گسترش اسلام در آمريكا

گسترش اسلام در آمريكا
(بخش اول)

مقدمه

ظهور و پيدايش اسلام در آمريكا, سرگذشتى غريب دارد. برخلاف بسيارى از نقاط جهان, اسلام نه به عنوان انديشه اى كه در بستر مناسبات اقتصادى به گوشه اى از جهان رفت و نه به عنوان مذهبى كه در پى جنگها و منازعات بر قوم مغلوب فرمانروايى كرد, بلكه در پى حوادثى كه شايد بتوان صفت ناخواسته را بر آن تحميل نمود به ايالات متحده آمريكا راه يافت.
ابتدا گروهى از مسلمانان افريقا به عنوان برده به آمريكا آورده شدند. آن هم در عصر و زمانى كه كلمه اسلام براى قوم برده دار معنا و مفهومى نداشت و سياه نژاد پست و فرمانبر قلمداد مى شد. براى نزديك به دويست سال, قوم غالب و برده دار, نطفه اوليه مسلمانان را در درون خود حفظ كرد و پرورش داد. فارغ از آن كه بخشى از برده هاى وارداتى, طلايه دار انديشه اى خواهند شد كه در ذات خود با بهره كشى و نژادپرستى در تعارض است.
در مرحله دوم و در شرايطى كه قوانين مهاجرت آمريكا, شرايط را براى پذيرش مهاجران سراسر دنياسهل مى گرفت, گروه ديگرى از مسلمانان به خاك آمريكا راه يافتند و اين بار نيز دولت از پديده وارداتى جديد (اسلام) بى خبر بود.
در هر دو مرحله, اسلام در سايه يك رويداد اجتماعى در سكوت و آرامش به درون جامعه اى راه يافته است كه در ابتدا تحت سيطره مردمانى بوده كه در بهترين حالت خود به مسيحيت وفادار مانده اند و در بدترين وضعيت خود به بى دينى گرائيده اند.
رمز و راز اين, سرگذشت زمانى افزون مى شود كه توجه كنيم اين جامعه در درون خود به يك گروه اقليت, ولى متنفذ نيز (يهوديان) فرصت نشو و نماى بنيادين داده است. تفاوت گروه اقليت اول (اسلام) با گروه اقليت دوم (يهوديان) در آن است كه يهوديان بيش از آن كه تحت قضا و قدر روزگار به اين سرزمين راه يافته باشند, تحت حساب گرى و دورانديشى به آن جا آمده اند و نه در هيبت رعيت كه با صورت پادشاه در آمريكا زيسته اند.
بنابراين اسلام و مسلمانان از روز نخست در آمريكا چالش شده اند و در هر مرحله و هر زمانى مجبور بوده اند تا حضور خود را به نوعى در اين جامعه تازه به رسميت رسانند و از هويتى كه به صورت مداوم تحت تاثير فشارهاى ارادى و غيرارادى جامعه اين كشور قرار مى گيرد, دفاع كنند.
در طول اين دوره دويست ساله, رويدادهايى در جامعه آمريكا اتفاق افتاده است كه بايد انديشه اى با مشخصات اسلام را در تنگنا و محاصره بيش ترى قرار دهد, ولى به دلايلى كه ظاهرا چندان آشكار نيست اما در بطن جامعه آمريكا پرورانده مى شود, حضور اسلام در ايالات متحده پر رنگتر و قوىتر شده است.
در طول دويست سال گذشته, جامعه جوان آمريكا كه در مقايسه با جغرافيايى كهن تمدن جهان, نوپا مى نمود, قوام يافت و رفته رفته به قدرت بلامنازع دنيا تبديل شد. در مقابل به ويژه در بيست سال اخير, مسلمانان با نهضتهاى بيدارگرانه سر برآوردند و به خصوص پس از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران به يك جريان مبارز ضدآمريكايى در جهان تبديل شدند. بخش مهمى از توجهى كه محققان, دانش گاهيان و نهادهاى انديشه سياسىآمريكا به ظهور و حيات مجدد اسلام در جهان معاصر مبذول مى دارند, ناشى از ظرفيتى است كه در بقا و پويايى اسلام و وفادارى و ايمان مسلمانان مى بينند. مسلمانان درست در لحظه هايى اظهار وجود مى كنند كه گمان رفته است, خاموش شده اند.
در ايالات متحده آمريكا, اسلام به دليل شرايط ويژه اى كه در اقليت بودن كسب كرده است, قبل از آن كه رنگ و بوى سياسى گرفته باشد يك مذهب سازگار است كه با امتيازهاى جامعه ميزبان خو مى گيرد و با مفاسدش به مقابله برمى خيزد. از حيات جامعه مسلمانان در آمريكا اخبارى منتشر مى شود كه براى همه مسلمانان جهان خوشايند و عبرتآموز است….
بسيارى از زندانيان سياه پوست در داخل زندان هاى آمريكا به اسلام دعوت مى شوند و درست از آنجايى كه مذاهب, مشرب ها و تئورىهاى كاربردى اظهار عجز مى كنند, نفوذ و قدرت خود را در احياى انسان و اعطاى فرصت دوباره به آدم هايى كه از بين رفته اند, نشان مى دهد.
جوان هاى مسلمان سياه پوست در محله هايى كه ناامنى و جنايت در آن فزونى مى گيرد, مورد اعتماد واقع مى شوند و با تشكيل گروه هاى گشت و تمين امنيت, حفاظت جان و مال اهالى مناطقى را به عهده مى گيرند كه پليس فدرال نيز از اجراى آن درمانده است.
در ميان مسلمانان, آمار طلاق پايين است, مفاسد اجتماعى تقريبا وجود ندارد, هيچ كس به خاطرهرزگى و بدمستى دست گير نمى شود, قتل و جنايت به ندرت اتفاق مى افتد و دزدى نمى شود. مسلمانان آمريكا مردمى سخت كوش و بازپرورده شده اند كه در تمام مناسبت هاى جدى و رسمى جامعه خود حضور دارند و مى توانند عصاى دست سازمان ها و نهادهاىخيريه نيز باشند.
و نيز مسلمانان آمريكا به دليل آن چه كه از ذات اسلام دريافت كرده اند, بر شرف و اعتبار خود ايستادگى مى كنند و تن به شرايطى نمى دهند كه بر شخصيت انسانى آنان قلم مى كشد و همه اين ها ظرايفى است كه در بطن گسترش اسلام در ايالات متحده آمريكا به تصوير درخواهد آمد.

