على عليه السلام و مرتجعان زمان

علــى(ع) و مرتجعان زمان !

حجه الاسلام والمسلمين محمد تقى رهبر

 


 

اشاره:
مقاله اين شماره ماهنامه بدون اطلاع از اينكه قرار است ويژه نامه اى بنام اميرالمومنين(ع) (براى اسفند و فروردين) فراهم شود, به نگارش آمده بود, اما پس از آگاهى از اين تصميم و در روزهاى آخرين فرصت چاپ و نشر مجله, بر آن شديم كه بدون تغيير و تحول در اصل مقاله (كه سخن روز بود) مقدمه اى بر آن بيفزأيم به گونه اى كه اشاره اى به موضوع ويژه نامه نيز شده باشد.
با يك نگاهى كلى مفاد مقاله را بر محور پاسدارى از ارزشها و مبارزه با خطر ارتجاع مى يابيم كه امروزه انقلاب اسلامى را تهديد مى كند و تجديد نظر طلبان يعنى همان مرتجعان و منافقان زمان را به وسوسه واداشته و اين خطرى است كه همواره انقلاب هاى مردمى را تهديد كرده و مى كند. و اگر هوشيارى و صلابت حاميان دلسوز سپر بلاى حوادث و هجمه ها نگردد, سرنوشت مكتب وانقلاب با خطر جدى روبرو خواهد بود. اسلام در صدر نخستين با همين مشكل نيز مواجه شد, منافقان و احزاب شكست خورده جاهلى, مرتجعان و واپس گرايان و در رإس همه امويان, مصيبت رحلت پيامبر گرامى را مغتنم شمرده! و با سوء استفاده از اين فرصت و به منظور منافع شخصى, قومى و قبيله اى و با هدف انتقام گرفتن از دعوت اسلامى كه بر سيادت بت ها و سياست بت گردان خط بطلان كشيده و منافع نامشروع سوداگران ثروت و مكنت را به خطر افكنده بود, به ميدان آمده و در جبهه هاى مختلف به مقابله با آئين توحيد و رسالت و امامت و عدل اسلامى كمر بستند كه شرح آن در اين سطور نمى گنجد. بديهى است كه در اين مصاف حق و باطل اميرالمومنين و خاندانش مى بايست طلايه دار پاسدارى و دفاع از رسالت محمدى باشند همان رسالتى كه خدا و پيغمبر براى آنان تعيين نمودند چه امامت ادامه راه به نبوت است و معيار شناخت حق و باطل على(ع) بود و خاندان او. رسول گرامى بارها و بارها تإكيد فرمود: ((على مع الحق و الحق مع على يدور معه حيثما دار…; على(ع) با حق است و حق با على, حق بر محور وجود على دور مى زند و ايندو تا قيامت از يكديگر جدا نخواهند شد.))(1)
و نيز فرمودند: ((سيكون بعدى فتنه فاذا كان ذلك فالزموا على بن ابيطالب فانه الفارق (الفاروق) بين الحق والباطل; پس از من فتنه هايى در پيش است در چنان شرايطى ملازم و همراه على(ع) باشيد كه اوست جدا كننده حق و باطل.))(2) روايات با اين مضمون فراوان است.
بدين ترتيب, خاتم انبيإ, طريق حق را براى دوران بعد از خود مشخص فرمود و آن راه ولايت و امامت بود كه هرچه جز آن باشد گمراهى است و اين براى همه عصرها و نسل هاست چرا كه امامت در طول حيات معنوى بشر كه مستلزم هدايت و حركت در طريق حق و باطل است, استمرار دارد.

