نقش ورع در مديريت قسمت دوم

نقش ورع در مديريت
قسمت دوم

محمد حسن رحيميان


نان قرض دادن مديران به يكديگر
يكى ديگر از لغزشگاه هاى مديران كه معمولا در حاشيه ارتباطات كارى يا تحت تإثير روابط شخصى, گروهى, قومى و همشهريگرى و امثال آن, توسعه مى يابد, بده بستان هايى است كه از جيب بيت المال خرج مى شود. مدير ((الف)) چون به هر دليل و محذورى نمى تواند يا مصلحت نمى داند دوست يا فرزند دوستش, يا خويشاوندش را در حيطه مديريت خود استخدام كند سفارش او را به مدير ((ب)) مى كند, با انجام كار سفارشى توسط مدير ((ب)), مدير ((الف)) مديون مدير ((ب)) مى شود و بعد از آن نوبت به مدير ((ب)) مى رسد تا به سفارش مشابهى اقدام كند و مدير ((الف)) ناچار است بابت بدهكارى قبلى برحسب سفارش عمل كند! و….
مديرA)) )) از توليدات كارخانه تحت مديريت خود, به صورت رايگان يا با تسهيلات ويژه به مديرB)) )) مرحمت! و احسان! مى كند و مديرB)) )) كه خود را بنده احسان! و مديون محبت! برادر ((شيطانى)) مى يابد, لاجرم با تمسك به ((هل جزإ الاحسان الا الاحسان)) سخاوتش گل مى كند و با دست يازيدن به كيسه بيت المال, مقابله به مثل يا مقابله به امثل مى كند! اين يكى زمين مى دهد و آن يكى مصالح پس مى دهد! اين يكى برنج هديه مى كند! آن يكى روغن پيش كش مى كند! آن يكى ويلا در اختيار مى گذارد و اين يكى بهره مندى از رستوران هتل را تقديم مى دارد! آن يكى به سفر خارجى مهمان مى كند و اين يكى به چشم پوشى از تخلف ميزبان عنايت مى فرمايد! آن يكى تقصير اين را مى پوشاند و اين يكى آن را از تيغ قانون مى رهاند! آن يكى اين را مى ستايد و اين يكى آن را….!
البته براى هريك از موارد فوق, تسويلات شيطانى و توجيهات نفسانى فراوانى از قبيل ناروايى رد احسان!, اشانتيون!, جلب همكارى و همدلى براى پيشبرد امور سازمان و… ارائه مى شود, اما آنچه در واقع اتفاق مى افتد, سوءاستفاده از موقعيت, فربه شدن زندگى مديران با امكانات بيت المال و آلوده شدن زندگى آنان به امور مشتبه و در نهايت, حرام است.

بهره كشى از ارباب رجوع
هر نوع قدرت و توانمندى مى تواند شخص توانمند را در معرض استثمار و بهره گيرى از نيازمندان به او قرار دهد, متقابلا افرادى نيز يافت مى شوند كه به خاطر دسترسى به منفعتى, در برابر شخص توانمند به شگردهايى دست مى يازند و به اين ترتيب, از اين سو تملق, چاپلوسى, دريوزگى, خودفروشى و ذلت نفس و… و از آن سو نخوت, فخرفروشى, باج گيرى و بهره كشى و…. شكل مى گيرد.
زمينه اين ناهنجارى را در آزمندى و طمع, تهيدستى از شخصيت انسانى و غفلت و گسستگى از مبدإ عزت الهى و كمال نامتناهى بايد جستجو كرد. در عين حال, نبايد نقش فقر مادى, فساد ادارى و عدم حاكميت قانون را نيز در قلمرو روابط ادارى و ارباب رجوع ادارات از نظر دور داشت; از يك رفتگر گرفته كه در جمع كردن زباله در ازاى گرفتن امتيازى از صاحب زباله به تبعيض كشيده مى شود تا يك مدير ارشد كه تحت تإثير انواع شگردهاى ارباب رجوع و كسانى كه چشم طمع به گشاده دستى و تبعيض مدير دوخته اند, آگاهانه و حتى ناخود آگاه به فسق و خروج از مرزهاى عدالت كشيده مى شود.
