داستان گرفتار شدن رژيم صهيونيستى در جنوب لبنان در چهار پرد

 

داستان گرفتار شدن رژيم صهيونيستى در جنوب لبنان در چهار پرده

 


 

داستان از بامداد روز پنج شنبه 25 / /5 2000 آغاز مى شود, روز آزادى و مقاومه در لبنان, در هياهوى شادى پيروزى لبنان و به اميد آزادى قدس و فلسطين با ادامه جهاد خستگى ناپذير و مقاومتى كه روز به روز بر حجم آن افزوده مى شود. در اين شرايط داستان گرفتار شدن رژيم صهيونيستى در جنوب لبنان را بازگو مى كنيم تا از درسها و عبرت هاى آن براى ادامه مبارزه خويش در برابر دشمن نژاد پرست صهيونيستى سود جوييم, و بتوانيم چنين پيروزيى را در فلسطين تكرار كنيم.
مطالب فوق از نوشته هاى دكتر ((احمد صدقى الدجانى)) است كه در بازگويى علل شكست رژيم صهيونيستى و پيروزى مردم مقاوم لبنان به بازگويى مختصر تاريخچه تجاوز به لبنان پرداخته است. او در مقدمه اين بررسى كه در شماره 5 ژوئن 2000 هفته نامه المجد به چاپ رسيده مى نويسد:
داستان را از كجا آغاز كنيم؟ از چه زمان جنبش صهيونيسم جنوب لبنان را به عنوان هدفى براى چپاول ها و چشم داشت هاى توسعه طلبانه خويش قرار داد؟.. نقشه اين تجاوز از كى طرح ريزى گرديد و چه زمان به اجرا درآمد؟.. از چه وقت با مشكلات و سختى مواجه گرديد؟ چگونه شد كه مجبور گرديد اولين عقب نشينى را انجام دهد؟ از چه سان دست به جنايات وحشيانه اى زد كه در تاريخ جناياتش ثبت شده است؟ و دست آخر چرا مجبور به عقب نشينى ذلت بار و اهانت آميز از جنوب لبنان گرديد؟
سوالات فوق را با توجه به نوشته هايى كه پيشتر منتشر نموده ام, در چارچوب داستانى متشكل از چهار پرده پاسخ خواهم گفت.

پرده اول
جنبش صهيونيسم از اواخر قرن نوزدهم ميلادى كه كار اشغال فلسطين را آغاز نمود, نيم نگاهى به لبنان داشت. لبنان و فلسطين پيش از سال 1916 دو اقليم مجزا تحت حاكميت دولت عثمانى قرار داشت. در حالى كه حوزه مرزى فلسطين از نظر ادارى با لبنان در منطقه سنجق مشترك بود. استان هاى نابلس و عكا با وجود آن كه در داخل فلسطين قرار داشتند اما تحت حاكميت استان بيروت قرار داشتند.
با اعلام معاهده سايكس ـ پيكو در سال 1916, خطوط مرزى بين دو مملكت تعيين گرديد تا پس از آن نوبت به اعلاميه بالفور در سال 1917 برسد, بعد از آن انگليس و فرانسه كه در جنگ جهانى اول, فلسطين و عراق و سوريه و لبنان را به اشغال خويش درآورده بودند, به نمايندگى از اين كشورها, و مرزهاى سياسى بين مناطق تحت قيموميت را مشخص ساخته و در معاهده مورخ 23 / 1 / 1920 آن را به ثبت رساندند, اين دو كشور كه پس از مدتى از اشغال استعمارگرى خود را به قيموميت تغيير نام داده بودند با تغييراتى اين مرزها و از جمله مرز فلسطين و لبنان را مشخص نمودند.
در گزارشى كه لرد بالفور به لويد جورج نخست وزير وقت بريتانيا در 26 / 6 / 1919 ارسال نمود به مد نظر قرار گرفتن اهداف صهيونيستى در ترسيم اين مرزها اشاره نموده بود. وى در اين گزارش نوشته بود: آن چه كه در اين زمينه مد نظر قرار گرفته است اعطاى آزادى عمل به سياست هاى صهيونيستى است تا بتوانند در فلسطين به پيشرفت هاى اقتصادى نايل آيند. به همين خاطر بود كه در تعيين مرزهاى شمالى فلسطين حاكميت كامل بر منابع آبى به فلسطين داده شده است. در آن تاريخ تمامى كارگزاران انگليسى موجود در فلسطين كه همگى يا صهيونيست بوده يا از هواداران انديشه هاى صهيونيستى بودند متفق القول معتقد بودند بايد مرزهاى فلسطين را طورى ترسيم نمود كه اين سرزمين كاملا از منابع آبى ليطانى, دامنه هاى جنوبى جبل الشيخ, منابع آبى دامنه غربى بلندىهاى جولان, منابع رود يرموك و اردن تسلط كافى داشته باشد.
