مهرورزى در سيره رفتارى پيامبر اعظم (ص)
اسماعيل نسّاجى زواره
طليعه نوشتار
«مهرورزى» از زيباترين آموزههاى اخلاقى است كه نقش سازنده و مؤثرى را جهت گرايش انسانها به سوى حق و عدالت ايفا مىكند و در بسيارى از موارد ارتباطات را صميمىتر كرده و آتش كينهها و اختلافات را خاموش مىسازد.
حضرت على (ع) مىفرمايد: «قلوب الرّجال و حشيّةٌ فمن تألّفها اقبلت عليه؛(1) دلهاى انسانها بيگانه و نا مأنوس است و هر كس از راه مهرورزى و محبت وارد شود، با آن الفت مىگيرد.» بر همين اساس سعدى شيرازى چنين سروده است:
بنده حلقه به گوش ار ننوازى برود
لطف كن لطف كه بيگانه شود حلقه به گوش(2)
نبى مكرّم اسلام (ص) به عنوان كاملترين اسوه راستين بشريّت، نسبت به تمام مردم بسيار صميمى و مهربان بود. آن بزرگوار با داشتن اين خصلت ستودنى توانست در طول 23 سال دلهاى بسيارى را شيفته مكتب خويش كند و از منجلاب ضلالت به صراط مستقيم هدايت نمايد. قرآن كريم در اين زمينه مىفرمايد: «و ما ارسلناك الّا رحمةً للعالمين؛(3) ما تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.»
و پيامبر اعظم (ص) فرمود: «اگر مهربانى و ملاطفت به صورتى مجسّم شود، آن چنان زيباست كه خداوند مخلوقى زيباتر از آن را نيافريده است.»(4)
ابراز محبت و مهرورزى رسول خدا (ص) نه تنها شامل خانواده، دوستان و اهل ايمان مىشد، بلكه مخالفين، از اخلاق نرم و شفقتآميز آن بزرگوار بهرهمند مىشدند. به همين جهت خداوند متعال رسول گرامى اش را در قرآن تحسين نموده و مىفرمايد: «انّك لعلى خلقٍ عظيم؛(5) يقيناً تو داراى اخلاق عظيم و نيكو هستى.»
در اين نوشتار برآنيم كه به مناسبت بيست و هفت رجب، روز بعثت نبىّ اعظم و روز نزول وحى و روز ولادت اسلام و روز بيرون آمدن مردم از ظلمات به سوى نور، ضمن تبريك اين روز بزرگ به مقام معظم رهبرى و همه مسلمانان جهان.
گوشه هايى از سيره پيامبر اعظم را در عرصه محبت و مهرورزى بيان كنيم و زيباترين صحنههاى ابراز محبت ايشان را نظارهگر باشيم.
مهرورزى رمز موفقيّت
راز موفقيت پيامبر(ص) در مديريت حكومتى، عشق ورزى و عشق به مردم بود. اگر اين شيوه مفيد و كارآمد در مديريت او وجود نداشت، هرگز توفيق رفع مشكلات و موانع طاقت فرسا را پيدا نمىكرد.
به همين جهت خداوند فرمود: «فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم و لو كنت فظّاً غليظ القلب لانفضّوا من حولك…؛(6) به موجب رحمتى كه خداوند به تو عنايت كرد، براى آنان نرم شدى و اگر خشن و تند خو بودى از اطراف تو پراكنده مىشدند.»
محبت و ملاطفت آن حضرت بود كه دشمنان كينه توز را به دوستان صميمى تبديل كرد. در حديثى از حضرت امام حسين(ع) به نقل از پدر بزرگوارش حضرت على(ع) چنين آمده است كه: پيامبر(ص) در برخورد با ديگران هميشه مهربان، خوشرو و خندان بود و هرگز بى رحم، پرخاش گر و اهل تملّق نبود. هيچ كس از او مأيوس نمىشد و هركس به در خانه او مىآمد، نوميد باز نمىگشت. هرگاه فرد و غريب و ناآگاهى با خشونت سخن مىگفت و درخواستى داشت، تحمل مىكرد و به يارانش مىفرمود: هرگاه كسى را ديديد كه حاجتى دارد، به او عطا كنيد و هرگز كلام كسى را قطع نمىكرد تا سخنش پايان گيرد.»(7)
و اين چنين بود كه دلها را كانون محبت خود ساخت و ميليونها دل را از اين رهگذر با خداوند آشتى داد.
