((در سايه سار معارف حسينى (ع)))
على راد
درآمد: ضرورت احياى معارف حسينى (ع)
قال رسول الله (صلى الله عليه وآله)
((من احب ان ينظر الى احب اهل الارض الى اهل السمإ فلينظر الى الحسين)).(1)
ترجمه: كسى كه دوست دارد به محبوبترين اهل زمين در پيش اهل آسمان نگاه كند به حسين (ع) نظر نمايد.
نام قدسى حضرت سيدالشهدإ اباعبدالله الحسين (ع), هميشه در ذهن و انديشه هر آزاد منشى تداعى بخش مفاهيم والايى همچون آزادگى, شجاعت, ايثار, انصاف, بيدارى, خلوص و از همه مهمتر عشق و محبت كامل آن امام به ساحت خداوند متعال است و همواره در طول چهارده قرن ذكر ((يا حسين(ع))) اسوه و تنديس عارفانه عاشقان ساحت ربوبى و بيدارگر عالمان ربانى بوده و تسلى بخش جان خسته مظلومان جهان از سيطره ظلم و فساد پذيرى بر تار وپود هستى امروزين است.
در حديثى كه از لسان مبارك حضرت محمد(ص) در راستاى معرفى شخصيت ممتاز و يگانه سبط بزرگوار خود صادر شده, از وجود نورانى و قدسى سيدالشهدإ (ع) به ((امام عزت و افتخار)) تعبير شده بعد آنكه همو را چراغ هدايت و كشتى نجات امت خويش معرفى كرده است, آنجا كه مى فرمايد:
((ان الحسين بن على (ع)… امام خير و يمن و عز و فخر))(2) يعنى حسين (ع) پيشواى خير و خجستگى و ((امام عزت و افتخار)) است.
راستى كه فرهنگ غنى معارف حسينى (ع) در تمام ابعاد خود, مايه خير و سعادت و عزت و افتخار ره پويان آن امام همام و سرور انام مى باشد, آنچنانكه قيام عاشورايى او ((بيدارگر تاريخ)) و بت شكن جمود و خمود جامعه اسلام نماى سال 60 و 61 هجرى قمرى بود, معارف اين معدن هدايت و كشتى نجات امت محمد(ص) توانايى آن را دارد كه در صورت درك صحيح و تبيين و تبليغ آگاهانه آن ـ به مانند تبليغ امام سجاد (ع) و زينب كبرى(س) بعد از واقعه عاشورا ـ پايه هاى كفر و الحادپذيرى امروزين را حتى در مركز كفر, ريشه كن سازد و عزت و افتخارى حسينى كه ريشه در فرهنگ وحيانى قرآن دارد به بار آورد كه ((و لله العزه و لرسوله و للمومنين و لكن المنافقين لايعلمون))(3) و اين امر جز با رجعت علمى و عملى به مكتب آن ((هادى والاگهر)) ميسور نخواهد بود, چرا كه به فرموده سلطان سخن على (ع) ((العلم مقرون بالعمل فمن علم عمل والعلم يهتف بالعمل فان اجابه و الا ارتحل عنه))(4) يعنى دانش و عمل پيوند نزديكى به هم دارند و نوعى رابطه و ارتباط وجودى بين آن دو حاكم است وكسى كه دانش دارد بايستى برحسب آن عمل كند چرا كه علم, عمل را فرا مى خواند اگر پاسخش داد مى ماند وگرنه كوچ مى كند.
لذا ضرورت اقتضا دارد از اين سال مسمى به ((عزت و افتخار حسينى(ع))) كه در آغاز و پايان خود مصادف با دو عاشوراى حسينى ـ شده, فرصت را غنيمت شمرده و با تإمل در انديشه الهى و تابناك اين حماسه ساز ((اسوه بيدارى)) خود را با تعاليم آن امام عرصه علم و دين و خازن وحى الهى بيشتر آشنا كنيم و توصيه هاى او را چراغ هدايت زندگى خويش قرار دهيم, چرا كه سعادت ابدى در گرو معرفت انديشه هاى حسين (ع) و حسينيان است.
