تا اژدها هاى دو پا نتوانند در آن نفوذ كنند و اسرار همنشين و همسايه ها را به سرقت ببرند؟!
واقع امر اين است كه جوامع بشرى كلا و شيعيان, به اين درجه از انسانيت نرسيده و اگر بگوئيم تفاوت از زمين تا آسمان است, به بى راهه نرفته ايم و حرف گزاف نگفته ايم. البته ((قليل من عبادى الشكور))(13) ((و لكن اكثرهم لايعلمون)) (14)
بلى به تعبير قرآن شريف, اكثر مردم چگونه زيستن را نمى دانند و آدمهاى فهميده, اندك هستند.
همه اين نكاتى كه عرضه داشتيم ـ و هزاران نكات ديگر كه در صدد بيان آن نيستيم ; كه اگر بيان گردد, سر از چندين جلد كتاب درخواهد آورد ـ به خاطر اين بود كه بگوئيم ; اين جمله زيباى فاطمه(س)كه فرمود:
((الجار ثم الدار))
همسان حادثه كربلا, مشكل گشاى خلل هاى اخلاقى اجتماعى است وبه بلنداى كربلاى خونين, پيام آفرين است.
اين همان سخنى است كه فاطمه(س) آن را در دل نماز شب, زمزمه مى كرد; اين سخن زيبا, در جواب سوال امام حسن(ع) بيان شد. امام حسن(ع) مادر را ديد كه همواره براى همسايگان, برادران اسلامى, و مردم دعا مى كند, گفت : مادرجان چرا براى خودت دعا نمى كنى؟
مادر خودت چه ؟! براى خودت دعا نمى كنى؟!
حضرت زهرا(س) فرمود: پسرم! اول همسايه و سپس خانه خود و خود.
اى كاش از زبان ((مركز پرگار عشق)) تفسير اين جمله را مى شنيديم و بدان عمل مى كرديم ولى صد افسوس كه جوامع بشرى اين جمله را بر ((جان)) خويش تابلو نكرده و در عمل يك گام به آن سمت سير نكرده است !!!
اگر به همين جمله شيرين ((بى بى دو عالم)) عمل مى شد, معجزه ها بپا مى شد و زندگى اجتماعى و فردى از عسل شيرين تر مى گشت .شما را به جان همسايه :
حال كه سخن از حقوق همسايه ها به ميان آمد, جا دارد اين سخن بزرگ على بزرگ را مروركنيم و آنرا بر جان خود حك نمائيم.
والله, الله فى جيرانكم, فانهم وصيه نبيكم, مازال يوصى بهم حتى ظننا انه سيورثهم :
((خداى را, خداى را, در باره همسايگانتان, كه مورد وصيت پيامبر شمايند, همواره در باره ى آنان سفارش مى كرد, چنان كه پنداشتيم كه ديرى نپايد كه در رديف ميراث برانشان نشاند.))(15)
شما را به جان همسايه ها, شما را به جان همنشينان …
چقدر گفتار دو همسر, همسنگ و همسو است . به همان مقدار كه فاطمه(س) بر حقوق همنشين و همسايه ها توجه نموده به همان ميزان على بزرگ هم به حقوق همنشين و همسايه ها سفارش نموده است . منتهى حضرت زهرا در دل نماز شب و حضرت على(ع) در بستر شهادت.
اين سخن بزرگ, داراى لايه هايى متعدد است كه به آسانى نمى توان به لايه ى زيرين آن دسترسى پيدا كرد.
