علم و دين (2)
آيه الله جوادى آملى
نگارش و تدوين : حجه الاسلام والمسلمين محمدرضا مصطفى پورتذكر و يادآورى
موضوع مقاله حاضر, مسئله علم و دين و نسبت بين آن هاست. در مقاله پيشين ضمن طرح مسئله به عنوان يكى از مسائل فلسفه دين, آرإ در رابطه علم و دين را مطرح كرد. پس از آن از هماهنگى بين علم و دين و دلايل آن سخن گفت و در پايان از تشويق دين اسلام به تحصيل علم, مطالبى مطرح گرديد, حال در اين مقاله نكات ديگرى در بيان رابطه و نسبت علم و دين بيان مى شود.
2ـ راه هاى تحصيل معرفت در متون دينى
از آن جايى كه حقايق وجودى گوناگون اند برخى مادى و طبيعى و محسوس و برخى مجرد و ماورإ طبيعى و غير محسوسند, راه هاى شناخت آن حقايق نيز مختلف خواهد بود, برخى حقايق را فقط بايد از راه حس و تجربه شناخت چنان چه حقايق جزئى و مادى و طبيعى و محسوس را, تنها از اين راه مى توان شناخت اما حقايق كلى و ماورإ طبيعى را از راه عقل و يا شهود عرفانى بايد شناخت, چنانچه حقايق فراوان ديگرى نيز وجود دارد كه تنها از راه وحى بايد آن ها را بشناسيم.
قرآن كريم در بعضى از آيات به اين نكته اشاره دارد كه انسان در بدو آفرينش خود از علوم اكتسابى بى بهره است و خداى سبحان ابزار كسب معرفت را در اختيار او قرار داده, تا بار استفاده از آن ها به شناخت جهان و حقايق آن اقدام كند ((والله اخرجكم من بطون إمهاتكم لاتعلمون شيئا و جعل لكم السمع والابصار والافئده لعلكم تشكرون))(1) و خدا شما را از شكم مادرانتان ـ در حالى كه چيزى نمى دانستيد ـ بيرون آورد و براى شما گوش و چشم ها و دل ها قرار داده, باشد كه سپاسگزارى كنيد.
سمع و بصر در اين آيه نمونه اى از همه حواسند, فواد عبارت از قلب و عقل آدمى است و مجموع اين بخش از آيه, در بردارنده ادراكات ظاهرى و باطنى انسان است.
نكته ديگرى كه در آيه استفاده مى شود آن است كه انسان درگاه تولد هيچ معلومى اعم از بديهى و نظرى نداشته و از آن پس از طريق مجارى ادراكى كه خداى سبحان به او اعطإ كرده است يعنى از راه گوش و چشم و دل به اشياى جهان, عالم مى شود.
با اين كه راه حواس و عقل در اختيار انسان قرار دارد و او مى تواند با آن حقايق جهان را بشناسد, اما در عين حال حقايقى وجود دارد كه تنها از راه وحى و آموزش انبيإ الهى آدمى به آن ها عالم مى شود چنان كه فرمود: ((كما ارسلنا فيكم رسولا منكم يتلوا عليكم آياتنا و يزكيهم و يعلمكم الكتاب و الحكمه ويعلمكم ما لم تكونوا تعلمون))(2) همان طور كه در ميان شما فرستاده اى از خودتان روانه كرديم كه آيات ما را بر شما مى خواند و شما را پاك مى گرداند و به شما كتاب و حكمت مىآموزد و آن چه را مى دانستيد به شما ياد مى دهد.
از جمله ((و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون)) استفاده مى شود كه حقايقى وجود دارد كه معرفت به آن جز از راه وحى الهى براى انسان ميسور نيست.
بنابراين با توجه به تنوع حقايق عالم مى توان گفت بعضى از آن ها را با حس و تجربه و برخى را با عقل و استدلال و برخى را با شهود عرفانى و برخى را با وحى الهى آگاهى پيدا مى كنيم.
