جوانان از ديدگاه امام على عليه السلام

 

جـوانـان از ديدگاه امام على(ع)
((قسمت اول))

حجه الاسلام اصغر بابايى

 


 

درآمد
جوانى بهار عمر هر انسان محسوب مى شود و در رديف بزرگترين نعمتهاى الهى قرار دارد. از اين رو گفتار كسانى كه مى گويند: ((جوانى محض تفريح است)) بيهوده و بى اساس به نظر مى رسد.
جوانى ميوه اى است رسيده, در هر سرزمينى فرو افتد بايد آنجا را به بارگاه الهى و مدينه فاضله تبديل سازد. انقلاب بزرگ الهى بپا كند و جامعه انسانى را متحول سازد.
مقام معظم رهبرى, در خطبه نماز جمعه تهران, از جوانان بعد از انقلاب به عنوان ((نسل اسلام)) ياد كردند. از قشرى كه رهبر عادل, ديندار و دين شناس, از وى به عنوان ((نسل اسلام)) ياد مى كند چه انتظار مى رود؟
انتظار بزرگ و معجزه آسا, انتظار ايثار, ديندارى و دين شناسى, عشق به شناخت, جستجو و تحقيق, خلاقيت و نوآورى, نوانديشى و بلند انديشى, حضور و حماسه آفرينى, تعهد توإم با تخصص و… و در يك كلمه در:
((هسته مركزى بسيج بيست ميليونى)) قرار داشتن.
على(ع) مى فرمايند:
((شيئان لايعرف فضلهما الا من فقدهما: الشباب والعافيه; دو چيز است كه قدر وقيمت شان را نمى شناسند مگر كسى كه آن را از دست داده باشد, يكى جوانى و ديگرى تندرستى و عافيت است))!(1)
بنابراين, از سخن امام على(ع) بدست مىآيد كه خود جوانان هستند كه بايد از سرمايه جوانى پاسدارى و پاسبانى بكنند. اگر خود جوانان, جوانى را پاس ندارند از چه كسانى انتظار مى رود كه از جوانى نگهبانى كنند؟
متإسفانه در طول تاريخ بيش از همه, خود جوانان بودند كه جوانى را به بها و سرمايه اندك فروختند و جوانى را به بازيچه گرفته اند.
خود باختگى بزرگترين خطرى بود كه جوانان با آن مواجه بودند.
على(ع) فرمودند:
((من قل ذل; هر كس خود را كوچك انگارد, خوار گردد.))(2)
خودباختگى از ناحيه هر كس و در برابر هر چيز و هر كس باشد ذلتآور است.
اگر از ((روح روايات)) بدست مىآيد, جوانى قيمت ندارد و هر جوانى به تنهايى مساوى است با يك جهان بزرگ و يك معدن معنوى, چه كسى بايد آن را پاس بدارد؟!
غير از اين است كه بيش از همه خود جوانان بايد از آن پاسدارى كنند و سپس به كشف و بهره ورى آن دست زنند.
كسى كه خودش از چشم خويش پاسبانى نمى كند و قدر و قيمتش را نمى شناسد چگونه انتظار دارد بيگانه از چشمش نگهبانى كند؟!
من از مفصل اين نكته مجملى گفتم
توصد حديث مفصل بخوان از اين مجمل
به هر تقدير روى زمين بدبختى نيست. مانع زياد است و با اراده و تصميم هميشه از مانع مى گذرد. همه انسانها بزرگ هستند مگر آنكه به گفته ((سه نگseneyue) ((): ((آدمى گور خود را به دندان خويش مى كند.))
على(ع) اين روان شناس بزرگ الهى مى فرمايند:
((فهل ينتظر اهل بضاضه الشباب الا حوانى الهرم; آنكه در شادابى جوانى است, چه انتظار مى برد جز شكست پيرى را, كه نزد وى رخت گشايد.))(3)
از فرصت طلايى دوره جوانى به بهترين وجه ممكن بايد استفاده كرد.
لحظه اى غفلت در اين دوره روا نباشد, چون تنها چيزى كه جاى جبران براى آن باقى نمى ماند از دست دادن فرصت است. به هر تقدير تا دير نشده بايد دست و پا كرد و به لحظه لحظه هاى فرصت طلايى دوره جوانى ((بوسه)) زد و آن را توتياى چشم نمود.
خلاصه كسى را بر بال ملأك سوار نكردند و به عرش نبرده اند و تا به حال كسى يك شبه به عرش دسترسى پيدا نكرده است. با استفاده از فرصت ها, بايد براى فراتر از عرش رفتن برنامه ريزى كرد.
در اين نوشتار كوتاه, درصدد هستيم, ديدگاه امام على(ع) را در مورد جوانان بررسى نمأيم تا بدانيم حضرت از ميان سه ديدگاه جوانگرا, كلانسالگرا و شايسته سالارگرايى. چه ديدگاه مناسبى را مورد تإييد و يا مورد تإكيد قرار مى دهند؟
در اين نوشتار تحت اين عناوين بحث مى شود كه عبارتند از:
1ـ درآمد. 2ـ جوان كيست و جوانى چيست؟ 3ـ علل و عوامل سقوط و صعود جوانان. 4ـ جوانان در تاختگاه تهاجم. 5 ـ شنا در شنزارها و…

جوان كيست و جوانى چيست ؟
حضرت امير(ع) در شعرى منسوب به وى مى فرمايند:
اتزعم انك جرم صغير
و فيك انطوى العالم الاكبر
آيا گمان مى برى كه تو يك جرم كوچك هستى, در حالى كه دنياى بزرگى در تو پيچيده است.(4)
جوان خورشيد فروزان و بزرگى است در حال شدن و خودشكوفايى, همراه با توفان آرامى كه در درون او پنهان است.
آيت الله شهيد دكتر بهشتى مى فرمايند:
((انسان, موجودى در حال شدن است. و نه فقط انسان, بلكه همه موجودات عالم طبيعت واقعيت هايى شدنى هستند. ولى انسان, در ميان همه موجودات, شدنش شگفت انگيزتر است. اى انسان[ و اى جوان] تو سراپا شدنى.))(5)
موجى كه از اقيانوس بيكران درون جوان برمى خيزد, به راحتى قابل كنترل نيست. با مد پرستى, تجمل خواهى, راحت طلبى, خودباختگى, وقت گذرانى, سرگرميهاى پوچ دشمن پسند, فشارهاى روانى و عصبى, سرگردانى و سردرگمى, خودآزارى و دگرآزارى و… نه تنها به راحتى قابل كنترل نيست بلكه هر چه زمان بگذرد, بر تعداد قربانيان اين حادثه افزوده خواهد شد. راه پيشگيرى و درمان را بايد از سرچشمه ها دريافت نمود.
على(ع) در وصيت نامه آسمانى خود مى فرمايند:
((اوصيكما و جميع ولدى و اهلى و من بلغه كتابى بتقوى الله و نظم امركم, و صلاح ذات بينكم…; شما و همه فرزندانم و كسانم و آن را كه نامه من بدو رسد, سفارش مى كنم به ترس از خدا و آراستن كارها و آشتى ها…))(6)
جوانى دوره نازها, طنازيها و جلوه فروشيهاى تند و فراوان و در عين حال بى دوام و زودگذر است. جوانى را چه نيكو, به هواى بهاران تشبيه كرده اند; يك لحظه آفتابى و سوزان, دگر لحظه بارانى و سرد, حالى توفانى و سپس آرام! راستى مگر از توفان, مى توان انتظار سامان و ثبات و يكنواختى و هماهنگى داشت؟
جوانى دوره توفانى و بى قرارى روح است. بى قرارى و توفانى كه ممكن است, سالها به طول انجامد.(7)
به هر صورت, جوانان در شكارگاه شيطان هاى بزرگ و كوچك قرار دارند و سرنوشت يك جوان, به اين شبيه ماند كه انگار يك جوان ((پرواز آزمايشى)) را در پيش رو دارد كه در صورت رعايت نكات ايمنى, به صعود سرافراز دست خواهد يافت و در صورت سرپيچى, با سقوط شكننده مبتلا و مواجه خواهد گشت.
نكات ايمنى در كلام امام على(ع) ((تقواى الهى)) است.
در اول وصيت نامه مى فرمايند:
((اوصيكما بتقوى الله و إن تبغيا الدنيا و بغتكما; شما[ حسن و حسين عليهما السلام] را سفارش مى كنم به ترسيدن از خدا, اينكه دنيا را مخواهيد هرچند دنيا پى شما آيد.))(8)

