مشعل معرفت غلامرضا گلى زواره
زندگى, انديشه و اخلاق علامه شهيد حاج سيد مصطفى خمينى(ره)
قسمت اول
اى پيك راستان خبر يار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
جان پرور است قصه ارباب معرفت
رمزى برو بپرس و حديثى بيا بگو
(حافظ)
نهال ناب
ماه رجب, براى اهل معرفت و پويندگان طريق رستگارى فروزندگى بسيار دارد و پرتو افشانى معنوى اين ايام ره به اوج مى برد. در اين ماه عزيز, دو شخصيت بزرگ عالم اسلام, يعنى حضرت على(ع) و حضرت امام جواد(ع) ديده به جهان گشوده و عالم را از انوار روحانى خويش برخوردار ساخته اند; همچنين مبعث حضرت رسول اكرم(ص) در اين ماه اتفاق افتاده است!
در دوازدهمين روز اين ماه در سال 1349 هـ.ق خانواده امام خمينى(قدس سره). در آستانه زاد روز مولاى متقيان شادمانى و ابتهاج خويش را مضاعف يافتند; چرا كه در اين روز خجسته, امام خمينى صاحب فرزندى گرديد كه نامش را محمد گذاردند و لقبش را به ياد پدر بزرگش سيد مصطفى ((مصطفى)) و كنيه اش را ابوالحسن نهادند. ((ماه رجب)) آن سال مصادف با آذر سال 1309 هـ.ش بود و حضرت امام در شهر قم در محله اى نزديك به كوچه عشقعلى كه به آن ((الونديه)) مى گفتند در خانه اى اجاره اى زندگى مى كرد.(1)
اين نهال نورسته در آغوش مادرى مهربان و پاك سرشت كه از خاندان علم و تقوا بود, و در دامن پدرى حكيم, عارف و ستوده خصال از سلاله مصطفاى پيامبران به بالندى تمام پرورش يافت. از آغاز كودكى باغبان باهوش و مدبر اين بوستان معطر, بين روح مصطفى و فرهنگ قرآن و عترت, به ظرافت و دقت تمام چنان پيوندى شايسته و ارتباط مستحكمى برقرار كرد كه در خاتمه, از اين شكوفه درختى پربار و برگ به عمل آمد; به دليل همين تربيت هاى ملكوتى و پرورش هاى پرمايه امام خمينى بود كه اين طفل در اندك مدتى به شكوفايى شكوهمندى رسيد و كمالات علمى و فضايل اخلاقى را به نحوى در خور تحسين كسب كرد و خود را به موازين قله رستگارى رسانيد و چشمه هاى حكمت و معرفت را براى تشنگان حقيقت جارى ساخت!
امام اين فرزند خود را فوق العاده دوست مى داشت و اين علاقه نه از آن جهت بود كه مصطفى فرزندش محسوب مى گرديد, بلكه به آن خاطر كه آن روح قدسى با آن ديده معنوى از وراى پرده هاى مادى, حقايقى را نظاره گر بود و از همان سنين نوجوانى شاهد استعداد سرشار, لياقت و شايستگى هاى اعتقادى اخلاقى مصطفى بود و احساس مى كرد كه برجستگى هاى اين پسر, موجب اعتلاى حق و رشد فكرى و فرهنگى جامعه اسلامى خواهد گرديد.
ادب و اخلاص فرزند, پدر را شيفته مى كرد, مهمتر از همه اينكه وى قبل از آنكه فرزندى براى امام باشد, رفيق, دوست, و مونس او بود! اين ارتباط, در ديگر ادوار زندگى مصطفى به شدت ملموس و محسوس گرديد.
توشه انديشه
در شش سالگى مصطفى به مكتبى كه در حوالى منزل امام بود رفت و چون به هفت سالگى رسيد, دوران ابتدايى را در مدرسه موحدى قم آغاز كرد. بعدها اين دوران را در مدارس باقريه و سنايى به پايان رسانيد. در سال 1325 هـ.ش به تحصيل علوم اسلامى روى آورد(2) و در راه فراگيرى معارف دينى بى وقفه تلاش كرد و توان خويش را در تعقيب اين مقصد مقدس به كار گرفت. از اين رو, در اندك مدتى از اقران پيشى گرفت و به رشد علمى بالايى دست يافت.
به دليل استعداد ذاتى, راهنمايى هاى پدر و كوشش مداوم, طى دو سال و چند ماه كتابهاى سيوطى, معالم, حاشيه ملاعبدالله, شمسيه, مجموعه مطول و بخشى از شرح لمعه را با درس خصوصى به پايان رسانيد(3) و اين در حالى است كه ديگر فراگيران دروس مقدماتى و ادبيات عرب, اين كتاب ها را به طور معمول, در طى چهار يا پنج سال مىآموزند.
پس از اتمام دانش هاى مقدماتى حوزه, اين دانشجوى پرتحرك و باذوق, به دوره سطح راه يافت و دروس اين مقطع تحصيلى را در محضر اساتيدى چون حاج شيخ محمد جواد اصفهانى, حاج شيخ مرتضى حائرى, شهيد آيت الله صدوقى, آيت الله سلطانى تلمذ نمود. مصطفى اين دوران را كه معمولا هشت تا ده سال طول مى كشد, به دليل ذكاوت ذاتى, قدرت حافظه و كاوش هاى علمى در مدت هفت سال تمام كرد.(4)
استاد دوانى محقق معاصر مى نويسد: در درس سطح, مكاسب شيخ اجل انصارى را در محضر آيت الله حاج شيخ مرتضى حائرى, شرح منظومه حكيم سبزوارى در فلسفه را از مرحوم شيخ محمد فكور يزدى فرا مى گرفتيم. فراموش نمى كنم كه در چند حوزه درسى كه با آن مرحوم حضور داشتم, اشكالات وى به اساتيد باعث شگفتى عموم اعم از استادان و شاگردان بود.(5) وى مى افزايد: با آنكه من قبلا شرح منظومه را خوانده بودم و سيد مصطفى تازه اين كتاب را شروع كرده بود, در عين حال با آنكه من تكرار و دوره مى نمودم و او براى بار اول مباحثه مى كرد, به مطالب اين اثر كاملا تسلط داشت.(6) او چنان در فهم درس و پيمودن راه كمال مستعد بود كه وقتى اين متن مهم و دشوار فلسفى را نزد استادش آموخت, بلافاصله به تدريس آن (7)پرداخت.