تفرقه و جناح بندى در اسلام
دعوت مبارك اسلام پس از رسول خدا(ص) در يك خط و جريان حركت نكرد, بلكه همانگونه كه حضرت خاتم فرمودند: امت هفتاد وسه فرقه شدند كه به گفته حضرتش يك فرقه ناجى و رستگارند و ديگران در گمراهى و ضلالت. بنابراين نبايد انتظار داشت انديشه يك دعوت آسمانى همچنان از ديد همه جناح ها و گروه ها به يك صورت تلقى يا قرأت شود. و تصور نمود كه هر تلقى و قرأت صحيح است و همه را بايد حق پنداشت!! تفرق و تشتت در بينش سرنوشتى است كه دامنگير كليه دعوت هاى آسمانى بوده است.
مهم اين است كه جنگ هفتاد و دو ملت كه حقيقت را نديده و ره افسانه زده اند نبايد به عنوان قرأت هاى مختلف تفسير و توجيه گردد. چرا كه حقيقت و آئين حق نسبى نيستند! و اصالت حقيقت يك اصل پذيرفته شده در انديشه اسلامى است.
آنچه در اين مقدمه به طور خلاصه بايد گفت اين است كه: رسالت محمدى(ص) با آن همه عظمت و پشتوانه معنوى و در همان آغاز با وسوسه تحريف گران و پاره اى تفسيرها و قرأت هاى اسرأيلى مواجه بوده كه راه امت را به گمراهى مى كشانيد, معيار شناخت حق جز طريقه حقه على(ع) و اهلبيت نبوده است. چنانكه پيامبر اكرم(ص) به عمار ياسر فرمود: ((يا عمار ان رإيت عليا سلك واديا و سلك الناس واديا غيره, فاسلك مع على و دع الناس انه لايدلك على ردى و لن يخرجك من الهدى; اى عمار! هرگاه ديدى على به سويى مى رود و مردم به سويى ديگر, با على همراه باش و مردم را رها كن كه او تو را به گمراهى نكشاند و از هدايت خارج نسازد.))(3)
و اما سخن امروز و راه انقلاب اسلامى ما و اصل مقاله!