اگر اين سخن حضرت ((كالبد شكافى)) شود, از دل آن اخلاق ناب, ايثارجاودانه, دردمندى زيبا, مسئوليت پذيرى ممتاز, حضور روح بخش, جامعه شناسى جانانه,
عدالت اجتماعى مورد نظر على(ع),
خودشناسى و عرفان عاقلانه, توحيد ويكتايى, دغدغه امامان و انبيإ, آموزش چگونه زيستن, چگونه ماندن و چگونه مردن,
وحدت و امت واحده و همزيستى مسالمت آميز
عمل به اين آيه قرآن شريف كه :
انماالمومنون اخوه: يعنى مومنان برادر يكديگرند.(16)
عدم تبعيض در اسلام, جهانى و جاودانه بودن دين اسلام. قانونمندى و توجه به حقوق همنشين و همسايه ها,
بدر آمدن از چارچوب تئورى و رفتن در ميدان عمل,
توجه به عاطفه و فطرت, روان شناسى و توجه به روابط اجتماعى انسانى,
سبقت در كار خير, ساده زيستن و قناعت مقدس, و صله رحم…
اين نكات لايه هايى از اين سخن بود كه به ذهن نگارنده آمد. ولى تفسير و تحليل عميق تر را مى توان از لابلاى گفتار و نوشتار بزرگان جويا بود.
مهمتر از آنچه به عرض رسيد, عمل به اين نكات بلند است كه بايد همانند ميدان كربلا آمادگى پيدا كرد و سختيهاى آنرا به جان خريد.
اميد است جامعه بشرى به آن درجه از رشد اخلاقى, انسانى, فرهنگى و اجتماعى نايل گردد تا بتواند با ميل قلبى, به حقوق همنوعان احترام بگذارد و همزيستى مسالمت آميز را در عمل, بصورت فرهنگ عمومى درآورند.
اگر مردم به اين درجه از رشد و همدلى و همزيستى نايل گردند; به ((جان همسايه)) و ((به جان همنشين)) سوگند ياد مى كنند كما اينكه به جان عزيزترين فرد و عزيزترين چيز سوگند ياد مى كنند.
اين طرز برخورد, نشانه اوج عزت و احترام بين طرفين است.
و اگر روزى فرا رسد كه جامعه بشرى بويژه جامعه شيعى به جان همديگر, به جان همسايه و همنشين, سوگند ياد كنند, نشانه آن است كه بشريت به رشد اخلاقى, انسانى, فرهنگى, اجتماعى و رشد رحمانى و ربانى رسيده است.مادر معجزه ها
زندگى حضرت زهرإ(س), همسان زندگى يك همسر معمولى نبود. از خانه دارى وى گرفته تا خطبه خوانى.
او معجزه اى بود كه در قالب و قيافه يك زن ظهور كرد. معجزه اى زنده و زيبا.
فاطمه زهرإ(س) فرزند معجزه ها بود همسر معجزه ها بود,
و مادر معجزه ها. يعنى دختر نبوت بود همسر ولايت بود و مادر امامت .
حضرت زهرإ مركز پرگار عشق بود و ((مركز معجزه ها))
او الگويى است در قيافه يك معجزه و به نام يك مادر .
مادرى كه براى امت خود ((ام ابيها)) است .
((فاطمه زهرايى كه پيغمبر مى فرمايند:
((ام ابيها)) يعنى فاطمه مادر اين امت است,
مادر اين امت است,
مادر اين امت است .)) (17) و اين خود معجزه است كه يك مادر, مادر يك امت باشد و هر خارى به پاى يكى از افراد اين امت برود, قلب او در تپش باشد.
((تنها ارزش وجودى ايشان به همين محدود نمى شود كه مادر فرزندانى معصوم و ريشه ساداتى باشند كه در گوشه و كنار, خدمتگزار اين امت باشند. خيلى از اين وسيع تر است ; در اين حد كه هر خارى كه به پاى يكى از افراد اين امت برود, مطمئن باشيد قلب فاطمه زهرإ(س) در تپش است . به خاطر اين خار, قلب آن حضرت مى تپد,
مانند قلب يك مادر .
اما تپش قلب مادر كجا و تپش قلب مادرى چون حضرت فاطمه زهرا(س) كجا؟!
فاطمه زهرا عصمت كبرى است .)) (18)
اين خود معجزه بزرگ است .