البته نبايد انتظار داشت كه هيچ رشوه گيرنده اى به خلافكارى خود اعتراف و اذعان كند, او از چاپلوسى و تملق ارباب رجوع برداشت احترام مى كند و خود را شايسته اين احترام مى پندارد و رشوه را هديه و احسان ناميده و كارى كه برايش انجام داده است را عين وظيفه, عدالت و قانون مى شمارد!
نكته شايسته تإمل و تيزبينى اين است كه آيا اگر يك مدير ـ در جايگاه مديريت نبود و صرفا يك شخص عادى و غيرمتمكن محسوب مى شد ـ آنچه به عنوان هديه, مهمانى و چرب و شيرينهاى ديگر به مدير پيشكش مى شود, باز هم اينچنين مورد عنايت ارباب رجوع قرار مى گرفت؟ آيا واقعا اين پيشكش ها از سر انسان دوستى و قربه الى الله است؟ يا آنكه اگر به دور از ساده لوحى پرده تزوير از ظاهر آراسته اين عمل برداشته شود, چهره زشت آزمندى و ذلت طمع و منفعت طلبى رذيلانه را مى توان مشاهده كرد؟ مديران كودن, يا آنان كه خود در ظلمت چاه زندگى حيوانى و هواهاى نفسانى گرفتارند, چنان غفلت بر عقل و چشم و گوش آنان پرده مى افكند كه از فهم حقايق و ديدن و شنيدن آن عاجز مى شوند:
((لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل;(1) اينان با گم كردن راه, بلكه با گم كردن خودشان, از لغزشگاه شبهات به جهنم گناه و ارتكاب محرمات فرو مى افتند; و بدتر آنكه براى فريب دادن خود و ديگران با دستاويز تسويلات شيطانى, سعى مى كنند حرام خدارا حلال كنند!))
حضرت على(ع) در پايان سخنانى كه از فتنه ها و آزمون ها در آينده خبر مى دهد از قول پيغمبر اكرم(ص) نقل مى كند كه فرمود:
((يا على ان القوم سيفتنون باموالهم و يمنون على ربهم و يتمنون رحمته و يإمنون سطوته و يستحلون حرامه بالشبهات الكاذبه و الاهوإ الساهيه فيستحلون الخمر بالنبيذ و السحت بالهديه و الربا بالبيع;(2) اى على, اين مردم بزودى به وسيله اموالشان مورد آزمايش قرار مى گيرند; در ديندارى بر خدا منت مى گذارند و با اين حال رحمتش را آرزو مى كنند و خود را از خشم و قدرت خدا در امان مى پندارند. حرام خدا را با شبهات دروغين و هواهاى نفسانى و غفلت زا حلال مى شمرند و بدين گونه شراب را به بهانه اينكه آب انگور است و رشوه را زيرپوشش ((هديه)) و ربا را تحت عنوان معامله حلال مى پندارند!))
اما پرهيزكاران و وارستگان از بند بندگى دنيا كه خداوند چشم آنها را بر ديدن حقايق زندگى تا افق هاى بى نهايت گشوده است و روزى خود را نزد پروردگارشان تضمين شده يافته اند, از منظر پيشواى اولين حضرت اميرالمومنين على(ع) اين گونه به اين مقوله مى نگرند:
((و اعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفه فى وعائها و معجونه شنئتها كانما عجنت بريق حيه اوقيئها, فقلت: اصله ام زكاه ام صدقه؟ فذلك محرم علينا اهل البيت فقال: لاذا و لا ذاك و لكنها هديه. فقلت هبلتك الهبول: اعن دين الله اتيتنى لتخدعنى؟ امختبط انت ام ذوجنه ام تهجر؟ و الله لو اعطيت الاقاليم السبعه بما تحت افلاكها على ان اعصى الله فى نمله اسلبها جلب شعيره ما فعلته و ان دنياكم عندى لا هون من ورقه فى فم جراده تقضمها. ما لعلى و لنعيم يفنى و لذه لا تبقى! نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعين;(3) … عجيب تر اينكه شب هنگام كسى به نزد ما آمد و ظرفى سر پوشيده از حلوا آورد, معجونى كه چنان از آن متنفر شدم كه گويى با آب دهان مار سمى يا قى كرده آن آميخته شده بود. به او گفتم: هديه است يا زكات يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل بيت حرام است. گفت: نه زكات است و نه صدقه بلكه هديه است. گفتم: زنان فرزند مرده بر تو بگريند! آيا از راه دين بر من وارد شدى كه مرا فريب دهى؟ يا عقلت آشفته شده يا جن زده شده اى؟ يا هذيان مى گويى؟ به خدا سوگند, اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمان ها است به من بدهند تا نافرمانى خدا كنم كه پوست جوى از مورچه اى به ناروا بگيرم, اين كار را نمى كنم! همانا اين دنياى شما نزد من از برگ جويده شده اى در دهان ملخى پست تر است! على را چه كار با نعمت هاى فناپذير و لذت هاى ناپايدار؟ به خدا پناه مى بريم از خفتن عقل و زشتى لغزش ها و از او كمك مى جوييم.))