آنچه در اين مقال از آن سخن خواهيم گفت در مثل به ((قطره اى از اقيانوس بى انتها)) ماند, ليكن برحسب عشق به معارف نورانى, هاديان ((وجعلناهم ائمه يهدون بامرنا))(5) جرعه نوش نسيم زلال انديشه صاحب ((نيايش عرفه)) خواهيم شد, تا به مدد انوار اختر تابناك امامت, تاريكزار وجود خود را با معرفت حسينى نورى دگر بخشيم كه خود فرموده اند: ((انما سموا شيعه لانهم خلقوا من شعاع نورنا))(6) پس بايستى اين سنخيت و ارتباط وجودى خود را با مركز نور, جهت استضائه كامل, بيشتر از پيش محكمتر نمائيم, لكن اين مطلوب جز با آشنايى و معرفت معارف اهل بيت ـ عليهم السلام ـ مقدور نيست و بنا به فرموده حضرت صادق (ع) از آبإ گرامش, ميزان معرفت هر كسى (از شيعيان) به اندازه آشنايى و فهم سخنان ائمه اطهار (عليهم السلام) بستگى دارد و با دقت در مضامين غرر كلام آنهاست كه شخص به بالاترين درجات ايمان مى رسد:
((يا بنى اعرف منازل الشيعه على قدر روايتهم و معرفتهم, فان المعرفه هى الدرايه للروايه و بالدرايات للروايات يعلوالمومن الى اقصى درجات الايمان))(7) .
و به سياق روايت ديگرى از امام صادق (ع) خصوصيت و ويژگى ذاتى شيعه داشتن علاقه به معرفت ائمه (ع) و فهم سخنان هدايتگر آنان و درك در حد وسع مقامات آن بزرگواران مى باشد, ايشان در قسمتى از يك روايت در معرفى شيعه حقيقى مى فرمايد: ((و مالت ارواحهم الى معرفتنا و سرنا والبحث عن امرنا)) (8)
عصاره اين نوشته اهتمام در بازگويى و تبيين موضوع امام شناسى از منظر امام حسين (ع) است كه نوعى رويكرد تلويحى و ضمنى به عنصر ((غفلت از ولايت و امامت)) در تمامى ابعاد معارف اعتقادى دارد و با مدد گرفتن از آيات قرآن و درر سخنان اهل بيت (ع) موضوع ((تعدد قرائت از مسإله امامت)) را در انديشه تفكر شيعى در حد وسع بسط خواهيم داد و مباحث طرح شده را با نصب العين قراردادن حديثى از حضرت اباعبدالله الحسين (ع) و با تكيه بر محتواى آن ارائه خواهيم نمود.معرفت امام معصوم وظيفه نخستين شيعه:
معرفت و باورداشت قلبى موضوع امامت طبق توصيه هاى ائمه اطهار (عليهم السلام) و تبيان علمى و اصولى علماى شيعه از زمره اصول دين و بلكه اصل اصيل ساير اصول مى باشد, اصول دين اسلام يعنى اصولى كه دين مبتنى به آنهاست به نحو اجتماع نه افتراق, همه اصول را بايد شناخت و شناخت را به مرحله باورداشت قلبى رسانيد تا بتوان گفت دين من, به حقيقت همان اسلام قرآنى است كه آميخته با ايمان و هدايت الهى است و مرضى خداوند متعال است و به قطع, معرفت به ولايت و امامت بعد از پيامبر(ص) است كه چنين آثارى را در جهان بينى اسلامى به دنبال دارد همانند:
الف: جلوگيرى از خسران در آخرت: ((و من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرين)) (9)
ب: يقين به پذيرش در پيشگاه الهى: ((ان الدين عندالله الاسلام))(10) يا ((إفغير دين الله يبغون)) (11) .
ج: اخذ هدايت الهى: ((فمن يرد الله ان يهديه يشرح صدره للاسلام)) (12) .
د: داشتن نور ربانى: ((افمن شرح الله صدره للاسلام فهو على نور من ربه))(13) .