رهى كه حضرت فاطمه(س) و اهل بيت (عليهم السلام) يك شبه پيمودند; جوامع بشرى با هزار سال و هزار قرن, بوى آنرا نمى توانند استشمام كنند.معجزه در معجزه :
اختصاص يافتن سوره و آياتى از قرآن, به نام يك بانوى نمونه, خود معجزه اى است بى نظير. يعنى خداوند در معجزه جاويدش قرآن مجيد, مستقيما از فاطمه(س) نام برد وبراى او دعوتنامه فرستاد و از او به عنوان كوثر كبرى و كوثر نسلها ياد كرد.
((اين نعمت عظيم و خير فراوان, شكرانه عظيم لازم دارد, هر چند شكر مخلوق هرگز حق خالق را ادا نمى كند, بلكه توفيق شكرگزارى خود نعمت ديگرى است از ناحيه او لذا مى فرمايد:
اكنون كه چنين است, فقط براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن.)) (19)
از اين رو است كه رهبر معظم انقلاب حضرت آيه الله العظمى خامنه اى از فاطمه زهرا(س) به عنوان ((قله بشريت)) ياد مى كنند.
مى فرمايند:
((فاطمه زهرا(س) در قله بشريت قرار دارد و كسى از او بالاتر نيست و مى بينيم كه آن بزرگوار به عنوان يك بانوى مسلمان, اين فرصت را يافت كه خودش را به اين اوج برساند. پس, فرقى بين مرد و زن نيست و به خصوص شايد از همين جهت هم است كه خداى متعال در قرآن كريم, آن وقتى كه راجع به نمونه ى انسانهاى خوب و نمونه انسانهاى بد مثال مى زند, مثال را در هر دو مورد از زن انتخاب مى كند. يك مورد زن فرعون و در مورد ديگر, همسر نوح و لوط را مثال مى زند.))(20)
برلب كوثرم اى دوست ولى تشنه لبم
در كنار منى از هجر تو در تاب و تبم
روز من باتو به شب آمد وشب با تو به روز
در فراق رخ ماهت, گذرد روز و شبم(21)
خانه فاطمه زهرا(س), خانه معجزه ها است . خانه كوچك اما به بلنداى عرش!
خانه فاطمه(س) سجدگاه و فرودگاه الهى است. ساده است اما زيبا و باصفا.
((پيامبر اسلام(ص) روزى از دخترش پرسيد:
فاطمه(س) چه در خواست و حاجتى دارى ؟
هم اكنون فرشته وحى در كنار من است و از طرف خدا پيام آورده است! تا هرچه بخواهى تحقق پذيرد.
فاطمه(س) پاسخ داد:
لذتى كه از خدمت حضرت حق مى برم, مرا از هر خواهشى باز داشته است.
حاجتى جز اين ندارم كه پيوسته ناظر جمال زيبا و والاى خداوند باشم !))(22)
خانه فاطمه(س) خانه خداست, خانه مردان خدا.
خانه الگوها و خانه خدايى زيستن و خدايى ماندن و خدايى مردن .
خانه فاطمه(س), همان خانه ((كسايى)) پدر است كه پنج تن آل عبا را در آن جا داد.
آرى خانه مادى فاطمه(س), ((كسإ آسا)) بود و ساده اما شهرت يافته بر بلنديهاى عرش .
((شيخ صدوق مى فرمايند:
رسول گرامى اسلام(ص) هر گاه به مسافرت مى رفت, با فاطمه(س)خداحافظى مى كرد و وقتى از سفر برمى گشت, ابتدا به ديدن فاطمه(س)مى شتافت .
در يكى از مسافرتهاى پيامبر(ص) حضرت زهرا دو دستبند نقره ويك جفت گوشواره براى خويش و يك پرده براى درب منزل خريد پيامبر(ص) از مسافرت بازگشت و به ديدار دخترش شتافت.
پس از مشاهده پرده خانه و زيور آلات ساده فاطمه(س) توقف كوتاهى كرد وبه مسجد رفت.