علل و عوامل سقوط جوانان:
1ـ خودباختگى:
على (ع) در حديثى زيبا, به اين بيمارى و خطر آن گوشزد مى نمايند; مى فرمايند: ((من قل ذل; هر كس خود را كوچك انگارد, خوار گردد.))(9)
از ديدگاه اسلام, خودباختگى به هر شكل ممكن محكوم است; چه خودباختگى در مقابل افراد باشد اعم از خودى و غير خودى و چه در مقابل فرهنگها. هر انسانى بايد خودش را باور كند و در جهت رشد و خودشكوفايى خويش, تلاش بكند. جايگاه اصلى خويش را بيابد و درصدد اصلاح و تزكيه نفس برآيد و براى رسيدن به خودباورى وسپس زيستن خدا محورى از هيچ تلاشى دريغ نورزد.
منشإ و ريشه بوجود آمدن ((گروههاى ضد فرهنگ)) مانند رپrap) ), راكrack) ), هوى متالheavy metal) ), متاليكاmetalica) ), صلح و دوستىpeace) )(10) و… خودباختگى است و به دنبال آن خودفروشى و خودكشى روانى و كشتن روانها است.
امام على(ع) مى فرمايند:
((يا إيها الناس اتقوا الله فما خلق امرو عبثا فيلهو و لا ترك سدى فيلغو; مردم! از خدا بترسيد كه هيچ انسانى بيهوده آفريده نگرديد تا به بازى بپردازد و او را واننهاده اند تا خود را سرگرم بى فايدت سازد.))(11)

2ـ خود بزرگ بينى و خودستايى:
خطر خودستايى كمتر از خود باختگى نيست. چونكه بنيانگذار استكبار, ((شيطان رجيم)) است.
امام على(ع) نسبت به اين خطر ضد اخلاقى هشدار مى دهند; مى فرمايند: ((و ما انت والفاضل و المفضول…; تو را بدين چه كار كه چه كسى برتر است و كه فروتر؟ … پس آهن سرد مكوب و آب در غربال مپيماى.))(12)

3ـ شبهات واخورده:
امام على(ع) مى فرمايند:
((و انما سميت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق; شبهه را شبهه ناميده اند چون حق را ماند.))(13)
شبهه باتلاقى است كه هر كس در آن گير كند, آسيب بيند و يا سرنگون گردد.
در حديثى زيبا از امام صادق(ع) آمده:
اگر امر داير شد بين دو كار كه يكى نجات اسير مسلمان در دست كفار باشد و ديگرى جواب به شبهه, شما اسير را رها كن هرچند مسلمان باشد و به آن شبهه پاسخ بگو. زيرا شبهه باعث انحراف فرد مى شود ولى اسير در صورت كشته شدن, شهيد گشته و پيروز شده است.
امام على(ع) در اين زمينه مى فرمايند:
((يعملون فى الشبهات و يسيرون فى الشهوات[ ;برخى] به شبهت ها كار مى كنند و به راه شهوت ها مى روند.))(14)
به هر تقدير اگر به شبهات مردم عموما و به سوالات و شبهات جوانان خصوصا, بصورت مستدل, مستند و منطقى, پاسخ گفته نشود, زمينه و بسترى مناسب فراهم مى گردد تا اهريمنان توسط اين اهرم, شخص و شخصيت فرد را به خدمت بگيرند.

4ـ محيط:
خانواده, مدرسه, دانشگاه و اجتماع, در تربيت و شكل گيرى شخصيت كودكان, نوجوانان و جوانان, نقش بسزايى ايفا مى كنند. اگر محيط از سلامت و امنيت برخوردار نباشد, نتيجه معكوس خواهد داشت و به جاى صعود, سقوط ابدى عايد فرزندان خواهد شد.
امام على(ع) در مورد تإثير محيط بر شخصيت اشخاص مى فرمايند:
((سرزمين شما به آب نزديك است, و دور از آسمان, ضررهايتان اندك است و سفاهت در شما نمايان, نشانه تير بلأيد و طعمه لقمه ربايان و شكار حمله كنندگان.))(15)

5ـ همالان (همسالان):
پيامبر اكرم(ص) در يك شبيه بسيار زيبا و آموزنده مى فرمايند:
مثل دوست نيك به عطارى است و مثل دوست بد به جوشكارى.
همانسان كه به صرف ورود به عطارى, مشامت عطرآگين مى گردد ولو عطر خريدارى نكنى, صرف رفت وآمد با دوستان نيك بر انسان تإثير مثبت خواهد گذارد ولو كارى در حق انسان انجام ندهند. همچنين است در مورد دوستان بد, همانطورى كه به صرف ورود در جوشكارى مشامت آزار مى بيند ولو بدنت را نسوزانند, صرف رفت و آمد با دوستان بد, مسير زندگى انسان را معكوس و يا مشكوك مى كند.
امام على(ع) مى فرمايند:
((آنكه زمام خود را به دست سستى سپارد, حقوق را خوار دارد, و آن كه سخن چين را پيروى كند, دوست را از دست بدهد.))(16)

6ـ تهاجم و شبيخون فرهنگى:
حضرت امير(ع) فتنه هاى دشمن را به درياى متلاطم تشبيه كرده اند: مى فرمايند:
((عقدت رايات الفتن المعضله, و اقبلن كالليل المظلم, والبحر الملتطم; سپاه فتنه از هر سو درفش بر بسته برخيزد, و چون شب تار و درياى زخار, روى آرد و به هم درآميزد…))(17)
فتنه انگيزان همسان شتر مست دندان تيز كرده اند و به هيچ كس رحم نمى كنند. پير و جوان نمى شناسند و كل بشريت را طعمه و شكار مناسبى براى خود مى دانند.
امام على (ع) در مورد تهاجم فتنه ها مى فرمايند:
((كن فى الفتنه كابن اللبون لا ظهر فيركب, و لا ضرع فيحلب; هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش نه پشتى تا سوار شوند و نه پستانى تا شيرش دوشند ـ چنان زى تا در تو طمع نبندند. ـ))(18)
نه تنها به دشمن نبايد سوارى داد بلكه بايد براى سوارگشتن برفتنه و دشمن, آمادگى لازم و همه جانبه اى پيدا كرد.