و سر نزول آيه ى (اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا) همزمان با تبليغ ولايت و امامت بلافصل على (ع) بعد از پيامبر(ص) اينست كه اسلام منهاى امامت, يك اسلام ناقص و تصنعى است و نمى تواند آثار قرآنى فوق را در جامعه و افراد نمادين كند.(14) و بدين جهت است كه قرآن حشر در قيامت را با معيت امام و پيرو دنيايى هر گروه معرفى مى كند آنجا كه مى فرمايد: ((يوم ندعوا كل اناس بامامهم)) (15) و اين آيه به تنهايى در بيان اهميت موضوع ((امام شناسى)) در هر دوره كفايت مى كند چرا كه در صورت عدم قرائت صحيح از آن, ديگر هيچ راه نجاتى براى او باقى نخواهد بود و اگر اصل امامت از زمره اصول نمى بود حشر در قيامت همراه با امام و پيرو دنيايى, از چندان اهميتى برخوردار نبود كه تنها قرآن بدان تاكيد بورزد و علت اختصاص به ذكر آن در آيه شريفه تاكيد بر اهميت ((امام شناسى)) است به گونه اى كه در احاديث از ((عدم معرفت به امام)) در هر عصر به ((مرگ جاهلى يا يهودى)) تعبير شده است ولى در ساير موارد چنين تعبيرى وارد نشده است, يعنى شخص ناآگاه به معرفت امام عصر خود همانند دوره جاهليت هيچ بهره اى از اسلام ندارد, محقق كركى در ذيل حديث نبوى (ص): ((من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته الجاهليه)) مى فرمايد اين حديث:
((صريح فى الدلاله على ان الامامه من الاصول, لان الجاهل بشىء من فروع الدين (وان كان واجبا) لاتكون ميته جاهليه اذ لايقدح فى اسلامه و ايمانه)) (16)
يعنى حديث نبوى به طور صريح دلالت دارد بر اينكه امامت از زمره اصول دين به شمار مىآيد, چرا كه از موت شخص ناآگاه به موردى از فروع دين ـ هرچند كه واجب هم باشد ـ تعبير به مرگ جاهلى نشده است, چرا كه جهل او ضررى به اسلام و ايمان او وارد نمى سازد, همو در بخش (و كذا القول فى الامامه فانها من اصول الدين)(17) چهار دليل متقن عقلى و علمى بر اين مطلب اقامه كرده است كه در جاى خود بسيار درخور توجه است ولى مجال اين وجيزه, گستره آن را ندارد كه به آنها بپردازيم.
ثمره اثبات موضوع فوق ـ اينكه امامت از زمره اصول دين است ـ دو مطلب است, اول اينكه به اتفاق نظر تمامى علماى اسلام, تقليد عقيدتى در اصول دين ممنوع و غيرقابل قبول است و دوم اينكه معرفت علمى و تحقيقى موضوع امامت, واجب و لازم عقيده تشيع است, طورى كه معرفت امام معصوم و مقامات آنان از وظايف شيعه و از حقوق اوليه و اصلى يك امام بر عهده پيروان اوست, در روايتى كه سدير از امام باقر(ع) نقل مى كند, اين مطلب به وضوح جلوه گر است:
امام باقر (ع) مى فرمايند:
((… انما كلف الله الناس ثلاث, معرفه الائمه (عليهم السلام), و التسليم لهم فيها ورد عليهم والرد اليهم فيما اختلفوا فيه)) (18) .
يعنى: به تحقيق كه خداوند بر عهده مردم سه تكليف قرار داده است, شناخت ائمه اطهار (ع), تسليم در برابر مقامات وارده ائمه اطهار(ع), و ارجاع مورد اختلاف به محضر آنان)), در روايت ديگرى امام صادق (ع) زيدالشحام را مورد خطاب قرار مى دهد و مى فرمايد: ((… عن زيدالشحام عن ابى عبدالله (ع) قال, قال لى: اتدرى بما امروا؟ امروا بمعرفتنا والرد الينا و التسليم لنا)).(19)