در اين شرايط نقشه برداران مجبور شدند در راستاى تحقق اهداف صهيونيستى آنچه را كه در طول تاريخ به هم مرتبط بود را از هم جدا كنند از جمله اين موارد تقسيم 22 روستا بود كه در حد فاصل فلسطين, لبنان و سوريه قرار داشت بدين سبب بود كه دو كشور قيم (بخوانيد استعمارگر) مجبور شدند در سال 1962 براى حل مشكلات اين مناطق مرزى قرارداد حسن همجوارى با يكديگر به امضا برسانند, به هر شكل اين مرزبندى اثرات سوئى را بر ابعاد مختلف اجتماعى, اقتصادى روحى و سياسى مردم اين روستاها وارد آورد.
براساس پژوهش هايى كه در اين زمينه منتشر شده صهيونيسم تمامى تلاش خود را براى الحاق جنوب لبنان به فلسطين سرزمينى كه دولت بريتانيا قول اعطاى آن به يهوديان را داده بود به كار بست و چون در اين كار خود ناكام ماند, تغيير مرزها را به عنوان يكى از اهداف مد نظر خود تعيين نمود. به اعتقاد صهيونيست ها ((مرزهاى سياسى غشا و پوسته اى نازك و رقيق هستند كه يك رژيم را در خود احاطه كرده اند, حال اگر اين موجود رشد نموده و بزرگتر گرديد به طور حتم پوسته را خواهد شكافت تا بدين شكل به سوى سرزمين هاى اطراف خود امتداد پيدا نمايد)) از اين رو بود كه تسلط بر جنوب لبنان به عنوان يكى از اهداف توسعه طلبانه جنبش صهيونيسم قرار گرفت.

پرده دوم
داستان اين بخش از سال 1948 و پس از تشكيل رژيم صهيونيستى براى جنبش صهيونيسم توسط قدرت هاى سلطه گر آن زمان آغاز مى شود, دوره اى كه فاجعه بر سر مردم فلسطين و ملل عربى فرود آمد.
لبنان و سوريه يكى از اولين كشورهايى بودند كه در انقلاب جهانى ((كسب آزادى)) موفق شدند در سال 1945 به استقلال دست يابند, اين گونه بود كه صهيونيست ها ديوار به ديوار لبنان قرار گرفتند تا جنبش صهيونيست ها طرح هاى خود را عليه لبنان آغاز نمايد.
موشه شاريت در كتاب خاطراتش شاهراه هاى اصلى اين طرح را بيان نمود در بخشى از خاطرات به جلسه اى اشاره مى شود كه موشه شاريت به همراه بن گوريون, لاون و دايان در 1954/2/27 برگزار گرديد و مسايل مربوط به لبنان به بحث و گفتگو گذارده شد, اين در حالى بود كه همين گروه پيش از آن طرح هايى را در رابطه با اشغال سوريه و مصر هم بررسى كرده بودند, اين بار ديگر براى صهيونيست ها لازم نبود كه فعاليتهاى تجاوزكارانه خويش را با ادعاهايى چون امنيت و دفاع توجيه كنند زيرا بن گوريون پيشنهاد نمود تا از بهانه ايجاد دولتى مارونى در بخشى از لبنان و جدايى آن از اين كشور و ارتباط مستقيم با رژيم صهيونيستى استفاده شود, اين پيشنهاد موجب مناقشات و جدلهاى بسيارى در جلسه گرديد به نحوى كه شاريت ضمن رد اين پيشنهاد آن را يك پيشنهاد توخالى توصيف نموده و به برشمردن مشكلات موجود بر سر راه آن پرداخت. به هر شكل از نظر بقيه حاضران حتى يك عامل هم براى خلق چنين وضعيتى وجود ندارد.