سابقه تاريخى

برخى از محققان معتقدند گروهى از سياه پوستان آفريقاى غربى كه در قرون هفدهم و هجدهم به عنوان برده به شمال آمريكا آورده شدند, مسلمان بوده اند. با اين وجود ايشان تا سال هاى ابتدايى قرن بيستم مذهب خود را به ورطه فراموشى سپرده بودند. گروه كوچكى از مسلمانان آمريكا نيز از خاورميانه ـ اغلب از منطقه اى كه امروز لبنان خوانده مى شود ـ از قرن نوزدهم در اين كشور زندگى كرده اند.
سپس در دهه شصت دو حادثه هم زمان رخ داد كه در توسعه اسلام در آمريكا نقش اساسى را ايفا كرد.
اول, نهضتى كه به وسيله بنيان گذار حزب ملت اسلام, عاليجاه محمد به وجود آمد و گروه كثيرى از سياه پوستان را به سوى اسلام گرايش داد. آن ها در اسلام چيزهايى يافتند كه در زمان آغاز برده دارى از دست داده بودند.
دوم, قوانين جديد مهاجرت كه اجازه داد گروه كثيرى از مسلمانان از كشورهاى گوناگون وارد آمريكا شوند. گروه هاى مختلف مسلمانان در مناطق و ايالت هاى نيويورك, شيكاگو, ديترويت, لوس آنجلس و سانفرانسيسكو جمع شده اند و گاه به دليل فرصت هاى شغلى ويژه نواحى كوچك تر يا كالج هاى دورافتاده گرايش پيدا كرده اند.