با دقت در مضامين اين دو روايت از صادقين (عليهماالسلام) دانسته مى شود كه معرفت امام معصوم جنبه تكليفى بر شيعه دارد و ائمه (ع) خود بدان دستور داده اند, منتها در طول تاريخ عارفان حقيقى ائمه (ع) بسيار نادر و در اقليت بوده اند و عمده رنجش خاطر ائمه (ع) علاوه بر حاكميت جور, غفلت شيعيان از اين امر بسيار مهم بوده است, و در دورنماى كلى جهان بينى اسلامى عدم درك صحيح و نداشتن قرائت قرآنى از اصل امامت, باعث بروز حوادث دلخراشى همچو عاشورا و يا قبل از آن سقيفه و غيبت حضرت ولى عصر(عج) و غيره شده است وبه قطع مى توان اذعان كرد كه سقيفه و عاشورا از جهل مسلمانان به موضوع امامت حق ناشى شد و على (ع) با صبر غمبار خود ((بيدارى و معرفت نوين)) ديگرى بر مسلمانان به ارمغان آورد و يا امام حسين (ع), آن شهيد راه معرفت, با شهادت خود و اصحابش, حقانيت امامت قرآنى را ثابت كرد و همچنين ساير ائمه (عليهم السلام)با استفاده از فرصتهاى مناسب در بيدارى وجدان عمومى تلاشهاى وافرى انجام داده اند, اما جاهلان از اسلام ناب از درك اين گوهرهاى نورانى عاجز ماندند و حكم به خروج حسين بن على (ع) از دين جدش محمد(ص) دادند و خون او را مباح دانستند. آرى غفلت از حق, مساوى است با روى آوردن به باطل.((معرفت امام, مفتاح وصول به توحيد ناب))
هدف از خلقت انسان چيزى جز رسيدن به تكامل و تخلق به اخلاق الهى, نيست و اين هدف متكى بر باورداشت اصل توحيد و يگانگى ذات اقدس خداوند متعال است كه همان ((توحيد)) است و تمامى عبادات و اذكار جلوه هاى بيرونى و جوارحى اين باورداشت قلبى است, منتها رسيدن به توحيد ناب از مسير مطمئن و راهنماى آگاه به طريق, هميشه از دلمشغوليهاى رهروان اين مسير قدسى است, از منظر شيعه معرفت توحيد بستگى تام به شناخت امامت و مقامات امام معصوم (ع) دارد, چرا كه در فرهنگ شيعى از وجود امام بعنوان انسان كامل و عبد متاله ياد مى شود كه خود ره يافته به توحيد و آگاه از غوامض و ظرايف آن است. امام خمينى (ره) در تفسير سوره حمد ضمن اشاره به بخشى از زياره جامعه كبيره: و اياب الخلق اليكم و حسابهم عليكم… مى فرمايد:
((اين سرى از اسرار توحيد است و اشاره به آن است كه رجوع به انسان كامل رجوع الى الله است ; زيرا كه انسان كامل فانى مطلق و باقى به بقإ الله است و از خود تعين و انيت و انانيتى ندارد, بلكه خود از اسماى حسنى و اسم اعظم است ; چنانچه اشاره به اين معنى در قرآن و احاديث شريفه بسيار است)) (20)چرائى اخذ معارف از اهل بيت (عليهم السلام):
به حكم عقل سليم رجوع به انسان كامل براى اخذ معارف الهى اصلى مسلم و ضرورى مى نمايد و اين امر اختصاص به انسان ندارد بلكه به اذعان روايات وارده حتى ملائكه الهى نيز توحيد و تسبيح و تحميد خدا را از اهل بيت (عليهم السلام) ياد گرفته اند.
اما اينكه چرا توحيد و مراتب آنرا بايد از طريق معارف اهل بيت (ع) بشناسيم؟ خود محتاج به تقديم و توضيح مقدمه ى است و آن اينكه:
((شناخت خداوند از دو طريق امكان پذير است: الف: شناخت با واسطه ب: شناخت بدون واسطه
يعنى اينكه خداوند بدون هيچ واسطه اى خودش را به ما بشناساند, اين حالت براى انسانهاى عادى ميسور نيست هرچند كه خداوند قدرت آن را دارد كه با الهام, القإ, ايجاد صوت و غيره به ما معرفت برساند ولى به دو علت امكان ندارد:
1ـ جلالت ذات اقدس الله اقتضا مى كند كه با هر كسى تماس نگيرد و اين عدم تماس ناشى از عدم طهارت ما است نه منع خداوند از تقرب به او, جهت توضيح بيشتر بايد گفت خداوند براى مس باطن قرآن كه كلام اوست مى فرمايد:
(انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون لايمسه الاالمطهرون تنزيل من رب العالمين)(21) و جز اهل طهارت كسى شايستگى تماس با اصل قرآن را كه در كتاب مكنون قرار دارد, ندارد چه رسد به تقرب خود او كه صاحب قرآن است.