در سال 1330 هـ.ش, در حالى كه مصطفى 21 سال داشت, به خاطر خلاقيت و استعداد فراوانش به درس خارج فقه مرجع بزرگ شيعيان جهان حضرت آيت الله العظمى بروجرودى رفت. حضور طلبه اى جوان در درس مرجعى عاليقدر بسيار كم سابقه و از نوادر بود, بخصوص آنكه پدرش به عنوان احترام, به درس اين بزرگوار مى رفت; حضور پدر و پسر شكوه خاصى به آن مجلس مى بخشيد!
پس از رحلت آن فقيه پرآوازه در حوزه درس فقه و اصول والد ماجدش و نيز آيت الله محقق داماد شركت كرد و به موازات فراگيرى علم اصول كه شيوه استنباط منطقى احكام شريف را از قرآن و سنت به فراگيران مىآموزد, براى پرورش ادراك نظرى و غنا بخشيدن به ذهن و خرد خويش, در دايره مشتاقان حكمت نظرى نشست و در آموختن الاسفار الاربعه ملاصدرا و كتاب شفاى بوعلى سينا و ديگر كتب حكمى از محضر پرفيض صاحب نظرانى سترگ چون علامه سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى و علامه طباطبايى بهره برد.
هنوز به سن سى سالگى نرسيده بود كه جامع معقول و منقول گشت و براى سيراب شدن از ميناى معرفت و وقوف وافر بر اسرار سالكان راستين طريق حقيقت, از چشمه پرفيض پدر جرعه هاى جان بخش سركشيد.
از علومى كه اين شهيد والامقام بر آن احاطه يافت, دانش جفر و اعداد است كه به حسب رواياتى, منسوب به امام عارفان على(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) مى باشد. ابتكار منحصر به فرد آن فقيه فرزانه در تفسير قيم خود بر قرآن مجيد استفاده كامل از اين علم مى باشد.
سرانجام ديرى نپاييد كه آقا مصطفى به درجه اجتهاد رسيد و با اين عنوان در حوزه علميه شهرت يافت, چنانچه برادرش مرحوم حجه الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خمينى مى گويد: ((مراتب علمى ايشان بسيار در سطح بالا و روشن بود, در علم فقه و اصول, فلسفه, منطق, تفسير, ادبيات, معانى و بيان و كلام متبحر و در اكثر آنها به مرتبه اجتهاد رسيده بود و خصوصا در زمينه فقه و اصول بسيار كار كرده و مباحث فلسفى را به خوبى تجزيه و تحليل مى كرد و حتى در زمانى كه در قم بودند معروف به اجتهاد بودند.))(8) حجه الاسلام اشراقى گفته است: سال ها با مصطفى هم بحث بوديم. من دريافتم كه ايشان در سن بيست و پنج سالگى مجتهد شده است. آن شهيد اين دريافت را با امام در ميان مى نهد, اما ايشان به دليل روابط پدر و فرزندى به صراحت بر اين توانايى صحه نمى گذارد. حاج آقا اشراقى مى افزايد: به دليل شادمانى و انبساطى كه در سيماى امام مشاهده كردم فهميدم كه معتقدند سيد مصطفى, در آن سن قدرت استنباط يافته و مجتهد شده است و اين واقعيت را تمامى فضلاى قم مى دانستند; سرانجام وقتى پنج سال از اين ماجرا گذشت, امام به ايشان اجازه اجتهاد دادند.(9) آن ستاره فروزان در آسمان فقاهت, علاوه بر درجاتى كه در فقه و اصول به دست آورد, در عرفان نظرى و عملى از محضر امام بهره هاى فراوان برد و در اين عرصه ها شخصيتى بارز به شمار(10) آمد.
پرتو افشانى
عواملى موجب گرديد تا اين دانشمند جهان تشيع در هاله اى از گمنامى به سر برد و جوانب علمى و كمالات متنوع وى در حجاب و اختفا باقى بماند. حجاب معاصرت, نقش موثر وى در دوران اختناق رژيم پهلوى و نيز نور درخشان پدر بزرگوارش, از جمله دلايلى است كه مصطفى را در عرصه هاى علمى كمتر از آنچه كه بوده معرفى نموده است, به اين موارد بايد خصوصيت اخلاقى وى را افزود كه به دليل زهد و فروتنى, علاقه نداشت در مجامع به عنوان شخصيتى انديشمند و صاحب نظر مطرح شود و مايل بود در محافل و مجالس عادى باشد.
شهادت مظلومانه اش در سنين جوانى نيز اين وضع را تشديد كرد.
اما بايد خاطر نشان ساخت كه بعد علمى مصطفى به گونه اى بود كه امام وى را اميد آينده اسلام معرفى كرد و به همين دليل رژيم طاغوت تاب تحمل چنين خورشيد فروزانى را نياورد. مصطفى در دوران عمر كوتاه اما با بركت خود, در ميان علما و فضلاى قم و تهران به دقت نظر, استعداد وافر و تيزهوشى مشهور بود, چنانكه از همان دوران جوانى, رشد و شكوفايى علمى ايشان مورد توجه خواص قرار گرفت.
حاج آقا مصطفى در ادبيات عرب بسيار تبحر داشت و يكى از ادباى زمان خويش به شمار مى رفت, اشعار شعراى معروف عرب را حفظ بود و در مجالس مطرح مى كرد و نكات دقيق و ظريف ادبى آنها را كه از نظر اديبان عرب ناشناخته بود, بيان مى نمود كه موجب شگفتى و تحسين حضار مى شد.(11)
او كه سال هاى جوانى را صرف دانش اندوزى كرده بود, در ضمن تحقيق و تدريس به سرنوشت جامعه نيز توجه داشت و مقتضيات زمان و مسايل روزگار خويش را در نظر مى گرفت و نسبت به اوضاع مسلمانان در ايران و جهان اسلام دغدغه خاطر داشت.