اسلام در ميان سياهان آمريكا

در دهه شصت درست در زمانى كه سياه پوستان آمريكا در يك جامعه نژادپرست براى دست يابى به عدالت و رفاه اجتماعى مى كوشيدند, اسلام به عنوان يك جاىگزين جذاب و مذهبى كه مى توان به آن اتك كرد, درخشيد.
يكى از اعض حزب به نامAmatullah Okakpu در اين باره مى گويد:
((گوش دادن به عدالت و مساواتى كه اسلام از آن سخن مى گفت, با تمام چيزهايى كه من تا پيش از آن شنيده بودم متفاوت بود.))
براى يك دوره 20 ساله, مذهب اسلام با تاكيد بر برابرى و مساوات حقوق زنان و مردان و احترام به ذات پاك بانوان به عضوگيرى از جامعه آمريكاييان پرداخت. در جامعه آمريكا و به ويژه بافت سياه آن, كه رشد خشونت و جنايت و استفاده از مواد مخدر و انهدام خانواده وحشت بار به نظر مى رسيد, اسلام به سوى انسجام و يك زندگى هدفمند رهنمون مى شد. تكيد اسلام بر ميانه روى و متانت و نظم, به ويژه در جامعه اى جلب توجه مى كرد كه آمار طلاق, باردارى نوجوانان و كشتار كودكان در خيابان هاى شهر در آن فزونى مى گرفت.
رقم دقيق مسلمانان سياه پوست آمريكا روشن نيست و تخمين ها از پانصد هزار تا 1/5 ميليون نفر را اعلام مى كنند. ويژگى اينان در گسترش آن ها, در سراسر آمريكا است: يكى در نيويورك افسر پليس است. ديگرى در آلمان سرباز پيمان ناتو, آن يكى در شيكاگو استاد دانشگاه و آن ديگرى در هوستون ستاره بسكتبال حرفه اى.
مسلمانان سياه پوست آمريكا در سرتاسر خاك آمريكا مساجدى برپا كرده اند كه در ميان آن ها, از ساختمان هاى مرتفع و مدرن تا خانه هاى كوچك (تبديل شده به مسجد) به چشم مى خورد. در كنار اين مساجد معمولا مدارسى تسيس شده اند كه علوم اسلامى را در كنار تاريخ آمريكا و جبر تدريس مى كنند. ويژگى ديگر مسلمانان سياه پوست آمريكا در اين است كه على رغم كم بودن تعدادشان در مقايسه با جامعه سى ميليون نفرى سياه پوستان آمريكا, تاثير و نفوذ آنان بر غير مسلمانان قابل لمس و واقعى است. در بسيارى از محله هاى شهرهاى مسلمان نشين آمريكا, كلمه ((سلام عليكم)) هم رديف Good M0rning به گوش مى رسد و در معابر طنين انداز مى شود. براى غيرمسلمانان, كلاه كوفى مسلمانان, بخشى از نمادفرهنگ پوشاكى ايشان به شمار مىآيد. مسلمانان سياه پوست آمريكا ويژگى و درخشش خاص ديگرى نيز از خود بروز داده اند. آن ها در داخل زندان افراد مجرم و گنه كار را به اسلام دعوت و مقدمه آزادى و بازگشت آنها به زندگى عادى را فراهم مى كنند. در بيرون از زندان نيز با تشكيل گروه هاى گشت و مراقبت, مسئوليت حفظ امنيت كوچه هاى ناامن را به عهده مى گيرند. مالكولم ايكس و مايك تايسون دو تن از سياه پوستان معروفى هستند كه در درون زندان با اسلام آشنا شدند.
اسلام به سياه پوستان آمريكا تحميل نشده است. رهبران و گروه هاى مسلمان آمريكا به سياهان راه ديگرى نشان داده اند و آن ها راه جديدى را برگزيده اند.
دلايل گرايش سياه پوستان آمريكا به اسلام متفاوت است. برخى به دليل ملاحظه فرهنگى و گروهى به دليل پيوندهاى معنوى با افريقا ـ كه اسلام از سرزمين هاى عربى به آنجا رسوخ كرد ـ به اسلام تمايل پيدا كرده اند.
نژادپرستى سفيدپوستان, يكى ديگر از دلايلى بوده كه سياهان آمريكا را به سوى اسلام سوق داده است. اسلام به سياهان آمريكا جسارت و اعتماد به نفس بخشيده است. جوانان سياه پوست, به همان اندازه كه مسيحيت را مذهبى منفعل و ايستا مى بينند, اسلام را دين مبارزه مى خوانند.
مسلمانان سياه پوست آمريكا مانند همه مسلمانان ديگر سراسر جهان, با سقط جنين مخالفند و به قواعد و چارچوب هاى دينى احترام قايلند و با سكس قبل از ازدواج, لباس هاى كوتاه, تربيت فرزندان فاسد, قمار, خوردن گوشت خوك و نوشيدن الكل مخالفند. مسلمانان سياه پوست آمريكا, همان گونه كه رسانه هاى گروهى آمريكا تصوير مى كنند, به مسلمانان مهاجر هم چون انسان هاى جهان سوم نگاه مى كنند و مسلمانان مهاجر نيز به مسلمانان آمريكايى هم چون سياهان جنايت كار و تنبل نگاه مى كنند. به اين ترتيب, اختلاف هاى فرهنگى و نژادى ميان اين دو گروه, سخت آسيب پذيرشان مى سازد.
در ميان مسلمانان سياه پوست آمريكا, به جز دو جريان عمده حزب ملت اسلام (طرفدار فراخان) وپيروان دين محمد, جريان هاى كوچك ترى نيز وجود دارند.
يكى از نخستين گروه هايى كه در ابتداى قرن بيستم با هويت اسلام خود را به جامعه معرفى كرد, عبادت گاه علوم موريش بود كه در سال 1913 تسيس شد.
در گذشته ميان مسلمانان سياه پوست و مسلمانان مهاجر فاصله زيادى وجود داشت, ولى به تدريج اين دو طيف يكديگر را پيدا مى كنند و به هم نزديك مى شوند. هنوز جامعه مسلمانان آمريكا اين قدر يك دست نشده است كه برخى دين را بر مليت ارجح بدانند و يا گروهى رنگ پوست را متثر از دين برشمرند… هم اين است و هم آن.
جميل عبدالله الامين كه در دهه شصت به پلنگ سياه معروف بود, از رهبران گروه هاى كوچك مسلمان سياه پوست آمريكاست كه در شيكاگو, نيويورك و ديترويت طرفدارانى دارد. او با هواداران خودبسكتبال بازى مى كند و هوادارانش را به ورزش و سلامتى تشويق مى كند. شعار او اين است:
((پيغمبر همه روز را عبادت نمى كرد و نيز همه روز را به بازى نمى گذراند. بايد ميان اين دو توازن برقرار كرد.))
از قضا جامعه ورزش آمريكا ستارگان مسلمان سياه پوست مشهور و محبوبى را به خود ديده است كه در راس آنان مى توان از ((محمد على كلى)) نام برد. در ليگ بسكتبال حرفه اى آمريكا, كريم عبدالجبار, حكيم اولاجوان و محمود عبدالرئوف از سايرين مشهورترند و در همين اواخر, مايك تايسون با گرايش به اسلام (در زندان) نام صمد را براى خود برگزيد.