از نظر اسلام, گرفتن رشوه از سوى حاكم در مقام صدور حكم در حد كفر و شرك و گرفتن هديه از سوى كارگزاران در قبال انجام وظيفه ادارى, به خيانت توصيف و از هر دو شديدا نهى شده است. در مورد رشوه از حضرت رسول اكرم(ص) روايت شده است كه: ((اياكم و الرشوه فانها محض الكفر و لايشم صاحب الرشوه ريح الجنه;(4) از رشوه بر حذر باشيد, زيرا رشوه كفر محض است و بوى بهشت به مشام صاحب رشوه نرسد! و در روايات ديگر رشوه دهنده و رشوه گيرنده را لعنت فرموده و آنها را اهل آتش دانسته است. حضرت اميرالمومنين(ع) نيز گيرنده هديه را خائن و گيرنده رشوه را مشرك ناميده است: ((… من اخذ هديه كان غلولا و من اخذ رشوه فهو مشرك)).(5)
و همچنين آن حضرت در معنى ((اكالون للسحت))(6) فرمود: ((هو الرجل يقضى لاخيه الحاجه ثم يقبل هديته;(7) او كسى است كه حاجت برادرش را برآورد و آن گاه هديه او را بپذيرد!))
پيغمبر اكرم(ص) شخصى به نام ((ابوالتبيه)) را به جمعآورى زكات گمارده بود, هنگامى كه او از مإموريت بازگشت ,زكات ها را تحويل داد و با صداقت اجناسى را براى خeد نگهداشت و گفت آنها به عنوان هديه به من داده شده است! بلافاصله پيغمبر اكرم(ص) برخاست و روى منبر ايستاد و فرمود:
((ما بال العامل نبعثه على اعمالنا يقول هذا لكم و هذا اهدى لى فهلا جلس فى قلب بيت امه و ابيه ينظر ايهدى له ام لا؟! و الذى نفسى بيده لا ياخذ احد منها شيئا الا جإ يوم القيامه يحمله على رقبته… ثم رفع يده حتى رإينا عفره ابطيه و قال: اللهم هل بلغت؟ اللهم هل بلغت؟;(8) چه شده است كه كارمندى كه ما براى انجام كارمان گسيل داشته ايم مى گويد: اين براى شماست و اين هديه براى من است؟ آيا به راستى اگر در درون خانه پدر و مادرش نشسته بود به او هديه اى داده مى شد؟ قسم به آنكه جانم در دست او است, هيچ كس, چيزى را (هديه) نمى گيرد مگر آنكه در روز قيامت آن را برگردن خود حمل مى كند و… سپس دست خويش را بلند كرد به گونه اى كه گودى زيربغل آن حضرت را ديديم و فرمود: خدايا آيا ابلاغ كردم؟ خدايا آيا ابلاغ كردم؟))
اين همان پيامبر نرم خو و مهربان است كه مظهر رحمت و عطوفت است. اين همان پيغمبرى است كه سخنان بسيارى در فضيلت هديه دادن به يكديگر و نتايج مثبت اخلاقى آن بيان فرموده است; اما در اينجا شتابان و آشكارا و ايستاده بالاى منبر برمىآشوبد و حقيقت را بى پرده بيان مى كند تا اولا منكر و گناه بودن اين كار و تفاوت آن با هديه واقعى بر همگان روشن شود و ثانيا به زمامداران در نظام اسلامى بياموزد كه در برخورد با تخلف كارگزاران و كاركنان, نه لحظه اى مى توان درنگ كرد و نه ذره اى مى شود مجامله كرد و كوتاه آمد, در پايان نيز با تكرار ((اللهم هل بلغت)) گويا مى خواهد بفهماند كه اين اقدام فورى, قاطع و آشكار براساس فرمانى است كه خداوند متعال به آن حضرت صادر فرموده است.