در مقابل بن گوريون هم به شدت در مقابل انتقادات شاريت ايستادگى نموده و شاريت را يك ترسو, كم خرد و كوته بين توصيف نمود.
و در پاسخ به اعتراض شاريت مبنى بر عدم وجود بودجه كافى انجام چنين كارى گفت: بودجه اين كار تإمين مى شود حال اگر از خزانه دولت نشد آن را از آژانس بين المللى يهود خواهيم گرفت, و در پايان جلسه عنوان كرد ((به هر شكل تحولات عميقى در خاورميانه به وقوع خواهد پيوست.))
موشه شاريت در ادامه خاطراتش به بازگويى داستان اين طرح صهيونيستى عليه لبنان پرداخته و به نقل نامه اى مى پردازد كه بن گوريون آن را در همان روز و در زمانى كه به استراحتگاه خود در ((سيدى بوكر)) باز مى گشت نوشته بود, طى اين نامه بن گوريون اهداف و چگونگى تحقق اين امر را تشريح نموده و در پايان نوشته بود: ((نمى دانم آيا افرادى در لبنان داريم يا خير, ولى راه هاى متعددى وجود دارد كه مى توان از طريق آن اين طرح را به اجرا درآورد.))
شاريت نيز در پاسخى كه روز 18 / 3 / 1954 براى بن گوريون ارسال نمود به تغيير موضع خويش اذعان نمود, اين گونه غبود كه گفتگو در اين زمينه در 1954/5/16 به افسران بلندپايه و كارمندان عاليرتبه وزارتخانه هاى دفاع و امور خارجه منتقل گرديد, در اين جلسه ابتدا بن گوريون پيشنهاد خود را مطرح نمود, سپس ((دايان)) به بازگويى سناريويى كه در اين رابطه تهيه نموده بود, پرداخت. در اين سناريوى دقيق بايد يك افسر يا حتى يك ژنرال مى پذيرفت تا نقشى را كه رژيم صهيونيستى براى او ترسيم نموده ايفا نموده و خود را به عنوان ناجى لبنان معرفى كند, بعد از اين اقدام ارتش رژيم صهيونيستى وارد لبنان شده و بخشى از مناطق اين كشور را به اشغال خويش در مىآورد و دولتى هم پيمان با خود در اين منطقه تإسيس مى نمود تا در اين شرايط رژيم صهيونيستى سرزمين هاى واقع در جنوب ليطانى را هم به طور كلى در اختيار خود بگيرد.
مسإله قابل توجه اين است كه دايان به سرعت كار اجراى اين طرح را با انجام تجاوزى عليه لبنان در 1954/9/22 آغاز نمود, بهانه اين تجاوز هم عمليات تلافى جويانه در مقابل حادثه مبهمى بود كه در طبريا به وجود آمد, اين كار نيز با مخالفت و اعتراض شاريت مواجه گرديد زيرا به اعتقاد شاريت نبايد جبهه اى جديد آن هم در محورى كه از سال 1948 تا آن زمان يكى از آرامترين مرزها را تشكيل مى داد, به وجود آورد.
تنها عمليات تجاوزكارانه اى كه رژيم صهيونيستى به همراه فرانسه و انگليس عليه مصر انجام داد كمى از شدت وحدت اين عمليات هاى ايذائى در مرز لبنان كاست, اما با اين وجود دستگاه هاى اطلاعاتى رژيم صهيونيستى همچنان تحقيقات خود را براى يافتن مزدورى كه بتواند اين مهم را برايشان انجام دهد, ادامه دادند.
طرح صهيونيستى عليه لبنان با آغاز جنگ ژوئن 1967 ابعاد جديدى به خود گرفت و براساس گفته بن گوريون جنبش صهيونيسم تصميم گرفته تا زمينه را براى تغييرات قطعى در خاورميانه آماده كند به خصوص كه يكى از اصلى ترين اهداف اين جنگ تسلط بر منابع آبى جولان بود و از نظر صهيونيست ها يكى از ابعاد اين جنگ در واقع جنگ بر سر منابع آبى بود.