حزب ملت اسلام و جذب سياه پوستان

بسيارى از تازه مسلمان شده ها تحت تثير حزب ملت اسلام بوده اند. اين حزب يك گروه تندروسياه پوست آمريكايى است كه عاليجاه محمد در سال 1930 آن را پايه گذارى كرد. ايدئولوژى حزب ملت اسلام مبتنى بر نژاد سياه بود و از ورود ساير گروه هاى قومى به حزب جلوگيرى مى كرد. اين گروه در پس زمينه خود يك تفكر ضد سفيد, ضد يهود و ضد همجنس گرايى را حمل مى كرد كه با تركيب ملى گرايى سياه و سرمايه دارى و به رعايت گرفتن بخش هايى از مسيحيت و پوشش اسلام درصدد جذب بخش عظيمى از جوانان سرخورده بود.
اغلب آمريكايى ها با بدگمانى به حزب ملت اسلام مى نگريستند. دكتر سعيد وزير مجمع مسلمانان آمريكاى شمالى در اين باره مى گويد:
((نژادگرايى با اسلام جور در نمىآيد, اسلام به همه نژادها احترام مى گذارد. اين يك مذهب جهانى است.))
در ميان بخش عظيم مسلمانان سياه پوست آمريكا, تئورىهاى نژادپرستانه حزب ملت اسلام طرفدارى ندارد و آنان خود را جزيى از جريان اصلى مسلمانان مى دانند.
به نظر مى رسد بيش تر افرادى كه جذب حزب ملت اسلام شدند, به دليل مسائل اقتصادى يا برنامه هاىآموزشى يا رنگ پوست بوده است و نه خود مذهب, بسيارى از اعض حزب هرگز اسلام نياوردند. با اين وجود, در خلال سال هاى بعد, آمريكاييان سياه پوست از حزب ملت اسلام به عنوان سكويى براى رسيدن به اسلام حقيقى بهره جستند.
براساس برخى از اعتقادهاى قديمى حزب ملت اسلام, خدا در سال 1930 در وجود فردى به نام فرد محمد ظاهر شد و او قبل از غيبت رسالت خود را به عاليجاه محمد واگذار كرد. اما بسيارى از مسلمانان سياه پوست امروز آمريكا به اين موضوع اعتقادى ندارند و خاتميت محمد(ص) را پذيرفته اند. براساس اعتقادهاى حزب ملت اسلام, نژاد سفيد نژاد پست بود. مرد سفيد مانند شيطان بود ومسلمانان بايد از او حذر مى كردند. اين اعتقادهاى به صورت مستمر تبليغ مى كرد كه مواد مخدر, مشروبات الكلى و فقر دستآورد سفيدپوستان براى به تباهى كشاندن سياهان است. عاليجاه محمد مى گفت:
((اين ادعاى كليساى مسيحيت است كه مى گويد سياه صبور, آمرزيده است.))
در دوران طلايى حزب ملت اسلام در دهه پنجاه و شصت اين حزب بسيارى را شگفت زده كرد, برخى را ترساند و گروهى را نيز از در غلتيدن به دام جنايت و مواد مخدر نجات داد. مشهورترين اين افراد ((مالكوم ايكس)) بود كه بعدها حزب ملت اسلام را ترك كرد و به جريان عمومى مسلمانان پيوست. مالكوم ايكس در سال 1956 در جريان يك ترور ـ كه گفته شد توسط اعضاى حزب ملت اسلام انجام داده اند ـ به شهادت رسيد. در دهه پنجاه تا هفتاد فعاليت هاى حزب ملت اسلام مانند يك پادزهر در برابر نژادپرستى سفيدپوستان آمريكا عمل كرد و علاج درد سياهان شد و به آنان حس اعتلا و غرور بخشيد. حزب ملت اسلام به سياهان فهماند كه اعتبار و شرافت دارند و تا امروز توسط سفيدپوست ها آنان را از كتاب هاى تاريخ حذف كرده اند.