قرآن كريم اهم مسائل شناختى را طرح مى كند و مى فرمايد: اگر از بيرون به سير و سفر و تفكر و انديشه بپردازيد و از درون با بصيرت به شناخت معارف اقدام كنيد, حق براى شما روشن مى شود ((و فى الارض آيات للموقنين و فى انفسكم افلاتبصرون))(3) و روى زمين و در خود شما نشانه هايى براى اهل يقين است پس مگر نمى بينيد, ((سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق او لم يكف بربك انه على كل شىء شهيد))(4) و به زودى نشانه هاى خود را در افق هاى گوناگون و در دل هايشان بديشان خواهيم نمود تا برايشان روشن شود كه او خود حق است, آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است.
به علاوه آيات فراوانى است كه آدمى را به شناخت طبيعت و تعقل و تفكر در آن ها فراخوانده است ((الم تر ان الله انزل من السمإ مإ فاخرجنا به ثمرات مختلفا الوانها و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف الوانها و غرابيب سود و من الناس و الدواب والانعام مختلف الوانه كذلك انما يخشى الله من عباده العلمإ ان الله عزيز غفور))(5)
آيا نديده اى كه خدا از آسمان آبى فرو آورد و به وسيله آن ميوه هايى كه رنگ هاى آن ها گوناگون است بيرون آورديم, و از برخى كوه ها, راه ها و رگه هاى سپيد و گلگون به رنگ هاى مختلف و سياه پررنگ آفريديم. و از مردمان و جانوران و دام ها كه رنگ هايشان همان گونه مختلف است پديد آورديم از بندگان خدا تنها دانايانند كه از او مى ترسند, آرى خدا, ارجمند, آمرزنده است.
با ملاحظه اين آيات استفاده مى شود اولا قرآن كريم با سه راه معرفت يعنى حسن و تجربه و برهان عقلى و وحى با آدمى سخن مى گويد, بعضى حقايق را با حس و تجربه و برخى را با عقل و برخى را تنها از راه وحى به انسان مى شناساند.
و ثانيا انسان را به استفاده از اين سه راه براى شناخت حقايق هستى فرا مى خواند.
با بيان اين نكته روشن مى شود آن ها كه راه معرفت و شناخت را منحصر در حسن و تجربه مى دانند و درباره حقايق غير محسوس اظهار نظر نمى كنند و احيانا آن را نفى مى كنند بايد توجه داشته باشند كه با ابزار حس و تجربه فقط مى توان درباره حقايق محسوس اظهار نظر كرد و در رابطه با حقايق مجرد و يا كلى نبايد اظهار نظر بكنند. چون قلمرو اين ابزار محدود است از اين رو بايد در همين قلمرو سخن بگويند و در غير آن قلمرو سكوت كنند و اظهار نظر درباره آن ها را به راه هاى ديگر يعنى عقل و شهود عرفانى و وحى واگذار نمايند.3ـ تاريخ رابطه علم و دين
رابطه علم و دين به صورتى كه امروز مورد توجه است تعلق به خاستگاه اصلى علم به معناى دانش تجربى جديد دارد و به لحاظ تاريخى به عصر روشنگرى و پس از آن يعنى قرون هيجده و نوزده و بيست ميلادى دارد اما اين رابطه هميشه تاريخ علم و دين مورد توجه بوده است يعنى در تمدن يونان باستان و بعد از قرون وسطى به صورت رابطه علم و دين يا فلسفه و دين و يا عقل و وحى و در تمدن هند و چين به صورت هاى ديگر مورد عنايت قرار مى گرفت.(6)
تاريخ تفكر در جهان اسلام از اين حقيقت حكايت مى كند كه مسئله تعارض علم و دين, آن گونه كه در مغرب زمين بوده است, در جهان اسلام مطرح نبوده است, زيرا بسيارى از چالش ها در جهان غرب به جهت موضع گيرى افراطى كليسا و قشرى گرى و جزميت غير منطقى و عقلايى در برابر دانشمندان و عالمان بوده است.