حضرت زهرا(س)با خود انديشيد كه پدر ناراحت است و فورى دستبند وگوشواره و پرده را درآورد و خدمت رسول خدا(ص) فرستاد و پيام داد:
دخترت براى تو سلام مى فرستد و مى گويد كه اين (زيورآلات اندك) را نيز در راه خدا انفاق كن.
پيامبر گرامى اسلام پس از مشاهده بخشش و ايثار فاطمه (س) سه بار فرمود:
فداها ابوها.
پدرش فداى او باد.))(23)
وقتى پيامبر مى فرمايند: فداها ابوها,
امتش چه بگويند و چه كار مى كردند كه شايسته شان او و خداپسندانه باشد؟
آيت ا… صالحى مازندرانى در درس خارج اصول مى فرمود: بنده نام استاد خود را بدون وضو مس نمى كنم.
و استاد حسن زاده آملى در كتاب نامه هاى برنامه ى خود مى فرمايند:
استادم الهى قمشه اى نشسته بود و بنده در اثر شدت عشق و علاقه به استاد خم شدم و كف پاى استاد را بوسيدم …
و نمونه هاى ديگر كه در حوزه هاى علميه بين استاد و شاگرد فراوان است .
با توجه به نكات مذكور, جوامع بشرى در مقابل نام, ياد و راه امامان و انبيإ (عليهم السلام) چه وظيفه اى پيدا مى كنند و تا به حال چه كار كرده اند؟!
اين نكته را بايد متذكر شد كه :
انبيإ و امامان معصوم (عليهم السلام), در مرحله تكوين همسان قرآن شريف كه كتاب جهانى است, دعوت جهانى دارند وپيامبران و امامان جهانى هستند, نه براى گروه و قشر خاص . منتها در مرحله تشريع و عمل اختصاص مى يابد براى مومنين و مقام مادر امت و مادر معجزه ها هم از اين قاعده مستثنإ نيست .
فاطى از فاطمه خواهد سخنى
بين چه مى خواهد ـ از مثل منى
آنكه جبريل پيام آور اوست
عارف منزلتش داور اوست(24)
با همه نكاتى كه عرض شد در پايان بايد به اين پرسش پاسخ گفت كه :
ـ الگوى زنان امروز كيست ؟
((پاسخ اين سوال بسيار روشن است و آن اين است كه :
وضعشان را ببين و حالشان را بپرس .
ببين آنچه را كه مى گويند, انجام مى دهند, عمل مى كنند به گفته و عمل چه كسانى شبيه است؟
آيا زينبى عمل مى كنند يا چون ديگران ؟
آيا روششان چون فاطمه است يا فرد ديگر؟
بى شك گروهى هستند كه به دنبال الگوهاى غربى مى باشند. فكرشان, روش زندگى شان, تجمل پرستى ايشان, نشات گرفته از زنان به ظاهر متمدن و روشن فكر ولى در واقع بنجل هاى غربى است .
آن دوشيزه يا بانوى ((نيمه عريان)), آن وابسته و دلبسته به لوكس و تجمل, آن بى غم لذت پرست نمى تواند الگويى جز الگويى غربى, افراد بى بند وبار, حتى ((رقاصه ها و آواز خوان ها داشته باشند. آنكس كه دائما در فكر رنگ عوض كردن زيور و تجملات, زندگى طاووسى, عيش و خوش گذرانى است بى شك الگوى زندگيش ((هنر پيشه هاى)) سينما, زنان اشراف و مفتخور, حجله نشينان عروسان چمن است و جز آن الگويى ندارد اگر چه در لباس و چهره به ظاهر اسلامى باشد.