بذل عاطفه به خانواده
پيامبر (ص) در خانواده نسبت به همسران خود، هيچ گونه خشونتى بروز نمىداد و اين بر خلاف خلق و خوى مردم مكه بود. بد زبانى برخى از همسران خويش را تحمل مىكرد تا آن جا كه ديگران از اين همه تحمل رنج مىبردند.
او به حسن معاشرت با زنان توصيه و تأكيد مىكرد و مىفرمود: همه مردم داراى خصلتهاى نيك و بد هستند، مرد نبايد تنها جنبههاى ناپسند همسر خويش را در نظر بگيرد و او را ترك كند.
رسول خدا(ص) با فرزندان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود و به آنها محبت مىكرد. سيره تربيتى آن حضرت نشان مىدهد كه در طول زندگى، ارتباط عاطفى و كلامى با فرزندانش داشت.
يكى از همسران پيامبر مىگويد: فاطمه(س) در رفتار و گفتار و سيماى ظاهرى شبيهترين فرد به رسول خدا(ص) بود، ارتباط اين پدر و فرزند آن چنان مستحكم بود كه او هرگاه به ديدن پيامبر(ص) مىآمد، پيامبر (ص) از جاى خود برمىخاست و سرو دست دخترش را مىبوسيد و او را در جاى خود مىنشاند و هرگاه پيامبر(ص) به منزل فاطمه (س) مىآمد، فاطمه از جايش برخاسته و پدر گرامى اش را مىبوسيد و آن بزرگوار را در جاى خويش مىنشانيد.
اين ارتباط عميق عاطفى و معنوى بين پدر و دختر همچنان ادامه داشت تا اين كه رحلت رسول خدا(ص) نزديك شد، در يكى از آخرين روزهاى حيات پيامبر(ص)، فاطمه(س) به حضورش آمد، او خود را روى سينه پيامبر(ص) افكند و صورت آن حضرت را بوسيد.
پيامبر(ص) با او آهسته سخن گفت: هنگامى كه سر برداشت، به شدّت گريست. دوباره با اشاره پيامبر(ص) خود را به پدر بزرگوارش نزديك نموده و با رسول گرامى اسلام(ص) نجوا كرد، امّا اين بار با چهره باز و سيمايى گشاده و خندان از پيامبر(ص) جدا شد.
حاضران از اين دو حركت متفاوت تعجب كردند، اما وقتى كه بعد از رحلت پيامبر(ص) از حضرت زهرا(س) اين نكته را پرسيدند، فاطمه(س) در پاسخ فرمود: بار نخست رسول الله به من فرمود: من از اين بيمارى نجات نخواهم يافت و منجر به مرگ من خواهد شد.
از شنيدن اين سخن و تصور جدايى از آن حضرت اندوهگين شدم و گريستم، امّا در مرتبه دوم فرمود: دخترم! تو به زودى و پيش از ساير خاندانم به من خواهى پيوست و من خوشحال شدم.(8)
ملايمت در عين صلابت
در مسايل فردى و شخصى آن چه مربوط به شخص خودش بود، نرم خو و ملايم بود. گذشتهاى بزرگ و تاريخى اش يكى از علل موفقيت در رسالت الهى او بود، اما در مسايل اصولى و عمومى آن جا كه حريم قانون بود، سختى و صلابت نشان مىداد.
در فتح مكه كسانى كه بدترين ستمها و جسارتها و دشمنىها را در حق آن حضرت و يارانش كرده بودند، در هالهاى از رعب و وحشت گرفتار شدند و منتظر انتقام و عكس العمل متقابل پيامبر(ص) بودند.
امّا آن حضرت فرمود: من آن چه را يوسف(ع) در مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان مىكنم و همانند او مىگويم: «… لاتثريب عليكم اليوم…؛(9) امروز ملامت و سرزنشى برشما نيست…»
هنگامى كه آن رهبر مهربان، مردم هراسناك و نگران را آرام نمود، اضافه كرد كه امروز روز نبرد و انتقام نيست، بلكه روز رحمت و محبت است و من از تمام جنايات و گناهان شما گذشتم. آن گاه جمله معروفش را فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛(10) به دنبال زندگيتان برويد كه همه شما آزاد هستيد.»
تمامى آنان گويا دوباره متولد شدند؛ بنابر اين نفس راحتى كشيدند و به غير از افراد معدودى، همگى محبت و عشق رسول خدا(ص) در اعماق وجودشان نفوذ كرد و مسلمان شدند.