7ـ شهوت پرستى و مد ستايى:
يكى از عوامل تشديد شهوت, جوانى است كه بايد تخفيف يابد و مهار گردد.
امام على(ع) مى فرمايند:
((قد خرقت الشهوات عقله; خواهشهاى جسمانى پرده خردش را دريده.))(19)
امام على(ع) در مورد تجمل پرستى و مدستايى اشارت نيكويى دارند, مى فرمايند:
((به پيامبر پاكيزه و پاك(ص) خود اقتدا كن… پرده اى به در خانه او آويخته بود, كه تصويرهايى داشت, يكى از زنان خويش را گفت:
((اين پرده را از من پنهان كن, هرگاه بدان مى نگرم, دنيا و زيورهاى آن را به ياد مىآورم)). پس به دل خود از دنيا روى گرداند, و ياد آن را در خاطر خود مى راند, و دوست داشت كه زينت دنيا از او نهان ماند تا زيورى از آن برندارد… ))(20)
واقع امر اين است كه تجمل پرستى و مدستايى, انسانيت بشريت را زندانى كرده, جان و روح انسانها را به بازيچه گرفته است. ((هسته مركزى شخصيت)) انسانها, به خاطر تجمل پرستى و مدستايى زير سوال رفته و كسى هم براى پيشگيرى و درمان آن اقدام نمى كند. چقدر خانواده ها و جوانان به خاطر روى آوردن به تجمل و مدستايى ضايع گشته اند؟…
در سال اميرالمومنين(ع) پيروان پيامبر اكرم(ص) و على بزرگ(ع) تصميم بگيرند اين خطبه (160) حضرت امير(ع) در نهج البلاغه را چند بار بخوانند و بعد درصدد قضاوت بنشينند و زندگى خويش را مورد محك قرار دهند تا ببينند منشإ مشكلات و فشارهاى روانى كجا است!…
8ـ بيكارى و اعتياد:
9ـ استرس و فشارهاى روانى:

خلاصه
عوامل مختلف دست به دست هم مى دهند و زمينه انحراف و سقوط يك جوان را فراهم مى سازند.
خودباختگى, خودبزرگ بينى و خودستايى, باتلاق شبهه و شبهات واخورده, محيط, همالان يا همسالان, تهاجم فرهنگى, شهوت پرستى و مدستايى, بيكارى, اعتياد, استرس و فشارهاى روانى و… از جمله عواملى هستند كه جوان را در گرداب سرگردانى فرو مى برند و سپس وى را در ميدان تير دشمن به عنوان ((سيبل)) آماده مى سازند.

عوامل صعود يك جوان :
1ـ ديندارى و ارتباط با دينداران :
حضرت امير(ع) مى فرمايند:
((اول الدين معرفته و كمال معرفته التصديق به. و كمال التصديق به توحيده و كمال توحيده الاخلاص له و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه; سرلوحه دين شناختن اوست, و درست شناختن او, باور داشتن او, و درست باور داشتن او, يگانه انگاشتن او, و يگانه انگاشتن, او را بسزا اطاعت نمودن; و بسزا اطاعت نمودن او, صفتها را از او زدودن…))(21)
در واقع اين متن ((بيمه نامه دينى و ديندارى)) است كه امام(ع) براى دينداران مكتوب فرموده اند.

2ـ تعهد توإم با تخصص:
حضرت امير(ع) مى فرمايند:
((قيمه كل امرى ما يحسنه; مرد را آن بهاست كه نيك داناست.))(22)

3ـ خلاقيت و نوآورى:
امام على(ع) مى فرمايند:
((انما قلب الحدث كالارض الخاليه و ما القى فيها من شىء قبلته; دل جوان همچون زمينى ناكشته است ; هرچه در آن افكنند بپذيرد))(23) دل جوان همسان آسمان صاف است و همچون زمين ناكشته و توان اين را دارد كه بيش از توانأيهاى معمول, دست به توليد زند و خلاقيت ها و نوآوريهاى زيبا از خود نشان دهد.
زمين ناكشته وقتى زير كشت قرار مى گيرد و محصول دوچندان مى دهد, در واقع دست به خلاقيت زده و نوآورى از خود نشان داده است. ا زاين جهت امام(ع) توانأيهاى جوان را تشبيه مى كند به زمين ناكشته.

4ـ خود باورى و خودشكوفايى:
امام على(ع) مى فرمايند:
خودباورى و خودآگاهى, مانع رفاه زدگى و سلطه پذيرى است.
((كفى بالمرء جهلا إن لايعرف قدره; در نادانى مرد اين بس است كه نداند چه كسى است.))(24)

5ـ برنامه ريزى و وقت شناسى:
امام على(ع) مى فرمايند: سازماندهى و برنامه ريزى رمز موفقيت است.
((امض لكل يوم عمله فان لكل يوم ما فيه; كار هر روز را در همان روز بران, كه هر روز را كارى است مخصوص بدان.(25)
حضرت در مورد وقت شناسى مى فرمايند:
((اضاعه الفرصه غصه; از دست دادن فرصت اندوهى گلوگير است.))(26)

6ـ تحصيل و كسب دانش:
در زمينه ارزش دانش, آيات و روايات زيادى در منابع دينى آمده است كه بررسى آن در اين مختصر نمى گنجد. در اين جا به يك حديث كوتاه اشاره مى نمأيم كه مى فرمايند:
((و لا شرف كالعلم; هيچ شرفى چون دانايى نيست.))(27)

7 ـ كار و تلاش:
امام (ع) مى فرمايند كار جوهر ايمان و اسلام است.
((من اتى غنيا فتواضع له لغناه ذهب ثلثاه دينه; آن كه نزد توانگر رفت و به خاطر مالدارى وى از خود خوارى نشان داد دو ثلث دينش را به باد داد.))(28)

8ـ آرامش و امنيت:
هر كس خطبه اول نهج البلاغه را بخواند و بداند, به آرامش آرمانى و آرامش الهى دست خواهد يافت. الا بذكر الله تطمئن القلوب)).(29)

جوانان در تاختگاه تهاجم:
صد هزاران دام و دانه است اى خدا
ما چو مرغان حريص بى نوا
دمبدم وابسته دام نويم
هر يكى گر باز و سيمرغى شويم(30)