حقوق و مزاياى مديران در مديريت اسلامى
اگر مديريت هاى نظام اسلامى را امتداد مديريت عاليه و نسخه هاى كوچك تر آن بدانيم, اين سوال مطرح مى شود كه آيا مديريت هاى ميانى و پايين تر از نظر گرفتن حقوق و مزاياى مادى بايد در جهت عكس مديريت عاليه حركت كنند؟ يا آنكه در اين مقوله نيز تمام رده هاى مديريتى بايد مانند مديريت عاليه باشند؟
البته بررسى و نتيجه گيرى پيرامون پاسخ اين سوال همچون بسيارى از مقولات ديگر امكان پذير نيست, مگر اينكه ذهن و روح خود را از آنچه اكنون جارى و سارى است و تثبيت و متعارف شده است رها سازيم و آن را وحى منزل ندانيم, و ثانيا اگر مدير هستيم, چشم خود را از منفعت خود ببنديم و خود را از قيد و بند تعلقات مادى آزاد كنيم تا عقربه حقيقت جويى ما تحت تإثير جاذبه هاى منافع مادى و عرفيات موجود ـ كه عمدتا از فرهنگ مادىگراى غرب و رژيم گذشته براى جامعه مديريتى ما به ارث رسيده است ـ, از جهت گيرى به سوى حق منحرف نشود. لذا ذهن خود را از فضاى موجود در جمهورى اسلامى خارج مى كنيم و صرفا در چهارچوب فرضيه حكومت اسلامى ـ كه بايد همه شئون ادارى و مديريتى خود را از مبدإ وحى و سيره انبيا و اوصيا اتخاذ كند ـ پى مى گيريم; در عين حال اولا ادعاى قطعيت در اين فرضيه را نمى كنيم و بدين ترتيب جاى بحث و تحقيق بيشتر براى رسيدن به حقيقت باقى مى ماند و لذا اگر محققين اسلامى با نگرش ناب الهى به نتيجه اى جز اين رسيدند و يا آن را كامل تر كردند, بدون كمترين خودخواهى فكرى خود را تابع حق مى دانيم. سپس افراد و عرفيات رايج را با حق, مى سنجيم نه برعكس, كه اميرالمومنين(ع) فرمود: ((ان دين الله لا يعرف بالرجال بل بآيه الحق, فاعرف الحق تعرف اهله;(9) ملاك شناخت دين خدا نشانه حق است نه اشخاص, بنابراين بايد حق را بشناسى ـ آن گاه با سنجيدن اشخاص و گروه ها با آن ـ اهل حق را خواهى شناخت.
ثانيا اگر به حقيقتى غير از آنچه امروزه رايج است رسيديم, بايد آن را بپذيريم و زمينه تحقق آن را فراهم كنيم و در مقام عمل آن را بيازماييم تا امكان پذيرى آن ثابت شود. آن گاه نتايج آن را ارزيابى كنيم و آن را با وضعيت موجود مقايسه كنيم تا به قضاوت قطعى در اين زمينه دست پيدا كنيم. بدين شكل يكى از فصول مديريت اسلامى تبيين و اجرا خواهد شد.

پيغمبر اكرم(ص) الگوى مديريت اسلامى
پيغمبر اكرم(ص) در رإس هرم مديريت و الگوى اصلى آن است و بايد قول و فعل آن حضرت در زمينه و جايگاه مديريت, سرمشق مديران در حكومتى باشد كه مدعى پيروى از تجسم عينى اسلام يعنى پيغمبراكرم (ص) مى باشد.