تجديد نظر طلبان و رفراندمى ديگر!
چندى است كه از درون پاره اى جناح هاى سياسى كه حساسيتى روى آرمان هاى انقلاب اسلامى ندارند, نغمه هايى به گوش مى رسد كه بايد آن را ديكته شده از سوى قدرتهاى استكبارى دانست, همان هايى كه بيست و دو سال است از روى كارآمدن نظام اسلامى رنج مى برند و منافع نامشروع خود را در معرض نابودى مى بينند و براى به بن بست رسيدن و شكست انقلاب به خيال خام خود خط و نشان مى كشند و لحظه شمارى مى كنند. اين نغمه شوم از حنجره عناصرى از داخل نيز شنيده مى شود كه نه در انقلاب و شكل گيرى آن نقش داشته و نه براى تحقق آن سرمايه گذارى كرده و نه ايمان و باور درستى به ارزشهاى دينى دارند اما بر سر سفره حاضر آماده نشسته و سود و سوداى منافع شخصى يا جناحى و سياسى را در سر مى پرورند. اين عناصر بىآرمان از تجديد نظر در آرمان هاى انقلاب دم مى زنند و از مشكلات مخصوصا مسأل اقتصادى براى فرصت طلبان و موج سواران بستر سازى مى كنند و از پاره اى اختلافات و تنش هاى سياسى بهره مى گيرند و سوژه هايى همچون اصلاحات, آزادى و جامعه مدنى و حقوق و آزادى زن را مطرح مى سازند و خواهان ليبراليسم غربى و آزادى بى قيد و شرط و اباحيگرى اخلاقى مى باشند. سوء استفاده از نام و عنوان دوم خرداد براى اين عناصر كج انديش, تكيه گاه ديگرى است كه تار عنكبوت خيالات خود را بر آن تنيده و با چنگ زدن به اوهام و روياهاى بى تعبير دل خوش داشته اند. و گاه با نظريه پردازى ايدآليستى سخن از رفراندمى ديگر مى گويند! مقصودشان اين است كه از ملت نظر خواهى شود آيا به نظام جمهورى اسلامى باز هم رإى مثبت مى دهند يا نه؟! اين زمزمه گذشته از اينكه ناشى از خامى و ساده انديشى عناصر مورد اشاره است, نشانه عدم درك صحيح آنها از جامعه اى است كه در آن زندگى مى كنند, اما با آن بيگانه اند! اينها بر اين باورند كه مردم به دليل پاره اى مشكلات مادى به اسلام و نظام, بى تفاوت شده وآماده اند با وسوسه نوكران اجنبى از آرمان هاى الهى خود دست بردارند!!
راهپيمايى بيست و دوم بهمن با حماسه پرشكوهش همان رفراندومى بود كه اينها پيشنهاد مى دادند! با نتيجه اى كه آنها انتظار نداشتند حضور ميليونى مردم از هر قشر و طبقه پاسخى بود دندان شكن به كج انديشانى كه در لايه تار عنكبوتى خيالات خود زندانى شده اند.
چشم جهانيان از هر سو به اين روز تاريخى گشوده بود تا ببينند مردم پس از بيست و دو سال تجربه هاى تلخ و شيرين و خصومت هاى بى وقفه دشمنان خارجى و داخلى چگونه با آرمانهاى اسلامى و ملى خود برخورد مى كنند. حضور مجدد و پرشور مردم از قشرها و طبقات و عمدتا از توده هاى مردمى و چهره هاى هميشه آشنا و دين باور و حاضر در صحنه هاى انقلاب مشت محكمى بود بر پوزه امپرياليسم و صهيونيسم و تودهنى به عناصر وابسته داخلى آنها كه با مغزهاى عليل به تحليل و نظريه پردازى نشسته و از واقعيات عينى گريزانند. در روز تاريخى بيست و دوم بهمن مردم تهران و شهرستانها و شهرها و روستاها از پير و جوان و زن و مرد چون سيل خروشان به خيابان ها ريختند تا به فرزندانشان بياموزند بيست و دو سال قبل در ميهن اسلامى چه گذشت و مردم فداكار به فرمان امام بزرگوار خود و تحت رهبرى الهى او, چگونه به خيابانها ريختند و با شكستن حكومت نظامى رژيم منحوس, به استقبال آتش و خون رفتند و رژيم ستمشاهى را به زباله دان تاريخ راندند و تار و پود آن را براى هميشه بر باد دادند.
خاطره فراموش نشدنى بهمن پنجاه و هفت, بزرگترين حادثه جهان اسلام را در طول تاريخ و پس از بعثت, به نمايش گذاشت كه امت محمد(ص) و ياوران خمينى كبير, با بت هاى زمان و طاغوت هاى جهان پنجه در پنجه افكنده و يكى ديگر از ايام الله را پديد آوردند كه محور آن جز خدا و آئين حق نبود, و ملى گرايى و سياسى كارى و اهداف مادى در آن نقش محسوسى نداشت. حضور يك پارچه مردمى در راهپيمايى بهمن همه ساله ياد آن خاطره شكوهمند را احيا مى كند و بفرموده مقام معظم رهبرى ـ حفظه الله تعالى ـ: ((22 بهمن روز تجديد عهد با اسلام, انقلاب و و ادامه راه روشن امام خمينى است)).
در راهپيمايى 22 بهمن, غيرت و حميت ملت رشيد ما به نمايش گذاشته مى شود كه حاضر نيستند از آرمانهاى دينى خود جدا شوند و عهدى را كه با امامشان بسته اند بشكنند.
و اينك در حاشيه اين حماسه پرشكوه تاريخ كه همه ساله متجلى مى شود, نكاتى را خاطر نشان مى سازد.