2ـ در انسانهاى عادى آن بعد نورانى و قدسى كه خداوند در انبيإ و ائمه (ع) قرار داده, وجود ندارد, لذا بدون ايجاد و يا جلإ دادن آن بعد نورانى در انسانهاى عادى شايستگى تماس بلاواسطه وجود ندارد.))(22)
لذا ضرورى است كه براى شناخت توحيد بايستى واسطه هاى مطمئنى در عالم وجود داشته باشد تا تحت تعاليم آنها بتوانيم به چنين معرفتى نائل شويم.اهميت معرفت امام معصوم از منظر حسينى (ع):
در اين زمينه امام حسين (ع), آن بيدارگر تاريخ و شهيد راه معرفت ضمن روايتى مى فرمايند:
((خرج حسين بن على (ع) على اصحابه:
فقال ايها الناس ان الله عزوجل ذكره, ما خلق العباد الاليعرفوه, فاذا عرفوه عبدوه…))
فقال له رجل يابن رسول الله بابى انت و امى, فمامعرفه الله قال:
معرفه كل اهل زمان امامهم الذى يجب عليه طاعته.)) (23)
دقايق حديث فوق :
1ـ بنا به فرمايش امام حسين (ع) هدف از خلق انسانها و يا در مفهوم كلى عباد ((معرفت خداوند متعال)) است, (ما خلق العباد الا ليعرفوه: بندگان را نيافريد مگر اينكه او را بشناسند).
2ـ معرفت مفتاح عبادت حقيقى و زمينه ساز عبوديت واقعى است و الا عكس آن مطلوب خدا نيست (فاذا عرفوه عبدوه: پس اگر خدا را شناختيد, او را عبادت كرديد), گويى خود معرفت الله نوعى عبادت مى باشد و جوهره عبادت واقعى همان معرفت الله است.
3ـ معرفت خداوند بدون شناخت امام (امام هر دوره) حاصل نمى شود و يك رابط و سنخيت مابين توحيد و امامت برقرار است, يعنى اگر امام را شناختى بمنزله آنست كه خدا را شناختى, چرا كه معرفت امام معصوم يا همان انسان كامل بعلت تخلق او به اسمإ حسنى, معرفت خداست ((الذين من عرفهم فقد عرف الله و من جهلم فقد جهل الله)) (24)
4 ـ معرفت امام يك وظيفه عمومى و عينى براى تمامى عبادالله است (كل اهل زمان) و سر آن نياز بنده به تكامل و رسيدن به حقيقت توحيد است كه مفتاح آن تنها از معرفت امام معصوم حاصل مى شود, به عبارت ديگر نياز به شناخت امام هر دوره براى درك هدف از خلقت, ضرورتى است اجتناب ناپذير.
در روايت ديگرى امام باقر (ع) مى فرمايند:
((بنا عبدالله و بنا عرف الله و بنا وحدالله و محمد حجاب الله))(25)
از عبارات نورانى (بنا عبدالله, بنا عرف الله, بنا وحدالله) اين روايت استفاده مى شود كه سه موضوع مهم عبادت خدا معرفت او و رسيدن به وحدانيتش فقط و فقط به بركت اهل بيت (عليهم السلام) تحقق پيدا مى كند و نكته آن در تقدم ضمير (بنا) بر متعلق اش (همانند اياك نعبد و اياك نستعين) به وضوح روشن است, اين همان نكته اى است كه امام حسين (ع) در روايت پيشين بدان اشاره نمودند.امامت در فرهنگ قرآن و احاديث :
در اين بخش سعى در ارائه قرائت اصيل قرآنى از موضوع امامت و امام حق از منظر آيات و روايات وارده در اين باره خواهيم پرداخت لكن به اصل امامت تنها از بعد قدسى آن اكتفا نكرده و بلكه در مفهوم عام آن كه همان زعامت امور دنيايى و دينى است, بحث را ارائه مى كنيم و در تعريف كلامى آن تنها به سخن علامه حلى (ره) در كتاب شريف ((الالفين)) كه حاوى دوهزار دليل عقلى و منطقى و نقلى در اثبات امامت بلافصل على (ع) و عصمت ائمه اطهار(ع) مى باشد, اكتفا مى كنيم ايشان در بحث اول اين كتاب چنين آورده اند:
((ماالامام؟ الامام هو الانسان الذى له الرياسه العامه فى امورالدين و الدنيا بالاصاله فى دارالتكليف))(26)
و ((الامامه لطف عام والنبوه لطف خاص لامكان خلق الزمان من نبى حى, بخلاف الامام لما سيإتى و انكار اللطف العام شر من انكار اللطف الخاص)) (27)
سيره سياسى و اجتماعى امامان معصوم نيز در برخورد با جريانات و چالش هاى اجتماعى و سياسى جامعه اسلامى نيز مويد اين تعريف مى باشد, چه بسا كه قيام ها و حماسه هاى اجتماعى و حماسى ائمه (ع) همانند قيام عاشورايى امام حسين(ع) در جهت هدايت و بيدارى اين بعد اجتماعى و سياسى جامعه صورت گرفته است, صرفنظر از آنكه امامان حق در زعامت دينى نيز چنين حماسه هايى را آفريده اند و با انفاس قدسى و نورانى خود جان هاى بيدار جامعه را به فراسوى اين ظلمتكده رهنمون ساخته اند.