نكته جالب در خصوص حاج آقا مصطفى اين است كه روى آوردن به عرفان و فلسفه, او را از مسايل اجتماعى دور نكرد, بالعكس سياستمدارى و حضور در مبارزه عليه استكبار و استبداد, وى را از عرفان و عبادت باز نداشت و علم اندوزى, تحقيق و بررسى هاى حكيمانه مانع از آن نگرديد كه با مردم مإنوس شود و دردشان را لمس نكند و به فكر درمان آلام و ناگوارىهاى آنان نباشد!
نبوغ ذاتى و حافظه شهيد سيد مصطفى خمينى بسيار فوق العاده بود, به همين دليل نه تنها مطالبى كه فرا مى گرفت را فراموش نمى كرد, بلكه مإخذ و مدارك فعاليت هاى بعدى علمى او قرار مى گرفت. ايشان در هر جلسه اى كه شركت مى كرد از نكات علمى و معرفتى سخن مى گفت و آن مجلس را به يك محفل علمى مبدل مى ساخت, به همين دليل بسيارى از انديشمندان مسلمان معترف بودند كه مصطفى با سرعت زيادى به سوى تعالى علمى مى شتابد و مدارج متعالى را درمى نوردد و آينده اى بس نورانى و درخشان برايش متصور است.(12)
مقام معظم رهبرى در معرفى اين شهيد والامقام فرموده اند: او شخصيتى همه جانبه داشت و چنين به نظر مى رسيد كه همه خصوصيات مثبت در وجود ايشان در حال رشد و ترقى است… او علاوه بر جنبه علمى, استعداد درخشان و جوالى را در فقه و اصول و علوم عقلى از خود در حوزه علميه نشان داد.(13)
آيت الله محمد يوسف غروى مى گويد: حاج آقا مصطفى بر فقه و اصول خيلى مسلط و مفسر واقعى بود. در فضايل اخلاقى انسان فوق العاده اى محسوب مى گرديد و تظاهر به تقدس نمى كرد.(14) هر كس با شهيد مصطفى خمينى جلسه اى مى نشست و در يك بحث علمى, وارد مذاكره و گفتگو با وى مى شد, به تفوق علمى, قدرت استدلال و ذهن نقاد ايشان نسبت به مسايل مطروحه وقوف مى يافت و بر خود لازم مى ديد كه اين عظمت و نبوغ را تحسين كند.
اين استعداد عالى و توانايى هاى ذهنى كه در وجود اين شخصيت نهفته بود, ميراثى بود كه از پدر و اجداد پدرى به ارث برده بود. نبوغ ذاتى, نورانيت و فرهيختگى پدرش نمونه بود و از جانب مادر به خاندان علم و فضيلت انتساب داشت; جد مادريش آيت الله آقا ميرزا محمد ثقفى, صاحب تفسير روان جاويد و حاشيه بر دررالفوايد مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى بود. جد اعلايش آقاميرزا ابوالفضل تهرانى(15) فرزند ميرزا ابراهيم كلانتر و از شاگردان برجسته حكيم ميرزا ابوالحسن جلوه زواره اى است كه آثارى چون شفإ الصدور در شرح زيارات عاشورا دارد و ديوان اشعارش بسيار شيوا و نغز و آموزنده مى باشد; البته پشتكار زياد و همت عالى آن شهيد را نيز بايد بر اين مسايل افزود.
در نجف اشرف آيت الله شهيد در اكثر جلسات حضور مى يافت و با بزرگان حوزه علميه نجف و بيوت مراجعى چون مرحوم آيت الله آقا سيد عبدالله شيرازى, آيت الله شاهرودى, آيت الله خويى حشر و نشر داشت و در جلسات علما با حضور ذهن فوق العاده شركت مى كرد و در اكثر موارد با قدرت استدلال خود, مسايل علمى را به نتيجه مطلوب مى رساند. غالب حاضرين در مقابل منطق قوى و شيوه هاى خردمندانه وى همواره خاضع بودند. علاوه بر اين, در سال هاى نخست ورود به نجف اشرف, در درس مجتهدان طراز اول حضور به هم رسانده و با طرح اشكالات عميق و استدلالهاى متين, باعث تحول در نگرش غير صحيح حوزه نجف نسبت به ديگر حوزه هاى علميه شدند و عملا توانمندى خود را بر كثيرى از علما و محافل علمى اين ديار به اثبات رسانيدند.(16)
يكى از آشنايان مى گويد: شهيد مصطفى خمينى از همان آغاز تحصيل, نسبت به مطالب علمى اين گونه نبود كه مطلبى را دربست بپذيرد, بلكه نظرات قدما را تجزيه و تحليل مى كرد و مفاهيم و مضامين مطروحه در كتب درسى يا مورد مباحثه را به دقت بررسى مى نمود و با موشكافى ابهامات را برطرف مى ساخت.(17)
مباحث اصولى آن شهيد سرشار از نقدهاى منطقى است. او نشان داده كه در اين بحث ها اصرار داشته است تا هميشه نقادى كند, اما ايشان در عين اعتقاد به توسعه نقد, انتقادى بى جا و دور از عقل را روا نمى ديد.(18)
حجه الاسلام والمسلمين على اصغر مرواريد مى گويد: در مدرسه خيرات خان مشهد, حاج آقا مصطفى را ملاقات كردم, در همان سال اول كه او نوجوانى شانزده ساله بود, در بين طلبه هاى اين شهر مقدس واقعا درخشيد; يعنى بحث ادبى كه مى شد اظهار نظر مى كرد با يك شور و شادابى كه براى استماع كنندگان لذت بخش بود. در مقابل عظمت هيچ شخصيتى خود را نمى باخت و امكان داشت با يك عالم مشهور و معروف بحث كند و به وى بگويد: اين مسئله اى را كه شما مطرح مى كنيد قابل بحث است و مى توان آن را نقد نمود!(19)
با چنين توان علمى و روحيه ژرف نگرى و نوآورىهاى سازنده و ارزنده, شهيد سيد مصطفى خمينى در مدرسه حجتيه منظومه حكمت تدريس مى كرد و در درس ايشان شاگردان فاضل و دانشمندى حضور مى يافتند.(20) در همين زمان اسفار اربعه ملاصدرا و برخى ديگر از آثار فلسفى و عرفانى توسط آقامصطفى به بحث گذاشته مى شد.(21)
وى علاقه شديدى نسبت به شاگردان داشت, خصوصا آنهايى كه براى تحصيل كوشش افزونترى مى كردند, بيشتر مورد توجه قرار مى داد, حتى گاهى براى تشويق آنان مسإله اى را مطرح مى كرد و براى هر كس كه بتواند آن را حل كند جايزه اى تعيين مى نمود. نظرشان اين بود كه به طلاب ممتاز و با استعداد بايد علاوه بر شهريه هر ماهه هديه اى ويژه بدهند تا بيشتر تشويق شوند.(22) وى شاگردان را خوب تحمل مى كرد و در برخورد با آنان فروتن و خوشخو بود و از قيل وقال مدرسه ناراحت نمى گرديد.