1 ـ قدردانى از مردم
نخستين نكته, مردم شناسى و قدردانى از امت وفادار و فداكارى است كه با تمام مشكلات و فشارهايى كه بخصوص بر قشرهاى آسيب پذير وارد شده و مى شود, همچنان بر سر عهد و ميثاق خود ايستاده و شعارهاى انقلاب را فرياد مى كنند. رمز مطلب اين است كه اين مردم با خدا سودا كرده اند نه اينكه سوداگران نان و آب و جاه و مقام باشند! مانند بسيارى از ناكسان كه بيست سال بر سر سفره انقلاب نشستند و كسب عنوان و شهرت و مال و ثروت براى خود و فرزندان و حاشيه هاىشان نمودند و همين كه روز امتحان شد از تريبون هاى داخل و خارج, نغمه مخالفت ساز كردند و با اينكه مدعى بودند در انقلاب ذوب شده اند, در برابر تحسين و ترغيب بيگانه و رسانه هاى اجنبى رنگ باختند! و خوراك تبليغاتى از طريق اينترنت, ماهواره و كنفرانس و مصاحبه در اختيار رسانه هاى امپرياليستى و اقطاب استكبارى نهادند و دشمن از آنان قهرمان سازى كرد و مجانى از آنان بار كشيد! كه شرح اين رنج نامه از حوصله اين مقال بيرون است.
بارى مردم ما نشان دادند كه مانند كوفيان بى وفا نيستند, از حضور و فريادشان نام و نشان و مال و عنوان نمى خواهند, با امام خود و رهبرى دينشان و آرمان الهى شان ميثاق هميشگى دارند و به هيچ قميت حاضر نيستند آن را زير پا بگذارند و اين بايد درس باشد براى مدعيان روشنفكرى و آنان كه تازه سر از لاك خود برون كرده و شيفته مقام و عنوان و آب و نان و شهوت و شهرت اند و براى رسيدن به اين اهداف سر از پا نمى شناسند. اينها در هر مقام و منصبى هستند بايد بيايند در مدرسه عشق و ايمان مردمى زانو بزنند و از ملت و مردم خود درس وفا بياموزند و با وجدان خود اندكى خلوت كنند و بينديشند جايگاهشان كجاست؟! قدردانى از اين مردم يك فريضه الهى و انسانى است همان گويند كه خداوند به پيامبر گرامى خود دستور مى دهد بر امت و ياران باوفاى خود درود فرستد و طلب رحمت كند كه اين آرامش بخش دلهاى آنهاست ((و صل عليهم ان صلواتك سكن لهم))

2ـ قدرشناسى عملى نه لفظى!
نكته ديگر اينكه در مقام قدرشناسى از مردم تنها به تعارفات معمول نبايد بسنده كرد و بلكه مى بايست درد مردم را شناخت, جراحت دلشان را مرهم نهاد, احساسات پاك آنان را پاسخ مثبت داد, به درد و درمانشان رسيد, به مشكلاتشان توجه داشت, مردم از دو مشكل رنج مى برند:
اول: مسأل روزمره زندگى است همچون گرانى, تورم, تبعيض, شكاف فقر و غنا كه بى مهار و پرشتاب به راه خود ادامه مى دهد و وعد و وعيدها نيز بى رنگ و بى اعتبار شده و روح مردم را مىآزارد و از تبعات آن بايد هراسيد, كه ادامه آن پيوند قلبى مردم و مسوولين را سست مى كند و ايمان و اعتماد را تهديد مى نمايد و به توطئه هاى دشمن عرصه و مجال مى دهد و به اين وضع نه خداوند راضى است و نه خلق خدا.
مسوولين امور در سه نهاد مجلس و دولت و قضا, بايد بطور جدى به مشكلات جامعه بينديشند, آنها كه وقتى به مجلس مى روند و در اولين ساعات از حقوق و مسكن و اتومبيل و خرج و برج سخن مى گويند تا آرامش نفس پيدا كنند! از حال مردم كه با درآمد ناچيز با هزاران مشكل دست به گريبانند غافل نباشند.
دوم: مشكل دوم مردم اين است كه آرمانهاى دينى خود را در معرض خطر مى بينند, انحطاط اخلاقى, شيوع مفاسد ادارى و اجتماعى, رواج منكرات و هجوم فرهنگ بيگانه بر كشور و نسل جوان, خطر عظيمى است كه كشور و دين را تهديد مى كند, پسران و دختران به فساد كشيده مى شوند, دختران و زنان به جاى حجاب اسلامى از كلاه و لباس هاى چسبان استفاده مى كنند و در خيابان ها راه مى روند و همه ناظران سكوت كرده اند! و اين درسى است كه برخى فيلمهاى تلويزيونى و سينمايى كشور اسلامى مان به آنها آموخته است! پارك ها و سينماها و تالارها, پايگاهى شده است براى نمايش مد و تجمل و ميعادگاه پاره اى عناصر ناصالح.
برخى مطبوعات صفحات هنرى خود را به نمايش چهره هاى خارجى و داخلى مرد و زن هنرپيشه اختصاص داده اند كه به عنوان مثال يكى از روزنامه هاى صبح كه با يكى از مراكز مقدس حوزه! در ارتباط است و از آنجا تغذيه مالى مى شود گوى سبقت را در اين ميدان ربوده وحتى عكس هاى رنگى زنان بى حجاب را در صفحه اول يا دهم خود كه ويژه ادب و هنر است! به نمايش مى گذارد. ((فمينيسم)) و زن باره گى در صفحات مطبوعات و سر در سينماها و فروشگاههاى مجاز! نوار ويدئو و كاست و تبليغات بازرگانى و غيره رأج شده و به وضوح مشهود است. اينها با كدام معيار انقلاب اسلامى تناسب دارد؟!