از منظر قرآن امام دو نوع است, منتها نوع باطل آن از تقابل نوع ديگر آن و در برابر آن مفهوم امامت به خود مى گيرد و الا امامت اصيل كه همان نوع حق و نور است جز يك قرائت, قرائت ديگرى نمى پذيرد, قرآن در معرفى امامان باطل جهت بيدارى اذهان جامعه در تشخيص امام حقيقى (صرفنظر از نص قطعى و ادله نقلى) و امامان حق براى تبعيت مردم از آنان در امور دين و دنيا, آياتى را به اين موضوع اختصاص داده است و به تبع آن در تفسير اين آيات احاديث نورانى از ائمه اطهار(ع) وارد شده است كه در ذيل بدان اشاره مى كنيم:
الف = امامان باطل: و جعلناهم ائمه يدعون الى النار و يوم القيامه لاينصرون, و اتبعناهم فى هذه الدنيا لعنه و يوم القيامه هم من المقبوحين / قصص, آيات 41و42.
ترجمه: و آنان را پيشوايان ضلالت و دعوت به دوزخ قرار داديم و روز قيامت هيچكس آنها را بر نجات از عذاب دوزخ يارى نخواهد كرد و در نتيجه اعمالشان در اين دنيا, بر آنها لعن فرستاديم و در آخرت آنان را از زشتكاران و مردودان درگاه خود ساختيم.
مرحوم كلينى (ره) در كتاب اصول كافى بابى به اين عنوان آورده است:
((باب ان الائمه فى كتاب الله امامان: امام يدعو الى الله و امام يدعو الى النار)) (28)
در اين باب در روايتى امام صادق ضمن اشاره به اينكه ائمه در كتاب خدا دو دسته اند در تفسير دسته باطل آن مى فرمايند:
((و جعلناهم ائمه يدعون الى النار)) يقدمون امرهم قبل امرالله و حكمهم قبل حكم الله و ياخذون باهوائهم خلاف ما فى كتاب الله عزو جل))(29)
بر حسب اين روايت و آيه ى شريفه فوق, بافت وجودى و عقيدتى چنين امامانى عبارتند از:
الف = واداشتن مردم به كفر و گناه و فساد كه لازمه آن دعوت به دوزخ است (يدعون الى النار)
ب = تقدم خواست عمومى مردم بر امر الهى.
ج = سياستگذارى و زعامت آنان بر خلاف كتاب خداوند و به پيروى از هواى نفس مى باشد, و بزرگترين رفتار خلاف كتاب خداوند كه از اين افراد سر مى زند همين داعيه داشتن امامت و زعامت مردم است چرا كه امامت حقه از مناصب الهى بوده و نياز به جعل خاص از ناحيه خداوند و تبليغ آن از طريق پيامبر(ص) يا امام بر حق پيشين مى باشد ولى چنين افرادى به پيروى از مصالح خيالى و هواى نفس و تسويلات شيطانى, با سياستى توام با مكر و حيله, عنوان امامت را غصب و امام بر حق را بركنار مى نهند ولى اينان هر چه باشند در قبضه و يد تواناى خداوند قادر و جبار قرار دارند و چيزى جز لعنت الهى در اين دنيا و رسوايى در آخرت, توشه اى نخواهند داشت. چنين طرز تفكر و قرائتى از امامت و زعامت بود كه حسين بن على (ع) بدان جهت قيام كرد, چرا كه غصب چنين منصبى بدون شايستگى و بر خلاف حق مى تواند چنان سيطره فكرى و عقيدتى بر جامعه بيافكند كه حتى آگاهان جامعه نيز در برابر آن سكوت غيرمنطقى به خود گيرند و رإى به قتل بى گناهانى چون اطفال و… صادر كنند, چنين برداشت و قرائت فاسدى از زعامت بود كه على بن ابيطالب (ع) را بيست و پنج سال در صبر غمبار و جانكاه نشانيد و على (ع) آن شيرمرد گيتى در عرصه سياست و ديانت را به كارهاى فرعى واداشت.
ب = امامان حق: و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوه و ايتإالزكوه و كانوا لنا عابدين /انبيإ/آيه73.