مرحوم شهيد حاج آقا مصطفى علاوه بر اينكه در همه درس هاى حوزه نجف شركت مى كرد و با نقادى و سوال و بحث, بنيه واقعى علمى خودش را بروز مى داد, با درخواست گروهى از طلاب فاضل و برجسته, شروع به تدريس خارج اصول فقه كرد و با عنايت به فوق العادگى مراتب علمى و تسلط كامل بر علوم و مباحث عقلى و شناخت دقيق مبانى فكرى حضرت امام, در اين تلاش موفق شد. ايشان تا پايان عمر شريفشان به مدت ده سال يك دوره اصول فقه, با سبك تحقيقى نوين تدريس فرمودند كه درخشش علمى آن شهيد را افزونتر از قبل آشكار كرد و محصولش مجلدات كتاب تحريرات فى الاصول مى باشد كه به زيور طبع آراسته شده است.
درس خارج حاج آقا مصطفى در نجف, غرور بى اساس برخى از ناآگاهان يا مغرضان را شكست; استاد سيد محمد سجادى مى گويد: او كه با دو بال علم و تقوا پرواز مى كرد در تبعيدگاه خويش (نجف), حوزه تحقيق و تدريس داير نمود; در محاضراتش پژوهشهايى است كه در برگيرنده نتيجه تحقيقات بزرگان از سلف صالح, همراه با نقد و اصلاح و تبيين مى باشد.(23)
گوهرهاى گرانبها
شهيد سيد مصطفى خمينى صرفا به دانش آموزى, تدريس و تربيت شاگردان فاضل اكتفا نكرده است, بلكه در عرصه پژوهش, نگارش و تإليف آثار گران سنگ نيز از انسان هاى بسيار موفق و مبرز به شمار مى رود. تمامى نوشته هاى آن شهيد بيانگر عظمت علمى و ژرفايى و گستردگى پژوهش هايش در دانش هاى مختلف دينى است. در مباحث تفسيرى, ابتكار, تتبع وسيع و مايه هاى علمى وى كاملا مشهود بوده و در اثرى كه در اين زمينه از او باقى است, ذيل هر آيه قرآن جنبه هاى ادبى, كلامى, فلسفى, فقهى و مانند آن را مورد دقت قرار داده و متناسب با موقعيت و بحث, مطالب ارزشمندى را مطرح كرده و در نهايت به نقد و بررسى آنها پرداخته است. پژوهش هاى آن مرحوم در علم اصول نيز بيانگر تسلط همه جانبه اش بر جزئيات اين دانش و اجتهاد كاملش در اين رشته مى باشد, نوشته هاى آن شهيد والامقام به اين مباحث منحصر نمى گردد و آثارى در معقولات به خامه بنان در رقم ترجمان آورده است. در اين گونه يادداشت ها وى به شرح و تفسير آراى حكما بسنده نكرده, بلكه با استقلال عقلانى تمام و تفكرى ناب و اتكال بر پشتوانه مستحكم خرد و برهان, مبانى استوارى را با شيوه صدرايى باز نگاشته است. از مطالعه نوشته هاى فلسفى آن فرزانه گرانقدر مستفاد مى گردد كه همچون صاحب مكتبان بزرگى چون ابن سينا, سهروردى و خواجه نصير الدين طوسى داراى نظرات ابتكارى و خلاقيت هاى تحول برانگيز بوده است.
با وجود آنكه حاج آقا مصطفى مدت قابل توجهى از عمر خود را در زندان, تبعيد و مبارزه با رژيم طاغوت به سر برده و در سنين جوانى به شهادت رسيده و در بهار ثمردهى معنوى به دار بقا كوچ كرده است, در حدود سى جلد اثر تإليف كرده كه تعداد قابل توجهى از آنها توسط عوامل ساواك مفقود شده, و از بين رفته است! آثار چاپ شده ايشان در چهار حوزه تفسير, فلسفه, اصول و فقه مى باشد كه در سطحى عالى و كاملا اجتهادى و با قلمى وزين و در عين حال مختصر به نگارش درآمده و در آنها تكرار و اطناب ديده نمى شود.(24)
فهرستى از تإليفات آن بزرگوار:
1 ـ تفسير القرآن الكريم: شامل تفسير سوره هاى حمد و بقره (آيات 1ـ 46) كه در چهار مجلد به اهتمام سيد محمد سجادى چاپ شده است.
2ـ شرح زندگانى ائمه معصومين(ع) كه تا شرح حال حضرت امام حسين(ع) به نگارش درآمده و ناتمام مانده است!