در همان فتح مكه زنى از قبيله «بنى مخزوم» مرتكب سرقت شد و از نظر قضايى جرمش محرز گرديد، خويشاوندان آن زن كه هنوز رسوبات نظام طبقاتى دوران جاهليّت در مغزشان مانده بود، اجراى مجازات (حد سرقت) را نسبت به آن زن، ننگ خانواده اشرافى خود مىدانستند؛ به همين دليل براى متوقف ساختن اجراى حد سرقت به تلاش افتادند و به همين منظور «اسامة بن زيد» را كه مانند پدرش نزد پيامبر(ص) محبوبيّت داشت وادار به شفاعت نمودند، اما همين كه اسامة زبان به شفاعت گشود، آن حضرت خشمگين شد و فرمود: چه جاى شفاعت است؟ مگر مىتوان حدود و قانون را بلا اجرا گذاشت و فوراً دستور مجازات صادر نمود.
اسامة متوجه لغزش خود شد و عذر خواهى نمود. پيامبر(ص) براى اين كه فكر تبعيض در اجراى قانون را از ذهن مردم بيرون نمايد، عصر همان روز به ايراد خطبهاى پرداخت و به مسأله اجراى قانون الهى اشاره نمود و فرمود: «اقوام و ملل پيشين دچار سقوط و انقراض شدند؛ زيرا در اجراى قانون تبعيض روا مىداشتند. هرگاه يكى از طبقات بالا مرتكب جرم مىشد، او را از مجازات معاف مىكردند و اگر كسى از زيردستان به جرم مشابه آن مبادرت مىورزيد، او را مجازات مىنمودند، قسم به خدايى كه جانم در دست اوست! در اجراى قانون درباره هيچ كس كوتاهى و سستى نمىكنم. اگر چه مجرم از نزديكان من باشد.»(11)
اعجاز مهرورزى
«مالك بن عوف نصرى» از سرسختترين دشمنان پيامبر(ص) بود. او در سال هشتم هجرى با تحريك قبيلههاى «ثقيف» و «هوازن» آتش جنگ حنين را برافروخته و دولت نوپاى رسول گرامى را گرفتار جنگى ديگر نمود، امّا به فضل الهى لشكريان اسلام در آن جنگ پيروز شدند. در اين پيروزى كه غنايم بسيارى به اضافه شش هزار اسير جنگى از دشمن به دست مسلمانان افتاد، مالك بن عوف – عامل اصلى اين جنگ – از ترس جان خود به طائف پناهنده شد، اما وقتى در مورد پيامبر(ص) و انديشههاى الهى – انسانى او قدرى فكر كرد، شيفته مهر و محبت رسول خدا(ص) شد. به همين جهت امان خواسته و به مدينه آمد و نزد رسول خدا(ص) مسلمان شد.
پيامبر(ص) خانواده او را – كه اسير شده بود آزاد كرد. مالك بن عوف در اثر اين همه محبت نبوى از نفوذ خود در منطقه طائف بهره گرفت و تمام هستى اش را در راه گسترش اسلام به كار گرفت. او در مقابل عظمت و جلالت پيامبر اكرم(ص) سخنانى بر زبان آورد كه كمتر كسى اين گونه ابراز ارادت كرده است.(12)
او دلباختگى خود به رسول خدا(ص) را اين گونه اظهار مىكرد: «من در ميان همه مردم دنيا كسى مانند محمد را نه ديدهام و نه شنيدهام.»(13)
سرزنش يار
در ماجراى جنگ خيبر كه در سال هفتم هجرى رخ داد، سپاه اسلام پيروز شد. يكى از كسانى كه در اين نبرد اسير مسلمانان شد، «صفيّه» دختر «حى ابن اخطب» (دانشمند سرشناس يهود) بود، بلال حبشى، صفيه را همراه يك بانوى ديگر به مدينه آورد، ولى آنها را از كنار جنازههاى بستگانشان عبور داد، آنها با ديدن اين منظره بسيار ناراحت شدند و گريه سردادند و صورتشان را خراش دادند. وقتى در مدينه به محضر پيامبر(ص) رسيدند، آن حضرت از صفيه در مورد علت خراشيدگى چهرهاش پرسيد، صفيه ماجرا را تعريف كرد ؛ پيامبر(ص) فهميد كه بلال در اين مورد آيين اخلاق و مهر و محبت اسلامى را رعايت نكرده است، لذا او را مورد سرزنش قرار داد و فرمود: «أنزعت منك الرّحمة يا بلال حيث تمرّ بأمر أتين على قتلى رجالهما؛(14) اى بلال! آيا مهر و محبت از وجود تو زدوده شد كه آن دو بانو را در كنار كشته شدگان حركت دادى؟ چرا بى رحمى كردى؟!».