تهاجم درونى و داخلى:
على(ع) مى فرمايند:
((ينبغى للعاقل إن يحترس من سكر المال و سكر القدره و سكر العلم و سكر المدح و سكر الشباب, فان لكل ذلك رياح خبيثه تسلب العقل و تستخف الوقار; شايسته است انسان عاقل, خويشتن را از مستى ثروت, از مستى قدرت, از مستى علم ودانش, از مستى تمجيد و تملق, از مستى جوانى مصون نگاه دارد. زيرا هر يك از اين مستى ها بادهاى مسموم و پليدى دارد كه عقل را زأل مى كند و آدمى را خفيف و بى شخصيت مى نمايد. ))(31)
از لابلاى كلمات روان شناس بزرگ, على(ع), هم خودمان را بشناسيم و مورد آسيب شناسى قرار دهيم و هم مقتدا و رهبر و الگوى خود على بزرگ را بشناسيم.
امام على(ع) مى فرمايند: يكى از رگه ها و لايه هاى مستى, ((مستى جوانى)) است كه همچون باد مسموم و پليد, عقل را زأل مى كند و آدمى را خفيف و بى شخصيت مى نمايد.
آيت الله جوادى آملى مى فرمايند:
انسان هوىمدار و هوس پرست, در درون خود يك ((بت كده و خداى ساختگى)) دارد كه هم خداى او است و هم پيامبر او و قرآن را هم خودش مى سازد. انسان هوىمدار, تمام همش اين است كه از هواى خود پيروى كند و چنين حالتى به بت پرستى برمى گردد و ظريف ترين بت ها, همان بتكده و هوس درون است.(32)
از كلام على(ع) بدست مىآيد يكى از خطرهايى كه در مسير زندگى, انسان ها را تهديد مى كند, ((مستى جوانى)) است كه براى مبارزه و مهار كردن آن بايد به پاخاست. اما بايد ديد, براى مبارزه و مهار كردن آن, چه بايد كرد؟ و به چه سلاحى نيازمنديم؟
زيباترين راه مبارزه و مهار كردن آن, دست يافتن بر سلاح بزرگ ((صلاح)) است كه راه آن از راه ((قلب سليم و عقل سليم)) مى گذرد. براى شرح و بسط بيشتر, اين بحث علاقه مندان را به مطالعه و مراجعه به دو كتاب بزرگ, ((قرآن و نهج البلاغه)) دعوت مى نمأيم.
در حديثى زيبا امام على(ع) مى فرمايند:
((والعقل حسام قاطع, و قاتل هواك بعقلك; عقل شمشير برانى است از آن استفاده كنيد و با هواى نفس خود بجنگيد))(33)
همچنين حضرت مى فرمايند:
((من احب نيل الدرجات العلى فليغلب الهوى; كسى كه دوست دارد به درجات عالى انسانى نايل گردد بايد بكوشد تا هواى نفس خويش را مغلوب و مسخر خود سازد. ))(34)
امام سجاد(ع) در دعايى جهت محفوظ ماندن از شر دشمن مى فرمايند:
((اللهم احفظنى بحفظ الايمان, من بين يدى, و من خلفى, و عن يمينى و عن شمالى, و من فوقى, و من تحتى, و من قبلى, وارفع عنى بحولك و قوتك فانه لاحول و لا قوه الا بك; خدايا مرا با حفظ ايمان,[ از شر دشمنى كه] مستقيم و رو در رو, از پشت سر و از سمت راست و از سمت چپ و از هوا و از زمين و نزد من و در جان من,[ به من حمله ور است] حفظ گردان و به حول و قوت خود از من رفع و دفع شر كن. به حق, حول و قوتى نيست مگر ذات اقدس اله.
به هر صورت, جوانى پيچيده شده است به دشمنيها, دشمنان بيرون و دشمنان درون, دشمنان طبيعى و دشمنان مصنوعى.
دشمن در دشت حاصلخيز ((جوانى)) بذر اضمحلال خواهد پاشيد, كه ثمرش وابستگى و خفت است.))(35)

تهاجم بيرونى و خارجى :
بر سر راه ((تفكر نسل جوان)) نيز موانع و مشكلاتى وجود دارند كه نبايد آنها را ناديده گرفت. بايد به اين حقيقت اذعان داشت كه موانع زيادى به صورت دام بر سر راه طبقه جوان تنيده شده و جوان عصر فضا, هر روز و هر ساعت در معرض صيد و شكار مى باشند.))(36)
در برابر اين دامهاى تنيده شده و شكارگاههاى شيطانى, چه بايد كرد؟!
امام على(ع) مى فرمايند:
((إنا وضعت فى الصغر بكلاكل العرب, و كسرت نواجم قرون ربيعه و مضر; من در خردى بزرگان عرب را به خاك انداختم و سركردگان ربيعه و مضر را هلاك ساختم. ))(37)
بايد باورمان بشود كه ((جهالت جديد)) هزاران برابر خطرناكتر از ((جهالت كهنه)) است. و بايد باورمان بشود كه دشمنان دين از ((جهات سته)) يعنى از رو به رو و پشت سر, چپ و راست و زمين و هوا, بر جوانان ما, در حال تهاجم هستند و به صورت پنهان دارند كار مى كنند.
يكى از شعارهاى سازمان ((سيا)) اين است كه:
((طورى زندگى كن كه ديده نشوى.))
ولى پيروان على(ع) و جوانان عزيز بايد آنها را ببينند و بشناسند و سپس كمر آنها را به خاك بمالند.
در جاى ديگر امام على(ع) مى فرمايند:
((والله لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه…; اگر خاموش باشم, گويند از مرگ هراسان است, هرگز! من و از مرگ ترسيدن؟
پس از آن همه ستيزه و جنگيدن. به خدا سوگند, پسر ابى طالب از مرگ بى پژمان است. بيش از آنچه كودك پستان مادر را خواهان است. اما چيزى مى دانم كه بر شما پوشيده است, گوشتان هرگز ننيوشيده است. اگر بگويم و بشنويد به لرزه درمىآيد و ديگر به جاى نمىآييد, لرزيدن ريسمان در چاهى ته آن پديد.))(38)
پس على وار بايد با دشمن دست و پنجه نرم كرد و به گفته اسمايلز:
((براى شنا كردن به سمت مخالف جريان رودخانه, قدرت و جرإت لازم است و الا هر ((ماهى مرده اى)) مى تواند از طرف موافق جريان آب حركت كند.))(39)
گناه نكردن در مدينه فاضله و مدينه النبى هنر نيست. فريب نخوردن در جامعه آرام و آرمانى, مهم نيست. اگر گناه باشد, دشمن وجود داشته باشد و جوانان در معرض تهاجم و فريب دشمن باشند ولى فريب نخورند و گناه نكنند هنر بزرگ است.
يك جوان بايد همسان يوسف جوان, هشيار باشد و با به جان خريدن زندان مرتكب گناه نشود و فريب دشمن را نخورد.
در قرآن شريف از زبان يوسف(ع) نقل شد:
((قال رب السجن احب الى مما يدعوننى اليه; يوسف گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا به سوى آن مى خوانند.))(40)
آرى اگر امر داير شد بين گناه و زندان, و جوان ها و بندگان خدا به خاطر فرار از گناه, زندان رفتن و گاهى بالاتر از زندان را به جان خريدند, هنرى است بزرگ.
على(ع) مى فرمايند:
يكى از هنرهاى بزرگ من اين است كه: در دوران نوجوانى, جوانى و در تمام عمرم ((چشم بهمزنى من مشرك نبودم و لات و عزى را كه از بتان عرب است نپرستيدم.)) و هنر ديگر من آن است كه : ((هرگز باده گسارى نكردم.))(41)
جايى كه اكثريت قريب به اتفاق مردم جامعه, در بت پرستى غلط مى خورند و مانند آب خوردن, بت مى پرستند, باده گسارى مى كنند و… يك جوان در چنين جامعه اى ((چشم بهمزنى)) به خدا شرك نورزد, هنرى است قدسى.
به هر حال, وضعيت جامعه انسانى عموما و جامعه شيعى خصوصا, در مقايسه با جامعه عصر امام على(ع) چگونه مى باشد؟
اگرچه جاهليت جديد, خطرناكتر, خطرسازتر و هواپرست تر و هوس مدارتر از جاهليت كهنه است ولى جامعه شيعى و كشور ما با توجه به مبانى و منابع دينى كه وجود دارد; قابل مقايسه با جوامع جاهليت كهنه نباشد… .
همه مشكلات, موانع, دست اندازها, چالشها و چاههاى موجود بر سر راه, قابل قبول, ولى واقعيت را بايد پذيرفت كه:
در نعمت فراوان بودن هم, غفلت و بى خبرى مىآورد و باعث مى شود كه انسان امورى را به عنوان مشكل جلو روى خودش ترسيم نمايد, در صورتى كه آن امور, مشكل نيستند بلكه ((مشكل نما)) هستند. از اين روى روان شناسان مى گويند:
هفتاد و پنج درصد مشكلات موجود در جوامع انسانى مشكل نيستند بلكه ((مشكل نما)) هستند.(42)
در جوامع اسلامى ما, چون, در هر خيابان و كوچه و پس كوچه, روستاها, كنار جاده هاى خارجى شهر, مساجد متعدد وجود دارد و با كمال امنيت و آرامش همه مسوولين دلسوز, از رهبر معظم انقلاب گرفته تا مسوولين فرهنگى, همه دارند براى نماز, حضور در مساجد و روى آوردن به ارزشها, دعوت مى كنند, برخى چندان توجه نمى كنند و عده اى مساجد را به راحتى خالى مى كنند. ولى اگر روزى در مساجد را ببندند و از نماز خواندن نهى كنند, در آن صورت, همان جوانى كه نماز نمى خواند و يا بى توجهى به مساجد و منبر مى نمود, مىآيد ميدان و با چنگ و دندان, با چوب و سنگ, با دشمنان مبارزه مى كند و در صورت ناتوانى مى نشيند و انقلاب گريه بپا مى كند!
پس چرا غفلت و بى خبرى؟
چرا كفران نعمت؟
به هر تقدير, بعيد به نظر مى رسد كه يك جوان هوشيار انقلابى, نتواند به اهداف شوم دشمن, دسترسى پيدا كند و به پيامد كارشان پى ببرد!
برخى از كارهاى دشمن, در حدى وحشيانه است كه سر از ((جنون گاوى)) و ((جنون جنى)) بدر مىآورد; چطور براى عده اى كار چنين دشمنانى جذاب و جالب توجه به نظر مى رسد؟!
اينكه اعتياد خانماسوز است, هوس پرستى و دعوت به هوس مدارى, شوم و ناپسند است, اهانت به ارزشها, خيانت به خون شهدا است, و پيامدهايى كه به دنبال دارد بدتر از جنون گاوى و جنون جنى است بر كسى پوشيده نيست و مثل روز روشن است و تشخيص آن به تخصص نياز ندارد.
طلبه شهيد جاويدالاثر, احمد ظريفيان فرمودند:
((انديشمندان اندك امروز, جوانان پركار مومن ديروزند, و عاجزان در برابر خواسته هاى علمى, فكرى و عقيدتى امروز, جوانان بيهوده و رياكار ديروزند.))
بالاخره, اين ((قطب نماى درونى)) در همه انسانها به وديعه گذارده شد و تشخيص آن آسان است.
((فالهمها فجورها و تقويها; سپس فجور و تقوا (خير و شرش) را به او ((الهام)) كرده است.))(43)
در سرچشمه ها, همه چيز مهيا گشته است.
آب از دامنه ها گل آلود و آلوده مى گردد.
به هر تقدير, با همه مشكلاتى كه بر سر راه زندگى يك جوان وجود دارد و با همه دشمنيهايى كه از ناحيه بيگانگان بر وى مى شود, در نهايت خود جوانان هستند كه بايد ((جوانى)) را پاس بدارند و بزرگان هم بايد با آنها با مدارا و با محبت و ملايمت برخورد نمايند.
از اين رو حضرت امير(ع) مى فرمايند:
((اذا عاقبت الحدث فاترك له موضعا من ذنبه لئلا يحمله الاخراج على المكابره; موقعى كه جوان نورسى را به گناهانى كه مرتكب شده است نكوهش مى كنى مراقب باش كه قسمتى از لغزشهايش را ناديده انگارى و از تمام جهات, مورد اعتراض و توبيخش قرار ندهى تا جوان به عكس العمل وادار نشود و نخواهد از راه عناد و لجاج بر شما پيروز گردد.))(44)
به هر تقدير اگر جوانى كه مرتكب گناه شده و يا فريب دشمن او را فريفت, بمبارانى از سرزنش و نكوهش بشود, بين او و بزرگان تنش و ناسازگارى پيش مىآيد و در اين صورت نه تنها مشكلات حل نمى شود بلكه مشكلات بزرگ هم مى شود.
تنها با مدارا و مديريت است كه مى توان با چنين پديده اى برخورد كرد و يا آن را شناسايى و سپس خنثى نمود.