ممكن است گفته شود پيغمبر اكرم(ص) انسان كامل و بى نظيرى است كه ديگران را امكان راه يافتن به جايگاه و منزلت او نيست, پس ما كجا و پيغمبر اكرم(ص) كجا كه بتوانيم مثل او عمل كنيم؟ اما صرف نظر از مقام معنوى و عبوديت دست نايافتنى آن حضرت, قرآن خلاف اين تصور را بيان مى كند و به پيغمبر اكرم(ص) مى فرمايد بگو: ((انما انا بشر مثلكم;(10) من بشرى هستم مثل شما!)) و در آيه اى ديگر درباره تمام پيامبران مى فرمايد: ((انهم لياكلون الطعام و يمشون فى الا سواق;(11) آنان غذا مى خورند و در بازارها راه مى روند!)) نيز تكرار تعبيراتى نظير: ((رسولا منكم))(12), ((رسولا منهم))(13), ((رسولا من انفسهم))(14) به ما مى فهماند كه پيامبر(ص) فرشته و يك موجود نامتجانس با ما نيست, بلكه او هم انسانى است مثل ما, از جنس ما و با ويژگى هايى كه ما دارا هستيم تا قابل سرمشق بودن باشد و لذا با تعبير ((لقد)) كه تإكيد مضاعف است مى فرمايد: ((لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه لمن كان يرجواالله واليوم الاخر و ذكرالله كثيرا;(15) مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى است براى آنان كه به رحمت خدا و روز رستاخيز اميد دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند)).
اميرالمومنين على(ع) در ضمن حديث مفصلى درباره پيغمبر اكرم(ص) و ساده زيستى آن حضرت مى فرمايد:
((و لقد كان فى رسول الله(ص) كاف لك فى الاسوه… فتاس بنبيك الاطيب صلى الله عليه و آله فان فيه اسوه لمن تاسى و عزإ لمن تعزى و احب العباد الى الله تعالى المتإسى بنبيه(ص) و المقتص لا ثره… فما اعظم منه الله عندنا حين انعم علينا به سلفا نتبعه و قائدا نطاعقبه;(16) براى تو كافى است كه راه و رسم پيغمبر خدا را پيروى نمايى… پس به پيامبر پاك و پاكيزه ات اقتدا كن كه راه و رسم او سرمشق است براى سرمشق گيرندگان و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواستار بزرگوارى باشد. محبوب ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيغمبرش پيروى نمايد و قدم بر جاى قدم او گذارد … وه چه بزرگ است منتى كه خدا به وسيله پيغمبرش بر ما نهاده و چنين نعمت بزرگى را به ما عطا فرموده است! رهبر و پيشتازى كه بايد او را پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد به راه او قدم بگذاريم و آن را ادامه دهيم!))
بنابراين, رفتار, كردار و گفتار پيغمبر اكرم(ص) بايد سرمشق هميشگى هر مسلمانى باشد و اصولا خداوند هر بنده اى را به اندازه تإسى و پيروى از پيغمبر(ص) دوست مى دارد, همان گونه كه ميزان دوست داشتن خدا بستگى كامل به ميزان تبعيت از پيغمبر اكرم(ص) دارد:
((قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله;(17) بگو: اگر خدا را دوست مى داريد از من پيروى كنيد تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد!))

آيا پيغمبر اكرم(ص) حقوق مى گرفت؟
تلاش خستگى ناپذير و بى دريغ پيغمبر اكرم(ص) در هدايت و رهبرى مردم كه همراه با پيش بينى و تدبير براى سعادتمندى همه بشريت براى هميشه تاريخ بود, بر هيچ كس پوشيده نيست. ايشان در اين راه هرگونه مشقت و جان كندنى را به جان خريد تا جايى كه قرآن خطاب به او فرمود: ((ما انزلنا عليك القرآن لتشقى;(18) ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به مشقت افكنى. در آيه ديگرى نيز فرمود: ((فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفا;(19) گويى تو مى خواهى به خاطر رفتار آنان خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياوردند!))