چرا غيرت دينى بى رنگ شده؟!
آيا انقلاب بيست و دوم بهمن در پى اين مقاصد بود؟ آيا از آزادى كه زير رگبار مسلسل ها فرياد مى شد, همين را مى خواستند؟ چرا غيرت دينى بى رنگ شده است؟ اعزام دختران كه به خارج كشور به صورت مجرد مجاز نبود با تصويب همين مجلسيان مجاز اعلام شد كه از طرف شوراى نگهبان رد شد, آيا اين آقايان كه خود را نمايندگان مردم مى دانند, و نان دين و انقلاب را مى خورند, اين كار خود را خدمت به دين و انقلاب و كشور و ناموس و شرف مردم مى دانند؟! آيا اينها خبر ندارند پاره اى از زنان و دختران لجام گسيخته در خارج كشور و حواشى آبهاى خليج, چه رسوايى ببار آورده اند؟ آيا زير لواى دانشجويى و اعزام بدون اذن ولى, مى توان به آينده و سرنوشت دختران در خارج كشور مطمئن بود. اينگونه حركات جاهلانه و شتابزده زير لواى اصلاحات صورت مى پذيرد و كسى حساسيتى در خور از خود نشان نمى دهد. اينها آفت هاى انقلاب و دين و ملت است كه يكى پس از ديگرى چهره مى نمايد, آن هم زير لوى قانون و قانون گذارى! و اصلاحات و آزادى كه اگر در اين مجال بصدد شرح آن باشيم مثنوى هفتاد من كاغذ شود!
گفتار رئيس جمهور محترم در روز 22 بهمن, در اينجا شايان توجه است :
((حكومت اگر همراه و خدمتگزار مردم بود, بزرگترين معروف است و اگر از مردم جدا افتاد و مصلحت مردم را فداى مصلحت خويش كرد, بزرگترين منكر است كه در خارج رخ داده است.))
اما بايد به داورى نشست كه حكومت به مفهوم عام خود شامل كليه نهادهاى تشكيل دهنده يك نظام چنانكه شايسته و بايسته است, آيا با مردم و آرمانهاى مردم يعنى همان اهداف ملى و اسلامى پيوند دارند؟
آيا پاره اى عناصر مصلحت مردم را فداى مصلحت خويش نكرده و نمى كنند؟
دسته بندىهاى پوچ سياسى كه به گفته رئيس محترم مجلس مانع رسيدن به اهداف انقلاب اسلامى است, چشم و گوش عده اى را كور و كر نكرده است؟
ليبرال مآبى بر پاره اى مغزها سايه نيفكنده است؟
حقيقت اين است كه استحاله تدريجى آفتى است كه اسلام و انقلاب را تهديد مى كند و بايد بى درنگ آن را مهار كرد.
به فرموده مقام معظم رهبرى: ((اين انقلاب بدون نام خمينى كبير در هيچ جاى جهان شناخته شده نيست)) و بدون اهداف و آرمانهايش كمترين وزن در ديد جهانيان نخواهد داشت.