امروز سه گروه ادعا مى كنند كه حزب ملت اسلام هستند: يك گروه كوچك در ديترويت; يك ستادبزرگتر در آتلانتا و بزرگترين و مشهورترين شان به رهبرى لوئيس فراخان در شيكاگو.
لوئيس فراخان در سال 1978 و در مقابله با جريان الحاق پسر عاليجاه محمد به جريان عمومى مسلمانان از او جدا شد و در ابتداى امر بيش از هزار نفر پيرو نداشت. فراخان به دليل اظهارهاى ضديهودىاش به شدت مورد غضب سرمايه داران يهودى آمريكا است.
در آتلانتا, اغلب مسلمانان از والاس (وارث) دين محمد فرزند عاليجاه محمد پيروى مى كنند, كه حزب ملت اسلام را به مدت چهل سال تا هنگام مرگش در سال 1975 ميلادى رهبرى كرد.
و.دين محمد از هنگام فوت پدرش تاكنون, مسلمانان را از تئورىهاى نژادپرستانه برحذر داشته و از آنان مسلمانانى اهل سنت و ميانه رو ساخته و اين مشى او در ميان مسلمانان آمريكا به يك تغيير اساسى تفسير شده است.
و. دين محمد معتقد است كه جمعيتى ميان يكصد تا 250 هزار نفر پيرو دارد. او درموضوع جبهه گيرىهاى سياسى داخل آمريكا نيز پيش گام به حساب مىآيد. چرا كه نخستين پيشواى مسلمان آمريكايى است كه در هنگام انتخابات سناى آمريكا در سال 1992 فراخوان اعلام كرده بود. درسال 1980 او به جمهورىخواهان رى داد و در مبارزه هاى انتخاباتى رياست جمهورى ميان جورج بوش و كلينتون, از بوش حمايت كرد.
يك پروفسور علوم مذهبى در كالجVassar) ) معتقد است كه پيروان و.دين محمد همان گونه كه از دستورات مذهبى او پيروى مى كنند, از فتاواى سياسى اش نيز حمايت نمى كنند.
در جنگ خليج فارس ميان كويت و عراق, و.دين محمد حمايت همه جانبه اى از آمريكا وعربستان سعودى در برابر عراق به عمل آورد. عربستان سعودى نيز با اعطاى يك كمك 8/5 ميليون دلارى به وى, اين امكان را داد تا يك مسجد در جنوب لوسآنجلس براى خود و هوادارانش برپا كند.
و. دين محمد از مبارزه مردم فلسطين براى سرزمين خود و حق خودمختارىشان حمايت مى كند ولى تاكيد مى كند كه از اقدامات تروريستى و كارهايى كه منجر به قتل مردم بى گناه مى شود, حمايت نخواهد كرد. انتشارات و. دين محمد, برخلاف لوئيس فراخان, جنبه هاى ضد يهودى افكار حزب ملت اسلام را برملا نمى كند.
شيوه و سلوك لوئيس فراخان و و.دين محمد با يك ديگر بسيار متفاوت است. اين دو به ندرت با هم روبه رو مى شوند. فراخان با محافظ حركت مى كند و همه هوش و حواس خود را متوجه تشكيلات كرده است. او در خانه مجلل عاليجاه محمد در شيكاگو زندگى مى كند. اما و.دين محمد معمولا به تنهايى سفر مى كند و كيف دستى اش را خودش حمل مى كند. او قائل به نظارت مستقيم بر امور هوادارانش نيست و مى گويد:
((من مخالف رهبرى نيستم, ولى با ديكتاتورى مخالفم.))
در مراسم به خاك سپارى يوسف شاه, از ائمه مساجد آمريكا, اين دو با يك ديگر روبرو شدند و هم ديگر را به گرمى در آغوش گرفتند. با اين حال, و. دين محمد خود را رهبر نهضت تغييرطلبان مى خواند و فراخان را رهبر سنت گرايان مى داند.