شنا در شنزارها:
على(ع) مى فرمايند:
((واعلموا رحمكم الله انكم فى زمان… فتاهم عارم شأبهم آثم و عالمهم منافق و قارئهم ممازق. لا يعظم صغيرهم كبيرهم; بدانيد خدا شما را بيامرزد! شما در زمانى به سر مى بريد كه جوانشان بدخو و پيرشان گنهكار. عالمشان دورو, قارىشان سود خودجو نه خردشان سالمند را حرمت نهد, و نه توانگرشان مستمند را كمك دهد… ))(45)
اگر يك جوان بخواهد در يك چنين جامعه اى ديندار بماند و در عين حال به خودباورى و زندگى خدامحورى دسترسى پيدا كند, چه بايد بكند؟
على(ع) اين خطر بزرگ را گوشزد مى كنند, كه ممكن است يك جوان در يك برهه اى از زمان قرار بگيرند كه رسيدن به مقامات انسانى, براى وى ميسر نباشد و او را از مسير اخلاق اسلامى و اخلاق سالارى خارج كند.
از اين جهت جوان بايد از طريق كالبد شكافى و آسيب شناسى ((جامعه جهانى)) بتواند جان شيرين خويش را درك كند و جهت دست يافتن بر اين گوهر گرانبها از هيچ تلاشى دريغ نورزد.
((العالم من عرف قدره; دانا كسى است كه قدر خود را بشناسد.))(46)
اگر محيط زندگى و جوامع بشرى آلوده باشد, هم مربى و معلم با مشكلات تربيتى مواجه مى گردند و هم متعلم و متربى را, خطرات جدى تهديد مى كند و كار تربيتى را به همه دشوار مى گرداند.
امام على(ع) يك چنين جامعه اى را آسيب شناسى مى كند, مى فرمايند:
((… انديشه درست از سرتان رفته, و كار بر شما آشفته. به خدا دوست داشتم خدا ميان من و شما جدايى اندازد, و مرا بدان كه از شما به من سزاوارتر است ملحق سازد.))(47)
در يك جوامع جهانى ناآرام, چگونه يك جوان مى تواند به كوچك زيباهاى نهفته در ضمير خويش دسترسى پيدا كند, و آنها را در زندگى فردى و اجتماعى بكار بندد؟!
سرنوشت جوش و خروش جوانى, پرسشهاى دقيق و عميق, اختيار و انتخاب زيبا در همه زمينه ها, رقابت و سبقت در امر خير و در تمام ميدانهاى زندگى, عشق به جستجو و تحقيق همراه با شناخت عميق, خلاقيت و نوآورى, نوانديشى و نوع دوستى, حضور و حماسه آفرينى, ديندارى و دين شناسى, ايثار و اخلاص, عشق به امامت و ولايت,… و در يك كلمه, در هسته مركزى ((بسيج بيست ميليونى)) قرار داشتن و در ((هسته حزب الله)) آماده جان باختن, چه مى شود؟!
اينجاست كه حضرت امير(ع) در سفارش خود به امام حسن(ع) مى فرمايند:
((واعلم يا بنى إن احب ما انت آخذ به الى من وصيتى تقوى الله و الاقتصار على ما فرضه الله عليك…; و بدان پسركم آنچه بيشتر دوست دارم از وصيتم به كاربندى, از خدا ترسيدن است و آنچه بر تو واجب داشته, بسنده كردن… .))(48)
كلام امام على(ع) همسان قرآن مجيد داراى ((جرى)) و شإن نزول است و براى همه زمانها و مكانها پيام دارد.
در يك جامعه انسانى, وقتى دشمنان, جوانان آن جامعه را از زمين و هوا, خشكى و دريا, جلو رو و پشت سر, چپ و راست, مورد حمله قرار دادند چه بايد كرد؟
وقتى دشمنان با سلاحهاى ((پيچك انحرافى)) مانند بازار و تجملات شيطانى, رسانه هاى جمعى مانند مطبوعات, كتب ضاله, راديو, تلويزيون, ويدئو, رايانه, اينترنت, ماهواره و… به جنگ با جوانان برمى خيزند; جوانان چگونه مى توانند خودشان را نجات دهند؟
تنها راه نجات, شناخت عميق به دين اسلام است و سپس عمل كردن و پيروى نمودن از اصول و فروع دين.
خلاصه جوان, معدن بزرگ معنوى است كه بايد كشف گردد و از درون آن ميليونها متاع معنوى وارد جامعه انسانى و بازار انسانيت گردد.
جوانمرد باشى دو گيتى توراست
دو گيتى بود بر جوان مرد راست(49)
جوانمردى از كارها بهتريست
جوانمردى از خوى پيغمبريست(50)
در يك چنين اوضاع و احوالى, يا بايد به نگهبانان و پاسداران ((معدن دين)) مراجعه كرد و يا نصايح آنان را به گوش جان سپرد.
على(ع) در سفارش خود به امام حسن(ع) مى فرمايند:
((و مثل من اغتر بها كمثل قوم كانوا بمنزل خصيب فنبابهم الى منزل جديب فليس شىء اكره اليهم[ ;…پسركم] داستان آنان كه به دنيا فريفته گرديدند چون گروهى است كه در منزلى پرنعمت بودند, و از آنجا رفتند و در منزلى خشك و بىآب و گياه رخت گشودند.))(51)
يكى از چيزهايى كه جوانان را تهديد مى كند تجمل پرستى, مدپرستى و دنيازدگى است, از اين رو جوانى كه سرمايه معنوى يك مملكت و سرزمين اسلامى است اگر درست از آن نگهبانى و پاسبانى نشود, به راحتى مورد شبيخون و قتل عام فرهنگى قرار مى گيرد. اگر بر سرزمين طيب جان جوانان, بذر سالم پاشيده نشود; نمى توان در بين آنها طبيبان دوارى تربيت كرد.
از جوانان بايد ((طبيبان دوارى)) تربيت كرد كه در خدمت مردم باشند و جسم و جان مردم و جامعه را مداوا كنند. همانسان, اگر بر سرزمين طيب بذر پاشيده نشود و يا بذر ناسالم پاشيده شود, ثمرى عايد كشاورز نمى گردد, همچنين است سرزمين ملكوتى جان يك جوان, كه اگر بذرپاشى نشود و يا بذر مسموم پاشيده شود, هيچ ثمرى عايد انسان و جامعه انسانى نمى گردد و تمام هستى انسان به هدر مى رود.
به هر تقدير, از اين فقره كلام حضرت امير(ع) به دست مىآيد, اگر يك جوان از دين اسلام و دستورات دينى فاصله بگيرد, با بى خانمانى درونى و بيرونى مواجه خواهد گشت كه درمان آن شاق يا غيرممكن خواهد گشت و در واقع از نظر انسانيت فرد سرشكسته و ورشكسته مى گردد.
از روح روايات و آيات به دست مىآيد كه انسان ها عموما و جوان ها خصوصا با دو بى نهايت مواجه هستند:
1ـ بى نهايت صعود.(52)
2ـ و بى نهايت سقوط.(53)
ملكوتى شدن از يك سو و ملحد ماندن از سوى ديگر.
على (ع) مى فرمايند:
((فمن يبتغ غير الاسلام دينا تتحقق شقوته, و تنفصم عروته, و تعظم كبوته; پس هر كه جز اسلام, دينى را پيروى كند به يقين بدبخت است, و پيوند او با خدا بريده, و به سر در افتادن او سخت.))(54)
در جاى ديگر على(ع) مى فرمايند:
سعادت و همزيستى با سعادتمندان از آرمانهاى من است.
((نسإل الله منازل الشهدإ. و معايشه السعدإ و مرافقه الانبيإ; از خداوند رتبت شهيدان, و زيستن با سعيدان و همراهى با پيغمبران را مى خواهم.))(55)
به هر حال, در هيچ جاى تاريخ سراغ نداريم كه يك جوان مذهبى, شب خوابيده باشد, صبح كه بلند شد, ديده باشد تمام ارزشها را از دست داده است و يا به عكس سراغ نداريم كه يك انسان يا يك جوان آلوده به گناه, شب خوابيده وقتى صبح بلند شد, ديده باشد به مقام فوق عرشى دست يافته است. مسير سقوط يا صعود تدريجى است. يا گام به گام بسوى بام سعادت مى رويم يا گام به گام بسوى دام شقاوت.