اما الگوى ما كه باشد؟
بى شك براى آنكس كه مسلمان است وايدئولوژى اسلامى را پذيرفته است نمى تواند جز فاطمه و زينب كبرى كسى را به رهبرى فكرى خود برگزيند. او بايد از فضه و اسمإ تبعيت كند, از سميه و ام سلمه پيروى نمايد. شكى نيست كه برخى با ظاهرسازيهايى سعى دارند خود را به همين گونه كه گفتيم معرفى كنند اما واقعيت اين است كه ظاهر سازيها حقيقت را عوض نمى كنند. رنگ عوض كردن ها حسابى دارد و پذيرش جدى مسايل حسابى ديگر. زن اسلامى سعى دارد با پذيرش الگوى حيات فاطمه, فكرش را فاطمى كند, اخلاقش را زينبى كند, ديدش را فضه اى نمايد و بالاخره بيانش را خداپسندانه كند. اين امرى است كه در سايه خواستن و ((تمرين ايمان)) بدست مىآيد.))(25)
((اى ريحانه پيامبر(ص) اينك كه تاخير زمان, لياقت خدمت در كنار در نيم سوخته ى خانه ات را از من گرفته, و مظلوميت تو دستم را از قبر بى شمع و چراغت كوتاه نموده. ..))(26)
الهام بنما كه وظيفه و دين ما نسبت به دين ما چيست و به همان سمت و سو ما را ايصال الى المطلوب بنما!
اى بانوى اسلام, تو همسان اسلام غريب بودى و غريب ماندى و غريب خواهى ماند و پيروان ناقابل تو هم در غريب گذاردن تو سهيم !
به هر حال مقام فاطمه(س) را بايد آسمانيان معرفى كنند, زيرا زمينيان زمين گير و زمين پرستان زهرآگين را ياراى درك شخصيت اين بانوى نمونه نيست و پيامبر است كه مى فرمايند: فاطمه پاره تن من است .
آرى امروز همه ما بايد همسان فاطمه(س) فدايى ولايت باشيم و ولايى بزييم و ولايى بمانيم و سپس ولايى بميريم .
و همچنين بايد فاطمى زيست و فاطمى ماند و فاطمى مرد.روضه على(ع) در سوگ فاطمه(س)
رفتى و, در ماتمت افغان و زارى مى كنم
خفتى و, من تا سحر, شب زنده دارى مى كنم
بضعه طاها تويى, اى يادگار مصطفى
من به دست خود كفن, اين يادگارى مى كنم(27)
على بزرگ هم براى فاطمه زهرا(س), روضه خواند. روضه بزرگ و زيبا در سند بزرگ و زيباترين سند, يعنى نهج البلاغه اين برادر قرآن و قرآن زمينى!
اگر فاطمه(س) براى پدر بزرگوارشان ((روضه)) مى خواند, على(ع) هم براى مدافع ولايت روضه مى خواند. تازه ((گريه هاى فاطمه(س) به خاطر فراق پدر نيست, به خاطر خطرى است كه اين امت را تهديد مى كند. فاطمه(س) خيلى براى مكتب حياتبخش پيامبر(ص) قلبشان مى تپيد. آن قدر براى اين امر تاسف و تاثر مى خوردند كه وقتى ديدند منطقشان به جايى نمى رسد, با گريه با صداى بلند به ميدان آمدند.))(28)
على(ع) هنگام دفن فاطمه(س) در كنار مزار پيامبر و رسول اسلام(ص) چنين روضه خوانى مى كند:
السلام عليك يا رسول الله و عن ابنتك النازله فى جوارك, والسريعه اللحاق بك !
اى رسول خدا, سلام من و دخترت ـ كه اينك در جوار تو فرودآمده, شتابان به تو پيوسته است ـ بر تو باد.
فاطمه زهرا(س), خيلى زود كوچ كرد, هنوز در اول جوانى بود كه جان به جان آفرين تسليم كرد.
گل بر تو و جوانى تو گريه مى كند
بلبل به همزبانى تو گريه مى كند
تو پير در بهار جوانى شدى كه چرخ
بر پيرى و جوانى تو گريه مى كند
((اى رسول خدا, از فراق برگزيده ى تو شكيبايى من كاستى گرفته, در غم فقدانش تاب و توانم نمانده است! اما آنچه از اندوه اين فاجعه مى كاهد, فراق عظيم حضرتت و مصيبت سنگين و كمرشكن تو است كه بس توانفرساتر باشد!