مسلمانان مهاجر

در 25 سال اخير, موج هاى جديد مهاجران و گرايش گروه عظيمى از سياه پوستان امريكا به اسلام, آمار مسلمانان را در آمريكا فزونى داده است.
حدود يك ميليارد نفر و يا بهتر بگوييم شانزده جمعيت كره زمين را مسلمانان تشكيل مى دهند. اما در آمريكا تعداد دقيق مسلمانان مبهم است. بهترين تخمين ادعا مى كند كه عدد مسلمانان آمريكا حداقل سه ميليون و حداكثر چهار ميليون نفر مى باشد. اگر روند اخير ادامه پيدا كند, مسلمانان آمريكا جمعيت شش ميليون نفرى يهوديان اين كشور را تحت الشعاع قرار خواهند داد.
دكتر حاد از دانش گاه ماساچوست گمان مى كند كه رقم سه تا چهار ميليون نفر براى مسلمانان آمريكا رقم قابل اتكايى است. او مى افزايد:
((شايد دو سوم ايشان مهاجرين و فرزندانشان و سيزده درصد آنها آمريكايى هاى مسلمان شده باشند.))
يكى از مهم ترين دلايل مهاجرت مسلمانان به آمريكا را, جست وجوى ممنى آزاد و فرار از فشارهاىسياسى جامعه اوليه شمرده اند كه اين تحليل حداقل در مورد مسلمانان خاورميانه مى تواند صادق باشد.
در سال 1991, بيش از يكصد هزار مهاجر به صورت قانونى وارد آمريكا شدند كه رقم قابل ملاحظه اى از آنان را پاكستانى ها, هندىها, مصريان, بنگلادشى ها, ايرانيان و لبنانى ها تشكيل مى دادند و از اين بين, بسيارى از ايشان مسلمان بودند. افزون بر اين, رقم ناشناخته ديگرى را نيز بايد به مهاجران غيرقانونى مسلمانان اختصاص داد كه در همين سال به آمريكا راه يافته اند.