اين گونه سرزنشها بيان گر آن است كه اسلام دين محبت است: به طورى كه حتى نبايد در منطقه جنگى: بازماندگان كفّار را در كنار جنازه كشته هايشان عبور داد.
جلب اعتماد افراد
يكى از روشهاى مهم در اصلاح و تربيت دينى، جلب اعتماد مخاطبان است. مخاطب معمولاً زمانى به اعتماد مىرسد كه نشانههاى صداقت گفتارى و رفتارى را در چهره و رفتار مربى بخواند.
استفاده از روش جلب اعتماد افراد در سيره عملى پيامبر(ص) مورد استفاده قرار گرفته است ؛ زيرا آن حضرت مظهر صفات الهى است و اساس هدايت و تربيتش انسان دوستى است.
به همين دليل در برخورد با ديگران اصل را بر مهرورزى قرار داده و از خشونت و تندى تنها در مواقع استثنايى بهره گرفته است.
آن گاه كه ياران پيامبر گرامى در برابر رفتار نادرست يك عرب باديه نشين با او به گونهاى خشونتآميز برخورد كردند، پيامبر آنان را از اين كار بر حذر داشت و با دادن عطاى بيشترى به عرب باديه نشين او را راضى كرد و خطاب به اصحاب خويش فرمود: «مثل من و اين عرب باديه نشين مانند كسى است كه شترش فرار كرده و افرادى براى كمك به او شتر را دنبال مىكردند تا مهارش كنند، ولى اين كار آنان باعث مىشد كه شتر رم كرده بيشتر فرار كند. از اين رو صاحب شتر فرياد زد آن را رها كنيد! من خودم با او بهتر راه خواهم آمد. سپس دسته علفى را به دست گرفت و جلوى شتر رفت و آن را مهار كرد. سپس پيامبر(ص) افزود: اگر من شما را رها مىكردم او را مىكشتيد.»(15)
برخورد گرم و صميمى
برخورد گرم و صميمى باعث نزديك شدن دلها و افزايش محبّت مىگردد. بسيار اتفاق افتاده است كه با يك احوال پرسى صميمانه و اظهار محبّت خالصانه باب ارتباط با ديگران گشوده شده و بسيارى از ذهنيّتهاى منفى درباره برخى از واقعيّات جامعه و معارف دينى اصلاح شده است .
اين مسأله در سيره رفتارى رسول گرامى (ص) بسيار برجسته و پررنگ است. اميرالمؤمنين على (ع) مىفرمايد: «وقتى حضرت با كسى مصافحه مىكرد، هيچ گاه اتفاق نيفتاد كه حضرت دستش را از دست او جدا كند تا اين كه آن شخص دستش را برمى داشت و اگر كسى براى بيان حاجتى با او صحبت مىكرد، حضرت (ص) هيچ گاه سخن او را قطع نمىكرد و از او جدا نمىشد تا آن شخص سخن را به پايان برد و از آن بزرگوار جدا شود.»(16)
«انس بن مالك» مىگويد: ده سال با رسول خدا(ص) بودم، عطرى از او استشمام مىكردم كه بهتر از آن را سراغ ندارم. هرگاه كسى با حضرت ملاقات مىكرد، وقت جدا شدن، حضرت همراه او بلند مىشد و كسى نزد رسول خدا(ص) ننشست مگر اين كه آن حضرت وقت برخاستن با او برمىخاست و در وقت دست دادن تا وقتى فرد دستش را جدا نمىكرد، پيش قدم نمىشد و خلاصه برخورد وى چنان بود كه هركس چنان مىكرد محبوبترين فرد نزد آن بزرگوار است.(17)
تفقد و احوال پرسى
تمام اقشار جامعه به نوعى از لطف و مهرورزى پيامبراعظم(ص) برخوردار بودند و در اين ميان تكريم آن رهبر فرزانه نسبت به اصحاب از همه چشمگيرتر بود. سيره كريمانه ايشان با اصحاب باعث ايجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فكرى و اجتماعى مىشد كه همه خود را وابسته به اين كانون عشق و ايثار و كرامت مىديدند و هيچ گاه پيامبر(ص) را از خود جدا نمىدانستند.