3ـ تحريرات فى الاصول شامل يك دوره علم اصول به سبك استدلالى و مفصل است.
4ـ كتاب اصول كه نسبت به تحريرات فى الاصول خلاصه تر است.
5ـ تعليقه اى بر عروه الوثقى.
6ـ مستند تحريرالوسيله (شرح كتاب فقهى و فتوايى امام خمينى).
7ـ كتاب البيع (يك دوره مباحث استدلالى بيع در سه جلد)
8ـ مكاسب محرمه (دو جلد در فقه استدلالى)
9 ـ كتاب الاجاره كه نسخه دست نويس آن در هنگام حمله عوامل ساواك به خانه اش در قم به غارت رفت
10 ـ كتابى در بحث نكاح و در موضوع فقه
11ـ القواعد الرجاليه (در مباحث علم رجال)
12ـ القواعد الفقهيه
13 ـ القواعد الحكميه (درباره قواعد كلى فلسفى است) اما گويا مفقود گرديده است
14ـ حاشيه بر الاسفار الاربعه
15ـ حاشيه بر المبدإ والمعار ملاصدرا
16 ـ رساله اى در بحث قضاى صلوات
17 ـ رساله اى در بحث الخلل فى الصلوه
18ـ الواجبات فى الصلاه
19ـ الفوائد والعوائد
20ـ كتاب الصوم (نيت و مفطرات)
21ـ كتاب الطهاره
22ـ دروس الاعلام ونقدها (نقل درس بزرگان نجف و نقد آن ها)
23ـ حاشيه بر وسيله النجاه آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى
24ـ حاشيه بر خاتمه مستدرك مرحوم حاج ميرزا حسين نورى
25ـ تطبيق هيإت جديد بر هيإت نجوم اسلام.(25)
تلاش براى تزكيه
مصطفى از همان اوان نوجوانى به عبادات توجه داشت و غالبا با پدرش در نماز جماعت آيت الله حاج سيد احمد زنجانى و نيز آيت الله حاج سيد محمد تقى خوانسارى شركت مى كرد, به خودسازى خويش مى انديشيد و براى موفقيت در اين طريق از رفاه و لذايذ دنيوى صرف نظر مى كرد و اجازه نمى داد نفس كامجو او را از معنويت و عبوديت باز دارد; پيشانيش از جاى مهر قالب گرفته بود, زيرا غالب اوقات تا صبح به عبادت مى پرداخت, اما هيچ گاه چون افراد مقدس نما چهره اى عبوس و خشن به خود نمى گرفت!
او به هيچ عنوان سياست را از ديانت جدا نمى دانست و در اوج مبارزات, عابدى تمام عيار به شمار مى رفت; شب زنده دارى را شرط درك حكمت الهى مى دانست و عقيده داشت انسانى كه مى خواهد جامعه را هدايت كند وديگران را به سوى حق فراخواند و عوامل مزاحم و باطل را نابود نمايد, بايد نخست به تصفيه درون بپردازد و با عبادت نيمه شب, ذكر, دعا و تلاوت قرآن نفس را پالايش نمايد. هيچ كس از آشنايان مشاهده نكرده كه حتى براى يك شب مصطفى سحرخيزى خويش را ترك كرده باشد, حتى در شرايط سخت و پرمشقت, بنا به اظهارات همسرش(بانو حائرى) هميشه شب ها بيدار بود و تا صبح به دعا و نيايش مى پرداخت; وى مى افزايد: من اكثرا صداى گريه او را مى شنيدم. اين اعمال را او در ايام عادى انجام مى داد. اما چون ماه هاى خاصى چون رجب و شعبان فرا مى رسيد, عبادات و تهجد وى فزونى مى گرفت. در ماه مبارك رمضان نيمه هاى شب به حرم حضرت على(ع) مى رفت و زيارت جامعه كبيره و زيارت هاى مخصوص ديگر و هزار بار سوره مباركه قدر را تلاوت مى نمود و تا هنگام طلوع فجر به تهجد و مناجات مشغول بود و در ده روز آخر ماه مبارك رمضان در مسجد كوفه معتكف مى گرديد و به عبادت مى پرداخت. اين سالك طريق حقيقت, دائم الذكر بود و در هر حال تسبيحش را مى گردانيد و ذكر بر زبان جارى مى كرد; در حال حركت, هنگام مسافرت با دوستان و در جلسات, اين سنت پسنديده اش استمرار داشت, پس از نماز صبح به پهلو مى خوابيد و پتويى بر روى خود مى كشيد و تا هنگام طلوع آفتاب ذكر مى گفت, نقل كرده اند كه حضرت امام برخى اذكار و اوراد از بزرگان و اساتيد خود دريافت كرده بودند و براى خواندن آنها اجازه داشتند و تنها كسى كه موفق شد براى اين تمرين معنوى از امام اذن بگيرد, حاج آقا مصطفى بود; البته تإكيد داشت كه در ذكر گويى حال نمايش و ريا نداشته باشد, به همين دليل در هنگام ذكر و دعا اگر كسى صحبتى مى كرد, بدون اينكه بفهماند در چه حالى است جوابش را با تبسم مى داد.
اين عارف ستوده خصال و نيك كردار, براى رسيدن به معبود طريق حقيقت را مى پيمود, اما شريعت را سخت مراعات مى كرد; هنگام نماز چهره اش از هم مى شكفت و قبل از وقت, خود را براى اين فريضه الهى مهيا مى كرد و با اذان نماز خويش را شروع مى نمود. درگير و دار ستيز با طاغوت, اگر فعاليت هاى سياسى به درازا مى كشيد مى فرمود: بلند شويد و اول وقت نماز بخوانيد, سپس به تلاش خود ادامه دهيد! به نماز جماعت تقيد داشت و در آغاز وقت شرعى به هر مسجدى كه مى رسيد, همان جا در نماز جماعت حضور مى يافت, اما در نجف غالبا در مدرسه آيت الله بروجردى به امامت پدر نماز اقامه مى كرد.