((ابا ايبان)) در كتاب خود ((ملتم)) و نيز در تعدادى از سخنرانى هايش چشم اندازى از اين ((خاورميانه)) را ترسيم نموده است, در تصورات ((ايبان)) خاورميانه بايد داراى مللى مختلف با كشورهاى مختلف باشد به نحوى كه مهد تمدن هاى مختلف باشد, بر اساس تصورات او بايد رژيم صهيونيستى به طور مشروع در قلب و مركز ميهن عربى حضور داشته باشد و كشورهاى ديگر نيز بر اساس طايفه اى و همانند كشورهاى بالكان تشكيل و ادامه حيات دهند.

پرده سوم
اين بخش از 14 / 3 / 1978 آغاز مى شود در اين تاريخ نيروهاى رژيم صهيونيستى در چارچوب عمليات ((ليطانى)) جنوب لبنان را به اشغال خويش درآورد. نام اين عمليات خود از ابعاد چشم داشت هاى صهيونيستى خبر مى دهند. ((غسان توينى)) در مقدمه اى براى ((اسناد سازمان ملل مربوط به فلسطين)) كه به همين نام به صورت كتابى منتشر گرديده مى نويسد: صهيونيست ها در سال 1976 با ((سعد حداد)) افسر شورشى و تشنه رسيدن به قدرت به توافق رسيدند و او را به صورت مزدورى براى خويش درآوردند, سازمان جاسوسى رژيم صهيونيستى كمك هاى شايانى براى تشكيل نيروهاى سعد حداد داد, تا اين نيروها با نام ((ارتش لبنان آزاد)) در 1979/4/8 و پس از اعلام تإسيس ((دولت لبنان آزاد)) شكل يابد.
به هر شكل نيروهاى مقاومت در مقابل هجوم صهيونيست ها به مقاومت پرداختند, نيروهاى انقلابى فلسطينى حاضر در لبنان نيز دوش به دوش گروه هاى لبنانى در اين پيكار شركت جستند.
شوراى امنيت سازمان ملل هم در 1978/3/19 قطعنامه 425 خود كه خواهان احترام به تماميت ارضى, ساختار حكومتى, حاكميت و استقلال سياسى لبنان در چارچوب مرزهاى بين المللى شده بود را صادر نمود. هم چنين شورا از رژيم اشغالگر قدس خواست تا تمامى عملياتهاى نظامى خود را متوقف نموده و از خاك لبنان عقب نشينى كند.
با وجود آن كه ايالات متحده امريكا براى حمله به لبنان به رژيم صهيونيستى چراغ سبز نشان داده بود, اما به دليل فشار افكار عمومى و محكوميت گسترده اين عمل تجاوزكارانه واشينگتن نتوانست از حق ((وتو)) براى ابطال اين قطعنامه استفاده كند ولى در مقابل تلاشى هم براى مجبور ساختن صهيونيست ها جهت اجراى اين قطعنامه هم از خود نشان نداد تا اين قطعنامه به انتظار روزى بنشيند كه ارتش رژيم صهيونيستى خود مجبور به اجراى آن گردد.
البته ايالات متحده سعى نمود تا از طريق ديپلماسى محرمانه از شدت و حدت تنش هاى به وجود آمده در اين نزاع بكاهد, از جمله شخصيت هايى كه در اين فعاليت ها شركت داشت كشيش ((جسى جكسون)) بود كه در تابستان بسيار متشنج سال 1981 به لبنان سفر نمود در حالى كه ايالات متحده مسئوليت زمينه سازى براى امضاى توافقنامه ((كمپ ديويد)) بين مصر و رژيم صهيونيستى را كه در سال 1978 ده ماه پس از سفر سادات به كنيست رژيم صهيونيستى كه در نوامبر 1977 صورت گرفته بود, به عهده گرفت. تا آن كه پس از آن و در سال 1979 مصر با رژيم صهيونيستى قرارداد صلح امضا نمود.

پرده چهارم
اين بخش هم با تجاوز ديگرى از سوى رژيم صهيونيستى به جنوب لبنان آغاز مى شود, اين بار در 5 / 6 / 1982 رژيم صهيونيستى با هدف از بين بردن مقاومت فلسطينى و سازمان آزاديبخش فلسطين درچارچوب عمليات وسيع و گسترده اى جنوب لبنان را به اشغال خويش درآورد. اين عمليات در فضايى صورت مى گرفت كه كاخ سفيد به رهبرى ((رونالد ريگان)) تنش و جنگ سرد را با اتحاد جماهير شوروى به نقطه اوج خود رسانده بود.