جوان مردى و راستى پيشه كن
همه نيكويى اندر انديشه كن(56)
اگر با جوانى خرد يار شد
يكى اتفاقى بود آسمانى(57)
اتفاق آسمانى, يك دفعه اتفاق نمى افتد. اتفاق شيطانى هم ناگهانى رخ نمى دهد. هر دو اتفاق, به تدريج و آرام اتفاق مى افتد, نه يك شبه و يك دفعه.
حضرت امير(ع) حين سفارش به امام حسن(ع) مى فرمايند:
((واعلم ان الذى بيده خزأن السموات والارض قد اذن لك فى الدعا و تكفل لك بالاجابه…; و بدان! گنجينه هاى آسمان و زمين در دست اوست. تو را در دعا رخصت داده و پذيرش دعا را به نهاده, و تو را فرموده از او خواهى تا به تو دهد. ))(58)
بنابراين تمام دوران عمر بشر, دوران طلايى است. اتفاقات زيادى در زندگى هر جوانى اتفاق مى افتد كه از لابلاى آن بايد به اتفاق آسمانى دست يافت و با زندگى به توافق رسيد.
يك جوان در واقع, دو اقيانوس پرتلاطمى را پيش رو دارد:
1ـ اقيانوسى در درون و انديشه
2ـ ديگرى اقيانوسى در بيرون و جامعه جهانى, همراه با ماهواره, اينترنت و رايانه, ويدئو, راديو, تلويزيون و…
در درون با خيال و ذهن, پرسش و پاسخ بى نهايت, شبهات متعدد و ديگر خللهاى اخلاقى و در بيرون با سليقه ها و سهوها, سياستهاى سياه ((سيا)) با زر و زورها, مقام پرستيها و مقدس بازيها, فريب ها و فريادها, فرهنگها و فرقه ها, شهوترانيها و شورشها, شاهان و شيطانها, بت ها و برج ها, بازارها و بازيها, پزها و پزواها(59) تزها و تزويرها, تهاترات(60) و تهاجمات, واخوردگيها و ورشكستگيها, نيش ها و نيزه ها, پوستها و پوشش ها و… .
على(ع) مى فرمايند:
هوا و هوس, زمينه سقوط جامعه و فرد مى باشد.
((انسان نطفه اى بود جهنده ـ و پليد ـ سپس خونى شد لخته و ناتمام, و بچه اى در شكم مام; شيرخواره اى از پستان; و كودكى ـ در خور دبستان ـ; و نوجوانى رسيده ـ كه سبزه زندگى اش تازه دميده ـ . سپس او را دلى داد فراگير; و زبانى در خورد تعبير., و ديده اى نگرنده و بصير تا دريابد و پند پذيرد, و باز ايستد و راه نافرمانى پيش نگيرد. چندانكه جوانى شد راست اندام, تندرست و به قامت تمام; گردن كشاند ـ از راه حق ـ دورى گزيد, و بيهشانه اين سو و آن سو دويد. اين چاهسار آرزو نوشا, و در پى دنيا كوشا.
سرمست لذت و شادمانى, از عنفوان و نشاط جوانى, نه انديشه رسيدن مصيبتش در سر, و نه از خدا و تقوايش خبر; تا آنكه در اين آزمايش, فريب خورده مرد, و روزگارى كوتاه را در خطا به سر برد. نه عوضى به دست آورد, و نه واجبى را كه بر عهده داشت ادا كرد.
در واپسين دوره جوانى و آخرين منزلهاى كامرانى, درد مرگ او را فرو گرفت, چندانكه روز را با حيرانى به سر مى برد, و شب را با بيدارى و نگرانى. هر روز به سختى درد مى كشيد و هر شب, رنج و بيمارى به سر وقتش مى رسيد. حالى كه گردش برادرى بود به جان برابر, و پدر مهربان و نصيحتگر; و مادرى از ناشكيبايى فريادكنان و ناآرامى بر سينه زنان و او در بيهوشى و غفلت, و در سختى و مصيبت, و ناله اى زار, و نفسى افتاده به شمار, و جان كندنى طاقتزا و دشوار.
سپس او را خاموش, درون كفنهايش گذارند, و گردن نهاده و رام از زمينش برگيرند و بر پاره چوبهايش بردارند.))(61)
كاش اين سخن و صداى مبارك حضرت امير(ع) ضبط مى شد و جوانان عصر تكنولوژى و يا ((قرن ديوانه)) و عصر انسان عليه انسان و انسان گرگ انسان, اين خطبه حضرت (83) را, از زبان خود حضرت مى شنيدند…
به هر حال جا دارد جوانان هر روز صبح و شام اين خطبه را بخوانند و به خطراتى كه جوانان را تهديد مى كند توجه نمايند.
اينجاست كه بايد گفت:
اولين وظيفه و آخرين وظيفه يك جوان, فراگيرى فن و هنر ((شناگرى)) است. شنا و غواصى در اقيانوس بيرون و درون. فراگيرى گوهر انسانيت در عمق اقيانوسهاى پرتلاطم, كار آسانى نيست و بدون فن شناگرى و غواصى ميسر نخواهد.
فراگيرى اين فن بر خلاف همه فنون ظاهرى, بسيار سخت و فراگيرى آن, ساليان دراز طول مى كشد. گستره آموزشگاه آن, بين فرش و عرش است.
براى فراگيرى اين فن شناگرى, بايد, از كل هستى كمك گرفت و به عبارت ديگر, كل هستى و جهان بزرگ, آموزشگاه و آزمايشگاهى است كه مى توان ((فن شنا و غواصى در انديشه ها)) را فراگرفت.
اين كار را, ابتدا بايد از خانواده شروع كرد و سپس از مدرسه و لابلاى حرف هاى معلم و كتابها, كه عصاره و خلاصه انديشه انديشمندان است, به ممارست پرداخت و در خوابگاههاى دانشجويى و دانشگاه, آن را آزمايش و عملى ساخت.
سكوت بيست و پنج ساله حضرت امير(ع) تمرين عملى و درس عملى ((شنا در شنزارها)) است. على(ع) مى فرمايند:
((اصبر على طخيه عميإ يهرم فيها الكبير… صبر پيش گيرم و از ستيز بپرهيزم كه جهانى تيره است ـ و بلا بر همگان چيره ـ بلايى كه پيران در آن فرسوده شوند و خردسالان پير, و ديندار تا ديدار پروردگار در چنگال رنج اسير. چون نيك سنجيدم, شكيبايى را خردمندانه تر ديدم, و به صبر گراييدم حالى كه ديده از خار غم خسته بود, و آوا در گلو شكسته. ميراثم ربوده اين و آن و من بدان نگران.))(62)
واقعا بلا و گناه, جوان را پير مى كند و او را از درون پوك و پوچ مى نمايد.
گناه و بلاهاى پديد آمده در دست بشر, كمر جامعه را مى شكند و پشت جوان ساده دل را خميده مى سازد.