حجه الاسلام والمسلمين على اصغر مرواريد مى گويد: مصطفى با داشتن استعداد سرشار اهل عرفان و تهجد بود; بارها اتفاق مى افتاد كه در جلساتى تا بعد از نيمه شب بيدار بوديم, ولى بعد از ساعت دو يا سه بامداد حاج آقا مصطفى را مى ديدم كه از خواب برخاسته و نافله اش را مى خواند و دعاى رجب را مقيد بود كه بخواند و در آخر دعا با انگشت به سمت چپ و راست اشاره مى كرد و اين حركت را چنين تعبير مى نمود كه انسان بايد نهايت خضوع را در برابر پروردگار نشان دهد. به مشهد كه مشرف مى گرديد همراه با آقا نظام الدين قمشه اى (فرزند ميرزا مهدى الهى قمشه اى) عبايش را درمىآورد و روى زمين مى نشست و دعاى كميل را با حالتى خاص مى خواند.(26)
ارادت به خاندان طهارت
از ويژگى هاى حضرت امام, تسلط روحى ايشان بر جسم بود; در واقع بدن را در استخدام خويش گرفته بود. حاج آقا مصطفى هم در اثر تعليم و تربيت آن حضرت, به چنين حالتى دست يافت و ضمن آنكه محو و فانى در حق گشته بود, در اظهار ارادت نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت سر از پاى نمى شناخت و محبت نسبت به اولياى الهى را بر اثر معرفت و كسب كمالات به دست آورده بود. از وقتى كه ايشان به نجف عزيمت نمود, يعنى از سال 1344 تا هنگام شهادت, هر سال پنج الى شش بار در مناسبت هاى زيارتى حضرت سيدالشهدا(ع) همچون زيارت عرفه, اربعين, رجب و شعبان, عاشقانه در آن گرماى طاقت فرساى عراق در تابستان و يا در سرماى سوزناك و خشك كويرى نجف در زمستان با پاى پياده به كربلا مى رفت و بنا به اظهارات حجه الاسلام والمسلمين محمد حسن رحيميان در مواردى اتفاق مى افتاد كه كف پاى وى تاول هايى مى زد كه خونابه از آن جارى مى گرديد, اما ايشان با وجود جراحت هاى زياد به راه رفتن ادامه مى داد. (27)
فاصله بين نجف و كربلا از راه اصلى و آسفالته حدود هشتاد كيلومتر و از مسير فرعى و كنار شط فرات و نخلستان متجاوز از صد كيلومتر است كاروان هاى نجف و مخصوصا قافله شيخ محمد على حليمى كاشانى راه دوم را انتخاب مى كردند. مرحوم حاج آقامصطفى در شهرك چغل (ذوالكفل) واقع در 35 كيلومترى نجف و در كنار جاده اصلى بغداد, معمولا در آبادى مذكور به اين قافله ملحق مى گرديد. در مسير, چه در حال حركت و چه در توقف و استراحت بحث هاى علمى مطرح مى شد كه حاج آقا مصطفى برجستگى هاى خود را در اين مباحث نشان مى داد.
در اوقات صبح, ظهر و شام, نماز به امامت ايشان اقامه مى گرديد و شب هنگام, پس از نماز مغرب و عشإ دعاى توسل و زيارت عاشورا خوانده مى شد. اگر شب جمعه در راه بودند, دعاى كميل و ذكر مصيبت توسط همراهان انجام مى گرديد. او بسيار خوش مشرب و خوش مسافرت بود و در سفر با همراهان دوست بود و مى كوشيد به كسى سخت نگذرد و فردى از قافله عقب نيفتد و جانماند.
عشاير بين مسير اصرار داشتند كه از زائران حسينى پذيرايى كنند, چون بر اين باور بودند كه پذيرايى از زوار پياده اباعبدالله الحسين(ع) بسيار ثواب دارد. از سويى كسانى كه حركت مى كردند اصرار داشتند كه شب اربعين به حرم حسينى برسند; در يكى از اين مسافرت ها يكى از عشاير مسير آمد جلوى راه كاروان حاج آقا مصطفى و به وى اصرار كرد كه بفرمائيد! حاج آقا حليمى گفت كه ما لحظاتى قبل پذيرايى شده ايم و قصد داريم شب براى زيارت به حرم برسيم. حاج آقا مصطفى كه ناظر التماس و تمناى آن مرد بود, خطاب به آقاى حليمى گفت: اين بنده خدا اميدى دارد و التماس مى كند, اگر تقاضايش را قبول كنيم خوشحال مى شود وهمين شادمانى او اجر دارد; حاج آقا حليمى با يك حالت برافروخته پيش آمد و گفت: مى خواهيم براى اربعين به زيارت برسيم! آن شهيد گفت: اشكالى ندارد روزهاى بعد مى رسيم, مهم اين است كه دل اين بنده خدا را كه به ما اصرار مى كند شاد كنيم.(28)