كاملا آشكار بود كه ايالات متحده به صهيونيست ها نسبت به اشغال تمامى جنوب لبنان تا رود ((اول)) واقع در شمال صيدا چراغ سبز نشان داده بود اما شارون وزير جنگ وقت رژيم صهيونيستى با موافقت مناخيم بگين نخست وزير وقت تانك هاى صهيونيستى را تا بخش شرقى بيروت هم به پيش راند.
مقطع زمانى تابستان 1982 كه نيروهاى مقاومت فلسطينى و لبنانى دوش به دوش هم با شجاعت در مقابل نيروهاى اشغالگر ايستادگى نمودند از مقاطع زمانى بسيار حساس در تاريخ لبنان به شمار مى رود, زيرا براى مردم اين كشور ثابت نمود كه نيروهاى مقاومت توانايى پايمردى و استقامت در برابر نيروهاى اشغالگر را دارند, با وجود آن كه حوادث و تحولات اين مقطع باعث خروج رهبران سازمان آزاديبخش فلسطين از بيروت گرديد, و به رژيم صهيونيستى اين اجازه را داده تا پايتخت يك كشور عربى را به اشغال خويش درآورند اما با اين وجود آن را مى توان بشارتى براى اولين جوانه هاى مقاومت اسلامى لبنان و عزم جوانان اين كشور براى گسترش مبارزه عليه اشغالگران صهيونيست, توصيف نمود.
اين برهه زمانى شاهد نمونه اى از جاه طلبى هايى بود كه صهيونيست ها و هم پيمان قدرتمندش ايالات متحده به دنبال اعمال آن عليه كشورهاى عربى بودند و ملاحظه گرديد كه مناخيم بگين چگونه رفتارى با ((بشير جميل)) داشته, رفتارى كه تحكم جاه طلبى از سر و روى آن مى باريد, بگين تلاش نمود تا توافقنامه ذلت بارى را به جميل تحميل كند, در اين راستا رژيم صهيونيستى و ايالات متحده دست در دست يكديگر تمامى تلاش خود را براى تحميل توافقنامه 17 / 5 / 1983 به لبنان به كار بستند تا به موجب آن لبنان تحت سلطه رژيم صهيونيستى قرار گيرد.
با امضاى اين توافقنامه موفقيت هاى طرح صهيونيستى در لبنان به نقطه اوج خود رسيد, از سوى ديگر اين عمل به منزله شوكى بود كه بر جسم نيروهاى مقاومت لبنانى و فلسطينى وارد مىآمد, اين نيروها كه سوريه را بهترين يار و ياور خويش مى ديدند با هدف برچيدن اين قرار داد ننگين وارد صحنه شدند.
در توضيح اين قرارداد همين بس كه ((شيمون پرز)) كه در آن زمان رهبرى نيروهاى رقيب دولت رژيم صهيونيستى را عهده دار بود در مصاحبه اى با يكى از شبكه هاى تلويزيونى آمريكا در مورد قرارداد گفته بود: ((اين قرار داد به ما حق پرواز در آسمان لبنان, حق فرود در ساحل جنوبى لبنان, حق تبديل نمودن شبه نظاميان ((سعد حداد)) به لشكرى تحت امر رژيم صهيونيستى و نيز حق بازرسى امنيتى هر منطقه از لبنان را به ما مى دهد)).
با بسيج نيروهاى مقاومت لبنان براى مقابله با اين توافقنامه ننگين بود كه محور مختصات طرح صهيونيستى رو به نزول نهاد, تا هر روز ابعاد جديدترى از گرفتار شدن رژيم صهيونيستى در جنوب لبنان براى اين رژيم و جهانيان آشكار گردد.
شايد بارزترين درسى كه مى توان از اين نگاه گذرا گرفت, اين است كه چشم داشت صهيونيست ها به لبنان از همان اوان يورش به فلسطين به وجود آمد, ابتدا نيروهاى استعمارگر پيشين براى اجراى طرح هاى صهيونيستى به يارى صهيونيست ها شتافتند تا پس از آن قدرت استعمارگر آمريكا اجراى بقيه اين طرح ها را به عهده گيرد كه البته در اين راستا سال 1983 اوج اين اقدامات را شاهد بود, پس از آن با قدرت يافتن و گسترش عمليات ضد صهيونيستى نيروهاى مقاومت مزد پايمردى و ايثارگرى خويش را گرفت.