مساجد آمريكا

اگر در سال 1967 يك مسلمان وارد آمريكا مى شد و همه جا را مى گشت, به سختى مى توانست محلى را براى عبادت و انجام فرايض مذهبى اش پيدا كند.
قديمى ترين مسجدى كه در آمريكا شناسايى شده است, در سال 1929 در داكوتاى شمالى به وسيله خانواده هاى كشاورز سورى و لبنانى پايه گذارى شده و از قرار معلوم چند سال پيش نيز از ميان رفته است.
اكنون قديمى ترين مسجد به جاى مانده در شهرCedar rapids ايالت آيواIowa) ) پابرجاست. اين مسجد ابتدا تحت نام مركز ارتباطى مسلمانان در سال 1925 پايه گذارى شد و نه سال بعد به مسجد تغيير شكل داد. اين مسجد كه مادر مساجد آمريكا ناميده مى شود با يك منار و گنبد آبى از ساير ساختمان هاى اطراف متمايز مى شود.
منطقه نيويورك يكى از مناطق مهم مسلمان نشين مى باشد كه با شيكاگو و لوسآنجلس هم جوار است. مساجد نيويورك از بخش شرقى منهتن تا آن سوى بروكلين و كوئينز گسترده شده اند. ظهور و حضور مسلمانان نيويورك را به ويژه در هنگام مراسم عمومى ايشان, مانند نمازهاى جماعت جمعه,عيد فطر و ميهمانى هاى شام مى توان ديد. جمعيتى كه غالبا با حضور سياهان آكنده مى شود.
در موسسه منابع اسلامى در اورنج كانتى كاليفرنيا, احسان باگبى (مسلمان سياه پوست آمريكايى) تحقيقى را روى مساجد آمريكا صورت داده است. يافته هاى ابتدايى او نشان مى دهد كه 1100 مسجد در اين كشور وجود دارد كه هشتاد درصد آن در دوازده سال اخير بنا شده اند. به تخمين او 25 درصد از مسلمانان آمريكا سياه پوست اند.
در ميان 1100 مسجدى كه دكتر باگبى شناسايى كرده است, از مساجد بزرگ و عظيمى كه كشورهاى عربستان سعودى يا كويت بنيان گذارى كرده اند تا مساجد كوچك تر ـ و شايد بتوان گفت آپارتمانى ـ پيدا مى شود. مساجدى كه در ابتدا انبارى يا طبقه دوم يك بناى كوچك و ساده بوده اند و به مرور زمان آن را مسلمانان خريدارى كرده و به مسجد تغيير شكل داده اند.
مسجد كوئينسى در دهه 1900 و در اطاق هاى نشيمن هفت خانواده لبنانى به وجود آمد كه مسلمانان محلى براى نماز و اعياد مذهبى در آنجا گرد مىآمدند. امروز نيز با وجودى كه بيش از بيست مسجد در نيوانگلند وجود دارد, اما مسجد كوئينسى هم چنان به صورت مركز اصلى دينى اين منطقه باقى مانده است. در اين محل مردمى از سى كشور جهان براىانجام مراسم مذهبى حضور به هم مى رسانند. در كاليفرنيا نيز بيش از يكصد مسجد وجود دارد و اين مساجد به مسلمانانى تعلق دارد كه تقريبا 15 درصد كل جمعيت مسلمانان آمريكا را تشكيل مى دهند.
شواهد ديگرى نيز وجود دارد كه نشان مى دهد جامعه مسلمانان آمريكا از گمنامى خارج مى شوند. مثلا در پيشانى مسجدى در نورث بريج به مدت ده سال از ترس خشونت و بى حرمتى بر عليه مسلمانان هيچ نشانه و علامتى وجود نداشت.
مسجد شهر آتلانتا نيز يكى از فعال ترين مراكز مسلمانان آمريكاست كه با دو هزار عضو, مى توان آن رايكى از زنده ترين و پوياترين مساجد مسلمانان جهان برشمرد.

منبعhttp://www .icro-euroamerica.com/gharb/3_files/m1-3.htm. :