با اينكه حاج آقا مصطفى بسيار با ذوق و نمكين بود و در مجالس دوستانه منتهاى ظرافت و لطافت را در سخنانش به كار مى برد, ولى وقت دعا و سوگوارى در بين افراد نظير نداشت; وقتى دعاى توسل شروع مى شد همان طور كه به پياده روى خود ادامه مى داد, با كمال توجه دعا مى خواند و در تمام مدت دعا اشك بر گونه ها جارى مى ساخت و تا ذكر مصيبتى از خاندان عصمت و طهارت مى شد به شدت مى گريست و از فرط گريه شانه هايش به لرزه مى افتاد! شخصى به نام شيخ جعفر, هميشه پس از نماز جماعت در مسجد شيخ واقع در نجف, چند جمله اى ذكر مصائب عاشورا را مى كرد و روضه مى خواند: اغلب حاضران چندان اعتنايى نداشتند و كم كم متفرق مى شدند, ولى تنها كسى كه مقيد بود تا آخر بنشيند و روضه وى را گوش دهد مرحوم حاج آقا مصطفى بود. ايشان مقيد بودند در مجالس عزادارى كه دوستان در منازل و يا مدارسى برقرار مى كردند شركت نمايند, خودشان هم مجلس روضه اى در صبح هر جمعه داشتند كه گاهى اتفاق مى افتاد روضه خوان تنها يك نفر مستمع داشت كه آن هم خود آن مرحوم بود; آنچه برايش حائز اهميت بود, عزادارى براى حضرت امام حسين(ع) بود.(29)
سيما و سيرت
علامه شهيد آيت الله سيد مصطفى خمينى(ره) قامتى بلند و رشيد, سينه اى پهن و ستبر, چشمانى نافذ و روشن محاسنى انبوه و پيشانى پهن و سيمايى دوست داشتنى داشت. با اولين نگاه دل به جذبه او مى سپردند و مشتاق خوشخويى و رفتار متواضعانه اش مى گشتند وقتى با همسفران و همراهان حركت مى كرد, چنان خاكى بود كه كمتر كسى تشخيص مى داد او كيست؟(30) به رغم قدرت و قوت ظاهرى و توانايى هاى علمى و فكرى, حاج آقا مصطفى متواضع بود و با افراد ضعيف تر از خودش روبرو نمى گرديد; حتى اگر اين گونه افراد توهينى مى كردند و يا حرف ركيكى هم مى زدند, برايش قابل گذشت بود! ولى واى به حال آن موقعى كه مشاهده مى كرد يك نفر از خودش قوىتر است و مى خواهد تحكم كند و زور بگويد! با آن موقعيت علمى, استادان خود را هرگز فراموش نمى كرد و در برابر آنان روحيه شاگردى خود را حفظ مى نمود. حضرت آيت الله سبحانى, از اساتيد دوران جوانى وى, اين خصلت آقا مصطفى را چنين توضيح مى دهد: اگرچه در دوران جوانى پيش ما درس خوانده بود, ولى بعدها خود در حوزه, شخصيتى علمى شده بودند و بعد هم كه به نجف منتقل شدند در آنجا تدريس داشتند و در كنار همه اينها فرزند امام هم بودند, با اين حال اواخر بهار سال 1356 هـ.ش در ماه شعبان كه اين جانب عمره مشرف شده بودم و ايشان هم آمده بودند, آن قدر مورد محبت ايشان قرار گرفتم كه ديگران تعجب مى كردند!(31)
با آنكه در حوزه نجف به عنوان يك مجتهد مسلم و صاحب نظر شناخته شده بود, اما وقتى با استادش از اتاق خارج مى شد زودتر مى دويد و كفش او را جفت مى كرد و دستش را مى بوسيد.(32)
با همه موقعيت اجتماعى ـ سياسى كه داشت عاشقانه به دنبال پيرطريقت بود و به يكى از عرفاى گمنام به نام آقاى ابهرى ارادت مى ورزيد. با آيت الله سيد محمد رضا بهإالدينى حشر و نشر بسيار داشت و با مرحوم آقا سيد كمال (عارف گمنام) و آيت الله كشميرى (از شاگردان برجسته و وارسته عارف سالك حاج ميرزا على آقا قاضى) سر و سرى داشت. به اين فكر نمى كرد كه استاد عرفانش چه مقامى دارد: در مسجد سهله فردى بود كه مى گفتند خدمت حضرت مهدى(عج) مى رسد. آقا مصطفى در شب هاى چهارشنبه با او خلوت مى كرد. حتى در مدينه النبى پيرمردى را يافته بود كه دستش را مى بوسيد و مى گفت: در زيارت بقيع مردم هجوم مىآوردند و دست مرا مى بوسيدند و من دست پيرمردى را مى بوسيدم كه به دنبالش مى گشتم.(33)
روحيه اى بسيار صميمى, گرم و پرعاطفه داشت, به مشكلات و مشقات لبخند مى زد و ميراثى كه وى از پدرش برده بود, در اين خصال نيكو كاملا هويدا بود. برايش حوادث زندگى و برخى رخدادهاى ناگوار خيلى عادى به حساب مىآمد و گويى ساليان متمادى خويش را مهيا كرده تا به چنان مشكلى لبخند بزند و بر آن فائق آيد.
در ميدان مبارزه هيچ گونه ادعايى نداشت و هرگز نمى خواست وانمود كند كه من نقش محورى دارم و كانون اصلى هدايت مبارزات روحانيت خارج از كشور من مى باشم. و با يك فروتنى و همسونگرى معينى, در هر كس هرگونه توانايى و استعدادى مى ديد به آن بها مى داد و به اندازه قدرت فكرى و ذهنى و مقام ايمانى به وى شخصيت مى داد و سعى مى كرد با يك بزرگوارى خاصى, آنجايى كه ضرورتا يادآورى از يك تلاش, تشويق به حساب مىآيد او را به شايستگى ياد كند كه موجب تشويق و دلگرمى يك فرد مبارز باشد. اگر خطاهايى هم از يك نفر مى ديد, اجازه نمى داد به رخ آن فرد خاطى بكشند و او را از عرصه ستيز با ستم نااميد و دلسرد كنند, بلكه مى كوشيد با نوعى توجيه منطقى مانع آزردگى و پژمردگى چنين اشخاصى بشود.
عامه مردم در اثر ارتباطى كه با حاج آقا مصطفى داشتند ايشان را يك انسان وارسته, فروتن و دوست داشتنى يافته بودند.