به گفته رئيس جمهور در روز 22 بهمن: ((مردم خواست مشترك و سركوب شده خود را در فريادو نداى امام يافتند.)) و پشت كردن به آرمانهاى امام يعنى پشت كردن به اسلام و استقلال و عزت و شرف ملى و دينى. اگر اين تلقى درست است, پس چرا پاره اى عناصر تازه از راه رسيده از تجديد نظر در اهداف انقلاب و پشت كردن به آرمانهاى امام سخن مى گويند؟ آيا اينها به تودهنى نياز ندارند؟! آيا اينها منافقان و مرتجعان زمان نيستند؟
صاحبان اصلى اين انقلاب مردم اند, مردمى كه از اول در صحنه حضور داشته و خواهند داشت, و براى به ثمر نشستن درخت انقلاب خون داده و زجر كشيده اند. اين مردم با هر چه جز اهداف و آرمانهاى امام امت سر آشتى نخواهند داشت و ناخالصى ها را در كوره انقلاب ذوب خواهند كرد.
مردم ما اين سخن تاريخى امام خود را هرگز از ياد نمى برند كه فرمود:
((قدرت ها و ابرقدرت ها و نوكران آنها مطمئن باشند كه اگر خمينى يكه و تنها بماند, به راه خود كه راه مبارزه با كفر وظلم و شرك و بت پرستى است ادامه مى دهد و به يارى خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام اين پابرهنه هاى مغضوب ديكتاتورها خواب راحت را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگانى كه به ظلم وستم خويش اصرار مى نمايند سلب خواهد كرد.))(4)
و امت خمينى نيز بايد چنين باشند كه امام بودو حتى مسوولين امر اگر جز اين باشند, در نظام اسلامى جايگاهى نخواهند داشت. جريانهاى زودگذر كه اساس آن بر نفى ارزشهاى انقلاب اسلامى است, همانند كف هاى روى آب است كه به سرعت زأل مى شود, بستر سازى براى بيگانه و سلطه استكبارى خواب بى تعبيرى است كه جريانهاى سياسى در خيال مى پرورند و عرض خود مى برند و زحمت ما مى دارند.
به طور خلاصه: حراست از انقلاب اسلامى كه در 22 بهمن تبلور يافت, مسووليتى است كه هيچ فرد ايرانى و مسلمان كه داراى غرور ملى و غيرت دينى است, بويژه آنانكه راه اميرالمومنين را مى روند, شانه از زير آن خالى نتوانند كرد و خطر استحاله تدريجى انقلاب را عالمان دينى, دانشگاهيان, صاحبان قلم و انديشه و غيرتمندان دين باور و مردان و زنان باغيرت به خوبى درك مى كنند و سكوت و سازش در برابر آن خيانت به اسلام است كه بدون ترديد مومنان راستين آن را روا نمى دانند و اين است رسالت هر مسلمان در بحبوحه اوضاع كنونى و آينده.

پى نوشت ها:
1 . كشف الغمه, ج1, ص243, مناقب خوارزمى, مخاطرات راغب, ج2, ص478.
2 . كنزالعمال, ج5, ص612, كشف الغمه, ج1, ص…
3 . كنزالعمال, ج11, ص613.
4 . صحيفه نور, ج20, ص113 ـ 114.