ترجمه: و آنان را پيشواى مردم ساختيم تا خلق را به ((امر ما)) هدايت كنند و هر كار نيكو از انواع عبادات و خيرات را و خصوص اقامه نماز و ادإ زكات را به آنها وحى كرديم و آنها هم اهل عبادت ما هستند.
در اين باب نيز امام صادق (ع) مى فرمايند:
((… و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا)) لا بإمرالناس, يقدمون امرالله قبل امرهم و حكم الله قبل حكمهم))(30)
لذا خاستگاه وجودى و انديشه هدايتى امامان حق را مى توان اينگونه تبيين كرد:
الف = خاستگاه زعامت امامان حق برگرفته از جعل خاص و نصب الهى است (وجعلناهم ائمه) و آيات ديگر قرآن نيز بدين مطلب اذعان دارند مثل آيه (انى جاعلك للناس اماما) بقره / 124.
و تنها امام حق و نور است كه خداوند در مورد آن اينچنين با عظمت و بدون هيچ حاملى در جعل,نصب آن را به شخص خود نسبت داده است (31) و اين عهد الهى خود را به ستمكاران نمى دهد (و لاينال عهدى الظالمين) بقره / 124.
ب = زعامت امام حق دعوت جامعه به سوى كمال و سعادت الهى و ابدى است (يهدون بامرنا) و اين ((هدايت به امر)) مستلزم آگاهى امام از مسير كمال و ارتباط مستمر او با معدن هدايت الهى است.
ج = از نمادهاى اصلى زعامت امام حق تجلى و نمود ((كارهاى پسنديده و مطابق با شرع)) در اجتماع است و در واقع استقرار حكومت حق امام معصوم (ع) چنين نتايجى را بدنبال دارد, همانند: فعل خيرات, اقامه نماز, و پرداخت زكات, البته شايان ذكر است كه اين موارد سه گانه به سالم بودن معنوى و مادى كل جامعه اشاره دارند نه روابط فردى بين بنده و خدا.
د = تقدم خواست و حكم الهى بر هر خواسته ديگرى… و غيره.نتيجه:
با اين رويكرد به مسإله امامت حق در قرآن مى توان نتيجه گرفت كه قرآن با تبيين اوصاف كلى امام حق و تفصيل كليات در بيانات اهل بيت (ع) جاى هيچ قرائت ديگرى در اين موضوع باقى نمى ماند و عمده مشكل جامعه اسلامى بعد از پيامبر(ص) با وجود اصول و قرائن متقن و روشن, عدم فهم و قرائت صحيح از اين موضوع بود كه فجايعى چون سقيفه, عاشورا و… را منجر شد ولى بيدارگرى چون حسين بن على (ع) بود كه در اثبات حقانيت خود از هر چه داشت دست فرو شست تا براى همگان تا ابد جاى هيچ ترديد و شبهه اى باقى نماند, اميد آن است كه امسال كه مسمى به عزت و افتخار حسينى (ع) است بتوانيم از عزت و افتخار حسينى (ع) براى خود توشه اى بيندوزيم.
((والسلام على من اتبع الهدى))پى نوشت ها :
1 . ابن شهر آشوب, مناقب آل ابى طالب, ج 4, ص73, انتشارات العلامه, قم .
2. شيخ صدوق: ابن بابويه قمى, عيون اخبار الرضا (ع), ج 1, ص60.
3. سوره منافقون, آيه ى 8. شايان توجه است بررسى مفهوم عزت در مجموعه كلام وحى و احاديث معصومين (ع) و تبيين ابعاد مختلف آن مستلزم پژوهى است قرآنى و روايى, آنچنانكه واژه ((العزيز)) از اسمإ حسناى الهى در مجموعه آيات قرآن كريم به شماره گان (92) تكرار شده است: بنگريد: فهرست آيات و موضوعات قرآن, دكتر محمود راميار, باب العين, واژه عزيز.
4. نهج البلاغه, حكمت شماره 366, نسخه معجم المفهرس, ص 182.
5. ((و آنان را پيشواى مردم ساختيم تا خلق را به امر ما هدايت كنند)), سوره انبيإ, آيه 73.
6. علامه مجلسى, بحارالانوار, ج 25, ص 23.
به دلالت مفهوم اين روايت شريف واژه شيعه از فعل (شع: پراكنده شد) اخذ شده و واژه شعاع جمع كلمه اشعه و شعاع از همين مصدر مى باشند: بنگريد: سياح, احمد, فرهنگ بزرگ جامع نوين, ج 2, ص 731, بخش لغات دخيل انتشارات اسلام, ج چهاردهم.