و در مسير انجام اين رسالت سنگين آن قدر آزار كشيد كه خود فرمود: ((ما اوذى احد مثل ما اوذيت فى الله))(20) هيچكس به اندازه من در راه خدا اذيت نشد!
با اين همه و عليرغم كميت و كيفيت نقشى كه پيغمبر اكرم(ص) در رهبرى و مديريت جامعه اسلامى و تبيين وحى الهى ايفإ كرد و عليرغم حق بزرگ و بى نظيرى كه برگردن مردم زمان خود و كل جامعه بشرى داشت, قرآن كريم خطاب به او مى فرمايد: ((قل: لا اسالكم عليه اجرا,(21) بگو در برابر اين (رسالت) پاداش و اجرى از شما نمى طلبم! و در جاى ديگر مى فرمايد: ((قل: لا اسالكم عليه اجرا الا الموده فى القربى;(22) بگو من هيچ مزدى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم مگر دوست داشتن نزديكانم (اهل بيتم)!))
البته مصلحت و منفعت و مودت نسبت به نزديكان و اهل بيت پيغمبر(ص) نيز براى خود مردم است و آنها نيز به نوبه خود مانند پيغمبر(ص) خواستار مزد و اجرى براى خود نبودند و تمام هستى خود را براى دين خدا كه متضمن سعادت و مصلحت جامعه بشرى بود فدا كردند, بدون آنكه چشمداشتى مادى از مردم داشته باشند; اين معنى را از آيه اى ديگر نيز مى توان دريافت: ((قل ما سالتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله;(23) بگو هر مزد و پاداشى از شما خواسته ام براى خود شماست, اجر من فقط بر خداست!))
البته اين ويژگى مخصوص پيغمبر اسلام(ص) نيست, بلكه در قرآن كريم در مورد بسيارى از انبياى ديگر نيز بيان شده است; مثلا در سوره شعرا ضمن اشاره به عملكرد و تلاش هاى فوق العاده تعدادى از انبيا در پايان مطالب مربوط به هريك از آنها اين آيه عينا تكرار شده است: ((و ما اسالكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين;(24) من در برابر اين دعوت اجر و پاداشى از شما نمى طلبم, اجر من تنها بر پروردگار عالميان است!
در مجموعه اين آيات دو نكته مهم حائز اهميت است: اول آنكه مسإله عدم درخواست و دريافت مزد و پاداش, يك جريان و خط كلى در جريان رهبرى و مديريت الهى است و دوم آنكه در مكتب انبيإ انجام تمام كارها براى خدا است و كارى كه براى خدا انجام مى گيرد اجر و مزدش فقط از سوى خداست و اصولا جز خدا هيچ كس از عهده اجر و پاداش كارى كه براى خدا انجام مى شود, برنمىآيد.
باتوجه به اين معيار كلى كه قابل تعميم به همه كسانى است كه در ادامه راه انبيا, براى خدا, دين خدا و بندگان خدا كار مى كنند و از سوى ديگر, با عنايت به اسوه بودن پيغمبر اكرم(ص) و وجوب تبعيت از آن حضرت در تمام شئون زندگى ـ جز آنچه مشخصا استثنإ شده است ـ نتيجه مى گيريم كه رهبران, زمامداران و مديران در نظام اسلامى نيز بايد در انجام تكليف الهى خود در شإن مديريت, از گرفتن اجر و پاداش استنكاف كنند و كارهايى كه به عهده گرفته اند را با قصد قربت انجام دهند و پاداش و اجر آن را نيز به حساب خداوند متعال بگذارند. همان گونه كه ائمه اطهار و نواب خاص و عام آنان و امام راحل و امروز مقام معظم رهبرى (مدظله) به همين شيوه عمل كرده و مى كنند.