«انس بن مالك» نقل مىكند: هرگاه پيامبر يكى از اصحاب را سه روز نمىديد، درباره او سؤال مىكرد، اگر آن فرد در شهر نبود، برايش دعا مىكرد، اگر حضور داشت به ديدن او مىرفت و اگر مريض بود از او عيادت مىنمود.(18)
نوازش كودكان
يكى از عادات اعراب دوره جاهليت اين بود كه رفتار دوستانه و محبتآميز با كودكان را نوعى ضعف تلقى مىكردند. با كودكان به گونهاى رفتار مىشد كه شايسته يك انسان نبود. نگرش اعراب بت پرست نسبت به كودكان به خصوص دختران بسيار خشن و دور از ترحم بود.
سيره پيامبر اعظم(ص) بطلان و ظالمانه بودن اين ذهنيّت را خاطر نشان مىكند و مهرورزى و مهربانى والدين را نسبت به فرزندان مورد تأييد قرار مىدهد.
زمانى كه رسول خدا(ص) كودكان را مىديد بر سر آنان دست مىكشيد و به آنان سلام مىكرد و مىفرمود: پس از من بايد اين امر به سنتى در جامعه تبديل شود.(19) كودكانى كه نزديك پيامبر زندگى مىكردند، وقتى آن حضرت را در كوچه و خيابان مىديدند و شاهد اظهار محبت ايشان بودند، از پيامبر(ص) تصويرى به عنوان معلم دوست داشتنى و صميمى در خاطر داشتند.(20)
روزى رسول خدا(ص) نماز ظهر را با جماعت اقامه نمود، ولى برخلاف معمول دو ركعت آخر را به سرعت به پايان رسانيد. پس از نماز از آن حضرت (ص) پرسيدند: آيا حادثه ناگوارى رخ داده كه اين گونه در دو ركعت آخر نماز عجله كرديد؟ پيامبر (ص) در پاسخ فرمود: «اما سمعتم صراخ الصّبّى؛(21) آيا شما صداى ناله كودك را نشنيديد؟».
معلوم شد در نزديكى محل اقامه نماز نوزادى گريه مىكرده و كسى نبوده تا با نوازش او را آرام كند. مهر و محبت پيامبر(ص) موجب شد تا نمازش را كوتاه كند و آن كودك را مورد لطف و نوازش قرار دهد.
حسن ختام اين نوشتار ذكر روايتى است درباره مهرورزى آن حضرت به فرزند خردسالش امام حسين (ع) كه: روزى پيامبر در مسجد مشغول خواندن نماز بود. ناگهان امام حسين(ع) به سوى محراب دويد و به هنگام سجده پيامبر برپشت آن حضرت سوار شد. هنگامى كه پيامبر(ص) سر از سجده برداشت، حسين (ع) را با دست هايش مىگرفت و در كنار خود بر زمين مىنهاد. وقتى كه به سجده دوم رفت باز حسين(ع) برپشت آن حضرت سوار شد. اين صحنه چندين بار تكرار شد تا پيامبر از نماز فارغ گرديد. يك نفر يهودى از دور اين منظره را ديد. نزديك آمد و به پيامبر عرض كرد:شما با فرزندان خود به گونهاى رفتار مىكنيد كه در ميان ما چنين رفتارى نيست! پيامبر به او فرمود: اگر شما به خدا و رسولش ايمان بياوريد، به كودكان مهر و محبت مىورزيد. همين صحنه و گفتار موجب شد كه آن يهودى مسلمان شود.(22)
پىنوشتها: –
1. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، حكمت 50.
2. گلستان سعدى، ص24.
3. سوره انبياء، آيه 107.
4. اصول كافى، كلينى، ج 2، ص120.
5. سوره قلم، آيه 4.
6. سوره آل عمران، آيه 159.
7. معانى الاخبار، شيخ صدوق، ص 83.
8. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 333.
9. سوره يوسف، آيه 92.
10. بحار الانوار، مجلسى، ج 2، ص 132.
11. صحيح بخارى، محمد بن اسماعيل بخارى، ج 5، ص 269.
12. ماهنامه مبلّغان، شماره 65، ارديبهشت 1384، ص 33.
13. اسدالغابه، ابن اثير، ج 4، ص 290.
14. سيره ابن هشام، ج 3، ص 350.
15. سيره تربيتى پيامبر و اهل بيت (ع)، سيد على حسينى زاده، ج 1، ص 85 – 86.
16. بحارالانوار، ج 16، ص 236.
17. همان، ص 230.
18. همان، ص 232.
19. همان، ص 215.
20. ماهنامه معرفت، شماره 57، شهريور 1381، ص 67-68.
21. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 384.
22. همان، ص 71- 72.