7. بحارالانوار, ج 2,ص 184, دار احيإ التراث العربى, ج سوم, بيروت.
8. همان, ج 2,ص 210.
9. آل عمران / آيه 85.
10. آل عمران / آيه 19.
11. آل عمران / آيه 83.
12. انعام / آيه 125.
13. زمر / آيه 22.
14. مائده / آيه3. علامه امينى (رحمه الله عليه) در كتاب شريف الغدير, بخش ((اكمال الدين بالولايه)) در شإن نزول اين آيه, به نقل روايات وارده از طريق اهل سنت در نزول آيه اكمال در باره ولايت على (ع) پرداخته است:
بنگريد: علامه امينى (ره), الغدير فى الكتاب والسنه والادب, ج 1, ص 230ـ238.
و در باره آيه تبليغ: همان, ج 1, ص 214ـ229, دارالكتب الاسلاميه, ج دوم, 1366,تهران.
15. اسرإ / آيه 71, عبارت (كل اناس بامامهم) به ظاهر دلالت بر اين دارد كه خداوند در هر دوره يك امام و رهبر حق دارد و الا خلف و كذب در كلام الهى پيش مىآيد, در تفسير عياشى در تفسير اين آيه در روايتى چنين آمده است:
((… سإلته عن قوله:((يوم ندعو كل اناس بامامهم)) قال: من كان يإتمون به فى الدنيا و يوتى بالشمس والقمر, و يقذفان فى جهنم و من يعبدهما)) و در روايت ديگرى از امام باقر(ع) آمده است: ((يجىء رسول الله فى قومه و على فى قومه, والحسن فى قومه, والحسين فى قومه, و كل من مات بين ظهر انى امام جإ معه)): بنگريد: محدث جليل مسعود بن عياش سلمى, تفسير عياشى, ج 2, ص 302ـ303.
16. محقق كركى, على بن عبدالعال, نفحات اللاهوت فى لعن الجبت والطاغوت, ص 50, مكتبه نينوى الحديثه.
17. همان, نفحات اللاهوت, ص 47.
18. شيخ حلى, حسن بن سليمان, مختصربصائر الدرجات, ص 74, انتشارات الرسول المصطفى (ص), طبعه الاولى, قم.
19. همان, مختصر بصائر الدرجات, ص 73. مرحوم كلينى در اصول كافى در باب شناخت امام معصوم 16 حديث نقل كرده است, ر. ك: كلينى (ره), اصول كافى, ج 1, كتاب الحجه, باب معرفه الامام والرد اليه, انتشارات علميه اسلاميه .
20. امام خمينى (ره), تفسير سوره حمد, ص 44, موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره), ج پنجم, 1378.
21. واقعه / آيات 77,78,79,80.
22.توكل, سيد رحيم, مقدمه و شرح زيارت جامعه كبيره, ص45ـ46, ج اول.
23. بحارالانوار, ج 23, باب 4, حديث 23.
24. آيت اللهى, سيدحسين, خزان العلم و اهل بيت الوحى, ج1, ص10, ج اول, 1377.
25. بحارالانوار, ج 23, ص 102, و باب ((ان الناس لايهتدون بهم)) .
26 و 27. علامه حلى (ره), الفين, ص12ـ13, نشر موسسه الدين والعلم مع دارالهجره, ج اول ,1405 هـ, ايران.
در باره اين كتاب از خود علامه حلى (ره) چنين نقل شده است: لولا زياره الحسين و تصنيف الالفين لهلكتنى الفتاوى, بنگريد: علامه طهرانى, محمدحسين, ولايت فقيه در حكومت اسلام, ج 3,ص 8.
حسين اعلمى نيز در مقدمه چاپ بيروت الفين در باره اين كتاب مى گويد: بحث واف فى الامامه بادله كافيه لم يسبقه غيره من علمإالشيعه على كثرتهم و كثره مصنفاتهم فى الامامه)).
28. اصول كافى, ج 1, كتاب الحجه,ص 313.
29. همان, ج1,ص 314.
30. همان, ج 1, ص 314.
31. در اينكه نصب منصب امامت در قرآن بدون واسطه و حامل مى باشد, بحث تحقيقى جالبى دارد صاحب شموس الطالعه: بنگريد: همدانى, سيدحسين, الشموس الطالعه, ص 70, موسسه العروه الوثقى, طبقه الاولى.