پس جوامع انسانى همسان يك اقيانوس بزرگ است, ورود و عبور از آن شناگرى ماهرى را طلب مى كند تا بتوان گوهر انسانيت را از اعماق اقيانوس بيرون كشيد. اگر اين فن فراگرفته نشود, براى هميشه, اين گوهر گرانبها غرق اقيانوس خواهد ماند.
على بزرگ مى فرمايند:
((الظفر بالحزم, والحزم باجاله الرإى, والرإى بتحصين الاسرار; پيروزى به دورانديشى است و دورانديشى در به كار انداختن رإى و به كار انداختن رإى در نگاهداشتن اسرار.))(63)
از اين روى, اول بايد شناى دورانديشى و درست انديشيدن را آموخت و سپس با انديشه شناگر, وارد اقيانوس بزرگ جامعه انسانى و جامعه جهانى شد و از اعماق آن, آيينه انسانيت را بيرون كشيد.
در اين مسير بايد شعار: ((اولين اشتباه آخرين اشتباه)) را تكرار كرد.
اشتباه انديشه اى, هرچه باشد و از ناحيه هر كس باشد, خطرساز است و معتادانه بايد بدان برخورد كرد.
حضرت مى فرمايند:
((آنجا كه كار بر تو گران شود و دشوار و حقيقت كارها ناآشكار, به خدا و رسولش بازآر, چه خداى متعال مردمى را كه دوستدار راهنمايى شان بوده گفته است ((اى كسانى كه ايمان آورديد خدا و رسول و خداوندان امر خويش را فرمان بريد پس اگر در چيزى با يكديگر خصومت ورزيديد, آن را به خدا و رسول باز گردانيد.))(64)
و باز گرداندن به خدا, گرفتن محكم كتاب او قرآن است. و بازگرداندن به رسول, گرفتن سنت جامع اوست كه پذيرفته همگانست.))(65)
در حديثى از امام صادق(ع) آمده: اگر امر داير شد بين آزادى فرد مسلمان اسير در دست كفار و پاسخ به شبهه فرد ديگر, بايد به شبهه فرد مورد نظر پاسخ گفت و اسير مسلمان را به حال خود واگذارد; زيرا اسير در دست كفار, سرنوشتش يا سلامت است و يا شهادت و پيروزى. و فرد شبهه دار و سأل با خطر انحراف مواجه است.
فاش است بنزد دوست راز دل من
آشفته دلى و رنج بى حاصل من
طوفان فزاينده اى اندر دل من
يا رب از خاكى بسرشتى گل من(66)
آرى! از گل, بايد گل الهى تربيت كرد تا جوامع انسانى, از بوى خوش آن استشمام نمايد. اگر از گل, گل گياهى مى رويد, گل انسانى به طريق اولى بايد تربيت گردد.
چمن چگونه رهد ز آفت دى و بهمن
صبا چه چاره كند باد مهرگانى را
تو زر و سيم نگهدار كاندرين بازار
به سيم و زر كس نخريده جوانى را(67)
على بزرگ مى فرمايند:
((لاشرف اعلى من الاسلام و لا عز اعز من التقوى…; هيچ شرفى برتر از اسلام نيست, و نه عزتى ارجمندتر از پرهيزگارى و نه پناهگاهى نكوتر از خويشتندارى…))(68)
بلى در عصر كنونى, مرسوم شد كه عده اى خودشان را بيمه عمر مى كنند, بيمه حوادث, بيمه ماشين, بيمه ساختمان و… لذا در اينجا اين سوال مطرح مى گردد و آن اين است كه آيا كسى كه جسم خودش را بيمه مى كند, نبايد جان شيرين خويش را بيمه نمايد؟!
در ضمن بيمه جان چگونه تحقق پيدا مى كند؟ چگونه عده اى جسمشان را بيمه مى كنند ولى براى ((بيمه جان)) خود و جوانان خويش هيچ بيمى ندارند؟!
اگر جوان بخواهد خودش را بيمه ابدى نمايد و بايد هم چنين بكند, چاره اى جز رو آوردن به ((اصول درمانى و فروع درمانى)) ندارد و بايد در ((درمانگاه دين)) خويش را درمان نمايد. زيرا على بزرگ فرمودند: هيچ شرفى برتر از اسلام نيست.
در جوانى كن نثار دوست جان
رو ((عوان بين ذلك)) را بخوان
پير چون گشتى گران جانى مكن
گوسفند پير قربانى مكن(69)
على(ع) مى فرمايند:
((ايها الناس شقوا إمواج الفتن بسفن النجاه; مردم! از گردابهاى بلا با كشتى هاى نجات برون شويد.))(70)بقيه در صفحه 82
بلى امروزه, بايد از راه دعا درمانى, روزه درمانى, دين درمانى, مسجد درمانى, محبت درمانى, قرآن درمانى, و… سوار بر كشتى شد و خويش و جامعه انسانى را از گردابهاى گناه نجات داد. اين نكته, از جمله بحث هايى است كه دانشمندان و روان شناسان بلندانديش و خوش انصاف بدان توجه نموده اند.
تمام تلاش انبيإ و اوليإ الهى, بر اين بوده كه جان بشريت را سيراب سازند و تشنگى و نياز درون بشريت را كه همان رسيدن به آرامش آرمانى است, رفع نمايند.
آرامش حرف اول را در زندگى انسانها مى زند. روان شناسان مى گويند:
((بر سكوت متمركز شويد. هنگامى كه سكوت فرا رسيد, سكوت را زندگى كنيد. پس بكوشيد به هر جا كه مى رويد, پيك آرامش باشيد.))(71)
اين نوع از آرامش, با مصرف دارو و مواد مخدر, تكاثرطلبى, تجمل پرستى, تمدن بى تدين, تكنولوژى , تإمين آتيه, تازيانه و… بدست نمىآيد. آنچه آرامش زيباى زندگى بشريت را تإمين مى كند و سعادت بشريت را در گرو خود دارد, همان قاعده قرآنى است كه عبارت است از:
((إلا بذكر الله تطمئن القلوب.))(72)
اين گفتار از آشناترين آيات الهى است و تفسير زيباى يك زندگى زيبنده, زينت بخش, زاهدانه و خدامحور است.
اين است ((شنا در شنزارهاى)) كه شيطانهاى كوچك و بزرگ, انسان يا جوان كم تجربه و صاف دل را به بهانه تماشاى زيبأيهاى دريا, به كنار ساحل برده اند اما به فريب و به فتنه! براى غرق كردن و غصب نمودن! براى به گروگان گرفتن و به گرداب انداختن! براى گستاخى و گمراهى! براى تهديد و تهمت! براى تحريك و تحريف شخصيت! براى القاآت و انتقام! براى شهوت پرستى و شقاوت! آرى زندگى جنگ است و ديگر هيچ.
اما به تعبير شيرين قرآن شريف:
((فان مع العسر يسرا ان مع العسر يسرا))(73) يعنى ((به دنبال هر سياهچاله, سپيد چشمه اى است.))(74)