سال ها پيش نيروهاى ارتش اشغالگر صهيونيستى با انواع سلاح و تجهيزات و با زرادخانه اى متحرك از زمين و دريا و هوا, لبنان مظلوم را آماج حملات وحشيانه خود قرار دادند. اما به خواست خداوند متعال جنبشى مبارز و جهادگر به نام مقاومت اسلامى شكل گرفت تا تمامى معادلات صهيونيستى و حاميان امريكايى آنها را نقش بر آب سازد.
اين جنبش تشكل از قشر وسيعى از جامعه بود. دانشآموز, دانشجو, استاد, كارگر, كشاورز, دكتر, مهندس و… ديگر همه اقشار به صف مقاومت پيوستند. فقير و غنى, باسواد و بى سواد, زن و مرد, پير و جوان و حتى نوجوانان.
در طول سال هاى مقاومت از ميان اين عزيزان, 1276 نفر به قافله سرخ شهدا پيوستند و مانند كبوترى خونين بال از ميان ما پركشيدند.
اما خون آنان مانند رودى خروشان در رگ هاى لبنان به حركت درآمد و جان تازه اى به اين كشور مظلوم و جنگزده بخشيد.
در سال 1361 شمسى هنگامى كه بيشتر نيروها در برابر ارتش تا بن دندان مسلح دشمن عقب نشستند, جوانان حزب اللهى با الهام گرفتن از امام خمينى و ابراز وفادارى به خط ولايت فقيه, سلاح در دست گرفته و غاصبان و اشغالگران را مورد يورش قهرمانانه خود قرار دادند. و به اين ترتيب اولين شعله مقاومت ضد صهيونيستى در قالب جنبش حزب الله برافروخته شد.
از اين پس رزمندگان مقاومت خواب را از چشمان دشمن ربودند و آنان را در همه جا مورد حمله رعدآساى خود قرار مى دادند. تا جايى كه نيروهاى دشمن يا كشته مى شدند, يا زخمى و يا روانى!!
البته نيروهاى تل آويو نيز بيكار ننشستند با ايجاد زندان ها و شكنجه گاه هايى در خيام و انصار, دست به بازداشت و شكنجه رزمندگان مقاومت زدند. اما اين اقدامات مذبوحانه نه تنها خللى در اراده پولادين رادمردان وارد نكرد, بلكه بر عكس عزم آنان را جزم ساخت و در نهايت منجر به تشكيل گروه هاى شهادت طلب يا استشهادى گرديد كه اين يكى پشت دشمن را آن چنان شكست كه تل آويو ديگر نتوانست از زير بار آن كمر راست كند.
مدتى بعد نيروهاى صهيونيست تا حدود زيادى از جنوب لبنان عقب نشستند و مزدوران لحد را به عنوان يك سپر دفاعى يا به عبارت بهتر گوشت دم توپ در برابر غيور مردان حزب الله قرار دادند. و چون ديگر تاب جنگ رودررو با حزب اللهى ها را نداشتند به توپخانه و بمباران هوايى روى آوردند, سيم خاردار كشيدند, استحكامات جديد ساختند و ميادين مين برپا كردند تا به اصطلاح شهرك هاى شمال فلسطين اشغالى را به منطقه اى ايمن بدل سازند.
ولى باز هم در اين طرح ناكام ماندند, چرا كه مقاومت سلاحى جديد و كارآمد به نام كاتيوشا را به ميدان آورد. سلاحى كه پس از شليك چند گلوله اش توانست صهيونيست هاى خوش خيال را با دست لرزان به پناهگاه ها بفرستد.
مقاومت لبنان تا آن جا ادامه يافت كه سرانجام نيروهاى ارتش صهيونيستى با خفت و خوارى پايگاه هاى خود در جنوب لبنان را تخليه كردند و در اصل از سرزمين مقاوم لبنان پا به فرار گذاشتند. آرى, سرانجام سال ها مقاومت, ايثار, فداكارى و از خودگذشتگى به ثمر نشست و لبنان از لوث وجود صهيونيست ها پاك شد. اما ياد و خاطره 1276 لاله سرخ مقاومت تا ابد در اذهان باقى خواهد ماند و هرگز فراموش نخواهد شد.
والسلام
نقل از نداى مقاومت)