آرى,
اين من بودم كه سر نازنينت را بر لحد گور نهادم و ميان گردن و سينه ام جانت راـ كه از كالبد بيرون مى شد ـ احساس كردم,
… زود باشد كه دخترت تو را در جريان اخبار همداستانى امتت در جهت هضم وى قرار دهد, با اين همه تو نيز با اصرار از او بپرس و چگونگى رفتارشان را با ما از او بجوى كه آن همه به زمانى بود كه چندانى از رحلتت نگذشته بود و يادت از خاطره ها نرفته بود.
اينك من با شما دو عزيزان ((وداع)) مى كنم بىآنكه از بودن با شما احساس خستگى و تنگى كنم, كه اگر به خانه بازگردم نه از خستگى است, و اگر بمانم نه از بدبينى به آن وعده ها است كه خداى صابران را بدان نويد داده است.))(29)
اولين روضه حضرت زهرا توسط, امير بزرگ, حضرت امير خوانده شد كه در نوشتار و متن فوق به پاره اى از آن اشاره رفته است.
به حق روضه حضرت زهرا(س), همان روضه رضوانى بود كه براى رسيدن به ((رضوان من الله اكبر)), توسط امير بيان, بيان شد.
حضرت امير(ع) در جاى ديگر مى فرمايند:
و منا خير نسإالعالمين.(30)
(فاطمه زهرا) بهترين زنان جهان, افتخار مااست.
فرشتگان عالم به وجود فاطمه(س) افتخار مى كنند…السلام عليك ايتهاالصديقه الشهيده السلام عليك ….
درود بر تو اى صديقه شهيده
اى ستمديده و اى غصب شده حق او
اى فشار و سختى ديده,
اى دنده شكسته و اى همسر ستم ديده …(31)
درود بر تو و همسرت,
درود بر مرقد اطهرت,
درود بر صورت سيلى خورده ات,
درود بر پهلوى شكسته ات,
درود بر اشكهايت,
و درود…
پى نوشت ها:
1. اسماعيل,انصارى رنجانى, فاطمه در آيينه كتاب, (قم : نشر الهادى, دوم,1375) ص 7.
2. كيهان انديشه, شماره 42.
3. سوره((2)) بقره, 165.
4. دعاى كميل .
5. تفسير نمونه, ج 1, ص 565.
6. ميرزا حسن, اصفهانى, مثنوى زبده الاسرار.
7. سيدعلى اكبر, ابوترابى, از تربت كربلا, ص 211.
8. تفسير فرات كوفى, ص218.
9. بحارالانوار, ج 43,ص 82, مجله مشهور حضرت زهرا(س).
10. رساله حقوق امام سجاد(ع), ترجمه سيدمحمد شاهرودى.
11. نهج البلاغه, نامه 31.
12. الميزان, ج 12, ص 572.
13. سوره ((34)) سبإ, آيه13.
14. سوره((7)) اعراف, آيه131.
15. نهج البلاغه, نامه 47.
16. سوره((49)) حجرات, 10.
17. سيدعلى اكبر, ترابى, همان .
18. همان .
19. تفسير نمونه, ج 27, ص 372.
20. آيت الله خامنه اى, زن از ديدگاه مقام معظم رهبرى, نشر نوادر,1378, صص 6ـ 7.
21. ديوان امام خمينى ره, ص 306.
22. محمد دشتى, نهج الحياه فرهنگ سخنان فاطمه(س), (قم : انتشارات, موسسه تحقيقاتى اميرالمومنين(ع), 14, 1375) ص98.
23. همان.
24. ديوان حضرت امام خمينى ره, ص 312.
25. على, قائمى, فاطمه برترين بانوى اسلام (قم : انتشارات, هجرت, 1358).
26. اسماعيل انصارى زنجانى, همان .
27. ديوان حبيب چاپچيان (حسان), اى اشكها بريزيد.
28. سيدعلى اكبر, ابوترابى, همان
29. نهج البلاغه, خ 193.
30. نهج البلاغه, نامه 28.
31. مفاتيح الجنان, زيارت حضرت زهرا(س).