يكى از ويژگى هاى اين مرد بزرگ بى پيرايگى بود. به عنوان مثال وقتى در نجف همراه با امام براى اقامه نماز مغرب و عشإ و يا ظهر و عصر مىآمد, بعد از اقامه نماز بدون هرگونه تشريفات و مانند يك طلبه عادى چند دقيقه اى در گوشه مسجد مى نشست و تسبيح, ذكر, صلوات و استغفار مى گفت و هنگامى كه مسجد از جمعيت خالى مى گشت تنها به راه مى افتاد و به سوى منزل خود حركت مى كرد. همچنين شب هاى چهارشنبه به مسجد سهله در كوفه مى رفت و بعد از اقامه نمازهاى مخصوص و عبادات ويژه اى كه براى اين مكان مقدس در شب چهارشنبه وارد است, در حدود سى دقيقه تا چهل و پنج دقيقه عباى خود را روى خاك ها و شن هاى مسجد مى گسترانيد و در ميان مسجد و افراد عادى و عاشق مى نشست و يا در مسجد كوفه, قبل و بعد از عبادات مإثوره, خيلى خودمانى با افراد آشنا و غير آشنا به گفتگو مى پرداخت و هيچ گونه تعين و تشخصى از خويش بروز نمى داد.
اين فروتنى موجب ارادت و عطوفت طبقات مختلف نسبت به حاج آقا مصطفى شده بود. براى ايشان عرب و عجم فرقى نداشت, حتى كسبه نجف به خدمتشان آمده و دست بوسى مى كردند و از وى احوال پرسى كرده و اگر سوالى داشتند مطرح مى نمودند, گاهى كه به صحن و حرم مطهر حضرت على(ع) مىآمد, عباى خود را پهن مى نمود, روى زمين مى نشست و با طلاب و زوار عادى هم صحبت مى گرديد و وقتى براى زيارت كربلا مشرف مى گرديد, در مراسم شادى و سوگوارى عرب هاى نجفى و كربلايى حضور مى يافت. در مسير نجف تا كربلا روستائيان و عشاير شيفته اخلاق و رفتار حاج آقا مصطفى بودند و بسيارى از افراد ساكن در عراق, لبنان, سوريه و افغانستان كه مقلد حضرت امام خمينى گرديدند, از طريق فرزند برومندش به آن حضرت علاقه مند شدند و در اثر معاشرت با ايشان و به دليل روش صحيح و برخورد و منش جذاب حاج آقا مصطفى شيفته و مطيع حضرت امام گشتند. ..(34)
ادامه دارد
پى نوشت ها:
1. مجله حضور, شماره 21, ص;27 زندگينامه سياسى امام خمينى, محمد حسن رجبى, ص81, مصاحبه با والده مكرمه شهيد آيت الله مصطفى خمينى, روزنامه همشهرى, پنج شنبه اول آبان, سال1376 (ويژه نامه) .
2. روزنامه اطلاعات, شماره 21754 (بخش ضميمه, ص4)
3. مجله بينات, شماره 15, ص54.
4. شهيدى ديگر از روحانيت, ص195, سيره صالحان, ص422, ستاره صبح انقلاب, ص14, فصلنامه حضور, ص189, سرگذشت هاى ويژه از زندگى امام خمينى, ج4, ص164.
5.نهضت روحانيون ايران, على دوانى, ج6, ص332 (چاپ مركز اسناد انقلاب اسلامى).
6. همان مإخذ .
7. شهيد هجرت و جهاد آيت اله سيد مصطفى خمينى, سيد حميد روحانى, ص5.
8. مجله پيام انقلاب, شماره 7, آبان 1361, ص48.
9. يادها و يادمان ها از شهيد آيت الله سيد مصطفى خمينى, كميته علمى كنگره شهيد آيت الله سيد مصطفى خمينى (1376), ج اول, ص66.
10. لطف پنهانى حق, صديقه توانا, روزنامه كيهان, شماره 16639 ص14.
11. راز توفان (يادنامه آيه الله مصطفى خمينى), ص341.
12. مجله پيام انقلاب, شماره 199, ص30, سرگذشت هاى ويژه… ج4, ص165.
13. فصلنامه حضور, شماره21, ص3.
14. مجله حوزه شماره 48, پابه پاى آفتاب, ج4, ص332.
15. درباره وى بنگريد به مقدمه ديوان ميرزا ابوالفضل تهرانى به قلم محدث ارموى.
16. راز توفان, ص335.
17. سرگذشت هاى ويژه, ج4, ص164.
18. مجله حضور, شماره 21, ص184.
19. راز توفان, ص289.
20. شهيد هجرت و جهاد, ص;5 سيره صالحان, ص;423 فصلنامه بينات, شماره15, ص54.
21. شهداى روحانيت شيعه در يكصد ساله اخير, ج اول, على ربانى خلخالى, ص262.
22. سرگذشت هاى ويژه…, ج4, ص166.
23. تحريرات فى الاصول, مقدمه سيد محمد سجادى, ج اول, ص;10 سيره صالحان, ص;425 خاطرات سيد على اكبر محتشمى, ص;83 راز توفان, ص;335 فصلنامه حضور, شماره 22, ص287.
24. مجله حضور, ش22, ص292.
25. راز توفان, ص97, فصلنامه بينات, شماره 15, ص64 ـ ;65 سيره صالحان, ص428 ـ 429, فصلنامه حضور, شماره 21, ص241 ـ 242 و نيز ص 193.
26. يادها و يادمان ها, ج اول, ص71, 240 و ;363 ج دوم ص222, 282 و 363, راز توفان, ص289 ـ ;290 ستاره صبح, ص18 و ;85 سرمنزل انسانيت, ص117.
27. سرگذشت هاى ويژه از زندگى امام خمينى, ج4, ص169.
28. راز توفان, ص 307 ـ 308 ; خاطرات سيد على اكبر محتشمى, ص124 ـ 125.
29. مجله پاسدار اسلام, شماره 23, ص30 (خاطرات حاج آقا رحيميان).
30. ستاره صبح, ص19.
31. يادها و يادمان ها (خاطرات آيت الله شيخ جعفر سبحانى), ج اول, ص85.
32. همان, ج دوم, ص173.
33. مإخوذ از خاطرات حجج الاسلام برقعى, متقى و رازى زاده و نيز آيات گرام خلخالى و بجنوردى مندرج در كتاب يادها و يادمان ها, ج دوم ص123, 157, 230 و 243.
34. راز توفان, ص340.