راقم اين سطور كه در طول چهل سال گذشته از نزديك با ده ها نفر از مراجع تقليد آشنا بوده و شاهد شيوه زندگى آنها بوده ام و نيز حدود 25 سال همراه يا در خدمت امام راحل بودم, جز آنچه ذكر شد در آنها نديدم, و دوره ده سال رهبرى امام را تفسير عينى ((ما اسإلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين)) مشاهده كردم كه فعلا مجال بازگو كردن ابعاد و جزئيات اين ويژگى ها نيست; فقط به اين نكته تإكيد مى كنم كه زندگى شخصى امام با كمترين هزينه و بيشترين صرفه جويى, شبيه مردم عادى بود; ضمن اينكه براى تإمين همين هزينه اندك هم تا زمانى كه مجبور نمى شدند از بيت المال استفاده نمى كردند.

تإمين در حد نياز
طبيعى است كه اگر انسانى تمام ظرفيت و توان خود را وقف خدمت به دين و انجام وظايف الهى (كه برعهده گرفته است) نمايد و در عين حال فاقدامكانات زندگى باشد, از محل بيت المال بايد نيازهاى ضرورى او تإمين شود; به همين جهت مراجع تقليد در اجازات امورحسبيه, به نمايندگان خود اجازه مى دهند كه بخشى از وجوه دريافتى را براى رفع نيازهاى خود مصرف نمايند. در اين شيوه بدون تعيين و ذكر مبلغ, حدود و معيارها مشخص مى شود, مثلا عموما حد و سقف مصارف شخصى را ثلث مبالغ دريافتى تعيين مى كنند. بنابر اين حتى اگر نياز آنها بالاتر از اين سقف بود, مجاز به تصرف نيستند و معيار را نيز اعاشه به نحو اقتصاد و ميانه روى و مرز ديگر آن را رعايت احتياط و ملازمه تقوا تعيين مى كنند.
يك طلبه در نامه اى به امام نوشته بود كه مبلغى از شهريه دريافتى اش در پايان سال خمسى او اضافه مانده است و باتوجه به اينكه شهريه طلاب از محل خمس مى باشد و طبق فتوا خمس به خمس تعلق نمى گيرد, سوال كرده بود آيا بايد خمس مبلغى را كه سال روى آن گذشته است بدهد يا خير؟ اين جانب سوال را محضر امام مطرح كردم, در حالى كه انتظار نويسنده اين بود كه خمس ندارد, حضرت امام فرمودند: اصلا مازاد بر نياز ايشان در ملكيت او وارد نمى شود. بنابر اين نه فقط خمس آن مبلغ را بلكه كل آن مبلغ را بايد پس بدهد.
حال بايد پرسيد آيا تفاوتى در حكم مصرف بيت المال و اموال عمومى كه در اختيار دولت اسلامى قرار دارد با وجوه شرعيه وجود دارد؟ يعنى در مورد وجوه شرعيه مرز نهايى براى كارگزاران مربوطه رفع نياز است, اما اين مرز در مورد اموال عمومى, كارگزاران و مديران دولتى عرضه و تقاضاست, يعنى با ايجاد بازار سياه و انحصارى كردن آن يا ايجاد رقابت كاذب و مسابقه, هر چه توانستيم ـ ولو به تكاثر و تجمل و كاخ نشينى بيانجامد ـ مى توانيم دريافت كنيم؟ اگر فرضا در اين دنيا بتوانيم با توجيهات و تسويلات چنين وضعيتى را جا بيندازيم, آيا در روز قيامت و در پيشگاه عدل الهى و ميزان حق و در محضر پيغمبر اكرم(ص) و اميرالمومنين(ع) هم توجيه قابل قبولى مى توانيم ارائه دهيم؟