در جهان اسلام عالمان دين و عالمان علم مجمع هر دو علم بوده اند از باب نمونه بوعلى سينا ضمن اين كه يك عالم دين بود, يك فيلسوف رياضى دان و يك پزشك بوده است, او هم تفسير آيات قرآن مى نويسد, هم شفا و اشارات را در فلسفه و رياضيات تدوين مى كند و هم كتاب قانون در طب را مى نويسد, ابوريحان بيرونى, ابن هيثم و خواجه نصير طوسى و غياث الدين جمشيدى كاشانى نيز از اين دسته اند.
با توجه به اين نكته مى توان گفت مسئله تعارض علم و دين, مسئله هر دينى نيست بلكه بيشتر متوجه اديان در غرب و عالمان دين آن ديار است و در اسلام به عنوان يك دين اصيلى كه از كتاب اصيلى چون قرآن برخوردار است نمى توان با قاطعيت از تعارض علم و دين سخن گفت.4ـ فرضيه بودن برخى دستاوردهاى علمى
برخى از دستاوردهاى علمى در حد فرضيه هستند و حتى برخى داراى فرضيه هاى رقيب جدى در مقابل خود هستند بنابراين نمى توان با مشاهده يك فرضيه بلافاصله به تعارض بين علم و دين نظر داد.
چنان چه در نظريه تبدل انواع داروين و نظريه تكامل انواع در رابطه با انسان و چگونگى خلقت او مورد توجه است.5ـ ظاهرى بودن برخى تعارض علم و دين
نمونه هايى از تعارض و تزاحم علم و دين تعارض ظاهرى بوده است و با فحص و تحقيق كامل در متون دينى مى توان اين تعارض و تزاحم را حل كرد.
نكته پايانى
در پايان اين مقال به نكته اى اشاره مى شود و آن اين كه به رغم هجومى كه در طول سيصد سال گذشته از جانب علم به سمت دين شده است, هجومى كه گاه خيلى شديد بوده است, دين به حيات خودش ادامه داده است اما واقعيت اين است كه در نيمه دوم قرن بيستم و در دهه پايانى قرن بيستم روىآورى به اين دو دهه جهان و در جوامع پيشرفته از نظر علمى و صنعتى افزايش پيدا كرده است.(7)
شايد علت اين باشد كه انسان نيازهايى دارد كه با علم برآورده نمى شود از باب نمونه فقط دين است كه مى تواند به سئوالاتى, چون من كيستم, از كجا آمده ام؟ به كجا آمده ام, با كيستم؟ براى چه آمده ام؟ به كجا مى روم؟ پاسخ بگويد و نه علم.
در پاسخ به اين سوال مى توان گفت, انسان موجودى است تشكل يافته از عناصر طبيعى و حقيقتى به نام روح الهى كه بهره بردارى از عقل و قلب و انديشه و علم, شخصيت حقيقى او به بار مى نشيند و به عنوان حى متإله يعنى موجودى كه هويت او به حيات و تإله و خداگونگى اوست.
و اين موجود با حكمت و مشيت الهى از عالم ماورإ طبيعى به اين عالم ماده و طبيعت محسوس و از ملكوت به ملك آمده تا در كنار ديگر انسان ها استعدادهاى گوناگون خود را شكوفا كرده و به فعليت برساند و با عبور از گذرگاه عالم ماده و طبيعت به عالم مثال و برزخى و از آن جا به عالم جاودانگى بار يابد و هدف از آفرينش او خيرى جز اين نيست كه به دانايى و دارايى و عبوديت همراه با معرفت نايل شود و در درياى حقيقت فانى گردد كه ((كل من عليها فان و يبقى وجه ربك ذوالجلال و الاكرام))(8) هرچه بر زمين است فانى شونده است و ذات با شكوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند.پى نوشت ها :
1 . نحل, 78.
2 . بقره, 151.
3 . ذاريات, 20 ـ 21.
4 . فصلت, 53.
5 . فاطر 27 ـ 28.
6 . دين پژوهى, دفتر دوم, ص437 به بعد.
7 . اصول سكولايزم, پيترال برگر, افشار اميرى, ص18 ـ 23.
8 . الرحمن, 27.