پى نوشت ها:
1 . غرر الحكم, ج1, فصل 42, ح11.
2 . همان, ج2.
3 . نهج البلاغه, خ83.
4 . ديوان, منسوب به امام على(ع).
5 . شهيد بهشتى, ((انسان جستجوگرى در مسير شدن)) دوم, 1378, ص28.
6 . نهج البلاغه, نامه47.
7 . روزنامه قدس, 17 / 2 / 1371.
8 . نهج البلاغه, نامه47.
9 . غرر الحكم.
10 . مجله بصأر, شماره27, ص38.
11 . نهج البلاغه, كلمات قصار, 370.
12 . نهج البلاغه, نامه28. .
13 . نهج البلاغه, خ38.
14 . همان, خ88.
15 . همان, خ14.
16 . همان, كلمات قصار, 239.
17 . همان, خ101.
18 . همان, كلمات قصار, 1.
19 . همان, خ109.
20 . همان, خ160.
21 . همان, خ1.
22 . همان, كلمات قصار.
23 . همان, نامه31.
24 . همان, خ16.
25 . همان, نامه53.
26 . همان, كلمات قصار, 118.
27 . همان, كلمات قصار, 113.
28 . همان, 228.
29 . سوره رعد, 13 / 28.
30 . محمد تقى, جعفرى, ((ترجمه و شرح نهج البلاغه)) ج13, دوم, 1366, 37.
31 . غررالحكم, ص862.
32 . سخنرانى, پخش از صدا, 1 / 10 / 79.
33 . نهج البلاغه, فيض الاسلام, ص1275.
34 . فهرست غررالحكم, ص428.
35 . روزنامه جمهورى اسلامى, 5 / 9 / 1370.
36 . نبى صادقى, ((جوانان در برابر اسارتهاى فكرى)), قم: جوانان, ص141.
37 . نهج البلاغه, خ192.
38 . همان, خ7.
39 . نبى صادقى, همان.
40 . سوره يوسف: 12 / 33.
41 . خصال صدوق, ج2, ص191.
42 . دكتر خنيفر, يادداشت كلاس.
43 . سوره شمس : 91 / 8.
44 . شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحديد, ج20, كلمه 819, ص333.
45 . نهج البلاغه, خ233.
46 . نهج البلاغه, خ103.
47 . همان, خ117.
48 . همان, نامه 31.
49 . سعدى.
50 . عنصرى.
51 . نهج البلاغه, نامه31.
52 . سوره بقره: 2 / 30.
53 . سوره اعراف: 7 / 179 و سوره بقره: 2 / 75.
54 . نهج البلاغه, خ161.
55 . همان, خ23.
56 . فردوسى.
57 . مسعود سعد.
58 . نهج البلاغه, نامه31.
59 . يعنى آدم بينوا و چركين لباس.
60 . يعنى ادعا كردن دو تن نسبت به يكديگر كه در آن هر دو باطل هستند.
61 . نهج البلاغه, خ83.
62 . همان, خ3.
63 . همان, كلمات قصار ـ 48.
64 . سوره نسإ: 4 / 59.
65 . نهج البلاغه, نامه53.
66 . امام خمينى(ره).
67 . پروين اعتصامى.
68 . نهج البلاغه, كلمات قصار, 941.
69 . شيخ بهايى.
70 . نهج البلاغه, خ5.
71 . پاول ـ ويلسون , ((كتاب كوچك آرامش)), باجلان, فرخى, فرا روان, 1378, ص9.
72 . سوره رعد: 13 / 28.
73 . سوره انشراح: 94 / 5 و 6.
74 . استفين هاولينگ.