نكته ديگرى كه در اينجا بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه آيا به مديريت در نظام اسلامى بايد به تعبير اميرالمومنين(ع) به صورت يك ((طعمه)) نگاه كنيم و آن را يك دكان براى كسب هر چه بيشتر درآمد فرض نمائيم؟ آيا مدير يعنى شخصى كه وقت و توان خود را در قبال مبلغى پول سودا مى كند؟ يا آنكه كار مى كند تا خدمتى كرده باشد و در عين حال به رزق حلالى رسيده باشد؟ يا آنكه كار مى كند به عنوان انجام يك وظيفه الهى كارى كه گاهى واجب عينى است و گاهى واجب كفايى است, و در هر صورت خود را به عنوان سربازى در خدمت دين و حكومت اسلامى مى داند كه براى حفظ نظام اسلامى در سنگر مربوط به خود تلاش مى كند و حفظ نظام را برحسب نظر امام از اوجب واجبات دانسته و براى رضايت حق به واجب ترين واجبات دينى خود اقدام مى كند و به اين ترتيب در ازإ انجام تكليف الهى و اوجب واجبات شرعى چشمداشت مزد و پاداشى از كسى نداشته و با همت بلند و آسمانى و نگاه به مصالح ديرپا و جاودانى خود پاداش خود را از خدايى طلب مى كند كه رزاق على الاطلاق است و رزقش بى حساب(25) و به دشمنانش رزق مى دهد تا چه رسد به دوستانش و پاداش و اجرش هميشگى, پايدار(26) و عظيم است(27) و ((بغير حساب))(28) و ((جنه عرضهاالسموات و الارض))(29)
با اين حال اگر تصدى مسئوليت ها را در نظام اسلامى به عنوان انجام يك وظيفه الهى و ادإ واجبى بدانيم كه احيانا واجب عينى و عموما واجب كفايى است و گرفتن مزد در برابر انجام تكليف شرعى را مورد تإمل و امكان قصد قربت توام با گرفتن مزد را بخصوص در صورت عدم نياز يا فوق نياز مورد سوال قرار دهيم و پاسخ شرع مبين را با استفتإ از فقها و مراجع عظام دريافت كنيم تكليف شرعى روشن تر مى شود و انشإالله قانونگذاران و مراجع ذيربط بار ديگر به اين موضوع و حكم توجه عميق ترى خواهند كرد اما فعلا در اينجا به اين روايت توجه مى كنيم:
امام صادق(ع) مى فرمايد: هنگامى كه اميرالمومنين(ع) به ولايت رسيد بالاى منبر رفت و بعد از سپاس و ستايش خداوند فرمود:
((انى و الله لا ارزوكم من فيئكم درهما ماقام لى عذق بيثرب فليصدقكم انفسكم…. ;(30) به خدا سوگند تا درختى در مدينه داشته باشم درهمى از سهم غنائم شما برداشت نخواهم كرد بايد اين را تصديق كنيد…))
در مورد كسانى هم كه روى مال يتيم كار مى كنند قرآن مى فرمايد:
((من كان غنيا فليستعفف و من كان فقيرا فليإكل بالمعروف;(31) كسى كه بى نياز است چشم پوشى كند و آنكه فقير است در حد متعارف بخورد.))
آيا اين حكم مخصوص به كارگزار اموال يتيم است و آن روش فقط مربوط به حضرت امير(ع) است؟ ادامه سخن را مفتوح مى گذاريم تا با كمك بزرگان و فقها به پاسخ روشن دست يابيم.ادامه دارد.

پى نوشت ها:ـ
1- اعراف / 179
2- نهج البلاغه, خطبه 156
3- نهج البلاغه, خطبه 224
4- بحارالانوار ج 104 / 274
5- بحارالانوار ج 75 / 345
6- مائده / 42
7- بحار, ج 104 / 273
8- سنن ابوداود, ص 135.
9- امالى شيخ صدوق / 3
10- كهف / 110
11- فرقان / 20
12- بقره / 151
13- بقره / 129
14- آل عمران / 164
15- احزاب / 21
16- نهج البلاغه خطبه 160
17- آل عمران / 31
18- طــه / 2
19- كهف / 6
20- كنزالعمال حديث 5818
21- انعام / 90 -22 شورى / 23
23- سبا / 47
24- شعرا / 109 و 127 و 145 و 164 و 180
25- و الله يرزق من يشإ بغير حساب (بقره / 212 و نور / 38)
26- ما عندكم ينفد و ما عندالله باق (نحل / 96)
27- ان الله عنده اجر عظيم (انفال / 28 و توبه / 22 و…)
28- انما يوفى الصابرون اجر هم بغير حساب (زمر / 10)
29- آل عمران / 133, كافى, ج8, ص182.
30- كافى ج 8 / 182
31- نسإ / 6